back to top
خانهدیدگاه هابه مناسبت شهادت امام علی (ع)/ ليلة القدر - نگاهی به دو...

به مناسبت شهادت امام علی (ع)/ لیله القدر – نگاهی به دو سورۀ علق و قدر: روش و شکل و اصول حرکتی به سوی توحید، از آرش

Laylat al Ghadr-1 سورۀ عَلَق: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ، ١- اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ (عَلَق، آیه ١).
 
قرء: جمع کردن، خواندن، جمع آوری. 
 
اسم: به دلالت مشتقاتش، از سُمُوّ به معناى علوّ است، نه از سِمَه بمعناى نشانه. زیرا نام و عنوان مردم نامى، یا صفات و آثار معروف اشخاص و موجودات، موجب بلند شدن و به چشم آمدن چهره و مشخصات آنها می گرد.د «تنها در جملۀ بسم اللَّه است که همزه با برخورد باء در نوشتن مى‏ افتد». سما: فوق و بالای هر چیز، هربالایی نسبت به پایینش سماء است و به نسبت مافوق و بالاترش ارض .سماوه: شخص متعالی و بلند مرتبه، اصلِ اسم، از السمو است، یعنی چیزی که بوسیلۀ آن بلند آوازه و شناخته می شود.
 
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا (یوسف، آیه ۴۰) ؛ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ (رعد، آیه ٣٣)؛ 
 
تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ (الرحمن، آیه ٧٨)، یعنی: برکت و نعمتی که اگر در نظر گرفته شود، صفاتش سرشار و ریزان است، مثل صفات: کریم و علیم و باری و رحمن و رحیم.
 
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى (اعلی، آیه ١)؛ وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ (اعراف، آیه ١٨٠)؛ اسْمُهُ یَحْیَىٰ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (مریم، آیه ٧)؛ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (مریم، آیه ۶۵): نظیری و هم سان و هم اندازه ای برایش می دانی که استحقاق اسمش را داشته باشد؟
 
اللَّه: مخصوص و علم براى حقیقت و ذات مقدسى است که جامع همۀ کمالات و منزّه از هر نقص است. آنچه با این نام مورد توجه می باشد، همان مبدئیت همۀ کمالات است، نه ذات، چه ذات الهى برتر از تصویر و تعقل و تحدید عقل و ذهنِ محدود است و آنچه مطلوب و مورد توجۀ انسان است، همان مبدء صفات و کمالاتیست که در جهان ظهور نموده است. پس کلمۀ اللَّه، با آنکه عنوان ذات و علم است، به معناى وصفى می باشد. اصلِ لغوى هم به همین معناىِ وصفى دلالت دارد، که از  اله، به معناى عبد، تحیّر، تضرّع، سکن، آمده است. اله، نام معبود است، چه حق، و چه باطل. اللَّه، با حذف همزه و اضافۀ الف و لام، نامِ همان معبودِ بحق است. پس اللَّه، نامِ جامعِ صفات است و صفات، هر یک، نام و عنوانِ این حقیقتِ جامع اند.
 
اسمِ الله، بسم، یعنی با همۀ چیزها و روش های رشد و تکامل، و الله، بینهایت همۀ صفات در هستی است، پس شامل همۀ اسماء الهی و همۀ مجموعه های هستی و خصوصیات آنهاست، یعنی با همۀ چیزها و روش ها و قوانین تکاملی و رشد که ما را به سمت صفات خداوند و همۀ صفات متعالی می برند.  
 
هر حرکتی که با  آگاهی و یگانگی با روش های تکاملی همه جانبۀ موجود در هستی انجام گیرد، و در سمت یکی شدن با صفات خداوند باشد، بسم الله است. بسم الله، روش دیدِ مجموعه ای است. زیرا  اسم الله: همۀ اسماء الهی و حرکت آگاهانۀ هم سو و یگانه، با روش های بالا رفتن همه جانبه، در سمت انطباق با صفات خداوندی است. 
 
بسم الله، با نفی هر مطلق در هر مجموعه، و صرفا  اطلاقِ، الله شروع می شود. گفتن این کلمه براى همین است که تمرکز فکر و دل را از اجزای هر سیستم (غیر خدا) برگرداند، تا انسان، همۀ جهان و هر عملى را بدون پیش زمینه و برداشت از قبل ببیند و انجام دهد: هر عملى که با بسم اللَّه آغاز نگردد، بریده و ناقص است. چون در مرحلۀ اول، شناخت امکانات و استعدادهای هر سیستم، صرفاً با عدمِ پیش فرض و دیدن همۀ امکانات و استعدادهای سیستم ممکن است؛ که برای این امر، مطلق باید بیرون آن سیستم باشد و درون آن نباشد. و دوم اینکه هدف از هر عملی، باید بالا بردن یگانگی اجزا، برای تکامل و حرکت بهینه و بینهایت آن بسوی مطلق بیرونی که الله است (توحید)، باشد. و سوم اینکه در هر سیستم، هدف، یکی از امکانات و استعدادها و روش های رشد است. هدفِ هر سیستم، باید تکامل بینهایت باشد (هدف قرار دادن الله). و روش قرار دادن توحید، یعنی ایجاد حرکت و تکاملِ بی وقفه.
 
خَلَق: اندازه گیری و تدبیر و نظم مستقیم و استوار در امور، نو آفرینی و ایجاد همراه با راهنمایی.
 
با هر وسیله و روشِ رشد که پرورش دهنده ات با آنها آفرینش و تکامل را ایجاد کرده، درک کن و رشد کن. روابط و سیستم هایی که پروردگارت برایت گذاشته و در هستی تدبیر کرده و آنها را مدام نو به نو و تازه می کند، درک کن (پی گیری و جمع کن). خودت را گسترش بده ( آگاهی هایت را رشد و افزایش بده).
 
به کمک سیستم راهنمایی که خداوند در هستی ایجاد کرده که آفرینش همراه با نوآفرینی و تکامل ناشی از جمع آوری و پردازشِ تجربیات است، به خواندن و جمع آوری و بدست آوردن اصول و روش بپرداز. 
 
٢- خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (علق، آیه ٢).
 
انسان. انس: الفت و محبت
 
عَلَق: خون، دست آویختن به چیزی، آویختن و چنگ زدن، (علاقه پیدا کردن)، کرمی که در حلق و گلوی حیوان می چسبد، خاک مرطوبی که به دست می چسبد (در کلیۀ معانی این کلمه، خصلتِ چسبندگی، ملحوظ است).
 
عِلْق: چیز گرانقیمت و نفیسی که صاحبش به آن تعلق پیدا می کند و آن را از خود دور نمی نماید. 
 
فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ ….(‌سوره حج آیه ۵)
 
نطفه: آب صاف و پاک
 
مضغه: تکه گوشت، چیزی که در دهان جویده شود. 
 
(با توجه به معانیِ تراب: خاک،  و نطفه: آب صاف و پاک،  خاکی که چسبندگی دارد، در مورد علقه در این آیه مصداق پیدا می کند).
 
– پروردگاری که انسان را بر مبنای علاقه و چیزی که دنبال می کند، خلق و تدبیر کرد. یکی از اصول و روش های او که باعث آفرینش و نوآفرینی و تکامل است، آفرینش موجودی است که بنایش بر انس، و سیستمِ پی گیریش، بر علاقه و دوست داشتن است. بدین معنی که چیزهایی که دوست داری و دنبال می کنی و به آن علاقه داری، تو را می سازند. به این شکل این موجود با انس و علاقه و توحیدِ ناشی از آن، از سطح و بشر و از همه چیز در هستی بالاتر میرود. هر چه بیشتر آگاهی داشته باشی، بیشتر علاقمند می شوی و عمق بیشتری پیدا می کنی.
 
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو                         پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو                       ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت              آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم             گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت        سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد                    در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد    که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است     گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد           گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال            خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست     گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
 
٣- اقرأ و ربک الاکرم اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ (علق، آیه ٣).
 
اکرم. کَرَم: بخشش و احسان
 
 
– بخوان و جمع آوری کن. به کمک سیستم راهنمایی که خداوند در هستی ایجاد کرده که آفرینش همراه با نوآفرینی و تکامل ناشی از جمع آوری و پردازش تجربیات است به خواندن و جمع آوری و بدست آوردن اصول و روش بپرداز و این انس و علاقه و توحید ناشی از آن از که انسان را از سطح و بشر و از همه چیز در هستی بالاتر میبرد بالاترین کرم و بخشش است و از آن بالاتر وجود ندارد پس زمانی می توانی به عمق و نهایت هر چیز برسی،‌ که هیچ چیز را مطلق نسازی و تنها مطلق و علاقه ات ( نقطه ای که به آن وصل می شوی ) در این مسیر، خداوند باشد.
 
۴- الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (علق، آیه ۴).
 
علم: درک حقیقت هر چیز، آگاهی دادن و تنبیه و هشداری.
 
قلم: اصل قَلْم قطع گوشی چیزی است مثل گرفتن ناخن و تراشیدن نی، قلم به معنی تراشیده شده است. 
 
قلم، زبان دوم بشر می باشد. 
 
– آن که به تدریج با قلم آگاهی داد و انسان را به حقیقت و ذات پدیده ها در هستی آشنا کرد.  
 
انسان به تدریج زواید و خرافات علم را زدود تا حقیقت و ذات هر چیز مشخص شود. قلم ابزار در معرض دیگران قرارگرفتن است، وقتی در معرض دیگران قرار گرفتی، می توانی خود و دیگران را به رشد و خلق و تکامل برسانی و قلم، وسیلۀ جمع آوری و زمینۀ ایجاد و تکامل با استفاده از جمع آوری است. 
 
۵- علم الانسان ما لم یعلم (علق، آیه ۵).
 
علم: درک حقیقت هر چیز، آگاهی دادن و تنبیه و هشداری.
 
انسان. انس: الفت و محبت.
 
– به تدریج به انسان آنچه را نمی دانست، آموخت. چگونگی ان جمع آوری و مکانیزم آن و و این که  انس و علاقه و توحید ناشی از آن از که انسان را از سطح و بشر و از همه چیز در هستی بالاتر می برد با و اینکه با چه روشی و چه  زمانی می توانی به آفرینش و برآیند سازی و عمق و نهایت تکامل برسی،‌ و انس و علاقه و توحید را که نتیجه آن و روش و اصول را به انسان یاد داد، است و دین را که دِین است و چگونگی توحید و عدم تمرکز بر خود  را، که هیچ چیز را مطلق نسازی و تنها مطلق و علاقه ات (نقطه ای که به آن وصل می شوی) در این مسیر، خداوند باشد.
 
۶- کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَىٰ (علق، آیه ۶).
 
طغی: گستاخی و گردن کشی، سرپیچی.
 
– ولی این چنین نیست که انسان بتواند با استفاده ار اسمائ خداوند که در بالا اشاره رفت، روش را پیدا کند؛ و به تحقیق به طغیان و جمع آوری و تکاثر نیروی محرکه برای خود عمل می کند، به تحقیق به رابطه یکطرفه عمل می کند، به راستی که انسان طغیان و سرکشی می کند. 
 
۷- أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ (علق، آیه ٧).
 
غنی: بی نیازی. استغنی:‌ بسنده کردن.
 
رأى: دیدن.، دانستن، نگاه کردن. «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّی» (انعام، آیه ۷۶). یعنى چون شب او را فرا گرفت، ستاره ‏اى دید، گفت:
این پروردگار من است.
 
«فَلَمَّا رَأى‏ قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» (یوسف، آیه ۲۸).
 
ارباب ادب گفته ‏اند: چون رأى بدو مفعول متعدى شود، بمعنى علم آید نحو. «وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (سباء، آیه ۶).
 
«الَّذِی أُنْزِلَ» مفعول اول و «هُوَ الْحَقَّ» مفعول دوم «یَرَى» است. یعنى: آنانکه دانش داده شده‏ اند، می دانند آنچه بتو نازل شده، حق است و مثل «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً» (کهف، آیه ۳۹).
 
یاء محذوف، مفعول اول، و «اقلّ …»، مفعول دوم آن است، یعنى: اگر مرا از خودت در مال و ولد کمتر میدانى.
 
و چون با الى متعدى شود، معنى نگاه کردن می دهد که موجب عبرت باشد (مفردات).
 
– زمانی که جستجوی بی نیازی کند. گاهی که انسان احساس کند که نیازی به دیگران و رابطه دو طرفه و یا بیشتر ندارد، احساس دین نمی کند و یا می خواهد که احساس دین نکند، و این ناشی از خروج از انسِ انسانیت و دور شدن از علاقه که به همراه انس موتورهای محرکۀ انسان هستند، می باشد. پس به سیستم بسته ای می رسد که فکر می کند تضادهای خود و دیگران را به تنهایی می تواند حل کند و بقیۀ هستی و انسان ها فقط برای استفادۀ او و یا خانواده و یا گروه و جامعه اش خلق شده اند و در این شکل خود را به تنهایی و یا گروه و خانواده و یا جامعه اش را مطلق می کند و بی نیاز و بقیه به آنها احتیاج دارند. حال آنکه همۀ انسان ها به هم احتیاج دارند و نه تنها در همین زمان، بلکه همه، به همۀ انسانها در همۀ جغرافیا و همل تاریخ نیاز دارند. هر کسی که به این احساس بی نیازی به انسان ها و تاریخ و تجربه و در معرض همه قراردادن خود با قلم که وسیله آن است، برسد، به اطلاق خود و سیستم بسته و تضاد و جلوگیری از رسیدن نیروی محرکه به دیگران که مادی و انرژی و معنوی است، می رسد. در نتیجه سیستم، رشد نمی کند و خودش نیز بالتبعِ سیستم، رشد نمی کند و به تضاد و آتش و انهدام می رسد. 
انسان وقتی به این نتیجه می رسد که دیگر احتیاج به دانستن و فهمیدن از دیگران، در نتیجه در معرض دیگران قرارگرفتن، ندارد،‌ ‌ اکرام نمی کند و علمش و امکاناتش را توزیع نکرده و گسترش نمی دهد. بدین ترتیب، خودش نیز رشد نمی کند و  به دیگران نیز اجازۀ رشد و حرکت نمی دهد. 
 
۸- إِنَّ إِلَىٰ رَبِّکَ الرُّجْعَىٰ (علق، آیه ٨).
 
رجع: بازگرداندن و تکرار کردن.
 
رجوع: بازگشت به هر آنچه که آغاز و شروع از آنجا بوده، اندیشیدن در آغاز و ابتدای چیزی.
 
– راه حل چیست؟ رجوع به اطلاق او و نفی اطلاق فرد و گروه و جامعه و کشور، و نفی درخواست بی نیازی از دیگران و توجه به ساخت انسان و موتورهای محرکۀ او که انس و علاقه و توحید ناشی از آن است، و اینکه فقط اوست مطلق، و ما همه به او و دیگران دین داریم، چون علاقه داریم، چون عشق داریم، وقتی کسی به کسی علاقه داشت می خواهد به او هدیه بدهد و احساس دین می کند و این ناشی از روح خدایی و عشق و دِین ناشی از آن است. به همین دلیل، رجوع و برگشت را مطرح کرده، چون به دلیل خزوج از دِین و عشق و علاقه و توحید، به تضاد و شرک رسیده، پس باید رجوع کند و این بحث رجوع فردی نیست، بحث کلی طرح شده است، راه حل برگشت به توحید و انس و علاقه و دین و رابطه و نیاز همه به همه است.
 
نی من منم، نی تو تویی، نی تو منی      هم من منم، هم تو تویی، هم تو منی
 
در شرک، چون دوییت و خودی و غیر خودی وجود دارد، ثنویت و یا شرک در حالت اطلاق فرد و یا گروه و یا غیر وجود دارد، پس جدایی و شرک و ثنویت است. ولی در حالت توحید، هم من به وجود واقعی خود می رسم و استقلال خود را دارم، و هم تو و دیگری استقلال خود را دارند، چون تو منی، چون به دیگران عشق دارد، مانند خود و تو منی. پس
 
من با تو چنانم ای نگار ختنی         کاندر غلطم که من توام، یا تو منی؟
    
۹- أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَىٰ (علق، آیه ٩).
 
رأى:دیدن. دانستن. نگاه کردن.
 
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّی» (انعام، آیه ۷۶). یعنى چون شب او را فرا گرفت، ستاره ‏اى دید، گفت: این پروردگار من است.
 
«فَلَمَّا رَأى‏ قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» (یوسف، آیه ۲۸).
 
ارباب ادب گفته‏ اند: چون رأى بدو مفعول متعدى شود، بمعنى علم آید نحو. «وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (سبا، آه ۶).
 
«الَّذِی أُنْزِلَ» مفعول اول و «هُوَ الْحَقَّ» مفعول دوم «یَرَى» است. یعنى: آنانکه دانش داده شده ‏اند، می دانند آنچه بتو نازل شده، حق است و مثل «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً» (کهف، آه ۳۹.
 
یاء محذوف، مفعول اول و «اقلّ …» مفعول دوم آن است. یعنى: اگر مرا از خودت در مال و ولد کمتر میدانى.
 
و چون با الى متعدى شود، معنى نگاه کردن می دهد که موجب عبرت باشد (مفردات). «أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ. فَذَٰلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ» (ماعون، آیه های۱ و ٢).
 
أ رأیت، در آیۀ شریفه، بمعنى اخبرنى نیست، بلکه معنى آن چنین است: آیا دیدى و شناختى آنکه را که جزا را تکذیب می کند، او کسى است که یتیم را طرد مى‏ نماید.
 
«أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَىٰ. عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ. أَ رَأَیْتَ إِنْ کَانَ عَلَى الْهُدَىٰ. أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ. أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ. أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ» (علق، آیه های ٩ تا ۱۴)
 
 «أ رأیت» در هر سه مورد براى افاده تعجب است و تکرار آن براى تأکید آمده و جواب اذا در آیه اول و جواب هر دو «ان» در آیات بعدى، محذوف است. فاعل «کَذَّبَ وَ تَوَلَّى» همان نهى کننده است که در آیۀ اول مذکور می باشد، یعنى: آیا دیدى آنکس را که نمازگزار را از نماز نهى می کند. حال چنین کسى در پیش خدا چگونه خواهد بود؟! بمن بگو اگر نهى شده در هدایت باشد، یا امر بتقوى کند، حال ناهى چگونه خواهد بود؟! بگو به بینم اگر ناهى مکذب و روگردان از حق باشد، پیش خدا چه وضعى خواهد داشت؟! هر سه «أ رأیت» معناى خبر بده دارند.
 
در آیه «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ» (نساء، آیه ۱۰۵)، گفته‏ اند مراد همان رأى و نظر است، نه تعلیم احکام از جانب خدا.
 
در گذشته گفتیم: رأى چون بدو مفعول متعدى شود بمعنى علم آید و ارباب ادب بآن تصریح کرده‏اند مثلا جوهرى در صحاح گوید: رأى با چشم بیک مفعول، و رأى بمعنى علم بدو مفعول متعدى میشود. راغب میگوید: رأى آنگاه که دو مفعول گیرد معنى علم میدهد.
 
نهی: زجر و منع، ترک کردن، به انتها رسیدن.
 
– آیا ندیدی کسی را که نهی می کرد؟  آیا ندیدی کسی را که توحید را ترک می کرد، و هیچ راه حلی برای خود و دیگران، جز جدایی و اطلاق خود و یا دیگری نداشت؟ (کسی که احساس بی نیازی می کرد و اکرام نکرد و منع کرد).
 
۱۰- عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ (علق، آیه ١٠).
 
عبد: بنده پرستش کننده، عبادت: نهایت فروتنی و طاعت، کوبیدن راه و هموار ساختن آن.
 
صلی: افروختن آتش، داخل شدن، وارد کردن، ملازمت و دخول (در یک سیستم قرار گرفتن).
 
– بنده ای که می خواست به سیستم توحیدی وصل شود و ارتباط برقرار کند را راه نداد و دورش ساخت. کسی که می خواست به دیگران وصل شود و به دنبال نقش داشتن در توحید و یگانگی و رشد خود و دیگران بود را جلوگیر شد. 
 
۱۱- أرءیت ان کان علی الهدی أَرَأَیْتَ إِنْ کَانَ عَلَى الْهُدَىٰ (علق، آیه ١١).
 
رأی: هو النظر المطلق بأىّ وسیله کان، بالعین الباصره، أو بقلب بصیر، أو بشهود روحانىّ، أو بمتخیّله مفکّره بترکیب الصور و المعانی. 
 
فالرؤیه بالعین کما فیء فلمّا رأى القمر بازغا، فلمّا رآها تهتزّ، و إذا رأوک ان یتّخذونک، و رأیت الناس یدخلون، هل ترى من فطور، فلمّا تراءى الجمعان،. فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً.
و الرّؤیه بالقلب کما فیء. بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِناء ۱۷ ۱،. کَلَّا لَوْء تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِء ۱۰۲ ۷،. وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِء ۸۱ ۲۳،. وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرى‏ عِنْدَء ۵۳ ۱۳.
 
و الرؤیه بالشهود الروحی کما فیء. ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏ء ۵۳ ۱۱، و. لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏ء ۵۳ ۱۸،. إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏ء ۲۰ ۴۶،. وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِء ۶ ۷۵،. رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَء ۷ ۱۴۳.
 
و الرؤیه فی الرؤیا و فی النوم کما فیء. إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ ۳۷ ۱۰۲. إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاًء ۱۲ ۳۶،. إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنامِکَ قَلِیلًاء ۸ ۴۳.
 
و الرؤیه بالعقل النظری کما فیء. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِء ۲۲ ۱۸،. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ۵۸ ۷  التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏۴، ص: ۱۲
 
. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ۲۴ ۴۱.
 
و الرؤیه بالمتخیّله کما فیء. إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداًء ۷۰ ۶،. أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراًء ۲۷ ۸۶،. أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناًء ۳۵ ۸،. فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّىء ۲۸ ۳۱.
 
هدی: ارشاد و راهنمایی از روی لطف و خیرخواهی.
 
– آیا دیدی که این فرد در راه هدایت باشد؟
 
۱۲- أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ (علق، آیه ١٢).
 
امر: تقدم و پیش داشتن چیزز، زیاد کردن
 
تقی. وقی: حفظ شیء از آنچه اذیت و ضرر می رساند‌. تقوی: محفوظ داشتن و پرهیز کردن.
 
– یا با تقوی (حفظ و نگهداری) این اصول را گسترش دهد؟  
 
۱۳- أَرَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ (علق، آیه ١٣)
 
ارایت مثل اخبرنی است، یعنی به من بگو و خبر بده که گاهی ضمیر ک به آخرِ آن اضافه می شود و حرف ت در حالت تثنیه و جمع تانیث به حالت خود باقی است و فقط ضمیر ک تغییر می کند.
  
أَرَأَیْتَکَ هَٰذَا الَّذِی، و  قُلْ أَرَأَیْتُمْ، به معنی آگاهی و هشدار است ، آیا نیستید؟ آیا نمیدانی؟ آیا نمیدانید؟ 
 
کذب: دروغ، خطا.
 
تولی: اعراض و روی بر گرداندن.
 
– آیا ندیدی که به خطا می رفته و دور می شد؟
 
پرکندگی از نفاق خیزد                 پیروزی از اتفاق خیزد
تو ناز کنی و یار تو ناز                 چون ناز دو شد طلاق خیزد
ور زان که نیاز پیش آری              صد وصلت و صد عناق خیزد
از ناز شود ولایتی تنگ               در دل سفر عراق خیزد
تو خون تکبر ار نریزی                 خون جوش کند خناق خیزد
رو دردی ناز را بپالا                     زیرا طرب از رواق خیزد
یار آن طلبد که ذوق یابد              زیرا طلب از مذاق خیزد
یارست نه چوب مشکن او را        چون برشکنی طراق خیزد
این بانگ طراق چوب ما را           دانیم که از فراق خیزد
 
۱۴- أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ (علق، آیه ۱۴).
 
رأی: هو النظر المطلق بأىّ وسیله کان، بالعین الباصره، أو بقلب بصیر، أو بشهود روحانىّ، أو بمتخیّله مفکّره بترکیب الصور و المعانی. دیدن، دانستن، نگاه کردن. 
 
نظر: نگاه کردن، تدبر و تأمل و دقت و معرفت حاصله پس از فحص و تأمل است. پس رأی، یعنی نگاه کردن و تدبر و دقت و بررسی خروجی هر سیستم. 
 
– آیا نمی داند که خدا می بیند؟  و عمل و نتیجۀ نیت و عمل که توحید است، برای خداوند قابل قبول است، و نه حرف زدن و سخن گفتنِ تنها و بدون عمل. دیدن چیست؟ دیدن عمل و نتیجه و تأثیر آن است.
 
۱۵- کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیه کَلَّا لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَهِ (علق، آیه ۱۵). 
 
السَّفع: گرفتن موی پیشانی اسب، گرفتن و محکم کشیدن.
 
سُفع: سیاهی و افروختگی.
 
ناصیه : موی پیشانی،‌ اتصال،‌ قسمت جلوی سر، چسبیدن.
 
– هرگز این طور نیست که خدا نبیند. اگر به این روش پایان ندهد، از پیشانی کشیده خو اهد شد.
 
اگر به این روال پایان ندهد،  این سیستمِ حرکتی بر او مسلط می شود و او را کنترل می کند. جذب چیزی می شود  که به آن علاقه دارد و  آن سیستم که ذهنیت او را به خود مشغول ساخته پیش رویش و هدفش، قرار می گیرد.
 
در راستای هدفس گام بر مس دارد که غیر توحیدی است و غیر از آتشِ تضاد،  چیزس برایش به ارمغان نمی آورد.   
 
… مَا مِنْ دَابَّهٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا … (سوره هود،  آیه ۵۶)
 
هیچ جنبنده ای نیست، مگر اینکه از پیشانی (از نقاط وصلش) گرفته می شود.  
 
۱۶- نَاصِیَهٍ کَاذِبَهٍ خَاطِئَهٍ (علق، آیه ۱۶).
 
خاطئه. خطأ: برگشتن و انحراف از سویی به سوی دیگر، خطا و اشتباه.
 
– هدف و سیستمی پیش رو که کذب و از مسیر درست و توحیدی منحرف شده  و به خطا می رود. 
 
۱۷- فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ (علق، آیه ١٧).
 
دعا: بانگ زدن و خواندن با اسم، نامیدن، پرسش کردن و خواستن.
 
نادیه. ندو: جمع شدن. نادی (مؤنث): مجلس و محل اجماع.
 
– پس هم صدا و هم مجلس خود را به یاری می خواند. 
 
۱۸- سَنَدْعُ الزَّبَانِیَهَ (علق، آیه ١٨).
 
زبن: دفع. مأموران آتش جهنم که انسان ها را به آتش دفع و پرتاب می کنند.
 
زبانیه: جمع زنبیه: دوزخ بانان، پاسبانان دوزخ. زبانی (مؤنث). دلیل مؤنث آمدن این کلمه،‌ تأکید و اشاره به تعداد زیاد آنان است.
 
–  ما نیز بزودی دوزخبانان را فرا می خوانیم (آنهعا را به آتش می رسانیم).
 
وقتی که او از مسیر منحرف شده و دیگران را نیز با خود به خطا برد، در تضاد و تقابل با سیستم توحیدی حاکم بر هستی قرار می گیرد و مأموران جهنم (نگهبانان دوئیت و تضاد و دوگانگی که خود او انتخاب کرده) او را به سمت آتش می برند. 
 
در واقع این آتشِ تضاد است که اول در بطن توحیدیش، و سپس در مواجهه با طبیعت، هستی و قوانین توحیدیِ جاری و حاکم بر آن، بوجود می آید و جز دوییت و دفع و دور کردن انسان ها از خود کاری نمی کند.
 
۱۹- کَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ (علق، آیه ١٩).
 
طوع: انقیاد و فرمانبرداری ( طوع دربارۀ موجوداتی است که با اختیار و اراده، راه حق می گزینند).
 
طاعت: به بزرگی یاد کردن.
 
سجد: آرامش، فروتنی و اطاعت (برای انسان و حیوان و جماد).
 
قرب: نزدیکی
 
– پس با اختیار و اراده ای که در وجودت نهاده شده، هرگز او را پیروی نکن. مثل دیگر کائنات در هستی که دائم در حال سجودند، سجده کن و به سیستم توحیدی و در نهایت به او نزدیک شو.                                       
     
علت این که معجزۀ آخرین پیامبر، کتاب است و علت پایان یافتن وحی و رسالت، در تکامل انسانی و اجتماعی و روحی انسان می باشد؛  اینست که از این به بعد انسان می باید خود را باور کرده و با کتاب، مسیر حرکت خود را ادامه دهد، که کتاب یا سیستم هدایتی، در کل هستی، و وجود انسان جاری است، و قرآن، کتابِ نازل شده به پیامبر اسلام، نازل شده که ساده شدۀ کتاب هستی است تا هر انسانی با آن شروع کرده، و با آن به کتاب هستی با توجه به مکان و زمان و استعداد خویش پی ببرد.
 
سورۀ قدر: 
 
بسم الله الرحمن الرحیم،
 
۱- إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ (قدر، آیه ١).
 
نزول: فرود آمدن.
انزال. افعال: نازل شدن یکپارچه و یک دفعه.
 
تنزیل. تفعیل: نزول تدریجی.
 
لیل: شب، ( جایی که در آن دیگر نور مجال بروز نمی یابد).
 
شب، استعاره از محیطی است که تاریکی ها گسترش یافته و نمی توان راه نیل به نور و روشنایی را تشخیص داد. در چنین محیطی است که انسان نیاز به چیزی دارد که به مدد آن بتواند راهی به نور بیابد. 
 
قدر: توانایی، تنگ گرفتن،‌ تقدیر و اندازه گیری، تساوی.
 
– به تحقیق ما آن را در شب قدر نازل کردیم. چه چیزی را؟ “هُ”، اشاره به چیست؟ آیا غیر از اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسَانَ … (علق، آیه ها ١ و ٢)، به طور هدفدار و بر مبنای انس و علاقه و توحید است؟ چرا شب؟ و درک برابری و برنامه ریزی برای آن، چون زندگی در شرک و نبود توحید، زندگی در تاریکی و شب است  و انزال اصول حرکت و توحید برای عبور از شب و ظلم و نابرابری به روز و عدالت و برابری است.
 
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ. وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ. وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ. وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (فاطر، آیه های ١٩ تا ۲۲).
 
ترجمه:
 
(هرگز) کور و بینا یکسان نیستند (۱۹). و (همچنین) ظلمات و نور (۲۰). و سایه و آفتاب (یکسان نیستند) (۲۱). و زندگان و مردگان نیز یکسان نیستند، که همانا خدا هدایت خویش را به هر که خواهد مى‏ شنواند و تو چیزى را به کسانى که در گورستان (کفر و جهالت) فرو رفته‏ اند نمى‏ شنوانى (۲۲).
 
چیزی که در شب قدر به تمامی بر پیامبر عرضه و نازل شده، خود توحید و ظرفیت پذیرش مجموعه اصول توحیدی است که در قرآن جمع شده. به عبارتی همان، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ (علق، آیه ١) است، که انزالِ یکبارۀ روح هستی و توحید و اصول آن و تفهیم و روشنایی آن است و باز شرح صدری است که در سورۀ انشراح بدان اشاره شده است: أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ. وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ …. (سورۀ انشراح، آیه های۱ و ۲ ).
 
معیار تقدیر چیزی است که بتوان با آن سنجید و برای زندگی تقدیر و برنامه ریزی کرد. و آن معیار چیزی جز اصول و قوانین توحیدی نیست.
 
در آن شب، کلید تفسیر و فهم قرآن بر پیامبر و بر هر انسان روشن دلی نازل می شود تا بر مبنای آن و شناخت خود و تعیین هدف های مبتنی بر اصول توحیدی، جهت رسیدن به آن اصول، برنامه ریزی می نماید تا به برابری با جهان برسد. 
 
۲- وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ (قدر، آیه ٢).
 
الدَّرک: حرکت و راه رفتن تدریجی، ژرف ترین گودی کف دریا.
 
ادرک: به پایانِ چیزی رسید.
 
چه چیزی تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند کرد؟ چگونه به عمق این شب پی خواهی برد؟
 
دَرَى‏: فهمید.
 
افعال آن، دَرَیْتُهُ‏ و دَرَیْتُ‏ به‏ دِرْیَهً، و، ادَّرَیْتُ‏، است. مثل فطنت و شعرت، یعنى فهمیدم و دریافتم.
 
الف- هر کجا در قرآن عبارتِ و ما أدراک، آمده است، در پى آن معنی اش بیان شده است، مثل آیات زیر:
 
وَ مَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ. نَارٌ حَامِیَهٌ (قارعه، آیه های ١٠ و ١١). و،
 
وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ. لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (قدر، آیه های ٢ و ٣). و،
 
وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّهُ (حاقه، آیه ٣). و،
 
ثُمَّ مَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ (انفطار، آیه ١٨). و، 
 
قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلَا أَدْرَاکُمْ بِهِ …. (یونس، آیه ۱۶). ترجمه: بگو اگر خدا مى‏ خواست، آیات را بر شما نمى‏ خواندم و شما را بر آن آگاه نمى‏ کردم …. .
 
مى‏ گویند، دریت، یعنى فهمیدم و دریافتم. در آیۀ اخیر، عبارتِ لَا أَدْرَاکُمْ، از همین دریت است که اگر از درات مى‏ بود، بایستى و لا أدراتکموه، باشد.
 
ب- و هر جایى که عبارتِ وَ ما یُدْرِیکَ، در قرآن ذکر شده، توضیحى در پى آن نیست، مثل آیات:
 
وَ مَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّىٰ (عبس، آیه ٣) و، 
 
…. وَ مَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ (شوری، آیه ١٧).
 
دَرْى: (مثل فلس) معرفت، دانستن.
 
چه چیزی تو را به این شب تعیین کننده و سمت دهنده، آگاه تواند کرد؟ چگونه به این شب که در آن تقدیر می تواند بشود و سمت دهی می تواند بشود، پی خواهی برد؟
 
۳- لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (قدر، آیه ٣).
 
الف: عدد هزار.
 
إلف: اجتماع یا پیوستن به جمع با حالت التیام بخشی (الفت).
 
شهر: مدت معینی، از هلال تا هلال دیگر، ماه.
 
شَهَرَ: سرشناس و مشهور شد. 
 
– شب قدری که ارزش آن بیشتر از هزار ماه است، شب تعیین کننده ای که ارزشش برابر عمر انسان است و  ارزش عمر انسان را آن تعیین می کند، شناخت خود و شناخت هدف ها و اصول حرکتی و برنامه ریزی برای وصول به هدف هاست که به زندگی انسان معنی می دهد و بدون آنها عمر و زندگی معنی نمی دهد و یک تکرار و دور ساده است. 
 
هزار ماه، معادل هشتاد سال، یعنی میانگین عمر مفید و مطلوبِ یک انسان است.  
 
۴- تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (قدر، آیه ۴).
 
مَلِک: به کسی گفته می شود که قادر به تصرف در امور مردم باشد، صاحب قدرت ،فرمانروا.
 
مُلِک: فرمانروایی و قدرتِ تصرف، چیزی که تصرف شده باشد.
 
مِلک: جمع آن ملائکه. کسی که قدرت سیاست و اجرای امری به او محول شده باشد.
 
بطور خلاصه یک مملکت، مَلِک یا مُلِک، فرمانروای آن، یعنی مِلک اوست.
 
مالک: قدرت تصرف از نظر تملک دارد و کشور یا زمین مِلک اوست.
 
مَلَک به کسی یا کسانی گفته می شود که بدان ها قدرت داده شده تا اجرای سیاستِ مَلِک در مِلک کنند (یا اجرای امرِ مالک در مِلک).
 
یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ …. (نحل، آیه ٢). و نیز فرموده: …. یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ  یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ …. (غافر یا مؤمن، آیه ۱۵).
 
به طور کلی به تمام قوانین و اصول حاکم بر طبیعت و هستی، نیروهایی که در طبیعت جاری اند و با  علوم مختلفی چون شیمی، فیزیک، کوانتوم، جاذبه، مغناطیس و …. تبیین و تعریف می شوند، ملائکه می گویند.   
 
روح: اسمی برای دم و نفس، تنفس، مبدأ حیات و حرکت (ریح: رحمت، آسایش و مسرت)، مبدأ وحی، آنچه که همۀ هستی با آن نفس می کشد. آنچه که همه چیز را برابر می سازد. 
 
روح، ارادۀ حاکم بر هستی است (خودِ قرآن و حضرتِ عیسی، روح نامیده شده اند، چون حیات می بخشند).
 
اذن: آگاه کردن و آگاهی را به گوش کسی رساندن، اجازه دادن و آگاه کردن.
 
امر: زیاد شدن و زیاد کردن، شأن و کار، تقدم و پیش داشتن چیزی، ابداع خداوند.
 
– در آن شب با رسیدن انسان به شناخت خود و شناخت اهداف و اصول حرکتی و توحید و برنامه ریزی و سمت گیری به اهداف، به تدریج ملائکه و روح با اجازۀ خداوند از هر کار و امری بر انسان نازل می شوند (در اختیار و ارادۀ انسان در می آیند). یَّومَ یَقومُ الرّوحُ وَ الْمَلائِکَهُ صَفّاً لایَتَکَلِّمونَ اِلّا مَن اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً
 
بعد از اینکه تصمیم به حرکت گرفته و با معیار توحید زندگی خود را تقدیر و اندازه گیری کردی، با هستی توحیدی یکی می شوی و تمام ملائکه (مجموعه قوانین و اصول حاکم و جاری در هستی) و روح (پاره ای از قدرت و ارادۀ الهی برای به خدمت گرفتن ملائکه و در اختیار گرفتن نیروهای جاری در هستی)، به مدد تو آمده و در خدمتت قرار می گیرند. 
 
چرا که تو از آن روح الهی که در وجودت دمیده شده، آگاهی پیدا کرده و آن را به جریان انداخته ای.
 
نتیجۀ قطعی تقدیر این است که تمام هستی در خدمت انسان قرار می گیرد و انسان با آن یکی می شود. با چه مکانیزمی؟ به چه روشی؟ با آنچه در شب قدر فرستاده شده، با علاقه، با عشقِ با آن و یگانگی با آن ملائکه و روح پایین آمده وارد می شوند و تو با آنها و هستی، یگانه می شوی. 
 
أَتَىٰ أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا یُشْرِکُونَ. یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ (نحل، آیه های ١ و ٢).
 
یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِکَهُ صَفًّا ۖ لَا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ وَقَالَ صَوَابًا (نبأ، آیه  ۳۸)
 
و به همین دلیل، 
 
۵- سَلَامٌ هِیَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ (قدر، آیه ۵).
 
سلم: مصون بودن از بیماری ظاهری و باطنی.
 
سلام: سلامتی و ایمنی، اعطاء و بخشایش، برکت، تحیت.
 
مطلع: جای طلوع، جای اطلاع پیدا کردن.
 
فجر: شکافتن (صبح به این لحاظ که با روشنایی اش، تاریکی شب  را می شکافد).
 
نقطۀ فجر، نقطۀ تکامل و برابرل انسان ها است. نقطۀ فجر، رسیدن به توحید و دریدن تضادها است. 
 
– زمانی که با شناخت خود و هستی و ملائکه و روح، به هستی و به سیستم توحیدی وصل می شوی، آنجا در سلامت توحید و یگانگی از تضاد و دوئیت ها که محصول شرک و سیستم غیر توحیدی است، تا زمان طلوع فجر (تا زمانی که پردۀ تاریکی و جهالت به کلی دریده شده و نور واقعی از پس آن آشکار گردد و توحید به حقیقت بپیوندد) و رسیدن به نقطه بی برگشت برابری و توحید، مصون می مانی. در تقدیرِ توحید با یگانگی، دیگر سیستم شرک نمی تواند تقدیر کند و در صورتی هم که برایت برنامه ریزی کند، چون تقدیر و برنامه ریزی تو، پایه در هستی و پشتوانۀ توحید را دارد، تأثیر نخواهد داشت. زیرا شما در نقطه دریدن نابرابری و تضاد به دیدن و یگانگی و برابری با هستی می رسید، و آن نقطۀ غیرقابل برگشت است.
 
شب قدر، شب سنجش و  برنامه ریزی برای برابری  است. لیله القدر، شبی است که در آن اندازه ها تعیین می شوند. شبی است که در آن هر کسی بر اساس اصول توحیدی، اندازه های خودش را (آنچه که هست، و آنچه باید باشد) و امکانات و استعدادهایش را شناسایی و تعیین و تقدیر می کند تا به برابری با هستی برسد. به عبارتی اولین مرحله در حرکت توحیدی، همین شناخت ظرفیت های خود و کسب آگاهی و گردآوریِ اطلاعات و امکانات حرکتی و تعیین اهداف و برنامه ریزی برای رسیدن به برابری با هستی است.
 
هر انسانی در زندگی خودش و هر ‌سیستمی و هر جامعه ای می تواند و باید تقدیر کند تا از عقبه و گردنۀ موانع توحید و برابری گذر کرده و نابرابری ها را دریده و به برابرب و تقدیر در جهت توحید و برقرارب تساوی برسد. و این زمان، در سورۀ قدر، به علت حکومت ظلم و ستم و نابرابری شب نامیده شده است و تا فجر که دریده شدن نابرابرب و ظلم و روابط نابرابر است، ادامه دارد. همچنین زمانِ نزول و کنترل، تدریجی و مضارع، یعنی همه زمانی و همه مکانی است، زمان خاص و مکان خاص و یا فرد خاصی ندارد. مشخصۀ آن، شناخت و برنامه ریزی برای برابری با هستی است. در این برابری و یگانگی با عشق و هستی است که شب دریده می شود و به تسلیم و روشنایی افق و راه و آینده میرسی و در این روشنایی و بینه  است که پوشانندگان مسیر توحید و همه مطلق هایشان کنده می شوند و زمینه بروزشان را از دست می دهند.
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید