back to top
خانهدیدگاه هادر ضرورت تحریم انتخابات و بخش دوم پیرامون دین و سیاست، از...

در ضرورت تحریم انتخابات و بخش دوم پیرامون دین و سیاست، از نیما حق پور

Tahrim-Entekhabat-1 در ابتدای مطالب نوبت پیش، بنا به مقتضیات روز، به انتخابات فرمایشی پیش رو پرداخته بودم و حال نیز چند مطلب را در ابتدای مطالبم می‌آورم:
 
چندی پیشیادیکی از روزهای نزدیک به انتخابات ۹۶ افتادم؛ با دوستی از ضرورت تحریم انتخابات می‌گفتم، گفت قانع نشدم، گفتم زمان مشخص می‌کند! نمی‌دانم حالا دیگر قانع شده است یا نه! و پس از آن نگاشتم که اصلاحات قدرتمدار توهمی بیش نیست! یا به استبداد بیشتر می‌انجامدیا به فروپاشی! و  خطابم به جناب تاجزاده و امثال ایشان و طرفدارانشان بود که فرض کنیم از مرحله اول بازی انتخابات به مرحله دوم راهیابند و فرض کنیم رئیس جمهور هم بشوند؛ با چه اختیاراتی می‌خواهند ساختار سیاسی را اصلاح کنند؟! آیا اختیار تغییرات قانونی را دارند؟! اگر بگویند نه اما با پشتوانه جنبش مردمی می‌خواهند فشار بیاورند تا حاکمیت تن به تغییر دهد، به ایشان باید گفت که شما با کاندیدا و تأیید شدن؛ اجماع اکثریت مردم در تحریم را دارید می‌شکنید و پارچه ایشان را می‌درید! آنگاه چگونه می‌خواهید از طریق فشار مردمی ساختار را تغییر دهید؟! اگر هم که تأیید صلاحیت نشوید که فقط حساب خود را از حاکمیت بیشتر جدا می‌کنید! بنابراین در هر دو شق قضیه کاندیدا شدن شما به درد این مردمان درمانده نمی‌خورد!
 
در مطلب دیگری هم نگاشتم: «این هجمه مقامات و مسؤولان در ثبت نام برای انتخابات گویای این است که بسیاری از ایشان دستوری کاندیدا شده‌اند تا رد صلاحیت افراد باشانس بیشتر را عادی جلوه دهند! وگرنه بسیاری از این اشخاص باید فاقد شعور سیاسی حداقلی بوده باشند که برای ریاست جمهوری ثبت نام کنند آن هم در چنین اوضاعی! وقتی تعداد کاندیداهای اینچنینی زیاد باشد دست شورای نگهبان برای تنگ کردن فیلترهایش بازتر می‌شود! اما در این میان؛ در عجبم از کاندیداتوری آقای رئیسی! چرا که در سالهای اخیر زمزمه امکان رهبر شدنش مطرح می‌شد و حال با این کار، این امکان را از میان برداشت! چرا که اولاً جایگاه فعلی او در ریاست قوه قضائیه بسیار مناسب بود برای گزینه رهبری و ثانیاً هر کسی در چنین اوضاعی رئیس جمهور شود فاتحه آینده سیاسی خود را خود خوانده است! اگر صلاحیت احمدی نژاد تأیید شود او محتملاً رئیس جمهور می‌شود وگرنه رئیسی نفر اول خواهد بود. و در هر صورت پایش روی پوست خربزه! چه بشود چه نشود آینده سیاسیش ناکام خواهد بود.» 
 
پس از این مطلب و اعلام فهرست هفت نفره گفتم «شاید پریشانگو بپنداریدم اما می‌گویم محتملاً عبدالناصر همتی را رئیس جمهور می‌کنند! چرا که وقتی کاندیداها هم سطح باشند یا مشارکت پایین باشد، احتمال اینکه انتخابات به دور دوم برود بسیار زیاد است و در این صورت نفر دوم چه بسا شانس پیروزیش بیشتر از نفر اول شود. با توجه به اینکه آقای همتی چهره‌ای چندان سیاسی نیست بلکه حوزه کاریش مدیریت تخصصی است و در دو سال اخیر هم در حوزه اقتصاد بسیار به درد حاکمیت خورده (البته به زیان مردم) و با توجه به ظاهر اجتماعی وی که با دیگر کاندیداها خوانایی ندارد بلکه به مذاق بدنه اجتماع بیشتر خوش می‌آید و نیز با توجه به اینکه او کارگزارانی است و امکان اجماع نسبی اصلاح طلبها و اصول‌گراها بر او هست، و باز با توجه به اینکه حاکمیت در سناریوی جانشینی رهبری دو مطلوب دارد که یکی حذف ابراهیم رئیسی است و دوم تبدیل ریاست جمهوری به نخست وزیری، و آقای همتی اگر رئیس جمهور شود عملاً نخست وزیر است، تحلیل بنده این است که او دستوری کاندیدا شده و برخلاف انتظار تأیید صلاحیت شده و قرار است غافلگیرانه رئیس جمهور شود چرا که اگر چنین شود جناحهای سیاسی کمترین واکنش را خواهند داشت چون او رقیب هیچیک نبوده و مردم نیز کمترین واکنش را خواهند داشت چون ظاهر او متفاوت است و متخصص هم هست و تخصص او هم در اقتصاد است که مشکل اول جامعه می‌باشد. مضافا اینکه همچنان مراتبی از دو قطبی مورد نیاز در حاکمیت را هم داراست بویژه در تعاملات بین المللی.»
 
و حال می‌گویم حاکمیت حتی ریسک رفتن انتخابات به دور دوم را هم نپذیرفت و به مدد اصلاح‌ طلبان و انصراف گماشته‌های سیاسی، کار را در همان دور اول یکسره می‌کند. اگر باز هم مردمان، خام این سیاست بازیها شوند و مشارکت نسبی داشته باشند، همتی می‌شود و اگر مشارکت حداقلی باشد رئیسی و در هر دو صورت مردمان بازنده و حاکمیت برنده! آری! این بار هم مردم باختند، ولی اگر می‌خواهند بار دیگر امکان برد داشته باشند باید با تحریم حداکثری انتخابات فرمایشی، صحنه سیاسی را دچار «پارادایم شیفت» نمایند. چرا که صحنه سیاسی ایران نیازمند «پارادایم شیفت» است و تحریم انتخابات گامی مؤثر در این جهت می‌باشد. باید ابزارهای مدیریت سیاسی را از دست حاکمیت گرفت و انتخابات یکی از مهمترین این ابزارهاست. انتخابات در حکومتهای مستبد ابزاری است که امید واهی به مردم می‌دهد و همیشه آنها را در حالت انتظار قرار داده فضای سیاسی را نیز با دو قطبی کردن می‌بندد. و در این صورت ابتکار عمل از مردم سلب می‌شود. تحریم انتخابات چهره استبداد را عریان‌تر می‌کند و مردم را به واقعیت حال و آینده‌شان بیناتر. آنگاه تازه نوبت انتخاب مردم فرا می‌رسد که تن به ادامه روند فعلی دهند یابه خود بیایند و در صدد تغییر برآیند.
اما توجه به صحنه سیاسی کافی نیست بلکه مهمتر از آن ساختار اقتصادی است که در استمرار یا بازتولید استبداد نقش زیرساختی دارد. در ایران گسترش دیوان سالارییکی از عوامل بقاء بیشتر استبداد بوده است چرا که اولاً حقوق بگیران حاکمیت کمتر ریسک تغییر را می‌پذیرند چون وقتی استبداد بوده باشد قطعاً شایسته سالاری در گزینشها و ارتقاها نبوده است. ثانیاً وقتی استبداد باشد اقتصاد رانتی شده مستخدمان حاکمیت از وضعیت بهتری نسبت به عموم جامعه برخوردار می‌شوند و از این رو آگاهانه یا ناآگاهانه حافظ حاکمیت مستبد خواهند بود. گذر از این صد دموکراسی اگر بسیار دشوار و دیرپا باشد اما می‌توانیکی دیگر از حامیان اقتصادی استبداد را نشانه رفت و آن بازارهای مالی تحت مدیریت حاکمیت می‌باشد که اگر عموم مردم آنها را تحریم کنند، صوری بودن اقتصاد کمتر شده واقعی‌تر شدن آن رأی و خواست صاحبان مشاغل خصوصی را، هم در اقتصاد و هم در سیاست، اثرگذارتر می‌کند. مخلص کلام اینکه؛ تحریم انتخابات و تحریم بازارهای مالی دو راهکار مؤثر و ممکن و مقدور و دم دستی ایرانیان می‌باشد در زوال استبداد با کمترین ریسک جانی و مالی برای مردم. 
 
اما سال ۸۸ به آقای کروبی رأی دادم چون از «تغییر» گفت، و پایمردی او را پس از آن ستودم، اما حال می‌بینم به جای «تغییر» به پس مانده سفره تصمیم دعوت کرده! و باید بگویم متأسفم از این همه پسرفت! و تأکید می‌کنم که هرچند اصلاح طلبان در این سالیان دراز با بد بینشیخود وضعیت استیصال را برای مردم رقم زدند به نحوی که تحریم امروز تأثیر چندانی حتی نسبت به تحریم دوره قبل ندارد، اما گام اول دموکراسی خواهی برای ما تحریم حداکثری انتخابات فرمایشی است حتی اگر بخواهند با مشارکت پایین؛ ریاست جمهوری را تبدیل به نخست وزیری کنند! «سفر هزار فرسنگی هم با گام اول آغاز می‌شود».
 
بنابراین هر سناریویی که برای انتخابات چیده باشند، موضع درست؛ تحریم فعال انتخابات است تا مهیا شدن سازوکار قانون اساسی دموکراتیک. آری! دیگر به جای پرداختن به انتخابات انتصابی فرمایشی،یکپارچه خواهان رفراندوم تحت نظارت بین المللی شویم. و باز تأکید می‌کنم مهم این است که در صحنه سیاسی ایران با تحریم انتخابات «پارادایم شیفت» اتفاق بیفتد نه اینکه به جای رئیسی همتی شود و از این رو حتی در انتخابات شورای شهر نیز نباید شرکت کرد! حال که حاکمان بر سر میز قمار مشارکت پایین نشسته‌اند، میز را بهم نزنید باشد که ببازند!
 
حال برویم به سراغ مطالبی از جنس دیگر که با عناوین زیر در این نوشتار می‌آیند: 
 
۱ـ در نقد چند موضع پیرامون قرآن
 
۲ـ اسرار پس و پشت معانی قرآن
 
۳ـ استعداد گنهکاری در سرشت انسان
 
۴ـ بعث بسان نفس واحد
 
۵ـ خدا بین آدمی و قلبش حائل می‌شود!
 
۶ـ در بیان داستان هاروت و ماروت 
 
۷ـ ماهیت کشتن عیسی
 
۸ـ خرافی بودن اثر دعاء برای اموات
 
۹ـ خرافه بر خرافه
 
۱۰ـ جهل وخرافه؛ آفت ایمان و دینداری!
 
۱۱ـ راهکاری برای مسلمانان فلسطینی
 
۱ـ در نقد چند موضع پیرامون قرآن
 
ـ اگر قرآن ماحصلی درون فرهنگی بود نمی‌توانست تحولی برون فرهنگی ایجاد کند. اگر قرآن برآمده از فرهنگ، ادبیات، دانشهای روز و باورهای جاری در عربستان آن دوران بود، نمی‌توانست دگرگونی فکری فرهنگی اجتماعی ایجاد کند بلکه حتماً رویکردی مغایر با آنچه رایج بوده است داشته، بویژه از منظر الاهیاتی فلسفی که توانسته زیرساختهای فکری فلسفی را دگرگون کرده و مناسبات جدیدی را برپا کند. 
 
ـ از منظر قرآن نسبتی میان قرآن و شعر شاعران نیست (حاقه ۴۱ و یس ۶۹) و مخالفان قرآن پیامبر را شاعر مجنون می‌نامیدند تا دعوت او را در ترک الاهه‌های خود برنتابند (صافات ۳۶ و طور ۳۰) آری مخالفان، محمد را نه پیامبر که بعضاً شاعر می‌دانستند و از او معجزاتی مانند معجزاتی که در کتب اهل کتاب بوده می‌خواستند (انبیاء ۵) نتیجه اینکه قرآن خود را برآمده از فضای شعر و شاعری زمانه نزول نمی‌داند، بلکه ساحت خود را بری از آن می‌داند و آن فضا را محکوم می‌کند تا زندگیها را واقعی گرداند.
 
ـ حضور ادیان ابراهیمی در عربستان حتماً از پیش زمینه‌های بعثت پیامبر اسلام بوده است چرا که دین خاتم نیازمند آسیب شناسی مقوله دینداری و تحریفات و غلوها و امثالهم بوده است و قرآن به این مهم پرداخته است. بنابراین این قرآن بوده که نقش فاعلی در اصلاح فکر دینی اهل کتاب داشته نه اینکه قرآن متأثر از دینداری ایشان باشد. 
 
۲ـ اسرار پس و پشت معانی قرآن
 
پرسش: به نظر شما آیا در پس و پشت معانی و مفاهیم قرآن اسرار مرموزی برای کشف وجود دارد؟ مانند نقاشی شام آخر یا لبخند مونالیزا. بخصوص که طایفه صوفیه که معانی خاص خود را استخراج کردند و آقاییدالله سحابی استفاده در زیست‌شناسی و تکامل از آن کردند. من کتابی از عبدالله حق شناس دیدم در تفسیر سوره کهف که آن را تعبیر به اهل بیت می‌کرد. دیدگاه شما چیست؟
 
پاسخ: در پشت ظواهر قرآن؛ آری، چرا که مفاهیم متعالی را می‌باید تعبیر معقول به محسوس کرد تا در زبان بگنجد! بویژه وقتی مخاطب سخن، عامه مردمان از کودک و زن و مرد و کم خرد و فرهیخته باشد. و باز بویژه وقتی بخواهی از ازل تا ابد را با کلمات به تصویر کشی! پس ناگزیر زبان صفات، و زبان حال، و زبان تکوین بکار می‌گیری و از این رو متن تأویل پذیر می‌شود و بعضاً نیازمند رمز و راز گشایی. اما باید دقت کرد که میان ظاهر و باطن، و میان معنا و مراد، و میان اول و آخر کلام قائل به دوگانگی و بیگانگی نشویم بلکه همه در مراتب همراستا باشند. 
 
۳ـ استعداد گنهکاری در سرشت انسان 
 
پرسش: استعداد گنهکاری در سرشت انسان هست یا نیست؟
 
پاسخ: نه فی ذاته نیست ولی چون انسان ذی اختیار است و علمش نامطلق دچار آن می‌شود. بویژه اینکه زیستش اجتماعی است. 
 
۴ـ بعث بسان نفس واحد
 
پرسش: قرآن خلق از نفس واحد را در آیاتی متذکر شده، اما بعث بسان نفس واحد را در این آیه درک نمی‌کنم: «مَّا خَلْقُکُمْ وَلَا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَهٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (لقمان ٢٨) 
پاسخ: وقتی آدمیان به صفات انسانیتشان برانگیخته می‌شوندیعنی خصال انسانیتشان شکوفا می‌شود همه بسان هم می‌شوند؛ بسان فطرت انسانیشان. برانگیختگی به صفات انسانی؛ حاصل خودانگیختگی است، و خودانگیختگییک صفت تام و تمام و واحد است، یعنی جمیع صفات نیکو. پس انسانهای برانگیخته که خودانگیخته‌اند چون خداگونه‌اند بسان همند. 
 
۵ـ خدا بین آدمی و قلبش حائل می‌شود!
 
پرسش: چگونه خدا بین آدمی و قلبش حائل می‌شود که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (انفال ۲۴)
پاسخ: واژگان «آدم» و «انسان» در قرآن دلالت بر نوع و ذات فطری آدمها و انسانها دارند و نه دلالت بر جنسیت و نیز مصداق آنها، اما واژه «مرء» و «امرأه‌» دلالت بر مرد و زن دارد و برای بیان نسبت نیز از این واژگان استفاده می‌شود مثلاً نسبت همسرییا برادری. بنابراین «المرء» گویای وجه بیرونی آدمییا شخصیت اوست که دیگران می‌بینند و می‌شناسد. واژه «قلب» نیز همانطور که پیش‌تر توضیح داده‌ام دلالت بر «دل اندیشه» آدمی دارد. حال بین دل اندیشه هر آدمی با وجه بیرونی او فاصله‌ای هست که اگر در این فاصله خدا حائل شود یعنی این فاصله با صفات خدایی پر شود وجه بیرونی آدمی آینه تمام نمای وجه درونی او می‌شودیعنی از ظاهر می‌توان باطن را دریافت. در این صورت ارتباطات انسانی آدمیان با اطرافیانشان بهبود می‌یابد و هم خود زنده می‌شوند و همه اجتماعشان و بدین گونه بسوی خدا گردآورده می‌شوند چون سنخیت علت انضمام است از این جهت می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اند اجابت کنید خدا و رسول را آنگاه که فراخوانده شما را تا زنده‌تان کند، و بدانید که (در این صورت) خدا حائل می‌شود میان شخصیت آدمی و دل اندیشه اش و براستی اوست که به سویش گردآورده می‌شوید.  
 
۶ـ در بیان داستان هاروت و ماروت 
 
آیات ۱۰۱ و ۱۰۲ بقره می‌فرماید: «وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ»، و آنگاه که آمد برای کسانی که کتاب داده شده بودند فرستاده‌ای از جانب خدا که براست آورنده آن چیزی بود که نزد ایشان منسوب به کتاب خدا بود، «نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»، دور افکندند گروهی از کسانی که داده شده بودند کتاب، کتاب خدا را به پشتهاشان، گویی که ایشان نمی‌دانند! یعنی گروهی از اهل کتاب وقتی رسولی آمد تا خرافات و انحرافات دینداریشان را بزداید و به صراط مستقیم بیاوردشان حرفهایش را پشت گوش انداختند که گویی اصلا نمی‌دانند چه می‌گوید و چه خطاهایی دارند. «وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِین‌ُ عَلَی‌ مُلْک‌ِ سُلَیَمان‌َ»، و پیروی کردند آنچه را که می‌خواندند قدرتمدارها در قلمرو فرمانروایی سلیمان، «وَ مَا کَفَرَ سُلَیْمان‌ُ وَ لَکِنَّ‌ الشَّیَاطِین‌َ کَفَرُوا»، در حالی که سلیمان حق پوشی نکرده بود ولی قدرتمدارها حق پوشی کرده بودند، «یُعَلِّمُون‌َ النَّاس‌َ السِّحْرَ»، می‌آموزاندند به مردم سحر را، البته باید توجه کرد که این آموزش برای کسانی بوده که به چنین آموزگارانی مراجعه می‌کردند نه اینکه آنها همگان را آموزش دهند بلکه مراجع کنندگان را در ازاء عواید مادی و دنیوی آموزش می‌داده‌اند که دیگران را چگونه اغفال یا گمراه یا دچار تفرقه و اختلاف کنند. «وَ مَا أُنْزِل‌َ عَلَی‌ الْمَلَکَیْن‌ِ بِبَابِل‌َ هَارُوت‌َ وَ مَارُوت‌َ»، و فرو نفرستادیم بر آن دو مَلَک بابل؛ هاروت و ماروت. نکته اول در فهم عبارت اخیر این است که انزال از طرف خدا حتماً بار معنایی مثبت دارد بنابراین «مَا أُنْزِل‌َ» بار معنایی منفی دارد به معنای اینکه خدا چیزی بر آن دو ملک نازل نکرده، یعنی آنها شأنی الهی ندارند. نکته دوم؛ معنای «مَلَک» است در این آیه. «مَلَک» یعنی واسطه «مُلک» یعنی واسطه فرمانروایی،یعنی رابطه‌ای که مالک با مُلکش برقرار می‌سازد تا بر آن فرمان براند. بنابراین «مَلَک» معنای رابطه‌ساز هم دارد، یا کسی که در وصلیا فصل رابطه‌ای مداخله کند. بنابراین معنای عبارت اخیر اینگونه است: «و فرو نفرستادیم بر آن دو واسطه گر در بابل، هاروت و ماروت». بررسی ادامه آیه این معنا را روشن می‌کند: «وَ مَا یُعَلِّمَان‌ِ مِن‌ْ أَحَدٍ حَتَّی‌ یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْن‌ُ فِتْنَه‌ٌ فَلاَ تَکْفُرْ»، در حالی که (سحر) نمی‌آموزاندند به کسی مگر اینکه می‌گفتند همانا ما آزمونیم پس کفر نورزید،یعنی باید ایمان داشته باشی تا سحرآموزی ما مؤثر باشد، مثل فالگیرها و رمالهای امروزی که می‌گویند اگر اعتقاد نداری نیا! یا فایده ندارد! «فَیَتَعَلَّمُون‌َ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُون‌َ بِه‌ِ بَیْن‌َ الْمَرْءِ وَ زَوْجِه‌ِ»، پس می‌آموختند از آن دو آنچه را که بدان (می‌توانستند) جدایی بیندازند میان مرد و همسرش را (یا میان شوهران و همسرانشان را)، «وَ مَا هُم‌ْ بِضَارِّین‌َ بِه‌ِ مِن‌ْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْن‌ِ الله‌ِ»، و نبودند آنها آسیب زننده به هیچ کسی مگر به اذن خدا، یعنی مگر در چارچوب قوانین هستی. «وَ یَتَعَلَّمُون‌َ مَا یَضُرُّهُم‌ْ وَ لاَ یَنْفَعُهُم‌ْ»، و (مردم) می‌آموختند آنچه را که زیان می‌رساندشان و سود نمی‌رساندشان، «وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَن‌ِ اشْتَرَاه‌ُ مَا لَه‌ُ فِی‌ الْآخِرَه‌ِ مِن‌ْ خَلاَق‌ٍ»، در حالی که هرآینه به تجربه دانستند که هرآینه آنکه خریدار سحر باشد نیست برایش در آخرت هیچ بهره‌ای، «وَ لَبِئْس‌َ مَا شَرَوا بِه‌ِ أَنْفُسَهُم‌ْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُون‌َ»، و چه بد است آنچه فروختند با آن خودهاشان را اگر می‌دانستند! مخلص کلام اینکه؛ داستان هاروت و ماروت؛ داستان همین فالگیرها و رمالهای امروزی و مردمان بی‌خردی است که زندگی خود را به دست خود با القائات آنها به تباهی و سیاهی می‌کشانند. (آری! قرآن؛ کتابی است که تمام نمی‌شود… صدایش را به خودهاتان برسانید! به گوش جانتان! شاید از پس این، پشت آن گردنه، باز هم دره هولناکی باشد!)
 
۷ـ ماهیت کشتن عیسی
 
آیات ۱۵۵ تا ۱۶۱ سوره نساء درباره چرایی حرام شدن طیبات بر بسیاری از یهودیان است (فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِیلِ اللّهِ کَثِیراً)، حرام شدنی خودساخته که به جهت نقض میثاق هدایت الهی و ظلم و حق پوشی و کشتن پیامبران و دگم اندیشی و نپذیرفتن عیسی و رباخواری و حرام خواری بر خود روا داشتند و از تعالی باز ماندند. در این میان عبارت «وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ» مندرج در آیه ۱۵۷ نساء یا متضمن سخنی استهزاء آلود است یا از سر پشیمانی و خود مقصر پنداری چرا که ترکیب «مسیح، عیسی پسر مریم، فرستاده خدا» واجد بار معنایی مثبت است و از آن بر نمی‌آید که گویندگانش در مقام قاتل عیسی، او را به چنین ترکیبییاد کنند و بزرگ بدارند. بنابراینیا از روی استهزاء اینطور گفته‌اند که عیسی پسر مریم را که مسیح و رسول خدا می‌نامیدند که ما کشتیم و نتوانست جان خود را حفظ کند! (در مقایسه با موسی در مقابل فرعون) و یا از روی خود مقصر پنداری که جهالت ما سبب کشته شدن عیسی پسر مریم شد که مسیح بود و رسول خدا. اما با توجه به عبارات پسینی مشخص می‌شود که شق اول صحیح است چرا که می‌فرماید: «وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـکِن شُبِّهَ لَهُمْ»، و نکشتندش و به مصلوب نکردندش بلکه مشتبه شده است آن برایشان. یعنی گمان برده‌اند که با کشتن جسم او و به صلیب کشیدنش؛ رسالت او هم متوقف می‌شود و بی‌تحرک! نه! امر بر ایشان مشتبه شده که موفق شده‌اند! بنابراین خدای تعالی استهزاء ایشان را با عبارت «وَلَـکِن شُبِّهَ لَهُمْ» پاسخ می‌گوید که معنای عامیانه آن این است که کور خوانده‌اید! «وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ»، و براستی کسانی که اختلاف کردند درباره آن، هرآینه در شکی از آن بوده‌اند، «مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ»، نیست برایشان بدان هیچ علمی مگر پیروی گمان، «وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ»، و نکشتندش یقیناً بلکه بالا بردش خدا به سوی خودش، «وَکَانَ اللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً»، و همواره بوده است خدا چیره دستی فرزانه. باید دقت کرد که کشتن عیسی برای کشتن رسالتش بوده وگرنه کشتن شخص او اهمیتی مضاعف بر کشتن دیگران نداشته بلکه با کشتن او می‌خواسته‌اند رسالت او را به عنوان «رسول الله» متوقف کنند و بی‌تأثیر بر دینداری خرافی و انحرافی مردمان. آیه ۱۵۶ هم مؤید مدعای نگارنده است مبنی بر استهزاء آلود بودن سخن یهودیان: «وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً»، و سخنشان بر مریم که بهتانی بزرگ بود. در آیه ۲۸ سوره مریم از قول آنها آمده: «یَا أُخْت‌َ هَارُون‌َ مَا کَان‌َ أَبُوک‌ِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا کَانَت‌ْ أُمُّک‌ِ بَغِیَّاً». پیش‌تر درباره این آیه نگاشته‌ام: «خطاب «یا اخت هارون» کنایه‌ای است برای مریم که در معبد با دیگران عبادت می‌کرده و به اصطلاح «آدم دینی» بوده. این را اهلش به او می‌گویند که از آنها حجاب گرفته بوده و دوری کرده بوده، به طعنه می‌گویند ای مریم تو که ادعای دین و دینداری و اینها داشتی، چرا مرتکب این زشتی شدی! «یا اخت هارون» اصطلاحی بوده برای زنان مبلغ دین و دینداری.» 
 
۸ـ خرافی بودن اثر دعاء برای اموات 
 
ناقد: آیا شما این گونه روایات را قبول ندارید و آنها را منشأ خرافات می‌پندارید؟! پیامبر اعظم (ص) می‌فرمایند: میت در قبر مانند کسی است که در دریا غرق شده باشد، هرچه را دید چنگ به آن می‌زند، که شاید نجات یابد. و منتظر دعای کسی است که به او دعا کند. از فرزند و پدر و برادر خویش. و از دعای زندگان نورهایی مانند کوهها داخل قبور اموات می‌شود. و این مثل هدیه است که زندگان از براییکدیگر می‌فرستند. پس چون کسی از برای میتی استغفارییا دعایی کرد، فرشته‌ای آن را بر طبقی می‌گذارد و از برای میت می‌برد و می‌گوید: این هدیه‌ای است که فلان برادرت یا خویشت برای تو فرستاده است و آن میت به این سبب شاد و خوشحال می‌شود. (منبع: احیاء العلوم)
حق پور: خرافات است و مغایر قرآن. (به استناد آیات ۹۱ آل عمران، بقره ۱۲۴، توبه ۱۱۴ و …)
 
ناقد: چگونه چنین چیزی در مورد مؤمنین متصور است در حالی که موج یک عمل ایمانی دامن گستر است و تا رستاخیز می‌رود و آدمی چون در تضاد خیر و شر است و عمل می‌کند از آثار آن نیز برخوردار خواهد شد. شاید دیدگاهتان این باشد که با مرگ پرونده بسته می‌شود و افزونی بدان نمی‌رسد؟
 
حق پور: هر کس در گرو دستاورد خویش است. اگر دستاوردش پیامدهای نیک داشته باشد شامل حالش می‌شود و اگر بد نیز تا هرجا که ادامه داشته باشد اما دعا یکی برای دیگری نه! خیرات نه!
 
ناقد: مگر فرزندان یعقوب از پدر نخواستند برای شان دعا کند وانگهی اقتضای رحمانیت حق ایجاب می‌کند دلهای متاثر از عملی را استجابت به لطف کند مثلاً من برای پدر گناهکارم طلب غفران می‌کنم این طلب کردن اگر بلا جواب باشد پس کار عبث است. در حالی که از مصادیق احسان بالوالدین است.
 
حق پور: آیات ۹۷ و ۹۸ سوره یوسف می‌فرماید: «قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ» گفتند: اى پدر ما آمرزش بخواه برای ما گناهانمان را براستی که بوده‌ایم خطاکاران، «قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»، گفت: خواهم خواست برای شما که پروردگارم براستی او همو است آمرزنده رحم آور. نکته اول اینکه در بیان درخواست فرزندان یعقوب تصریح نشده که او از که آمرزش بخواهد و ممکن است مراد آمرزش خواستن از یوسف بوده باشد. اما یعقوب تأکید می‌کند که باید از پروردگاری آمرزش خواست که فقط اوست آمرزنده رحم آور. به ترکیب «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»، برای او همو است (تنها) آمرزنده رحیم. نکته دوم اینکه می‌گوید: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ»، خواهم خواست… یعنی این آمرزش خواستن مشروط است به اینکه در این آمرزش خواهی استمرار داشته باشند و عملاً توبه کنند و در پی جبران خطاهایشان باشند. سوم اینکه؛ آنها در قید حیات پیش از مرگند و این آمرزش الهی در گرو ادامه دستاوردهای ایشان است. مضافاً از دعای نوح برای پسرش و دعای ابراهیم برای پدرش و دعای ابراهیم برای ذریه‌اش و پاسخهای خدای تعالی بدانها واضح است که صرف دعای زبانییکی برای دیگری حتی اگر دعاکننده پیامبر باشد آمرزشی نخواهد بود بلکه پذیرفتن هدایت الهی و عامل شدن بدان شرط است.
 
ناقد: بدیهی است چیزی گران‌تر از عمل انسان ثواب آورتر برای انسان نیست ولی دومینوی عمل انسان به میزانی که بر آیندگان تاثیر می‌گذارد از تعلیم، پرورش، کتابت، بنا گرفته تا دلهای ذاکر چرا در گستره بینهایت که از ذره و دانه خردلی غفلت نمی‌شود این دعا هم به میمنت دعاکننده و پذیرش دریای سراسر رحمت پذیرنده به حساب نیازمند منظور شود. وقتی پیامبر باهمه مقامش با ذکر صلوات اعتلا می‌یابد چرا ما این نقطه قوت یک جهان‌بینی سازنده را ببندیم. این پتانسیل بینهایت عمل انسان را باز نگهداریم از گستره دنیا تا آخرت در ادیان دیگر نیزاین نگاه است. از حوصله‌ای که بخرج می‌دهید سپاسگذارم.
 
حق پور: پیش‌تر نگاشته‌ام: «ذکر رایج صلوات در میان شیعیان «اللهم صل علی محمد و آله» می‌باشد که نسبت آن با آیه ۵۶ احزاب نسبت بدفهمی و کج فهمی است. آیه می‌فرماید: «إِن‌َّ الله‌َ وَ مَلاَئِکَتَه‌ُ یُصَلُّون‌َ عَلَی‌ النَّبِی‌ِّ یَا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْه‌ِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمَاً» بدین معنا که خدا و فرشتگان همواره روی می‌کنند به پیامبر و او را از هدایت الهی باخبر می‌سازند پس ای ایمان آورندگان شما هم روی کنید بر او و از هدایت الهی باخبر شوید و از روی سلم از او تبعیت کنید. بنابراین آیه مذکور بیانگر این است که پیامبر واسطه فیض خدای تعالی است و رهنمون الهی را می‌گیرد و مردم را راه می‌نماید، نه اینکه خدا و فرشتگان لفظاً بر پیامبر درود بفرستند و از ایمان آورندگان هم خواسته شود که بر او لفظاً درود بفرستند! آیه می‌فرماید خدا و فرشتگان همواره در حال رویکرد به پیامبرند، و این خود خبری الهی است، با این اوصاف؛ اگر ما بگوییم خدایا بر او درود فرست در حالی که خودش می گوید همواره درود می فرستم، این دعاء و درخواست ما متضمن بدفهمی و کج فهمی نیست؟! «صلوا علیه»یعنی به او روی کنید، توجه کنید، به دعوت او بگروید، و این معنای «صلات» است که اقامه آن ستون دین است.»
ناقد: با وجود همه توضیحات جنابعالی من بر باور خویش هستم و از متن قرآن دلالت نافی نمی‌بینم چه این که گفته‌اند اثبات شی نفی ما ادا نمی‌کند. توفیقات شما را از خدای منان مسألت دارم. 
 
۹ـ خرافه بر خرافه
 
چندی پیش آقای محمدرضا زائری، روحانی سرشناس منتقد، نوشته بود: «از وقتی تبلیغ سریال جدید شبکه یک سیما ـ با آن لوگوی عجیب ـ شروع شد دست دست می‌کردم این را بنویسمیا نه!… حالا دیگه لآقل شما مخاطبان بی‌صاحب و بی‌پناه که مثل من به سیمای ملی گرفتارید حواستان باشد که پخش چنین محتوای تصویری خطرناک و سیاهی از جن و شیطان توی محیط منزل اثر وضعی جدی بسیار بدی دارد ـ مخصوصا روی کودکان و خانمها ـ اگر مجبورید نگاه کنید لآقل حتماً یک قاب اسماء الله یا تابلوی آیت الکرسییا معوذتین دور و بر محل تلویزیونتان باشد!» برای ایشان نوشتم: «خرافه بر خرافه می‌افزایید! آن قاب بعد چه می‌کند؟! چرا دین الهی را اینقدر سخیف می‌کنید! تو را به خدا بس است! آنها بد می‌کنند شما بدتر چون مثلاً شما ناقد آن حرکتی!!!» 
 
۱۰ـ جهل و خرافه؛ آفت ایمان و دینداری!
 
باز چندی پیش به نقل از بی بی سی فارسی «پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان برای برطرف شدن همه گیری کرونا، «ماراتن نماز» اعلام کرد و از کشورهای جهان خواست به جای ساخت و خرید اسلحه، پولشان را صرف جلوگیری از همه گیریهای بعدی کنند. پاپ در مراسم دعای روز شنبه در واتیکان، از پیروانش خواست در طول ماه مه برای خلاص شدن بشر از شر کرونا دعا کنند.» در این خصوص نگاشتم: جهل و خرافه؛ آفت ایمان و دینداری است! مسلمان و مسیحی و یهودی و بوداییش چندان فرقی نمی‌کند! اینان خدای هستی را چه پنداشته‌اند که راهکارشان این است! انگار روان درمانگری می‌کنند!
 
۱۱ـ راهکاری برای مسلمانان فلسطینی
 
اگر مسلمانان فلسطینی، وقایع صدر اسلام را سرلوحه خود قرار دهند، در شرایط فشار و ستم، وقتییارای مقابله ندارند، باید مهاجرت کنند! باید به این تقابل فرسایشی پایان دهند! باید از همه آنهایی که ادعای پشتیبانیشان را دارند بخواهند که پناهشان دهند! اگر فلسطینیان بخواهند مهاجرت کنند، هم مشخص می‌شود حامیان دلسوز آنها چه کسانی هستند، و هم صهیونیزم بتدریج متلاشی می‌شود چرا که دیگر علت موجده خود را از دست می‌دهد! فلسطینیان بگذارند آنهایی که می‌خواهند با هم بجنگند، خود بجنگند! فلسطینیان با این درخواست مهاجرت، جامعه جهانیرا به میدان آورده کار را تمام می‌کنند! 
 
نیما حق پور ـ ۲۷ خرداد ۱۴۰۰
www.t.me/Haghpoor
www.instagram.com/nima_haghpoor
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید