back to top
خانهدیدگاه هادر بارۀ "ذلک الکتاب لا ریب فیه" (٢)، از حامد

در بارۀ “ذلک الکتاب لا ریب فیه” (٢)، از حامد

a با یاد او 
 
سوره ی حمد  پایه ی روش و حرکت مستحکمِ توحید ، در ابتدا  ، و در حین حرکت ، و هدف حرکت توحیدی است.
 
و با اشاره به  رشد و استفاده از صفات بینهایت خداوند برای وصل به رحمانیت و رحیمیت یعنی استقلال و آزادی و بهینه کردن رشد شروع شده ، و هدف را گذار از شب شرک به یوم و روشنایی توحید تعیین نموده است ،  
 
و در این راه پیمودن و کوبیدن راه استقلال و آزادی و رشد را وسیله ی این هدف قرار داده است ، که با در نظر گرفتن راه سخت باید از او کمک و استعانت  گرفت که ما را به صراط و راه وسیع با مهربانی و دلالت هدایت کند . 
 
در این هدایت سه راه را که نتیجه ی حرکت انسان است مینمایاند ، که ما برای هدایت به راه مستقیم ، و جدا شدن از دو  راه دیگر از او کمک میخواهیم ، که نقش و وظیفه ی ما برای این  هدایت ، عبادت و پیمودن مسیر او است ، و هدایتِ  او ، بیان و نمایش و روشن نمودن مسیر و روش است ،
 
این مسیر و روش و هدایت به صراط را ، خداوند در ابتدای سوره ی بقره بدون هیچ وقفه ای توضیح میدهد ، 
 
جواب اهدناالصراط المستقیم را با آیات 1 الی 5 ، 
 
و جواب غیر المغضوب علیهم را در آیات 6 و 7 ، 
 
و مسیر ولاالضالین را در آیات 8 الی 20 میدهد.
 
یعنی این دو سوره کاملا مکمل و بیان کننده ی یکدیگر هستند و مفاهیم و مسیر طرح شده در سوره ی حمد در سوره ی بقره بسط داده شده و صراط را در آیات 1 تا 20 کاملا به تفکیک و مشخص بیان نموده است.
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
 
الم (1) 
 
ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ (2) 
 
ذلک: براى اشاره بدور مکانى و زمانى و مقامى است. : اسم اشاره براى دور است. مثناى آن (ذانِّکَ) در حال رفع و (ذینِّکَ) در حال نصب و جرّ است.
 
کتب :این لفظ در اصل بمعنى جمع است «کتبت القربه» یعنى مشک را دوختم که عبارت اخرى جمع کردن دو چرم بوسیله دوختن است و بتعبیر راغب «ضمّ ادیم الى ادیم بالخیاطه».
 
کتب: الکَتْبُ‏: خرز الشی‏ء بسیر، و الکُتْبَهُ: الخرزه التی ضم السیر کلا وجهیها. 
 
کتب‏: الکَتْبُ‏: دوختن و ضمیمه کردن چرمى به چرمى دیگر با خیاطى و دوزش مى‏گویند:
 
کَتَبْتُ‏ السّقاءَ: مشک را دوختم.       
        
در متعارف نوشتن را کتابت گویند زیرا که حروف بعضى با بعضى جمع میشوند، گاهى بکلام کتاب گفته شود که حروف در تلفّظ بهم منضم و با هم جمع میشوند و لذا بکلام خدا با آنکه نوشته نشده بود کتاب اطلاق شده است (راغب).
 
در آیه: مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ … مائده: 32. بمعنى ایجاب و حکم است.
 
أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ مجادله: 22. یعنى آنها کسانى‏اند که خدا ایمان را در قلوب آنها ثابت و لا یتغیّر کرده و با روحى از جانب خویش تأییدشان فرموده است.
 
مثل هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ آل عمران: 7. کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ اعراف: 2. و غیره.
 
وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ بقره: 151. ظاهرا مراد از کتاب احکام و از حکمت درک و تفکّر است.
 
وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ انعام: 38.
 
در اینجا مراد از کتاب، کتاب  خلقت و تکوین است: ما در تکوین و خلقت عالم ابدا کوتاهى نکرده‏ایم و آنچه براى هر موجود و هر جنبنده لازم بود از نظر دور نداشته و بوى عنایت کرده‏ایم.
 
وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام: 59. 
 
وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ یونس: 61.
 
امّ الکتاب
 
یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد: 39. إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ زخرف: 3 و 4. إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ. فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ واقعه: 77 و 78.
 بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ. فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج: 21 و 22.
 
مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ آل عمران: 7.
 
امام صادق علیه السّلام: «ان اللّه کتب کتابا فیه ما کان و ما یکون …».
 
قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ نمل: 40. این آیه در ماجراى سلیمان علیه السّلام است که وزیرش آصف گفت:
 
من در یک چشم بهم زدن تخت ملکه سباء را پیش تو میاورم مراد از کتاب در این آیه چیست؟
 
در المیزان فرموده: مراد از کتاب یا جنس کتابهاى آسمانى است و یا لوح محفوظ است و علمی که این عالم از آن دریافته بود آوردن تخت را بر وى آسان کرده.
 
این علم از اسرار جهان است از سنخ همان علمى که در سلیمان بود و بوسیله آن مسیر باد را تغییر میداد .
 
کتاب به معنی مجموعه و سیستم است و هر مجموعه ای در هستی یک کتاب است و هرمجموعه ای یک کتاب است و هستی خود مجموعه است کتاب است و شامل مجموعه ها یا کتابهای دیگر و هر چیز دیگر همچنین کتابی است و مجموعه ای است.
 
ریب: بمعناى بد گمانى و سلب اطمینان و از میان رفتن خوشبینى مى‏باشد و مرادف با شک نیست و متعدى استعمال مى‏شود و نسبت بشخص و غیر شخص داده مى ‏شود،
 
التوهّم فی مقابل الیقین و التصدیق و التحقیق، و لا ینتج من الحقّ شیئا. ریب بمعنى شک است و بعضى بدترین شکّ گفته‏اند. در اقرب و قاموس شکّ، تهمت، ظنّ و حاجت معنى شده است ولى قرآن کریم آنرا در شک بکار برده و شاید در بعضى تهمت و اضطراب قلب نیز مراد باشد
 
کتاب لاریب فیه در دو آیه و دو سوره ی دیگر قرآن نیز ذکر شده است و به دو دلیل منظور از آن  کتاب هستی است:
 
– الم (1) تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (2) أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (4)یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5) ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (6) سوره سجده
             
و دیگری در سوره ی یونس:
             
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ یونس: 37. الفَصْلُ‏: جدا شدن و آشکار شدن یکى از دو چیز از دیگرى است تا اینکه میانشان شکاف و  فاصله ایجاد شود فُصِّلَتْ‏ اشاره به این: تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ به تدریج بیان کننده و روشنگر
 
و این قرآن افترا و نادرستی از طرف خداوند نیست و بلکه تایید کننده ی روح در سینه ی شما و روشنگر و بیان کننده ی مجموعه و کتابی که شکی در آن نیست از پرورش دهنده ی همه ی موجودات عالم است.
 
2- ذلک یعنی آن ، و نه این ، کتاب یعنی هر چیزی که از دو یا بیشتر جزء به هم دوخته و پیوسته تشکیل شده باشد یعنی مجموعه ، پس تا اینجا میشود، آن مجموعه ، که لاریب فیه ، خوب چه مجموعه ای است که شکی در آن نیست؟قرآن را که اولا مسیحیان و یهودیان و مشرکین قبول نداشتند و حتی بعضی از مسلمانان نیز در آن زمان اعتقاد کامل نداشتند ، خوب چه مجموعه ای غیر از هستی است که در آن هیچ کسی شکی ندارد ؟
 
پس میفرماید آن مجموعه ی هستی که کسی در آن شک ندارد هدایت است برای متقین ،
          
این قرآن برای درک بشر و هدایت او فرستاده شده است و نه برای خداوند خودش ، خوب خودش این را  نازل کرده است و خودش هم میگوید شکی در آن نیست؟ این امکان ندارد ،
          
و دیگر  اینکه خداوند روشنایی و ایمان مطلق است یعنی ممکن است در مورد چیزی ریب داشته باشد؟، که          
          
حالا اینجا ریب در آن ندارد ؟ و بسیاری در قرآن شک وریب دارند و به آن اطمینانی ندارند  ،  خداوند هم که علم           مطلق است در هیچ چیز  ریبی ندارد ،که اینجا بفرماید من در این ریب ندارم و یا دارم.
         
این لاریب فیه برای انسانها است و تنها کتابی که کسی در آن شک ندارد کتاب هستی است.         
      
هدى: (بفتح اوّل و ضمّ آن) و هدایت بمعنى ارشاد و راهنمائى است از روى لطف و خیر خواهى. در صحاح و قاموس  در معناى هدى (بضمّ اوّل) گفته: «الهدى: الرّشاد و الدّلاله» یعنى هدى بمعنى هدایت یافتن و هدایت کردن است ولى دیگران فقط دلالت گفته ‏اند.
     
در مجمع گفته: هدایت در لغت بمعنى ارشاد و دلالت بر شى‏ء است.
 
بقول راغب آن دلالت و راهنمائى از روى لطف است و در باره فَاهْدُوهُمْ إِلى‏ صِراطِ الْجَحِیمِ و غیر آن گوید:بر سبیل تحکّم است.
 
 یعنی هدایت خداوند بر مبنای عدم زور و مهربانانه است و زور مبنای رفتن به چاه و عدم رشد و تکامل است.
 
وقى‏: وِقَایَهً و وِقَاءً حفظ شى‏ء است از آنچه اذیّت و ضرر میرساند (راغب) حفظ کردن 
 
متقین: جمع فاعل اتقاء است، یعنى وقایه گرفتن، وقایه وسیله نگهدارى و مانع در میان است مانند سپر و لباس زمستانى.
 
آن کتاب ، آن مجموعه که بدگمانی و سلب اطمینان وشک در آن نیست و هیچ کس در آن شک نمیکند ، هدایت است برای کسانی که حفظ کننده روح خداوندی در خود هستند ، 
 
چه کتابی است که درآن کسی شکی ندارد ذلک اشاره بچه میتواند باشد؟ با توجه به ذلک که براى اشاره دور و توسعه‏اى که در معناى کتاب است بهترین توضیح با توجه به “کتاب لاریب فیه” و آیه ی37 سوره یونس این است که بگوئیم اشاره به مجموعه ای عظیم است که صورت محقق کتاب و مجموعه و سیستم اصلی است  و با کتاب و مجموعه حاضر و نازل فرق میکند ، و مجموعه ای است که کتابِ نازل شده ، پایین آورده شده ی آن است ؟ 
 
و آن کتابی نیست ، جز کتاب هستی که قرآن مجید است ،و مجموعه ی نازل شده آن  و یا تنزیل الکتاب آن ، به پیامبر ما نازل گردیده است ، که در آن شکی نیست و هدایت کننده ی با مهربانی ، و با عدم زورِ کسانی است که،  روح خداوندیِ در درونِ انسان  ( که خود کتاب نازل شده ی هستی است ، و درون ما)  را حفظ میکند . هدی للمتقین
 
این هستی را طوری طراحی کرده اند که اصول توحیدی در همه ی آن حک شده و خود را بروز میدهد ، “بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ” ،
 
{در سوره یونس میفرماید این کتاب قرآن تصدیق میکند آنچه را در سینه انسانها است و تصدیقی است بر کتاب لاریب فیه از پرورش دهنده ی عالمیان در اینجا به طور مشخص این قرآن را تصدیق کننده ی روح انسان و کتاب هستی میداند.
 
در قرآن ما با سه قرآن روبرو هستیم، که در سوره ی یونس به روشنی توضیح داده شده است:
 
1- قرآن نازل شده به حضرت محمد که مجموعه ی ساده شده و قابل فهم برای همه ی انسانها با هر درجه ی درک بر اساس روح و تفکر هر انسان است. ( وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ)
 
2- کتاب درون سینه و بین دو دست انسان که روح خدایی انسان است، لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ                                      
 
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (48)سوره مائده.           
 
(وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ)
 
3- کتاب لاریب فیه: که کتاب (مجموعه ی ) هستی است و قرآن مجید نیز هست والله من ورائهم محیط بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ 20-22 سوره بروج   
 
( وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ)}
 
– خوب متقین چه کسانی هستند ؟ خود قرآن در آیه ی بعدی توضیح میدهد: 
 
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)
 
یؤمنون: فعل مضارع از ایمان و مجرد آن آمن است، یعنى در امان قرار گرفت یا امانش داد یا امین گردید، ایمان که افعال از امن است، یعنى رساندن خود یا دیگرى را بامنیت، و گرویدن، یا در امان گرفتن، در این آیات فعل مضارع براى خبر از آینده نیست بلکه دوام و پیوستگى را میرساند که در ترجمه بلفظ «همى» یا «پیوسته» تعبیر میشود.
 
غیب: الغَیْب‏: مصدرى است یعنى پنهان شدن خورشید و غیر آن وقتى که از چشم پوشیده شود 
 
معناى اوّلى قیام را در قاموس و غیره برخاستن ضدّ نشستن گفته‏اند عزم و اراده وقوع امر مشغول شدن بکارى (اقامَه): را بر پا کردن و نیز ادامه شى‏ء گفته‏اند در قاموس گفته: «اقام الشّى‏ء اقامه: ادامه و اقام فلانا راغب آنرا ادامه میداند و «یُقِیمُونَ الصَّلاهَ» را «یدیمون فعلها و یحافظون علیها» گفته است (قائِمَه) نیز بمعنى ثبوت و دوام آید قیام مثل قوام بمعنى ما یقوم به الشى‏ء است
 
صلوه: به معنی وصل شدن، رسیدن و یکی شدن است. 
 
ملازمت. دخول، سوختن، چشیدن عذاب آتش نیز گفته ‏اند. ملازمت و دخول بآیات قرآن مناسب است
 
«أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ …» بقره: 157 
 
نفق:نفق (بر وزن فرس) و نفاق (بفتح- ن) بمعنى خروج یا تمام شدن است.
 
در مجمع ذیل آیه نَفَقاً فِی الْأَرْضِ انعام: 35. فرموده: اصل نفق بمعنى خروج است. و در ذیل آیه 3. بقره فرموده: انفاق اخراج مال است «انفق ماله» مال خویش را از ملکش خارج کرد. در لغت آمده: نفقت الدّابَّه نفوقا: مات و خرج روحها».
 
راغب میگوید: «نفق الشّى‏ء:مضى و نفد» یعنى شى‏ء رفت و تمام شد 
 
نفق:خروج یا تمام شدن انفاق اخراج مال است ، مال خویش را از مالکیت خارج کردن .
 
انفاق را از انجا انفاق گویند که شخص مال را بدان از دستش خارج میکند و فانی میشود انفاق یعنی خرج مال در راه خدا ،
 
نفق نقبی است درزیر زمین که درب دیگری برای خروج دارد ،نفق تونل در جاده ها و رفتن در ان و راه تونل دار  
 
رزق: بخشش مداوم و پیوسته است روزى. «کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ» بقره: 60. راغب میگوید: رزق گاهى بعطاء دائمى اطلاق میشود خواه دنیوى باشد یا اخروى و گاهى به نصیب و بهره و گاهى بغذائیکه وارد جوف میشود گویند: شاه رزق لشکر را داد و دانش روزى من شده. طبرسى ذیل آیه 3 بقره رزق را عطاى دائمى گفته و گوید آن نقیض حرمان است.رزاق فقط به خدا گفته میشود
 
صحاح آنرا عطا و آنچه از آن نفع برده میشود معنى کرده و گوید و گاهى بباران رزق اطلاق میشود.
 
خلاصه آنکه رزق عطائى است که از آن منتفع میشوند خواه طعام باشد یا علم و یا غیر آن.
 
متقین کسانی هستند که : اول ایمان به غیب دارند یعنی ایمان به نادانستن و اینکه همیشه چیزی هست که نمیدانند، 
اینجا نمیفرماید الذین یومنون بالله،  ومیفرماید الذین یومنون بالغیب ، چون الله را هر کسی چیزی در ذهن خود میداند که اکثرا از روابط شرک و طبقاتی و غیر توحیدیِ خود گرفته است ، پس کتاب هستی قرآن مجیدی است که ،به همراه کتاب نازل شده ،و کتاب درون سینه ی انسانها ، انسانها را به سوی توحید و روش حرکت به سوی آن هدایت میکند. توحید
 
و متقین کسانی هستند که: دوم  قیام میکنند برای دانستن و آگاهی و کشف خورشید پنهان (غیب) ، توسط اتصال و وصل شدن به هستی و همه چیز ، بعثت و برانگیختگی دائمی 
 
و متقین کسانی هستند که سوم : برای این وصل شدن فاصله های بین خود و دیگران را با انفاق یعنی پر کردن چاله ها و فواصل بین انسانها و همه موجودات ، پر میکنند .  عدالت 
 
آن کسانی را که ایمان دارند به اینکه پنهان و غیب وجود دارد و اینکه نمیدانیم و آنچه نمیدانیم بیشتر است، 
 
ایمان دارند به ندانستن و نه به دانستن ، چرا نفرموده است آن کسانی که ایمان دارند به الله، چرا نفرموده یومنون بالله ؟ و گفته بالغیب؟ چون وقتی حتی در مورد خداوند ایمان داشته باشی که میشناسی دیگر تکامل شناخت و معرفت متوقف شده و به درک و شناخت متکامل و به روز وواقعی بینهایت نمیرسی  ، خداوند بینهایت است ، پس شناخت در بینهایت ممکن است هر احساس شناخت به توقف وعدم شناخت و پرستش غیر او هر چند متکامل میانجامد ، و برای درک غیب و ایمان به آن باید وصل شد ، به همه چیز و برای شناخت و حرکت نیز، و برای روشنایی و حرکت باید به همه چیز وصل شد، با همه چیز یکی شد، تا شناخت ،  اول باید نمیدانیم و نیاز شناخت را درک کرد، و سپس  با نزدیک شدن و یکی شدن شناخت ، و  هدایت شد ، و حرکت و تکامل کرد . و کسانی که مطلقها را ازذهن خود بیرون کنند را هدایت میکند ، با وصل شدن و ایجاد برابری تا بتوانند از غیب و نادانستن به سوی نور و دانستن بروند .
 
برای یکی شدن و شناختن و حرکت و تکامل باید فواصل را برداشت فواصل فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و انفاق یعنی وسیله و ابزار این  یکی شدن ، چگونه میتوان یکی شد ؟ ابزار آن ایجاد زمینه رشد همه با دادن و ایجاد زمینه برابراقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برای همه است که انفاق پر کردن چاله ها و فواصل زمینه های فوق در همه ی انسانها و جوامع است ، از هر آنچه که دائم و پیوسته به شما داده میشود شما هم باید دائم وپیوسته بدهید ، همانگونه که شما دائم و پیوسته گیرنده رزق و روزی هستید باید بتوانید دائم وپیوسته ببخشید و از خود بدهید.و این نمیشود مگر اینکه ایمان بیاورید به اصولی که نازل شده است بر 
 
وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)
 
آخره: مقابل اولى و دنیا است یعنى نهایت هر سیستم ونتیجه ی هر مجموعه.
 
یقین: علم جازمى است که دلیل و برهان بآن رساند به این جهت بخداوند نسبت داده نمى‏شود. هو العلم الثابت فى النفس بحیث لا یقبل الشکّ و فیه سکون للنفس و طمأنینه. 
 
یقن: ثابت وواضح شدن یقین صفت علم است ، بالاتر از معرفت و درایت یقین علمی است که از استدلال و تحقیق حاصل میشود ، علمی را یقین گویند که بر ان قطع حاصل شده باشد ، هر یقین علم است ولی هر علم یقین نیست ، یقین علمی است ثابت شده و بالاتر از علم.
 
و متقین کسانی هستند که : چهارم ، آن کسانی میتوانند انفاق کنند ووصل شوند که ایمان داشته باشند به اصول توحیدی و توحید که به عنوان روش به پیامبر اسلام و تمام پیام آوران توحید نازل  شده است و آن را بپیمایند و علم و ایمان فکری و عملی داشته باشند و مسیر توحید بیان شده و نازل شده ی توحید را بپیمایند.  رهبری و امامت
 
و متقین کسانی هستند که: پنجم ، با اعتقاد فکری و ایمان و پیمودن مسیر و درک نتیجه ی فکری و عملیِ پیروزیِ نهاییِ مسیرِ توحید ، به پیروزی و برتری و تکامل در توحید ، نه تنها علم داشته باشند.  معاد 
 
 بلکه با تمرین  به  روش و عمل مداوم به  روش توحید ، و پیمودن و کوبیدن مسیر  ، به این یقین رسیده باشند ، 
 
که نتیجه ی هر سیستم چگونه رقم میخورد و نتیجه ی سیستم توحیدی و اصول عام بیان شده ی همه ی پیامبران چه خواهد بود؟ ، 
 
چه در نزدیک و کوتاه مدت و چه در نهایت و دراز مدت و استراتژیک ، به پیروزیِ نهاییِ سیستمِ توحیدی در ذهن و عمل ، ایمانِ فکری و عملی و قطعی داشته باشند.
 
أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)
 
مفلح: از فلاح است بمعناى شخم کردن و با سختى عبور نمودن و رستگار شدن یعنى رستن از مشکلات و عبور نمودن از آن و رسیدن به نجات و آسایش.
 
آنها کسانی هستند که هدایتِ پرورش دهنده ی خود را،  با دریافتِ  صراط مستقیم در خواستی در سوره ی حمد ،که با روش های پنجگانه ی ابتدای سوره ی بقره بیان گردیده و توضیح داده شده پیدا کرده اند ، و بر مبنای استعدادها و امکانات خود  و بهینه کردن آنها رشد متناسب خود دریافته اند (علی هدی )  و آنها هستند که کشت درست انجام داده اند و به نتیجه ی توحید و رشد و تکامل آن رسیده اند. 
 
اولئک علی هدی و… در این آیه ، بیان نهایی و کلی و جواب به دعا و خواستِ ،  ایاک نستعین و اهدناالصراط المستقیم  سوره ی حمد است . ملاحظه میکنید که چه پویا و زنده دو سوره با هم در آیات ارتباط برقرار میکنند و جواب یکدیگر را داده  و یکدیگر را روشن توضیح میدهند و بیان میکنند؟!!
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید