برای دریافت معانی سوره بلد و اهداف آن و همچنین ارتباط بلد با فجر ، باید دقت کرد که در سوره ی فجر که قبل از بلد است ، فجر ، یعنی دریدنِ تاریکی و ایجادِ سیستمِ توحیدی و در نتیجه خروج از سیستمِ سنگ شده و مطلق گرا توضیح داده شده است ،
فجر ، دریدنِ سیستمِ تاریکیِ بردگیِ انسانها در سایه ی مطلقهای سنگ شده است ، و با فجر به بلد میرسد ،
در بلد نیز در نتیجه ی دو فجر، که عقبه و تلاش سختِ برای آزادی بردگان و استعدادهاست ( که گذشتن از عقبه ، خود نوعی فجر است ،)
- 1)دریدنِ تاریکیِ اسارتِ بردگیِ بردگان با آزادی گردنها از اسارت
- 2)دریدنِ حصارِ استعدادهای فعال نشده و کوششهای در سکون در آمده
به قله ی روشنایی و افق بی انتهای آزادی بردگان و همگان و همچنین تغییر انسانها میرسیم .
همبستگی بین دو سوره ی فجر و بلد ، با این ارتباط فجر و عقبه ، و فک رقبه و اطعام فی یوم ذی مسغبه یتیما ذا مقربه او مسکینا ذا متربه ، به شکلی مستقیم و بسیار زیبا نشان داده میشود .
حالا اینجا شما با سیستم داخلی و جهانی شرک و روابط طبقاتی و شرک رو در رو قرار دارید ، با بلد طرفی ، و این بسیار مهم است و اینجا یا شما سیستمِ درست را داری ، و تاثیر میگذاری در سیستم ، مانند خود پیغمبر، و یا اینکه باید بفهمی که انسان در تلاش و کوشش است که انسان میشود ، شما یا میسازی و یا ساخته میشوی ، یا تلاش میکنی و تاثیر میگذاری و میزایی ،” و والد” میشوی و خود نیز در این تلاش زاده میشوی و ایجاد رشد میکنی و رشد میکنی .
و یا اینکه تاثیر میپذیری و ساخته میشوی و سیستم برای شما تقدیر کرده و شما را شکل داده و میزاید در شرک و تضاد “وما ولد” و ساخته میشوی و آنکه تو را میسازد نتیجه کارش را میبیندو از شما در سیستم تمرکز و تکاثر و تضاد و اسارت انسانها و نیروهای محرکه شان در خدمت قدرت و ثروت استفاده میکند .
خوب حال که در سوره فجر طبق روش توحید به سیستم سبز در حالت فردی و یا گروهی و اجتماعی در سوره فجر رسیده ای ، فکر میکنی تمام شده است و سیستم شرک رهایت کرده ، و برایت نقشه نمیکشد و کسانی که منافع طبقاتی و مادی و غیرو دارند رهایت کرده اند، و هرگز برایت تقدیر نمیکنند . ان لن یقدر علیه احد؟
اگر چنین فکر کنی آنگاه به نقطه ای میرسی که میگویی من بسیاری از داشته هایم را که در راه آنها تلاش کرده بودم مانند امکانات و تواناییهایی که کسب کرده ای و آزادی و آگاهی و عدالت و غیرو را از دست داده ام ،
آیا فکر میکنی که کسی تو را نمیبیند و برایت تقدیر نمیکند تا سیستم توحیدی فردی و اجتماعیت را به حالت قبل برگرداند ؟ آیا تو نمیبینی و دارای وسایل انتقال اطلاعات و دیده ها نیستی ؟
اگر تو داری پس دیگران هم تو را میبینند و برایت تقدیر میکنند ، حال تو میبینی و میتوانی همه چیز را منتقل کنی و بفهمی و بفهمانی و ما وسایل و ابزار تغییر را که دیدن و انتقال انها است را به تو دادیم ، و همچنین راه گریز از تقدیر سازی شرک را ،
که با آن بتوانی مانع از تغییر روابط توحیدی به شرک ، و قادر به رشد روابط درست و توحیدی آن شوی ،
راه دیگر ، از خود دادن است حتی در شرایطی که خود نداری ، یعنی وظیفه دانستنِ از خود دادن، در هر شرایط ، به استعدادهایی که هیچ توجهی به ایشان نمیشود و یا کسانی که در کمبود امکانات از هر نظر هستند ، و این استعدادهای جامعه میتوانند در ایجاد و تکامل سیستم توحیدی نقش داشته باشند و اگر این کار ها را انجام دادی میتوانی سیستم سبز را حفظ کنی و تقدیر متکاثران را نقش بر آب کنی والا “وَ الَّذینَ کَفَروا بِایاتِنا هُمْ اَصْحابُ المَشْئَمَهِ علَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَهٌ”،
پس دلیل توصیه به تلاش برای رفتن و عبور، از این دو گردنه و راه سخت حفظِ سیستمِ مستقل و آزادِ فردی و اجتماعی برای رشد و زندگی سبز و توحیدی است ، و در این راه ، هر فرد و یا گروهی یا میسازد و ساخته میشود تا رشد کند و رشد ایجاد کند ، و یا تحت تاثیر شرک و تکاثر قرار میگیرد و ساخته میشود تا نابود کند و در آتش خود و دیگران را بسوزاند . راه دیگری نیست.
سوره بلد
بسم الله الرحمن الرحیم
1- لا اُقْسِمُ بِهذَا البَلََدِ
بلد: سرزمین, دیار, بلد مکانی است محدود ومعین و محل انس به اجتماع ساکنین و اقامتشان
بلد سیستمی است که ما در آن زندگی می کنیم. ( معنای عام جغرافیایی, اجتماعی و سیاسی )
– با اینکه حاجت به سوگند نیست ولی به ارزش این شهر ( به این آبشخور و این سیستم ) سوگند می خورم.
2- وَ اَنْتَ حِلٌّ بِهذَا البَلَدِ
حلّ: حلال, استعاره از باز کردن گره , به طور کامل باز شدن
– تو در آن سیستمی که زندگی می کنی، تاثیر گذارده ای گسترش یافته ای .
تو در این سیستم , به طور کامل باز شده ای. ( یعنی در آن جای گرفته, مستقر شده و محل بروز یافته ای.
3- وَ والِدٍ وَّ ما وَلَدَ
ولد: فرزند, والد: پدر حقیقی
زمانی که در یک سیستم تاثیر گذاشته و با آن یکی می شوی , چیزی در آن سیستم زاییده و تولید می شود. و همچنین در تو چیزی زاییده میشود .
– قسم به والد و آنچه که به وجود می آورد.
4- لَقَد خَلَقْنَا الانسانَ فی کَبَدٍ
کبد: تلاش و کوشش سخت , جگر و کبد انسان که در وسط بدن قرار دارد.
کبد: تلاش و مجاهدتی سخت است برای از بین بردن تضادها و ایجاد توحید درهر سیستم.
– همانا انسان در حال تلاش و کوشش سخت و شدید زاییده میشود ، آدمی با تلاش و کوشش سخت و حل مشکلات و تضادهای خود و دیگران به مقام انسانیت میرسد.
5- اَیَحْسَبُ اَنْ لَّنْ یَّقْدِرَ عَلَیْهِ اَحَدٌ
– آیا انسان می پندارد که هیچ کس نمی تواند او را تقدیر کند و بپرورد و آیا او تحت تأثیر کسی و جریانی نیست؟ آیا حساب میکنی که هرگز نمیتوانند برایت تقدیر کنند و اندازه هایی برایت تنظیم کنند برنامه ریزی و نقشه کشی کنند؟
سیستم های اجتماعی و جریانات سیاسی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جاری و حاکم در جامعه در راستای حفظ منافع برتری طلبانه برای جامعه و افراد تقدیر میکنند و ناخودآگاه انسانها را می سازند.
مراقب باش تا تحت تأثیر محیط و جو حاکم در سیستمی که بدان آشنایی نداری ( و مجموعه عوامل طراحی شده و برنامه ریزی شده برای جذب تو در آن سیستم ) قرار نگیری تا هدف ها و روشها و ابزار حرکتت را ، دیگران در جهت منافع خودشان و بر ضد حقوق تو و انسانها بسازند و شکل دهند.
6- یَّقُولُ اَهْلَکْتُ مالاً لُّبَدًا
هلک: ضایع شدن و تباه گشتن, مرگ بد
لبد: کثیر و بسیار, پشم و موی متراکم و پیچیده
– می گوید من مال زیادی را از دست دادم ، واز دست میدهد چون فکر میکند که کسی برای او تقدیر نمیکند ، نقشه نمیکشد . پس تقدیر و نقشه دیگران طراحی هدف و روشها ونقشه حرکتی او را به نفع منافع دیگران تغییر داده و صدمه میزند و حقوق انسان را از بین برده و انسان ضرر میکند ،
و انسان وقتی که نتیجه تلاشش را نمی بیند, می پندارد که مجاهدت و نلاشش بیهوده و بی نتیجه بوده است؛ از اینرو ناامید شده و احساس عدم رضایت بر ا و چیره می شود. و این ضرر و از دست دادن امکانات ناشی از نادیده گرفتن برنامه ریزی سیستم شرک برای نابودی حقوق انسانی هر فرد است ، از این رو است که در آیه 17 این سوره خداوند از انسان می خواهد تا پس از پشت سر گذاشتن عقبه و رسیدن به ایمان, دیگران را نیز به صبر و مرحمت سفارش کند.
7- اَیَحْسَبُ اَنْ لَّمْ یَرَهُ اَحَدٌ
– آیا فکر می کند تحت نظارت کسی نیست؟ ( یعنی در آن سیستمی که هست دیده و تقدیر و کنترل نمی شود)
8- اَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ
عین: چشم, چشمه, ( چشمه را از آن عین گویند که مثل چشم دارای آب است), نظارت و حفظ و زیر نظر گرفتن
– آیا ما به او دو چشم ندادیم تا بتواند بهتر ببیند و جوانب را بسنجد. آیا به او ( ابزار شناخت ) ندادیم تا ببیند چطور او را کنترل می کنند. همانطور که شما میبینید و سعی در برنامه ریزی و حرکت دارید بقیه نیز این کار را میکنند .
9- وَ لِسانًا وَ شَفْتَیْنِ لسان: زبان, لغت, یاد کردن, قول
شفت: لب
آیا برایش ( دو لب و زبان ) وسایل ارتباطی قرار ندادیم و لغت و کلام را به او نیاموختیم؟ تا با انها توجیه و برنامه ریزی نماید ، و تقدیر را تفسیر و توجیه نماید .
10- وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ
هدی: هدایت یافتن و هدایت کردن, ارشاد و راهنمایی از روی لطف و خیرخواهی
نجد: بلندی و محل مرتفع
– و او را به دو برجستگی آگاه و هدایت کردیم. ( او را به دو مفهوم برجسته و مهم در تکامل و رشد آگاهی دادیم و به آنها هدایت کردیم. )
11- فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهُ
اقتحم: وارد شدن به تلاش و کوشش شدید و سخت
عقبه: ( عقب: فرزند و نسل, برگشت, پشت ), عقبه: گردنه و راهی تنگ در قله که باید با دقت از آن عبور کرد.( تعقیب: محافظت و نگهداری)
عقبه گردنه باریکی در کوه است که به دلیل وجود خطر سقوط باید کوهنوردان پشت سر هم و پیوسته به هم, از آن عبور کنند. ( استعاره از حرکت جمعی و همچنین پافشاری و مداومت در کار, ناامید نشدن , تکرار عمل و پرهیز از تندروی و به عبارتی آهسته اما پیوسته رفتن می باشد )
ولی او کوشش شدید و سخت برای عبور از عقبه نکرد. تا در تلاش شدید انسان ساخته شود.
دو مفهوم برجسته و دو مسیر و دو نقطه تلاش را به انسان نمودیم تا با حرکت تکاملی و عبور از گردنه با تلاش و توسل به عبور از آن دو, به دو مکان عالی و بالا برسد ، هر نقطه ی بالا دارای مسیری است که نقاط عطفی دارد که در آن نقطه برای تغییر ، تلاش بسیار زیادی را میبایست انجام دهد و
این دو مفهوم او را در رابطه با تکامل و دست یابی به آن دو مکان تلاش و کوشش بالا و عالی و دوری از تضاد و دوگانکی و ایجاد توحید و یگانگی کمک میکند و در مسیر نقاط عبور کلیدی وجود دارد که با گذشت از آنها دیگر افق باز و بدون مانع در برابر انسان قرار میگیرد
12 – وَ ما اَدْرئکَ مَا الْعَقَبَهُ
– و تو چه میدانی که عقبه چیست؟؟ عقبه مکان و زمان تلاش شدید برای دریدن تاریکی است. . عقبه مکان و زمان دریده شدن تاریکی و مکان و زمان فجر است.
13- فَکُّ رَقَبَهٍ
فک: جدا کردن, خلاص کردن
رقبه: گردن, برده, ( حفظ و انتظار)
– عقبه، زمان و مکان جدا شدن اسیر و وابسته از غل و زنجیرها و چیزهایی است که در مسیر توحید قرار گرفته اند ، مکان و زمانِ جدا کردنِ غل و زنجیرهایی که ، (نتیجه ی مطلق کردن غیر خداوند و پرستش غیر او ، و حل شدن در مسیر تمرکز و تکاثر و بردگی انسانها به دلیل اسارت در چارچوبهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی میباشد)، از گردن انسانها است .
این لحظه ، لحظه ی عبور از دستبند و گردن بند و پابند و عبور از اسارت است ، تو باید تا فک گردن بند و اسارت با او باشی ، دیدن افق را با هم خواهید بود و با هم در قله ها و نجدین خواهید ایستاد .
14- اَوْ اِطعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَهٍ
مسغبه: ( سغب: گرسنگی, گرسنگی همراه با رنج )
– عقبه، از خود گذشتگی و ایثار به هنگام نیازمندی است ، یعنی دادن از خود به هنگامی است که خود نیز نیاز دارید.
15 – یَتیمًا ذا مَقْرَبَهٍ
یتیم: ( یتم ) پدر مرده، مروارید تک افتاده
مقربه: ( قرب: نزدیکی )
عقبه، اطعام یتیم ( انسانهای مهجور مانده، استعدادهای فراموش شده و دور از امکانات نگاه داشته شده ) است.
به معنی رساندن طعام اعم از ماده، انرژی، علم و بینش و آگاهی به یتیم ، یعنی کسی که استعداد بالقوه دارد و مانند یک مروارید تک افتاده که در رشته که قرار میگیرد خود را نشان میدهد، – ذا مقربه- است یعنی به کسی که به توحید و سیستم توحیدی نزدیک است. انسانی که فطری است ، به خشیت رسیده و عظمتها را درک می کند و آمادگی پذیرش توحید را دارد ، یعنی انسانهایی که پشت و پناهی غیر از خدا ندارند و تک افتاده اند ولی با دارایی فطرت خدایی سعی و تلاش در درک و تکامل و نزدیکی به مسیر خداوند را دارند، انسانی که زمینه های وصل شدن را دارد ولی به علت نداشتن هدایت ، و امکانات ، از توحید و جریان توحیدی دور نگاه داشته شده است.
16- اَوْ مِسْکینًا ذا مَتْرَبَهٍ
مسکین: درمانده و مستأصل، ( سکون آرام گرفتن بعد از حرکت است), آرامش و انس، ( مسکنه: درماندگی, ضعف, فقر, فقیر سؤال می کند ولی مسکین نه )
متربه: به خاک افتاده
یا کمک و اطعام آنهایی است که به علت قطع ارتباط مادی و یا معنوی در راه مانده اند؛ یعنی زمانی در حال حرکت و جاری در مسیر توحید بوده اند ولی در حال حاضر به دلیل عدم امکانات مادی و یا معنوی ، حرکت ایشان متوقف شده و به سکون رسیده اند .
پس با توجه به آیات فوق به این نتیجه می رسیم که عقبه همانطور که از معنی لغوی آن نیز بر می آید، گردنه و یا گردشگاه به سمت نقطه ای متعالی است ، نوعی تلاش و کوشش همه جانبه است . به معنی به خطر انداختن خود و متحمل شدن سختی برای کمک به خود و دیگران و با هدف رسیدن به افق دید بدون مانع توحید و احقاق توحید است . عقبه مکان و زمان تلاش شدید برای دریدن تاریکی است و دست یابی به افقهای جدید و مرزهای جدید در همگرایی نیروهای محرکه ی انسانی برای گذشتن از موانع سخت آزادی و برابری انسانهاست . عقبه مکان و زمان دریده شدن تاریکی و مکان و زمان فجر است.
و آن دو مفهوم بزرگ و دو نجد عبارتند از :
1- فک رقبه یعنی آزادی بردگان و 2- اطعام فی یوم ذی مسغبه یعنی پایین آمدن از امکانات اساسی خود در راه تکامل استعدادها و نیروهای محرکه هستی و جامعه ، که شامل حال دو گروه یعنی “یتیما ذا مقربه” و “مسکینا ذا متربه” می شود. تا با همگرایی نیروهای محرکه ی انسانی برای رها شدن از گردن بندهای بردگی قدرت و ثروت و موانع سخت آزادی و برابری انسانها به افق بدون مانع و مبین آزادی بردگان و ضعیف نگاهداشته شدگان رسیده و راه رشد بیمانع و دائمی را بپیماید.
17- ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ امَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ و تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ
وصی: متصل شدن و متصل کردن, ( توصیه: سفارش و دستور, امر و عهد )
( رحمت: نعمت دادن), مرحمه: انعام
ایمان ( امن: آرامش، منّ و سلوی
– اگر به این مرحله رسیدی که بتوانی خودت و دیگران را آزاد کنی و بتوانی به دیگران انرژی، اطلاعات و آگاهی برسانی ( به کسانی که امکان رشد و تکامل دارند و کسانی که امکانات داشته اند ولی در راه متوقف شده اند )، آن وقت از کسانی خواهی بود که ایمان دارند به تلاش سخت و بی وقفه برای آزادی خود و بردگان و بخشش همه جانبه برای رهایی انسانها و نیروهای محرکه ی بالقوه و به سکون رسیده ، در راه آزادی و برابری و رشد بی وقفه همه انسانها در افق بی مانع قله های صفات بینهایت خداوند ، و خود و دیگران را به مقاومت و پایداری در این مسیر و احسان و ایجاد زمینه ی حرکت برای همه در راه آن قله ها سفارش می کنند و خود و دیگران همواره به آن مسیر وصل میشوند.
یعنی بعد از اینکه از طریق تلاش کردن و درک مفهوم عقبه، به آزادی و برابری و رشد بیمانع و توحید بدون مانع و ایمان به این مسیر رسیدید، شیوه و مشی حرکتی خود را تعمیم دهید تا آن انسان نجات یافته نیز بتواند آن مفاهیم برجسته را تجربه کرده و دستِ دیگری را بگیرد و از این طریق آن مفاهیم عمده و کلیدی در بین همگان و همه جا در همه یمکانها و زمانها بسط و گسترش یابد و به جامعه ی توحیدی بی بازگشت برسیم.
18- اولئِکَ اَصْحابُ المَیْمَنَهِ
( یمن: مبارک بودن), میمنه: طرف راست, برکت و طرف راست, سعادت
– ایشان همواره به برکتِ ناشی از حرکت در راه آزادی انسانها ،و رهایی نیروهای محرکه ی جامعه ،و برداشتن موانع توحید ، یاران برکت و سعادتِ رسیدنِ به افقِ بلامانعِ توحید و حرکت و رشد دائمی در هستی هستند.
19- وَ الَّذینَ کَفَروا بِایاتِنا هُمْ اَصْحابُ المَشْئَمَهِ
( شئم: شومی ), مشئمه: نامبارکی و شقاوت
– و کسانی که نشانه های فوق و مسیر یمن و افق بلامانع رشد دائمی را می پوشانند، اشقی و شوم هستند و مسیر تضاد و فساد و آتش و نابودی را طی میکنند .
شقی انسان نفوذ ناپذیری است که در سیستم بسته ای به سر می برد. کسی که دچار بیگانگی شده و به وحدت و یگانگی با خود و انسانها و هستی نرسیده است. شقاوت رسیدن به شری است که موجب نقصان و سقوط می شود ، کسی که به دیگران کمک نمیکند و از خود در راه مسیر رشد و تکامل دیگران نمیدهد، نه خود به رشد و تکامل و توحید میرسد و نه به دیگران در این مسیر کمک میکند ، پس به علت خود بینی و برتری طلبی سعی میکند تا خود عامل جلوگیری از رشد ، و سد راه دیگران بشود و به همین علت به تضاد و دوگانگی با دیگران رسیده و هیچ خیری برای دیگران نخواسته و برای برتری طلبی صرفا به دنبال مانع تراشی برای دیگران و اسارت خود و دیگران در برابر مطلقهای غیر خدایی و تمرکز و تکاثر هستند.
اصحاب المشئمه خودشان و دیگران را از راه دور ساخته و در برابر آزادی و برابری مقاومت کرده و همه ی انواع اسارت و بردگی فکری و عملی را از نظر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را پشتیبانی می کنند.
اصحاب یمن :یاران کمک و از خود دادن و یاری رسانان و بخشندگان هستند که خیر و نیکی میافرینند و آزاد میکنند و آزاد میشوند و در افق بی مانع یکی میشوند .
و اصحاب شوم : متکبران و برتری طلبان هستند که با اسارت دیگران و خود به تضاد با خود و دیگران رسیده اند و به تضاد و آتش و فساد میرسند.
20- عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَهٌ
( وصد: بافتن و ثبوت )، ( ایصاد: در تنگنا قرار گرفتن )
نار مؤصده: دائمی و پیوسته بودن آتش, مقیم بودن در آتش
– ایشان در آتش پیوسته ای که پیرامون آن بسته و گریزگاهی ندارد، قرار دارند.
آتشی که اول در درون خود ایشان و به سبب تضاد و دوگانگی منش و رفتار ایشان با فطرت توحیدی که بر آن سرشته شده اند و پس از آن با محیط بیرون، انسانهای دیگر، طبیعت و با کل سیستم توحیدی جاری در هستی بر پا می شود.