نوزدهمین روز از آبان سالروز شهادت مردی است که به گمانم جایگاه و نقش او را در نهضت ملی ایران از دکتر محمد مصدق نمیتوان کوچک تر شمرد.
دکتر حسین فاطمی در روزی چون امروز به سال 1333 ، یکسال و 3 ماه پس از کودتایی که جنبش دموکراسی خواهی و حقوق بشر طلبی در ایران را دهه ها به تعویق انداخت در ساختمان زرهی ارتش در پی دادگاهی نمایشی که منتج به صدور حکم اعدام او در مهرماه 33 شده بود ؛ به جاوید نامان ایران زمین پیوست.
اما فارغ از تراژدی مردی که حکایتش به اندازه تراژدی دموکراسی ایرانی سرشار از رنج و حرمان است این نوشتار در پی توجه به مولفه های گفتاری و میراث نظری است که فاطمی برای ما باقی گذاشته است.
1-در مواجهه با پرسمان تجدد و مشروطیت در ایران دو سنت پدید آمد. اولی که بر بستر اجتماعیون-عامیون شکل گرفت به تجددخواهی رادیکالی می اندیشید که هم بستر چپ رادیکال در ایران را فراهم ساخت و هم آباء اندیشه تجددخواهی آمرانه و ملی گرایی محافظه کار را در خود پروراند. اما دومین سنت که به اعتدالیون شناخته شد تداوم گفتمانی همان برساخته نظری لیبرالی بود که انقلاب مشروطیت را پدید آورده و پیش از آنکه در مواجهه با سرکوب محمدعلی شاه قاجار به جنبشی انقلابی تبدیل شود به مثابه جنبشی اصلاح گرانه فرا روی مظفرالدین شاه نهاده بود.
دوگانه لیبرال-رادیکال در مواجهه با مشکل تجدد به ایران نیز منحصر نبود و حتی در مشروطیت عثمانی که دو سال پس از مشروطیت در ایران صورت گرفت نیز دوگانه اتحاد و ترقی در برابر فرقه حریت و ائتلاف را پدید آورد.
با شکست تجربه مشروطیت که شرایط جهانی برآمده از جنگ جهانی اول را شاید بتوان مهمترین علت آن دانست ؛ گفتار لیبرال تجددخواه در میدان رقابت با دو گفتار چپ رادیکال و راست رادیکال قرار گرفت که تبار هر دو نیز به همان سنت اجتماعیون-عامیون باز می گشت. اولی حاصل خوانش وجه اجتماعی و سوسیالیستی اجتماعیون-عامیون بود و دومی حاصل خوانش وجه عامی و ملی گرایانه اش.
اما نهایتا در سال 1304 خورشیدی این تجددخواهی آمرانه و محافظه کار بود که با کنار نهادن آرمانهای لیبرال و مردمسالارانه مشروطیت و تقدم بخشیدن به تجدد نوسازانه توانست گوی قدرت را از رقبای لیبرال و چپ گرای خود برباید و به وصال قدرت سیاسی برسد.
در گفتار تجددخواهان محافظه کاری که از سالهای انحلال مجلس دوم شورای ملی به آرامی شکل گرفته و در اثنای جنگ اول جهانی با دولت در تبعید کرمانشاه و استانبول به برلین رسیده در آنجا با انتشار نشریاتی چون کاوه و ایرانشهر در ساحت نظر خود را فربه و توانمند ساخته بودند ؛ تجدد در جهان ایرانی رخداد نبود بلکه پروژه ای بود که تنها به دستان “دولت مقتدر” اتفاق می افتاد و دولت مقتدر نیز طبعا به راحتی سر بر آستان دموکراسی و آزادیهای بنیادین نمی نهاد.
بدین سان در طول 16 سال از 1304 تا 1320 تجددخواهان لیبرال یا چون مستوفی و فروغی و بهار راهی جز همکاری با اقتدارگرایان نورسیده نیافتند و یا چون مصدق به تعلیق و انزوا دچار آمدند.
2-اما سالهای پس از شهریور 20 سالهای احیای دوباره تجددخواهی لیبرال بود ؛ هر چند اینبار نیز بجای راست اقتدارگرا چپ رادیکال را در قامت رقیب در کنار خود می دید.
بدین سان در فضای باز سیاسی که پس از شهریور 20 پدید آمده بود در حالیکه چپ به سوی تاسیس حزب توده و راست به سمت تاسیس احزابی چون سومکا و پان ایرانیست رفت ؛ لیبرال های تکنوکرات نیز چاره کار را در تاسیس حزب ایران و سپس جبهه ملی ایران با همکاری سایر نیروهای دموکراسی خواه یافتند.
جبهه ملی که در 6 آبان 1328 نهایتا تاسیس شد با دو هدف برگذاری انتخابات آزاد و ملی کردن صنعت نفت که نشان دهنده دو وجه لیبرال دموکراتیک آن از سویی و ملی گرایانه اش از دیگر سوی بود موفق شد هم از چپ ملی یارگیری کند و هم از راست دموکرات دلبربایی!
بدین سان جبهه ملی توانست هم خلیل ملکی و نیروی سوم را بمثابه چپ ملی و متعهد به ایران ( و نه اتحاد شوروی یا حزب برادر بزرگتر) در آغوش کشد و هم شورمندترین ملی گرایان را در قالب حزب ملت ایران به رهبری شادروان داریوش فروهر در کنار لیبرال-تکنوکرات های حزب ایران بنشاند. هنر جبهه ملی و دکتر مصدق نیز اتفاقا در همین نکته نهفته بود.
اما در دوگانه توده ای- ملی تنها خلیل ملکی و نیروی سوم نبود که موفق به ایجاد سنتزی از ارزشهای لیبرال دموکراتیک و ارزشهای ایرانخواهانه از سویی با ارزشهای برابری خواهانه از دیگر سوی شد ؛ در سمت دیگر حزب مردم ایران به رهبری محمد نخشب نیز توانست به سنتزی از سوسیالیسم و خداباوری با دموکراسی دست یابد ؛ همچنین خارج از فضای حزبی آن سالها در عرصه عمومی که مطبوعات مکتوب کارگزاران اصلی اش بودند جریانی که از محمد مسعود و نشریه مرد امروز نشات میگرفت و در باختر امروز و سید حسین فاطمی تداوم می یافت نیز جریانی که در میانه چپ گرایان و ملیون ایستاده بود نزج گرفت.
باختر امروز در شرایطی به ارگان جبهه ملی و سید حسین فاطمی در حالی به موتور متحرک آن تبدیل شد و تا نفس آخر در کنار محمد مصدق باقی ماند که در پروسه 4 ساله 28 تا 32 جبهه ملی تحول و ریزش و رویش کم به خود ندید.
3-اما آنچه از فاطمی فاطمی ساخت علاوه بر ویژگی اخلاقی صمیمیت و وفاداری در مبارزه سیاسی به رهبر نهضت ملی و تداوم در حیات سیاسی کوتاه مدتش برساخت همین سنتز بود.
فاطمی موفق شد گفتار تجددخواهی لیبرال را با توجه به تجربه مشروطیت از سطح مشروطه خواهی به سطح جمهوریخواهی ارتقا بخشد. جمهوریخواهی که در آن مقطع چندان اقتضاء منطقی گفتار ملیون نبود و کنشی تحول خواهانه در جبهه خودی به شمار می آمد.
جمهوریتی که فاطمی از آن سخن می گفت با توجه به التفات فاطمی به دموکراسی مشارکتی و مشارکت سیاسی توده ای قطعا نه به الگوهای عربی جمهوری بلکه احتمالا به سنخی از جمهوری که فی المثل در هند شکل گرفت منتهی میشد.
فاطمی در کنار شایگان موفق شدند میراثی را در جبهه ملی اول از خود بر جای بگذارند که در جبهه ملی چهارم در مقطع انقلاب ملیون با اتکا بدان بتوانند از گذار از قانون اساسی مشروطیت وهمراهی با جنبش سیاسی ضد سلطنتی دفاع نمایند.
خوانش میراث فاطمی خوانش جمهوریخواهی اصیل و رادیکالی است که در صورت موفقیت می توانست ایران امروز را نه در سطح یک ساختار دین سالار خاورمیانه ای بلکه در استاندارد لیبرال دموکراسی های غربی جای دهد.
خوانش میراث فاطمی برای جمهوری ایرانی همچنین از آن روی اهمیت دارد که فاطمی را به راستی میتوان نخستین شهید جمهوریت دانست.