back to top
خانهدیدگاه هاحسنی : حقيقت و عدالت فداي مصلحت و سياست

حسنی : حقیقت و عدالت فدای مصلحت و سیاست

به نام خدا

    دوستان گرامی، حامیان شرکت در انتخابات داخل و خارج از کشور،

با برخی از شما به صورت رودررو و با بسیاری از شما از طریق نوشته هایتان در داخل و خارج از کشور آشنا هستم. اما به دلیل حضور در ایران، از معرفی خود بخاطر پرهیز مشکلات آتی و نبودن کسی که از حقوق شهروندی اینجانب دفاع کند، به ناچار اکتفا به نامی مستعار می کنم تا مطلب مورد نظر را به استحضار شما برسانم.

بنده در ارتباط با فلسفه حقیقت و مصلحت به دلیل تخصصی بودن مسئله ورود نخواهم کرد  زیرا می‌اندیشم در این وادی افرادی باید به بحث بنشینند که دانش آن‌را دارند و تنها به یادآوری نکاتی می‌پردازم که  به روشنی گزارشگر مسائل ایران و بیانگر تدابیر رژیم برای مهار مردم و سرکوب هر مطالبه به حق هستند.

٭ چرا بنا به مصلحت، مردم را به پای صندوق های رأی می‌کشانید:

      باید به عرض برسانم که، در  انتخابات سال 76 و بعد از آن درانتخابات سالهای 84 و 88 و 92 و96، برخی از شما دوستان، از هر وسیله‌ای برای آوردن مردم به پای صندوق‌های رای استفاده کرده  ومی‌کنید، بدون‌آنکه به پی‌آمدهای زیر عنایت کنید:

1. آیا نامزدهای مورد نظر مفید حال جامعه بوده‌اند؟:

   بر این باورم که از سال 76، نظام با توجه به وضعیت بسیار بد و نیز آگاهی از عدم مشروعیت و مقبولیت و اثر آن در روابطش با دنیای خارج (محکومیت در دادگاه میکونوس و فراخوانده شدن سفیران کشورهای اروپائی از ایران و در خطر حمله نظامی قرارگرفتن ایران و وجود قرضه خارجی سنگین و افزایش خارج از اندازه نابرابری‌ها)، به ناچار با استفاده از مشورت های لازم، شرایط حضور سید محمد خاتمی در انتخابات را با کمک برخی از دوستان سابقش،مهیا ساخت.

    در سال 76 و سال‌های قبل از آن، نظام ولایت که مطلقه هم شده بود، به خوبی در یافت در حال از دست دادن مشروعیت و مقبولیت لازم برای ادامه حیات خود می‌باشد. لذا اقدامات لازم را با کمک برخی از اصلاح طلبان به اجرا در آورد . این بار، شماری از شما موافقان شرکت در دادن رأی، دلیل متناقضی را بکار بردید: رژیم نیاز به مشروعیت ندارد. رأی دادن مشروعیت نمی‌آورد. اما اگر چنین است، کسی که شما مردم را به دادن رأی به او می‌خوانید، فاقد مشروعیت، بنابراین متکی به نظام ولایت فقیه و درخدمت آن‌است. آیا ناخودآگاه و یا خودآگاه، اعتراف نمی‌کنید که این نه رأی رأی دهندگان که مصلحت نظام ولایت فقیه است که تعیین کننده‌است؟  افزون براین و بسیار مهم‌تر این‌که این نه در سطح داخلی که در سطح رابطه با قدرتهای خارجی، بخاطر نیاز شدید به ایجاد تعادلی که سبب بقای رژیم بگردد است که نظام ولایت مطلقه فقیه نیاز به نمایش مشروعیت و مقبولیت خود دارد. گرچه وقتی انتخابات آزاد نیست، رأی دادن سبب مشروعیت آن نمی‌شود. اما شما باید بدانید و می‌دانید که تحریم، برقرارکردن تعادل با قدرتهای خارجی را تا بخواهی برای رژیم مشکل می‌کند و نمایش شرکت مردم در دادن رأی، این کار را بسیار آسان می‌کند. بهای سنگین تثبیت استبداد ویران‌گر، از راه برقرارکردن تعادل با قدرتهای خارجی را مردمی می‌پردازند که شما آنها را به رفتن به پای صندوقهای رأی بر می‌انگیزید. اگر هدف شما تن دادن نظام ولایت مطلقه فقیه است، وارونه کاری را می‌کنید که باید کرد. آیا از دوره خمینی ببعد، شاهد این واقعیت نیستیم که رژیم نسبت به عدم مقبولیت و مشروعیت واکنش نشان می‌دهد؟:

