یادآوری: در مورخ 29 اردیبهشت 95، نقدی نگاشتم با عنوان «پیرامون آیه 24 نساء و در نقد نظر استاد بنی صدر»، جناب بنیصدر، بنا به سنت حسنه بحث آزاد، نقد بنده را نقد نمودند و «بحث آزاد درباره معنای ملک یمین در قرآن» آغاز گردید و ادامه یافته است. حال قرار بر این است که این بحث آزاد، نوبت به نوبت منتشر گردد. اینک نوبت دوم آن منتشر میگردد. این توضیح ضروری است که اعداد داخل پرانتز در مطالب بنده، متناظر مواردی است که استاد بنیصدر در نوبت خود، در خصوص آنها توضیح دادهاند. عباراتی هم که در مطالب استاد بنیصدر در بین {} قرار داده شدهاند، از بنده میباشند که جهت تصحیح متن یا افزودن جا افتادگیها اضافه گردیدهاند. (نیما حق پور ـ 12 دی 95)
بنیصدر:
با سلام. پاسخ شما 5 اشکال را رفع نکرد و 20 اشکال جدید نیز پدید آورد. اما هرگاه در رفع دو اشکال همکاری کنیم، اشکالهای دیگر نیز رفع میشوند:
1 و 3ـ ماملکت ایمانکم، البته مالک شدن بر وفق پیمان و قرارداد است. اما هیچ قراردادی که بنابر آن، خدمتکار «ماملکت ایمانکم» بگردد را قرآن مقرر نفرموده و این روش به بندگی درآوردن انسانها را ممنوع کردهاست. میتوانید تصور کنید چه وضعیتی در جهان امروز بوجود میآمد هرگاه به خدمت صاحبان سرمایه درآمدگان «ماملکت ایمانکم» آنها میشدند. بدینقرار، به خدمت گیرنده صاحب اختیار خدمتکار، از زن و مرد، نمیشود. بنابراین، کس دیگری که «ما ملکت ایمانکم» بگردد، جز اسیر نمیماند.
2ـ اما ماملکت ایمانکم کلفت را در برنمیگیرد. میان او و مخدوم او رابطهای جز کار و پرداخت اجرت کار وجود ندارد. حال اینکه کنیز ملک مالک خود تلقی میشود و مصداق ما ملکت ایمانکم است. حال که شما هم کنیز را مصداق ماملکت ایمانکم میدانید، هرگاه بپذیرید که بنای قرآن بر هرچه تنگتر کردن محدوده و نه هرچه فراختر کردن آناست، مسئله حل میشود.
19ـ فرق اسیر جنگی با «ماملکت ایمانکم» اینست که دومی زندگی بدون خیانت در جامعه مسلمانان را میپذیرد و بر وفق تعهد و پیمان با مسلمانی، «ماملکت ایمانکم» میشود. روش پرهیز از خطرها که اسیرها ممکن است ایجاد کنند، این روش بودهاست و روشی کارآ و انسانی است. باوجود این، خطر را نباید منتفی دانست (سوره روم، آیه 28).
باوجود این، اشکالهای دیگر را نیز خاطر نشان میکنم:
4 و 5 ـ غنیمت جنگی مال است و اسیر انسان است. بدیهی است که انسان مال نیست. اما جنگ و اسیر گرفتن امر واقع مستمر است. پس یا باید قراردادی وجود داشته باشد، مثل کنوانسیون ژنو، و یا قانونی برای چگونگی رفتار با اسیر وضع شود. اینک از خود بپرسیم: هرگاه قرارداد وجود نداشت و بنابر رسم، اسیر جنگی به بردگی در میآمد ـ که چنین بود ـ قانونی که دست کم
● هم حقوق انسانی اسیر را رعایت کند و
● هم اسیر را بیخطر برای جامعه بگرداند و
● هم او را در جامعه جذب و ادغام کند و
● هم روش بازیافتن استقلال و آزادی او را در برداشته باشد،
چگونه قانونی میتواند باشد؟
هرگاه اسلام بیان استقلال و آزادی باشد، نباید برای این امر واقع مستمر این قانون را وضع کردهباشد؟ اینک به آیهها در باره «ماملکت ایمانکم» مراجعه میکنیم ببینیم چنین قانونی هست یا خیر؟
آیههای قرآن در باره «ماملکت ایمانکم» :
1- سوره نساء آیه 3 – «وإنْ خِفتم ألّا تُقسطوا فی الیتامَی فانْکِحوا ما طاب لکم من النساء مَثنی و ثُلاثَ و رُباعَ فإنْ خِفتم ألّا تعدلوا فواحدهً أو ما مَلکتْ أیمانُکم ذلک أدنی ألّا تَعولوا»
2- سوره نساء آیه 23 و 24 – «حُرِّمتْ علیکم أمّهاتکم… والمُحصَناتُ من النساء إلّا ما مَلکتْ أیمانُکم …»
3- سوره نساء آیه 25 – « ومَن لم یَستطعْ منکم طَولاً أنْ یَنکحَ المُحصَناتِ المؤمناتِ فمِنْ ما مَلکتْ أیمانُکم من فتیاتکم المؤمنات ….»
4- سوره نساءآیه 36 – «واعبُدوااللهَ ولا تُشرکوا به شیئا وبالوالدَین إحساناً وبذی القُربی والیتامَی والمَساکین والجارذی القربی والجار الجُنُب والصاحب بالجَنب وابن السبیل وما مَلکت أیمانُکم ….»
5- سوره نحل آیه 71 – «واللهُ فَضّلَ بعضَکم علی بعضٍ فی الرزق فما الذین فُضِّلوا برادّی رزقهم علی ما مَلکتْ أیمانُهم فهم فیه سواءٌ أفبنعمه الله یَجحَدون»
6- سوره مومنون آیه 5 و 6 – «…. والذین هم لفروجهم حافظون، إلّا علی أزواجهم أو ما مَلکتْ أیمانُهم فإنّهم غیرُ مَلومین» و نیز سوره مَعارج آیه 29 و 30.
7- سوره نور آیه 31 – «وقل للمؤمنات یَغضُضنَ من أبصارهِنّ ویَحفَظنَ فروجَهنّ ولا یُبدین زینتهنّ إلّا ما ظَهَرمنها ولیَضربنَ بخُمُرهنّ علی جُیوبهنّ ولا یُبدینَ زینتهنّ إلّا لبُعولتهنّ …… أو نسائِهنّ أو ما مَلکتْ أیمانُهنّ ….»
8- سوره نور آیه 33 – «ولیَستعففْ الذین لا یَجدونَ نِکاحاً حتّی یُغنِیَهم اللهُ من فضله والذین یَبتغون الکتابَ ممّا مَلکتْ أیمانُکم فکاتبوهم إنْ عَلِمتم فیهم خیراً …»
9- سوره نور آیه 58 – «یا أیّها الذین آمَنوا لِیَستأذنْکم الذین مَلکتْ أیمانُکم والذین لم یَبلغوا الحُلُم منکم ثَلاثَ مرّات …»
10- سوره روم آیه 28 – «ضرب لکم مثلاً من أنفسکم هل لکم من ما مَکتْ أیمانُکم من شرکاء فی ما رزقناکم فأنتم فیه سواءٌ تخافونهم کخیفتکم أنفسَکم …»
11- سوره أحزاب آیه 50 – « یا أیّها النبیّ إنّا أحللنا لک أزواجک التی آتیتَ أجورهنّ وما مَلکتْ یمینُک ممّا أفاءَ اللهُ علیک …»
12- سوره أحزاب آیه 55 – «لا جُناحَ علیهنّ فی آبائهنّ ولا أبنائهنّ ولا إخوانهنّ ولا أبناء إخوانهنّ ولا أبناء أخواتهنّ ولا نسائهنّ ولا ما مَلکتْ أیمانِهنّ واتّقَین اللهَ إنّ الله کان علی کلّ شیء شهیداً»
آیهها نه تنها موارد بالا را دربردارند، بلکه واجد راهکارهای دیگری نیز هستند، از جمله، شیوه آزاد کردن ماملکت ایمانکم:
6ـ آیه 33 سوره نور خطاب به کسانی که کس یا کسانی را در ملک یمین دارند، رهنمود میدهد که هرگاه تقاضای مکاتبه (برای آزاد شدن) کردند و شما خیری در آن دیدید، بپذیرید. اما آیه آنها را مجبور نمیکند. در آیه کلمه مکاتبه آمدهاست. مکاتبه را قرارداد بازخرید معنی کردهاند. اگر این معنی را نپذیریم، باید به این پرسش پاسخ درخور بدهیم: موضوع مکاتبه چیست؟ اگر بگوئیم تقاضای آزادی است، این تقاضا نیاز به مکاتبه ندارد. برده میتواند تقاضای خود را به زبان آورد.
و در تاریخ است که پیامبر (ص) اسیران جنگی را از کسانی که توانائی مالی نگاهداری آنها را نداشتند، میخرید و بعد از تعلیم آزاد میکرد. امامان (ع) نیز چنین میکردند. بخشی مهم از ساکنان مدینه را کسانی تشکیل میدهند که امام صادق (ع) خریده و آزاد کردهاست. اگر روایتهای راویان را نپذیریم، بنابر آیه، ماملکت ایمانکم را تنها مالک آنها میتواند، با قرارداد و یا به ابتکار خود، آزاد کند.
7 و 8 و 9ـ پذیرفتهاید که مکاتبه بمعنای پرداخت دین برای آزاد شدن است. اما معنی این کار قابل خرید و فروش بودن ماملکت ایمانکم است. و نظر شما مبنی بر این که کسی که مدیون کسی میشود که از او نگاهداری کردهاست، آزاد نیست، ناقض استقلال و آزادی انسان است. و هرگاه قرار بر این باشد که سرپرستی صاحبان ثروت و امکان، سالب آزادی انسانها بگردد و حتی حق ازدواج را از آنها سلب کند، دایره بردگی بسیار گسترده میشود. یکبار دیگر فکر امروز را بکنید که 1 درصد مردم جهان صاحب 99 درصد ثروت جهان هستند. و صدها میلیون نفر، بلکه چند میلیارد انسان را توسط مؤسسات خود «سرپرستی» میکنند. نه تنها به این خاطر که زندگی آنها قسطی است، بلکه به این خاطر که در این مؤسسات کار میکنند. چگونه ممکن است کتابی که روش مستقل و آزاد زیستن است، چنین اجازهای را به ثروتمندان بدهد؟ تنگ کردن دایره به اسیرانی که ماملکت ایمانکم میشدند، با اصل عدالت و دیگر اصول نیز سازگاری دارد.
10 و 11ـ اما در آیه {36 سوره نساء}، ماملکت ایمانکم یکی از گروههای فقیر هستند. شماره کردن فقیران بدین معنی است که موردی جداگانه است. آیا کسی که در جنگ اسیر میشود و میپذیرد ماملکت ایمانکم بگردد، باید ثروتمند باشد؟ نه. زیرا اگرهم با خود گنجی را داشته باشد، به تصرف نیروی فاتح در میآید. بار دیگر، یادآور میشوم هرگاه بیچیزان ماملکت ایمانکم بگردند، امروزه چند میلیارد انسان ما ملکت ایمانکم میشوند. چون اصل بر استقلال و آزادی انسان است، شمول ماملکت ایمانکم را باید به اسیران جنگی محدود کرد و بنابر قرآن، محدود است.
12ـ آیه «والذین…» را این سان معنی کردن که ماملکت ایمانکم بیچیزان هستند و استدلال کردن که چرا زنانی که به طریق دیگر کنیز شدهاند، ماملکت ایمانکم خوانده نشدهاند، استدلالی شگفتآور و باز ناقض قابل خرید و فروش نبودن انسان مستقل و آزاد است. چراکه به بردگی درآوردن انسان را قرآن ممنوع میکند. پس کنیزی که ماملکت ایمانکم نباشد، به ستم به بردگی درآمدهاست و باید از او رفع ستم بگردد.
13 و14ـ این که ماملکت ایمانکم شامل مرد نشود، دلیل میخواهد. در آیه 31 سوره نور، به این دلیل که ماملکت ایمانکم بعد از نسائهن آمدهاست، پس اینان کنیزان هستند، دلیل نیست. در آیه، قبل از نسائهن 8 دسته مردم ذکر شدهاند. پس باید نساء را مردان معنی کنیم؟ آیا قرآن ازدواج زنان را با غلامان (بردگان مرد) ممنوع کردهاست؟ نه. پس در صورت ازدواج، در حکم شوهر میشود و آیه شامل او نیز میگردد.
15 و 16ـ هرگاه قراردادی در میان نباشد و سنت بازخرید اسیران وجود داشته باشد، زن اسیر قابل بازخرید میشود. سنت بازخرید زن و مرد اسیر وجود میداشت. سنت مبادله اسیران نیز وجود میداشت. پس وقتی طرف جنگ با مسلمانان اقدام به بازخرید نمیکرد، یعنی اینکه عقد ازدواج فسخ است. و زن و یا مرد اسیر میتوانند ما ملکت ایمانکم بگردند.
17ـ مشرک در قرآن تعریف دقیق دارد. هرکسی مشرک نیست. اسیر هم همواره مشرک نیست. میتواند مسیحی و یا اهل کتاب باشد. ازدواج با غیر مسلمان دیندار را قرآن ممنوع نکرده و شرط ازدواج با آنها را پذیرفتن اسلام قرار ندادهاست. آیه 24 سوره نساء نیز بسیار روشن و سر راست است. در آیه سخن از محصنات است و استثناء کردن ماملکت ایمانکم برنمیگردد به حرمت. زیرا اگر ازدواج با اینگونه زنان نیز جایز نبود، باید حرف «و» بکار میرفت تا که ماملکت ایمانکم محصنه نیز در ردیف محصنات قرار میگرفت.
18ـ در این مورد در بند 13 و 14 توضیح داده شد.
ایام بکام
نیما حق پور:
با سپاس از اهتمام استاد بنیصدر به این بحث آزاد، کوشش میکنم به طور تجمیعی به توضیح موارد مقتضی بپردازم:
1ـ باید این نکته را مطمح نظر قرار داد که مراد از «خدمتکاران»، نه کارمندان و کارگرانی هستند که به خدمت صاحبان سرمایه درمیآیند و شاغل میشوند، بلکه کسانی هستند که به ناچار امور اندرونی خانههای افرادی از جامعه را تصدی میکنند که دارای تمکن نسبی مالی و معیشتی هستند و در قبال آن معاش و مسکن و امنیتشان تأمین میشود. از این رو، تعداد ملک یمین در دنیای امروز، نسبت به انسانهای آزاد از قید چنین تعهداتی، چندان نیست. (1)
2ـ اگر «صاحب اختیار» کسی شدن، مذموم باشد (که هست)، در مورد اسیران هم مذموم است، چرا که در هر حال، آنها نیز از حقوق انسانی برخوردار هستند، هرچند که به جهت اقدام ناروایشان طبیعتاً دچار محدودیتهایی میشوند. بنابراین با محدود کردن حیطه «ما ملکت ایمانکم» به اسیران، مشکل تضییع حقوق انسانی بلامحل نمیشود، بلکه نکته مهم این است که مالکیت در «ما ملکت ایمانکم»، اولاً دائمی نیست، و ثانیاً مالکیت تنها بر نوع فعالیت «ملک یمین» است و شامل دیگر شؤون زندگانی ایشان نمیشود و محدودیتهایی که شامل زندگانی ایشان به طور موقت میشود به جهت پیمانشان در خدمتکاری اندرونی خانه بخدمت گیرنده است. (2) البته ممکن است برخی از «ما ملکت ایمانکم» در سراسر طول عمرشان، به جهت تداوم مشکلات معیشتی و … در پیمان خدمتکاری بمانند. اما آن دسته که میتوانند بعد از اتمام مدت دِینشان، خود تصدی امور زندگی خود را بنمایند، از قید «ملک یمین» بودن خارج میشوند. به عنوان مثال، (وفق عرف اجتماعی) اگر کسی دختر خردسال بیسرپرست و فقیری را تحت حمایت خود قرار دهد در قبال اینکه به تدریج که بزرگ میشود امور اندرونی خانه او را تصدی نماید مثلاً تا 25 سالگی، این مصداقی از «ما ملکت ایمانکم» میشود. البته طبق آیه «وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا»(نور 33)، ملک یمین میتواند درخواست مکاتبه نمایند و خود سرپرستی خویش و تأمین معاش و امنیتش را برعهده گیرد. (3) از این رو است که در ادامه آیه میفرماید: «وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ»، یعنی اگر میبینید که «ما ملکت ایمانکم» توانا به تصدی امور خویش شده است حتی به او کمک مالی نمایید که به این مهم دست یابد.
3ـ بنده «کلفت» و «کنیز» را به یک معنا و به معنای «زن خدمتکار» بکار بردهام (فرهنگ دهخدا نیز چنین آورده است) (4).
4ـ این را قبول دارم که مطلوب این است که روز به روز از تعداد ملک یمینها کاسته شود و ایشان در زمره افراد مستقل آزاد درآیند، و قرآن نیز راهکارهایی برای این مهم ارائه داده است، اما باید توجه داشت که در هر حال وجود افرادی که توانا به تأمین معاش و مسکن و امنیتشان نیستند، و کسانی هم بلاعوض حاضر به حمایت ایشان نیستند، از امور مستمر واقع است. از این رو قرآن برای این دسته، تحت عنوان ملک یمین، توصیهها و احکامی را وضع نموده است تا به تدریج، وضعیت آنها به سمت استقلال و آزادی، بسامان گردد. (5)
5 ـ آنچه از آیات قرآن در خصوص ملک یمین برمیآید این است که حداقل، اکثر ملک یمینها، از زنان و دختران بودهاند و از آنجایی که تعداد اسیران مؤنث در صدر اسلام زیاد نبوده است، به نظر میرسد که انطباق آیات ملک یمین با زنان اسیر صحیح نباشد، و حداکثر میتوان زنان اسیر را بخشی از کسانی دانست که ملک یمین میشدهاند، چرا که جنگهای پیامبر اسلام تماماً تدافعی بوده و نه تهاجمی، و در صورت پیروزی هم تتمه لشکریان مهاجم میگریختند، و از این رو تعداد زنان اسیر چندان قابل توجه نبوده است، و از طرف دیگر، بنا به آیات قرآن، حضور ملک یمینها در جامعه مسلمانان، از لحاظ تعداد، چندان پررنگ بوده است که گویی در اکثر خانههای مسلمان یک یا چند ملک یمین حضور داشته و از این رو مردان مسلمان در چند آیه به ازدواج با آنها توصیه میشوند تا این معضل اجتماعی مرتفع شود.
6 ـ اما این پرسش مطرح میشود که اسیرانی که زندگی بدون خیانت در جامعه مسلمانان را میپذیرند، چرا باید «ملک یمین» شوند و نمیتوانند مانند دیگر آحاد جامعه مسلمانان، در میان آنها زندگی نمایند؟ پاسخ این پرسش را میتوان از دو منظر داد. اول اینکه میباید اینگونه افراد در نوعی حصر نسبی باشند تا جامعه از خطرات احتمالی آنها مصون بماند و از این رو در زمره ملک یمین درمیآمدهاند تا تحت نظارت شخصی از مسلمانان باشند که البته در این صورت، هرچند جامعه از خطر مصونتر میشود، اما شخص مالک، در معرض تهدید بیشتری قرار میگیرد و از این رو، این وجه منطقی به نظر نمیرسد. مضاف بر این باید پاسخ داد که صاحبان ملک یمین مالک چه چیزی از ملک یمینشان میشدهاند و به عبارت دیگر، مالکیت آنها از چه نوع مالکیتی بوده است؟(6)
منظر دوم این است که آن اسیرانی که زندگی بدون خیانت در جامعه مسلمانان را میپذیرند، از این رو در زمره «ملک یمین» درمیآمدهاند که طبیعتاً فاقد تمکن مالی برای تأمین معاش و مسکن و امنیتشان بودهاند که در این صورت، با دیگر آحاد جامعه که به ناچار «ملک یمین» میشدهاند، تفاوتی نداشتهاند. بنابراین اگر ملک یمینها را کسانی قلمداد نماییم که به جهت عدم توانایی در تأمین معاش و مسکن و امنیتشان، به همزیستی در خانههای دیگران، به عوض خدمت در اندرونی آنها، تن میدادهاند، این معنا آن دسته از اسیرانی که زندگی بدون خیانت در جامعه مسلمانان را میپذیرند نیز شامل میشود. (7)
7 ـ با توجه به آیات قرآن در خصوص اسیران که در بخش پیشین ذکر آن رفت، میتوان گفت که اولاً؛ مدت اسارت میباید محدود باشد، ثانیاً؛ رفتار با اسیران باید مطابق حقوق انسانی آنها باشد، ثالثاً؛ رویکرد باید به سمت یافتن راهی برای آزادسازی آنها باشد تا به دیار خود بازگردند تا هم جامعه مسلمانان از خطرات احتمالی آنها مصون بماند و هم از زیست منافقانه آنها در میان مسلمانان پرهیز شود و هم با این رویکرد انسانی نسبت به اسراء، آنها ترغیب به ایمان آوردن مخلصانه به اسلام شوند. در این صورت است که جامعه مسلمانان میتواند با آغوش باز آن دسته از اسیرانی که حالا آزاد شدهاند و با رغبت خواهان زیستن در کنار مسلمانان هستند را بپذیرد و آنها را مسکن و مأوا دهد، البته پس از آزمون. («یَاأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا جَآءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلْکُفَّارِ ـ ممتحنه 10)
8 ـ در خصوص عدم صدق معنای زنان اسیر در آیات ملک یمین در بخش پیشین توضیح دادهام و از تکرار آن اجتناب مینمایم.
9ـ در مورد مکاتبه مندرج در آیه 33 سوره نور، همانطور که پیش از این آمد، مراد باز خرید و خارج شدن از پیمان خدمتکاری است، یا به تعبیر دیگر آزاد شدن از قید تعهدات. (8) این را نیز باید گفت که رویکرد قرآن در خصوص تحقق زیست آزادانه و مستقلانه تمامی آحاد انسانها، تدریجی است چرا که امکان تحقق دفعی آن وجود نداشته است. قرآن دستور نداده که تمامی کسانی که میخواهند اسلام بیاورند دفعتاً بردگان خود را آزاد نمایند تا در زمره مسلمانان قلمداد شوند، بلکه احکامی را وضع نموده که تدریجاً این مهم محقق شود. این رویکرد تدریجی در خصوص ملک یمینها هم صادق است.
10ـ در خصوص اینکه «ما ملکت ایمانکم» شامل مردان نمیشود، بنده نظرم این نیست که مردان را شامل نمیشده است، بلکه مدعایم این است که از آیات 55 احزاب و 31 نور نمیشود چنین استنباطی نمود. در این آیات، ترتیب دستههای به اصطلاح محارم گویای این است که ابتدا گروههای مردان برشمرده میشوند و بعد گروههای زنان. (9)
11ـ قرآن نه تنها ازدواج زنان را با غلامان ممنوع نکرده است، بلکه در آیه 221 بقره به ازدواج با عبد مومن توصیه نموده است: «وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلَأَمَهٌ مُّؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلَا تُنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ»
12ـ میفرمایید: «وقتی طرف جنگ با مسلمانان اقدام به بازخرید نمیکرد، یعنی اینکه عقد ازدواج فسخ است. و زن و یا مرد اسیر میتوانند ما ملکت ایمانکم بگردند». در این خصوص باید گفت: خوب اگر در چنین شرایطی عقد ازدواج فسخ شود، دیگر زنان اسیر در زمره «الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ» نیستند که نیاز به استثناء آنها از زنان محصن باشد و بگوییم بنا بر آیه 24 نساء ازدواج با زنان اسیر شوهردار مجاز است. بلکه آنها زنان مطلقهای هستند که ازدواج با آنها موردی ندارد. (10)
در پایان امیدوارم که توضیحاتم در این بخش از بحث، کاستیهای بخش پیشین را جبران کرده باشد و مدعایم را در خصوص معنای ملک یمین و نیز آیه 24 سوره نساء اثبات نموده باشد.
نیما حق پور ـ 11 تیر 95