یادآوری: در مورخ 29 اردیبهشت 95، نقدی نگاشتم با عنوان «پیرامون آیه 24 نساء و در نقد نظر استاد بنیصدر»، جناب بنیصدر، بنا به سنت حسنه بحث آزاد، نقد بنده را نقد نمودند و «بحث آزاد درباره معنای ملک یمین در قرآن» آغاز گردید و ادامه یافته است. حال قرار بر این است که این بحث آزاد، نوبت به نوبت منتشر گردد. اینک نوبت سوم آن منتشر میگردد. این توضیح ضروری است که اعداد داخل پرانتز در مطالب بنده، متناظر مواردی است که استاد بنیصدر در نوبت خود، در خصوص آنها توضیح دادهاند. عباراتی هم که در مطالب استاد بنیصدر در بین {} قرار داده شدهاند، از بنده میباشند که جهت تصحیح متن یا افزودن جا افتادگیها اضافه گردیدهاند. (نیما حق پور ـ 23 دی 95)
بنیصدر:
نقد پاسخهای آقای حقپور به نقد بنیصدر
1ـ مراد شما از خدمتکار یک سخن است و «ماملکت ایمانکم» سخنی دیگر است. افزون بر این، خدمتکار تعریف دارد: کسی است که در ازای خدمت، مزد دریافت میکند. محل انجام خدمت نوع خدمت را تعیین میکند و نه داخل و خارج کردن او را از تعریف خدمتکار. سابق کسانی که در خدمت دولت بودند را خدمتکار میگفتند و جمع آنها را خدمه دولت میگفتند. مالکان نیز خدمه میداشتند. حالا، کلمه را فارسی کردهاند و کارمند میگویند. کلمه را از ارزش نیز برخوردار کردهاند. و شما میدانید که زبان قرآن دقیق است اگر دقیق نبود، شفاف و خالی از اعوجاج نمیشد. هرگاه قصد خداوند این بود که «ماملکت ایمانکم» شامل همه خدمتکاران بگردد، کلمهای را بکار میبرد که روشن و سرراست به معنی دلالت کند. لذا از بسط معنی باید اجتناب کرد و اکثریت بزرگ را به مالکیت اقلیت کوچک در نیاورد.
و هنوز مقصود قرآن نمیتواند خدمتکاران در خانهها باشد. زیرا در دنیای امروز نیز جمع بزرگی را تشکیل میدهند و بهیچرو، فقر آنها مخدوم را نسبت به آنها مبسوطالید نمیکند.
2ـ این نظر که «ماملک ایمانکم» ناقض حقوق انسانی اسیر میشود، صحیح نیست هرگاه بر وفق رهنمودهای قرآن با او رفتار شود. به ترتیبی که در نقد پیشین توضیح دادم، قرآن همه جوانب را در قانونگذاری رعایت کردهاست. اما بدینخاطر که متجاوز روی به تجاوز آوردهاست، تخلیه شدنش از زور و پر شدنش از حقوق، زمان میبرد. از اینرو است که مقرر است با اسیرانی که ما ملکت ایمانکم میشوند، همانطور رفتار بشود که با خود رفتار میکنند. از امام صادق (س) منقول است که برده حداکثر نباید بیشتر از 7 سال در بردگی بماند. بدینقرار، تنها تکلیفی که بر دوش ماملکت ایمانکم است و باید از عهده برآید، ادای حق ـ بنابر قاعده جبران ـ است. چراکه در تجاوز، شرکت و زیان وارد کردهاست. بدیهی است با وجود قرارداد و وجود قانون جبران خسارت، اسیر جنگی، برابر قرارداد، آزاد میشود.
3ـ مثال شما بسط دادن دایره شمول ماملکت ایمانکم است. دختر خردسالی را که کسی بزرگ میکند و در ازای تأمین مخارجش، او، تا 25 سالگی، خدمتکار تأمین کننده هزینههای بزرگ شدنش میشود، دادن حقی به کسی است که ندارد. توضیح اینکه بزرگ کردن بچه، یا از راه فرزند خواندگی است و یا از راه به خدمت گرفتن است. مثال شما، شامل فرزند خوانده نمیشود و شامل به خدمت گرفتن کودک میشود که کاری ناصواب و نامشروع است. کودک حق دارد رشد کند. بنابراین، حق دارد تحصیل کند. در حال حاضر، دولتها مقرر کردهاند کسانی که با هزینه دولت تحصیل میکنند، پس از پایان تحصیل، مدتی را برای دولت کارکنند، مگر اینکه تحصیل کرده هزینه دولت را بپردازد و خود را از این قید رها کند. بدیهی است کار در ازای حقوق است، نه کار مجانی برای جبران هزینه.
این کار دولتها نیز صحیح نیست. چراکه تحصیل حق همه فرزندان یک ملت است. هزینه کسانی که ندارند را باید بیتالمال بپردازد. بجای تعهد گرفتن از دانشجو، باید در جامعه کار در خور تحصیل ایجاد کرد و او را حقوقمند بار آورد چنانکه حقوق معنوی خویش را نیز بشناسد و بجا آوردن این حقوق، از جمله حق خدمت به یکدیگر و به جامعه را ارزش بشناسد.
4ـ زن خدمتکار و کنیز یک معنی ندارند. هرگاه زن خدمتکاری بخواهد خویشتن را مملوک مخدوم بخواند، میگوید: کنیز شما هستم. اما آنچه در لغت نامه دهخدا آمده، ایناست:
کنیز. [ک َ] (اِ) پرستار و خدمتکار زنان باشد و به عربی جاریه خوانند (برهان). زن مملوکه و پرستار زنان (غیاث). خادمه و آن را برای تصغیر کنیزک گویند (انجمن آرا) (آنندراج). اَمه، مولاه، مقابل غلام، عبد، مولی، بنده. زن که بخرند خدمت را. صیغه، جاریه، داه، دده، برده، مادینه (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترنی (منتهی الارب). بردهای که دختر یا زن باشد.
باوجود اینکه معنای موجود در ذهن جمهور مردم، از کنیز، زن برده است، اگر نگوئیم در لغت نامه نیز کنیز زن برده است و به این اعتبار که کنیز موظف به خدمت است، خدمتکار نیز معنی میدهد و بگوئیم در هر دو معنی بکار میرود، باز اقتضای حصر «ماملکت ایدیکم» به حداقل کسان، ایناست که آن را شامل تنها بردگان زن بدانیم.
5 ـ در حال حاضر، شمار گرسنگان روی زمین، بنابر برآورد سازمان ملل متحد، در سال 2012، حدود 870 میلیون نفر بودهاست. هنوز جمعیتی بزرگ، شاید بزرگتر از جمعیت گرسنگان وجود دارد که قادر به برآوردن نیازهای اولیه خود نیست. آیا صحیح است که این جمعیت عظیم را «ملک یمین» اقلیت ثروتمند بکنیم؟ نه.
راهکار قرآن تابعیت مالکیت خصوصی از مالکیت شخصی است نه به عکس. سعی هرکس از آن او است. برخورداری از این حق، ایجاب میکند امکانهای برخورداری از این حق در اختیار همگان قرار بگیرد. افزون براین، نیازهای اولیه همه انسانها را جامعهها باید تأمین کنند (مهمترین وظایف بیتالمال ایناست). عدالت اجتماعی باید چنان برقرار شود که هر انسانی از کار خود، در جریان رشد، نیازهای خویش را برآورد. هرانسانی باید بتواند مجموعهای از کارها را تصدی کند تا که رشد او جامع بگردد و او جامعیت بجوید.
6 ـ جامعه آن روز، امکانات ناچیزی میداشته و قرارداد بینالمللی نیز نبوده است. پس آنچه قرآن مقرر میکند، نه بردهداری، که اسیر برده را رها کردن است. امروز قرارداد وجود دارد و آنچه با رهنمود قرآن سازگار است، ایجاد توانائی بینالمللی برای اجرای دقیق قرارداد و منطبق کردنش با حقوق انسان ـ اگر نیست ـ است. به ترتیبی که هیچ کشوری نتواند قرارداد را اجرا نکند.
بدینقرار، هرگاه به حق صلح تجاوز مسلحانه شد، با وجود قرارداد بینالمللی، رهنمود قرآن 1ـ پایان بخشیدن به جنگ در اولین فرصت و 2ـ آزاد کردن اسیران از راه مبادله اسیران و 3ـ به حداقل رساندن خطر و زیان و 4ـ جبران زیان زیان دیدهاست. پیشگیری از جنگ از راه خشونت زدائی و در صورت وقوع جنگ، مبادله اسیران با رهنمود «عتق» و نگاهداری اسیران پیش از مبادله به ترتیبی که هم حقوق انسانی آنها رعایت شود و هم بیخطر بگردند و غرامت برای جبران زیان مورد تجاوز، راهکار این زمان است.
7ـ بسط معنی «ماملکت ایدیکم» با قراردادن فاقدان تمکن مالی در عداد اسیران، گویای غفلت از حقوقی است که بیچیزان دارند. از جمله، اینان حق بر امکانها دارند تا که مالک سعی خود باقی بمانند و هرگز نباید ملک یمین باچیزان بگردند. اسیر بدینخاطر که متجاوز به حقوق جامعه مورد تجاوز است، فاقد آن حقوق و موظف به جبران خسارت وارد شدهاست. این دو در یک منزلت نیستند. با اینحال، قانونگذاری که قرآن است برای اینکه اسیر منزلت انسانی خود را ـ وقتی که قراردادی نیست و… ـ بازیابد، آنچه را بایسته است مقرر میکند. (رجوع شود به بند 4 و 5 نقد نقد 2)
8 ـ مکاتبه بمعنای قرارداد بازیافت استقلال و آزادی را شامل کسانی کردن که چون توانائی مالی نداشتهاند، ملک یمین شدهاند، بسط دادن بس غیر عادلانهای است. باردیگر یادآور میشوم که هرگاه هر انسانی مالک سعی خویش باشد یعنی برخوردار از امکاناتی باشد که این مالکیت ایجابشان میکند، بیچیز و نیازمند نمیماند. برفرض که بماند، تأمین کسری معاش او بر عهده بیتالمال است. راهکار سلب استقلال و آزادی او نیست، جبران کسری برای برخورداری کامل از استقلال و آزادی است. منزلت حقوقی شهروندان همان نیست که منزلت حقوقی اسیران جنگی {است}ـ بشرط نبود قرارداد و در صورت وجود قرارداد تا زمان مبادله ـ . بنابراین، هیچ دلیلی وجود ندارد برای قراردادن بیچیزان در شمار اسیران جنگی که ملک یمین میشوند. و برمیزان عدالت، همه دلایل وجود دارند که بیچیزان باچیز شوند و نه ملک یمین.
9ـ در این دو آیه {55 احزاب و 31 نور}، «ماملکت ایمانکم» آمده بدون اینکه تصریح کند مقصود زنانی هستند که ملک یمین میشوند. اقتضای مبین و خالی از اعوجاج بودن این بود که هرگاه مقصود، زنان اسیری بودند که ملک یمین میشدند، تصریح میشد. مستخدم مردم چون ملک یمین نیست مستثنی نیز نیست. و زنان نباید نشان ندادنی را به آنها بنمایانند. هرگاه مراد ملک یمین زن بود، بیمحل میشد. زیرا نداشتن پوشش مقرر نزد زنان مسلمان را آیه مجاز دانستهاست. مگر این که گفته شود از آیه مستفاد میشود که زنان مسلمان نزد زنان غیر مسلمان مجاز نیستند به بنمودن تن که نزد زنان مسلمان مجاز هستند. اما زن ملک یمین بلحاظ زن بودن فرقی با زنان مسلمان ندارد. از لحاظ نوع باور فرق پیدا میکند. باوجود این، نپوشاندن نزد آنان مجاز است. در ترجمه قرآن به زبان فرانسه، ژاک برک ماملکت ایمانکم را زن اسیر ترجمه کردهاست. باوجود این، متن آیه تصریحی بر زن بودن ماملکت ایمانکم ندارد. بنابر حدیثی از پیامبر، زن میتواند نزد ملک یمین خود اگر مرد است خود را نپوشاند. و این بخاطر منزلت حقوقی اسیری {است} که ما ملکت ایمانکم میشود.
10ـ ازدواج با زنان اسیری که ملک یمین میشوند چرا مورد ندارد؟ لابد منظور شما اینبودهاست که مانع ندارد. فسخ ازدواج، زن اسیر را از منزلت حقوقی ملک یمین خارج نمیکند. با توجه به منزلت حقوقی خاص او، اجازه ازدواج با او داده شده و بلکه اشخاص به ازدواج با اینگونه زنان تشویق نیز شدهاند.
نیما حق پور:
ابتدا به برشمردن ویژگیها و اوصاف ملک یمین در آیات قرآن میپردازم:
ـ زنانی که مؤمنان به ازدواج با آنها توصیه میشوند، دو دستهاند: 1) زنان محصن مؤمن 2) زنان ملک یمین مؤمن (نساء 25)
ـ توصیه به ازدواج با ملک یمین (نساء 3 و احزاب 50 و 52)
ـ ازدواج با زنان ملک یمین مؤمن مشروط است به اذن اهلشان و پرداخت اجر آنها به خوبی (نساء 25)
ـ جواز عدم حفظ پوشش اجتماعی در برابر ملک یمین (احزاب 55 و نور 31)
ـ عدم جواز حضور ملک یمین در زمانهای خلوت و آمیزش جنسی (نور 58)
ـ عدم وجوب حفظ فروج ـ حیای گفتاری و رفتاری ـ در حضور ملک یمین (مؤمنون 5 و 6 و معارج 29 و 30)
ـ خارج شدن از ملک یمین بودن نیازمند «مکاتبه» است (نور 33)
ـ ملک یمین نیازمند کمک مالی و معیشتی و احسان است (نور 33 و نساء 36 و روم 28 و نحل 71)
موارد زیر را در رد معنای «زنان اسیر» برای «ملک یمین» برمیشمارم:
1ـ به استناد آیه 25 سوره نساء، زنانی که مؤمنان شایسته است با آنان ازدواج نمایند، دو دستهاند: 1) زنان محصن مؤمن 2) زنان ملک یمین مؤمن (وَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلًا أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَات). از این آیه اولاً استنباط میشود که زنان ملک یمین، «محصن» نیستند که در آیه 24 نساء قائل به استثناء ملک یمین از زنان محصن بشویم (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ). ثانیاً اگر ملک یمین، زن اسیر باشد و مدعی ایمان شده باشد، آیه 14 سوره حجرات شامل حال او نیز میشود که میفرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ». بنابراین معنای ملک یمین نمیتواند «زن اسیر» باشد، چرا که زن اسیر اگر ایمان او برای مؤمنان محرز شده باشد دیگر در زمره اسیران نباید قلمداد شود و اگر محرز نشده باشد، مشمول آیه 25 نساء نمیگردد که میفرماید: «فَمِن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَات». (1)
2ـ باز به استناد آیه 25 سوره نساء، زن اسیر مصداق ملک یمین نمیتواند باشد چرا که میفرماید «فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» که توضیحات آن در بخشهای پیشین آمده است. (2)
3ـ اگر ملک یمین به معنای مدعای بنده نباشد، حداقل در آیات 55 احزاب و 31 نور مبنی بر جواز عدم حفظ پوشش اجتماعی در برابر ملک یمین، و آیه 58 نور مبنی بر عدم جواز حضور ملک یمین در زمانهای خلوت و آمیزش جنسی، و آیات 5 و 6 مؤمنون و نیز 29 و 30 معارج مبنی بر عدم وجوب حفظ فروج ـ حیای گفتاری و رفتاری ـ در حضور ملک یمین، باید واژهای به معنای «خدمتکار» ـ خدمتکار اندرونی خانه ـ به ملک یمین عطف میگردید تا موارد فوق شامل حال او نیز بشود چرا که در هر حال حضور خدمتکار در اندرونی خانههای برخی از مسلمانان امر مستمر واقع بوده است (3) و آنها نیز بنا به همزیستی با ملک یمین مخدوم خود، مشمول موارد فوق میشدهاند، یعنی منطقاً و طبیعتاً نباید در برابر آنها نیازی به عدم حفظ پوشش اجتماعی بوده باشد، آنها نباید در زمانهای خلوت و آمیزش جنسی مخدوم خود بدون اجازه وارد شوند و در حضور آنها حفظ حیای گفتاری و رفتاری نباید واجب باشد.
حال نکات زیر را در نقد پاسخ پیشین شما برمیشمارم:
1ـ در خصوص اینکه فرمودهاید: «خدمتکار تعریف دارد: کسی است که در ازای خدمت، مزد دریافت میکند. محل انجام خدمت نوع خدمت را تعیین میکند»، باید گفت این مزد الزاماً نقداً نیست و میتواند از طریق تأمین معاش و مسکن و … باشد. (4)
2ـ در مورد اینکه مرقوم فرمودهاید: «سابق کسانی که در خدمت دولت بودند را خدمتکار میگفتند و جمع آنها را خدمه دولت میگفتند. مالکان نیز خدمه میداشتند. حالا، کلمه را فارسی کردهاند و کارمند میگویند. کلمه را از ارزش نیز برخوردار کردهاند.» اینکه کلمه را از ارزش برخوردار کردهاند، خود گویای این است که نیاز به تفکیک خدمتکاران حداقل به دو گروه بوده است که بخشی را که کارشان از منزلت بیشتری در نزد آحاد مردم برخوردار بوده «کارمند» بنامند و دسته دیگر را «مستخدم» یا خدمتکار. (5)
3ـ در مورد اینکه «هرگاه قصد خداوند این بود که «ماملکت ایمانکم» شامل همه خدمتکاران بگردد، کلمهای را بکار میبرد که روشن و سرراست به معنی دلالت کند»، باید گفت که به هیچ روی مراد، «همه» خدمتکاران نبودهاند، بلکه تنها خدمتکارانی را شامل میشده که به ناچار امور اندرونی خانههای افرادی از جامعه را تصدی میکردهاند که دارای تمکن نسبی مالی و معیشتی بودهاند و در قبال آن معاش و مسکن و امنیتشان تأمین میشده است. مضاف بر این باید توجه داشت که «ملک یمین» اصطلاحی بوده است در زبان عرب آن زمان که قرآن از آن بهره گرفته است. (6)
4ـ اینکه میفرمایید «از بسط معنی باید اجتناب کرد و اکثریت بزرگ را به مالکیت اقلیت کوچک در نیاورد»، درست است که نباید اکثریت بزرگ را به مالکیت اقلیت کوچک در نیاورد و معنای مدعای بنده نیز چنین نیست، اما به هر حال وجود «ملک یمین» معضلی بوده است در اجتماعهای آن روز و حتی امروز و قرآن برای تعدیل شرایط آنها راهکارهایی را ارائه داده است. رویکرد بنده در فهم قرآن این است که حتی الامکان از چارچوب نص آن خارج نشوم و معنا را با فرض انسجام و دقت مطلق آن، از خود قرآن استخراج نمایم و این به جهت این است که در فهم قرآن قائلم به اینکه «چون خدا میگوید حق است»، پس منسجم و دقیق است، و بنابراین باید طوری قرآن را فهمید که فهم ما دچار هیچ تضاد و تناقض و تزاحمی نباشد. اما حضرتعالی، بنا بر مباحث پیشین، در فهم قرآن نیز، بنا را بر «چون حق است خدا میگوید» میگذارید و بنابراین به تبع، در برخی موارد، بینش فلسفی حقوقی و به طور کلی هستی شناختیتان که خود منظومهای بسیار گرانقدر است، مقدم میشود بر «پازل» قرآن. (7)
5 ـ معنای مدعای بنده در خصوص ملک یمین، به هیچ روی؛ مخدوم را نسبت به ملک یمین مبسوط الید نمیکند، (8) بلکه او را نسبت به پیمان فی ما بین (نوشته یا نانوشته) محق میگرداند و مطابق قرآن، مخدوم توصیه میشود که با ملک یمین خود ازدواج نماید، و آن هم به اذن اهلش، که از سر اجبار و ترس و … صورت نگیرد، و در صورت ازدواج و تغییر نسبت آقا و کنیز به شوهر و همسر، به او مانند دیگر زنان، باید اجور و نفقه و … پرداخت گردد. در غیر ازدواج، مخدوم باید به ملک یمین خود کمک مالی و معیشتی نماید و او را از احسان خود برخوردار سازد و حتی درخواست «مکاتبه» وی را بپذیرد.
6 ـ اینکه مرقوم فرمودهاید: «مثال شما، شامل فرزند خوانده نمیشود و شامل به خدمت گرفتن کودک میشود. که کاری ناصواب و نامشروع است» باید بگویم که موافقم بر اینکه بکار گرفتن کودک، امری مطلوب نیست، اما باید توجه داشت که اولاً گاهی اوقات جبر محیطی آن را ناگزیر میگرداند، ثانیاً در زمانهای پیشین، سن کار مانند امروزه نبوده است و کودکان نیز باید بنا به توان خود در امر معاش خانواده میکوشیدهاند. وجود پدیده «ملک یمین» ناشی از عدم عدالت اجتماعی و شرایط نامناسب محیطی و فقر امکانات و … بوده است، اما به هر حال نمیشده است که دفعتاً آن را مرتفع نمایند، بلکه باید تدریجاً آن را تعدیل نمود و راهکارهای قرآن نیز در همین راستا است. (9)
در پایان، پرسشهایی را با فرض اینکه معنای ملک یمین، زن اسیر باشد، مطرح مینمایم، باشد که پاسخ به آنها در حصول توافق در این بحث آزاد راهگشا باشد:
1ـ نوع و حدود و ثغور حیطه مالکیت در پدیده ملک یمین چیست؟
2ـ «فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» چگونه اجرائی میشده است؟
3ـ مصون بودن از خطرات احتمالی همزیستی با آنها چگونه تأمین میشده است؟
4ـ با آن دسته که زندگی بدون خیانت در میان مسلمانان را نمیپذیرفتهاند و نیز با آنها که اعتماد مسلمانان را جلب نمیکردهاند، چگونه برخورد میشده است؟
5 ـ چرا در آیات 55 احزاب و 31 نور مبنی بر جواز عدم حفظ پوشش اجتماعی در برابر ملک یمین، و آیه 58 نور مبنی بر عدم جواز حضور ملک یمین در زمانهای خلوت و آمیزش جنسی، و آیات 5 و 6 مؤمنون و نیز 29 و 30 معارج مبنی بر عدم وجوب حفظ فروج ـ حیای گفتاری و رفتاری ـ در حضور ملک یمین، واژهای به معنای «خدمتکار» ـ خدمتکار اندرونی خانه ـ به ملک یمین عطف نگردیده است تا موارد فوق شامل حال او نیز بشود؟ (10)
نیما حق پور ـ 20 تیر 95
ادامه دارد …