2. دلایل از دست رفتن مشروعیت نظام:

●اول کاهش مشارکت مردم در دادن رأی

● دوم: فشارهای  بین‌المللی به دلیل فقدان مشروعیت و مقبولیت، (از جمله،تحریم‌ها بخاطر تجاوزها به حقوق بشر و پرداختن به ترور)

اول کاهش مشارکت مردمی در انتخابات:

    با نگاهی به آمار رسمی میزان مشارکت‌های مردمی در انتخابات ریاست جمهوری (در سال های 64، 68 و 72)، به خوبی به این مهم دست خواهیم یافت که نظام در حال از دست دادن کامل مشروعیت خود بوده‌است. چرا که در طول سالهای بعد از 60 که کودتایی علیه اولین منتخب مردم انجام شد، نظام به دلیل شرایط خاص با دو انتخابات دیگر ریاست جمهوری روبرو شد: یکی انتخاب محمد علی رجایی که میزان مشارکت مردم درآن 64.2 درصد بود یعنی تقریبا سه درصد کمتر از اولین انتخابات ایران. و دیگری انتخاب اول سید علی خامنه‌ای که میزان مشارکت ( 74.2 درصد)بود یعنی حدود 7 درصد بیشتر از مشارکت در اولین انتخابات ریاست جمهوری. و باید بدانیم که به قول کروبی، در مقام رئیس مجلس، میزان مشارکت ضریب از 3 می‌شد. در آن سال‌ها، مردم را هم می‌ترساندند از نرفتن به پای صندوق‌های رأی (اگر شناسنامه مهر نخورد، بر سر صاحب آن این و آن بلا می‌آید و…) و مردم گرفتار وحشت بودند از خرابی روز افزون وضعیت معیشت خود و ادامه جنگ. رییس جمهور اول را با کودتا برکنار کرده بودند و رییس جمهور منصوب کودتاچیان، به همراه نخست وزیرش،در انفجار دفتر نخست وزیری کشته شده‌بود و خامنه‌ای که ترور شده اما جان بدر برده بود، نامزد ریاست جمهوری بود. خمینی که قول داده بود روحانیان رئیس جمهور و وزیر نمی‌شوند، چاره خود را در سپردن امور کشور به بناینگذاران باقی مانده حزب جمهوری اسلامی می‌دید.  

    در سال 64، و بر اثر تشدید فشارهائی که نیروهای سرکوبگر نظام به مردم – اصلاح‌طلبان امروز سرکوبگران دیروز هستند – وارد می‌کردند، مردم به دلیل زیادت گرفتن جنایاتی که انجام می‌داد، روی به مقاومت آوردند. لذا در انتخابات آن سال با عدم شرکت خود در انتخابات به نظام و مسئولان آن نشان دادند که خواهان ادامه کار آنها نیستند. میزان مشارکت نسبت به دوره قبل، باز بنابر آمار رسمی، به میزان حدود 20 درصد کاهش یافت و به 54.7 درصد رسید.

    در سال 68 که جنگ هم تمام شده بود و خامنه‌ای رهبر ومطلقه شده بود ، هاشمی برای «حفظ نظام» به میدان آمد. ولی مردم به دلیل همان جو فشار و خفقان و علاوه بر آن کشتار در زندانهای کشور ، به او هم روی خوش نشان ندادند. در نتیجه، باز بنابر آمار رسمی، میزان مشارکت در انتخاباتی که هاشمی رفسنجانی را به ریاست جمهور ی رساند، حدود 54.6 درصد بود که از انتخابات پیشین، پایین‌تر از دوره قبلی بود.

      سراشیبی کاهش مشارکت مردم درانتخابات، گویای سقوط مشروعیت و مقبولیت نظام ، همچنان ادامه یافت تا در انتخابات سال 72 به پایین‌ترین میزان مشارکت رسید. در آن سال، مردمی که پای صندوق‌های رأی رفتند، باز بنابر آمار رسمی که ضرب در ضریبی می‌شد، 50.5 درصد دارندگان حق رأی بود.

    تحریم انتخابات خطری برای ادامه حیات نظام جمهوری اسلامی بر پایه ولایت مطلقه فقیه شد. محکومیت سران رژیم در دادگاه برلین معروف به میکونوس و جدی شدن خطر حمله نظامی به ایران، سبب عقب نشینی خامنه‌ای شد. نامزد او ناطق نوری بود. سید محمد خاتمی هم نامزد شد. رژیم نیازمند داغ کردن تنور انتخابات شد. انتساب ناطق نوری به خامنه‌ای، شرکت در دادن رأی برای شکست خامنه‌ای، موجب برانگیختن مردم به رفتن به پای صندوق‌های رأی شد. در واقع، انتخاب سید محمد خاتمی در زمانی که حیات نظام به خطر افتاده بود، برای نجات نظام ولایت مطلقه فقیه، مجاز شد: در انتخابات سال 76، میزان مشارکت مردم، باز بنابر آمار رسمی، حدود 30 درصد افزایش یافت و به 79.9 درصد رسید. با آنکه رأی دهندگان بر ضد خامنه‌ای و ولایت مطلقه فقیه رأی دادند،  مسئولان و به خصوص خامنه‌ای و نزدیکان او،بالا بودن میزان مشارکت  مردم را رأی به مقبولیت و مشروعیت نظام جلوه دادند و نزد جهانیان مقبولیت و مشروعیت خویش را به نمایش گذارندند.

     حال از اصلاح طلبان که از زورمداران و سرکوبگران سال های دهه 60 بودند باید پرسید ، نتیجه کار شما با بر سر کار آوردن خاتمی، چه سودی به جز ادامه حیات نظام استبدادی و سرکوبگر، جمهوری اسلامی ببارآورد؟

دوم: فشارهای  بین المللی به دلیل گسترش عملیات تروریستی «دولت»ایران:

    در آن سالها، علاوه بر ترس از سقوط نظام،به دلیل عدم مشروعیت و کاهش مشارکت مردمی در انتخابات، دوره‌ای بود که نظام ولایت فقیه صدور انقلاب به کشورهای دیگر را به جایی رسانده بود که جهان از دخالت ایران در انفجارها، ترورهای داخلی و خارجی، کمک به نیروهای تروریستی دیگر کشورها و … به تنگ آمده بود. فراخواندن سفیران اروپا از تهران، به دنبال محکوم شدن رژیم در دادگاه برلین و جدی شدن خطر جنگ با ایران،  آنهم بعد از افشا شدن افتضاح‌های اکتبر سورپرایز و ایران گیت‌ها، گویای انزوای رژیم در جهان و شدت وخامت وضعیت کشور بود. 

    حاکمان نظام ولایت فقیه مطلقه،برای نمایش دادن تغییر نظام، تنور انتخابات را داغ کردند بقدری که بقول ناطق نوری، نانی که او بود را سوزاند. خاتمی رئیس جمهور شد و ابتکار گفتگوهای فرهنگ‌ها را که در سطح جامعه مدنی در حال انجام بود، دستمایه کرد و با غرب وارد «تعامل» شد. در حکومت 8 ساله خاتمی بود که خامنه‌ای سازمان ترور را تجدید کرد. آن‌را از بدنه وزارت خانه‌ها خارج وتحت نظر مستقیم خود درآورد. «اصول‌گرایان» را به حال آماده باش در آورد. سپاه را بازهم بیشتر یک حزب سیاسی مسلح گرداند و این حزب آماده تصرف قوه مجریه شد.  خاتمی، رییس جمهوری تحت مهار خامنه‌ای و به قول خودش تدارکاتچی نظام شد . از همان ابتدای بر سر کار آمدن او، بخشی از نظام که حاضر به تن دادن به این انتخاب نبود، کار ترور اندیشمندان و ایستادگان بر حقوق مردم ایران را آغاز کردند تا که دولت را تحت سلطه خود درآورند که درآوردند.

    در طول هشت سال، سید محمد خاتمی،با جلوه دادن‌ میانه‌روی، رژیم ولایت مطلقه فقیه را اصلاح‌پذیر باوراند. در انتخابات 76 و 80، با مشارکت درصد بیشتری از مردم، مقبولیت و مشروعیت رژیم را نزد دنیای خارج فراهم ساخت. اما در سال 84 ، حفظ نظام را پوشش ضعف خویش کرد و در برابر تقلب سپاه سکوت کرد و ایران را برای 8 سال به دست قهقرا و نابودی سپرد

دوستان گرامی!

