نیم قرن پیش در چنین روزی (۱۴ اسفند) دکتر محمد مصدق (۱۲۶۱-۱۳۴۵) مایه افتخار هر ایرانی در حصر خانگی جان داد. (ولیّ حصر بخواند و عبرت بگیرد.) پدرم منوچهر کدیور (۱) و پدر بزرگ مادریم میرزا محمود تدین (۲) به دلیل دفاع از دکتر مصدق پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به زندان افتادند. در نخستین بازجویی در دادسرای ویژه روحانیت تهران در اسفند ۱۳۷۷ یکی از اتهاماتم دفاع از مسلمانی مصدق بود! (۳) نیم قرن از خاموشی یکی از نمادهای سیاستمداری سالم و مطلوب ایران می گذرد. به این مناسبت سه قسمت از نوشته های اخیرم درباره دکتر مصدق را بازنشر می دهم. اولی از باب مقدمه و دومی و سومی درباره مسلمانی مصدق! منکر مسلمانی دکتر مصدق آقای خمینی بود.
شاه و مصدق
در دوران سلطنت وی صنعت نفت ایران به رهبری دکتر مصدق ملی شد. مصدق کوشید تا قدرت شاه را به چارچوب مشخص شده در قانون اساسی مشروطه محدود کند و وزارت جنگ را از کنترل شاه خارج کند. دولت ملی محمد مصدق با کودتایی انگلیسی- آمریکایی سقوط کرد و شاه که از کشور گریخته بود بار دیگر به قدرت بازگشت. محمدرضا پهلوی پس از کودتا حکمران بلامنازع ایران بود و ابتدا با دو حزب وفادار و سپس با نظام تکحزبی کشور را اداره کرد. سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) وظیفۀ سرکوب مخالفان داخلی را به عهده داشت.
دکتر محمد مصدق (۱۳۴۵-۱۲۶۱) نخستوزیر قانونی ایران پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ برکنار و در دادگاه نظامی علنی به اتهام تلاش برای برهم زدن اساس سلطنت محاکمه شد و علیرغم دفاع مستند حقوقی و سیاسی به سه سال زندان انفرادی محکوم شد. وی درموردِ دادگاه و علت محاکمۀ خود مینویسد:
«در طول تاریخ مشروطیت ایران این اولینبار است که یک نخستوزیر قانونیِ مملکت را به حبس و بند میکشند و روی کرسی اتهام مینشانند… به من گناهان زیادی نسبت دادهاند ولی من خودم میدانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم تمایلات خارجیان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملی کوتاه کردهام.» او با اشاره به سوگند خود به قرآن تأکید کرد که «هرگز تلاشی برای سرنگونی سلطنت و برپایی جمهوری نکرده و آرمانش ایجاد یک پادشاهی مشروطه بود که در آن شاه سلطنت کند نه حکومت.»
مصدق پس از تحمل سه سال زندان در زندان لشکر ۲ زرهی، در ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ به دستور مستقیم شاه برخلاف قانون به ملک پدریش در روستای احمدآباد تبعید شد و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید مأموران در خانه محصور بود. در طول یازده سال حصر غیرقانونی بهجز اقربای درجۀ اول مجاز به ملاقات کسی نبود. در طول دوران حصر زیر نظر فرزند پزشکش بود اما در روزهای واپسین عمر که شدیداً بیمار بود اجازه داده شده بود به تهران و به بیمارستانی که فرزندش در آن طبابت میکرد منتقل شود، درحالیکه جز برای اعضای فامیل، وی در اینجا هم ممنوعالملاقات بود. دکتر محمد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ بر اثر بیماری سرطان در سن ۸۴ سالگی در حصر غیرقانونی دار فانی را وداع گفت.
مصدق وصیت کرده بود که او را در کنار شهدای ۳۰ تیر در ابنبابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه در یکی از اتاقهای خانهاش در احمدآباد به خاک سپرده شد. حتی اجازه داده نشد برای غسل و تکفین و تشییع و ترحیم جنازه از احمدآباد خارج شود. پیکر مصدق توسط دکتر یدالله سحابی در آب روان احمدآباد غسل داده شد، و آیتالله سیدرضا موسوی زنجانی با حضور اقربای آن مرحوم در احمدآباد بر پیکر وی نماز خواند. برگزاری مراسم بزرگداشت مصدق در زمان شاه ممنوع بود. پس از انقلاب در ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ مراسم بزرگداشت باشکوهی با سخنرانی آیتالله سیدمحمود طالقانی با حضور نزدیک یک میلیون نفر در احمدآباد برگزار شد. پس از آن برگزاری بزرگداشت مصدق همچنان ممنوع است. (۴)
نماز بر جنازه دکتر مصدق
این بخش شامل مبارزات سید رضا موسوی مجتهد زنجانی در سه قسمت است: قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و دفاع از مسلمانی مصدق! (5)
الف. بزرگترین روحانی حامی دکتر مصدق
آقا سید رضا موسوی مجتهد زنجانی از دهه بیست ساکن تهران شد. همراه با سید علی رضوی هیأت علمیه تهران – نخستین تشکل سیاسی روحانیون کشور – را در پشتیبانی از برنامه های دکتر محمد مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت تاسیس کرد. بعد از جدایی کاشانی از مصدق در سال ۱۳۳۱ که گروهی از روحانیون مصدق را فرد لامذهبی پنداشتند، او به حمایت از مصدق ادامه داد. او از آن زمان به عنوان رهبر مذهبی ملیون شناخته می شد. نخستین صدای اعتراض بعد از سقوط دولت ملی محمد مصدق صدای زنجانی بود که با شعار «نهضت ادامه دارد» نهضت مقاومت ملی را پایه گذاری کرد. برای تامین بخشی از هزینه نهضت باغ موسوم به باغ فندق خود را در زنجان فروخت. بعد از اعلام تعطیلی در بازار و دانشگاه تهران در ۱۶ مهر ۱۳۳۲ به زندان افتاد. در دومین زندان در لشکر دوم زرهی با شهید دکتر حسین فاطمی هم زنجیر بود. سومین زندانش در سال ۱۳۳۶ در اعتراض نهضت مقاومت ملی به قرداد جدید نفتی با شرکت ایتالیایی آجیب بود. فعالیتش در تشکیل جبهه ملی دوم در تیر ۱۳۳۹ چشمگیر بود. در اردیبهشت ۱۳۴۰ از تاسیس نهضت آزادی ایران بشدت استقبال کرد.
زنجانی در تمام طول حصر غیرقانونی دکتر محمد مصدق در احمد آباد با وی مراوده و مکاتبه داشت. با درگذشت محمد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ جنازه دکتر محمد مصدق را دکتر یدالله سحابی شستشو داد و آقا سید رضا زنجانی بر او نماز خواند. رژیم کودتا اجازه نداد مطابق وصیت متوفی مصدق در کنار شهدای قیام ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن شود، لذا جنازه را در همان احمد باد به امانت دفن کردند. زنجانی به جرم این نماز تاریخی از هرگونه فعالیت سیاسی ممنوع و مجبور شد از تهران خارج شود. (۶)
ب. کوشش برای احیای راه مصدق
آقا سید رضا زنجانی پس از انقلاب در گفتگویی در اسفند ۱۳۵۷ گفت که به دنبال تشکیل حزبی سیاسی مذهبی است تا توده روشنفکر را به سوی مذهب جلب کرده و میان روشنفکران و روحانیون تفاهم ایجاد کند. (۷) هرچند ظاهرا توفیق با او یار نشد.
در اردیبهشت ۱۳۵۸ جبهه ملی از رهبران پیشین خود آقایان زنجانی و طالقانی و دکتر شایگان رسما دعوت کرد تا برای قدرت بخشیدن به جبهه ملی و فراگیر کردن آن به این جبهه بپیوندند. (۸) نخستین اطلاعیه بعد از انقلاب سید رضا زنجانی اطلاعیه ذیل است: «بعد از سلام به عموم برادران و فرزندان و مسئلت موفقیت شما در اعتلای کلم اسلام و مبارزات ملی اعلام می دارد سی ام تیر سال ۳۱ طلیعه مبارزات ملت است که با مقاومت تام و به شهادت رسیدن عده زیادی از فرزندان عزیز خود توفیق یافت که استعمار و استبداد را مجبور به عقب نشینی و حکومت ملی خود را حفظ نماید . اهمیت این قیام تا آنجا رسید که مجلس ۱۷ جهت زنده نگه داشتن آن روز قانون تعطیل رسمی و بزرگداشت آن را تصویب نمود. حکومت منحوس کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ با شکنجه و کشتار جوانان عزیز در مدت ۲۷ سال مانع انجام مراسم ملی در آن روز گردید. حال که به فضل خدا و به رهبری آیت الله خمینی و فداکاری ملت عزیز حکومت و سلطنت منحوسه از بین رفته است شایسته است تمامی گروهها و أحزاب و طبقات ملت در روز سی ام تیر ماه جاری در میدان بهارستان جهت بزرگداشت آن روز مشارکت فرمایند.» (9)
ج. دفاع از مسلمانی مصدق!
در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در ضمن مصاحبه ای خبرنگار این سوال را از آقا سید رضا زنجانی می پرسد: «جنابعالی که از نزدیک با مرحوم دکتر مصدق آشنائی داشته اید درباره عقاید و نظریاتش در زمینه حکومت قانون و مملکتداری بویژه نظریاتش درباره دین مبین اسلام و نقش دین در حرکات و جنبشهای اجتماعی ایران برای خوانندگان روزنامه (مردم ایران) بیان فرمایید. پاسخ وی: آن مرحوم بدون تردید مسلمان معتقدی بود و اسلام را بالاتر از آن می دانست که آن را وسیله پیشبرد مقاصد سیاسی و جلب افکار قرار بدهد. در تعجبم که به چه مبنا این سوال مطرح شده است! کدامیک از نخست وزیران و وزیران قبلی و بعد کابینه ایشان مسلمان تر از ایشان بودند. او شخصیت سیاسی بود نه مبلّغ رسمی مذهب. (۱۰)
اظهار نظر آقا سید رضا زنجانی هشت ماه بعد از اظهار نظر اقای خمینی و در حقیقت نقد آن است: «ما چقدر از این ملّیّت سیلی خوردیم. آن آدم که این همه از او تعریف می کنند [مصدق]، به اسلام سیلی زد.» (۱۱) این دو دیدگاه متضاد درباره مصدق در آخر دهه پنجاه است. چند ماه بعد آقای خمینی در دیانت مصدق هم تردید کرد: « یک گروهى [جبهه ملی] که از اولش باطل بودند، من از آن ریشههایش مىدانم، یک گروهى که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتى که مرحوم آیت الله [سید ابوالقاسم] کاشانى دید که اینها خلاف دارند مىکنند و صحبت کرد، اینها کارى کردند که یک سگى را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که اینها فخر مىکنند به وجود او [محمد مصدق]، او هم مسلم نبود.» (۱۲)
زنجانی با ظرافت مشی مصدق را با خمینی مقایسه کرده است: «او اسلام را بالاتر از آن می دانست که آن را وسیله پیشبرد مقاصد سیاسی و جلب افکار قرار بدهد. … او شخصیت سیاسی بود نه مبلّغ رسمی مذهب.» از منظر وی دکتر مصدق مسلمانی بود در راس یک حکومت دموکراتیک سکولار و آقای خمینی اسلام را در خدمت مقاصد سیاسی به خدمت گرفت. سالها بعد دختر زنجانی در سوابق آشنایی پدرش با مصدق نوشت: «رابطه غیرسیاسی و آشنائی آن مرحوم با دکتر مصدق قبلا از طریق آیت الله [شیخ عبدالکریم] حائری [یزدی] صورت گرفته بود زیرا مادر مرحوم مصدق که از بانوان مؤمنه و منتشرع بود از مقلدان مرحوم حائری به حساب می آمد و کلیه وجوهات شرعیه خود را به ایشان می پرداخت.» (۱۳) احمد صدر حاج سیدجوادی جزئیات پرداخت وجوهات شرعیه توسط دکتر محمد مصدق در زمان نخست وزیریش را نقل کرده است. مهندس احمد مصدق از طرف پدرش وجوه شرعیه را آورده بود. مرحوم زنجانی وجوه شرعیه را عینا به حسین شاه حسینی می دهد که به مشهد خدمت آقای [سید محمد هادی] میلانی تقدیم کند. (۱۴)
«آیت الله زنجانی قرآنی پوستی نثار مزار دکتر مصدق کرده و در پشت جلد آن قرآن با خط خودش چنین نوشت: «به کسی که در راه اعتلای ایران و اسلام خدمت کرد و تا آخرین لحظه ای که جان داد تلاش می کرد تا مردم مسلمان جهان از قید استعمار و استبداد نجات پیدا کنند. در صد هزار قرن سپهر پیاده رو / نارد چنو سوار به میدان کازار» (15)
سه سند از سید مرتضی پسندیده برادر بزرگتر آقای خمینی درباره دکتر مصدق (۱۶)
سند اول
در سال ۱۳۵۷ بین دو برادر نامه مختصر زیر رد و بدل شده است. البته نامه پسندیده درج نشده، اما از پاسخ برادر کوچکتر می توان موضع برادر بزرگتر را به راحتی استخراج کرد.
الف. «اینجانب نمی توانم از جبههایها [جبههی ملی] و نه از بزرگشان [محمد مصدق] اسمی ببرم و ترویجی بکنم؛ راه آنها با ما مختلف است». (۱۷)
یکی از محورهای اختلاف نظر سید مرتضی پسندیده با برادرش آقای سید روح الله خمینی درباره جبهه ملی و خصوصا دکتر محمد مصدق بوده است.
سند دوم
حدود یک سال بعد از درگذشت آقای خمینی، آقای پسندیده برای آزادی یکی از افراد نزدیک به نهضت آزادی ایران (۱۸) که توسط ماموران امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت شده بود، نامه ای به برادرزاده خود سید احمد خمینی می نویسد. سید احمد خمینی به نامه عموی خود پاسخ می دهد. پاسخ احمد خمینی بعد از درگذشتش منتشر می شود. در اینجا متن کامل پاسخ سید احمد خمینی را نقل می کنم. به اصل نامه آقای پسندیده دسترسی ندارم. انتشار نامه پسندیده خدمتی به تاریخ معاصر کشورمان خواهد بود. (۱۹) اما پاسخ سید احمد خمینی به حدی شفاف است که از آن می توان خطوط کلی نامه پسندیده را با اطمینان حدس زد. به علاوه شهادتهای احمد خمینی درباره مواضع پدرش در مورد نهضت آزادی ایران و دکتر محمد مصدق حائز اهمیت است. تاریخ دقیق نامه سید احمد خمینی به عمویش هم معلوم نیست. قدر مسلم این پاسخ در سال ۱۳۶۹ نوشته شده است.
«خدمت حضرت آیت الله آقای [سید مرتضی] پسندیده عمّ بزرگوار و عزیزم دامت برکاته
با عرض سلام و ارادات و دعا برای سلامتی وجود مبارک
حضرتعالی خود بهتر از هرکسی می دانید که چقدر به شما علاقمندم. من خود را فرزند کوچک جنابعالی می دانم و دوست دارم همیشه در کنار شما [بوده] و از شما استفاده معنوی بنمایم. حال که مرادم و جان جانانم حضرت امام [خمینی] سلام الله علیه تنهایم گذاشته است، بعد از خدا تنها شما را دارم و بس.
نامه حضرتعالی در مورد آزادی یکی از ملی گراها به دستم رسید. چند جمله مزاحمت می کنم، اولاً به اطلاعات کشور، نظر شما و خود را منتقل می کنم و امیدوارم فرد مذکور آزاد گردد تا به وظیفه ای که بر گردنم نهادید، عمل کرده باشم. ثانیاً این نکته را گوشزد می نمایم که مسأله ملی گراها مسأله ای خطرناک است. ملی گرایی در مقابل اسلام گرایی است و اسلام گرایی خط محکم و استوار امام [خمینی] است. ملی گراها بهای اول برایشان میهن است و به انقلاب و نظام و اسلام یا اهمیتی نمی دهند و یا اهمیت بسیار ناچیزی برایشان دارد. اینها اصل و اساس برایشان ریاست است. اگر به میهن هم علاقه دارند، میهنی است که رئیسش آنان باشند. اگر بعضی از آنان به اعمال فردی در چارچوب اسلام پایبند باشند ولی وقتی پای منافعشان پیش بیاید، از هیچ دروغ و تهمت و ناسزا فروگذار نیستند.
آنان بعد از انقلاب لحظه ای در کنار امام [خمینی] نماندند. متلک و فحش و ناسزا به امام از کارهای رایج این از خدا بی خبران بود. تنها یکی از کارهای آنها را برایتان می فرستم، تا خود قضاوت فرمایید. اینان اعلامیه ای را که امام [خمینی] (قدس سره) با خط مبارکشان خطاب به آقای [علی اکبر] محتشمی [پور] نوشته اند، مجعول دانسته و در عین اینکه نسبت جعل را مستقیماً به من نداده اند ولی با قراردادن خط من بالای نامه امام به آقای محتشمی، جعل را از من دانسته اند و خطی از امام که شعر: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» است را آورده اند و ادعا کردند که خط امام این است، در صورتی که حضرت امام (قدس سره) در موقع قدم زدن شعر می گفتند و خط مذکور، خط امام در موقع راه رفتن و یا ایستاده است. از این گذشته اینقدر خط امام روشن است که احتیاج به این حرفها ندارد. من یک صفحه از وصیت نامه امام و نامه مورد بحث را می فرستم، خود قضاوت فرمایید آیا من اینقدر بی دین و بی عقل هستم که چیزی، آن هم چنین مسأله مهمی را به امام نسبت دهم و از آتش قهر خدا در دنیا و آخرت نترسم. اگر من بناست بدین خاطر جهنمی شوم چرا چیزی را که به نفع خودم است به امام نسبت ندهم؟
عموی بزرگوار و عزیزم! قربانتان گردم! من معتقدم که حق با امام راحلمان است آن مرد بزرگی که با هوش و استعداد سرشار خود عمق ماهیتهای کثیف ضد انقلاب را بسیار عالی تشخیص می داد. نامه ای را نهضت آزادی برای فرار از تنبیه ملت شریف ایران به اینجانب نسبت داده است و فکر می کرده بعد از وفات امام، من دست به چنین خیانتی زده ام، در زمان حیات امام و با دستور ایشان برای آقایان [سید علی] خامنه ای، [اکبر] هاشمی [رفسنجانی]، [سید عبدالکریم] موسوی اردبیلی، [میر حسین] موسوی نخست وزیر، [و محمد محمدی] ری شهری وزیر اطلاعات وقت فرستاده شد. فقط اجازه ندادند که در همان موقع منتشر کنیم. فرمودند این برای بعد از مرگ من است تا اگر آنها خواستند ایران را به سوی غرب به خصوص آمریکا سوق دهند، منتشر کنید. من این نامه را برایتان فرستادم تا معلومتان گردد اینها از چه قماشی هستند و برای رسیدن به دنیا حاضرند به هرکسی هر تهمتی بزنند و از خدا باکی نداشته باشند.
از شما تقاضا دارم برای دفاع از امام و آرمانهای پاک او و برای خاطر دفاع او از اسلام عزیز و به خاطر تحمل رنج و زحمت و مرارتهای بسیاری که از آخوندهای درباری و متحجرین و مقدس نماها و ملی گراها و چپها و منافقین کشید، حضرتعالی طی نامه ای آنان را محکوم کرده و صحت خط امام و پیشوای ملی و دینیمان را اعلام فرمایید و روح بزرگ امام را از خودتان شاد کنید و مطمئن باشید که با این کار اجر بزرگی را خواهید داشت، و نامه را من منتشر نمی کنم ولی برای ثبت در تاریخ نگه می دارم.
آنان که این نامه را جعلی می دانند، از همه بهتر می دانند که این خط امام است، ولی آنها چند مطلب را با این کار دنبال می کنند، که مهمترین آن این است که فکر می کردند نفوذ امام در بین مردم از بین رفته است، و امام محبوبیتی ندارد، و با رفتن او نظام می پاشد و آنان روی خون و اجساد مطهر شهدا و اسلام به حکومت می رسند. بعد از ارتحال امام (قدس سره) بیش از ده میلیون نفر امام را بدرقه کردند و مرقد و حرم آن بزرگوار پناه محرومان شد؛ و کسانی که با این امام بد بودند، مسلماً مورد نفرت هستند، لذا آنها با دادن نسبت جعل به من، خود را و گروه خود را می خواهند از این مغلطه نجات دهند. هرچه از درگذشت امام عزیز می گذرد، مردم بهتر می فهمند که چه گوهر گرانبهایی را از دست داده اند. این شبها، حرم امام دیدنی است.
مسأله دیگری که نهضت آزادی دنبال می کند، این است که اعتماد مردم را نسبت به امام کم کنند، بدین معنا که هرچه از امام باشد، مردم احساس کنند که این از امام نیست بلکه از اطرافیان امام و یا کسی دیگر است و این خط و امضا امام نیست، بلکه خط و امضا امام را جعل کرده اند. القای این مطلب بسیار خطرناک است و خداوند کسی را که اینگونه حرکت می کند، هرگز نمی بخشد. می بینید که اگر این مسأله جا بیافتد که عده ای بوده اند و هستند که خط امام را جعل می کردند و یا امروز می کنند، چه ضربه هولناکی به اسلام و انقلاب و آرمانهای اسلامی امام عزیزمان خواهد خورد. دیگر فتواهای تاریخی امام رنگ می بازد، مبارزات امام زیر سئوال می رود و حیثیت رهبر انقلاب بزرگ جهان اسلام ضربه می خورد.
آیا نهضت آزادی و مصدقی ها هنوز آدمهای درستی هستند که بعد از ارتحال ملکوتی برادر عزیزتان امام بزرگ فرمودید آنها که می گفتند امام محبوب نیست تشییع جنازه امام را دیدند و فهمیدند اشتباه می کنند. ملی گراها با برادر، امام، مرجع تقلید و رهبر شما سر ناسازگاری داشتند و دارند. اینها دل امام راحلمان را خون کرده اند و آدمهای بی دینی هستند، که در قالب دین به اسلام و مسلمین ضربه می زنند. مقصودم از دین، دین امام است نه دین مخالفان امام، که یزید و معاویه هم داشتند، اما دینِ مقابل دینِ امام حسین علیه السلام. تقاضایم این است که شما در مقابل آنان بایستید و از آرمانهای امام دفاع کنید و از تمامی مصدقی ها که امام آنان را مسلمان نمی دانست، تبری جویید و دل امام را شاد فرمایید.
از اینکه نامه ام طولانی شد معذرت می خواهم، من حضرتعالی را شدیداً دوست می دارم و بسیار شما را عزیز می دانم، خداوند بزرگ شما را برای فامیل حفظ فرماید، و اگر خدای ناکرده رنجشی پیدا کردید معذرت می خواهم. در مورد ملی گراها حرف بسیار است ولی نه وقت من اجازه این حرفها را دارد و نه حوصله شما. بار دیگر از شما تقاضامندم که اگر این نامه یعنی نامه امام به آقای محتشمی خط امام است که هست مرقوم فرمایید و کسانی که به دروغ چنین نسبتی را به من داده اند، خائن بدانید.
با احترام
مخلص شما احمد خمینی» (۲۰)
بررسی:
یک. سید احمد خمینی دیدگاه رسمی جمهوری اسلامی و پدرش درباره اعضای نهضت آزادی (لیبرالها و ملی گراها) را بیان کرده است. این نظر در محورهای ذیل قابل گزارش است:
الف. «ملی گرایی در مقابل اسلام گرایی است. ملی گراها بهای اول برایشان میهن است و به انقلاب و نظام و اسلام یا اهمیتی نمی دهند و یا اهمیت بسیار ناچیزی برایشان دارد.»
ب. «اینها اصل و اساس برایشان ریاست است. اگر به میهن هم علاقه دارند، میهنی است که رئیسش آنان باشند.»
پ. «اگر بعضی از آنان به اعمال فردی در چارچوب اسلام پایبند باشند ولی وقتی پای منافعشان پیش بیاید، از هیچ دروغ و تهمت و ناسزا فروگذار نیستند. آنان برای رسیدن به دنیا حاضرند به هرکسی هر تهمتی بزنند و از خدا باکی نداشته باشند.»
ت. «اینها آدمهای بی دینی هستند، که در قالب دین به اسلام و مسلمین ضربه می زنند. مقصودم از دین، دین امام است نه دین مخالفان امام، که یزید و معاویه هم داشتند، اما دینِ مقابل دینِ امام حسین علیه السلام.»
ث. «آنان بعد از انقلاب لحظه ای در کنار امام [خمینی] نماندند. متلک و فحش و ناسزا به امام از کارهای رایج این از خدا بی خبران بود.»
ج. «آنها با امام سر ناسازگاری داشتند و دارند. اینها دل امام راحلمان را خون کرده اند.»
بررسی: توصیفات سید احمد خمینی از نهضت آزادی ایران:
أولا کاملا خلاف واقع و بی پایه است.
ثانیا فرافکنی است، یعنی عملکرد هیأت حاکمه ایران برازنده صفات فوق است نه برعکس. نهضت آزادی ایران خصوصا نسل اول آن نظرا و عملا از مهمترین رقبای منش و روش رسمی جمهوری اسلامی بود، و این گونه تهمتها و افتراها نشان از دو امر دارد: یکی جدی بودن رقیب، و دیگری عدم تعهد اخلاقی زمامداران جمهوری اسلامی.
دو. بخش اعظم نامه سید احمد خمینی به عمویش در اثبات اعتبارِ نامه منسوب به آقای خمینی خطاب به سید علی اکبر محتشمی پور (وزیر وقت کشور) بر علیه نهضت آزادی است. (۲۱) احمد خمینی متهم به جعل نامه شده است. اما وی مدعی است: أولا نامه مذکور به خط آقای خمینی است. ثانیا این نامه در زمان حیات آقای خمینی و به دستور ایشان برای سران قوای ثلاثه، نخست وزیر و وزیر اطلاعات فرستاده شد. «فقط اجازه ندادند که در همان موقع منتشر کنیم. فرمودند این برای بعد از مرگ من است تا اگر آنها خواستند ایران را به سوی غرب به خصوص آمریکا سوق دهند، منتشر کنید.»
بررسی: در این زمینه به ذکر دو نکته مختصر اکتفا می کنم:
أولا دو نقل قول از معتمدین آقای خمینی در همین زمینه بدون شرح به حد کافی گویاست:
الف. سیدحسین موسوی تبریزی (دادستان اسبق کل انقلاب و همسایه سید احمد خمینی در جماران): «احمد [خمینی] آقا خودش به من گفت … این نامه [در مورد نهضت آزادی، اسفند ۱۳۶۶] به خط من است و امام امضا کرده، و نه تنها این نامه که نامههای اخیر را غالبا امام نمینوشت. من [احمد خمینی] مینوشتم و امام امضا میکرد.» (۲۲)
ب. سیدهاشم رسولی محلاتی (عضو دفتر امام خمینی): «چند علت داشت که ما باید آنها [پیامهای امام خمینی] را بازنویسی می کردیم: اولا ایشان پیامها را در کاغذهائی با قطعهای مختلف مینوشتند و بسیار بهدوری از اسراف اهمیت میدانند و لذا از کاغذهای مختلفی که به دستشان میرسید، با جنسها و رنگهای مختلف استفاده می کردند. در فواصل نوشتن پیام ،گاهی مطالبی را خط میزدند و مطالب جدیدی را اضافه میکردند، گذشته از این در اواخر عمر دستشان کمی میلرزید و ضرورت ایجاب میکرد که پیامها بازنویسی شوند. مثلا یادم هست پیام گورباچف را من نوشتم. …. گاهی هم آقای [محمد حسن] رحیمیان که خط خوبی دارند، پیامها را می نوشتند…. خط احمد آقا [خمینی] هم خوب بود، ولی خیلی به خط امام شبیه نبود. برای همین گاهی میآمد بالای سر من میایستاد و سؤال میکرد که چطور مینویسید که اینقدر شبیه خط امام است؟! تمرین هم زیاد میکرد، بهطوری که این اواخر خطشان تا حدودی شبیه خط امام شده بود…. امام گاهی برای تسریع در کارها پیامها را بدون نقطه و سریع مینوشتند و بهمن می دادند که بازنویسی کنم….. احمد آقا نمیتوانستند خیلی شبیه به امام بنویسند. کسی که شبیه امام می نوشت، من بودم!» (۲۳)
ثانیا آقای خمینی در «وصیتنامهی الهی سیاسی» خود که در ۲۶ بهمن ۱۳۶۱ نوشته و در ۱۹ آذر ۱۳۶۷ آن را ویرایش کرده و چند ساعت بعد از وفاتش رسما قرائت شد صریحا نوشته است: «اکنون که من حاضرم، بعضی نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.» (۲۴) آقای خمینی شرط کرده مکتوباتی که بعد از حیاتش به وی نسبت داده می شود «باید با خط و امضای وی باشد با تصدیق کارشناسان». این نامه یقینا به خط آقای خمینی نیست. کارشناسان مستقل حتی امضای نامه را هم تایید نکرده اند! مطابق وصیت اقای خمینی نامه قابل انتساب به وی نیست.
سه. سید احمد خمینی از عموی خود در نامه مذکور سه امر ذیل را درخواست کرده است:
الف. «از شما تقاضا دارم برای دفاع از امام و آرمانهای پاک او و برای خاطر دفاع او از اسلام عزیز و به خاطر تحمل رنج و زحمت و مرارتهای بسیاری که از آخوندهای درباری و متحجرین و مقدس نماها و ملی گراها و چپها و منافقین کشید، حضرتعالی طی نامه ای آنان را محکوم کرده و صحت خط امام و پیشوای ملی و دینیمان را اعلام فرمایید و روح بزرگ امام را از خودتان شاد کنید و مطمئن باشید که با این کار اجر بزرگی را خواهید داشت، و نامه را من منتشر نمی کنم ولی برای ثبت در تاریخ نگه می دارم.»
ب. «تقاضایم این است که شما در مقابل آنان [ملی گراها: نهضت آزادیها و مصدقیها] بایستید و از آرمانهای امام دفاع کنید و از تمامی مصدقی ها که امام آنان را مسلمان نمی دانست، تبری جویید و دل امام را شاد فرمایید.»
ج. « بار دیگر از شما تقاضامندم که اگر این نامه یعنی نامه امام به آقای محتشمی [برعلیه نضت آزادی] خط امام است، که هست، مرقوم فرمایید، و کسانی که به دروغ چنین نسبتی را به من داده اند، خائن بدانید.»
بررسی: آیا آقای پسندیده درخواستهای مؤکد برادرزاده را اجابت کرد؟ خیر!
أولا وی هرگز از ملی گراها، یعنی مصدقیها و نهضت آزادیها تبری نجست.
ثانیا برعکس دو سال قبل از وفاتش تمام قد از دکتر محمد مصدق و مسلمانی وی دفاع کرد، که به عنوان سند هشتم خواهد آمد.
ثالثا وی هرگز صحت نامه مورد بحث (خطاب به محتشمی پور منسوب به آقای خمینی بر علیه نهضت آزادی) را تایید نکرد، و از احمد خمینی در برابر اتهام جعل این نامه حمایت نکرد، و شاکیان از وی را خائن ندانست.
سند سوم
نشریه «افتخارات ملی» (۲۵) طی دو شماره پی در پی در سال ۱۳۷۴ مطلبی مرتبط با آقای پسندیده و از وی درج کرد:
الف. «دکتر مصدق مسلمان بود، و مسلمان از دنیا رفت، و حکومتداری و اعمالش اسلامی بود. … یک خاطره کوچک دال بر تایید تیتر بالا را با دستخط حضرت آیت الله العظمی حاج آقا سید مرتضی پسندیده خمینی برادر ارشد حضرت امام خمینی رحمه الله علیه که یک مرتبه در همین روزنامه در ضمن درج مرقومه های حضرت آیت الله پسندیده درباره تاریخ خاندان بزرگوار امام (ره) که منحصرا به این نشریه ارسال و چاپ می شد درج شده است، مجدداد درج کردیم، تا تجدید خاطره بر ما و خوانندگان گرامی بشود.» (۲۶ )
ب. بخشی از دستخط سید مرتضی پسندیده مورخ ۱۱ مهر ۱۳۷۲ (احتمالا آخرین اظهار نظر وی): «قدرت خواندن در این سن صد سالگی ندارم. فقط راجع به مرحوم دکتر [محمد] مصدق تصدیع می دهم. علاوه بر تمام اخلاق و رفتار خوب ملاقاتهای مکرر که در محل ایشان داشتم، و ایشان همیشه در بستر خوابیده بود، و اطلاعاتم را به عرض می رسانم. ایشان علاوه بر خدمات خوب اسلامی و درست که داشتند، شخصا متدین و اخلاق اسلامی رفتار می نمود، و وصیت نامهی ایشان به خط خودشان نزد اینجانب بود که برای مکه و عتبات و واجبات اسلامی به خط خود وصیت داشتند، در خدمات به اسلام و مسلمین و احکام اسلام در مملکت ایران یک نفره بودند، در تمام اعمال و رفتارشان خوب و اسلامی بود، و نامه وصیت نامه مکه و زیارات و احکام بسیار کوشش داشت، که بنده دیانت و اخلاق ایشان هرکسی برخلاف بنویسد نمی تواند ثابت نماید. ایشان صلاحیت دینی و ایمانی و اسلامی و مملکتی را داشتند، و إعلام خلافْ ناصحیح و جایز نیست. انشاء الله رحمت دائم به ایشان واصل گردد. حقیر در صد سالگی قادر به گفتن و شنیدن و نوشتن نیستم.» (۲۷)
بررسی:
اول. سید مرتضی پسندیده در آخر عمر شهادت می دهد که:
الف. «وی با مصدق رفت و آمد داشته است.»
ب. «مصدق متدین و مقید به اخلاق اسلامی و اهل خدمت به اسلام و مسلمین و احکام اسلام بوده است.»
پ. «وصیت نامهی ایشان به خط خودشان نزد اینجانب بود که برای مکه و عتبات و واجبات اسلامی به خط خود وصیت داشتند.»
ت. «ایشان [مصدق] صلاحیت دینی و ایمانی و اسلامی و مملکتی را داشتند.»
ث. «هرکسی برخلاف بنویسد، نمی تواند ثابت نماید.»
ج. «إعلام خلافْ ناصحیح و جایز نیست.»
پسندیده مطالب خود از جمله خاطراتش را به طور اختصاصی در این نشریهی مدافع محمد مصدق منتشر کرده است.
دوم. شهادت پسندیده بر مسلمانی محمد مصدق در اعتقادات و مناسک پاسخ به دعاوی برادر کوچکترش آقای خمینی است. آقای خمینی درباره مصدق گفته بود:
الف. « ما چقدر از این ملّیّت سیلی خوردیم. آن آدم که این همه از او تعریف می کنند [مصدق]، به اسلام سیلی زد.» (۲۸)
ب. « یک گروهى [جبهه ملی] که از اولش باطل بودند، من از آن ریشههایش مىدانم، یک گروهى که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتى که مرحوم آیت الله [سید ابوالقاسم] کاشانى دید که اینها خلاف دارند مىکنند و صحبت کرد، اینها کارى کردند که یک سگى را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که اینها فخر مىکنند به وجود او [محمد مصدق]، او هم مسلم نبود.» (۲۹)
سوم. مقایسه اظهارات دو برادر در باره محمد مصدق به وضوح نشان می دهد که آقای خمینی گفته أولا مصدق مسلمان نبود، ثانیا مدعی شده او در زمان صدارت خود به اسلام سیلی زده است. آقای پسندیده در نقد این دو مدعا می گوید: من شخصا با مصدق رفت و آمد داشتم، وصیت نامهی مصدق با دستخط خود وی نزد من است. او متدین، اهل مناسک، حج و زیارت بود. او در زمان ریاستش اهل خدمت به اسلام و مسلمین بود. و از همه مهمتر «هرکسی برخلاف بنویسد، نمی تواند ثابت نماید. إعلام خلافْ ناصحیح و جایز نیست.» و آن که بر خلاف قواعد مسلم فقه اسلامی بدون بینه و شاهد، مسلمانی را نامسلمان اعلام کرد آقای خمینی بود. مسلمانی مصدق طبق اصل بود. منکر مسلمانی او باید بیّنه بیاورد. پسندیده شرعا، اخلاقا و قانونا درست می گفت و برادرش آقای خمینی بر خلاف شرع ادعای نادرستی کرده بود. پسرش سید احمد خمینی هم در سال ۱۳۶۹ از عمویش می خواهد: «تقاضایم این است که شما در مقابل آنان [ملی گراها: نهضت آزادیها و مصدقیها] بایستید و از آرمانهای امام دفاع کنید و از تمامی مصدقی ها که امام آنان را مسلمان نمی دانست، تبری جویید و دل امام را شاد فرمایید.» آقای پسندیده در آخر عمر حجت را بر همه تمام کرد و حقیقت را – به شکلی که نقل شد – گفت و از دنیا رفت. خدایش رحمت کند.
یادداشتها:
۱. از جمله آثار منتشرشده پدرم مرتبط با دکتر مصدق: اصلاح طلبان ناکام (تهران، ۱۳۸۰، چاپ دوم: ۱۳۸۲، انتشارات کویر، ۴۵۰ صفحه)، همه مردان مصدق (تهران، ۱۳۹۳، انتشارات کویر، ۵۵۷ صفحه)،. شرح دوران مصدق و زندان پس از آن در کتاب خاطرات پدرم آمده که هنوز منتشر نشده است.
۲. سرگذشت زندان و تبعید او به قلم مادرم: پروین دخت تدین، کارنامه محمود، برگهایی از تاریخ شهر فسا، شیراز، ۱۳۹۳، انتشارات نوید، ۱۳۹۲، ۴۷۹ صفحه.
۳. دو خاطره از دکتر محمد مصدق (۲۷ اسفند ۱۳۹۰).
۴. چنین کنند زمامداران با رقبای منتقدشان (۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۳)؛ کتاب الکترونیکی ندای سبز: روایتی از جنبش سبز مردم ایران، جلد اول: نوشتارها (۱۳۸۸-۱۳۹۳)، ۱۳۹۳، ص۱۲۰-۱۲۲.
۵. این قسمت بخش دوم از مقاله زیر است: سید رضا زنجانی و تکفیر خمینی؟! سی و سومین سالگرد خاموشی آن که بر جنازه مصدق نماز گزارد (۱۶ دی ۱۳۹۵)
۶. این قسمت تلخیصی از زندگی نامه زنجانی در کتاب زیر است: نامه ها: زندگینامه، اسناد و نامه های آیت الله سید رضا زنجانی، به کوشش بهروز طیرانی، تهران، صمدیه، ۱۳۸۸.
۷. اطلاعات، ۱۳ اسفند ۱۳۵۷. (به نقل طیرانی، نامه ها، ص۴۵ )
۸. روزنامه آیندگان، ۱۸ اردیبهشت ۵۸ ، ص۱ و۲.
۹. اطلاعیه دعوت برای گردهمایی ۳۰ تیر ۵۸، آیندگان ۲۵ تیر ۱۳۵۸ ش ۱۲۴، ص۱و۲.
۱۰. مردم ایران، نشریه هفتگی گروه جاما، ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ (به نقل طیرانی، نامه ها، ص۴۷.
۱۱. «ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم. من نمی خواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که این همه از آن تعریف [می کنند] چه سیلی به ما زد آن آدم [مصدق]؛ من نمی خواهم بگویم که طلبه های مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان، همان طور که در زمان پهلوی بستند.» (صحیفه نور، بیانات مورخ ۲۹ تیر۱۳۵۹ در جمع اعضای شورای عالی قضائی، جلد ۱۲ ص ۲۵۶)
۱۲. صحیفه نور، بیانات مورخ ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ در جمع اقشار مختلف مردم، جلد ۱۵ ص ۱۵.
۱۳. بهیه موسوی زنجانی (حائری)؛ آیت الله زنجانی، مردی همیشه درکارزار؛ ایران فردا، ش۶۶، ۲۲ دی ۱۳۷۸ ص۱۸.
۱۴. احمد صدر حاج سیدجوادی، نگاهی به زندگی آیت الله سید رضای موسوی زنجانی، کلک، ش۷۱-۷۲، بهمن-اسفند ۱۳۷۴، ص۵۹۶.
۱۵. بهیه موسوی زنجانی (حائری)؛ ایران فردا، پیشین، ص ۳۱.
۱۶. این قسمت اسناد اول، هفتم و هشتم از مقاله زیر است: جمهوری اسلامی از منظر برادر بزرگتر بنیانگذار: یادبود بیستمین سال خاموشی سید مرتضی پسندیده (۲۲ آبان ۱۳۹۵)
۱۷. صحیفه امام، جلد سوم، نامه مورخ ۲۰ مرداد ۱۳۵۷، نجف، پاسخ به یازده پرسش مختلف و از آن جمله تبعید آقای پسندیده، جبهۀ ملی و پرهیز از مراجعه به دستگاههای رژیم شاه، بند ششم. توضیح «جبههی ملی» برای «جبههایها »، و «محمد مصدق» برای «بزرگشان» برگرفته از پاورقی صحیفه امام در همین صفحه است.
۱۸. «درخواست برای آزادی یکی از چهرههای ملیگرا نزدیک به نهضت آزادی در اواخر دهه ۶۰ که با واکنش سید احمد خمینی مواجه شد.» وبگاه تاریخ ایرانی: «۲۲ آبان: آیت الله پسندیده درگذشت.»
۱۹. از «دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی»، خانواده آقای پسندیده و هرکسی که نسخه ای از نامه آقای پسندیده به سید احمد خمینی در اختیار دارد تقاضا می کنم نسخه ای این سند تاریخی را منتشر کند یا برای انتشار به راقم این سطور بسپارد.
۲۰. روایتهای این نامه:
الف. مجموعه آثار یادگار امام (ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، اسفند ۱۳۷۴، جلد اول ص ۶۳۳-۶۳۲. پنج موضع آن نقطه چین […] شده است.
ب. در یکی از اطلاعیههای نهضت آزادی در تاریخ ۷ بهمن ۱۳۷۸ با عنوان “پاسخ به اظهارات آقای محتشمیپور در خصوص نامه منسوب به رهبر فقید انقلاب اسلامی” آمده است: «در اسفند سال ۱۳۷۴ نشریه هنگام با مسؤلیت آقای ریشهری نامهای از حاج احمدآقا به آیتالله پسندیده برادر رهبر فقید انقلاب منتشر ساخته است.» (خبرگزاری تسنیم، اسفند ۱۳۹۲)
ج. ماهنامه بصائر، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، شماره ۲۷، ربیع الاول ۱۴۳۰، [احتمالا فروردین ۱۳۸۸]، متن کامل.
۲۱. متن نامه مورد بحث و تصویر دستخط آن هفت ماه بعد از درگذشت آقای خمینی ابتدا در ماهنامه پاسدار اسلام در دی ماه ۱۳۶۸ منتشر شد. چند سال بعد نامه به صحیفه امام راه پیدا کرد: صحیفه امام، جلد ۲۱، صفحات ۴۸۱-۴۸۲:
«جناب حجت الاسلام آقای محتشمی، وزیر محترم کشور- ایّده الله تعالی
در موضوع نهضت به اصطلاح آزادی مسائل فراوانی است که بررسی آن محتاج به وقت زیاد است. آنچه باید اجمالاً گفت آن است که پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولتِ موقتِ اولِ انقلاب شهادت میدهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به امریکا است، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید امریکای جهانخوار را، که هر چه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملتهای تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست، بهتر از شوروی ملحد میدانند. و این از اشتباهات آنها است.
در هر صورت، به حسب این پروندههای قطور و نیز ملاقاتهای مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان، و چه در سفارت امریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملتهای مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال امریکا و مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران میخورد که قرنها سر بلند نمیکرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین (این فرزندان عزیز مهندس بازرگان) بیشتر و بالاتر است.
«نهضت آزادی» و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نیستند. از این جهت، گفتارها و نوشتارهای آنها که منتشر کردهاند مستلزم آن است که دستورات حضرت مولیالموالی امیرالمؤمنین را در نصب وُلات و اجرای تعزیرات حکومتی که گاهی بر خلاف احکام اولیه و ثانویه اسلام است، بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را – نعوذ باللَّه- تخطئه [نمایند]، بلکه مرتد بدانند! و یا آنکه همه این امور را از وحی الهی بدانند که آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است.
نتیجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بیاطلاع از مقاصد شوم آنان هستند میگردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند.
والسلام علی من اتبع الهدی.
توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستارم.
روح الله الموسوی الخمینی»
۲۲. ماهنامه فرهنگی تاریخی یادآور، سال اول، شماره اول، خرداد ۱۳۸۷، ص۷۷: امامزدائی در خاطره نگاری های اخیر، زمینهها و اهداف در گفتوگو با سیدحسین موسوی تبریزی.
۲۳. پیشین، ص۵۸: «کانالهای خبری امام در گفتوگو با سیدهاشم رسولی محلاتی». محمدرضا ناصری و محمدحسن رحیمیان در میزگرد مکتبی با محکمات روشن، مشخصات خط امام در همین مجله ص ۴۵ نکات دیگری گفتهاند.
۲۴. صحیفه امام، ج۲۱ ص ۴۵۱، بند یک تذکرات ذیل وصیت نامه.
۲۵. این نشریه از سال ۱۳۳۰ به مدیریت مرحوم دکتر جلال غنیزاده (متوفی ۲۷ آبان ۱۳۷۸، نزدیک به جبهه ملی) در تبریز منتشر میشد.
۲۶. افتخارات ملی، شماره ۳۸۵، یکشنبه ۴ تیر ۱۳۷۴، «مصدق مسلمان بود، و مسلمان از دنیا رفت، و حکومت داری و اعمالش اسلامی بود»، [به قلم دکتر جلال غنی زاده]
۲۷. افتخارات ملی، شماره ۳۸۶، ۱۱ تیر ۱۳۷۴، «دستخط حضرت آیت الله العظمی پسندیده خمینی».
۲۸. «ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم. من نمی خواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که این همه از آن تعریف [می کنند] چه سیلی به ما زد آن آدم [مصدق]؛ من نمی خواهم بگویم که طلبه های مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان، همان طور که در زمان پهلوی بستند.» (صحیفه نور، بیانات مورخ ۲۹ تیر۱۳۵۹ در جمع اعضای شورای عالی قضائی، جلد ۱۲ ص ۲۵۶)
۲۹. صحیفه نور، بیانات مورخ ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ در جمع اقشار مختلف مردم، جلد ۱۵ ص ۱۵.
۱۴ اسفند ۱۳۹۵
منبع: سایت کدیور