اخیراً رویکرد بنده به نگارش نوشتارهای کوتاه در خصوص آیات الهی و موضوعات دینی متمایل گشته است که تاکنون در این خصوص دو مجموعه نوشتار کوتاه در ذیل عناوین «نکاتی پیرامون آیاتی از قرآن» و «توضیحاتی پیرامون برخی موضوعات دینی» منتشر گردیده است. حال با توجه به محتمل بودن استمرار این روند، بر آن شدهام که این نوع نوشتارها را که بعضاً در پاسخ به پرسشهایی متولد میگردند، به صورت بخش بخش در ذیل عنوان کلی «پیرامون برخی آیات الهی و موضوعات دینی» در دسترس مخاطبان گرامی قرار دهم.
1ـ کوششی برای حل مناقشه در آیه یستمعون القول: جدای از اینکه وارد بررسی دقیق معنای «القول» در آیه 18 سوره زمر بشویم که ناظر به «قرآن» است یا هر قولی، میتوان گفت حتی اگر مراد آیه منحصراً در قول قرآن باشد، با در نظر گرفتن ضرورت تعمیم متدلوژی قرآن در صدور احکام یا هر گزارهای که رهنمون و هدایتی را بیان میکند به آن دسته از موضوعات مقتضی که قرآن حکم آنها را تعیین نکرده یا به طور مستقیم رهنمونی ارائه نداده، «القول» در آیه مورد بحث شامل همه اقوال نیز میشود که آدمی شایسته است جویا و عامل به بهترینش باشد.
2ـ کوششی برای حل مناقشه در معنای «رب» : برای واژه «رب» در ترجمههای فارسی قرآن دو معنا رایج است؛ یکی «پروردگار» و دوم «صاحب اختیار». حال جدای از اینکه ریشه این واژه از «ر ب ب» است یا «ر ب و» میخواهم نشان دهم که هر دو معنای «پروردگار» و «صاحب اختیار» واجد یک بار معنایی میباشند چرا که ترکیب «صاحب اختیار» دارای دو بار معنایی است؛ یکی معنای ذاتی و دیگری عرضی. معنای عرضی آن که در فارسی به اشتباه متداول است مفهوماً به معنای «مالک اختیار» است که ترکیبی متناقض میباشد چون اختیار، مالکیت بردار نیست، به عبارت دیگر؛ اختیاری که به مالکیت دیگری درآید، اختیار نیست، بلکه اختیار قابل هدایت است به سمت و سویی. دقیقا معنای ذاتی «صاحب اختیار» مؤید همین قابلیت است چرا که معادل مفهومی «صاحب» در فارسی؛ «همنشین و هم سخن و همیار و همسفر و امثالهم» می باشد، و از این رو؛ آنکه صاحب اختیار باشد، در حقیقت هدایتگر و مربی و پروردگار اختیار است. بنابراین میتوان گفت هر دو معنای «پروردگار» و «صاحب اختیار» برای واژه «رب» واجد یک بار معنایی می باشند.
3ـ آیات 81 و 82 سوره آل عمران می فرماید: وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَهٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی، و هنگامی که خدا از آگاهان میثاق گرفت که شما را کتاب و حکمت دادم پس اگر آمدتان رسولی تصدیق کننده بر آنچه نزد شماست ایمان آوریدش و یاریش کنید (خدا) گفت آیا اقرار کردید و عهد مرا پذیرفتید؟ قَالُوا أَقْرَرْنَا، گفتند: اقرار کردیم، قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ، (خدا) گفت: پس گواهی دهید و من نیز با شما از گواهانم. فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ، پس هر که بعد از آن روی گرداند پس هم اینان (از) فاسقانند. اگر با دقت به مندرجات این آیات توجه کنیم درمی یابیم که بیانگر این امر مستمر واقع است که هر آن گاه که طالب حقی، حقیقتی از کتاب هستی و حکمت هستی بخش آن را در می یابد، تکوینا از او میثاق گرفته می شود که در آن مرتبه فهم و هدایت متوقف نشود و هرگاه حجتی متعالی تر بر او نازل گردید به آن ایمان بیاورد و در فراگیر شدنش یاری رساند و از منیت خود در آگاهی پیشین و دست پایینش دست بردارد، و او نیز می پذیرد که چنین باید باشد و حق است که چنین باشد و استقبال می کند، اما آنگاه که هنگامه آن فرا می رسد معلوم می شود که چه کسی فهم متعالی تر از حقیقت را پذیرا می شود و در فراگیریش اهتمام می ورزد و چه کسی تکبر میورزد و از پذیرفتن سر باز می زند تا منیتش را حفظ نماید.
4ـ اگر مسلمانان به آیات 65 تا 67 آل عمران توجه کرده بودند و دلالت آنها را تعمیم داده بودند به نگرش و وضع خودشان، فرقه فرقه نمی شدند و در آتش اختلافات مذهبی نمی سوختند: یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاهُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ، اى اهل کتاب، چرا درباره ابراهیم مجادله مىکنید، در حالى که تورات و انجیل بعد از او نازل شده است؟ آیا تعقل نمی کنید؟ … مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، محمد نه سنی بود و نه شیعه بلکه خداجویی یکتاپرست بود…
5 ـ پرسش : بنام خدا. جناب نیما حق پور گرامی سالیان است که با این بیان قرآن با توجه به وسوسههای وسواس الخناسهای زمان درگیرم و آن این است که قرآن وقتی از قول شیطان و فرعون و کفار نقل میکند که آنها گفتند این کار را میکنیم و یا اقوال دیگر آیا خدا از قول اینها گفتههای آنان را نقل میکند؟ مثلا سلمان رشدی با استناد به همین مفاهیم مدعی میشود که این آیات شیطانی است یعنی شیطان آنها را گفته یا فرعون و نمرود و کفار خطاب به پیامبران گفتهاند من به اینجا رسیدهام که این بیان قرآن یعنی معرفی هویت واقعی آنان از قول خودشون کما اینکه در فارسی هم داریم که وقتی کسی میخواهد دیگری را آنالیز کند از قول او میگوید. در پناه حق باشید.
پاسخ : با سلام و درود. زبان قرآن؛ زبان حال است و بیان آن؛ بیان تکوینی است یعنی این صفات و اسماء پدیده هاست که در قرآن سخن میگویند و ماهیت خود را معرفی می نمایند. بنابراین هر گاه قرآن از قول پدیدهای سخن بگوید زبان حال او را نقل مینماید که چه نقشی در هستی ایفا میکند و هر گاه از قول انسانی سخن بگوید اگر سخنش ناروا باشد؛ خدای تعالی در پی آن، ناروایی آن را متذکر میشود و صحیح را میگوید، چرا که به قول حکماء «تأخیر در بیان از وقت حاجت از حکیم قبیح است» و خدای تعالی حکیم است.
6ـ در پاسخ به پرسشی در خصوص نماز خواندن به زبان مادری: در قرآن دو بار معنایی برای واژه صلات باید در نظر گرفت. اول صلات به معنای رویکرد به خدا یا خداپرستی بدین معنا که تمام روابطی که انسان با خود و هستی و دیگر پدیدهها برقرار میکند بر اساس هدایت الهی که منطبق بر نظامات و قوانین هستی است باشد. از همین رو از ترکیب اقامه صلات برای بیان این معنا و مفهوم استفاده شده است. و دوم اینکه صلات به معنای انجام یکی از مناسک و شعائر دینی است که نقشش ذکر یعنی یادآوری آن اصل کلی لزوم رویکرد به خداست که چون هدایت الهی در قالب قرآن نازل و منصوص گشته است بهتر است در آن آیات قرآن مکررا ذکر گردند تا آدمی دمادم به آموزههای هدایت الهی توجه و در نتیجه فهم خود را عمیقتر گردانده و به تبع آن عمل خود را منطبقتر و تعالی خود را روزافزونتر گرداند.
7ـ در پاسخ به پرسشی درباره آیه 35 آل عمران: إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَکَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. با توجه به اینکه در این آیه مقوله «نذر» مطرح است و نذر مفهوما یعنی اکنون من مایلم یا دوست دارم کاری انجام دهم اما در حال حاضر برایم مقدور نیست، بلکه هر زمان که استطاعت یافتم یا شرایطم مهیا شد، اداء خواهم کرد، و بنابراین چون تعهد در آینده است و آینده نیز هنوز محقق نشده و علاوه بر بستگی به اراده الهی به ارادههای انسانی نیز وابسته است و در نتیجه علم به آن تعلق نمیگیرد بلکه نهایتاً میتوان آن را پیش بینی نمود با احتمالات مقتضی آن، ساختار سخن بگونه ای است که این عدم قطعیت را پوشش دهد. زن عمران میگوید پروردگارا همانا من نذر کردم برای تو آنچه در بطن دارم که محرر باشد یعنی آزاده راه تو باشد، پس بپذیر نذر مرا و مرا یاری ده که بتوانم او را بگونهای تربیت کنم که این نذر محقق شود همانا تو شنوای دانایی یعنی هم نیت مرا میشنوی و هم دانایی به اینکه حدود و ثغور احتمال تحقق این نذر چگونه است. لازم به توضیح است که خداوند علیم نیز به جزئیات عاقبت آدمیان عالم نیست چرا که اساساً علم به آن مقولههایی تعلق میگیرد که محقق و واقع شدهاند یا صد در صد قابل پیش بینی اند، اما مقوله هایی که وابسته به اراده های انسانی میباشند، دارای مراتبی از عدم قطعیت میباشند و بنابراین علم مطلق به آنها تعلق نمیگیرد. (ر.ک. مقاله زمان، علم خدا و نسبت اراده های الهی و انسانی/ نیما حق پور) بنابراین هم عدم قطعیت برای زن عمران موضوعیت دارد و هم در مراتبی برای پروردگار عالمیان، شاهد این مدعا آیات بعدی همین سوره است که اگر دقت کنیم میبینیم که تا زمانی که وضع حمل نشده و مریم متولد نگردیده و تا حدودی رشد ننموده، نذر قبول نشده و خداوند نیز او را مورد عنایت خاصه خود قرار نداده و بواسطه زکریا پرورش نداده است.
8ـ پرسش : سلام جناب حق پور، ممنون از یادداشتهای مفیدتان، و اما بعد: اینکه می فرمایید: امام زمانی نبوده و نیست… همان طور که عیسی بدون پدر نبوده…(نقل به مضمون و خلاصه). با روایاتی که از قول ائمه شیعه در این مورد وارد شده، چه باید کرد؟ باید تاویل شان کرد؟ یا همه دروغ و برساخته ی شیعیان است؟ گزاره ها و امارات تاریخی را چه کنیم؟ تولد مسیح که در قرآن بصراحت آمده و اینکه ملکی بر مریم وارد شد و… و توصیه به مریم که روزه سکوت بگیر و اشاره کن به بطن خود و بگذار بچه ات پاسخ شان را بگوید… با این ها چه باید کرد؟ بالاخره یا باید به صحت همه گزاره های قرآن اذعان کرد (اگر ایمان داریم و قول رسول را صدق می دانیم) یا اینکه کلا منکر بشویم. یومن ببعض و یکفر ببعض که نمیشود! ممنون اگر توضیحاتی بنویسید.
پاسخ : با سلام و سپاس از عنایت شما. ابتدا متذکر شوم که بنده قائل به الهی بودن آیات قرآن می باشم چرا که آنها را فرو فرستاده از جانب حق مطلق می دانم و چون از ویژگیهای حق یکی این است که حق زایش حق دارد و نه ناحق، و بنابراین تمام آیات الهی را حق می دانم. از دیگر ویژگیهای حق این است که حقانیت آن همه زمانی و همه مکانی است. از این رو حقانیت و کارآمدی آیات قرآن را منحصر در دوران صدر اسلام و جغرافیای عربستان نمی دانم، بلکه حیطه شمول آن را همه مکانی و همه زمانی می دانم. با این مقدمه مشخص می شود که بنده کوشش می کنم که نه آیات قرآن را پاره پاره کنم و نه یومن ببعض و نکفر ببعض باشم.
حال ابتدا می روم به سراغ چالش تولد عیسی (البته در حد بضاعت فهمی خود)؛ آنگاه که مریم جهت یافتن حقیقت و هدایت بیشتر، از بستگانش فاصله می گیرد و به سوی دیاری می رود که مطلع فجری برایش باشد و طلوعی دیگر را تجربه کند و مطلوبش برآورده شود و متعالی تر شود… خداوند انسانی هدایت یافته را که گویی تجلی گاه روح الهی بوده را بسویش می فرستد. مریم پاکدامن مبنای ارتباطش را با او پناه خدای رحمان متذکر می شود و او اطمینان می دهد که فرستاده الهی است که آمده او را به امکان تربیت فرزندی پاک از ناحقی بشارت دهد. مریم می گوید چگونه من امکان تربیت چنین فرزندی را دارا باشم در حالی که هیچ بشری تعالی مرا درنیافته است و من نیز خواهان نبوده ام. پاسخ می شنود که در سنت خدا این امکان هست که اگر تو همسری مرا بپذیری و از من باردار شوی، به تنهایی بتوانی مسیحا نفسی تربیت کنی… (برداشتی از آیات 16 تا 21 سوره مریم)
دلایل اثباتی چنین برداشتی از این آیات بماند برای مجالی موسع در نوشتاری مفصل که نگارنده امیدوار است توفیق آن را بیابد و بتواند به مانند سایر مقالات قرآنی خود کوشش نماید سره را از ناسره جدا نماید و فهم منسجمی از آیات الهی ارائه دهد حال چقدر در این مهم توفیق یافته باشد خدای داند.
اما چرا و چرا خدای تعالی از سرگذشت مریم و عیسی چنین بیان مختصر و پیچیده ای را روایت می کند؟ به همان دلیلی که امروز اصالت دین خدا زیر خروارها خرافات و مجعولات منحرفانه مدفون شده است و سخن گفتن از آن، بنام همان دین، مهر ممنوع می خورد و هر که بخواهد از آیینه حقیقت دین زنگارزدایی نماید به بهانه توهین به مقدسات چماق تکفیر می خورد. از این روی خدای تعالی بیانی متعالی و البته پیچیده را اتخاذ می کند که هم بتواند پیامبر و پیروان فهیمش را به واقعیت حقیقی سرگذشت مریم و عیسی آگاه کند و هم آنها را از گزند تعصب دینی مسیحیان که عیسی را فرزند خدا می دانسته اند مصون بدارد تا دین الهی با مخاطرات بیشتری در تبلیغ مواجه نشود.
توجه به صفات و اسماء مطلق الهی، متضمن این است که هستی و همه پدیده های آن تحت یک نظام و مجموعه سنن آفریده میشوند و در سنن الهی تبدیل و تحویلی نیست و بنابراین برای فهم این متشابهات قرآنی باید آیات محکمات را مبنا قرار داد و برای اعتبارسنجی مدعیات روایی غیر قرآنی نیز باید آیات الهی را سنگ محک گذاشت و از تعقل حقمدار غافل نشد و گرنه در کج راهه ها و بی راهه ها، تباهی عاقبت خواهد بود.
9ـ توضیحی دیگر در خصوص تولد عیسای مسیح: خدای تعالی درباره قرآن در آیه 79 سوره واقعه می فرماید «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» بدین مفهوم که جز پاکان هدایت قرآن را در نمی یابند، در آیه 120 آل عمران نیز می فرماید «إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ» اگر حسنه ای شامل حال شما شود اندوهگین شوند، در آیات دیگر هم مس کردن را در بار معنایی نزدیک شدن و لمس کردن و شامل حال شدن و دریافتن بکار می برد که واجد بار معنایی معنوی و غیر مادی است هر چند که در برخی موارد قابل تعمیم به بار معنایی مادی هم می باشد. حال وقتی مریم می گوید «وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ» (آل عمران 47 و مریم 20)، مراد این است که هیچ بشری مرا درنیافته است، یعنی از نظر معنوی به من نزدیک نشده و لمس نکرده، چرا که اگر بار معنایی نزدیکی مادی مطمح نظر بود، سیاق آیات متضمن تناقض می گشت زیرا بشارت دهنده می گوید «لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا» (مریم 19) آمده ام که ببخشم به تو فرزندی پاکیزه، و حال آنکه مریم در پاسخ می گوید «أَنَّى یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ» چگونه برای من باشد فرزندی در حالی که بشری مرا مس ننموده، و تناقض اینجاست که بشارت دهنده مفهوما سیاق زمان آینده بکار می برد و مریم سیاق ماضی نقلی، به عبارت دیگر؛ اگر مدعی شویم که مراد نزدیکی مادی بوده در واقع مدعی شده ایم که مریم نفهمیده که بشارت دهنده آمده که ببخشد، یعنی از زمان حال به بعد ببخشد، و پاسخی بدون ربط منطقی از لحاظ زمانی می دهد و می گوید که اینگونه نبوده است، یعنی از گذشته تا حال اینگونه نبوده است، و این عدم فهم، نسبت ناروایی است برای مریم برگزیده الهی که خدای تعالی در آیه 42 آل عمران در وصف او می گوید: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ»
10ـ پرسش : «هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست.» (سوره هود آیه 6). نمیتوانم درک کنم مردن کودکان آفریقایی را در اثر گرسنگی؟
در پاسخ به این پرسش به موارد زیر باید توجه نمود:
ـ پیش از این در مقاله محاربه توضیح داده ام که «در قرآن هر جا «الله» میآید، معنای آن فقط «خدا» نیست، بلکه بار معنایی آن هم مشمول خدا میشود و هم فعل و خلق او. به عبارت دیگر؛ «الله»، یعنی؛ خدا و سنن هستی، یعنی؛ خدا و قوانین حاکم بر عالم. چرا؟ زیرا فعل خدا که خلق اوست، از او جدا نیست، خدا بدون خالقیت، خدا نیست. منشأ سنن و قوانین حاکم بر هستی، اسماء و صفات الهی است، و میان خدا و اسماء و صفاتش هیچ جدایی نیست. بنابراین وقتی میگوییم «الله» باید گستره معنایی آن را در نظر آوریم که شامل «خدا، خلق خدا و سنن حاکم بر هستی» میشود. البته ناگفته نماند که ماحصل ارادههای انسانی، به شرطی در گستره معنایی «الله» قرار میگیرد که منطبق با سنن هستی باشد و نه خلاف آن. یعنی اگر ارادههای انسانی در راستای اراده الهی اعمال گردند، منطبق با سنن هستی بوده و میتوان آنها را هم ذیل «الله» در نظر آورد» (مقاله مفهوم محاربه با خدا و فهم چرایی مجازات آن در قرآن/ نیما حق پور)
ـ خداوند در آیه 30 سوره بقره می فرماید «انی جاعل فی الارض خلیفه»، همانا من قرار دهنده جانشینی هستم در زمین، بدین مفهوم که انسانها را ذی اراده آفریدم تا توانایی دخل و تصرف در زمین را داشته باشند و اراده الهی از طریق اراده های انسانی در زمین جاری شود.
ـ با توجه به توضیحات مندرج در موارد فوق باید گفت اینکه آیه 6 سوره هود میفرماید «وَمَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا» بدین معنا نیست که خدای تعالی بی واسطه و بدون اینکه آدمیان در چارچوب نظامات و سنن هستی کوشش کنند و همدیگر را یاری رسانند، روزی آنها را به آنها جبرا بخوراند، بلکه مراد این است که آفریدگار، هستی را طوری آفریده است که امکان بهره مندی از رزق الهی برای همگان ممکن است و رزق کسی با دیگری در تعارض و تزاحم قرار نمیگیرد مگر اینکه به جهت طمع و زیاده خواهی یا ترس از گرسنگی و محرومیت در آینده، به یکدیگر ستم روا دارند و در راستای اراده و مشیت الهی گام برندارند یا کاهلی کنند و در چارچوب نظامات و سنن هستی جویای رزق خود نشوند و به خود ستم روا دارند.
11ـ پرسش : با سلام و عرض ادب و احترام. خواستم بگم اگه مطالبی در مورد شهادت و یا شهید در دیدگاه قرآن دارید لطف کنید تو کانال بذارید با این شرایطی که الان حاکم هستش و شستشوی مغزی از سمت قدرت و جاری کردن جوانان به سمت سوریه و اونها رو نفله کردن و بدتر از اون سکوت مرگبار روشنفکران محافظه کار و نیروهای به اصطلاح اصلاح طلب که قدرت رو رویه کردن، فکر کنم خیلی بدرد بخور باشه. با تشکر از شما بخاطر مطالب مفیدتون.
پاسخ : به نظرم همین مطلب گویایی کافی دارد، فقط به آن می افزایم که هر گاه بخواهیم حقانیت دعوتی را بسنجیم کافی است که سنخیت روش و هدف ادعایی را مورد بررسی قرار دهیم چرا که علاوه بر اینکه هدف وسیله را توجیه نمی کند، هر روشی که بکار برده می شود هدف متناسب خود را جایگزین هدف ذهنی ادعایی می نماید. وقتی روش؛ جنگ نیابتی باشد در سرزمین دیگری به هدف استقرار امنیت در سرزمین خودی، اولا نشانگر این است که از جان و مال و سرزمین دیگری برای منافع خود سوء استفاده شده و بنابراین هدف وسیله را توجیه کرده، ثانیا اگر فرض کنیم که این روش جنگ نیابتی نتیجه دهد، قطعا آن نتیجه؛ استقرار امنیت داخلی نخواهد بود، بلکه در بهترین حالت سلطه بر خارجی خواهد بود، که امری مذموم است. امنیت داخلی مولفه های داخلی دارد که اگر ارضا نشود، حتی ابر قدرتها را هم فرو می پاشاند. اگر بگویند جنگ نیابتی وسیله مصونیت از تهاجم خارجی است، باز هم برخطا رفته اند چرا که اولا روشی بسیار پر مخاطره است، ثانیا هزینه آن چون از منابع داخلی تامین می گردد باعث نارضایی داخل شده امنیت داخلی را تحت الشعاع قرار می دهد، ثالثا این مصونیت اگر هم برقرار شود مادامی دوام می آورد که جنگ نیابتی هم ادامه یابد، چرا که «علت مبقیه هر پدیده ای از جنس علت موجده آن است». در قرآن به جهاد فی سبیل الله و مقاتله در مقام دفاع توصیه شده که نه تنها جنگ نیابتی را تایید نمیکند بلکه رد می نماید که توضیح و اثبات آن مجال موسعی را می طلبد.
نیما حق پور ـ 25 مرداد 1396
www.t.me/pazeljahanbini