    آیا به یاد دارید در سال 84، بار دیگر با قدرت به صحنه آمدید  و به خصوص در مرحله دوم از هاشمی رفسنجانی حمایت کرده و شماری از مردم را با ترساندن از احمدی نژاد به پای صندوق های رای کشاندید مانند سال 96 که با ترساندن از سید ابراهیم رییسی به انتخابات وارد ساختید؟

    در همان سال ، آن شمار از مردم به پای صندوقهای رأی آمدند تا که هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور بشود و شخصی مانند احمدی نژاد نشود. اما خامنه‌ای و بیت او و سپاه می‌خواستند احمدی نژاد را رئیس جمهور کنند. این شد که سرداران سپاه و به خصوص باند سردار ذوالقدر و یارانش،احمدی نژاد را با «مهندسی چند لایه» انتخابات، به مقام ریاست جمهوری رساندند. زمانی این کار را کردند که حکومت سید محمد خاتمی بر سرکار بود و بر وزارت کشور، موسوی لاری وزارت می‌کرد. خاتمی دم فرو بست و موسوی لاری، آن انتخابات رسوا را بهترین انتخابات نام نهاد. تنها تاج زاده از شورای نگهبان و احمد جنتی شکایت کرد و دلیل شکایتش را علنی ننمود و هاشمی هم شکایت به خدا برد و کروبی هم گفت، نفر اول بودم، یک ساعت خوابیدم و چون بیدار شدم، نفر سوم شده بودم!  دیگر اصلاح طلبان نیز سکوت کردند و شما هم از آرای رأی دهندگان حمایت نکردید. لب فرو بستید تا مبادا گرفتار خشم نظامی شوید که رییس جمهور همه دوره ها به جز دوره اول خود را مطیع، فرمانبر و تابع ولی فقیه می‌خواهد و  حفظ نظام را بر همه چیز ارجح و اوجب واجبات می‌داند.

    در اینجا ضرور است به چند نکته اشاره نمایم تا شاید قدری مسئله انتخابات سال 84 روشن‌تر گردد:

● نکته اول: فرمانده مهندسی آن انتخابات خامنه ای بود که با استفاده از شکاف اصلاح طلبان، با حکم حکومتی دو نفر (معین و مهرعلیزاده) را تایید کرد تا با استفاده از قدرت طلبی اصلاح طلبان، آرای آنها را شکسته و انتخابات را برای اولین بار به مرحله دوم بکشاند .

● نکته دوم: بااستفاده از سرداران سپاه پاسداران ، مهندسی چند لایه طراحی شد تا که احمدی نژاد رئیس جمهور بگردد.

● نکته سوم: دخالت‌های شورای نگهبان را رهبری و سپاه تلاش کردند که افشا نشود و تنها تاج‌زاده به آن پی برد که افشا نکرد و به شکایت بی‌فایده از جنتی اکتفا کرد.

● نکته چهارم: شما با توجه به ارتباطاتی که با اصلاح طلبان داشتید می‌توانستید با آنها رایزنی کنید که رقیبان بر سر یک نامزد توافق کنند و دیگران از ورود به انتخابات خود داری کنند. گرچه این کار هم نتیجه نمی‌داشت زیرا «نظام» مصمم بود احمدی نژاد را رئیس کند، اما این نتیجه را داشت که هم مردم و هم شما متوجه می‌شدید رئیس جمهور را نه رأی مردم که «نظام ولایت فقیه» تعیین می‌کند.

● نکته پنجم: تقریبا اکثر مسئولان متوجه تقلب در انتخابات و جابجایی آرای احمدی نژاد شده بودند، اما سکوت کردند و سکوت کردید و از آرای رأی دهندگان حفاظت نکردید و وقتی وضعیت را آن گونه دیدید، به سراغ کار خود رفتید و باز حقیقت را به مردم نگفتید. نگفتید که حتی وقتی هم که نظام صلاحیت کسانی را تصویب می‌کند که صلاح می‌داند، رأی رأی دهندگان وقتی خوانده می‌شود که به کسی داده شود که نظام می‌خواهد او رئیس جمهور بگردد.

    به آمار انتخابات آن دوره بنگرید ، شاید خاطره فریب و تقلب و نامردی وابستگان به نظام و سکوت سکوت کنندگان را به یاد آورید:

    بنابر آمار رسمی، در دور اول انتخابات سال 84، رقابت اصلی میان سه نفر شد: هاشمی‌رفسنجانی، محمود احمدی‌نژاد و مهدی کروبی. بدین‌ترتیب:

رفسنجانی با 6.16 میلیون رای

احمدی نژاد با 5.17 میلیون رای

کروبی با 5.07 میلیون رای

معین با 4.08 میلیون رای

 قالیباف با 4.07 میلیون رای

“علی لاریجانی با 1.74 میلیون رای

محسن مهرعلی‌زاده با 1.29 میلیون رای

    بدین‌تریب، آرای جناح به اصطلاح میانه رو و اصلاح طلب برابر بود با 16 میلیون و 600 هزار نفر و آرای اصولگرایان در این دوره از انتخابات در مرحله اول برابر بود با حدود 10 میلیون و 900 هزار رأی .

      در دور دوم که دو کاندیدای مشخص هر دو جناح شرکت کردند همه نیروهای اصلاح طلب و میانه‌رو و ملی مذهبی و بسیاری از چهره های معروف از سیاسیون و هنرمندان و اساتید دانشگاه و… به حمایت از هاشمی پرداختند. اما چون خامنه‌ای و سپاه  می‌خواستند احمدی نژاد رئیس جمهور بگردد، به قول سردار ذوالقدر، با مهندسی چند لایه، احمدی نژاد یک درصدی را رئیس جمهور کردند.  در نتیجه، احمدی نژاد با حدود 17 میلیون و 200 هزار رأی، بر هاشمی با حدود 10 میلیون و 500 هزار رأی غلبه کرد و ریاست جمهوری او 8 ساله شد. دولت به تصرف حزب سیاسی مسلح درآمد و مافیاهای نظامی – مالی هرکار خواستند کردند. داشته‌های ایران را میان خودی ها تقسیم کردند. کار حکومت این شد که برای «فعالیت‌های اقتصادی» امکان ایجاد کند که رانت بران را از رانت حداکثر برخوردار می‌کردند. کسی هم به جابجا کردن آراء اعتراضی نکرد و خامنه‌ای به خود بالید که نظام یک سر شد.

    هنگامی که انتخابات سال 84 را نظام با تقلبی چند لایه برد،به فکر پیروزی در انتخابات 88 هم شد. با تقلبی بزرگ، با نوشتن  24 میلیون و 500 هزار رأی به حساب محمود احمدی نژاد، برغم جنبش اعتراضی  که شهرهای ایران را فراگرفت، او را رئیس جمهور گرداند.

     جالب اینجاست که در سال 84 ، در دور اول اصول‌گرایان، در جمع، زیر 11 میلیون رأی آوردند. جز با تقلب، چگونه ممکن بود، در دور دوم، آرای احمدی نژاد، بیش از 17 میلیون بگردند؟  در انتخابات سال 88 که وضعشان بدتر از سال 84 بود، آرای احمدی نژاد را به بیش از 24 میلیون افزایش دادند.

    نگارنده معتقد است، شما وقتی احمدی نژائد را در رأس کار دیدید، می‌بایست متوجه می‌شدید که در نظام ولایت فقیه، آرای رأی دهندگان تنها برای نشان دادن مشروعیت و مقبولیت نظام با دنیای خارج بکار می‌آید و وقتی خوانده می‌شوند که به کسی داده شده باشند که نظام می‌خواهد.  اگر نظام نخواهد فردی به عنوان رییس جمهور انتخاب شود، مهندسان را مأمور مهندسی میکند و شخص دلخواه خود را منتخب می‌خواند و دلیلی هم برای کار خود به مردم ارایه نمی‌دهد. اگر هم رأی دهندگان پرسیدند رأی من کو، آنها را در خیابان ها به گلوله می‌بندد. اگر نیاز به حضورحسن روحانی در مقام ریاست جمهوری باشد ، چه بخواهید و چه نخواهید او انتخاب می‌شود و شد. شد زیرا در شرایط فعلی و با وجود فشار های بین المللی، وجود او برای نظام مفید است. در همان‌حال، خامنه ای از انتخابات استفاده کرد برای شهید گرداندن جلادان.

     اگر نگاهی به دست‌آوردهای اصلاح طلبان، میانه روها و حامیان آنها  در طول 20 سال گذشته بیندازیم از سال 76 (پیروزی خاتمی) تا سال 96 (پیروزی مجدد حسن روحانی)، به نکات جالبی دست خواهیم یافت

●اول :نظام ولایت مطلقه فقیه به تنهایی و با استفاده از نیروهای خودی، توان حفظ حاکمیت را ندارد. بنابراین، در طول حدود 38 سال گذشته در دو نوبت، بخش سنگینی از این ماموریت (حفظ نظام)،  را به گردن رأی رأی دهندگان و گروه‌هائی انداخت که کارشان گرم کردن تنور انتخابات بود. افرادی چون خاتمی و روحانی و همکاران آنها، به دستگاه ولایت مطلقه امکان دادند و می‌دهند که نفس تازه کند و تا ممکن است از ناپایداری تعادلی بکاهد که حافظ نظام است.

● دوم: نظام حاکم بر ایران، در طول 20 سال گذشته ، با حضور سه رییس جمهور، اقدامات غیر قانونی و سلطه گرانه خود را در خارج از مرزها گسترش داده و دو رییس جمهور به اصطلاح اصلاح طلب و میانه رو ، در برابر نادیده گرفتن حقوق مردم ، امکانات کشور را در اختیار خواست‌های فرامرزی خامنه‌ای و بیت او و سپاه پاسداران در لبنان، سوریه، یمن، عراق، افغانستان ، بحرین و سودان و… قرار دادند. اینان می‌پندارند که از راه «گسترش نفوذ در منطقه» است که رژیم ثبات پیدا می‌کند. غافل از این‌که ایران به انزوا در می‌آید و باج‌گذار می‌شود و در حلقه آتش (جنگ‌ها و پایگاه‌های نظامی و اطلاعاتی) و نفرت قرار می‌گیرد.

● سوم: در طول 20 سال گذشته فقر مردم و آسیب‌های اجتماعی آنچنان افزایش یافته‌است که مپرس. تقریبا 60 درصد مردم زیر خط فقر زندگی می کنند و بیکاری توان خانواده‌ها را بریده و به اوج نداری رسانده است. حسن روحانی مدعی است که دولت احمدی نژاد عامل این فقر و بیکاری بوده است. انصافا حکومت احمدی نژاد یکی از عوامل ویرانی ایران بود اما آیا فقر امروز نتیجه سیاست رژیم از کودتای خرداد 60 بدین‌سو نیست؟ خمینی نمی‌گفت اقتصاد مال خر است؟ در دوره او، 105 میلیارد دلار پول کشور گم نشد؟ اقتصاد رانت محور و مافیاها در حکومت خامنه‌ای/ هاشمی رفسنجانی شکل نگرفت؟ حکومتهای خاتمی و روحانی مجری همان سیاست نبوده‌اند؟ آیا شما می‌پندارید در 4 سال پیش رو او توانائی تغییر ساختار اقتصاد ایران را دارد؟ او که حجم نقدینه را سه برابر کرده و بدین‌کار، برای رانت خواری فرصت ایجاد کرده‌است، می‌تواند رانت‌ها را که دست کم 40 درصد تولید ناخالص ملی هستند، از میان بردارد؟

● چهارم: نظام حاکم بر ایران توانست در طول 20 سال گذشته، اصلاحات و اصلاح طلبی را از درون خالی کند و آن را به دست چهره هایی بیفکند که  تنها شعار اصلاح طلبی سر می دهند و طالب رسیدن به حداقل قدرت هستند.

   نادیده نباید گرفت، برخی از دوستان همواره بر این باورند که اصلاحات را باید قدم به قدم پیش برد و با حضور  مردم در  انتخابات، می‌توان وضعیت کشور را دوره به دوره و سال به سال بهتر کرد. تا به هدف نهایی که اصلاح نظام است رسید. باوجود این واقعیت که در مدار بسته‌ای که، بدترین، حاکمیت مطلق دارد و هربار، بدتری را وسیله ترساندن می‌کند، وضعیت کشور بطور مداوم بدتر شده‌است، همچنان خود و رأی دهندگان را می‌فریبید که اصلاح نظام ممکن است:

– فراگرد بیابان شدن کشور ادامه دارد.

– فقر کشور هم بخاطر بیابان شدن و هم بخاطر بهره‌برداری غیر علمی بیشتر شده‌است.

– فقر و بیکاری و آسیبهای اجتماعی بطور مستمر افزایش یافته‌اند.

– سلطه شبکه تارعنکبوتی خانواده‌ها بر دولت و اقتصاد کشور فراگیرتر شده‌است.

– اقتصاد کشور همچنان مصرف و رانت محور است و در رکود.

– فرار سرمایه‌ها از کشور و ناتوانی رژیم از تأمین سرمایه لازم برای تجدید تأسیسات صنعت نفت ادامه دارد.

– سپاه یا حزب سیاسی مسلح، به قول هاشمی رفسنجانی کشور را می‌خورد و سیر نمی‌شود

– مسائل کشور که در مناظره‌ها بر زبان‌های جاری شدند که سر به 300 مسئله زدند که فسادها یکی از آنها بودند در حکومت روحانی نه تنها حل نشدند که برآنها افزوده نیز شد.

– مفهوم حق که بن‌مایه فرهنگ مردم بود، اینک جای خود را به مفهوم «نفع» می‌دهد و عامل گسترش نابسامانی‌ها است.

– اصلاح طلبی جز  به عینیت پیداکردن ولایت مطلقه فقیه نیانجامیده‌است و نمی‌توانست بیانجامد. زیرا در هر نظامی، اصلاح در جهتی ممکن است که محور آن تعیین می‌کند.

– کاردانی و کارآئی مدیران بخاطر تسویه حسابها و تصفیه‌های مداوم بطور مستمر کاهش یافته‌است. اصل وفاداری و نه لیاقت و کارآئی است. روحانی نیز بر این اصل عمل کرده‌است و سخنان اخیر او می‌گوید بر این اصل عمل خواهد کرد.

– مردم کشور بطور مستمر در بحران و جنگ زیسته‌اند. رژیم و شما حافظان آن نیز هشدار را نشنیدید و ندانستید که آتش وقتی افروخته شد کشور ما را نیز می‌سوزاند. بر تحریم‌ها افزوده می‌شود و بر آلوده شدن ایران به جنگها نیز.  

– از آنجا که بنای رژیم ولایت مطلقه فقیه بر قدرت و نه بر حقوق است، بطور مستمر خشونت گستر و متجاوز به حقوق انسان و حقوق شهروندی ایرانیان و حقوق ملی ما بوده‌است. سرکوبها همچنان در افزایش هستند.

– سیل مهاجرت استعدادها از کشور  به خارج از کشور همچنان جاری است.

– بارسنگین هزینه‌های «نفوذ در کشورهای مسلمان و غیر مسلمان» همچنان سنگین‌تر می‌شود.

– خرافه‌سازی و خرافه‌گرائی در رونق روز افزون است.

– ولایت مطلقه‌ای که کارش از خود بیگانه کردن دین است، علاوه بر دین، به تخریب فقه و روحانیتی نیز مشغول است که تنها ستونی است که رژیم بر آن متکی است. چنانکه کار انحطاط مرجعیت را به جائی رسانده‌است که امروز امثال شیخ حسین همدانی و بیات زنجانی و دستغیب  و حتی جنایت‌کاری چون موسوی تبریزی، دعوی مرجعیت می‌کند.

و…

    و بشنوید از زبان خامنه‌ای (در دیدار با «دانشجویان» بتاریخ 17 خرداد 1396): «مصیبت آن روزی است که مردم به صندوق رأی پشت کنند و دشمن نیز به‌دنبال روزی است که ۹۰ درصد مردم پای صندوق رأی نیایند».

    آیا از مسئولیت خود در بدتر شدن مستمر وضعیت کشور، آگاهید؟ آیا از مسئولیت خود در جلوگیری از گرفتار چنین مصیبتی گشتنِ نظام ولایت مطلقه فقیه آگاهید؟ آیا می‌دانید تغییر روی خواهد داد اما اگر با تأخیر روی دهد، ویرانی‌ها ممکن است جبران ناپذیر شده باشند؟ لختی در مسئولیت بزرگ خود بیاندیشید.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید