به نظر می رسد که نباید تحلیل “انتخابات ریاست جمهوری” امسال را در «تعیین یک “رئیس جمهور” برای چهار سال» محدود نمود، بلکه افق دید را باید وسعت بخشید و مسائل مهمتر را نیز در نظر گرفت. اگر سیر وقایع در سال های اخیر را مرور نماییم، می توانیم تصویر روشن تری از جایگاه این واقعه پیش رو در وضعیت آینده ایران و مردمانش متصور شویم.
“رهبر جمهوری اسلامی” در تابستان ٩٣ جهت یک عمل جراحی در بیمارستان بستری می شود و این واقعه با فعالیت رسانه ای گسترده پوشش داده می شود و این در حالی است که پیش از آن، زمزمه هایی از بیماری سرطان و حال وخیم ایشان در فضای سیاسی کشور شنود می شد. آشکار کردن بیماری رهبر یک نظام سیاسی کشوری همچون ایران و حتی پوشش گسترده رسانه ای آن حکایت از آن داشت که داستان، تنها داستان یک بیماری نیست، بلکه باید غرض دیگری مد نظر باشد! و آن غرض آنقدر باید مهم باشد که چنین موضوعی را مستمسک آن کرده باشند! اما در این میان جمعی از شخصیت های سیاسی، ورزشی، هنری و … مدیریت می شوند تا از ایشان عیادت نمایند. آقای خاتمی، در جایگاه یکی از رهبران اصلاح طلبی، و شاید مهمترین آنها، و به نمایندگی از مجمع روحانیون مبارز، نامه ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی می نویسد: «خبر عمل جراحی موفقیت آمیز انجام شده موجب مسرت اقشار مختلف در خارج و داخل کشور به ویژه ملت بزرگ ایران گردید. گزارش رئیس محترم گروه پزشکی، آرام بخش خاطر همه علاقه مندان در سراسر کشور شده است. با کمال خرسندی از سلامت وجود مبارک، عافیت جنابعالی و دوام عمر شریف را از خداوند بزرگ مسألت داریم…» (منبع entekhab.ir)
اینکه اغراض آقای خاتمی و دوستانش از انشاء چنین نامه ای با چنین متن و ادبیاتی چه بوده، کاری با آن نیست، هر چند که می توان گفت که مهمترین آن مصلحت اندیشی به امید بقا در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی بوده است. اما آنچه در اینجا باید به آن توجه نمود اعلام ممنوعیت رسانه ای آقای خاتمی از جانب سخنگوی قوه قضائیه در زمستان همان سال است در حالی که از زمان بستری شدن رهبر، هیچ اتفاق مهمی که در آن آقای خاتمی نقش خاصی در آن داشته باشد، واقع نگشته است! حتی اگر اقدامات ایشان در جهت آشتی ملی با رهبری و نظام را دلیل این برخورد با وی بپنداریم، باز علامت تعجب بزرگی در میان می آید و آن اینکه چرا این نوع برخورد؛ یعنی محدودیت رسانه ای! که محبوبیت طرف خصم را حتماً و حتماً در اذهان منتقدان و مخالفان نظام افزایش می دهد!
اما در زمستان ۹۴ موعد انتخابات مجلس شورا و مجلس خبرگان فرا می رسد و اینجاست که می بینیم که حمایت آقای خاتمی، بویژه پیام ویدئویی ایشان، در اقبال عمومی مردم به این “انتخابات ها”، حتی به “انتخابات” خبرگان، علیرغم عدم تأیید صلاحیت های گسترده، بمانند ادوار پیشین و حتی وسیع تر از آن، چه نقش تعیین کننده ای ایفا می کند. اینجاست که می توان گفت که استراتژیست های “جمهوری اسلامی” به خوبی کارشان را بلد هستند. آنها با شناختی که از بینش و منش آقای خاتمی دارند، به عبارت دیگر با روان شناسی و رفتارشناسی آقای خاتمی، محبوبیت ایشان را به خوبی در راستای نیل به اهدافشان مدیریت می کنند و به نتیجه مطلوب خود که مشروعیت بخشیدن به “انتخابات” مجلس شورا و بویژه مجلس خبرگان که در هیچ دوره ای در رهبری جدید، چنین مشروعیتی نیافته بود، می رسند. البته نقش آقای هاشمی رفسنجانی و نیز دیگر رجال سیاسی متمایل به این دو را هم نباید نادیده گرفت. اما باید توجه نمود که محبوبیت آقای خاتمی آن چنان پر رنگ بوده است که اگر همراهی و حمایت ایشان نبود، بر این منوال، به هیچ روی، سیر وضعیت سیاسی کشور پیش نمی رفت. جالب اینجاست که همچنان آقای خاتمی در محدودیت رسانه ای و نیز ممنوع الخروجی محدود می ماند! عامل دیگری که باعث اقبال بیشتر مردم شد و مشروعیت را افزایش داد، قربانی نمودن شخصیت هایی نظیر حداد عادل و محمد یزدی و … در “انتخابات ها” بود که می توان گفت در نظام جمهوری اسلامی بی سابقه بود.
بعد از اعلام نتایج “انتخابات های” اسفند ۹۴، به گمان می رسید که بزودی آقای هاشمی رفسنجانی از میان برداشته می شود، چرا که دیگر مضار حضورش، بیشتر از منافعش شده بود و حضور وی در مجلس خبرگان، با نظراتی که پیش از آن در خصوص شورای رهبری و موضوعات مرتبط ابراز کرده بود، تهدیدی جدی برای رهبری آینده جمهوری اسلامی محسوب می گشت. آقای هاشمی در دی ماه ۹۵ به گونه ای حذف شد که همه فعالان سیاسی منتقد و مخالف حساب کار دستشان بیاید که جمهوری اسلامی هیچ ابایی ندارد که علناً یک شخصیت سیاسی برجسته را حذف نماید. البته این حذف ضمن در نظر داشتن روانشناسی و رفتارشناسی سران اصلاحات صورت می گیرد. پس از حذف آقای هاشمی، انتظار می رفت که با واقعه ای با ابعاد بزرگ، افکار عمومی را به سویی دیگر برانند و این پیش بینی نیز با فاجعه پلاسکو بوقوع پیوست.
پیش از حذف هاشمی رفسنجانی، در حول و حوش انتشار نوار مرحوم منتظری در خصوص وقایع سال ۶۷، زمزمه هایی مبنی بر “انتخاب” آقای رئیسی جهت “رهبری” آینده از سوی جناح تندرو به گوش می رسد و نیز سودای صادق آملی لاریجانی و همچنین حسن روحانی برای استقرار در این مقام. جالب اینجاست در همین موقع، فساد مالی رئیس “قوه قضائیه” و نیز حقوق های نجومی دولتمردان بیش از پیش فاش می شود و هر دو گروه را در موضع دفاع می برد و به جان هم می اندازد. اما وقتی که “انتخاب” ابراهیم رئیسی جهت مقام “رهبری” ایران مطرح می شود که یکی از عوامل اصلی اجرایی وقایع سال ۶۷ بوده و حال در یکی از پر منفعت ترین مقام ها یعنی تولیت آستان قدس قرار گرفته، این پرسش مطرح میشود که چرا او؟! آیا بیت “رهبری” آنقدر به او اعتماد دارد که عنان قدرت مطلقه را بدستش دهد؟! هرچند که در همان موقع پاسخ این پرسش منفی بود و تحلیل این بود که او جهت حربه «به مرگ گرفتن و به تب راضی کردن» مطرح شده است و اصلاً در باور نمی گنجد که بیت “رهبری” اجازه دهد که عنان قدرت مطلقه از درون آن بیت به بیرون واگذار شود و داستان بیت آقای خمینی تکرار شود. اما با کاندیدا شدن وی برای احراز مقام “ریاست جمهوری” این پاسخ منفی یقینی شد، زیرا کسی که سودای “رهبری” داشته باشد، یا برای آن مقام حتی به صورت محلل درنظر گرفته شده باشد، پا به عرصه ای نمی گذارد که نشانگر اندکی محبوبیت و اعتبارش در نزد افکار عمومی باشد. او آمده یا آورده شده که با چند میلیون رأیی که می آورد یا بنامش می خوانند، مشروعیتی برای جنایات سال ۶۷ که توسط او و همکارانش واقع شد، جفت و جور کند.
از سوی دیگر، وقتی واقعه پلاسکو و ضعف مدیریتی شهردار تهران یا سوء نیت وی بیش از پیش هویدا گردید، دیگر کمتر کسی گمان می کرد که قالیباف علیرغم این وجهه بد و نیز شکست از آقای روحانی در نوبت قبل، باز هم به عرصه “انتخابات ریاست جمهوری” پا بگذارد، اما او کاندیدا شد و دلیل آن یکی این است که او هم می خواهد آبروی رفته را با چند میلیون رأی واقعی یا تقلبی باز خرد و دلیل دیگر اینکه استراتژیست های “جمهوری اسلامی” می خواهند آراء آقای روحانی را کمی بیش از نیمی از آراء کل مهندسی کنند که هم “انتخابات” دو مرحلهای نشود، و هم او با مشروعیت نسبی، “رئیس جمهور” شود. اگر بخواهند آراء آقای روحانی حدود نیمی از آراء باشد، از آنجایی که کاندیدای جناح مخالف، توان جذب حدود نیمی از آراء را به تنهایی ندارد، می باید علاوه بر آقای رئیسی، کاندیدا یا کاندیداهای دیگری نیز در عرصه “انتخابات” مهندسی شده حضور داشته باشند، مانند سال ۹۲ که هر یک چند میلیون رأی بیاورند یا بشود بنامشان خواند.
اما این همه صغری، کبری، برای چیست؟ آنچه که از «تعیین یک “رئیس جمهور” برای چهار سال» مهمتر است قطعاً تعیین جانشین مقام “رهبری” است که در سال های اخیر همواره در فضای سیاسی کشور مطرح بوده است. با توجه به اینکه حتی اگر خود “رهبری” فعلی هم نخواهد که جانشینش از بیت خودش باشد، بیت ایشان و تمام آنهایی که بقا و منافعشان در عدم تغییر ساختار قدرت در ایران است، رضا نخواهند داد که عنان قدرت مطلقه به دیگری سپرده شود، بنابراین به هر قیمتی باید آن را در دستان خود نگهدارند. اما مشکل بسیار بزرگی که با آن مواجه هستند این است که مهره ای نام آشنا و مقتدر و مشروع ندارند که جایگزین نمایند، از این رو محتمل است که این سیر وقایع که در این سطور مروری بر آن رفت، برای این باشد که از طرفی القاء نمایند که چون “رهبری” نظام دچار بیماری است، ضرورت دارد برای ایشان “قائم مقامی” تعیین گردد تا در صورت فقد ایشان کشور دچار خلأ “رهبری” نگردد و با این استدلال یکی از بیت ایشان به عنوان قائم مقام معرفی شود و کم کم جا انداخته شود. اما از طرف دیگر، فضای سیاسی کشور باید به سمتی سوق داده شود که بستر تعیین این “قائم مقامی” فراهم گردد و بنابراین مشروعیت بخشی به “انتخابات های” مجالس شورا و خبرگان و نیز “ریاست جمهوری” بسیار حائز اهمیت می شود که تاکنون در این خصوص بسیار موفق بوده اند.
ممانعت از حضور آقای احمدی نژاد نیز در عرصه “ریاست جمهوری” از این رو بوده است که ایشان مهره سوخته ای هستند که اگر وارد بازی شوند، ممکن است بازی را برهم زنند و خر خود را برانند. او نیز به نظر می رسد که قصدش نه “ریاست جمهوری”، که مانند بقیه، کسب مشروعیتی بود که با آن بتواند سرپوشی بگذارد بر آن فجایعی که ببار آورده است. البته در این خصوص هم با رد صلاحیتش توفیق نسبی حاصل کرد.
مخلص کلام اینکه؛ پیش بینی می شود که در سال های آتی دوران “ریاست جمهوری” آقای روحانی با توجه به اعتمادی که به ایشان در چهار دهه طول عمر نظام جمهوری اسلامی بوده و ایشان همواره در مقام ها و منصب های مهم حضور داشته و تاکنون جزء مغضوبین قرار نگرفته و حذف نشده اند، این ترفند “قائم مقامی” بوقوع بپیوندد که اگر فضای سیاسی آن را بپذیرد که فبه المراد” و اگر نپذیرد با مشت آهنین …
برخی پیش بینی ها به این امید گفته می شود که از وقوع آن پیشگیری شود و این نیز به همین امید است.