back to top
خانهدیدگاه هادر نقد " رؤیاهای رسولانه " عبدالکریم سروش، قسمت هفتم- محمد جعفری

در نقد ” رؤیاهای رسولانه ” عبدالکریم سروش، قسمت هفتم- محمد جعفری

jafari1 

7- رؤیا با وحی هم در معنی و هم در محتوا تفاوت اساسی دارد.

● مجری برنامه به آقای سروش می گوید: « گفتید که اما شکی نیست که قرآن یک سر زبان رؤیاست.»

٭ سروش: « بله! ولی تأیید همان‌ها را. ببینید اتفاقاً در همان نوشته‌ام هم این را آورده‌ام که پیامبر در رؤیائی می‌دید که آدم هائی که ربا می‌خورند مثل اینکه آتش دارند می‌خورند. انما تأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیرا این تجربه پیامبر بود که موجب چی شد، موجب شد تحریم رباخواری و امثال اینها. »

   در همین جا این نکته را روشن کنم که در قرآن دو آیه زیر در مورد رباخواری و ربا آمده‌است:

الذین یاکلون الربوا لا یقومون الا کما یقوم الّذى یتخبطه الشیطان من المس ذالک بانهم قالوا انما البیع مثل الربوا و احل اللّه البیع و حرم الربوا (بقره/275)

یا ایها الّذین امنوا لاتاکلوا الربوا اضعفا مضعفه و اتّقوا اللّه لعلکم تفلحون (آل عمران 130)

     آیه‌ای را که آقای سروش ذکر کرده « انما تأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیرا » اولاً صحیح آیه چنین است

«ان الذین یاکلون اموال الیتمى ظلما انما یاکلون فى بطونهم نارا و سیصلون سعیرا »(نساء/10)

     و ثانیاً آیه در مورد خوردن مال یتیم است و نه رباخوار و یا تحریم ربا. تحریم ربا به صراحت در همان آیه 275 بقره آمده است: «انما البیع مثل الربوا و احل اللّه البیع و حرم الربوا» بنا بر این پیامبر در رؤیا نمی‌دیده « که آدم هائی که ربا می‌خورند مثل اینست که آتش دارند می‌خورند. » بلکه حکم تحریم ربا به صراحت در آیه آمده است و نه اینکه پیامبر خواب ببیند، و بعد موجب تحریم ربا شود.

البته بامراجعه به مقاله« رویاهای رسولانه » دیده شد که در مقاله آیه ربا خواری را تصحیح شده ولی در توضیح آن چنین آمده است:

«همچنین است حال رباخواران که چون جنّ زدگان نامتعادل اند (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ * بقره/ ۲۷۵). این بیان در بیداری استعاره می‍نماید امّا در رؤیای پیامبر، رباخواران واقعاً چنین دیده شده اند.» اما کامل آیه « ذالک بانهم قالوا انما البیع مثل الربوا و احل اللّه البیع و حرم الربوا »راکه ربا تحریم شده است را نیاورده، تا خللی به خوابگزاری او وارد نشود. که اگر تمامی آیه 275 بقره را می آورد، دیگر نیاز نبود که بگویدک« امّا در رؤیای پیامبر، رباخواران واقعاً چنین دیده شده اند.»

اما قسمت دیگر همین مطلب که می گوید: «باز پیامبر کسی که انگشتری طلا دستش بود، رفت و این انگشتری را از دستش درآورد، در روایات اهل سنت آمده، شیعیان هم این را نقل کردند و گفت: می روید و یک پاره آتش روی دستتان می گذارید یعنی در واقع ریشه های این احکام به تجربه و به شهود سمعی بصری او رسیده بود و بعد آن را بصورت احکام بیان می کرد.» این هم نه روایت است و نه « تجربه و به شهود سمعی بصری » (56) بلکه صریح آیه قرآن است:

یا ایها الذین آمنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون امول الناس بالبطل و یصدون عن سبیل الله و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم * یوم یحمى علیها فى نار جهنم فتکوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون (توبه/34 و 35) کسانی که طلا و نقره را می اندوزند و در را خدا خرج نمی کنند به عذابی دردناک مژده بده! همان روزی که آن ها را در آتش دوزخ تافته و گدازان کنند و با آن پیشانی و پشت آنان را با آن داغ کنند.»

     بعد از توضیح فوق به موضوع رؤیا می‌پردازم تا معلوم گردد آیا قرآن همان‌طور که سروش می‌گوید: « «شکی نیست که قرآن یک سر زبان رؤیاست.» و یا اینکه تخیلات آقای سروش است و او در علم رؤیا دیده که قرآن «یک سر زبان رؤیاست» ؟

   این بخش را در دو قسمت مورد بحث قرار می دهم: اول خواب/رؤیا در قرآن و سپس غیر از آن. این نکته را نیز خاطر نشان می‌کنم که وحی با خواب/رؤیا هم از نظر قرآن و هم از نظر علمای فن و هم از نظر فرهنگ لغات تفاوت ریشه‌ای و اساسی دارد. در جای خود این تفاوت را بازخواهیم شناخت.

٭ رؤیا در قرآن:

     کلمه رؤیا و مشتقاتش 11 بار در قرآن آمده است. 7 بار در داستان یوسف، در سوره اسری، و فتح هر کدام یک بار و در سوره صافات و خواب حضرت ابراهیم 2 بار.

     قبل از اینکه 7 مورد رؤیا که در باره خواب/رؤیا در سوره یوسف آمده توضیح داده شود، لازم است به دو نکته توجه شود:

1- خداوند می فرماید: «ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو بازگو می کنیم و تو قطعاً پیش از آن از بی خبران بودی» (57)

پس خداوند زیباترین داستان را به پیامبرش که قبلاً از آن هیچ خبر و اطلاعی نداشته به او وحی می کند. و

2- هم یعقوب به یوسف می گوید: «که خداوند ترا بر می گزیند و علم تعبیر خواب را به تو می آموزد» و هم یوسف سپاس و ستایش می کند خدای را که تعبیر خواب ها را به او آموخته است . (58)

بعد از یادآوری دو نکته فوق مختصر به خواب یوسف و مابقی داستان خواب پرداخته می شود.

یوسف به پدرش می گوید که در خواب دیدم که یازده ستاره و ماه و خورشید بر من سجده کردند، وپدرش به او می گوید: پسرکم خواب خود را برای برادرانت، بازگو مکن که آنها از روی حسادت برای تو نقشه خواهند کشید، چرا که شیطان دشمن آشکار آدمی است. و یعقوب به پسرش بشارت می دهد، که خداوند ترا بر می گزیند و علم تعبیر خواب را به تو می آموزد و نعمتش را بر تو و و خاندان یعقوب تمام می کند.(59)

وقتی یوسف به زندان می افتد، دو جوان از خادمان دربار مصر با او به زندان می افتند و یکی از آنها خواب می بیند که دانه های انگور را برای تهیه شراب می فشارد و دیگری نان بر سر خود حمل می کند و پرندگان از آن می خورند و تعبیر خوابشان را از یوسف می خواهند. (60) سپس پادشاه در خواب می بیند که هفت گاو فربه، هفت گاو لاغر را می خورند. و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خوشیده را که خوشهای خوشیده خوشه های سیز را نابود می کنند. و پادشاه از از علماء و حکمای در بار می خواهد که اگر تعبیر خواب را می دانند، خوابش را تعبیر کنند. (61)

وقتی آنها از تعبیر خواب پادشاه عاجز می مانند، از آن دو جوان زندانی، آن یکی که نجات یافته بود و در خدمت پادشاه بود، گفت: من شما را از تعبیر خواب آگاه خواهم ساخت پس مرا در زندان نزد یوسف ببرید. و یوسف تعبیر خواب پادشاه را برایش بازگو کرد (62) و سر انجام وقتی یوسف و خانواده اش بهم رسیدند و یوسف آنها ر ا در آغوش کشید، و به آنها گفت: به مصر در آیید که به خواست خدا در امن و امان خواهید بود و پدر و مادرش را بر تخت نشایند، جملگی بر او سجده آوردند و یوسف به پدرش گفت: ای پدر این است تعبیر رؤیائی که قبلاً دیده ام که خداوند آن را عینیت بخشید و یوسف در ادامه گفت: پروردگارا! همانا بهره ای از فرمانروائی به من ارزانی داشتی و تعبیر خواب ها را به من آموختی .(63)

نتیجه اینکه: تأویل و یا تعبیر خواب علم ویژه ای می خواهد و خداوند آن علم را به پیامبرش یوسف آموخته است. و خواب ها می تواند خواب صادقه باشد و یا اضغاث و احلام. پس خواب/رؤیا با وحی که امر و فرمان است که باید چنین کرد و یا نکرد و نتایج چنین کرد و نکرد، چنین و چنان می شود، و صریح است کاملاً متفاوت با خواب است. اینک خواب حضرت ابراهیم هم آورده می شود:

« و وقتی با او به جایگاه سعی رسید گفت ” ای پسرک من ! من در خواب [چنین] می بینم که ترا سر می برم، پس چه به نظرت می آید؟” گفت:” ای پدر! آنچه را مأموری بکن. انشاءالله مرا از صابران خواهی یافت.” پس وقتی هر دو تن در دادن [و همدیگر را بدرود گفتند] و پسر را به پیشانی بر خاک افکند* او را ندا دایم که ای ابراهیم* رؤیای خود را حقیقت بخشیدی . ما نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم* راستی که این همان آزمایش آشکار بود.» (64)

حضرت ابراهیم بارها از ابتلا پیروز بیرون آمده بود و می‌دانست که ابتلا چیست؟ و می‌دانست که از حق جز حق صادر نمی‌شود. پس موضوع ابتلا نه چشم پوشیدن فرزند، بلکه تسلیم شده به حقی است که از حق مطلقی که خداوند است قرار است صادر شود. پس هر دو، سلم جستند و پدر فرزند را به پهلو بر زمین خواباند. (صافات، آیه 103) ندای خداوند را شنید: تو در عمل به رؤیای خویش، بس صدیق بودی. (صافات آیه‌های 104 و 105) و این ابتلائی آشکار بود. و مقرر کردیم گوسفند قربانی بگردد (107). بدین‌ترتیب، اسلام این دو، ایمانشان به این‌که از حق جز حق صادر نمی‌شود، هم بگاه نهادن کارد بر گلوی اسماعیل، هیچ رنگ شبهه نپذیرفت. اما حقی که از خداوند، حبیب هستی بخش صادر شد، مصون کردن انسان‌ها از قربانی شدن انسان بود. بدون آن ابتلا، رسم قربانی کردن انسان بر نمی‌افتاد. و این ابراهیم بود که این رسم را بنام دین و خدا برانداخت.  

عقل مستقل و آزاد می‌داند که موفقیت در گذراندن آزمون ایمان، چنین ایمانی، نیازمند ابراهیم (ع)، آن‌هم پس از گذراندن آزمون‌‌های دوستی با حق مطلق است و در نتیجه به یمن استقامت در آزمون ها خلیل خداوند شد.

حال دو خوابی که پیامبر دید و خداوند صحت آن را تأیید کرد، مورد بحث قرار می گیرد:  

1 – « [و یاد کن] هنگامی را که به تو گفتیم ” به راستی پروردگارت بر مردم احاطه دارد.” و آن رؤیائی را که به تو نمایاندیم، و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را، جز برای آزمایش مردمان قرار ندادیم؛ و ما آنان را بیم می دهیم، ولی جز برطغیانِ بیشتر آنها نمی افزاید.» (65)

در این آیه خداوند به پیامبر گوشزد می کند که او بر احوال و اعمال مردم احاطه دارد و آن درخت نفرین شده در قرآن را که در رؤیا به او نشان داده است، برای آزمایش مردمان است. با توجه به ویژگی هایی که آیه برای این درخت می شمرد می توان آن را به درخت قدرت تاویل کرد که در بین مردم، در روابط و مناسبات فردی و گروهی، ریشه می دواند و شاخه ها بر می کشد و قانونش تمرکز و تکاثر هر چه بیشتر است. به نسبتی که کسی یا گروهی به سمت قدرت می رود به همان نسبت بر قدرت پرستی اش افزوده می شود. در سیاق رایج زبان عربی که برای خاندان واژه شجره را به کار می گیرند و با عطف توجه به عنصر طغیانگری که در آیه به عنوان یک نتیجه ذکر شده است می توان گفت شجره ملعونه اقوام و یا خاندانهای قدرتمداری اند که مانند درخت در بین مردم ریشه دوانیده و شاخه ها و برگهای خود را تا جائی که بتوانند می گسترانند و بدینسان بر مردم سلطه گری می کنند. و تاکید قرآن این است که این شجره را که در رؤیا به پیامبر نشان داده است چیز تازه ای نیست بلکه این خود نیز یک سنت الهی است که همواره در بین مردمان وجود داشته و مردمان بدان آزمایش شده و می شوند. این شجره ملعونه قدرت در هر دوره و زمان نمادی دارد و در دوران اولیه اسلام و موافق با احادیثی که در مورد این آیه ذکر شده، در آن دوران خاندان بنی امیه اند.

در حقیقت خداوند در این آیه آنچه را پیامبرش در خواب دیده است، به او تسلیت گفته و می گوید او غمگین نباشد، زیرا این شجره ملعونه قدرت، نقش یک آزمونگر را دارد، آزمونی که هیچ کسی را از آن گریزی نیست و برای همه زمان ها و مکان ها صادق است چراکه سنت الاهی است. شجره قدرت در واقع همان وسیله امتحانی است که یک یک مردمان با آن آزمایش می شوند. بنا به گفته بسیاری از مفسرین شیعه و نیز اهل سنت، شان نزول آیه بدین قرار بوده که رسول خدا در خواب می بیند که بنی امیه میمون صفت در همه جا بر منبرش برآمده اند و حاکم بر مردم شده اند. پیامبر از این رویا بسیار غمگین و ناراحت می شود. (66) آنگاه خداوند برای تسلیت خاطر رسولش این آیه را فرو فرستاد تا یکی از سنت های خود را برای او بازگو کند. در تاریخ اسلام نیز معاویه اولین کسی است که حکومت شورائی اسلام اولیه را به پادشاهی مطلقه موروثی در خاندان خویش بدل کرد. روشی که بعد از آنها در خاندان بنی عباسی نیز ادامه یافت. – و فقها و علما نیز که دین را بیان قدرت می دانستند، تبعیت و یا در خدمت حاکمیت موروثی مطلقه بودند، در جا اندختن پادشاهی مطلقه موروثی تا همین اواخرچنان نقشی بازی کردند، که اطاعت از پادشاه برای تودۀ مردم امری شرعی و واجب تلقی می شد و پادشاه سایۀ خدا بر روی زمین بود- البته همزمان باید توجه داشت که مضمون وحیانی آیه فراتر از بنی امیه یا بنی عباس است زیرا بیانگر امر مستمری بنام سلطه طلبی است که ادامه داشته و دارد.

رولان بارت جامعه شناس فیلسوف معاصر فرانسوی تمثیلی شبیه همین تمثیل قرآنی در باره قدرت دارد. او قدرت را به جغدی تشبیه می کند که در خرابه ها می نشیند و می خواهد بر همه جا سرک بکشد و همه جا را تاریک می طلبد تا هر جایی را زیر سلطه خودش درآورد. یعنی قدرت خاصیتش همین است. (67)

 

2 – «حقاً خدا رؤیای پیامبر خود را تحقق بخشید [که دیده بود:] شما بدون شک، به خواست خدا در حالی که سر تراشیده و موی های سترده در کمال امنیت سفر کرده و با خاطری آسوده در مسجد الحرام در خواهید آمد. خدا می دانست، آنچه را شما نمی دانستید. و قبل از این، پیروزی نزدیکی [برای شما] قرار داده است.» (68)

آیه می گوید که قسم می خورم که خدا آن رؤیائی را که قبلاً به تو نشان داده بود، تصدیق کرد. آن رؤیا چه بود؟ رؤیا این بود که ای مؤمنین در کمال امنیت و سلامت و بدون ترس از مشرکین داخل مسجد الحرام می شوید و سرها می تراشید و تقصیر (کوتاه کردن مقداری از موی سر و ناخن) می کنید.

 

اگر به متن آیه خارج از حدیث و روایات توجه شود، آیه روشن بیان می کند:

فتح قریب یعنی پیروزی نزدیکی در انتظار شما است و شما در کمال ایمنی و به آسانی به مسجد الحرام وارد می‌شوید. وقتی نتیجه حرکت پیامبر به صلح حدیبیه انجامید، خود این صلح فتح قریب و فراهم آوردن زمینه وارد شدن به مکه و انجام مراسم عمره بدون جنگ و خونریزی در سال بعد بود. زیرا تا آن زمان مشرکین مکه که در صدد از بین بردن رسول خدا و دینش بودند و آنها را به رسمیت نمی شناختند و بعد از این صلح بود که پیامبر و یارانش را به عنوان یک واقعیت پذیرفته و به رسمیت شناختند. و هم پذیرفتند که مسجدالحرام سال آینده به مدت سه روز برای انجام مناسک عمره و در کمال امنیت و آسایش در اختیار پیامبر و یارانش قرار گیرد. در حقیقت با صلح حدیبیه دین اسلام و پیروانش به عنوان یک واقعیت اجتماعی پذیرفته شد و این پیروزی بزرگی بود و «فتح قریب» این پیروزی است.  

همانگونه که تاریخ صدر اسلام در کلیت خودش نشان می دهد برای اسلام فتحی عظیم‌تر از فتح حدیبیه صورت نگرفت، زیرا در پرتو آن، آتش جنگ فرونشست و دعوت به اسلام رواج گرفت و اسلام در سراسر جزیرهالعرب گسترش یافت؛ اما مهم‌ترین فایده این صلح، زمینه سازی برای فتح مکه بود که مدت کوتاهی پس از صلح حدیبیه به وقوع پیوست.

پیامبر در سال ششم هجری با یاران خود و قریب به اتفاق روایات، 1400 نفر بودند به قصد عمره با شترانی که برای قربانی کردن آماده شده بودند، و بدون قصد جنگ و ساز و برگ نظامی، برای انجام مناسک عمره به سمت مکه حرکت کرد. رسول خدا (ص) در مدینه خواب دیده بود که همراه یارانش برای انجام مناسک عمره به مکه در آمدند، وارد خانه کعبه شد، و سر خود را تراشید، و کلید را گرفت. پیامبر پیش از حرکت به مکه خواب خود را برای اصحاب تعریف کرد. چون اطمینان داشتند که خواب آن حضرت رؤیای صادقه است، بسیار شاد شدند. ولی چون مشرکین در حدیبیه جلو آنان را گرفتند و از رفتن به مسجدالحرام باز داشتند، مجبور شدند به صلح حدیبیه متوسل شوند. در همین میانه، بعضی از همراهان و مؤمنین دچار شک و تردید می شوند که خدای تعالی برای برطرف کردن شک و تردید آنها آیه 27 سوه فتح را فرو می فرستاد:

لقد صدق اللّه رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المـسـجد الحرام ان شاء اللّه امنین محلقین رؤسکم و مقصرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فـجـعـل مـن دون ذلک فـتـحا قریبا (فتح/27)

افزون بر آنچه گفته شد، این آیه سوره فتح در متن خود معنای دیگری نیز دارد و أن اینکه به روشنی به ما می گوید که در زمان نزول و نزد پیامبر و اطرافیانش تفکیک بین وحی و خواب/رؤیای پیامبر کاملا وجود داشته است. آیه می گوید که پیامبر خواب را پیشتر دیده بود و همان وقت نیز آن را بیان کرده بوده است ولی ظاهرا چون تحققش طول کشیده بوده است اصحاب دچار شک شده بودند که أیا رؤیای صادقه بوده یا عادی. نکته دیگر در همین ارتباط به اصطلاح «رویا بالحق» بر می گردد، یعنی گویی رویا بالباطل نیز برای پیامبر می توانستند متصور شوند. که از اتفاق در تفاسیر قدیمی و از جمله در تفسیرطبری هم استفاده شده است. یعنی اینکه برای پیامبر هم رؤیا صادقه و عادی وجود داشته که خداوند از طریق وحی به او می گوید که رؤیا یت صادقه است و ما آن را تحقق بخشیدیم.

 

● صاحب المیزان می نویسد:

   (فعلم ما لم تعلموا و جعل من دون ذلک فتحا قریبا) – کلمه (ذلک ) اشاره به همان مـطـلب قـبـل اسـت کـه فـرمـود: بـه زودى در کـمـال ایـمـنـى داخـل مـسـجـد الحـرام مى شوید. و مراد از جمله (من دون ذلک ) (اقرب من ذلک ) است، و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه : خـداى تـعـالى از فـوائد و مـصـالح داخـل مـسـجـد شـدنـتـان چـیـزهـا مـى دانـسـت، کـه شـمـا نـمـى دانـسـتـیـد و بـه هـمـیـن جـهـت قـبـل از داخـل شـدن شـمـا بـه ایـن وضـع، فـتـحـى قـریـب قـرار داد تـا داخل شدن شما به این وضع میسر گردد.

   «از اینجا این معنا روشن مى شود که مراد از (فتح قریب ) در این آیه، فتح حدیبیه است، چـون ایـن فـتـح بـود کـه راه را بـراى داخـل شـدن مؤمنـیـن بـه مـسـجـد الحـرام بـا کـمـال ایـمـنى و آسانى هموار کرد. اگر این فتح نبود ممکن نبود بدون خونریزى و کشت و کـشـتار داخل مسجد الحرام شوند، و ممکن نبود موفق به عمره شوند، و لیکن صلح حدیبیه و آن شـروطـى کـه در آن گـنـجـانـیـده شـد ایـن مـوفـقـیـت را بـراى مـسـلمـانـان ممکن ساخت که سال بعد بتوانند عمل عمره را به راحتى انجام دهند.

     از ایـنـجـا ایـن مـعـنـا هم روشن مى گردد اینکه بعضى از مفسرین گفته اند: (مراد از فتح قـریـب ) در آیـه فـتـح خیبر است، سخنى است که از سیاق آیه به دور است. و اما اینکه بـعـضـى دیـگـر گـفـتـه انـد: (مـراد از آن، فـتـح مـکـه اسـت ) از آن قـول بـعـیـدتـر اسـت و سـیـاق آیـه ایـن معنا را مى رساند که مراد از آن این است که شک و تـردیـد را از بـعضى مؤمنین که با رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) بودند بر طـرف سـازد، چـون مؤمنـیـن خـیـال مـى کـردنـد ایـنـکـه رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم ) در خـواب دیـده بـه زودى داخل مسجد الحرام مى شوند، در حالى که سرها تراشیده و تقصیر هم کرده اند پیشگویى مـربـوط بـه همان سال است، و وقتى به این قصد از مدینه به سوى مکه حرکت کردند و مشرکین جلو آنان را در حدیبیه گرفتند و از ورودشان به مسجد‌الحرام جلوگیرى نمودند، دچـار شـک و تـردیـد شـدنـد، خـداى تـعـالى در ایـن آیـه خـواسـت ایـن شـک و تـردیـد را زایل سازد.» .» (69) طباطبائی به روشنی می‌آورد که فـتـح قـریـب فـتح حدیبیه است، نه فتح خیبر و یا فتح مکه چنانچه بعضى پنداشته اند.

