وقتی قاتل عربده می کشد ودر اوج خونخواری در مصاحبه با دهباشی از قتل گلهای در بندی که حتی برای دستشویی باید اجازه می گرفتند وهرگاه ضحاکان شقی دل شان به رحم می امد اجازه صادر می شد چگونه این کفتار قاتل فلا هیان ادعا می کرد این عزیزان یکی از دلایل کشتارشان شورش در زندان بود وتاسف بار تر ازان سکوت مرگ بار روشنفکرانیست که حرفی نزدند.
این شعر را تقدیم می کنم به بازماندگان این مظلومان که در تاریخ همتا ندارند
قاتلی شقی تر از ضحاک
زوزه جغد،شب پرست در نیمه شب،
قاتل ،شیران شرزه،
در دل زندان وبند.
باز،از قتل شقایق نسترن،
بوته گلهای امید ،بهر امید،
سرروها سبز سرمای شدید.
روزهای ،تلخ وتاریک وطن،
زوزه کفتار وار سر داده بود،
این ضحاک قاتل نسل عقیق
قصه رقص ، عزیزان شهید،
در زمان ،فصل میهن در رها،
پرچم کاوه ،بدست نسل ما.
قتل ،گلها را ،به دین ،سنجاق کرد؟؟
ای نماد معصیت ،جرثومه مرگ بهار،
روح قران ،رهرو آزادگیست ،
دین تو، مرگ حقیقت ، کشتن آزادگیست؟
تو ز شورش های گل،
در بندو زندان دم زدی ؟؟
ای شقی، ضحاک خونخوار، زمان،
آن عزیر خفته ، بر تخت مریضی،
آنکه از فرط شکنجه ، تا کمر معلول بود،
آنکه ، عکس ،چشم جانش ،
از شکنجه کور بود، طغیان گر است ؟؟
آن، هزاران ،غنچه های ، گل نداده،
دست تو پر پر شدند!!
لیک ، در وجدان تاریخ ،فصل دیگر،
زاده شد،.
فصل وصل زندگی ، در
گوهرآزادگی،.
روضه عشقی ،
زتاریخ رها، بر جان ما،
شیوه ،رسم ،حقیقت ،ساقی ومهمان ما.
هرسپیده ، عطر ان معصومیت ،بر ژاله ها،
با نسیم، ساز رها سر می دهند،
با تامل ،گاه ، فجر آفتاب ،
مرگ ،شب را، با نوا سر می دهند.
طلوع از تهران
5/5/1396