اینکه چه کسی می تواند خطرناک باشد همانطور که چه چیزی می تواند مفید باشد امروزه تبدیل به پرسشی چالش برانگیزبرای هموطنان شده است.
مرسوم است در این هنگام که مردم به تنگ می آیند افراد یا احزابی سود پرست در پی ماهی گرفتن از این آب گل آلود بر می آیند و با سر دادن شعارهای گوشنواز و پوپولیستی سعی در تحریک توده مردم می باشند. همانگونه که در سال پنجاه وهفت شخصی همانند “آیت الله خمینی” این هدف پلید خود را را با موفقیت به فرجام رساند. او در شمایل یک روحانی ساده زیست با آرمانهای انقلابی گاندی همراه با ترکیبی از روشنفکری سکولار توانست نظر بخش خطیری از مردم که در پی تغییرنظام سلطنتی بودند را به سوی خود جلب کند.
اما امروزه ایران ما در شرف پیشامدی ناگوار قرار دارد. حجم نفرت مردم از جمهوری اسلامی به مرز انفجار رسیده و هر لحظه رخداد یا انفجاری سهمگین در جامعه را نمی توان حاشا کرد. این در حالی ست که بسیاری از مردم ایران از مشروطه تا به امروز فراز ونشیب بسیاری را در رویدادهای سیاسی پشت سر گذاشته و در پی دادرسی و خواسته های خود هزینه های گزافی را پرداخت کرده اند . اما یک اشتباه کوچک و کوته بینانه در این عصر ممکن است دودمان یک ملت و یا حتی کشور را به باد دهد و این مستلزم آگاهی ست.
حال این آگاهی از کجا پرورش می یابد؟
بی گمان در تیرداد زمان پوسته دانشگاه در شالوده و تمام زمینه ها پرچم دار دگردیسی بوده و هست. “شانزده آذر” سال سی و دو که دانشجویان در برابر استبداد زمان خود با اعتصابات و رشادت ها و ادامه دار شدن تا سالهای پیاپی، خاری بر چشمان حاکمیت خودکامه بوده اند،آغازی برای ساختن این اجماع شد. اما پسا انقلاب پنجاه وهفت ورق کمی برگشت و “آیت االله خمینی “با تعطیلی دانشگاه ها ، تاوانگری روز” شانزده آذر” و آوردن آن روز در تقویم خود ،عزم خود را جزم کرد تا راه عوام فریبانه خودش را بیش از پیش ادامه دهد.باگذشت زمان و پس از مدتی خمینی نشان داد که رفتارش تفاوتی با شاه سابق ندارد و یا حتی درنده از نظام پیشین برای دراختیار داشتن قدرت دست به هرکاری خواهد زد. دستگیری وسرکوب دانشجویان پس از انقلاب به مرحله ای از خشونت رسید که روی دست حکومت پهلوی بلند شد تا خمینی نشان دهد که از خطرمطالبات این قشر از جامعه ،بسیار دقیق طلاع دارد.این سرکوب ها از دهه شصت شروع و تا همین امروز ادامه دارد. حتی اشخاصی مانند محمد خاتمی و حسن روحانی که با شعار آزادی اندیشه به سمت ریاست جمهوری انتخاب شدند نه تنها مانع این روند نشده بلکه در زمامداری این آقایان برخورد با دانشجویان بیش از سایر دوره ها بود.برای مثال می توان به کوی دانشگاه سال هفتاد وهشت اشاره کرد که اولین حرکت اعتراضی دانشجویان نسبت به آزادی مطبوعات و قتل های زنجیره ای، اشاره کرد که در آن شخص آقای “حسن روحانی” ،متهم ردیف اول سرکوب دانشجویان بود.
جای بسی خورسندی ست که باوجود بیش از نیم قرن مبارزات دانشجویی نظام در همه حال در تلاش بوده تا دانشجویان را به سمت و سوی خود و یا به حاشیه ببرد اما نسل
جوان دانشجو در هر مقطعی هوشیار بوده و از خواسته و مطالبات خود دست نکشیده اند.
شانزده آذر نشان داد که دانشگاه زنده است و دانشجویان هیچگاه تن به ذلت و سلطه هیچ قدرت خارجی و داخلی نخواهند داد. ایستادگی خاصیت اصلی جنبش دانشجویی ایران، و دانشگاه پایگاه بنیادین مسیر استقلال وآزادی از سال سی ودو تا به امروز می باشد. لذا نه شاه و نه شیخ در مقابل استقامت دانشگاه و بن مایه فکری دانشجویان نتوانسته اند مانع هشیاری این لایه از جامعه شوند. ایستادگی افزون بر نیم قرن جنبش دانشجویی شاهدی گویا در راه مبارزه با استبداد است و بی گمان روزی این جنبش به سرانجام خواهد رسید و بنای خود را خواهد ساخت.
درست دو روز بعد از واقعه شانزده آذرکه منجر به کشته شدن سه تن از جوانان این خاک به دست حاکمیت زاهدی شد، نیکسون (کارگردان کودتای بیست وهشت مرداد) به ایران آمد و در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بی گناه رنگین بود دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد. صبح ورود نیکسون یکی از روزنامهها در سر مقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشادهای به نیکسون نوشت. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانیها اشاره شده بود که «هرگاه دوستی از سفر میآید یا کسی از زیارت بازمی گردد و یا شخصیتی بزرگ وارد میشود ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی و گوسفندی قربانی میکنیم؛ آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود که «آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند.»
از آن روز کذایی تا به امروز مشاهده کردیم که چگونه هزاران تن از جوانان رسای ابن مرزو بوم را به خاک وخون کشاندند. کشتار، زندان و تبعید نسل دانشجوی پسا انقلاب عاملی شد برای ادامه راه مبارزه بر علیه خودکامگی و خودرایی.این جنبش با تمام رشادت هایی که برای احیای استقلای وآزادی داشت به سرانجام نرسید،اما قانون نانوشته ای در تاریخ وجود دارد که می گوید:”ظلم هیچگاه پایدار نمی ماند”
اگر چه حاکمان و مستبدان گذشته وحال سعی در سرکوب مطالبات به حق مردم داشته اند اما به هرروی روزی تاریخ مصرفشان به پایان خواهد رسید .
شانزده آذر تنها یک روز نیست.بلکه یک هدف و راه و روشی ست باشعاری شفاف و روشن: “مبارزه با دوران سیاه وتاریک استبداد تا رسیدن به مقصد نهایی که همان استمرار حاکمیت مردم بر مردم است”
بی گمان این رسالت بر دوش دانشجویان می باشد تا با آگاهی از رخدادهای روز،دیگر اقشار جامعه را به سمت وسوی روشنگری رهنمون کنند.