فرزانه ابراهیمزاده، تاریخ ایرانی: از راه دور و نزدیک دانشجویان و دانشآموختگان آمده بودند تا در بزرگداشت استادی شرکت کنند که حرفهایش را با این شعر فریدون مشیری به پایان برد: «من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم.» ناصر تکمیلهمایون که در آستانه ۸۰ سالگی و تجربه بیش از نیم قرن آموختن و پژوهش و تدریس و نوشتن در دو عرصه تاریخ و جامعهشناسی گفت: «هیچ هستم، کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم.»
مراسم بزرگداشت ناصر تکمیلهمایون همزمان با جشن تولد ۸۰ سالگیاش عصر ۱۳ دیماه ۱۳۹۵ در تالار ایوان شمس با حضور چهرههای فرهنگی و دانشگاهی، همدرسیهای سابق و دانشآموختگان و دانشجویان این استاد پیشکسوت تاریخ و جامعهشناسی برگزار شد؛ جشنی که در آن، همه از ویژگیهای منحصربهفرد استادی گفتند که بیتردید فصل مشترک دو رشته تاریخ و جامعهشناسی بود و همانطور که رضا داوری اردکانی گفت با نگاهی جامعهشناسانه به تاریخ پرداخت.
جشنی که البته همانطور که بهرنگ ذوالفقاری برگزارکننده آن و علیمحمد ولوی، رئیس هیات مدیره سابق انجمن ایرانی تاریخ گفتند بعد از سالها تاخیر سرانجام همراه با رونمایی از جشننامه ناصر تکمیلهمایون برگزار شد و جمع زیادی از چهرههای فرهنگی و دانشگاهی آمدند و گوشههایی از زندگی او را بازگو کردند.
از دانشسرای عالی تا عرصه سیاسی
رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم نخستین مهمانی بود که آمد از همکلاسی و همدرس سالهای دورش در دانشسرای عالی بگوید. داوری اردکانی که دوستیاش با تکمیلهمایون از پشت نیمکتی مشترک در گروه فلسفه و علوم تربیتی دانشسرای عالی آغاز شد و تا امروز ادامه یافت از وجوه مشترک فکری و اندیشه ایشان گفت: «خیلی از اوقات چه در حذر و چه در سفر با هم بودیم و کنار هم مینشستیم و به ندرت و گاهی همدیگر را اذیت هم میکردیم. ما وجوه مشترکی کموبیش داشتیم و ایشان مزیتی که بر همه ما داشت این بود که قرآن بلد بود و شاید حدود ثلث قرآن را حفظ بود و همینطور هر دوی ما به علم و سیاست هم علاقه داشتیم. هر دوی ما به نهضت ملی شدن نفت علاقهمند بودیم. هرچند که ایشان سیاسیتر بود اما من هنوز جرات نزدیک شدن به سیاست را پیدا نکرده بودم. البته همه عمر در نظر مشغول سیاست بودم و در سیاست نظری نوشتهام، اما در سیاست عملی وارد نشدم هرچند که ایشان هم وارد نشدند؛ اما به هر حال از من سیاسیتر بود. به همین جهت وقتی در سال ۱۳۴۲ شرایط مقداری سخت شد ایشان همراه بعضی از دوستان دیگرشان از ایران رفتند و مدتی در فرانسه اقامت کردند و در آنجا جامعهشناسی خواندند.»
او با اشاره به خاطراتی از زمان تحصیل در دانشسرای عالی از استاد مشترکشان غلامحسین صدیقی یاد کرد و گفت: «ایشان مردی متین، موقر و فوقالعاده مودب بود. به ندرت میخندید و در عین حال عبوس نبود. وی در درس جامعهشناسی مقرر کرده بود که ما بخشی از درس را ارائه کنیم. آن روزی بود که ما خندههای مکرر دکتر صدیقی را بر اثر ارائه شیرین تکمیلهمایون شاهد بودیم.»
رئیس فرهنگستان علوم با اشاره به اهمیت آموختن تاریخ درباره گرایش تکمیلهمایون به این رشته گفت: «تکمیلهمایون از آنجایی که به ایران علاقه بسیار داشت، سراغ تاریخ رفت و در فرانسه علاوه بر تحصیل در جامعهشناسی، تاریخ را نیز فراگرفت. تحصیل او در رشته جامعهشناسی باعث شد وی با دید جامعهشناسانه به تاریخ نگاه کند و این نگاه به تاریخ ایران کمک میکند.»
داوری اردکانی با تاکید بر اینکه تکمیلهمایون از زمان همدرس بودن، بالفعل فاضل و بالقوه دانشمند و استاد بود، افزود: «او اهل تظاهر و خودنمایی نیست و هیچ تظاهری ندارد. از طرفی یکی از دلایلی که استادان و دانشجویان به وی علاقهمند هستند، این است که او مرد شهرت و قیلوقال نیست. این مورخ جامعهشناس کارش را بدون ادعا انجام میدهد و از تواضعی که اهل علم باید داشته باشند برخوردار است.»
حجتالاسلام سید سجاد علمالهدی معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی نیز که به نمایندگی از این نهاد علمی در این جلسه شرکت کرده بود، از تهی شدن جامعه علمی به خصوص در بخش علوم انسانی از استادان باسواد گفت و افزود: «برخی از آئیننامهها و شرایط خاص باعث شده تا این استادان از جامعه علمی ما دور شوند. دکتر تکمیلهمایون یکی از افرادی هستند که یادگار نسلی هستند که دانشگاه برایش اولویت داشت و به درجه علمی خوبی رسیده بود و به اصطلاح ما درجه استادی داشت؛ شخصیت علمی که با علم زندگی کرده و با آن حشرونشر کرده است.»
او ابراز امیدواری کرد تا شرایطی فراهم شود که تکمیلهمایون با طلبهها بیشتر حشرونشر داشته باشد و از او به عنوان استادی یاد کرد که برای همه دانشجویان وقت میگذارد و با دقت و وسواس کمکشان میکند: «ایشان یکی از سرمایههایی هستند که به عنوان الگوی نسل جوان باید معرفی شوند.»
مطالعات نوآورانه در زمینه تهران
سخنران بعدی این مراسم احمد مسجدجامعی بود، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو شورای اسلامی شهر تهران که از وجه تهرانشناسی تکمیلهمایون و آثاری که در این زمینه دارد بیشتر صبحت کرد.
مسجدجامعی با اشاره به پژوهشهای تکمیلهمایون در گستره ایران از جزیره آبسکون در دریای خزر تا خلیج فارس، او را شخصیتی ملی و ایراندوست معرفی کرد که درباره ایران تلاش کرده، سخن گفته، نوشته، اندیشیده و عمل کرده است. مسجدجامعی که خود نیز بر مطالعه درباره تاریخ تهران تمرکز دارد، با اشاره به اقدامات تکمیلهمایون در زمینه تهران، بخش مهمی از اظهاراتش را به آن اختصاص داد و گفت: «پرداختن ایشان به تهران نوآورانه است. در مورد تهران زیاد مینویسند؛ اما این نوشتهها کپیبرداری از آثار گذشته با چیدمان جدید است. آقای دکتر تکمیلهمایون در این زمینه سابقه طولانی دارد و شاید قدیمیترین کارهایشان را همراه دکتر حبیبی و آقای بنیصدر انجام دادند.»
به گفته مسجدجامعی، «مهمترین کارهای استاد تکمیلهمایون در حوزه تهران از زمان همکاریشان با دکتر بروجردی آغاز شد. کتابشناسی تهران که ایشان انجام دادند در نوع خودش بینظیر است و اطلاع ندارم پیش از آن کار شده باشد. کار دیگر ایشان نگاهی به تاریخ تهران است ولی رویکردش رویکرد اجتماعی – فرهنگی است که این رویکرد جدید است.»
عضو شورای شهر تهران از آخرین تحقیقات تکمیلهمایون در زمینه مستندسازی محلات تهران به عنوان کاری نوآورانه یاد کرد و گفت: «ایشان برای اولین بار روایت محلههای قدیم تهران را ارائه میدهند. به کمک نقشه بر اطلاعاتی که هست میافزایند. کتاب خیلی موجز است اما آن کتاب ظرفیت اینکه دانشنامه شود دارد. ایشان انگیزه جدی درباره دفاع از ایرانیت دارد اتفاقا جلوه مهمش در همین کتاب درباره عودلاجان است.»
قزوینی طناز
پس از آن نوبت به سید محمد بهشتی رسید؛ رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی که گفت به وجوهی از شخصیت استاد خواهد پرداخت که کمتر کسی از آن حرف زده است.
بهشتی عدم بدگویی از افراد را یکی از ویژگیهای بارز تکمیلهمایون دانست و سپس از قزوینی بودن او نیز به عنوان یکی دیگر از ویژگیهای مهمش یاد کرد: «قزوین از جمله شهرهای رجالپرور کشور است و رجال قزوین در رشتههای مختلف بسیار زیاد هستند و چهرههای بزرگ در این شهر فراواناند، شهری که فرهیختهپرور است. این موارد در وجود استاد آشکار است و تعاریفی که دوستان از وی بیان کردند، مدعای سخن من است.»
او با اشاره به اینکه طناز بودن یکی از مهمترین ویژگی قزوینیهاست افزود: «هر حرفی را به آنها بگویی در مقابل چهار قصه و شوخی را در یک بستهبندی بسیار شیرین و جذاب به شما تحویل میدهند. دکتر تکمیلهمایون نمونه عیان این صفت است. برایش از شیر مرغ تا جان آدمیزاد سوژه فراهم کنید، آن وقت ببینید چگونه با طنز از همه جا، آسمان، زمین، ادبیات و تاریخ کمک میگیرد و در یک بستهبندی بسیار جذاب حق مطلب را ادا میکند. چون اینطور ادا میکند جاهلهای دروازه غار هم میفهمند چه میگوید و سخنانش برایشان جذاب است.»
باقر ساروخانی، استاد جامعهشناسی که خودش را همشهری قدیمی و شاگرد سابق تکمیلهمایون معرفی کرد با یادآوری خاطرات تدریس او گفت: «از میراث بزرگ ناصر در جهان، دانش پیوند میان تاریخ و جامعهشناسی است. تا پیش از آن همیشه تاریخ را داشتیم اما برایمان تاریخ زندگی بزرگان، پادشاهان، جنگها و غیره بود؛ اما تکمیلهمایون تاریخ را به جامعهشناسی وصل کرد و پس از آن فضای جامعهشناسی تغییر کرد.»
محمدامین قانعیراد، رئیس انجمن جامعهشناسی هم سخنران بعدی بود که از سبک ویژه تکمیلهمایون در جامعهشناسی گفت: «اگرچه به نظرم کارهای بزرگی در عرض ۶۰، ۷۰ سال اخیر در حوزه جامعهشناسی صورت گرفته است؛ اما ما هنوز در مرحله تاسیس جامعهشناسی در کشور هستیم. در این میان تکمیلهمایون تبلور اصلیترین جریانهای تاسیس جامعهشناسی در کشور است که میتوان گفت این جریان و پروژه فکری به دلایلی آنطور که باید و شاید نتوانست در کشور پیش برود.»
قانعیراد که تکمیلهمایون را میراثدار سنت فکری غلامحسین صدیقی دانست، گفت: «اگر بخواهیم بگوییم جامعهشناسی در ایران در کدام دانشمند و استاد تبلور پیدا کرده، بیشک یکی از آن افراد بزرگ، دکتر تکمیلهمایون است. هرچند حضور وی بیشتر در عرصه تاریخ بود تا در حوزه جامعهشناسی. حضور تکمیلهمایون به دلیل موانعی بیشتر در مراکز پژوهشی بود تا دانشگاهی. این حضور نداشتن در دانشگاه باعث شد تا جریان سنت فکری غلامحسین صدیقی که تکمیلهمایون نماد و میراثدار آن بود در ایران با مشکل مواجه شود و آنطور که انتظار میرفت به دانشگاه منتقل نشود. با این حال وی پرورشیافته موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی و به طور ویژه مکتب صدیقی است که جامعهشناسی را بر دو مبنای فلسفه و تاریخ قرار میدهد و برای اینکه نهادینه شود و گسترش و تبلور پیدا کند باید بالی در فلسفه داشته باشد و بالی نیز در تاریخ.»
رئیس سابق پژوهشگاه مطالعات علوم انسانی نیز با اشاره به تالیفات گسترده تکمیلهمایون از دوران چهار ساله حضور او در زندان اوین به عنوان دوره نقاهت نام برد و گفت اگر این دوران نبود او حتما تالیفات بیشتری را منتشر میکرد.
کسانی که من را ساختند
تکمیلهمایون که در بخش پایانی مراسم جشن بزرگداشت خود به روی صحنه رفت، پس از سپاسگزاری از کسانی که در این مجلس شرکت و برای برگزاری آن تلاش کردند از نمایندگان ادیان دیگر به خصوص هارون یشایایی به نمایندگی از انجمن کلیمیان ایران و سیمونیان – دوستی که ساکن ارمنستان است – به خاطر شرکت در این مراسم به طور ویژه سپاسگزاری کرد. این سپاسگزاری زمینهای شد تا او از ارمنیهای قزوین نیز یاد کند: «چند سال پیش در ارمنستان راجع به ارامنه قزوین سخنرانی کردم. خیلی تعجب کرده بودند که قزوین این همه ارمنی دارد؟ گفتم کجای کار هستید، ارمنی دارد با رابطههای بسیار حسنه. من یکی را میگویم که ببینید قزوین که شهر فرهنگ و علم و دیانت است دیانت قشری ندارد. خیلی باز و صمیمی هستند. مثلا آقای سیاهپوش عزیز که اینجا هستند پدرشان مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین سیاهپوش پیشنماز بزرگترین مسجد قزوین یعنی مسجد جامع بودند. ایشان در منزلشان تلفن داشتند. در آن منطقه فقط ایشان تلفن داشتند. منطقهای که زندگی میکردند ارامنه زیادی بودند. تمام ارامنه آنجا شماره تلفن ایشان را به دوستانشان داده بودند که هر وقت کار داشتند به این تلفن زنگ بزنند. میدیدیم که حضرت حجتالاسلام سیاهپوش عزیز عبایشان را روی دوششان میانداختند در کوچه میروند و در خانهای را میزنند و میگویند آقا یا خانم خاچاطوریان بیا تلفن کارت دارد. این حالت در جاهای دیگر دنیا نیست. این تولرانس بود و هست. همان موقع که میخواستم ارمنستان بروم در تحقیقات میدانیام به سراغ فردی رفتم که در کریمخان بقالی داشت. گفت ما سال پیش در آمریکا انجمن ارامنه قزوین را پیدا کردیم. مهمانی گذاشته بودند که بسیار مهم بود، چند قزوینی مسلمان هم شرکت کرده بودند. این ارتباط و صمیمیت وجود داشت.»
تکمیلهمایون اما بخش اصلی اظهاراتش را به یاد کسانی اختصاص داد که در طول ۸۰ سال زندگی باعث شکلگیری شخصیت و جهتگیری فکری و اعتقادیاش شده بودند؛ کسانی که در فیلم مستندی که ساخته نادر تکمیلهمایون فرزندش بود نیز بیشتر به آنها اشاره شده بود: «حوادث تاریخی مهم هستند و مورخ کسی است که بتواند این حوادث را آنالیز و تحلیل کند؛ اما یک چیزی دیگر هم هست، این حوادث تاریخی هم مورخ را میسازند.»
او از مادربزرگش به عنوان نخستین راهنمای زندگی یاد کرد و گفت: «اگر مادربزرگ من پا در یک کفش نمیکرد و نمیگفت که نوه من باید پشت استول (قزوینیها به نیمکت میگفتند) بنشیند و من را نمیبرد در مدرسه «بدر» اسمنویسی کند، ممکن بود فرد دیگری شوم.»
او همچنین از اخراجش از دبیرستان علامه تهران به خاطر عقاید مصدقیاش توسط مدیر چپ مدرسه به عنوان یک نقطه عطف و البته نقطه تلخ یاد کرد و گفت: «آن مدیر چپ بورژواصفت مدرسه علامه من را از مدرسه بیرون کرد و حتی شفاعت پدرم را نپذیرفت و اشک او را درآورد. من در طول زندگی سه بار گریه پدرم را دیدم. صد بار با هم روضه رفتیم؛ اما هیچوقت گریه نمیکرد فقط دستش را روی چشمش میگذاشت، اما سه بار گریه کرد. یک بار همین موقع بود که این مدیر حرف ناجوری زده بود. او دلش شکست. بعدازظهر ۲۸ مرداد هم در خیابان آشیخ هادی بودیم؛ یخچال خانه مصدق را کسی به کولش گرفته بود، مستراح فرنگی خانهاش هم دست کسی دیگر بود. پدر من که دید گریه کرد و گفت یک روز خانه شاه را هم همینطور میکنند و ما زنده بودیم و دیدیم که این اتفاق افتاد. آن روز هم گریه کرد و بار آخر در فوت مادرم.»
تکمیلهمایون بعد از اخراج به مدرسه ملی مهیاری رفت و مدیر آن مدرسه نفر دومی بود که در زندگی او تاثیر گذاشت: «از مدرسه علامه که اخراج شدم رفتم پیش آقای مهیاری مدیر مدرسه مهیار که ملی بود و محققا لمئاتی از عرفان در وجودش بود. فقط از من پرسید: «نماز میخوانی؟» گفتم بله مستخدم مدرسه را صدا زد و گفت: «غلامحسین بیا این را ببر سر کلاس.» هیچ کار دیگری هم نکرد. از اتفاق چند ماه بعد من مهمان زندان شدم. یک پسربچه شانزده، هفده ساله بودم. مادرم که به ملاقاتم آمد از گره روسریاش کاغذی را باز کرد به من داد. در کاغذ نوشته بود: «فرزند عزیزم امن یجیب یادت نرود. نمازت را هم بخوان، خدا بزرگ است.» من وقتی از زندان آزاد شدم آقای مهیاری برایم معلم گرفت که این مدتی که زندان بودم را جبران کنم و از درسم عقب نیفتم.»
وی با اشاره به اینکه دوشنبه هر هفته همراه آقای مهیاری و چند همکلاسی به امامزاده عبدالله شهرری سر مزار استاد محمدعلی بامداد میرفت، آن را به عنوان نقطه عطف دیگری یاد کرد و گفت: «هر بار فاتحهای دو غزل از حافظ میخواندیم و صحبت میکردیم. در یکی از روزها به من گفت: خدا رحمتش کند آقای بامداد به من توصیه کرد که مهیاری وارد سیاست نشو. سیاست این مملکت را انگلیسها و روسها تعیین میکنند؛ اما اگر خواستی سمت سیاست بروی فقط دنبال دکتر مصدق برو. چرا من باید مصدقی شوم؟ حضور در کنار چنین آدمهایی بود که من را به سمت مصدقی شدن پیش برد.»
تکمیلهمایون آنچه آن روزها در جانش نشسته بود را در شکلگیری تفکر و شخصیتش موثر دانست و گفت: «اینها در درون من رفته و من را اینگونه ساخته است. مکتب آنال یعنی همین؛ یعنی اوضاع زمانه است که من را میسازد. تصمیم نگرفتم تاریخنگار اینطوری یا تاریخنگار آنطوری شوم. اصلا قرار نبود چیزی بشوم. زمانه این کار را کرد.»
سید صادق گوهرین، معلم ادبیات دبیرستان مهیار شخصیت بعدی بود که تکمیلهمایون از تاثیر وی در زندگیاش گفت. او به یاد آورد همراه با پرویز دوایی دوست و همکلاسیاش به دیدار استاد میرفتند و متون ادبی را مقابله میکردند: «ما پولی از گوهرین نمیگرفتیم. پول نبود که پول مال این دوره جدید است. ما فقط برای اینکه گوهرین کمی از عرفان برایمان بگوید میرفتیم. خدا شاهد است شبهای سرد، خانه گوهرین در تخت جمشید بود – که حالا شده طالقانی – تا خانه ما که سرسبیل بود در شبهایی که ماشین هم نبود پیاده در برف میرفتم و وقتی به خانه میرسیدم و زیر کرسی مینشستم به این فکر میکردم که «از جمادی مردم و نامی شدم» تمام آن حرفها را در ذهنم میآوردم. اینها روی من اثر میگذاشت. اگر امروز میگویم هیچ تحقیقی بدون توجه به فرهنگ جامعه نمیتواند جا بیفتد، اثراتی است که گرفتم.»
غلامحسین صدیقی؛ استادی بینظیر
تاثیرگذارترین شخصیت در زندگی تکمیلهمایون، استادش در دانشسرای عالی غلامحسین صدیقی بود؛ استادی که به قول داریوش فروهر تافتهای جدابافته بود: «ما مصدقی بودیم و خوشمان میآمد. هر چند استدلالی که امروز بلدم را آن روزها بلد نبودم. این در ذهنم بود که مصدق چه کسی است که چنین آدمی طرفدار و وزیرش بوده است. این به من روحیه میداد.»
او به خاطرهای از کلاس درس صدیقی اشاره کرد: «قرار بود من درباره آپولوژی سقراط صحبت کنم. سخنرانی که کردم خواستم خودم را لوس کنم، گفتم سقراط در دادگاه فرمایشی آتن محاکمه شد. یک دفعه دکتر صدیقی گفت: «آقا این چه حرفهایی است میزنید؟ کجا در آتن دادگاه فرمایشی وجود داشته است. به شیوه دموکراتیک سقراط را محاکمه کردند. دادگاه فرمایشی امروز و در ایران است.» این درس بزرگی بود و متوجه شدم هر چیزی را نباید گفت و هر تشویقی نباید کرد و باید در تاریخ حقایق و واقعیات را گفت و از حب و بغض کناره گرفت.»
تکمیلهمایون همچنین به ماجرای پایاننامهاش که توسط صدیقی راهنمایی شد، اشاره کرد و گفت: «ایشان به من گفت: رساله شما را دو بار خواندم؛ بعضی جاها را سه بار خواندم و حتی میتوانم بگویم بعضی از استادان ما در آن حد ادبیت و عربیت که شما داشتید نیستند.» میدانم که چیزی نبودم؛ اما اثر در من گذاشت. خیلی اثر گذاشت که اینقدر کارم مهم است. حالا نمره رساله من را داده بود ۱۶؛ اما اثر گذاشت.»
احسان نراقی چهره دیگر موسسه جامعهشناسی بود که تکمیلهمایون از او به عنوان فردی تاثیرگذار در اندیشههایش نام برد و با اشاره به تفسیرهای غیرمنصفانهای که دربارهاش بود، گفت: «در همه این سالها هیچ کس نمیتوانست درباره پاکدامنی و پاکدستی دکتر نراقی صحبتی به میان بیاورد. دکتر نراقی سه صفت بزرگ داشت که بسیار بارز بود: اول اینکه ایران را دوست داشت. دوم اهل پول و این حرفها نبود. کثافتکاری مالی نمیکرد. سوم اینکه هر کسی ولو دشمنش از او کاری میخواست انجام میداد. حالا ما با ایشان دوست شدیم و همراه بودیم. در پاریس که ایشان در یونسکو بود همراهش بودیم و در کتابها کمکش میکردم. همنشین و همراه بودیم. دو سه سالی در هتل [زندان] اوین همنشین بودیم. آن هم فرصت مطالعاتی برایمان بود. این فرصت مطالعاتی هم با ایشان همراه بودیم.»
او صدیقی و نراقی را دو شخصیت مکمل هم دانست و گفت: «دکتر صدیقی کسی نبود که برود وزارت مالیه و بگوید بودجه برای موسسه بدهید؛ اما اعتبار اخلاقی و علمی به پژوهشگاه میداد. دکتر نراقی دنبال پول میرفت. یادم هست یک بار آمد خیلی با هیجان گفت: رفتم محمد همایون را دیدم و گفته ده تا میز و نیمکت فلان به خرج حسینیه ارشاد برای موسسه بخر. این برایش فتحالفتوح نهاوند بود. خوشش میآمد.»
از جامعهشناسی به تاریخ
ماجرای تحصیل همزمان در دو رشته دیگر در فرانسه موضوع دیگری بود که تکمیلهمایون به آن اشاره کرد و از دو استاد فرانسوی به اسم بالاندین و اوبن نام برد که او را به تحصیل همزمان در این رشتهها تشویق کردند. او ابتدا در کلاس بالاندین نامنویسی کرد و قرار بود پایاننامه خود را با موضوع مدرنیزاسیون در ایران عصر قاجار بنویسد. همان جا بود که با دکتر اوبن آشنا شد؛ استادی که به او گفت تا تاریخ بلد نباشی نمیتوانی جامعهشناسی بخوانی و از او خواست که در کلاسش شرکت کند: «یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. پنج سال سر کلاسش رفتم و دکترای تاریخ گرفتم.»
بعد از دریافت این دانشنامه به کلاس استادش دکتر بالاندین رفت، ماهی ۷۵۰ فرانک بورس گرفت تا پایاننامهاش را در رشته جامعهشناسی با همان موضوع مدرنیزاسیون در عصر قاجار بنویسد. پایاننامهای که بعد از پنج سال و پژوهشهای گسترده و بحثهای پیاپی با عنوان «دگرگونیهای سیاسی در ایران دوران قاجاریه» در دانشگاه دولتی دفاع شد و باعث شد تا از سوی وزارت آموزش عالی فرانسه برای تدریس در سوربن دعوت به کار شود. تکمیلهمایون اما این دعوت را نپذیرفت: «اینجا کسی قاضی نیست و قسم هم دلیل نمیشود؛ اما به مقدساتم قسم میخورم دو روز بعد از دفاع گفتند چون دکترای دولتی گرفتید میتوانید در سوربن به صورت رسمی به تدریس مشغول شوید. اینجا بمانید و دانشیار جامعهشناسی شوید. با دوستان صحبت کردم. همه گفتند قبول کن. گفتند اینجا هم میتوانی خدمت کنی. گفتم من نوگل این باغم، اگر تشنه دهم جان حاشا که به گلخانه همسایه گریزم. بار و زندگی را جمع کردم و به ایران برگشتم.»
بازگشت او به ایران همزمان با مراسم سالگرد درگذشت جلال آلاحمد بود و شرکت او در این مراسم باعث شد تا ساواک احضارش کند: «گفتم میروم. صبح آنقدر استرس داشتم که یادم رفت پول هم ببرم. یاد حرفهای شریعتی افتادم که به من گفت چه میکنند. با داریوش فروهر هم صحبت کرده بودم، گفته بود اول احترام میگذارند و یواشیواش بالا میروند و وقتی به اوج تهدید رسیدند کاری که یادت میدهم را انجام بده. در ماشین به این فکرها بودم. واقعا هم ترسیده بودم. ترس هم داشت. دم ضرابخانه راننده رادیو را روشن کرد و خانم گوگوش میخواند: «من آمدهام… که عشق فریاد کند…» رفتم داخل ساواک. ناصر پاکدامن توصیه کرده بود که چون مدت زیادی در اتاقی رهایت میکنند، کتابی با خودت ببر بخوانی، حوصلهات سر نرود کلافه شوی. من هم کتاب کوچکی همراهم بود و نشستم به خواندن. گویا آنها اتاق را زیر نظر داشتند و وقتی دیدند که خیلی خونسرد نشستم کتاب میخوانم زود آمدند. مردی بلندبالا و مرتب وارد شد. در دلم گفتم: «توکلت علی الحی الذی لایموت….» ثابتی بود. نشست و شروع کرد به تعریف از من. کمکم شروع به تهدید کرد و در نهایت گفت: هرجا که بروی با مشت ما روبهرو خواهی شد. اینجا حرف فروهر یادم آمد. گفتم آقای ثابتی ببخشید من در کیفم هم خمیردندان دارم، هم مسواک و حوله آوردم. بندم کجاست بفرستید زندان، اینطور با من حرف نزنید. گفت: بنشین، اینها را فروهر به تو یاد داده است. خندهام گرفت، او هم خندید و چای آوردند و در نهایت قرار شد تا من نامهای بنویسم و ضمانت بدهم که در سیاست دخالت نمیکنم، رابطهام را با مهندس بازرگان قطع میکنم و در جایی جز وزارت دربار، ارتش و دانشگاه مشغول به کار شوم. ایشان هنوز منتظر این نامه است.»
مرغ عروسی و عزا
تکمیلهمایون در مرور گذشته خود، از نخستین سالهای پس از انقلاب به عنوان دوران خودمان یاد کرد و گفت: «عین مرغ که میگویند هم در عروسی و هم در عزا سرش را میبرند این طرف هم بالا و پایین شدیم و در نهایت آن چهار سال هم گذشت که بماناد و بیرون آمدیم.»
اما آزادی از زندان ابتدای مشکلات بود. هیچ دانشگاه و مرکز علمی او را نمیپذیرفت و نمیتوانست کاری از پیش ببرد تا آنکه در دفتر رئیس یک دانشکده با فردی روبهرو شد که او را میشناخت، محمود بروجردی: «به من پیشنهاد داد تا در موسسهای که مدیرش بود بروم و کتابهایشان را داوری کنم. رفتم دو، سه کتاب داوری کردم و سر برج حقوق دادند. بعد به کتابخانه رفتم و بعد ما را رساند به آنجا که رسما مستخدم موسسه مطالعات فرهنگی شدم. درس که شروع شد اجازه داد سر کلاس بروم و بینهایت محبت کرد. ممنوعالخروج بودم. فرستاد چین و آسیای مرکزی مدتی کار کردم. به احترام او یک تلفن هم به کسی نکردم. او به من اطمینان کرده بود و باید رعایت میکردم.»
تکمیلهمایون با اشاره به حضورش در موسسه مطالعات فرهنگی گفت: «از استادیاری به دانشیاری و از دانشیاری به استاد تمامی رسیدم. الان در این مرحله هستیم. من امشب هفت شهر آرزوهایم چراغان است. زمین و آسمانم نورباران است.»
او گفت: «بارها شده که به خارج میروم و برمیگردم. دوستانی که با هم بودیم میگویند فلانی اگر میدانستیم چهار سال مثل تو آنجا باشیم، میتوانستیم این موقعیت را داشته باشیم حاضر بودیم بیشتر هم بمانیم. خوش به حالت. تمام دوستانی که رفتند دلشان میخواهد به ایران برگردند و زندگی کنند. من اینجا شانس داشتم که آقای بروجردی کمکم کرد.»
تکمیلهمایون گفت از حاصل ماندنش در ایران راضی است گرچه بارها دعوت شد تا برای همیشه ایران را ترک کند؛ اما ماند: «خیلی راضی هستم که نرفتم و علت نرفتنم هم این بود که من اینجا ریشه دارم. من اینجا در ایران در همان قزوین، در همان باغستانهای اطراف قزوین ریشه دارم.»
جملاتی که باعث تشویق شدید حاضرانی شد که همراه او سرود «ای ایران» ساخته روحالله خالقی را زمزمه کردند. مراسم با بریدن کیک تولد و رونمایی از جشننامه تکمیلهمایون به پایان رسید.
منبع: تاریخ ایرانی
پنجشنبه 16 دى 1395