آقا سید رضا زنجانی (۱۲۸۲-۱۳۶۲) یک سال از آقا سید روح الله خمینی (۱۲۸۱-۱۳۶۸) کوچکتر بود. هر دو شاگرد آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم بودند. هر دو فقیه با استبداد شاهنشاهی و استیلای اجانب مبارزه کردند، اما با دو خط مشی کاملا متفاوت. آقا سید رضا هرگز از وجوهات شرعیه استفاده نکرد و به شدت با ولایت فقیه، حکومت دینی و دخالت روحانیت در مناصب اجرایی مخالف بود. او مقرب ترین شاگرد آقا شیخ عبدالکریم استادش، نزدیک ترین روحانی به دکتر محمد مصدق قهرمان ملی شدن صنعت نفت، مؤسس نهضت مقاومت ملی پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ ، شاخص ترین روحانی مدافع جبهه ملی، و در زمره فعالترین منتقدان روحانی آقای خمینی محسوب می شود.
در بزرگداشت یاد آقا سید رضا موسوی فرید ( مجتهد زنجانی) در سی و سومین سالگرد درگذشتش، مروری اجمالی به شخصیت و مبارزات قبل از انقلاب وی، و نگاهی تفصیلی به آراء و مواضع بعد از انقلاب او، بالاخص روابطش با آقای خمینی خواهم داشت. متن کامل بیانیه انتقادی مورخ ۱۸ خرداد ۱۳۶۰ این عالم مبارز نیز برای نخستین بارمنتشر می شود. این مقاله شامل شش بخش به شرح زیر است:
– نورچشم حاج شیخ عبدالکریم
– نماز بر جنازه دکتر مصدق
– اهم آراء سیاسی
– آقا سید رضا زنجانی و تکفیر آقای خمینی؟!
– بیانیه انتقادی ۱۸ خرداد ۱۳۶۰
– مرگ بر منافق! ملیگرا کافر است!
یک. نورچشم حاج شیخ عبدالکریم:
دو پسر آقا سید محمد موسوی زنجانی (از شاگردان آخوند خراسانی و مرجع مورد احترام اهالی زنجان) آقا سید ابوالفضل (برادر بزرگتر) و اقا سید رضا از مفاخر زنجانی ایران هستند. (۱) آقا سید رضا دستیار آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم و دارای اجازه اجتهاد فاخری از اوست. استاد در حق شاگردش نوشت: «عالم کامل»، «محقق مدقق ثقه امین»، و «نور چشم و مایه سرور خاطر من»، «از علمای اعلام و مجتهدین عظام» (۲) آقا سید موسی شبیری زنجانی درباره فقاهت وی گفته است: «کمتر کسی در فقه و اصول و چیزهای دیگر به حاج آقا رضا میرسید. مرحوم والد ما درباره استعداد حاجآقا رضا میگفتند که ایشان فقه را از جیب خود درمیآورد!» (۳) آقا مرتضی و آقا مهدی حائری یزدی و آقا سید محمود طالقانی نزدیکترین دوستان آقا سید رضا بودند. آقا سید رضا با اغلب مراجع و علما خصوصا آقایان سید محمد هادی میلانی و سید کاظم شریعتمداری روابط حسنه و مکاتبه داشت. مجموعه مکاتبات قبل از انقلاب وی منتشر شده است. (۴)
دو. نماز بر جنازه دکتر مصدق:
این بخش شامل سه قسمت است: قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و دفاع از مسلمانی مصدق!
الف. بزرگترین روحانی حامی دکتر مصدق:
آقا سید رضا از دهه بیست ساکن تهران شد. همراه با سید علی رضوی هیأت علمیه تهران – نخستین تشکل سیاسی روحانیون کشور – را در پشتیبانی از برنامه های دکتر محمد مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت تاسیس کرد. بعد از جدایی کاشانی از مصدق در سال ۱۳۳۱ که گروهی از روحانیون مصدق را فرد لامذهبی پنداشتند، او به حمایت از مصدق ادامه داد. او از آن زمان به عنوان رهبر مذهبی ملیون شناخته می شد. نخستین صدای اعتراض بعد از سقوط دولت ملی محمد مصدق صدای زنجانی بود که با شعار «نهضت ادامه دارد» نهضت مقاومت ملی را پایه گذاری کرد. برای تامین بخشی از هزینه نهضت باغ موسوم به باغ فندق خود را در زنجان فروخت. بعد از اعلام تعطیلی در بازار و دانشگاه تهران در ۱۶ مهر ۱۳۳۲ به زندان افتاد. در دومین زندان در لشکر دوم زرهی با شهید دکتر حسین فاطمی هم زنجیر بود. سومین زندانش در سال ۱۳۳۶ در اعتراض نهضت مقاومت ملی به قرداد جدید نفتی با شرکت ایتالیایی آجیب بود. فعالیتش در تشکیل جبهه ملی دوم در تیر ۱۳۳۹ چشمگیر بود. در اردیبهشت ۱۳۴۰ از تاسیس نهضت آزادی ایران بشدت استقبال کرد.
زنجانی در تمام طول حصر غیرقانونی دکتر محمد مصدق در احمد آباد با وی مراوده و مکاتبه داشت. با درگذشت محمد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ جنازه دکتر محمد مصدق را دکتر یدالله سحابی شستشو داد و آقا سید رضا زنجانی بر او نماز خواند. رژیم کودتا اجازه نداد مطابق وصیت متوفی مصدق در کنار شهدای قیام ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن شود، لذا جنازه را در همان احمد باد به امانت دفن کردند. زنجانی به جرم این نماز تاریخی از هرگونه فعالیت سیاسی ممنوع و مجبور شد از تهران خارج شود. (۵)
ب. کوشش برای احیای راه مصدق:
آقا سید رضا زنجانی پس از انقلاب در گفتگویی در اسفند ۱۳۵۷ گفت که به دنبال تشکیل حزبی سیاسی مذهبی است تا توده روشنفکر را به سوی مذهب جلب کرده و میان روشنفکران و روحانیون تفاهم ایجاد کند. (۸) هرچند ظاهرا توفیق با او یار نشد.
در اردیبهشت ۱۳۵۸ جبهه ملی از رهبران پیشین خود آقایان زنجانی و طالقانی و دکتر شایگان رسما دعوت کرد تا برای قدرت بخشیدن به جبهه ملی و فراگیر کردن آن به این جبهه بپیوندند. (۶) نخستین اطلاعیه بعد از انقلاب سید رضا زنجانی اطلاعیه ذیل است: «بعد از سلام به عموم برادران و فرزندان و مسئلت موفقیت شما در اعتلای کلم اسلام و مبارزات ملی اعلام می دارد سی ام تیر سال ۳۱ طلیعه مبارزات ملت است که با مقاومت تام و به شهادت رسیدن عده زیادی از فرزندان عزیز خود توفیق یافت که استعمار و استبداد را مجبور به عقب نشینی و حکومت ملی خود را حفظ نماید . اهمیت این قیام تا آنجا رسید که مجلس ۱۷ جهت زنده نگه داشتن آن روز قانون تعطیل رسمی و بزرگداشت آن را تصویب نمود. حکومت منحوس کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ با شکنجه و کشتار جوانان عزیز در مدت ۲۷ سال مانع انجام مراسم ملی در آن روز گردید. حال که به فضل خدا و به رهبری آیت الله خمینی و فداکاری ملت عزیز حکومت و سلطنت منحوسه از بین رفته است شایسته است تمامی گروهها و أحزاب و طبقات ملت در روز سی ام تیر ماه جاری در میدان بهارستان جهت بزرگداشت آن روز مشارکت فرمایند.» (۷)
ج. دفاع از مسلمانی مصدق!:
در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در ضمن مصاحبه ای خبرنگار این سوال را از آقا سید رضا زنجانی می پرسد: «جنابعالی که از نزدیک با مرحوم دکتر مصدق آشنائی داشته اید درباره عقاید و نظریاتش در زمینه حکومت قانون و مملکتداری بویژه نظریاتش درباره دین مبین اسلام و نقش دین در حرکات و جنبشهای اجتماعی ایران برای خوانندگان روزنامه (مردم ایران) بیان فرمایید. پاسخ وی: آن مرحوم بدون تردید مسلمان معتقدی بود و اسلام را بالاتر از آن می دانست که آن را وسیله پیشبرد مقاصد سیاسی و جلب افکار قرار بدهد. در تعجبم که به چه مبنا این سوال مطرح شده است! کدامیک از نخست وزیران و وزیران قبلی و بعد کابینه ایشان مسلمان تر از ایشان بودند. او شخصیت سیاسی بود نه مبلّغ رسمی مذهب. (۹)
اظهار نظر آقا سید رضا زنجانی هشت ماه بعد از اظهار نظر اقای خمینی و در حقیقت نقد آن است: «ما چقدر از این ملّیّت سیلی خوردیم. آن آدم که این همه از او تعریف می کنند [مصدق]، به اسلام سیلی زد.» (۱۰) این دو دیدگاه متضاد درباره مصدق در آخر دهه پنجاه است. چند ماه بعد آقای خمینی در دیانت مصدق هم تردید کرد: « یک گروهى [جبهه ملی] که از اولش باطل بودند، من از آن ریشههایش مىدانم، یک گروهى که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتى که مرحوم آیت الله [سید ابوالقاسم] کاشانى دید که اینها خلاف دارند مىکنند و صحبت کرد، اینها کارى کردند که یک سگى را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که اینها فخر مىکنند به وجود او [محمد مصدق]، او هم مسلم نبود.» (۱۱)
زنجانی با ظرافت مشی مصدق را با خمینی مقایسه کرده است: «او اسلام را بالاتر از آن می دانست که آن را وسیله پیشبرد مقاصد سیاسی و جلب افکار قرار بدهد. … او شخصیت سیاسی بود نه مبلّغ رسمی مذهب.» از منظر وی دکتر مصدق مسلمانی بود در راس یک حکومت دموکراتیک سکولار و آقای خمینی اسلام را در خدمت مقاصد سیاسی به خدمت گرفت. سالها بعد دختر زنجانی در سوابق آشنایی پدرش با مصدق نوشت: «رابطه غیرسیاسی و آشنائی آن مرحوم با دکتر مصدق قبلا از طریق آیت الله [شیخ عبدالکریم] حائری [یزدی] صورت گرفته بود زیرا مادر مرحوم مصدق که از بانوان مؤمنه و منتشرع بود از مقلدان مرحوم حائری به حساب می آمد و کلیه وجوهات شرعیه خود را به ایشان می پرداخت.» (۱۲) احمد صدر حاج سیدجوادی جزئیات پرداخت وجوهات شرعیه توسط دکتر محمد مصدق در زمان نخست وزیریش را نقل کرده است. مهندس احمد مصدق از طرف پدرش وجوه شرعیه را آورده بود. مرحوم زنجانی وجوه شرعیه را عینا به حسین شاه حسینی می دهد که به مشهد خدمت آقای [سید محمد هادی] میلانی تقدیم کند. (۱۳)
«آیت الله زنجانی قرآنی پوستی نثار مزار دکتر مصدق کرده و در پشت جلد آن قرآن با خط خودش چنین نوشت: «به کسی که در راه اعتلای ایران و اسلام خدمت کرد و تا آخرین لحظه ای که جان داد تلاش می کرد تا مردم مسلمان جهان از قید استعمار و استبداد نجات پیدا کنند. در صد هزار قرن سپهر پیاده رو / نارد چنو سوار به میدان کازار» (۱۴)
سه. اهم آراء سیاسی:
این بخش شامل دو قسمت است. در قسمت اول شواهدی بر مهمترین دیدگاه وی درباره روحانیت اشاره می شود. در قسمت دوم مصاحبه کمتر دیده شده وی درباره حکومت مطلوب نقل و تحلیل می شود.
الف. مخالفت شدید با دخالت روحانیت در مناصب اجرایی:
به نوشته دخترش بهیّه موسوی زنجانی (حائری): «او خواهان موقعیت معنوی و روحانی عالمان دینی بود و با دخالتهای روحانیان در امور اجرایی مخالفت می کرد، زیرا معتقد بود که ورود به کارهای اجرایی جایگاه معنوی روحانیت را مخدوش خواهد کرد. در زمان دولت ملی، دکتر مصدق با توجه به حسن اعتمادی که به مرحوم زنجانی داشت پیشنهاد نمود که به طور کلی تمام موقوفات در اختیار آیت الله زنجانی قرار گیرد. اما ایشان از این کار استنکاف ورزید و چنین استدلال کرد: دولت عامل این کار است و ما به هیچ وجه نمی توانیم در عمل مجریان خوبی باشیم. ما هر کجا مغایر با ضوابط مذهبی و قانونی عمل شود تذکر می دهیم. دخالت در امور اجرایی موجب بلا و فساد است چون عده ای ممکن است به دلیل عدم رشد فکری کینه بورزند و عده ای هم به همان دلیل ایجاد دوستی کنند و این برای روحانیت که باید از جایگاه معنوی نزد مردم برخوردار باشد جایز نیست. زیرا ممکن است عده ای نسبت به ما بدبین شوند و این بدبینی منتهی به بدبینی به مذهب شود. ما باید کوشش کنیم تا دولتها معتقد به مبانی اسلام و اصول قانون باشند و به مردم تذکر دهیم به کسانی رای دهند که صالح باشند ولی خود ما مستقیما مجری و عمل کننده نباشیم.» (۱۵)
«در هنگام جبهه ملی دوم اعضای جبهه مصرّ بودند تا مرحوم زنجانی شرکت مستقیم در تشکیلات جبهه داشته باشد، اما ایشان از مشارکت مستقیم خودداری کرد و در پاسخ اظهار داشت: بله ما هستیم در کنار شما ،ولی موافقت کنید ما به نام جامعه روحانیت از این تفکر حمایت کنیم و در این سطح با شما همکاری کنیم.» (۱۶) در مجموع آقا سید رضا زنجانی اگرچه بزرگترین حامی جبهه ملی و نهضت آزادی بود، اما عضو هیچکدام نبود. پس از پیروزی انقلاب به همراه برادر بزرگش آقا سید ابوالفضل و نیز دو فرزند مؤسس حوزه آقایان مرتضی و مهدی حائری یزدی و نیز محمد تقی شریعتی تصمیم می گیرند که هیچ گونه مسؤولیت اجرایی را نپذیرند و تنها در صورت نیاز به آقای خمینی مشاوره دهند و از ایشان نیز بخواهند که مانع از ورود روحانیون به مسایل اجرایی شوند. (۱۷)
ب. حکومت مطلوب و اهداف انقلاب:
آقا سید رضا زنجانی بعد از درگذشت آقای طالقانی در شهریور ۱۳۵۸ ضمن تجلیل از شخصیت آن مرحوم در مصاحبه ای آراء سیاسی متفاوت خود را ابراز کرده است. متن مصاحبه:
«س: برای اطلاع جوانانی که سنشان اجازه نمی دهد و در پی اختناق موجود در سالها نتوانسته اند خودشان را در جو سیاسی قرار بدهند می خواستیم تقاضا کنیم هدف از مبارزاتی که حضرت آیت الله داشته اند از زبان خودشان بشنویم.
ج: هدف از مبارزات حکومت ملی است. حکومت ملی باید از خود ملت باشد و متکی به خود ملت. این هدف ماست.
س: تصور می فرمایید این اهداف برآورده شده؟
ج: نه خیر. انشاء الله می شود.
س: پس هنوز باید برای این اهداف مبارزه کرد؟
ج: بلی باید مبارزه کرد. تازه قانون اساسیش را هم می خواهیم تنظیم کنیم نمی شود. کجا برآورده شده؟
س: پس با توجه به آنچه که هست شاید الآن جامعه ایران نیاز دارد که افرادی مثل جنابعالی برای ارشاد و راهنمایی جوانهای مملکت فعالیت بیشتری داشته باشید.
ج: من عرض کردم توانایی و مقدورم همین است، بیش از این نمی توانم.
س: خواهش می کنم راجع به مرحوم آیت الله طالقانی صحبت کنید.
ج: چه بگویم؟ حضرت آیت الله طالقانی الحمدلله مثل آفتاب برای همه روشن است. با این همه احساساتی که مردم نشان دادند بیش از آن احساسات دیگر امکان ندارد. از آن موارد احساساتی بود که انصافا جا داشت.
س: مهندس بازرگان گفت که ایشان [طالقانی] نسبت به قانون اساسی نگرانیهایی داشت. فکر می کنید این نگرانی ها در چه زمینه ای می توانست باشد؟
ج: در زمینه همین موضوعاتی که تا حالا بوده. اصولا قانون اساسی [مشروطه] پاره ای موادش تا به حال عمل نشده، حمایت هم نشده، مثل ماده ای راجع به قضاوت شرعی، نسخ هم نشده ولی چرا از بین رفته است؟ اساسش روشن است. من نمی خواهم آن آخوند قاضی شود، او هم نمی خواهد من قاضی شوم. قانون باید طوری تنظیم شود که نگذارد در آن ماده منظور از دست برود. حالا هم این مواردی هم که نوشته اند راجع به رای اکثریت درباره فقیه جامع الشرایط، این عین همان است، فردا یک عده دور یکی را می گیرند و می گویند فقیه جامع الشرائط این است و یک عده هم دور آن یکی را می گیرند و می گویند آن آدم است. این است که این اثر عملی نخواهد داشت. یکی از ان موارد مذهب رسمی مذهب شیعه جعفری است. اکثریت ما هم آن را دارا می باشیم. ولی آیا بودن این ماده در آن قانون اساسی حتی یک نفر را به شیعه ها افزوده است؟ یا عقاید و اعمال یک نفر شیعه را تحکیم کرده است؟ درست یک جنبه تشریفاتی دارد. این وضع است. قانون باید طوری تدوین شود که در جریان عمل بیفتذ نه اینکه فقط آنجا بنویسیم که یادگاری بماند.
س: اگر قانون اساسی تنظیم و تصویب شود و این قانون منافع عامه را در نظر نگیرد گروه حاکم می تواند با در دست داشتن قدرت آن را اعمال کند.
ج: متاسفانه تا بحال همینطور بوده است. بنده معتقدم دنیا را اقلیت اداره می کند نه اکثریت. منتها اقلیت فاضل همیشه نفع ملت را در نظر می گیرد و آن قانون را به نفع ملت بکار می برد. حکومتهای فاسد همان قانون را گرفته و به نفع خودشان درست می کنند، مثل همان موسسانهایی که آریامهر درست کرد و انحلال مجلس را در دست گرفت. ملت زنده از آن قانونی حمایت می کند که او را حفظ کند. قانونی او را حفظ نکند حمایت ندارد. الآن قانون اساسی قدیممان یک نفر صدایش درآمده است که وقتی می گویند می خواهیم آن را باطل کنیم بگویند نکنید؟ نه. چون نفعی از آن نبرده اند. (۱۸)
در این مصاحبه این نکات قابل توجه است:
یک. هدف از مبارزات استقرار حکومت ملی بوده، حکومتی از خود ملت و متکی به ملت. با اینکه هشت ماه از استقرار جمهوری اسلامی گذشته و آقای خمینی از حکومت دینی دفاع می کرده عدم رضایت زنجانی از حکومت دینی واضح است. حکومت مطلوب زنجانی حکومت ملی یا حکومت قانون یا حکومت دموکراتیک بوده نه حکومت دینی.
دو. به نظر زنجانی قانون اساسی باید منافع عامه را در نظر بگیرد و با تحمیل هیات حاکمه به تصویب نرسد. ملت زنده از قانونی حمایت می کند که او را حفظ کند. قانونی که ابزار حفظ هیأت حاکمه باشد حمایت ندارد. او از مجلس خبرگان قانون اساسی و روند قانونگذاری آن ناراضی است.
سه. زنجانی از تصویب مذهب رسمی در قانون اساسی شجاعانه انتقاد می کند. تصویب چنین اصلی هیچ کمکی به تشیع نمی کند. این اصل فایده عملی ندارد، امری تشریفاتی و مضر است.
چهار. زنجانی از قضاوت عرفی دفاع می کند و از تفکیک قضاوت به شرعی و عرفی در قانون اساسی مشروطه انتقاد می کند. لازمه این انتقاد اجرای قوانین عرفی در محاکم دادگستری است، همان چیزی که سید حسن مدرس هم بر آن صحه گذاشت.
پنج. با اینکه این مصاحبه قبل از تصویب اصل ولایت فقیه در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی صورت گرفته اما اصل ولایت فقیه حداقل از خرداد ۵۸ در فضای روزنامه ها و دانشگاهها مطرح شده بود. زنجانی همانند استادش آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی با ولایت سیاسی فقیه کاملا مخالف است و برای فقیه بیش از تصدی امور حسبیه آن هم از باب قدر متیقن قائل نیست. (۱۹) در این مصاحبه نیز با ظرافت عدم رضایت خود را از این اصل و ناکارآمدی عملی آن را مخفی نمی کند.
چهار. آقا سید رضا زنجانی و تکفیر آقای خمینی؟!:
این بخش شامل دو قسمت است. قسمت اول به اختصار مناسبات این دو شاگرد آقا شیخ عبدالکریم مرور شده است. قسمت دوم به تفصیل نسبت تکفیر آقای خمینی توسط آقای زنجانی در کتاب شورای عالی قضائی نقل و نقد شده است.
الف. قبل از انقلاب:
زنجانی قبل از انقلاب حلقه وصل طرفداران مصدق و هواداران خمینی بود، قشر سنتی مذهبی همراه با قشر تحصیل کرده هر دو گرد زنجانی بودند. جلسات تفسیر قرآن صبحهای جمعه از ساعت ۹ تا ۱۲ او محفل پر رونق دانش پژوهان و فعالان سیاسی بود. وی علاوه بر ارتباط با فعالان جبهه ملی و نهضت آزادی، با آقای خمینی در نجف و مبارزان ایرانی در غرب مرتبط بود. اما امضای آقا سید رضا یا آقا سید ابوالفضل پای هیچ اطلاعیه و تلگرامی در دفاع از آقای خمینی دیده نمی شود. برادران زنجانی کلا به آقای خمینی خوش بین نبودند. درباره آقا سید ابوالفضل در مقدمه تحقیق انحراف انقلاب اشاره کردم. اما در مورد آقا سید رضا این خاطره شنیدنی است:
«با مرحوم آقا سید رضا زنجانی از طریق پدرم آشنا شدم. ۱۵-۱۶ ساله بودم همراه پدرم در روز عید غدیر به دیدن ایشان رفتیم. موقع خداحافظی من دست ایشان را بوسیدم. او تغیر کرد. پرسید پسرم چرا دست مرا بوسیدی؟ توضیح دادم. او خم شد و دست مرا بوسید! و گفت از این به بعد دست کسی را نبوس! در زمان دانشجویی از طریق آقای حسین شاه حسینی از کانال جبهه ملی خدمت ایشان می رسیدم. این دوستی ادامه داشت. با ایشان بیش از سی سال محشور بودم تا اخرین روزهای حیات. آقا سید رضا می گفت در زمانی که خدمت حاج شیخ عبدالکریم [حائری یزدی] درس می خواندیم، حاج آقا روح الله ورزش هم می کرد: ورزش باستانی در زورخانه!
این نخستین باری بود که بازار تهران تا حوالی توپخانه و ناصرخسرو روز ۱۵ خرداد تعطیل کرده بودند، سال ۱۳۵۷ هشت ماه قبل از پیروزی انقلاب. بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۵۷ نظر حاج آقا رضا را درباره آیت الله خمینی جویا شدم. گفت: «آقای خمینی جهت خشونتش بالاست. اگر سرکار بیاید تا یک میلیون هم کشته شوند مشکلی ندارد.» در حین کفش به پا کردن صدایم کرد. برگشتم. گفت: «آن یک میلیون را بکن دو میلیون!» آن وقت خیال می کردم حسادت آخوندی است. باور نکردم. حدود ده سال بعد به یاد گفته ایشان افتادم و به صحت نظر وی پی بردم.» (۲۰)
ب. بعد از انقلاب:
پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۷ آقا سید رضا به دیدار آقای خمینی رفت. (۲۱) در نخستین انتخابات ریاست جمهوری خصوصا در شانزده ماه بعد از آن وی از ابوالحسن بنی صدر حمایت کرد. زنجانی سیاستهای بنی صدر را از حزب جمهوری اسلامی به مصالح ملی ایران نزدیک تر می دید. فرزندش فرید زنجانی از مسئولین اصلی دفتر رئیس جمهور بنی صدر بود. زنجانی شاخص ترین روحانی حامی بنی صدر چه به لحاظ وزنه علمی چه وزنه مبارزاتی بود.
در سال ۱۳۶۴ کتابی با مشخصات زیر منتشر شده است: «غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ ظهور و سقوط ضدانقلاب»، پدید آورنده و ناشر دادگستری جمهوری اسلامی، ۱۳۶۴، ۹۲۶ صفحه. در صفحه مشخصات کتاب نام «شورای عالی قضایی» به چشم می خوذد و مقدمه کتاب نیز به قلم سید عبدالکریم موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور در زمان انتشار کتاب است. در این کتاب که در واقع ادعانامه نظام جمهوری اسلامی علیه نخستین رئیس جمهور آن است، مطلب زیر آمده است:
“تکفیر امام. در همان زمانی که در مراکش و عراق و مصر و عربستان زمزمه هایی بلند شده بود که اقدامات حضرت امام گویا منطبق با قرآن و سنت نیست همان زمان دفتر بنی صدر و مجاهدین نیز تمام کوشش خود را در این زمینه بکار گرفتند و کوشیدند چند فتوا اگرچه از نظر مرجع صدور نیز کم اهمیت باشد برای سست کردن احساس انقلابی مردم بدست آورند. مجاهدین [خلق] به شیخ علی تهرانی روی آوردند. وی در مقاله ای در بهمن ماه ۵۹ در روزنامه مجاهد ایراداتی بر کار حضرت امام ارائه نمود. [مسعود] رجوی در گزارشی درون گروهی این نظریات را کافی جهت تکفیر امام دانسته قتل حضرتشان را موجه اعلام نمود؛ ولی مهمتر از این، حکم تکفیر آقای [سید رضا] زنجانی بود. یکی از کارمندان دفتر می گوید: «اوایل اسفند ماه بود در یکی از روزهایی که سمینار بررسی مسائل حقوقی در دفتر رئیس جمهور تشکیل بود آقای قاضی به من گفت: گودرزی را ندیدی؟ گفتم: نه. پیغام گذاشت. روز دیگر گودرزی زنگ زد. قاضی گفت: یک نفر بفرست اوراق را پخش کنند، و پرسید: چرا به اینجا نمی آیی؟ گفت: من مشغول هستم. هر روز به خانه [سید رضا] زنجانی، [غلامحسین] صدیقی و دیگران می روم بلکه اینها … را دور هم جمع کنم که متحد شوند. سپس راجع به روحانیت گفت: اینها پدر ما را درآوردند. [سید رضا] زنجانی گفته: من حاضرم حکم تکفیر امام [خمینی] را بنویسم.» آقای ع.خ. می گوید: «آقای حسین گلزار نقل کرده است ،عده ای رفته اند پیش آیت الله [سید رضا] زنجانی ضمن صحبت به ایشان گفته است شما چند ده نفر بشوید بیایید پیش من، من حکم تکفیر امام [خمینی] را می دهم. دو یا سه ماه قبل من با سی یا چهل نفر دیگر پس از عیادت از اللهیار صالح در بیمارستان به خانه آقای [سید رضا] زنجانی رفتیم، آقای طاهر احمد زاده هم بود. بعد از یک ربع ساعت موقع خروج آقای [حسین] شاه حسینی هم وارد شد.» گروه اتحاد بزرگ ملی از خیلی وقت پیش درصدد گرفتن حکم تکفیر امام [خمینی] از کوچکترین شاگردان امام بودند. باید دید چرا در همان موقعی که دفتر بنی صدر با عجله در پی این کار بودند، آمریکا نیز بوسیله عوامل خود در مصر و مراکش برای اخذ چنین نظری کوشش و جنبش عظیمی براه انداخت که از آن جمله بود فتوای جامعه الازهر.” (۲۲)
در همین کتاب: «نایب حسینی و فتح الله بنی صدر و دیگر حامیان بنی صدر در جلسات دسته های ناسیونالیست برای قبضه قدرت به سبک آمریکایی جلسه می کنند و طرح می ریزند. س: تا کنون چند جلسه با اسدالله مبشری داشته اید؟ ج: سه جلسه. س: اولین جلسه به دعوت چه کسی گردهم آیی بوجود آمد؟ ضمن معرفی نمودن فرد مورد نظر کلیه کسانی که در آن جلسه شرکت داشتند معرفی نمایید. ج: به دعوت عباس رادنیا و در آن جلسه به ترتیب دکتر ورجاوند، دکتر اسدالله مبشری، دکتر حسن لباسچی، حسین شاه حسینی، دکتر آذر، ماشاء الله فولادی، طاهر احمدزاده، عباس محمودی، تیمسار مجللی، دکتر جلالی، حسین نایب حسینی، آقایان سید رضا و سید ابوالفضل زنجانی، فتح الله بنی صدر، حاجی محمد شانه چی و شهشهانی. س: این جلسه در چه محلی تشکیل شد و منظور از گردهم آئی چه بود؟ ج: این جلسه در منزل آقای سید رضا موسوی زنجانی برقرار گردید و هدف از تشکیل آن نوشتن منشور برای دربرگرفتن کلیه تشکیلات هایی که دم از ملی گرایی می زنند بود. کلیه مطالبی که در آن جلسه عنوان شد مرقوم فرمایید؟ ج:…» (۲۳)
در موضعی دیگر از کتاب آقایان سید رضا زنجانی، سید مرتضی پسندیده، حسن لاهوتی و علی تهرانی به عنوان مهمترین مدافعان روحانی بنی صدر معرفی شده اند. (۲۴)
بررسی:
یک. کتابی که زیر نظر شورای عالی قضائی با مقدمه رئیس دیوان عالی کشور و توسط دادگستری جمهوری اسلامی تدوین و منتشر شده باشد یک سند قضائی است و اتفاقا کتاب مملو از اسناد بازجویی بازداشت شدگان در ارتباط با بنی صدر است. متاسفانه مباحث عرضه شده در این کتاب حجیم فاقد هرگونه ارزش حقوقی، شرعی و اخلاقی است و بهترین سند نقض نهادینه قانون در قوه قضائیه جمهوری اسلامی است. سطح تحلیلها و اسناد کتاب بقدری نازل است که تفاوتی با کیفرخواستهای دادگاه انقلاب یا مجموعه نیمه پنهان کیهان ندارد. اگر کسی می خواهد با جهل حقوقی، ابتذال قضایی، ریشخند قانون و پایمال شدن اخلاق و دین زیر پای قدرت سیاسی از نزدیک آشنا شود این کتاب رسمی را بخواند.
دو. اما آنچه در این کتاب درباره سید رضا زنجانی آمده سندی جز بازجویی های متهمان دادگاههای انقلاب و برخی گزارشهای مجهول و مبهم و مغشوش ندارد. این بازجویی ها که مشخص نیست تحت چه شرائطی از چه کسانی اخذ شده فاقد ارزش حقوقی است. ضابطین قضایی جمهوری اسلامی هر تجمعی از منتقدانشان را جرم انگاشته اند.
سه. آنچه به عنوان تکفیر آقای خمینی از سوی آقای زنجانی نقل شده اولا چیزی بیش از «قصد تکفیر» نیست! اگر سندی بر وقوع تکفیر داشتند نقل می کردند و هرگز مفتی تکفیر را زنده نمی گذاشتند! ثانیا کمترین آشنایی با منش و روش آقا سید رضا زنجانی اثبات می کند که اصولا وی اهل تکفیر نبوده است. مطالعه اجمالی مجموعه نامه های منتشر شده وی بهترین دلیل است. ثالثا مسئولین قضایی کشور هر نقدی را تکفیر فرض کرده اند. آقای زنجانی از منتقدین جدی منش و روش آقای خمینی بوده است. آقای اردبیلی همین اشتباه را درباره آقا سید ابوالفضل هم مرتکب شده بود:
«آقا سید ابوالفضل زنجانی … نامهای علیه امام نوشت و منتشر کرد، یا دوستانش منتشر کردند، که خیلی تند بود و بوی تکفیر امام از آن میآمد. البته او در اوایل خوش بین بود اما بعداٌ به امام و همه چیز بدبین شده بود.» (۲۵)
همانگونه که در کتاب انحراف انقلاب در رمزگشایی تکفیر نوشتم: ظاهرا مراد ایشان این عبارت اواخر بخش چهارم اعلامیه است: «مکرراً در روزنامه ها خواندیم که چند نفر زن را به تهمت قیادت که در صورت ثبوت شرعی مجازاتش هفتاد و پنج ضربه تازیانه است، به جوخۀ اعدام سپردند. آقایان قضات! اگر در روز جزا در محکمۀ عدل الهی زنانی که بدین تهمت اعدام شدند، به دادخواهی برخاسته و بگویند: “خدایا! به فرض اینکه ما به جرم انتسابی مرتکب شده بودیم، به قانون اسلام مجازات ما را هفتاد و پنج ضربه معّین کرده بودی، از این حکام و دادستانان بپرس ما را به چه مجوزی اعدام کردند؟” چه جوابی خواهید داد؟ مسلماً هیچ! خون یکی از این زنان برای محکومیّت همۀ شما از قاضی و دادستان و آنان که شما قاضیان جور را بر گُرده مردم سوار کرده اند کافی است، و دامنگیر همه تان خواهد بود. بروید و در سورۀ مائده بخوانید: وَمَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللهُ فَأُولئِکَ هُمُ الکافِرُونَ …. فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ …. فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ. » (۲۶)
این تنها آقا سید ابوالفضل زنجانی نبوده که اقای خمینی را نقد کرده آقا شیخ بهاء الدین محلاتی هم در سال ۱۳۵۹ در نقد آقای خمینی نوشت: «آنچه که هماکنون بر این ملت شریف و بردبار ایران روا میدارند، نه تنها با اسلام که محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) مبشر آن بود مطابقت ندارد بلکه مایهی آبروریزی برای انقلاب اسلامی ایران است. چهره بسیار کریهی از اسلام – این آیین انسانساز و دین محبت و عطوفت و علم و منطق – در دنیا ترسیم گشته و جهانیان به این دین حنیف به صورت دینی ارتجاعی، ضد علم و طرفدار خشونت مینگرند! وا اسفا که بر آیین اسلام چه میگذرد. من به عنوان یکی از پاسداران شریعت پاک پیمبر اسلام [ص] و یکی از مدافعان آزادی و حرّیت از آنچه که بر اسلام عزیز و کشور اسلامی جاری است به شدت احساس خطر مینمایم.» (۲۷)
در عرف دینی و حقوقی اینها نقد است، نقد جدی، نه تکفیر. اگر مراد نقد جدی باشد آقا سید رضا هم همانند برادرش آقای خمینی را نقد کرده است. تندترین بیانیه ای که آقا سید رضا سه ماه بعد از واقعه ۱۴ اسفند ۵۹ بلکه در تمام عمرش علیه جمهوری اسلامی صادر کرده را برای نخستین بار منتشر می کنم (۲۸) تا همگان بدانند زمامداران جمهوری اسلامی نقد عالمانه را تکفیر تعبیر کرده اند.
پنج. بیانیه انتقادی ۱۸ خرداد ۱۳۶۰:
بسمه تعالی،
برادران مسلمان و هموطنان محترم ایدهم الله تعالی،
در اثر ضعف و عوارض مزاج و کهولت، و به امید آن که زعما و متصدیان حکومت بعد از انقلاب (انقلاب پرعظمتی که به نام و به برکت کلمهی مبارکهی اسلام و به خون هزاران مسلمان به وجود آمد) شاید بتوانند ملت و مملکت را به سوی سعادت دینی و دنیوی وحدت و رفاه و امنیت و رشد و دانش و بینش و آزادی و آبادی و رهبری نمایند، بنا داشتم که در گوشهی انزوا باشم و کناره گیری نمایم؛ ولی با کمال تاسف در حال حاضر احساس مسئولیت کردم که نگرانی خاطر را به عرض عموم هموطنان برسانم.
هیأت حاکمه فعلی – در اثر ضعف درک سیاسی و غفلت از رعایت مقررات اسلامی و قانون اساسی که خود واضع آن بودند و اختلاف داخلی و عدم رعایت ارزشهای انسانی و آداب شرعی – ملت و مملکت را با خطرات وحشتنناکی مواجه ساخته اند: خطر تجزیه، خطر مغلوبیت در جنگ تحمیلی عراق که در اثر اشتباه سیاسی (صدور انقلاب) به وجود آمد، خطر فقر و بیکاری و تورم و قحطی، عدم امنیت جانی و مالی، تسلط دستهجاتی بنام حزب الله (برعکس نهند نام زنگی کافور) – که از ناحیهی بعضی شعبات حکومتی بطور غیرعلنی مورد حمایت قرار گرفته اند – بر جان و حیثیت و آزادی مردم، تعدد مراجع مسئول بدون حدود مشخصهی صلاحیت شرعی و یا قانونی آنها، خلاصه هرج و مرج در پهنای کشور و غیرها.
و چنین احساس می شود که اهتمام هیأت حاکمه فقط به ادامه حیات و سلطه خود می باشد، به هر وسیله و به هر قیمت. کلمهی مبارکهی اسلام بدون رعایت محتوی و مقررات آن در عمل و قتل و حبس و تهدید و هتک و اخذ اموال بدون مجور شرعی و عرفی و تهمت ضدانقلاب و غیرها برای همین منظور به کار گرفته می شود. آیا بهانه ضدانقلاب تا کی باید وسیلهی هتک حیثیت و گرفتاری مردم باشد؟ انقلابی به فضل خداوند تعالی به وجود آمد و ریشه یک منصب وراثتی منحوس کنده شد، و قابل احیاء هم نیست.
عجبا در چنین موقعیتی که کشور اسلامی در معرض سقوط و خطر قرار گرفته است چرا حضرات اعلام و مراجع عِظام مُدَّ ظِلُّهُم سکوت فرموده اند و مسلمانان را به وظایف خطیر خود ارشاد نمی فرمایند؟ شاید موجب سکوت آن باشد که چند نفر از أعلام عِظام در ماههای قبل بر اساس علاقه و احساس تکلیف شرعی به ملاقات رفتند (حضرت آیت الله محلاتی و حضرت آیت الله قمی) (۲۹) و مطالبی به عرض رساندند، ولی بلا نتیجه محضر ایشان را ترک فرمودند؛ و همین امر سبب شد که داعی به فکر زیارت و بحث با ایشان نشدم، و فکر کردم که شاید ایشان فقط از اشخاص معینی پذیرا باشند، مضافا بر اینکه ایشان امروز مثل بهشت محفوف به مکاره هستند، (۳۰) و تحمل آن در استعداد هر کس نیست. امید است که نسخهی این نامه به لحاظ معظم له برسد، و مورد توجه قرار گیرد، إن شاء الله تعالی.
در خاتمه معتقدم که مسئولیت دفع خطر شرعا متوجه عموم مسلمانان و طبقات مردم است، که با ایمان و توکل به خداوند و در ظلّ عنایت ولیّ عصر روحنا فداه و تحت ارشاد مراجع عِظام با وحدت فکری و عملی و مراقبت دقیق و مقاومت و استقامت بر خطرات و مشکلات فعلی فائق آیند، إن شاء الله تعالی. وَمَنْ جَاهَدَ فِینَا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنَا. (۳۱)
پنجم شهر شعبان المعظم ۱۴۰۱ هجری،
رضا الموسوی الزنجانی
بررسی:
یک. به نظر آقا سید رضا موسوی زنجانی اهداف انقلاب پرعظمت ۱۳۵۷ که به برکت اعتلای کلمه اسلام و خون هزاران مسلمان به وجود آمده بود، سعادت دینی و دنیوی، وحدت و رفاه و امنیت و رشد و دانش و بینش و آزادی و آبادی بوده است.
دو. وی ضمن اعلام نگرانی شدید خود، هیأت حاکمه را به پنچ دلیل استیضاح می کند: «۱. ضعف درک سیاسی، ۲. غفلت از رعایت مقررات اسلامی، ۳. غفلت از قانون اساسی که خود واضع آن بودند، ۴. اختلافات داخلی، ۵. عدم رعایت ارزشهای انسانی و آداب شرعی.»
سه. زنجانی هفت «خطر وحشتناک» را برشمرده است: ۱. خطر تجزیه، ۲. خطر شکست در جنگ تحمیلی، ۳. خطر فقر و بیکاری و تورم و قحطی، ۴. عدم امنیت جانی و مالی، ۵. تسلط گروههای فشار – بر جان و حیثیت و آزادی مردم، ۶. تعدد مراجع مسئول بدون حدود مشخصهی صلاحیت شرعی و یا قانونی آنها، ۷. خلاصه هرج و مرج در پهنای کشور.
چهار. زنجانی دو خطر را با توضیح بیشتر آورده یکی خطر شکست در جنگ تحمیلی و دیگری گروههای فشار. وی از علل شروع جنگ بر شعار «صدور انقلاب» به عنوان «اشتباه سیاسی» انگشت می گذارد. دیگری «خطر تسلط دستهجاتی بنام حزب الله (برعکس نهند نام زنگی کافور) – که از ناحیهی بعضی شعبات حکومتی بطور غیرعلنی مورد حمایت قرار گرفته اند – بر جان و حیثیت و آزادی مردم». جالب است که هر دو برادر زنجانی از خطر چماقداری در جمهوری اسلامی نالیده اند. آقا سید ابوالفضل از آنها با تعبیر «چماقداران و چاقوکشان به اصطلاح حزب الله» یاد کرده است. آقا سید رضا بر حکومتی بودن این چماقداران تاکید کرده است.
پنج. انصاف مطلب این است که آقای خمینی در اکثر قریب به اتفاق این موارد نظری متضاد با آقا سید رضا دارد. ایشان حزب الله را از ارکان نظام جمهوری اسلامی و جنگ را مایه برکت نظام می دانسته، صدور انقلاب را جزء جدایی ناپذیر سیاست خود اعلام کرده است.
شش. به نظر زنجانی اولا دغدغه اصلی هیات حاکمه حفظ نظام است یعنی «ادامه حیات و سلطه به هر وسیله و به هر قیمت». ثانیا استفاده ابزاری از اسلام مهمترین خصیصه جمهوری اسلامی است: «کلمهی مبارکهی اسلام بدون رعایت محتوی و مقررات آن در عمل و قتل و حبس و تهدید و هتک و اخذ اموال بدون مجور شرعی و عرفی و تهمت ضدانقلاب و غیرها برای همین منظور به کار گرفته می شود.» هر دو نکته زنجانی عمیقا صائب است. آقای خمینی در هر دو نکته صد و هشتاد درجه با همدرس خود اختلاف نظر بنیادی دارد.
هفت. زنجانی ازمراجع و علما انتظار دارد که «سکوت را شکسته و مسلمانان را به وظایف خطیر خود ارشاد فرمایند.» بلافاصله خود نتیجه می گیرد که موجب سکوت بی نتیجه بودن تذکر به آقای خمینی است. وی مشخصا به ملاقات دو نفر از رهبران قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ یعنی آقایان شیخ بهاء الدین محلاتی و سید حسن قمی با آقای خمینی اشاره می کند که «مطالبی به عرض رساندند، ولی بلا نتیجه محضر ایشان را ترک فرمودند». هر دو خبر صحت دارد و واضح است که ملاقات کنندگان بی حاصل بودن تذکرات خود را به دیگر علما و مراجع خبر داده اند.
هشت. بعد از به قدرت رسیدن آقای خمینی، آقا سید رضا زنجانی بیش از یک بار با رهبر جمهوری اسلامی ملاقات نداشته، همان اوایل در یک دیدار تشریفاتی بدون ورود در مباحث مورد اختلاف. زنجانی توضیح می دهد که بعد از اطلاع از بی نتیجه بودن نصایح و تذکرات علمای یادشده او از فکر بحث حضوری با ایشان منصرف شده است. وی در اینجا به دو نکته اشاره می کند: یکی اینکه مقام رهبری تنها با افراد خاصی حشر و نشر دارد، آنها که ایشان را تایید می کنند. راستی آقای خمینی هرگز با منتقدانش ملاقات کرد و به آنها اجازه انتقاد حضوری داد؟ اگر کسی سراغ دارد اعلام کند! دیگری احاطه شدن ایشان با مکاره و امور نامطلوب نامطبوع است. ظاهرا اطرافیان و دفتر رهبری که چون سدّی سدید از رسیدن صدای خواص مشفق منتقد به ایشان جلوگیری می کنند. به نظر وی تحمل این مکاره در استعداد هرکس نیست. به عبارت دیگر او به دلیل دشواری دسترسی به زمامدار عطای ملاقات را به لقایش بخشیده است. اما باز امیدوارانه و مودبانه می نویسد: «امید است که نسخهی این نامه به لحاظ معظم له برسد، و مورد توجه قرار گیرد.» نسخه ای از بیانیه مهم ۱۲ شهریور ۱۳۵۹ آقا سید ابوافضل موسوی مجتهد زنجانی به دست آقای خمینی رسیده بود و آنرا مطالعه کرده بود. بعد از مطالعه چه کرد؟ آیا به آن انتقادات وقعی نهاد؟ آیا به نامه انتقادی مورخ ۲۵ تیر ۱۳۵۹ آقا شیخ بهاء الدین محلاتی عنایت کرد؟ این بیانیه آقا سید رضا هم به شرح ایضا مورد توجه آقای خمینی قرار نگرفته است. اما به شرحی که خواهد آمد مورد توجه گروه فشار حزب الله قرار گرفت!
شش. مرگ بر منافق! ملیگرا کافر است!:
این بخش شامل سه قسمت به شرح زیر است: ادب حزب الله در تشییع جنازه زنجانی، آقای خمینی نه تسلیت داد نه مجلس ترحیم برگزار کرد، انسانیت و احسان برفراز دین و ایدئولوژی.
الف. ادب حزب الله در تشییع جنازه زنجانی:
در مرداد ۱۳۶۰ (پنج ماه قبل از درگذشت آقا سید رضا) از برگزاری مراسم ختمی که برادران موسوی مجتهد زنجانی و مهدی حائری یزدی برای آقا شیخ بهاء الدین محلاتی در مسجد ارک تهران اعلام کرده بودند (۳۲) ممانعت به عمل آمد. به این آگهی توجه فرمایید: «برای رفع زحمت حضور آقایان علماء اعلام دامت برکاتهم و طبقات محترم عرض می شود که مجلس ترحیم در مسجد ارک برای مرحوم آیت الله محلاتی که دیروز در جرائد اعلام شده به علت عوارض مزاجی و غیره انعقاد نخواهد یافت. رضا الموسوی الزنجانی» (۳۳) معنای «وغیره» در اطلاعیه فوق چیست؟!
این «وغیره» گریبان خود او را هم گرفت. بعد از برکناری ابوالحسن بنی صدر، فرید زنجانی پسر آقا سید رضا دستگیر شد. آقا سید رضا در هشتاد سالگی به بیماری سرطان مبتلا شد. دکتر سید عبدالرحیم فرید (موسوی زنجانی) پسر بزرگش که پزشک بود ترتیب معالجه او را خارج از کشور فراهم کرد. سید زنجانی که احساس می کرد روزهای آخر حیات است مایل بود فرزند دربندش را ببیند. از طرف دیگر معلوم شد شاخص ترین مبارز ملی کشور ممنوع الخروج است! «دو روز در فرودگاه معطل شد تا اجازه خروجش داده شود.» (۳۴) آیا پسر دربندش را دید؟ نمی دانم. (۳۵)
«چند روز قبل از وفات حاج آقا رضا زنجانی، سید احمد خمینی به عیادت ایشان آمد و گفت امام گفته که به عیادت شما بیایم. اما ایشان قادر به تکلم نبود!» (۳۶) چرا این قدر دیر؟! آقای سید رضا زنجانی در ۱۴ دی ماه ۱۳۶۲ درگذشت و با وساطت آقای شیخ مرتضی حائری یزدی، پیکرش پس از اقامه نماز به امامت برادرش سید ابوالفضل زنجانی در در ورودی مسجد طباطبایی حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد. (۳۷) به روایت شاهد عینی حسین شاه حسینی «در تشییع جنازه ایشان در قم هم عدهای آمده بودند و شعار «مرگ بر منافق» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» و «ملیگرا کافر است» سرمیدادند.» دیگر شعارهایی که در تشییع جنازه این عالم ربانی در صحن اتابکی از گروه حزب الله شنیده شد عبارتند از «مرگ بر امریکا». (۳۸) اینها ننگ تاریخ است. دهانهای ناپاکی در تشییع جنازه سید رضا زنجانی که ده سال از آقای خمینی مبارزه با آمریکا را زودتر آغاز کرده بود شعار مرگ بر آمریکا سردادند. آنکه در خفقان آریامهری بر جنازه قهرمان ملی کردن صنعت نفت نماز خواند در جمهوری اسلامی آقای خمینی با شعار ضداسلامی «ملی گرا کافر است» به خاک سپرده شد. تف بر این روزگار سفله پرور. حزب اللهی که جنازه این عالم ربانی را با شعار مرگ بر منافق بدرقه کرد عمله شیطان بوده اند و خود خبر ندارند. اگر آقای خمینی بر خلاف موازین مسلم شرع مصدق را غیرمسلم نخوانده بود پیروان جاهل متجری او اینگونه به اوتاد زمانه اهانت نمی کردند.
ب. آقای خمینی نه تسلیت داد نه مجلس ترحیم برگزار کرد:
نخستین خبر درگذشت سید رضا زنجانی در ستون وفیات روزنامه اطلاعات از حسین اعرابی منتشر شد: «مرگ چنین مرد نه کاریست خرد». (۳۹) سه روز بعد در ستون مجالس ترحیم روزنامه اطلاعات این پنج آگهی منتشر شد:
«به مناسبت ارتحال حضرت آیت الله معظم آقای حاج سید رضا فرید زنجانی که از شاگردان ممتاز و اصحاب محبوب مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری طاب ثراه بودند مجلس ترحیمی در مسجد ارک از ساعت ۲ و نیم الی ۴ و نیم روز دوشنبه ۱۹ دی ماه جاری منعقد است. مرتضی حائری یزدی، مهدی حائری یزدی»
«با اندوه فراوان وفات برادر بزرگوارم حضرت آیت الله آقای حاج سید رضا زنجانی را به اطلاع آقایان دوستان و همشهریان محترم می رساند. مجلس ترحیم مردانه روز ۱۹ دی ماه از ساعت ۲ و نیم الی ۴ و نیم در مسجدارک منعقد خواهد بود. سید ابوالفضل موسوی زنجانی»
«رحلت عالم ربانی آیت الله حاج سید رضا زنجانی را به ملت شریف ایران و خانواده محترم خصوصا برادر بزرگوارشان آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی تسلیت می گوئیم. آیت الله حاج سید رضا زنجانی از مبارزین پرسابقه ای بود که بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ علیرغم جو فشار و اختناق با همکاری یاران و همسنگران خود، نهضت مقاومت ملی را به منظور ادامه مبارزه و مقاومت در برابر تهاجم استبداد داخلی و استیلای خارجی سازمان داد و در این راه بارها طعم زندان و تبعید رژیم شاه را چشید بدون آن که لحظه ای از انجام رسالت ملی و اسلامی خود غقلت ورزد. ما ضمن بزرگداشت روح ان مرحوم از عموم مردم حق شناس دعوت می نماییم در مراسم ختمی که به همین مناسبت در روز دوشنبه ۱۹ دی ماه از ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه بعد از ظهر برگزار می شود شرکت نمایند.
ابراهیم استادآقا، محمود امیراحمدی، مهدی بازرگان، حسین بنی اسدی، ابوالفضل بازرگان، عبدالعلی بازرگان، رضا پویان، عباس تاج، محمد توسلی، حجتی، مهدی چهل تنی، عباس حائری، حسین حریری، ابوالفضل حکیمی، جمشید حقگو، رسول دادمهر، محمد رسولیان، شهریار روحانی، کاظم سامی، یدالله سحابی، قاسم شکیب نیا، هاشم صباغیان احمد صدر حاج سید جوادی، رضا صدر، جلیل ضرابی، یوسف طاهری، اکبر طاهری، حبیب عطائی، حسن مرشد، حسن فرید اعلم، مصطفی کتیرایی، علی اکبر گلپروران، علی گلدوست، نظام الدین قهاری، علی اکبر معین فر، سید نورالله میراحمدی، علی اصغر معین فر، مرتضی مقدم، خسرو منصوریان، محمد مولوی، هادی مؤتمنی، محمتقی نکفر، محمود نکوروح، مسعود هسته ای، کاظم یزدی، ابراهیم یزدی.»
«بدین وسیله ارتحال پدر بزرگوارم حضرت آیت الله آقای سید رضا فرید الموسوی زنجانی طاب ثراه را به اطلاع حضرات آیات عظام و حجج اسلام و برادران دینی می رساند. مجلس ترحیم مردانه آن مرحوم از طرف حضرات آیات عظام شیخ مرتضی حائری یزدی و آقای حاجی شیخ مهدی حائری یزدی و عم بزرگوارم حضرت آیت الله حاجی سید ابوالفضل موسوی زنجانی در مسجد ارک برگزار خواهد شد و مجلس ترحیم زنانه در همان روز و همان ساعت در منزل مسکونی ان مرحوم خیابان فرهنگ کوچه ۱۱ خانه ۲ منعقد می گردد. دکتر سید عبدالرحیم فرید (موسوی زنجانی)»
«به مناسبت ارتحال حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سید رضا موسوی فرید زنجانی مجلس ترحیم زنانه از ساعت ۲ و نیم الی ۴ و نیم روز دوشنبه ۱۹ دی ماه جاری در منزل آن مرحوم واقع در خیابان فرهنگ نبش کوچه یازدهم پلاک ۲ منعقد می گردد. خانواده های موسوی فرید زنجانی، رهبری، مازندرانی، حائری یزدی، شفائی و خانواده های وابسته» (۴۰)
آگهی مجلس ترحیم یک روز قبل اجازه انتشار می یابد! آقای خمینی در سوگ هم درس مبارز خود که یک دهه قبل از او مبارزه با استبداد و استیلای خارجی را شروع کرده بود تسلیت نداد و مجلس ترحیم برگزار نکرد. هیچیک از مقامات جمهوری اسلامی و مراجع تقلید هم اطلاعیه ای ندادند. آقا سید رضا زنجانی ضد ولایت فقیه و منتقد آقای خمینی و جمهوری اسلامی و حکومت دینی بود.
ج. انسانیت و احسان بر فراز دین و ایدئولوژی:
ادب حزب اللهی های پیرو آقای خمینی را در مراسم تشییع و تدفین آقا سید رضا زنجانی نقل کردم. مکتوبم را با چشم تر با دو نقل درباره آن مرحوم به پایان می برم:
احمد صدر حاج سیدجوادی: «آقای شاه حسینی می گفتند: رسانیدن خواروبار و وجوه کمکی را به منازل مستحقین آن غالبا به من محول می فرمودند و چند خانواده در کوچه ظهیرالاسلام و باغ سپهسالار منزل داشتند که پاکتهای مرحمتی آقای زنجانی به آنها می رسانیدم. بعد از چندی متوجه شدم که بعضی از آنها ارمنی هستند که سرپرستشان در مبارزات کشته یا اعدام شده اند. خدمتشان موضوع را سؤال کردم. فرمودند مگرفرقی هم بین آنها و خانواده های مسلمان هست؟» (۴۱)
حسین شاه حسینی: «پس از آنکه وارطان سالاخانیان که یک فعال سیاسی ارمنی عضو حزب توده بود زیر شکنجه وحشیانه کشته شد ولی حاضر به همکاری با کودتاگران نشد، از طرف حاج آقا رضا زنجانی مأمور شدم که از وجوه شرعی، ماهیانه مبلغ ۱۵۰ تومان به خانواده وارطان پرداخت کنم. من هر ماه این مبلغ را به خانه وارطان میبردم و به همسر و فرزندان خردسالش میدادم. این کمکهزینه به مدت ۲۹ سال یعنی تا زمان رحلت حاج آقا رضا زنجانی در ۱۴ دی ۱۳۶۲ پرداخت میشد. در مراسم ترحیم آیتالله سید رضا زنجانی در مسجد ارک تهران، فرزندان جوان وارطان در حالی که صلیبی بر گردن آویخته بودند در حیاط مسجد برای دقایقی حاضر شدند و چند روز بعد نیز همسر وارطان اصرار کرد که باید برای ادای احترام به حاج آقا رضا بر سر قبر او در حرم حضرت معصومه (س) حاضر شود. من با مرحوم آیتالله دکتر مهدی حائری یزدی مشورت کردم و ایشان نیز توصیه کرد که بدون هیچ سر و صدایی، همسر وارطان را محجبه به سر مزار مرحوم زنجانی در درون حرم ببرم. در اواخر سال ۶۲ بر سر مزار زنجانی رفتیم و همسر وارطان برای مدتی طولانی در حالی که چادرش را بر سرش کشیده بود زار زار گریه میکرد، زمزمههایی زیر لب میخواند.» (۴۲)
راستی کدام به منش و روش امیرالمؤمنین (ع) نزدیک تر است؟ راه و روش آقای زنجانی یا راه روش آقای خمینی و حزب اللهی های پیروش؟
یادداشت ها:
۱. درباره برادر بزرگتر این تحقیق را چند ماه قبل منتشر کردم: انحراف انقلاب: إعلامیه ۱۲ شهریور ۱۳۵۹ سید ابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی؛ مقدمه، تصحیح و تحقیق محسن کدیور؛ کتاب الکترونیکی، مرداد ۱۳۹۵، ۱۵۷ صفحه.
۲. متن کامل اجازه اجتهاد آقا سید رضا در ص۲۹ کتاب زیر آمده است: نامه ها: زندگینامه، اسناد و نامه های آیت الله سید رضا زنجانی، به کوشش بهروز طیرانی، تهران، صمدیه، ۱۳۸۸، ۱۲۷ صفحه.
۳. مصاحبه سید مرتضی ابطحی نجف آبادی، جایگاه فقهی اخوان زنجانی در بیانات آیت الله العظمی سید موسی شبیری زنجانی، مهرنامه، شماره ۳۱، مهر ۱۳۹۲، ص ۹۴.
۴. به کوشش بهروز طیرانی، پیشین.
۵. این قسمت تلخیصی از زندگی نامه زنجانی به قلم بهروز طیرانی در کتاب نامه ها (پیشین) است.
۶. روزنامه آیندگان، ۱۸ اردیبهشت ۵۸ ، ص ۱ و۲.
۷. اطلاعیه دعوت برای گردهمایی ۳۰ تیر ۵۸، آیندگان ۲۵ تیر ۱۳۵۸ ش ۱۲۴، ص ۱و۲.
۸. اطلاعات، ۱۳ اسفند ۱۳۵۷. (به نقل طیرانی، نامه ها، ص ۴۵)
۹. مردم ایران، نشریه هفتگی گروه جاما، ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ (به نقل طیرانی، نامه ها، ص ۴۷).
۱۰. «ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم. من نمی خواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که این همه از آن تعریف [می کنند] چه سیلی به ما زد آن آدم [مصدق]؛ من نمی خواهم بگویم که طلبه های مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان، همان طور که در زمان پهلوی بستند.» (صحیفه نور، بیانات مورخ ۲۹ تیر۱۳۵۹ در جمع اعضای شورای عالی قضائی، جلد ۱۲ ص ۲۵۶)
۱۱. صحیفه نور، بیانات مورخ ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ در جمع اقشار مختلف مردم، جلد ۱۵ ص ۱۵.
۱۲. بهیه موسوی زنجانی (حائری)؛ آیت الله زنجانی، مردی همیشه درکارزار؛ ایران فردا، ش۶۶، ۲۲ دی ۱۳۷۸ ص ۱۸.
۱۳. احمد صدر حاج سیدجوادی، نگاهی به زندگی آیت الله سید رضای موسوی زنجانی، کلک، ش۷۱-۷۲، بهمن-اسفند ۱۳۷۴، ص ۵۹۶.
۱۴. بهیه موسوی زنجانی (حائری)؛ ایران فردا، پیشین، ص ۳۱.
۱۵. پیشین، ص ۱۹.
۱۶. پیشین.
۱۷. علی اشرف فتحی، برادران زنجانی، گزارشی از گفتگو با حسین شاه حسینی، تورجان، ۴ مرداد ۱۳۸۷.
۱۸. آیت الله حاج آقا رضا زنجانی: هدف ها برآورده نشده است، هنوز باید مبارزه کرد، قانون بدون حمایت مردم قدرت نمی گیرد، هفته نامه خلق مسلمان، مصاحبه، ش ۶، ۲۵ شهریور ۱۳۵۸، ص ۱ و۷. ربع آخر مصاحبه درباره کردستان و دولت موقت است که نقل نشد.
۱۹. در کتاب البیع، دروس آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی با تقریر آقا محمد علی اراکی ادله نقد ولایت فقیه بدون کمترین توضیحی حذف شده است. بزودی بخش محذوف را منتشر خواهم کرد!
۲۰. این نقل قول را نخستین بار با یک واسطه در خرداد ۱۳۹۱ شنیدم. راوی اوایل انقلاب این مطلب را از شاهد اصلی شنیده بود. در آذر ۱۳۹۵ بدون واسطه از کسی که از خود آقا سید رضا پرسیده بود شنیدم. هر دو راوی به وثاقت و دیانت شهره اند. راوی اصلی از من خواست تا وقتی در قید حیات است نامش را ذکر نکنم. امنیت جمهوری اسلامی کم نظیر است!
۲۱. «پرسش: با حضرت آیت الله العظمی خمینی پس از مراجعه به ایران ملاقات کرده اید؟ پاسخ: بلی. پرسش: چه مذاکراتی در این ملاقات انجام گرفت؟ پاسخ: صرفا یک دیدار بود.» مصاحبه با روزنامه اطلاعات، ۱۳ اسفند ۱۳۵۷. (به نقل طیرانی، نامه ها، ص۴۵-۴۶)
۲۲. غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ ظهور و سقوط ضدانقلاب، پدیدآورنده و ناشر دادگستری جمهوری اسلامی، شورای عالی قضایی، ۱۳۶۴، ص۱۴۴-۱۴۵.
۲۳. پیشین، ص۱۴۸.
۲۴. پیشین، ص۱۶۰.
۲۵. جمهوری اسلامی ۱۰ خرداد ۱۳۹۰.
۲۶. انحراف انقلاب پیشین، ص۱۷، ۴۶ و ۴۷.
۲۷. سندی دیگر از عدم مشروعیت جمهوری اسلامی، بیانیه تاریخی ۲۰ بهمن ۱۳۵۹ شیخ الفقهاء بهاءالدین محلاتی (۳۱ مرداد ۱۳۹۵)
۲۸. همزمان دستخط این بیانیه یک صفحه ای را نیز منتشر می کنم.
۲۹. آقای شیخ بهاء الدین محلاتی در تاریخ ۸ شهریور ۱۳۵۹ با آقای خمینی ملاقات کرد (اطلاعات ۹ شهریور ۱۳۵۹ ص۲) و در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۵۹ طی بیانیه ای آراء انتقادی خود را که آخرین اظهار نظر سیاسی اوست صادر کرد (پیام جبهه ملی، شماره ۵۹، ۱۱ فروردین ۱۳۶۰، ص ۱ و ۲) و چند ماه بعد در ۲۷ مرداد ۱۳۶۰ درگذشت. درباره اخرین بیانیه اقای محلاتی مقاله ای مستقل نوشته ام: «سندی دیگر از عدم مشروعیت جمهوری اسلامی: بیانیه تاریخی ۲۰ بهمن ۱۳۵۹ شیخ الفقهاء بهاءالدین محلاتی» (۳۱ مرداد ۱۳۹۵). آقای سید حسن طباطبایی قمی در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۵۸ با آقای خمینی دیدار کرد. وی در مصاحبه ای بعد از آن نظرات خود را اعلام کرد. (اطلاعات ۲۰ اسفند ۱۳۵۸). آقای قمی از اوایل سال ۱۳۵۹ ممنوع القلم شد و مطبوعات از درج آراء وی منع شدند و بیش از ۱۵ سال – از اوایل سال ۱۳۶۰ تا زمانی که یارای تکلم نداشت و ویلچرنشین بود – در خانه خود در مشهد محصور بود. وی در خرداد ۱۳۸۶ از دنیا رفت. درباره وی در این مقاله نوشته ام: «میراث بنیانگذار: رویهی یک سالاری فراقانونی» (۱۰ خرداد ۱۳۹۴). آقایان خمینی، محلاتی و سه رهبر دینی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بودند.
۳۰. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶: «فإنّ رسول اللّه (ص) کان یقول:«إنّ الجنه حفّت بالمکاره و إنّ النار حفّت بالشهوات»؛ عن أبی جعفر (ع) قال: الجنه محفوفه بالمکاره والصبر، فمن صبر على المکاره فی الدنیا دخل الجنه وجهنم محفوفه باللذات والشهوات فمن أعطى نفسه لذتها وشهوتها دخل النار. (الکافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الصبر، ح ۷، ج۲ ص۸۹)؛ صحیح مسلم، کتاب الجنّه و صفه نعیمها، ح۱، ج۴ ص۲۱۷۴. بهشت با أمور خلاف طبع و دشوار احاطه شده و جهنم با شهوات احاطه شده است. کنایه از اینکه اطرافیان رهبر از سنخ مکاره هستند.
۳۱. وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا (عنکبوت ۶۹). ترجمه «و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد.»
۳۲. آگهی ختم: اطلاعات مورخ ۳۱ مرداد ۱۳۶۰.
۳۳. آگهی لغو مجلس ختم: اطلاعات مورخ ۱ شهریور ۱۳۶۰.
۳۴. علی اشرف فتحی، برادران زنجانی، گزارشی از گفتگو با حسین شاه حسینی، تورجان، ۴ مرداد ۱۳۸۷.
۳۵. امیدوارم مطلعان از روزهای پایانی زندگی سید رضا زنجانی با اطلاعات تکمیلی مرا یاری کنند.
۳۶. علی اشرف فتحی، گفتگویی با حسین شاهحسینی درباره کارنامه سیاسی برادران زنجانی، مهرنامه، شماره ۳۱، مهر ۱۳۹۲، ص۱۰۱.
۳۷. پیشین. جایی که اکنون آقای سید محمد شیرازی و برادرش سید حسن شیرازی نیز در آنجا به خاک سپرده شده اند. (علی اشرف فتحی، برادران زنجانی، گزارشی از گفتگو با حسین شاه حسینی، تورجان، ۴ مرداد ۱۳۸۷)
۳۸. در میان شعارهای حزب اللهی هایی که در صحن اتابکی قم فریاد «مرگ بر منافق» و «مرگ بر امریکا» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» را سرمیدادند، در ورودی مسجد طباطبایی حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد. (علی اشرف فتحی، در جستجوی «عدل علوی»، جایگاه حوزوی و کارنامه سیاسی برادران زنجانی، تورجان، آبان ۱۳۹۲)
۳۹. اطلاعات ۱۵ دی ۱۳۶۲.
۴۰. اطلاعات ۱۸ دی ۱۳۶۲، ص۱۵.
۴۱. احمد صدر حاج سیدجوادی، نگاهی به زندگی آیت الله سید رضای موسوی زنجانی، کلک، ش۷۱-۷۲، بهمن-اسفند ۱۳۷۴، ص۵۹۶.
۴۲. علی اشرف فتحی، گفتگویی با حسین شاهحسینی درباره کارنامه سیاسی برادران زنجانی، مهرنامه، شماره ۳۱، مهر ۱۳۹۲، ص۱۰۱-۱۰۰.
۱۶ دی ۱۳۹۵