در اینجا نظر چند مفسر قدیمی هم آورده می شود:

 

●امام فخر رازی در تفسیر کبیر خود، در مورد این آیه می‌نویسد:

   «به تحقیق که خداوند این (وعده خداوندی بود ) برای بیان فساد آنچه که منافقان می‌گفتند بعد از اینکه خداوند آرامش را بر رسولش و بر مؤمنان نازل‌کرد و (آنان هم) اوامر خداوند را پاس نگه‌داشتند و به جنگ و قتال روی نیآوردند. و ( این بود) گفته آنان: ما (قرار بر این بود که داخل مسجد الحرام بشویم) ولی نه داخل مسجد‌الحرام شدیم، نه سرهای مان را تراشیدیم و نه موهای خود را کوتاه کردیم، ( چرا چنین گفتند) زیرا که رسول خدا (ص) در خواب دیده بود که مؤمنان داخل مکه می‌شوند ولی برای برای آن (داخل شدن به مکه) وقت خاصی تعیین نفرموده بودند. سپس خواب ( پیامبر خدا) خواب خودش را برای مؤمنان تعریف کرد و آنان نیز بدین یقین رسیدند که آنچه پیامبر خدا در خواب دیدند اتفاق خواهد افتاد. وقتی که مسلمانان با مشرکین پیمان صلح بستند، در راه بازگشت ( به مدینه)، منافقان مسخره می‌کردند: که نه داخل مکه شدیم و نه سرهای خود مان را تراشیدیم. ( اینجا بود که خدا در جواب این منافقان) فرمودند: ( بتحقیق که خداوند تصدیق کرد رؤیای حق پیامبر خودش را) » (70)

● محمد بن جریر الطبری نیز در تفسیر خود می‌نویسد:

   ابن حمید گفت: سلمه از ابن إسحاق از زهری این چنین نقل قول کردکه: ( فجعل من دون ذلک فتحا قریبا) یعنی صلح حدیبیه، هیچ فتح و پیروزی در اسلام بزرگتر از صلح حدیبه نبود. همانا قتال بود وقتی که انسانها ( دو گروه) با هم روبرو شدند، وقتی که آتش بس شد و جنگ تمام شد، همه انسانها به همدیگرامان دادند، با هم ملاقات و گفتگو کردند و بحث و مجادله کردند و مسلمانان با هیچ غیر مسلمانی در باره اسلام سخن نمیگفتند مگر اینکه آنان اسلام را پذیرفتند و مسلمان شدگان در ان دو سال ( صلح) به مراتب بیشتر از تمام سالیان گذشته اسلام بودند.

ابن حمید گفت: سلمه از ابن إسحاق از زهری این چنین نقل قول کردکه: ( فجعل من دون ذلک فتحا قریبا) یعنی صلح حدیبیه.» (71)

در تفسیر ابن کثیر آمده است:

 

وقوله : ( فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریبا ) یعنی خداوند می دانست آنچه را که به خیر ومصلحت شما بود همان منصرف کردن شما از دخول در مکه در ان سال و شما نمی دانستید، ( فجعل من دون ذلک ) أی : قبل از دخول شما در مکه که در رؤیای پیامبر (ص) وعد داده شده بودید. ( فتحا قریبا ) : یعنی صلحی که بین شما و بین دشمنان شما از مشرکین اتفاق افتاد. (72)

●حسین بن مسعود البغوی نیز در تفسیر خود بر این‌است که:

   «از مجمع بن جاریه انصاری روایت شده‌‍‌است که گفت: در الحدیبیه با رسول خدا (ص) حاضر بودیم ، وقتی از الحدیبه منصرف شدیم مردم به طرف شترهاشتان شتابان شدند و بعضیها می‌گفتند چی شده انساها را؟ ( که چنان پریشان هستند) گفتند: بر رسول خدا وحی نازل شده، مجمع بن انصاری گفت: همه دوان دوان به طرف رسوالله حرکت کردیم و دیدیم که در کراع النعیم کنار شتر خودش ایستاده. وقتی همه جمع شدند پیامبر خدا تلاوت فرمودند: «إنا فتحنا لک فتحا مبینا » ،

   عمر گفت: یا رسول الله آیا این فتح می‌باشد؟ فرمودند: بله. و قسم به آن ذاتی که نفس من در دست اوست فتح می‌باشد. واین دلیل است که مراد از فتح صلح حدیبیه می‌باشد و تحقق رؤیا در سال مقبل (آینده) بود….

   «محلقین رؤسکم» یعنی همه سرهاتان را بتراشید «و مقصرین» یا کوتاه کنید و «لا تخافون فعلم ما لم تعلموا» نترسید، خدا می‌داند آنچه را که شما نمی‌دانید. که صلاح در صلح و تأخیر دخول به مسجدالحرام می‌باشد

     و هو قوله تعالى : ” ولولا رجال مؤمنون ونساء مؤمنات ” الآیه ( الفتح – 25 ) . ( فجعل من دون ذلک ) یعنی قبل خول شما در مسجد الحرام ( فتحا قریبا ) منظور از این صلح حدیبیه می باشد نزد اکثر مفسران.» (73)

● در تفسیر القرطبی نیز می خوانیم:

   «قتاده گفت: پیامبر خدا در خواب دید که بااین شمایل داخل مکه می‌شود. وقتی که در الحدیبیه با مشرکان پیمان صلح بست، منافقان به شک افتادند تا جایی که رسول الله (ص) گفتند: (اکراها بخاطر نیش زبان منافقان) داخل مکه می‌شوند. فورا وحی خدا نازل شد که «لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق». پس به یارانش خبر داد که امسال نه، در غیر از این سال، وارد مکه می‌شوند و ررؤیا یش (ص) حق می‌باشد. و گفته شده که ابابکر کفتند که خواب رسول موقت به وقت خاصی نبوده و نگفته که امسال داخل می‌شوید بلکه عام می‌باشد و حتما پیامبر خدا داخل می‌شوند…

   فجعل من دون ذلک فتحا قریبا . مجاهد گفت: صلح حدیبیه. و اکثر مفسرین بر این قول هستند و از زهری نقل شده‌است که: هیچ فتح وپیروزی در اسلام بزرگتر از صلح حدیبیه نبود. همانا قتال بود، ولی وقتی که أنسانها ( دو گروه) با هم روبرو شدند، وقتی که آتش بس شد و جنگ تمام شد، همه انسانها به همدیگر امان دادند. با هم ملاقات و گفتگو کردند و بحث ومجادله کردند و مسلمانان با هیچ غیر مسلمانی در باره اسلام سخن نگفتند مگر اینکه آنان اسلام را پذیرفتند و مسلمان شدگان در آن دو سال ( صلح) به مراتب بیشتر از تمام سالیان گذشته اسلام بودند. و روز الحدیبیه سال ششم هجری تعداد مسلمانان هزار و چهارصد نفر بود و بعد از عام الحدیبیه سال هشتم ده هزار نفر بودند» (74)

افزون بر آنچه گفته شد دو خواب پیامبر را هم خداوند خود برای پیامبرش تعببیر و تصدیق می کند و به او می گوید که رؤیای تو از جانب ما بوده و ما حقیقتی را برای تو بوسیلۀ این دو رؤیا بیان کردیم.

   در همین جا خاطر نشان کنیم که در قرآن از دونوع رؤیا و خواب سخن بمیان است:

1- اضغاث و احلام یا خوابهای پریشان و

2- رؤیا صادقه که رؤیا صادقه خود دو نوع است: نوعی که نیاز به خوابگزار و یا تعبیرگر ندارد و دیگری آنکه نیاز به تعبیر و تعبیرگر دارد. نوع اول نظیر خوابی است که پیامبر دید: به مسجدالحرام با صلح و صفا وارد شده‌است. و یا خواب حضرت ابراهیم در مورد قربانی‌کردن فرزندش. هر دوی این خوابها همانطور که پیامبران در خواب دیده بودند، واقعیت بیرونی پیدا کرد. نوع دیگر رؤیا، رؤیاهای حضرت یوسف و یا دو جوان همزندانی او و یا خواب پادشاه مصر هستند. خواب یوسف را پدرش حضرت یعقوب تعبیرکرد و دو خواب دیگر را یوسف که خداوند علم خوابگزاری را به او آموخته بود. از این دو نوع خواب که رؤیا صادقه نامیده می‌شوند، نوع اول خوابی است که خواب ببینده وقتی بیدار می‌شود تمام آن‌را، بدون کم و زیاد و بدون فراموش کردن جزئیات، به خاطر می‌آورد و همیشه در حافظه‌اش حاضر است. آنچه بعد واقع خواهد شد، واقعیت یافته همان خواب است. این نوع رؤیا به خوابگزار هیج نیاز ندارد. اما در نوع دیگر خواب صادقه، رؤیائی است که نیاز به گویا شدن دارد. نظیر خواب شاه مصر که بنابرآن، هفت گاو فربه، هفت گاو لاغر را می‌خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خوشیده که خوشهای خوشیده خوشه های سبز را نابود می‌کنند. این نوع از خواب صادقه نیاز به خوابگزار دارد. بسیارند کسانی که هر سه نوع خواب را خود تجربه کرده‌اند.  

٭ تفاوت میان وحی و رؤیا

   ابن خلدون هم، اندریافت خویش را در باره سه نوع خواب ذکر شده در قرآن و وحی چنین تشریح می‌کند: « وحی نوعی غیبت است از حاضران و همراهان در حالی که همراهان و حاضران با او هستند. حالتی است مانند خواب که شخص همراه و یا همراهان می پندارند که او دچار غش و یا اغماء شده است. در صورتی هیچ‌یک از این حالات نیست. در حقیقت با نیروی ادراکی که در آنها نهاده شده، مستغرق در دیدار ملک روحانی می‌شوند و همۀ اینها در بیداری اتفاق می‌افتد و نه در خواب. و یا شنیدن بانگ جرسی است که با آن بانگ مطلب را در می‌یابند و یا چهرۀ شخصی است که در مقابل آنها تجسم می یابد و آن شخص آنچه از نزد خدا آورده‌است را به او می‌سپارد. بعد آن حالت زایل می‌شود. در حالی که بر خود مسلط و به هوش هستند، آنچه بر ایشان القا و خوانده شده‌است را از حفظ دارند. وقتی از پیامبر (ص) در بارۀ چگونگی وحی پرسیده شد، در پاسخ فرمودند: «گاهی آوازی چون انعکاس باگ جرس بگوشم می‌رسد و این شدیدترین حالتی است که بر من عارض می‌گردد. آنگاه آن حالت قطع می‌شود در حالی که آنچه را گفته است حفظ دارم و گاهی فرشته بصورت مردی در نظرم تجسم می‌یابد و با من سخن می‌گوید و من آنچه را می‌گوید حفظ می‌کنم» (75) پیامبر خود فرمود: «هان ای مردم بدانید که من به هیچ دانشی آگاه نیستم جز آنچه خدا به من آموخته‌است. » (76)

   خواب دیدن در نوع بشر وجود داشته و دارد و ناچار آن‌ را تعبیر می‌کرده اند. همچنانکه یوسف صدیق خواب آن دو یار زندانی را تعبیر کرد. گاهی رؤیا، تا روزگار درازی و گاه همیشه پس از بیدار شدن از خواب، در یاد می‌ماند و هیچگاه از اندیشه دور نمی‌شود. این نوع رؤیاها رؤیای صادقه است و از خوابهای پریشان جدا است. ابن خلدون ادامه می‌دهد: « خواب بر سه گونه است: نخست از جانب خدا و دوم از جانب فرشتگان و سوم از جانب شیطان.

   و بنابر این رؤیائی که از جانب خداست همان نوع صریح و آشکاری است که هیچ نیازی به تعبیر ندارد. خوابی که از جانب فرشتگان است، رؤیای صادقی است که نیاز به تعبیر دارد و آنچه از جانب شیطان است همان خوابهای پریشان است» (77) و خوابهای آشکار و جلی و یا صادقه همچنانکه گفته شد از سوی خداست.

     رؤیای صادقه یکی از ادراکات غیبی است که بر شخص خوابیده دست می‌دهد. خواب چنانکه خداوند در قرآن می‌فرماید: مفارقت از حواس ظاهری و ورود به عالم باقی است (زمر/42) . در روز و بیداری، ما به بدن و حواس و کارهای روزمره اشتغال داریم و این امور همچون پرده‌ای میان روح و ادراکات حائل است. اما در خواب، حواس ظاهری و تمامی فعل و انفعالات روزانه از کار باز می‌ایستد. در بعضی مواقع نفس در این حالت بر انگیخته می‌شود و دریچه‌ای بر او باز می‌شود «و این کیفیات از خواص نفس انسانی است که در همۀ بشر یافت می‌شود و هیچکس از آن بی‌بهره نیست. بلکه هر یک از افراد انسان نه یک بار بلکه بارها در عالم رؤیا وقایعی می‌بیند که در بیداری صدق پیدا می‌کند و بطور قطع برای او پیش می‌آید و یقین می‌کند که نفس در حالت خواب امور نهانی وغیبی را درک می‌کند. و وقتی این امر در عالم خواب روا باشد در جز خواب و احوال دیگر هم ممتنع نخواهد بود» (78)   کیفیت وحی با رؤیا تفاوت اساسی دارد. و حتی رؤیای پیامبران مرتبه‌ای فروتر از وحی آنهاست. سورۀ برائت در جنگ تبوک هنگامی که پیامبر بر پشت ناقۀ خود سوار بود نازل شد. بعضی‌ها می‌گویند که وحی انسلاخ و تجرد از بشریت و تبدل به فرشتگی است تا در وقت معین و لحظه‌ای خاص بالفعل از جنس فرشتگان گردد و سپس بعالم بشریت باز گردد و در عالم فرشتگی آنچه را که فراگرفته به ابنای بشر و همنوعان خود تبلیغ کند. و معنی وحی خطاب و گفتگو با فرشتگان همین است. (79)

   کسی که قصد دریافت حقیقت را داشته باشد و بدون پیش فرض و یا پیش داوری به قرآن مراجعه کند، به هر چه شک کند، به این امر شک نمی‌کند که، در قرآن، تفاوت میان وحی و رؤیا، آشکار است. حتی بین رؤیای پیامبران و وحی آن ها. باوجود این، در پایان نوشته، بدان باز می‌پردازیم

   دکتر سروش خود می‌گوید: «اما حرف من این است که زبان قرآن زبان عرفی است یعنی هیچکدام این کلمات در دیکشنری بر خلاف معنایشان حمل نمی‌شوند. اگر گفته خورشید، یعنی خورشید، اگر گفته آب یعنی آب و اگر هم هر چیز دیگری گفته یعنی همان، نه زبان تخصصی است نه فنی» و« اتفاقاً من معتقدم زبان قرآن آسان است، زبان عرفی است، نه زبان فلسفی، نه زبان حقوقی، نه زبان فنّی است هیچکدام از اینها» (80) اگر واقعاً شما چنین یقین می پبندارید و اعتقاد دارید، سئوال این است که بفرمائید: در کدام دیکشنری از قدیم الایام تا به امروز وحی به معنی خواب آمده است؟ در هیچ دیکشنری چه عربی، چه فارسی و چه انگلیسی و چه… وحی و خواب را یکی معنی نکرده‌اند. خواب خواب است و وحی وحی.

● عنوان مثال، نمونه‌ای به زبان انگلیسی و نمونه هم به زبان فارسی و عربی می‌آوریم:

Dream: 1. a sequence of sensation, images, thoughts, etc. passing through a sleeping person’s mind. 2. a fanciful vision of the conscious mind; daydream ; fantasy ; reverie 3. the state, as of abstraction or reverie, in which such a dreamday occurs 4.a fond hope or aspration 5. anything so lovely, charming , trasistory, etc

Revelation: 1. a revealing, or disclosing, of something 2. Something disclosed ; disclosure; esp., astriking disclosure, as of somtuing not previously known or realised 3. Theol a) God’s disclosure or manifestation to man of himself and his will b) an instance of this c) what is so disclosed or manifested d) something as the Bible, containing such disclosure or manifestation ( Webster’s)

 

رؤیا: آنچه که انسان در خواب بیند. رؤیا صادق (صادقانه) حقایقی که پارسایان در خواب بینند، حقایقی را که در خواب بینند رؤیای صادقانه گویند، آنچه در بیداری دست دهد مکاشفه گویند و آنچه که مابین خواب و بیداری حاصل گردد خلسه نامند. (ف. معین)

رؤیا. [ رُءْ ] (ع اِ) خواب دیدن . (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خواب که دیده شود. ج ، رُوی ̍. (منتهی الارب ). آنچه در خواب بینند. ج ، رؤی . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هرآنچه در خواب بینند. (دهخدا)

– رویای صادقه: یعنی خوابهایی که درست و مطابق با واقع است و بالجمله آنچه انسان در خواب بیند اگر مطابق با واقع باشد رؤیای صادقه گویند. کاشانی گوید: نفس در اتصال به نفوس فلکی نقوشی در وی مرتسم می‌گردد و به حوادث آینده علم پیدا می‌کند و این معنی هم در عالم خواب دست می‌دهد و هم در بیداری . آنچه در خواب باشد رؤیای صادقه و آنچه در بیداری باشد مکاشفه و آنچه مابین نوم و یقظه دست دهد، خلسه گویند و این نقوش اگر در عالم خواب منقش گردد، آنچه معلول امور مزاجی و مادی باشد نه بواسطه اقتباس از مبادی عالیه آن را اضغاث و احلام نامند و آنچه از مبادی عالیه باشد را کشف و شهود گویند و روایت است.

– وحی: راغب اصفهانی گوید : « اصل الوحی الاشاره السریه، وحی پیامی پنهانی است که اشارت گونه و با سرعت انجام گیرد » . ابواسحاق نیز گفته است : « اصل الوحی فی‌اللغه کلها اعلام فی خفاء و لذلک سمی الالهام وحیا . اصل وحی در لغت به معنای پیام پنهانی است ، لذا الهام را ، وحی نامیده‌اند » .  

المنجد: وحی: 1- وَحَی یحی وَحیاً: الی فلانٍ: إشار الیهِ ارسل الیهِ رسولاً و – الیهِ کلاماً: کلمه سرّاً و کلمه بما یخفیهِ عن غیره و – اللهُ فی قلبهِ کذا:

 

٭ ویژگی‌های رؤیاهای صادقه بنابر قرآن که گویای تفاوت‌های آنها هم با خواب پریشان است و هم با وحی:

     هرگاه قرار بر آموختن و نه تخطئه باشد، ویژگی‌های رؤیاهای صادقه نقل شده در قرآن، با ویژگی‌هائی که دانشمندان روان در باره این نوع رؤیاها یافته‌اند، مقایسه می‌شود تا که این مقایسه بگوید ویژگی‌های برشمرده در قرآن به چه حد از کمال هستند و آیا ممکن بود قرآن خواب پریشان کسی باشد که رؤیای مذکور در قرآن، برخوردار از همه ویژگی‌ها باشد؟ و آیا این ویژگی‌ها رؤیای به حق، چه رسد به خواب پریشان، را از وحی متفاوت نمی‌کنند و خود تصدیق وحی نیستند؟:

1. رؤیای به حق، در آغاز، جز وجود ذهنی ندارد. در خارج از ذهن، واقعیت پیدا خواهد کرد؛

2. رؤیای به حق، یا خود گویا نیست و باید گویا شود و یا بخشی از آن نیازمند گویا شدن است. چنان‌که رؤیای پیامبر، در آنچه به فتح‌المبین مربوط می‌شود را خداوند گویا کرد؛

3. معلوم و نامعلوم دارد. چنان‌که زمان رؤیای صادقه پیامبر، معلوم نبود و معلوم نبودنش شک آفرین شد. اسباب تحقق رؤیا نیز معلوم نیست. چنانکه در رؤیای پیامبر و در رؤیاهای دیگر، این اسباب معلوم نبودند. بنابراین،

4. رؤیای صادقه شفاف نیست. یا خداوند خود آن را شفاف می‌کند (مورد رؤیای پیامبر) و یا معبری که یوسف است (رؤیاهای دو زندانی و شاه مصر)؛

5. رؤیاهای صادقه وقتی هم که به همگان راجع می‌شوند، ایفا کنندگان نقش معین هستند: یا پیامبر و یا پیامبر و گروندگان به دین او و یا پیامبر و صاحب مقامان (مورد رؤیای شاه مصر) هستند؛

6. رؤیاهای به حق همه مکانی و همه زمانی نیستند. بلکه به زمان و مکان معینی مربوط می‌شوند. و نیز، در جا و زمان معینی واقعیت خارجی پیدا می‌کنند؛

7. در بردارنده حکمی نیستند. بنابراین، در بردارنده حق یا حقوقی که ذاتی حیات باشند و موضوع حکم شوند، نیز نیستند. در حقیقت، حقوقی که مایه این رؤیاها هستند (حق حیات مصریان و جانداران مصر)، بجا می‌آیند اگر

8. انسان‌ها به حق تدبیر کنند و تدبیر را بی‌کم و کاست اجرا کنند: رؤیاهای صادقه خود به خود متحقق نمی‌شوند. لذا،

9. رؤیاهایِ به حق نافی جبر هستند. گرچه پیشاپیش خبر از وقوع امری می‌دهند، اما وقوع آن امر و یا تأثیر وقوع آن بر زندگی انسان‌ها، بستگی به عمل خردمندانه انسان‌ها دارد. چنان‌که رؤیای شاه مصر خبر از وقوع قحطی 7 ساله می‌داد. اگر تدبیر سنجیده یوسف، سبب خنثی شدن اثر قحطی بر حیات مصریان نمی‌شد، این رؤیا واقعیت پیدا می‌کرد و مردم مصر را کشتار می‌کرد. و یا منافقان چون جبرباور بودند، مدعی شدند چون رؤیای پیامبر تحقق نیافت، پس نه آن کس است که می‌گوید. غافل از این‌که، در این مورد (ورود به مسجدالحرام) رؤیا واقعیت پیدا نمی‌کند اگر تدبیر پیامیر در انعقاد صلح حدیبیه امکان وقوع آن‌را فراهم نمی آورد. در تمامی موارد، این تدبیر و عزم آزادانه‌است که نقش می‌یابد؛

10. امرهای واقع که موضوع رؤیاهای صادقه می‌شوند، نه همگی مستمر هستند و نه در همه جامعه‌ها، بنحو مستمر وقوع می‌یابند. چنان‌که وارد شدن پیامبر به مسجدالحرام، یک امر واقع مستمر نیست. رابطه او و مسلمانان نیز با کافران مکه امر واقع مستمر نبود؛

11. معبر رؤیای صادقه نیز خود باید حق شناس و عامل به حق و برخوردار از دانش باشد. وگرنه توانا به تعبیر نمی‌شود. چنانکه کاهنان مصر توانا به تعبیر خواب شاه مصر نشدند؛

12. در رؤیاهای صادقه، حکایت شده در قرآن، خشونت با خشونت‌زدائی از میان بر می‌خیزد و نه با بکاربردن خشونتی افزون‌تر. چنانکه، صلح حدیبیه بی‌حاصلی جنگ طلبی کافران مکه را به آنها تفهیم می‌کند و تدبیر یوسف انسان‌ها را بر قحطی پیروز می‌کند و رؤیای ابراهیم سبب از میان برخاستن رسم قربانی کردن انسان می‌شود و حق حیات را خاطر نشان انسان‌هامی‌کند؛

13. دلیل صحت رؤیاها در خود آنها نیست. چراکه دلیل صحت آنها واقعیت یافتن آنها در آینده‌است. حال آن‌که دلیل صحت وحی باید در خود آن باشد و هست؛

14. رابطه‌های علت و معلولی خالی از هرگونه پریشانی هستند. رابطه امرهای واقع نیز نه پریشان که دقیق هستند. خواب پیامبر و خواب ابراهیم و خواب یوسف و خواب دو زندانی و خواب شاه مصر، نه تنها به این دلیل که همان‌‌گونه واقع شدند که دیده شده بودند، بلکه پیش از آن نیز، هرگاه قرار بر مجسم کردن آن می‌بود، میان علت و معلول و رابطه‌های امرهای واقع با یکدیگر، مسجم کننده، در آن، هیچ نابسامانی نمی‌یافت. شگفت‌تر این‌که جای نامعلوم‌ها و اسباب تحقق این رؤیا (خواب پیامبر) و یا مصون ماندن از پی‌آمدهای وقوع آن رؤیا (خواب شاه مصر)نیز، معین هستند؛

15. علم خداوند بر رؤیاها قطعی و علم انسان، ولو پیامبر بر آن قطعی نیست مگر به آموختن از خداوند. این ویژگی بسیار مهم است. زیرا هم تفاوت رؤیای به حق را از وحی بدست می‌دهد و هم گویای این واقعیت است که علم انسان بر احساس قبل از وقوع در بیداری و بر رؤیا در خواب، باید شامل بگردد، وگرنه، توانا به تدبیر بایسته نمی‌شود؛

16. شادی و امید آوری و آگاه کردن انسان از توانائی خویش، ذاتی رؤیاهای به حق هستند. چراکه تحقق آنها جز با بکار انداختن توانائی‌ها میسر نیست. و چون انسان از واقعیت پیداکردن رؤیا، اگر توانائی خود را بکارگیر، مطمئن است، شادی و امید او روزافزون می‌شوند. مقایسه احساس شادی و امید و توانائی باورمندان به صداقت پیامبر با القای غم و یأس و ناتوانی منافقان، در پی صلح حدیبیه، بسیار پند آموز است؛

17. در رؤیاهای به حق، اندازه‌ها به دقت سنجیده شده‌اند. وقتی می‌دانیم که ما انسان‌ها در بیداری نیز اغلب اندازه نمی‌شناسیم و اندازه نگه نمی‌داریم، این ویژگی رؤیاهای مذکور در قرآن را بسیار آموزنده می‌یابیم. رعایت اندازه‌ها نه تنها آنها را از خواب و بیداری پریشان جدا و ممتاز می‌کند، بلکه به ما می‌آموزد که، در ساختن یک نظر، اندازه‌شناسی تا کجا مهم است. و اگر بنابر فهم قرآن باشد، کاری که نباید کرد قالب ذهنی ساختن و آیه‌های قرآن را در آن ریختن است و کاری که باید کرد، تأمل در اندازه سنجی در قرآن، حتی در رؤیاهای مذکور در آن است؛

18. در همه رؤیاهای به حق، حق می‌آید و باطل می‌رود. قاعده بسیار اساسی که قرآن می‌آموزد را رؤیاهای به حق نیز بازگو می‌کنند: رؤیای ابراهیم با برافتادن رسم قربانی کردن انسان واقعیت پیدا می‌کند. رؤیای یوسف و رؤیای شاه مصر، باپیامبری یوسف، پیامبری واقعیت می‌یابد که مردمی را از قحطی می‌رهد. رؤیای پیامبر با ورود به مسجد‌الحرام، در صلح و امنیت، واقعیت پیدا می‌کند؛

19. رؤیاهای صادقه به نقاشی می‌مانند برخوردار از کمال زیبائی: در همان‌ حال که قدرت بی‌نقش می‌شود، زشتی‌ها و پلیدیها که فرآورده قدرت هستند نیز زایل می‌شوند. واپسین صحنه، صحنه خویشتن را در زیبائی محض یافتن است: صحنه ابراهیم و فرزند، پس از توفیق در ابتلی، صحنه یوسف با پدر و برداران همراه با نجات مصر از قحطی، صحنه ورود پیامبر و مسلمانان به مسجد‌الحرام. و

20. در رؤیاهایِ به حق، رابطه پایه، رابطه انسان با خداوند است. رابطه‌های دیگر بازتاب این رابطه هستند. بدین‌سان، رؤیاها گویای بازبودن عقل رها از قید و بندها بروی هستی محض، خدا، هستند. یکی از تفاوت‌های وحی با رؤیا نیز همین است. توضیح این‌که بگاه دریافت وحی، معیت با خداوند کامل است و در پیامی که دریافت می‌شود، از نامعلوم هیچ در آن نیست.

   بدین‌سان، بنابر ویژگی‌های پیشین و این ویژگی نیز، رؤیاها وحی نیستند. زیرا آنچه عقل متصل به خداوند دریافت می‌کند، تمامی ویژگی‌های حق را دارد و موضوع آنها اصول راهنما و کرامت‌ها و حقوق و روش عمل به حقوق و رهاشدن از اعتیاد به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت است (5 دسته اعمال)، بنابراین قرآن آموزنده قواعد خشونت زدائی و زندگی در لااکراه و به یمن اینهمه، بنای آرمان‌شهر و زیستن ایمانمندانه، در آن، است. حتی اگر آیه‌ها که موضوع آنها رؤیاهای به حق هستند را، با این‌ویژگیها محک بزنیم، درجا تفاوت آن‌ها را با وحی در می‌یابیم.

ادامه مطلب در مقاله بعدی دنبال می شود.

محمد جعفری 2/ اسفند/ 1395

mbarzavand@yahoo.com

 

یادادشت و نمایه:

56- بخش اول گفتگوی سروش با بازرگان در برنامه پرگار .:

https://www.youtube.com/watch?v=QBSXNMc3q_Y&feature=youtu.be

57- یوسف/3؛ نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرءان و ان کنت من قبله لمن الغفلین.  

58- یوسف/ 6و101؛ و کذلک یجتبیک ربک و یعلمک من تأویل الاحادیث و یتم نعمته علیک و على ءال یعقوب کما اتمها على ابویک من قبل ابراهیم و اسحق ان ربک علیم حکیم * رب قد اتیتنى من الملک و علمتنى من تأویل الاحادیث فاطر السموت و الارض انت ولیى فى الدنیا و الاخره توفنى مسلما و الحقنى بالصالحین.

59-(آیه/6- 4) اذ قال یوسف لابیه یا ابت انى رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لى سجدین (4) قال یبنى لا تقصص رءیاک على اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطن للانسن عدو مبین (یوسف/5) و کذلک یجتبیک ربک و یعلمک من تأویل الاحادیث و یتم نعمته علیک و على ءال یعقوب کما اتمها على ابویک من قبل ابراهیم و اسحق ان ربک علیم حکیم.

60- یوسف/36؛ و دخل معه السجن فتیان قال احدهما انى ارینى اعصر خمرا و قال الاخر انى ارینى احمل فوق راسى خبزا تاکل الطیر منه نبئنا بتأویله انا نریک من المحسنین.

61- یوسف/43؛ و قال الملک انى ارى سبع بقرات سمان یاکلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر یابسات یا ایها الملا افتونى فى رؤیاى ان کنتم للرؤیا تعبرون.

62- ( یوسف/ 44-49؛ قالوا اضغاث احلام و ما نحن بتأویل الاحلام بعالمین *و قال الذى نجا منهما و ادکر بعد امه انا انبئکم بتاویله فارسلون * یوسف ایها الصدیق افتنا فى سبع بقرات سمان یاکلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر یابسات لعلى ارجع الى الناس لعلهم یعلمون * قال تزرعون سبع سنین دابا فما حصدتم فذروه فى سنبله الا قلیلا مما تاکلون * ثم یاتى من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون * ثم یاتى من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون.  

63-(یوسف/ 99و 100 ) فلما دخلوا على یوسف اوى الیه ابویه و قال ادخلوا مصر ان شاء اللّه امنین * و رفع ابویه على العرش و خرو اله سجدا و قال یا ابت هذا تأویل رؤیاى من قبل قد جعلها ربى حقا و قد احسن بى اذ اخرجنى من السجن و جاء بکم من البدو من بعد ان نزغ الشیطان بینى و بین اخوتى ان ربى لطیف لما یشاء انه هو العلیم الحکیم.

64- صافات/ 102-106؛ فلما بلغ معه السعى قال یابنى انى ارى فى المنام انّى اذبحک فانظر ما ذاترى قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاء اللّه من الصابرین * فلما اسلما و تـله للجـبـیـن * و نـدیـنـه ان یـا ابـراهـیم * قد صدقت الرءیا انا کذلک نجزى المحسنین * ان هـذا لهـو البلوا المبین.

65- اسری/60؛ و اذ قلنا لک ان ربّک احاط بالنّاس و ما جعلنا الرّؤیا الّتى ارینک الا فتنه للنّاس و الشجره الملعونه فى القرآن و نخوفهم فما یزیدهم الا طغینا کبیرا .

66- ترجمه المیزان، 20 جلدی، ج 13، ص 204و 205).

67- ن. گ. به اسطوره، رولان بارت، مترجم: شیرین دخت دقیقیان، چاپ پنجم 1389.

68- فتح/27؛ لقد صدق اللّه رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المـسـجد الحرام ان شاء اللّه امنین محلقین رؤسکم و مقصرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فـجـعـل مـن دون ذلک فـتـحا قریبا.

69- ترجمه المیزان، 20 جلدی، ج 18، ص 434و435.

70-

http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?idfrom=4634&idto=4634&bk_no=132&ID=2293

 

   وقوله تعالى :

   ( لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجد الحرام إن شاء الله آمنین محلقین رءوسکم ومقصرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریبا ) .

 

   بیان لفساد ما قاله المنافقون بعد إنزال الله السکینه على رسوله وعلى المؤمنین ووقوفهم عند ما أمروا به من عدم الإقبال على القتال ، وذلک قولهم : ما دخلنا المسجد الحرام ولا حلقنا ولا قصرنا ، حیث کان النبی – صلى الله علیه وسلم – رأى فی منامه أن المؤمنین یدخلون مکه ویتمون الحج ، ولم یعین له وقتا ، فقص رؤیاه على المؤمنین ، فقطعوا بأن الأمر کما رأى النبی – صلى الله علیه وسلم – فی منامه ، وظنوا أن الدخول یکون عام الحدیبیه ، والله أعلم أنه لا یکون إلا عام الفتح ، فلما صالحوا ورجعوا قال المنافقون استهزاء : ما دخلنا ولا حلقنا ، فقال تعالى : ( لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق )

71- http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=50&surano=48&ayano=27

 

حدثنا ابن حمید قال : ثنا سلمه ، عن ابن إسحاق ، عن الزهری قوله ( فجعل من دون ذلک فتحا قریبا ) یعنی : صلح الحدیبیه ، وما فتح فی الإسلام فتح کان أعظم منه ، إنما کان القتال حیث التقى الناس; فلما کانت الهدنه وضعت الحرب ، وأمن الناس کلهم بعضهم بعضا ، فالتقوا فتفاوضوا فی الحدیث والمنازعه ، فلم یکلم أحد بالإسلام یعقل شیئا إلا دخل فیه ، فلقد دخل فی تینک السنتین فی الإسلام مثل من کان فی الإسلام قبل ذلک وأکثر . حدثنا ابن حمید قال : ثنا سلمه ، عن ابن إسحاق ( فجعل من دون ذلک فتحا قریبا ) قال : صلح الحدیبیه .

72-http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?idfrom=1749&idto=1749&bk_no=49&ID=1799

وقوله : ( فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریبا ) أی : فعلم الله تعالى من الخیره والمصلحه فی صرفکم عن مکه ودخولکم إلیها عامکم ذلک ما لم تعلموا أنتم ، ( فجعل من دون ذلک ) أی : قبل دخولکم الذی وعدتم به فی رؤیا النبی – صلى الله علیه وسلم – ( فتحا قریبا ) : وهو الصلح الذی کان بینکم وبین أعدائکم من المشرکین .

تفسیر ابن کثیر (اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی)

73-

http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=51&surano=48&ayano=27

   وروی عن مجمع بن جاریه الأنصاری : قال شهدنا الحدیبیه مع رسول الله – صلى الله علیه وسلم – ، [ فلما انصرفنا عنها إذا الناس یهزون الأباعر ، فقال بعضهم : ما بال الناس ؟ فقالوا : أوحی إلى رسول الله – صلى الله علیه وسلم – ، قال : فخرجنا نوجف ، فوجدنا النبی – صلى الله علیه وسلم – ] واقفا على راحلته عند کراع الغمیم ، فلما اجتمع إلیه الناس قرأ : ” إنا فتحنا لک فتحا مبینا ” ، فقال عمر : أو فتح هو یا رسول الله ؟ قال : ” نعم والذی نفسی بیده ” . ففیه دلیل على أن المراد بالفتح صلح الحدیبیه ، وتحقق الرؤیا کان فی العام المقبل….

   ( محلقین رؤسکم ) کلها ( ومقصرین ) بأخذ بعض شعورها ( لا تخافون فعلم ما لم تعلموا ) أن الصلاح کان فی الصلح وتأخیر الدخول ، وهو قوله تعالى : ” ولولا رجال مؤمنون ونساء مؤمنات ” الآیه ( الفتح – 25 ) . ( فجعل من دون ذلک ) أی من قبل دخولکم المسجد الحرام ( فتحا قریبا ) وهو صلح الحدیبیه عند الأکثرین.

74-

http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=48&surano=48&ayano=27

   تفسیر القرطبی (محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی):

قال قتاده : کان رسول الله – صلى الله علیه وسلم – رأى فی المنام أنه یدخل مکه على هذه الصفه ، فلما صالح قریشا بالحدیبیه ارتاب المنافقون حتى قال رسول الله – صلى الله علیه وسلم – إنه یدخل مکه ، فأنزل الله تعالى : لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق فأعلمهم أنهم سیدخلون فی غیر ذلک العام ، وأن رؤیاه – صلى الله علیه وسلم – حق . وقیل : إن أبا بکر هو الذی قال إن المنام لم یکن مؤقتا بوقت ، وأنه سیدخل …

   فجعل من دون ذلک فتحا قریبا   وقال مجاهد : هو صلح الحدیبیه ، وقاله أکثر المفسرین . قال الزهری : ما فتح الله فی الإسلام کان أعظم من صلح الحدیبیه ; لأنه إنما کان القتال حین تلتقی الناس ، فلما کانت الهدنه وضعت الحرب أوزارها وأمن الناس بعضهم بعضا ، فالتقوا وتفاوضوا الحدیث والمناظره . فلم یکلم أحد بالإسلام [ ص: 265 ] یعقل شیئا إلا دخل فیه ، فلقد دخل فی تینک السنتین فی الإسلام مثل ما کان فی الإسلام قبل ذلک وأکثر . یدلک على ذلک أنهم کانوا سنه ست یوم الحدیبیه ألفا وأربعمائه ، وکانوا بعد عام الحدیبیه سنه ثمان فی عشره آلاف .

75- ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص169.

76- همان سند، ص 168.

77-ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 997.

78-ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 191-192.

79- مقدمه ابن خلدون ج 2 ص 870.

80- بخش دوم گفتگوی سروش با بازرگان در برنامه پرگار :

https://www.youtube.com/watch?v=PJZupxATAb8&feature=youtu.be

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید