back to top
خانهدیدگاه هاتو که سگ نبرده بودی!.... فرامرز گیتی نژاد

تو که سگ نبرده بودی!…. فرامرز گیتی نژاد

 

 reisi wa ruznamenegaran-3

تو که سگ نبرده بودی!….

فرامرز گیتی نژاد

 

در حاشیه دیدار شورانگیز «رسانه های اصلاح طلب»! با جناب «رئیسی»

 

رسانه های «اصلاح طلب»! جمیعا گویا به این نتیجه رسیده اند و یقین کرده اند همانکسی بر مسند کارگذاری و تدارکاتچی گری بیت عظما می نشیند که کلید زندان در دست دارد و کار از همین حالا دیگر تمام است! پس در یک «کنش اصلاح طلبانه» با ذوق زدگی و شوق و شتاب، مست و مجنون و بی خویشتن، دل از دست رفته، سر و دستار ندانستند کجا اندازند. این شد که دسته جمعی به پابوسی و عرض ارادت و چاکری بر درگاه حضرت «قاضی القضات مرگ» و «سید مرحومان» رفته اند و سر بر آستان مبارکش ساییده اند و مراتب اخلاص را پیشاپیش و قبل از انتصاب به «دست مبارک»! و طی تشریفات دست و پاگیر و الکی قانونی! بجا آورده اند و از غایت شعف و شیفتگی، دیگر معطل اتمام این مراحل وقت گیر هم نمانده اند مبادا از قافله جا بمانند و اسمشان دیرتر در لیست نوکران و عتبه بوسان و سگان درگاه ثبت شود که: «گوی توفیق و کرامت درمیان افکنده اند» باید زودتر گوی سبقت را تا دیر نشده از همه ولایتمداران دیگر ربود و خودی نشان داد و دمی تکان داد و استخوانی از دست آن یکه سوار بی حریف و پیروز بی «رای» و بی «رقیب» در میدان خالی شده با همت و عنایت بیت و شورای نگهبان و سپاه و همه نهادهای انتصابی و نیروهای امنیتی، به تبرک و تیمن گرفت و با افتخار به دندان کشید و چه خوش گفت گفت آنکه گفت:

«همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت

که رقیب درنیاید به بهانه ی گدایی!…»

و چه ها که نثار حضرت قصاب اعظم و سرسلاخ مقرب نظام که نکرده اند و چه درها که نیفشانده اند:

بخوانید به نقل از خبرگزاریها:

«بر اساس گزارش‌ها، مدیران روزنامه‌های شرق، آفتاب یزد، ابتکار، آرمان، دنیای اقتصاد، جهان صنعت، پایگاه خبری راوی، و خبرگزاری‌های ایرنا و ایسنا در این نشست حضور داشتند و به تمجید از عملکرد آقای رئیسی در مقام رئیس کنونی قوه قضاییه و اظهارات وی در رقابت‌های انتخاباتی پرداختند.

از جمله محمدعلی وکیلی، مدیرمسئول روزنامه ابتکار، گفت: «مواضع رئیسی در جریان مناظرات و پرهیز وی از ایجاد دوگانگی اتفاق مبارکی بود و شخصیت‌های اصلاح‌طلب در جریان رقابت‌های انتخاباتی شاهد رفتار منصفانه آقای رئیسی بودند»

مهدی رحمانیان، مدیرمسئول روزنامه شرق، نیز اظهار داشت که این روزنامه به مدت هشت سال برای دولت حسن روحانی کار کرد اما طی این مدت هیچ‌گاه چنین نشستی با آقای روحانی انجام نشد

آقای رحمانیان افزود: «همسرم به من گفت همین که آقای رئیسی در این مدتی که در قوه قضاییه بود، کمتر دادگاه می‌رفتید و مثل قبل به من پابند نزدند و مزاحمتی در قوه قضاییه نداشته‌ام، خودش نشان‌دهنده این است که شما آدم خوبی هستید»

همچنین منصور مظفری، مدیر مسئول روزنامه آفتاب یزد، اظهار داشت: «رفتار با متانت رئیسی در جریان رقابت‌های انتخاباتی جلوه‌ای از حق‌مداری و حضور وی در جبهه حق بود»

کار اصلاح طلبی به همینجاهایی کشیده که می بینید. بیشتر نگویم بهتر است! حضرات پیشاپیش آمده اند به آستان بوسی که یکوقت مشمول غضب ملوکانه نشوند و نانشان آجر نشود بیچاره ها! چه کنند اصلاح طلبند دیگر! دست خودشان نیست خرج دارند! جناب رئیسی! هوای رسانه های اصلاح طلب ما را داشته باش! به امیدی بر درت آمده اند بزرگواری کن و دست نوازش بر سرشان بکش تا خودشان را بیشتر پاره نکرده اند و جر نداده اند! تلف شدند بیچاره ها! دیدی که زن جناب رحمانیان به شوهرش گفته همین که این دوره کمتر دادگاه رفت و مثل قبل بهش پابند نزدید خیلی آدم خوبی هستین! همینکه ما را به حضور پذیرفتید منت گذاشتید! بنده نوازی کردید! ذره پروری فرمودید! شما چقدر منصفی! چقدر بامتانتی! اصلا شما جلوه ای از حق مداری و حضور در جبهه حقی… آقای «مظفری» گفتند!

باز هم به قول شاعر:

«سحر آمدم به کویت به شکار رفته بودی

تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی»….

و بقول «شهیار قنبری»:

«آقا! اجازه هست بروم یک کم بالا بیاورم؟!»

«نظام مقدس» و انهدام «جمهوریت»!

با اعلام رسمی فهرست هفت نفره نامزدهای تایید صلاحیت شده از سوی شورای نگهبان، که پیشتر انتشار آن توسط شبه رسانه های امنیتی از جمله فارس، با شگفتی و ناباوری محافل و جریانهای سیاسی مواجه شده بود، تردیدها و نگرانی های فراگیر و گسترده در این چندروز نسبت به رعایت اولیه ترین استانداردهای قانون انتخابات و التزام به حداقلی ترین سطح از روال و تشریفات قانونی ولو در شکل ظاهری آن، صورت تحقق و عینیت بخود گرفت و آنچه که بسیاری با وجود سابقه نظام و شورای نگهبان و با توجه به انبوهی از شواهد آشکار از روزهای پیش باور و انتظار آن را حتی از حاکمیت کنونی با ساختار بشدت سرکوبگر، متصلب و امنیتی نداشتند، صورت واقعیت به خود گرفت.

عصری دیگر آغاز شده است. همه چیز حکایت از آن دارد که «نظام» و بعبارت دقیقتر و درست تر: رهبر، قدم در راهی بی بازگشت نهاده است: کودتای تمام عیار و آشکار برای به مسلخ بردن جمهوریت که دیگر همین بقایای ناچیز، ناقص و نیم بند تشریفاتی از آنهم برای راس نظام، قابل تحمل نیست. همان راه که از «مهندسی تقلب» در خرداد 88 آغاز شد و اینک به «مهندسی انتصابات» در خرداد 1400 رسیده است در صریحترین، عریانترین و علنی ترین شکل ممکن: کشتیبان را سیاستی دگر آمده است. این نقطه نهایی و مرحله تکاملی همان پروژه ای است که در خطبه تاریخی آیت الله خامنه ای در 29 خرداد 88 و یک روز پیش از آن سرکوب خونین در خیابانها تجلی یافت و باز هم به صراحت و تاکیدی تمام و بی ابهام: «من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبروئی هم دارم همه‌ی اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد… ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد…» این یعنی این راه برگشت ندارد. چندسالی پیشتر از این هم البته، همین موضع و مشی و مسیر را صریحتر، «حسین شریعتمداری» در سرمقاله «کیهان» نوشت: «سیاست جاده یکطرفه است و کسی می برد که در لحظه مواجهه با اتومبیل روبرویی کنار نکشد و تا لحظه آخر مستقیم به راهش ادامه دهد اینچنین است که اتوموبیل روبرو باید کنار بکشد و در دره سقوط کند…» این تقریر و ترجمانی سرراست تر و روشن تر از همان بود که در ذهن رهبری نظام برای یکدست سازی و تحقق سیاست تجمیع، تراکم و تمرکز مطلق قدرت می گذشت. اهل نظر واقفند که «سعید امامی» طراح و مجری پروژه دگراندیش کشی و روشنفکرکشی و حذف و سلاخی همه معاندان و مخالفان در داخل و خارج به امر رهبری و قهرمان قتلهای زنجیره ای بعنوان خونین ترین و وحشت بار ترین پروژه خفه سازی و تصفیه حساب حکومت با همه عناصر ناهماهنگ و ناهمرنگ در فجیعترین شکل خود، در یک جلسه محرمانه با استانداران کشور- که سالها بعد، فایل صوتی آن به بیرون درز کرد- آشکارا گفته بود: «هرکس می خواهد نظر شخص آقا را مطلع شود صبح به صبح سرمقاله های کیهان را بخواند»

راهی که رهبر نظام به دستیاری کارگزاران سیاست یکدست شدن قدرت در پیش گرفته است، تحقق همان سیاست اعلام شده اوست: «گام دوم انقلاب» که اینک قرار است با مهندسی انتصاب جناب «ابراهیم رئیسی» و حذف همه رقبا و شکل دادن به یک صحنه آرایی گسترده سیاسی- امنیتی و ایجاد همه تمهیدات و تدابیر شبه قانونی را برای این چیدمان و ساختاربندی جدید «ضد جمهوریت»، اجرایی و عملیاتی شود. اینهمه بی نقاب و بدون پرده پوشی و انکار و پنهانکاری به شیوه دوره های پیشین و تاکید ظاهری بر مشارکت و حضور گسترده مردم و رقابت سالم و فضای پرشور انتخاباتی و با دور زدن همه ترتیبات و تشریفات و تعهدات متعارف حقوقی و قانونی برای حفظ همان ظاهر کمرنگ بجامانده از اصل آزادی انتخاب و حقوق اساسی ملت، تدارک دیده اند. همه چیز برای جامه عمل پوشیدن دوران جدید یا همان تحقق گام دوم انقلاب، که خواسته اکید و رویکرد قاطع و بی تردید و تخفیف رهبر است، مهیاست اما این بار اتفاقی دیگر افتاده است. نظام حتی از خیر همان ژست نیم بند دمکراسی و نمایش شبه انتصابات یا انتصاب توسط و با مسئولیت مردم و سلب مسئولیت از حاکمیت و رهبری در قالب انتخابات را یکسر تبدیل به نصب مستقیم مهره دستچین شده و منتخب و منصوب رهبر کرده و به این نتیجه رسیده که این نمایش و ژست تبلیغاتی بقصد کسب اعتبار و آبرو برای نظام در سطح بین المللی عملا به هزینه و ریسکش نمی ارزد. این است که حتی در همان خطبه رمزگشایانه و بسیار مهم 29 خرداد 88 بلحاظ تبیین صریح گفتمان نظام در فردای تقلب بزرگ و اتمام حجت با معترضان و یک روز پیش از آن سی خرداد خونین، رهبری نظام گفته بود: «اگر مردم به نظام اعتماد نداشته باشند در انتخابات شرکت نمی کنند، اگر احساس آزادی نکنند به انتخابات روی خوش نشان نمی دهند» اما این بار، موضع حقیقی رهبر این است که بدون هیچ احتیاط و ترسی از افکار عمومی از زبان «عباسعلی کدخدایی» سخنگوی شورای نگهبان، رخ عیان کرده است که در حقیقت، آیین نامه و راهبرد رسمی دوران جدید و سرنمون گام دوم انقلاب اوست: «کاهش مشارکت مردمی در انتخابات هیچ خدشه ای به مشروعیت و قانونی بودن آن وارد نخواهد کرد» این یعنی رویه و رویکرد و اساسا هندسه و گفتمان قدرت، عوض شده است و سخنگویان رهبر، دارند همان را می گویند که او در نظر دارد و این مهندسی حذف، سرکوب و قدرت نمایی بی سابقه و فراقانونی را هم در راستای همان ترتیب داده اند تا بسترسازی عبور نظام بکلی بریده از رای مردم و پشتوانه اراده و انتخاب جمعی و متکی بر «میدان» و «دولت پنهان» و استراتژی جنگ سخت با همه نهادها و پایگاههای باقیمانده از مشروعیت انتخابی در درون حاکمیت و اقتدارگرایی و استبداد خشن، نامنعطف و بی مهار و محدودیت، هرچه سریعتر تسهیل و ریل گذاری شود و بیشتر از این برای تحقق رویای دیرین کره شمالی و سوریه ای کردن ایران و ایجاد حریم امن و حیات خلوتی دور از مزاحمت اغیار به دستور و اراده شخص رهبر، معطل قضاوت افکار عمومی در ایران و جهان نشوند. این سیاست جدید برای گذر از بحرانها و چالشهای ساخت انتصابی و غیرانتخابی نظام با جمهوریت و کنار گذاشتن مماشات و مصالحه ظاهری با مردم و راحت کردن خود و یکسره شدن کار، چند سویه دارد:

1 – بدعت خطرناک شورای نگهبان در اجرای منویات رهبر و پیاده شدن طرح او در بیانیه گام دوم انقلاب با تشکیل «دولت جوان حزب اللهی» و اعلام «جمهوری ولایی»، نقض صریح حق حاکمیت ملی و اصل انتخاب و در حکم سنگ قبر جمهوریت نظام است که البته جز نامی از آن بجا نمانده بود. انهدام جمهوریت و عبور از مردم که نظام را کاملا بی نیاز به آرائ مردمی برای مشروعیت خود و بی هیچ نسبتی با مفهوم جامعه سیاسی صاحب حق و منزلت و آزادی انتخاب، ترسیم می کند، قطع همه پیوندهای قدرت انتصابی و مشروعیت و منشاء قدسی و فرازمینی و مافوق بشری قدرت در نظام جمهوری اسلامی با مفهومی بنام «دولت- ملت» و نهادهای انتخابی و مبتنی بر تعریف حقوقی و قانونی و بر مبنای تحدید و قاعده مندی و ملتزم ساختن قدرت به مسئولیت و پاسخگویی است. اینکه «خلیفه سلطان نشین بی قانون خراسان» یعنی پدرزن نامزد منتخب رهبر برای عروس قدرت یعنی «ابراهیم بت شکن» مقرب و منصوب، می گوید: «کسی که در انتخابات شرکت نکند جهنم رفتنش قطعی است» و می افزاید: «ما در روی کره زمین تنها کشوری هستیم که مردم خودشان برای خودشان تصمیم می‌گیرند» و اگر «سیداحمد علم الهدی» چنین نگوید که بگوید؟! «لاله افتخاری» نماینده اصولگرا و عضو شورای وحدت اصولگرایان به صراحت بیشتری از جنس همان صراحت و قاطعیت شورای نگهبان و کلیت نظام، حرف آخر را زده است او از کاندیداهای باقیمانده خواسته است که همگی به نفع سید ابراهیم رئیسی کنار بروند و گفته است: «باید برای افرادی که به نفع رئیسی کنار نمی‌روند تاسف خورد»! باور کنید این سخنان، شوخی و طنز و مطایبه نیست. اگر در همین افق فکری و منظومه و مدار ریست و زبان و تفکر که اینان در درونش مستغرقند باشی همینها را می گویی بی ذره ای احتمال خطا و خلاف واقع گفتن!

حاصل هم البته «تزئینی- تاییدی- تقویتی» شدن رای مردم و سلب مشروعیت، اثرگذاری و تعیین کننده بودن آن در ساخت سیاسی و در پارادایم قدرت است و بس.

اساسا موجودیت شورای نگهبان بر اندیشه ای بنیان گرفته است که ماهیتش نفی «قانون» و منشاء زمینی قرارداد اجتماعی و اصل اولیه حقوق طبیعی و باور به آزادی ذاتی انسان و حق انتخاب آزاد انسانی است. این اندیشه در ذات و مبنا، رودرروی حقوق بشر ایستاده است و اصلا هویت خود را در همین نزاع، تعریف کرده است. بنیانگذار این نظام با اینکه بارها بر میزان بودن رای ملت تاکید کرده بود و رای و انتخاب ملت را اگرچه به ضرر خودشان باشد متبع و مشروع شمرده بود و اگرچه سخنانی از او در دست است که به نحوی پیشگویانه، عاقبت کار شورای نگهبان را چهل سال قبلش پیش بینی می کند و آنان را به روشنی از نادیده گرفتن رای مردم و سست شدن پایه های مشروعیت نظام، برحذر می دارد اما او خود به اصالت قانون، ذاتا اعتقاد نداشت و شرع و فقه را در نظم سیاسی و نظام قضایی و حقوقی ایران، جانشین قانون کرد و در دستورالعمل مشهوری در همان سالهای اول استقرار نظام به قوه قضاییه، شرط اعمال قانون را تطابق آن با شرع اعلام کرد. تاسیس شورای نگهبان، خود مبتنی بر همین باور درونی او به نابسندگی قانون مستقل، موضوعه، با منشائیت انسانی و غیر ملتزم به فقه و غیر منشعب و غیر متخذ از احکام شریعت و منصوصات و موازین شرعی بود که ایدئولوژی اقتدار حکومت دینی پشت این پایگاه سنگر گرفته بود و اعمال قدرت خود را بر اساس آن مشروعیت می بخشید.

بر همین اساس و با حذف «جامعه سیاسی» برآمده از حقوق اساسی که زاینده مفهوم «دولت- ملت» و «حقوق شهروندی» است، مفهوم «امت اسلامی» شکل می گیرد که مبتنی بر پیوندها و انگاره های مطلقا دینی و نفی و سلب و مشروعیت زدایی از سه عنصر بنیادین: هویت، فردیت و ملیت در قالب یک توده سیال، بی شکل و مطیع محض و مطلق و نامقید و بی قید و شرط فرامین و تاییدگر و تقدیس گر اسطوره مقدس برساخته حکومت از ولی فقیه و رهبر و راس حاکمیت است. اینجاست که مفهوم انتخاب آزاد نیز رنگ می بازد و فاقد معنا و ماهیت اصیل و حقیقی خود می شود. بدیهی است که این تحول در تاریخ سیاسی ایران، که ریشه ها و پشتوانه های عمیقی در بیش از هزارسال ایدئولوژی و تئولولوژی اشعریت و اخباریگری و حاکمیت استبداد مطلقه فردی در پیوند با قدسیت و دین دارد، جامعه ای را که برای تکمیل پروژه مشروطیت و رفع خللها و نقصانها و بحرانهای آن انقلاب کرده بود و اراده و آرمانش، خلع ید کامل از استبداد و خودکامگی فردی و تحقق «خواست آزادی» و «انتخاب فردی» بود، یک عقبگرد عظیم و قهقرای تاریخی کامل محسوب می شد و عزیمت از یک حاکمیت عرفی توسعه گرا و پیشرفت محور با رویه استبداد سیاسی و تمرکز قدرت، به یک حاکمیت مطلقه فردی توتالیتر و تمامیت گرای قدسی که حاضر است برای ماندن خود، و با دستاویز حفظ اسلام، یک کشور و یک ملت را یکجا دفن کند، در حکم از چاله به چاه رفتن بود.

بنیانگذار این نظام البته بارها منویات خود را اظهار و آشکار کرده بود و آنکه اهل اشارت بود باید بشارت همه آنچه در دوران حاکمیت بلامنازع او، و پس از آن تا همین امروز، رخ داد درمی یافت!

او از همان زمان که در پاریس هم بود در لابلای سخنانش که رنگ وعده و پنهانکاری و امیدآفریدن و شورانگیختن داشت، راه و رویه بعدی خود را اعلام کرده بود از جمله درباره قانون اساسی حکومت آینده گفته بود: «ما تا قوانین شریعت هست البته به قانون احتیاجی نداریم اما برای اینکه کسی اشکال نکند فورا مجلس موسسات تشکیل داده و قانون اساسی جدید را تدوین می کنیم». یعنی قانون یک چیز عرضی است و برای بستن دهان مخالفان به کار می آید نه ذاتی و اصیل چون شرع هست و قانون هم فقط در محدوده موازین فقهی قابلیت و ضمانت اجرا دارد همانگونه که آزادی و حقوق بشر و انتخاب و جمهوریت و اصلا عقل و اختیار انسان در چشم انداز وسیعترش. اما سخنان او پس از پیروزی انقلاب و در ایران، بمراتب شفافتر و بی پرده تر بود. از آن جمله در پیام خود بمناسبت افتتاح مجلس خبرگان قانون اساسی، به وضوح تمام، حق قانونگذاری را منحصرا از آن فقها دانست و غیر روحانیون این مجلس را به اطاعت و تبعیت کامل از فقیهان فراخواند. پیام، روشن بود. تبار فکر و سخن او به کسانی چون شیخ فضل الله نوری می رسید که از «کلمه قبیحه منحوسه حریت» می گفت و مشروعه را در مقابل مشروطه علم کرده بود و جبهه نزاعش را با آزادیخواهان و مشروطه طلبان کاملا مشخص کرده بود: حاکمیت شرع انور و احکام فقهی بجای قانون زمینی موضوعه و قراردادی میان انسانهای جاهل و خاکی و خطاکار و عاری از تشخیص صلاح و فساد خویش که گمان کرده بودند خبری است و بدون حاجت به متابعت و دستبوسی و عرض نیاز به علمای دین و اساطین شرع مبین، می توانند برای خودشان قانون وضع کنند! فکر حضور چند فقیه جهت تطبیق قوانین مجلس مشروطه با شریعت که متعلق به او بود بعدها به دست خمینی و در قالب ایده شورای نگهبان تحقق یافت. این اندیشه در پس پشت خود، متکی بر یک ایده مرکزی و یک ایدئولوژی است: اصالت شرع و نابسندگی قانون و قرارداد اجتماعی و عدم استقلال، صلاحیت و حق ذاتی انسان برای تصمیم گیری درباره خود و حاکمیت بر مقدرات خود. این جوهره فکری، با پوسته ای ظاهری از جمهوریت و انتخابات و حق مردم برای تعیین نظام سیاسی پوشیده و پنهان شد اما در بسیاری موارد این تناقض درونی و ساختاری در نظام جمهوری اسلامی- که خود همین نام هم مصداق بارزی از تناقض بود!- ظهور و بروز می یافت. از جمله در اختلاف نظر و گسست و بحران نهادینه شده میان رهبر و رئیس جمهور در تمامی دوره ها، و در مواردی که رای و نظر رهبر با انتخاب مردم یکی نبود و در این سخن مشهور خمینی خطاب به ملت در هنگام اوج تنش میان هسته مرکزی قدرت با رئیس جمهور وقت؛ دکتر «ابوالحسن بنی صدر» به تمامی، رخ عیان ساخت: «اگر همه ملت هم به کسی بگویند بله من طلبه که اینجا نشسته ام اگر خلاف مصالح اسلام تشخیص دهم می گویم نه» و باید به یاد داشت این سخن کسی است که پیشتر گفته بود: «رای ملت ولو بر خلاف مصالح خودش هم باشد متبع و لازم الاجراست و کسی حق مداخله و قیم شدن و تکلیف تعیین کردن ندارد».

این است که در سراسر این چهل و دوسال، تقریبا از همان اولین انتخابات: رفراندوم برای جمهوری اسلامی و سپس مجلس خبرگان و بعدتر در سطح وسیعتر، متمرکزتر و سازمان یافته تر در انتخابات مجلس اول، نظام، این عدم التزام و پایبندی درونی به رای و انتخاب مردم را نشان داد و بعدها در دوره رهبری آیت الله خامنه ای، این رودررویی و صف آرایی، شکل علنی تر و عریانتری بخود گرفت. در جریان پیروزی جبهه اصلاحات در دوم خرداد 76 که ناشی از خطای محاسباتی جریان اقتدارگرای حاکم بود و تمامی امکانات خود را برای دفع و محو و مهار آن بسیج کرد و سپس در جریان آن تقلب بزرگ مهندسی شده و پیامدهای خونبار بعدی اش در خرداد 88 که نقطه افتراق کامل نظام و رهبری با جمهوریت و انتخابات و ایستادگی آشکار و تمام عیار قدرت در برابر مردم بود و اینک هم از صبحگاه چهارم خرداد 1400، دیگر نام و نشانی هم از آن جمهوریت تکه پاره و نیم بند، مسخ شده، مثله شده و تغییر ماهیت داده حتی در شکل ظاهری اش هم نمانده است. رهبر اراده کرده است که «رئیسی» را به هر قیمت- حتی به قیمت رد صلاحیت رئیس سه دوره مجلس این نظام- رئیس جمهور کند. تعارف را کنار بگذارد و از خیر قبول گرفتاریهای ناشی از رعایت قواعد ظاهری بازی سیاست و تشریفات شکلی و نمایشی انتخابات هم بگذرد چون دیگر یک ژست دمکراتیک برای دنیا و نمایش مشروعیت مردمی به اینهمه دردسر و خطرهای احتمالی اش نمی ارزد! همانگونه که چندی پیش زنده یاد دکتر «اکبر ترکان» به دقت و درستی این روز را پیش بینی کرده بود: «آنها چنین ریسکی نمی‌کنند ممکن است یک موج فراگیر همه را برانگیزد و پای صندوق بروند. آنها می‌گویند ما تا اینجا جامعه را حسابی کوبیده‌ایم، له و لورده کرده‌ایم. یکهو اجازه دهیم یکی از آنها بلند شود و بقیه دورش جمع شوند.همه را رد صلاحیت می کنند. اصلا اجازه اینکه مردم پای صندوق بروند را نمی دهند…»

پس نظام با همین دست فرمان به پیش می رود. ابایی هم از هیچ چیز و هیچکس ندارد. چیزی به نام «مردم» که عملا از فرهنگ سیاسی این نظام بکل حذف شده است. جهان هم به مذاکره و معامله و تحمل و کنارآمدن با موشک و پهباد و نیروهای نیابتی و تروریسم منطقه ای جمهوری اسلامی روی آورده است. پس دیگر مانعی بر سر راه توسعه اقتدارشان نیست.

هسته مرکزی قدرت، تصمیم خودش را گرفته است: حذف ملت از فرایند تصمیم گیری. بر این اساس، نظام از التزام و پایبندی حتی ظاهری به سه اصل برای همیشه عبور کرده است:

اول- مشروعیت مردمی

دوم- مشارکت مردم

سوم- بی هویت سازی، بی حیثیت و فاقد اعتبار کردن و سلب ماهیت حقوقی و معنوی و جایگاه نمادین «نهاد انتخابات» بعنوان آخرین نشانه پیوند با مردم و آخرین رگ اتصال نظام با رویه و شکل دمکراسی

همه مهره چینی ها هم از پیش برای تکمیل این طراحی و مهندسی با شدت عمل بی سابقه نهادهای امنیتی- نظامی و با امنیتی و پلیسی کردن فضا صورت گرفته است. موج گسترده احضار، ارعاب و تهدید فعالان سیاسی و روزنامه نگاران در این چندروز حکایت دارد چه خوابهایی دیده اند. بی ترس و بدون احتیاط، قدرت نمایی و قلدری می کنند، خط و نشان می کشند، یکطرف آقای «آقا تهرانی» معترضان را به «جمع کردن» بشارت می دهد، یکطرف فرزند نورسته جناب «حداد عادل»؛ همانکه فیلم تازه صحبتهایش این روزها همه جا نقل هر مجلس است که: «در زمان طاغوت از هر 100 بچه که بدنیا می آمد 150 تاش تلف می شدند»! می خواهد ادای محمدرضاشاه فقید را دربیاورد اما غلط زیادی می کند و مرتکب این شکرخوری بیش از حد دهانش می شود که: «هرکس که می گوید رای- بی رای گذرنامه اش را در اسرع وقت بگیرد و ایران اسلامی را ترک کند»! یکطرف دیگر جناب استاد(!!) «علی اکبر رائفی پور» عکس سردر بازداشتگاه اوین را در آینه اتوموبیل گذاشته و زیرش نوشته: «از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکتر است»! و یک طرف هم سردار(!!) «حاج سعید قاسمی» هوچی و عربده کش لجاره و لومپنشان تهدید می کند: «هرکس اعتراض دارد بیاید خیابان تا همه تان را جمع کنیم» و بالاخره جناب «مهدی طائب» صاحب سر مقام عظما و سرحلقه مقربان بیت، راز درون پرده نمایان کرده و پیشاپیش هم اعلام فتح (بر مردم؟) کرده اند: «به مرحله خالص‌سازی از انقلاب رسیده‌ایم و قطعا پیروز خواهیم شد»! آری درست شنیدید: «خالص سازی»! یا همان «جمهوری ناب ناب» از نوع ولایی اش! بدون حتی یکنفر عنصر «ناخالص»، «غیرخودی» و مزاحم و موی دماغ که خواب و خیالات خوش ما را برآشوبد و خاطر خطیر مقدس ملوکانه را مکدر کند!… فکر همه چیز را کرده اند چنانچه می بینید!

ظاهرا جناب رئیسی هنوز نیامده با مصونیت و تقدس رهبری آمده اند! نقد عملکرد و سوابق ایشان جزو خط قرمزها اعلام شده و در همین مدت بسیاری را چیزفهم کرده اند که حد خودشان را بدانند و حساب کار دستشان بیاید و بفهمند دنیا دست کیست! امام جمعه موقت 91 ساله تهران و نایب رئیس مجلس خبرگان آیت الله(!) «موحدی کرمانی» مگر ندیدید که صریحا رقبای رسمی و تایید صلاحیت شده آقای رئیسی را که مطالبی درخصوص فقدان سواد و نداشتن مدرک و تخصص علمی و دانشگاهی یا سوابق نه چندان قابل دفاع ایشان در ریاست قوه قضا گفته بودند، تهدید به رد صلاحیت و خواری و خذلان در دنیا و آخرت(!) کردند و فرمودند: «بترسید که گرفتار رد صلاحیت خود توسط شورای نگهبان شوید که در این صورت مبتلا به رسوایی و خواری در دنیا و عذاب الهی در آخرت خواهید شد»! می بینید که دیگر از این پس هرگونه اهانت به منتخب رهبر که قاعدتا و قطعا همان منتخب مردم هم هست! تابوی نظام محسوب شده و از جانب نهادهای امنیتی تحمل نخواهد شد. همه چیز علنی و خیلی «رو» دارد جلوی چشم همه رخ می دهد. با کسی تعارف و شوخی و رودربایستی هم ندارند و شمشیر را از رو بسته اند. نقض صریح قانون دارد رخ می دهد و رئیس یک قوه که بگیر و ببند و زندان و نظام کیفری دستش است بدون استعفا از منصب خود و با حفظ سمت، همزمان(!) نامزد ریاست قوه مجریه هم شده یعنی کاری که در هیچ نظام دمکراتیک با حداقلی از التزام به ساز و کارهای قانونی غیر ممکن و بی سابقه است و کار به جایی می رسد که صدای محسن رضایی هم در می آید و شورای نگهبان می گوید: «تهدید» نکردیم «توصیه» بود! و همتی در جلسه مناظره جلوی میلیونها نفر از احتمال تعقیب و مجازات خود پس از انتخابات بجرم پاسخگویی به «نامزد نظام» و نقد او ابراز نگرانی می کند و از او می خواهد که بعدا انتقام این رقابت را نگیرد! آرایش و صف آرایی یکپارچه و متمرکز هسته سخت قدرت با بهره از همه امکانات تبلیغی- رسانه ای- امنیتی- نظامی در برابر تنها و آخرین سنگر و خاکریز بجامانده از دمکراسی و جمهوریت، کامل و تمام عیار است. از همین اول کار هم مدیریت انتخابات افتاده دست «قرارگاه ثارالله»! و شخص «سردار نجات» که معرف حضور همه هست شخصا می رود به خانه آقای «احمدی نژاد» تا خبر رد صلاحیتش را بدهد و بگوید دست از پا خطا نکند و با اصل نظام یکوقت درنیفتد!

2 – با این حساب می توان با اطمینان گفت از این پس ظرفیت اصلاح درون ساختاری نظام، رسما به انتها رسیده و امکان هرگونه تغییر در ساختار بسته و متصلب مرکزیت قدرت سلب شده است. انسداد ساختاری چنان راه را بر هر تجدید نظر و اصلاحی تنگ کرده که هیچ چشم اندازی از امید به تحول در شرایط موجود و برونرفت و بهبود وضعیت در افق آینده این نظام قابل تصور نیست. این فقدان چشم انداز امید که امروز این نظام سراپا فساد و فرسودگی بر این سرزمین و مردم تحمیل کرده بزرگترین فاجعه روزگار ماست.

همه جریانها، کنشگران و ناظران سیاسی و کلیت افکار عمومی بر این نکته اتفاق نظر یافته اند که امروز اصلیترین ضرورت، درآوردن کشور از این باتلاق بحرانزدگی فراگیر و عظیم، اصلاح متمرکز و ساختاری و مبارزه با فساد دامن گستر و ریشه داری است که تبدیل به تابلوی حاکمیت و سرلوحه سیاست ورزی و کسب قدرت شده و بسرعت در حال ترسیم دامنه های یک فروپاشی عظیم ملی است. فسادی نهادینه شده، سیستماتیک و درونزا که برخلاف تصور رهبر نظام، شاخص هویت قدرت در این نظام شده و همه اجزای آن را تا مغز استخوان از خود انباشته است.

اما حاکمیت، نشان داد که نه تنها ظرفیت و قابلیت اصلاح از درون را بکلی از دست داده، بلکه انسداد و فروبستگی فضای سیاسی و کور کردن همه دریچه های امید و انگیزه و ابتکار برای چاره گشایی و جریان آفرینی و امکان سازی مشارکت ملی، برخورد قهرآمیز و مسدود شدن همه راههای حرکت و کنش سیاسی در درون نظام و با فرض پذیرش ساختار موجود، هیچ تدبیری برای هسته سخت قدرت جز سرکوب و خشنتر و امنیتی تر کردن فضای سیاسی باقی نگذاشته است. در حقیقت، نظام به همه مدافعان ایده براندازی در داخل و خارج اعلام می کند که جز این راهی نمانده است! همه رخدادهای این چندروز هم چیزی جز اثبات این حقیقت نیست! در عین حال شورای نگهبان یک پاس گل جانانه هم به تحریم کنندگان انتخابات داده است یعنی عملا ثابت کرده که راهکار و تصمیم آنان در شرایط کنونی بهترین راهکار ممکن بوده و راهی جز تحریم کامل نمانده است. وقتی وضع به جایی می رسد که رئیس سه دوره مجلس نظام با آن سابقه و وجهه مدیریتی یا معاون اول رئیس جمهور هنوز بر سر کار، رد صلاحیت می شوند و «صادق لاریجانی» قاضی القضات سابق و کسی که بعنوان گزینه رهبری از او نام برده می شد زبان به شکوه از کنترل شورای نگهبان توسط نیروهای امنیتی گشوده و به خدا پناه می برد و فردایش مجبور به اعترافات اجباری و تکذیب حرفهای روز قبل خود و دفاع محکم از عملکرد و جایگاه شورای نگهبان می شود! وقتی کار به اینجا کشیده که رئیس «شورای وحدت اصولگرایان»، باقیمانده کاندیداهای تایید شده برای رد گم کنی این فاجعه و فضاحت «انتصابات» را به کنار رفتن دستجمعی و داوطلبانه دعوت می کند تا رئیسی تنها گزینه و بدون حتی رقیب اسمی و فرمایشی باشد و می گوید: «باید برای هرکس که کنار نرود تاسف خورد»! آیا دیگر راهی جز تحریم مانده است؟

3 – یک حقیقت مهم در رویکردی که نظام در پیش گرفته و ماهیت خود را با آن تعریف و افشا می کند؛ شخصی شدگی، بی قاعدگی، بی هنجاری، بی معیاری و فقدان هرگونه پرنسیب و خط قرمز و فروپاشی حیرت آور اخلاق سیاسی در ساختار قدرت و عبور از همه چارچوبهای قانونی و همه نرم ها و اصول اخلاقی، انسانی و حتی موازین شناخته شده در عرف سیاست است که اوج این هنجارگسیختگی را در همین اقدام شورای نگهبان- به نیابت از رهبری نظام- می توان مشاهده کرد. تناقض، تشتت، فقدان کمترین حد از قاعده مندی و ملاک مشخص و قابل توجیه و مبتنی بر ضوابط و دلایل قابل قبول، عدم اتکاء تصمیمات حاکمیت به حداقلی از موازین متعارف و مورد اجماع و اشتراک عمومی و در یک کلام: محو و به محاق رفتن «اخلاق سیاسی» و «عقلانیت سیاسی» نظام، آشکارترین نمود خود را بی پرده در برابر همگان به نمایش گذاشته است. تناقضهای فراوان، غیر قابل توجیه و حیرت آوری از این دست:

الف – چگونه و بر چه اساسی، دو نفر (علی لاریجانی و مسعود پزشکیان) برای مجلس، تایید صلاحیت می شوند اما برای ریاست جمهوری رد صلاحیت؟

ب – بر چه اساسی یک نفر (محسن مهرعلیزاده) در همان مجلس، رد صبلحیت می شود اما برای ریاست جمهوری تایید صلاحیت؟

ج – بر چه اساسی دو نفر (علیرضا زاکانی و محمد غرضی) در یک دوره رد صلاحیت و در دوره دیگر تایید می شوند؟ چه اتفاقی این وسط افتاده است؟ معیار و ملاک شورای نگهبان برای احراز یا رد صلاحیتها، چیست؟

د – چگونه رئیس جمهور سابقی که اکنون به حکم رهبر عضو رسمی مجمعی است که مصلحت نظام را تشخیص می دهد صلاحیتش رد می شود؟

یک نکته مهم و تامل انگیز دیگر در این میان، حضور ابتدا پرسر و صدا و سپس یکجا از دم تیغ گذراندن چهره هایی چون: «سعید محمد» و «حسین دهقان» و «رستم قاسمی» و… و اخباری که از اصرار به ثبت نام و اعلام نامزدی دکتر «علی لاریجانی» که با توجه به سابقه و موقعیت ویژه خود در نظام، بعید است بدون ارزیابی و محاسبه دقیق و تضمین اولیه از راس نظام، به میدان آمده باشد، همه چیز را به یک تصفیه حساب تمام عیار، حساب شده و از پیش برنامه ریزی شده شبیه می سازد.

4 – فهرست 7 نفره نامزدهای تاییدشده، و بهتر بگویم تصویب و تعیین شده توسط «نظام»- که نام دیگر «رهبری» است- در عین حال از منظری دیگر، نمادی از اوج تنزل سطح سیاست ورزی و مبتذل شدن «امر سیاسی» و تقلیل و تنزل آن به «امر شخصی» و زوال سهمگین «عقلانیت قدرت» و سقوط انگاره و الگوی «اخلاق حکمرانی» و «منش مدیریتی» در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی است. از شخص «رئیسی» شروع می کنیم که سخن از برکشیدن او بر قله قدرت و جانشینی رهبری هم در میان است. همان که رئیس قوف قضاییه است و پیشگویانه می گوید: «۲۹ خرداد پایان فساد در کشور است»! و: «باید طعم شیرین عدالت را به همه چشاند»! و اینها را کسی می گوید که سمتش «ریاست قوه قضاییه» این نظام است و وظیفه و مسئولیت او تصدی جایگاه اصلی مبارزه با فساد و بیعدالتی است!… تو خود حدیث مفصل بخوان از همین دو جمله کوتاه!

«ابراهیم رئیسی» یک نمونه روشن از بی ریشگی و منحط شدگی سیاست در این نظام است. نمونه کارگذار مطیع، فاقد هویت، و بی چهره و خالی از هر تشخص و فضیلت فردی، آنچنان که مورد پسند رهبر است و همین، اوج فروریختگی اخلاق و سلوک سیاسی او را هم نمایان می کند که به چه مهره هایی نظرش نزدیکتر است… رئیسی هیچ ویژگی و برجستگی بلحاظ شخصیت، دانش، درک و درایت ندارد. او یکی از روشنترین نمونه های زیردستان فرودست و میانمایه ای است که هیچ چیز از خود ندارند؛ هیچ سرمایه، پشتوانه، شخصیت و شاخصیتی جز فرمانبرداری از قدرت و ارادت به ساخت رهبر که تعیین کننده سلسله مراتب ترقی در حکومت است. زیردستانی که برای هرچیز به سخن مقام معظم، استناد می کنند و از هیچ مزیت و شایستگی شخصی، هویت مستقل فکری و صلاحیت علمی و کلا هیچ قابلیتی بهره ندارند. رئیسی مصداق تام و تمام و مثل اعلای آن بی ریشگی است که در باتلاق و گنداب «رویشهای انقلاب» مورد نظر و خواست رهبر روییده و رشد کرده است. همان علفهای هرز بی ریشه ای که هیچ چیز از خود ندارند که اگر بضاعت و موجودیت و شخصیتی داشتند، نمی توانستند در این سلسله مراتب مبتنی بر فقدان تشخص و هویت، اندک ترقی کنند و بالا بروند و به این سطح برسند! دیکتاتور فقط با موجودات حقیر می تواند کنار بیاید و مطمئن باشد که چون هیچ چیز از خود ندارند گوشت و خون و همه چیزشان را از تقرب به او می دانند و هرگز در برابرش عرض اندام نخواهند کرد و حرفی جز حرف او نخواهند داشت. نگاه کنید به حرف زدن، دایره لغات فقیر و ناچیزش، بیسوادی زننده و رقت بارش، و اصلا سراپایش که حکایت از فقدان هرگونه شخصیت و اصالت و استقلال فکری دارد. رویشهای نظام مقدس همینقدر کودن، کوتاه قامت و بی مایه اند که در کلمات و سخن گفتنشان ناخواسته و ناخودآگاه بروز می دهند: «لوکوموتیر» بجای لوکوموتیو!، «پرپکانی» بجای «پروپاگاندا»! و: «نظام سلامت یکی از جلوه‌های ایران قوی می‌تونه باشه. حوزه سلامت یکی از جلوه‌های حضور مردم در نظام سلامت و ارتقای نظام سلامت در کشوره»! و یا در پاسخ به خبرنگار صدا و سیمای بیت و سپاه که در ورودی قبر شهدای گمنام در کلک چال جلوی او را گرفته و رسما و علنا رئیس جمهور آینده را معرفی و رونمایی می کند و می گوید: «در طلیعه دولت مردمی هستیم نظرتان را در مورد این مسیر پیش رو بفرمایید»! می فرمایند: «راه سخت است بقول حضرت امام اما دشواریها ظاهری است»! یا این کلام نورانی و گهربارشان مثلا: « در زمانی که حضرت آقا در بیمارستان بخاطر پروستات بستری بودند 400 میلیون پیامک برای سلامتی ایشان ارسال شد»! توجه فرمودید؟ درست شنیدید چهارصد میلیون پیامک!… کسی که در اول خرداد 98 در نشست با اصحاب رسانه همصدا با ولی امر و مقتدایش که گفته بود: «فساد ساختاری در نظام نداریم و اینها همه تبلیغات دشمن است» و «کش ندهید»! می گوید: «تلقی فساد فراگیر در جامعه، یک تلقی بسیار غلط است… اینکه مدام بگوییم فساد، فساد، این برای کشور اطمینان ایجاد نمیکند» و حالا بعد از دوسال در ییانیه ثبت نام انتخابات و در روز اعلام ورودش خود را قهرمان مبارزه با فساد معرفی می کند! قهرمانی که از قوه قضاییه که جایگاه اصلی مبارزه با فساد است بیرون آمده تا حتما رئیس جمهور شود تا جلوی فساد را بگیرد!

اما شگفتا که ناخواسته و از سر بی مایگی و بی بضاعتی و قلت سواد در همان حد متعارف و معمول، انگار حرف راست را زده و می گوید: «خود را رقیب فساد، ناکارآمدی و اشرافی گری میدانم» و ادبیات و سواد را بنگرید از همین یک جمله! «رقیب فساد»! یعنی یک چیزی بدتر از فساد که از آنهم جلو زده! این عیار فهم و معلومات و طراز و طرز سخن گفتن این آدم است که بسی فروتر از معدل شعور پایین ترین اقشار جامعه است اما رهبر در طلیعه گام دوم انقلاب، «دولت جوان انقلابی حزب اللهی» می خواهد و این مهم است نه چیز دیگر! خود همین «بت شکن دوران»! هم در یک جمله این «ماموریت تفویض شده از بالا» را به روشنی تمام، رونمایی کرد: «به ما تکلیف شده است که وارد میدان شویم»! همینقدر رک و پوست کنده و شفاف!… مهم، «ماموریت محوله» است که باید انجام شود حتی اگر آخرین مدرک این رئیس جمهور «منصوب» و «منتسب» که محتمل است رهبر بعدی هم باشد اگر ششم ابتدایی بود و حتی تحصیلات فقهی و حوزوی هم از او در هیچ حوزه ای ثبت نشده- جز البته شرکت در دروس خارج حضرت آقا!- و اگر هیچ سابقه ای نداشت جز بدنامی و بدسابقگی و نامش تداعی «اوین» و «اعدام» و «خاوران» و «تابستان خونین 67» و «هیاتهای مرگ» بود، مشکلی نیست!… حل است: با خدا باش پادشاهی کن!… جناب رئیسی در سال ۵۴، تحصیل طلبگی را شروع می کند. ۵ سال بعد در ۲۰ سالگی دادستان کرج می شود و از آن پس، همیشه مشاغل مهم و تمام وقت داشته از دادیاری کرج تا دادستانی تهران و ریاست سازمان بازرسی کل کشور و… تا ریاست قوه. ۵ سال تحصیل ( که دو سالش را درگیر انقلاب بوده) حتی برای تکمیل دوره سطح، کافی نیست! سوال این است که ایشان کی درس خارج خوانده و چطور مجتهد شده؟ و کی از مدرک ششم ابتدایی یکباره جهش کرده و هم «آیت الله» شده است و هم «دکتر»؟! این پرسش را یکی از رقبای احراز صلاحیت شده ایشان «مهندس مهرعلیزاده» رسما جلوی دوربین مناظره تلویزیونی پرسید که «آقای رئیسی شما- با احترام به سواد حوزوی تان- از نظر تحصیلات کلاسیک فقط شش کلاس سواد دارید با این سواد نمی شود کشور را اداره کرد»!

اینهم کابینه و مهره های «سید محرومان» یا همان «آیت الله اعدام» و سردار جهادی «قتل عام»: تهیه کننده سریال امنیتی «گاندو» و سردسته اوباش در حمله به سفارت انگلستان شده رئیس ستاد هنرمندانش! و البته دوره قبل هم مهره امنیتی حاضر در سلاخی های زنجیره ای: «ابوالقاسم طالبی» سازنده شاهکاری! چون «قلاده های طلا» این سمت را داشت که منتهای فهمش این بود: «جناح رقیب ما (یعنی طرفداران روحانی) از سر ناچاری آویزان یک آدم سرطانی (یعنی استاد محمدرضا شجریان!) شده اند»!… این رئیس ستاد هنرمندانش بود آنهم هنرمندی که تور زده بودند برای جذب جوانها و قله و غایت تدبیرشان بود: «امیر تتلو»! ; که با سابقه ننگین و ناگفتنی از آنهمه هنجارستیزی و بی اخلاقی و هرزگی و با پرونده کیفری و تحت تعقیب همین قوه قضاییه تحت امر جناب ایشان، از آنطرف پیغام داده برای حمایت قاطع و خبر از بازگشت به ایران در صورت رئیس جمهور شدن جناب رئیسی داده و از همه «تتلیتی»ها خواسته یکپارچه به ایشان رای دهند! رئیس «ستاد فضای مجازی» حضرت آیت الله و دکتر(!) هم شخصیت درخشان دیگری است در نوع خود بی مانند… جناب «رضا تقی پور» که نماینده مجلس ارزشی- انقلابی هم هستند و خبر خوش را به ملت داده اند از طرح در آستانه تصویب مجلس برای محدودیت شدید فضای مجازی شامل این موارد:

 

         پیام رسان های خارجی مسدود می شوند، مگر اینکه قانون ما را بپذیرند.

         همه کاربران باید احراز هویت شوند.

         حبس و جزای نقدی برای توزیع و انتشار فیلترشکن

         کنترل پیام ها در صورت «شروع» به ارتکاب به جرائم علیه امنیت داخلی

بدون اعلام هیچ جرمی و بی هیچ دلیلی، آنها را از زمان قتل وحشیانه و جنون آمیز برادرشان با آن موج تاثر عظیم ملی که برانگیخت، بمدت 9 ماه در انفرادی نگهداشته اند. آنچه به گفته این دو برادر از زندان به بیرون درز کرده، سند سیاه و ننگینی از حد نهایی آن جنون جنایت و آدمخواری است که یک شبه حکومت مافیای فاشیسم و تروریسم دینی تمامیت خواه، سرکوبگر و عاری از تمامی پیوندهای انسانی و اخلاقی، در سازمان یافته ترین، پیچیده ترین و مهندسی شده ترین شکل شکنجه در تاریخ سیاسی معاصر می تواند برای تحکیم قدرتش مرتکب شود. و اینهمه، تحت مسئولیت همان «سید محرومان» است که می گوید «روزنامه نگاران اگر امنیت و آزادی نداشته باشند پس چگونه مردم یک کشور از عمق مشکلات باخبر شوند و حاکمیت اگر نقد نشود و فضا بسته بماند چگونه خود را تصحیح و اصلاح کند»؟! این همان رئیسی است که با اعتماد بنفس و خونسردی تمام در مناظره دوم می گوید: «تمام اقداماتم در این سالها و در قوه قضاییه را قابل دفاع می دانم و پاسگوی تک تکشان هستم»! همان که اگر از کارنامه اش در قتل عام 67 اگر بگذریم- که به گفته «جفری رابرتسون» قاضی سرشناس بین المللی: «کشتار 67 پس از هولوکاست و نسل کشی های عظیم نازیهای آلمان تنها با فاجعه سربرنیتسا(بوسنی هرزگوین) قابل مقایسه است» و از سابقه 40 ساله او در نقض سیستماتیک حقوق بشر، در همین دو سال ریاست او، با یکی از سیاهترین دورانهای قوه قضاییه مواجه خواهیم شد که سخت گیری، سرکوب و حجم خشونت اعمال شده بر زندانیان سیاسی و عقیدتی، حتی از زمان تصدی ریاست پیشین هم بمراتب شدیدتر و بیرحمانه تر شده است. نگاه کنید به وضعیت «فرهاد میثمی»، «کیوان صمیمی»، زندانیان نامه 14 امضا، به شرایط وخیم و رقت بار «محمد نوری زاد» که با مرگ دست و پنجه نرم می کند. به «نرگس محمدی» و توصیفات تکان دهنده اش از بارها تعرض جنسی و کتک زدنهای وحشیانه و جنون آمیز حتی توسط رئیس زندان که پس از آزادی و بدنبال شکایت از شکنجه های متعدد و بی وقفه جسمی، روحی و روانی اعمال شده بر روی خود، همین قوه قضاییه در پاسخ، او را به 30 ماه زندان، جزای نقدی و تحمل 80 ضربه شلاق محکوم کرده است! نگاه کنید به «وحید صیاد امیری» که در زندان و بر اثر اعتصاب غذا جان باخت. به «فرهنگیان» جوان صیاد و شاعر گیلانی که بجرم عضویت در یک گروه 5 نفره در فضای مجازی که به مرحله راه اندازی و مطلب گذاری هم نرسید، 38 سال حکم زندان برایش صادر کرده اند! بخوانید نامه «حسین هاشمی» از بازداشت شدگان اعتراضات آبان 98 را که از بند سیاسی زندان تهران بزرگ (فشاپویه) نوشته و توصیفش از آنچه می گذرد، تن آدمی را بلرزه درمی آورد: « روزانه ده تا ۱۵ هزار تومان برای پول آب؛ این کوچک‌ترین معضلی است که ما زندانیان آبان ۹۸ با آن دست و پنجه نرم می کنیم. آری جوانانی که به بنزین لیتری ۳ هزار تومان معترض بودند حالا باید آب خوردن خود را با لیتری ۵ هزار تومان تامین کنند. شیشه و تریاک به راحتی در این بازداشتگاه پیدا می‌شود اما آب سالم یا سرویس بهداشتی را از زندانیان دریغ می‌کنند»

12 روز پس از انتشار این نامه، برخی منابع حقوق‌بشری از انتقال نویسنده آن به بند زندانیان خطرناک و مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتن توسط زندانیان این بند خبر دادند..حسین هاشمی فقط یک نمونه از زندانیان سیاسی در اعتراضات آبان ۹۸ است که بابت اتهاماتی چون «اهانت به مقدسات و اخلال در نظم و آسایش عمومی» به ۶ سال حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق و بابت مجازات تکمیلی به رونویسی از کتاب‌های «سه دقیقه در قیامت، گناه‌شناسی» و «۵۳ سال عصر پهلوی به روایت دربار» و همچنین شست‌وشوی میت به مدت یک ماه روزی چهار ساعت در بهشت زهرا محکوم شده است!…

آری این همان «رئیسی» است! شخصیت او نمادی است از حقیقت آنچه «هانا آرنت» در رساله تاریخی «خطابه آیشمن در اورشلیم» به: «ابتذال شر» تعبیر می کند. رویه او در تمام دوران تصدی اش بر مناصب قضایی نظام و بخصوص این دوسال که از تاریکترین فصول تاریخ قوه قضاییه جمهوری اسلامی است، نشان از همه آن صفاتی دارد که نظام برای یک کارگزار معتمد خود در عالیترین جایگاهش تعریف کرده است: دروغ، دورویی، پنهانکاری و وارونه سازی حقیقت، انکار و کتمان واقعیات مستند و محرز، بیرحمی و نقض حقوق و حرمت انسانی اولیه زندانیان در نهایت خود، اعمال رویه ضد قضایی و مافوق قانون، پرونده سازیهای امنیتی و ضدقضایی، بی اعتنایی و عدم رسیدگی مطلق به اعتراضها و شکایتها، صدور احکام سنگین و فاقد کمترین وجاهت قانونی و زندانهای طویل المدت بدون تناسب با جرم انتسابی برای فعالان سیاسی و مدنی، پرونده سازیهای غیر مرتبط با رویه قضایی و در تضاد با حقوق مدنی، و

توجه کنید که این طرحهای ویرانگر و وحشت آفرین را که نشان از غایت ترس و احساس ناامنی شدید این جریان از گسترش آگاهیهای رسانه ای مردم و از قدرت و تاثیرگذاری فضای مجازی دارد، برای کشوری زیر سر دارند که بلحاظ زیرساختهای اینترنتی، در مقام نهم جهان قرار گرفته و زبان فارسی پنجمین زبان کاربران اینترنتی جهان شده است! این، رئیس ستاد «فضای مجازی» امین و معتمد رهبر است که مستقیم با مدرک ششم ابتدایی به دکتری جهش کرده است و با همین شیوه بقول جناب «سعید جلیلی»: «جهشی» و «جهادی» می خواهد از روز فردای انتخابات، فساد را همان روز هم ریشه کن کند و البته نمی داند که شروع به کار رئیس جمهوری از فردای انتخابات نیست اما ایشان خب عجله دارند برای خدمت به محرومان و مبارزه با فساد و بیقرارند! و بقول آقای مهرعلیزاده در آن مناظره: «سندروم پست بیقرار» دارند! همان بزرگواری که امروز می گوید: «بگذارید رسانه‌ها در سخن گفتن و انتقاد آزاد باشند. دولتی که خودش را در معرض نقد نگذارد حتما دچار فساد خواهد شد» اما هنوز خون بهنام محجوبی و نوید افکاری و روح الله زم و دهها و صدها جوان دیگر، از پس خونهای «خاوران» از کارنامه اش می چکد و هولناکترین آزارهای جسمی و روحی و وحشیانه ترین شکنجه ها در زندانهای ایران بر فعالان مدنی، محیط زیست، کارگری و صنفی، روزنامه نگاران، دراویش، بازداشتیهای اعتراضات 96 و 98، در همین دوره تصدی او بر قوه قضاییه رخ داده است. کسی که در زمان اسیدپاشیهای اصفهان، دادستان بود اما حالا در توئیتر و تلگرامی که قوه قضائیه تحت امر و تابع فرمان خودش آن را فیلتر کرده حضور دارد و از حق مردم و آزادی رسانه ها می گوید! قهرمان صاحب رکورد در قلع و قمع مطبوعات و زندانی کردن روزنامه نگاران و حفظ کننده مدال افتخار «بزرگترین زندان روزنامه نگاران در جهان» برای این سرزمین، که حدود سی سال پیش، در مقام دادستان انقلاب اسلامی تهران، طراح یک نشریه را بجرم شباهت چهره فوتبالیستی که طراحی کرده بود به چهره مقتدای محبوبش خمینی- که به او در کنار سه تن دیگر از اعضای هیات مرگ در تابستان خونین 67، اختیار اعدام هزاران زندانی سیاسی گروههای چپ و به شهادت مرحوم آیت الله منتظری حداقل 4800 نفر با نام و مشخصات تایید شده را تفویض کرده بود- و حکم اولیه او 1 سال حبس و 50 ضربه شلاق بود حکم را کافی ندانست و به 10 سال زندان! ارتقا داد و مدیر مسئول را هم به تحمل 6 ماه حبس و 50 ضریه شلاق و اغو امتیاز نشریه «فاراد» محکوم کرد! همه اینها فقط برای شباهت چهره طراحی شده از یک ورزشکار به ابرو و چشم پیر جماران و مرشد و مراد دلدادگان!… همان کسی که همین امروز و در لحظاتیکه این سطور نوشته می شد، دست قوه تحت امرش به خون یک زندانی سیاسی دیگر: «ساسان نیک نفس» دوباره آلوده شد. یک زندانی که به جرم تنها چند عکس در حمایت از ولیعهد در اینستاگرام به 8 سال زندان محکوم شده بود! با شرایط وخیم جسمی و با سابقه بیماری اعصاب و روان، دیابت و کبد چرب که به تایید و گواهی پزشکان بدلیل بیماری اعصاب، فاقد قدرت تحمل شرایط زندان بود و بنا به اطلاعیه خود سازمان زندانها: «زندانی فوق الذکر، روزانه انسولین قلمی را که توسط خانواده تهیه می‌گردید در داخل اندرزگاه تزریق می‌کرده است» و باز همزمان، افشای ابعاد تازه و بی سابقه ای از شکنجه های غیر قابل تصور همراه با 9 ماه حبس انفرادی برای برادران «افکاری»: «وحید» و «حبیب» پس از اعدام ناگهانی برادرشان «نوید افکاری» با آن کیفیت دردناک و فاجعه بار در سال گذشته که وجدان جمعی را بشدت جریحه دار کرد، که عمق جنایات و تبهکاریهای قوه قضاییه و نقض فاحش اولیه ترین و بدیهی ترین حقوق انسانی زندانیان و اعمال شدیدترین و غیرانسانی ترین اشکال شکنجه را در زندانهای تحت نظر «عدالت گستر اعظم» و «منجی و غمخوار محرومان» و «بزرگ سردار مبارزه با فساد و بیعدالتیها بطور ضربتی، جهادی و یکروزه»! را به نمایش می گذارد. «ساسان نیک نفس» در طول همین مدت 1 سال زندان از اردیبهشت 99 دو بار بدلیل شرایط وخیم و غیر قابل تحمل زندان، خودکشی کرده بود. برادران افکاری هم، چندبار در زندان خودکشی کرده اند. آنچه در این دوسال بر سرشان آورده اند حقیقتا از حیطه تصور انسان خارج است. باور قساوت و سبعیتی در این حد و تا این درجه از بیرحمی و درنده خویی از کمتر کسی ساخته است. به قطع و یقین می توانم گفت که امروز در هیچ رژیم و حاکمیتی در سرتاسر دنیای امروز، هیچ انسانی اینگونه مورد شکنجه و آزارهای سیستماتیک با این کیفیت و ابعاد باورنکردنی قرار نمی گیرد یا لااقل هنوز ما مستند و مدرکی تا امروز نداریم. دو برادر را شکنجه داده اند، تا حد مرگ کتک زده اند، مورد ضرب و شتم قرار داده اند، شکنجه های روحی و روانی فرساینده و کشنده بر رویشان اعمال کرده اند تا آنها را مجبور به اعتراف و شهادت علیه یکدیگر کنند.

می بینید که از سویی، دستگاه قضایی تحت ریاست او همه فشار و شدت عمل خود را معطوف به جرایم سیاسی- امنیتی و روزنامه نگاران و فعالان فضای مجازی و کنشگران مدنی و اقلیتهای دینی و مخالفان حجاب اجباری کرده و از سوی دیگر، وظیفه و مدعای اصلی خود را که مبارزه با فساد است به روشنی وانهاده و پرونده های دزدی ها و زد و بندها و سوءاستفاده های کلان و سیستماتیک مافیای غارت و سرمایه داری رانت خوار حکومتی چون: هادی رضوی داماد شریعمداری، حسن میرمحمدعلی داماد شمخانی، حسین فریدون برادر حسن روحانی، عمار صالحی فرزند سرلشکر صالحی، محسن جعفری فرزند سردار عزیز جعفری و… را مسکوت و معلق می گذارد. همین که آمده تا درست از فردای روز انتخاب و حتی قبل از تعیین دولت خود، یعنی از همان صیح 29 خرداد، پایان فساد را رسما اعلام کند! و البته رویه او نشان از سیاستگذاری و اولویتهای تعیین شده توسط راس نظام برای قوه قضاییه دارد که مامور به چه کاری است. کش ندادن و چشم بستن بر انبوه مفاسد و ویژه خواری های جناح فاسد حکومت و کلان انبوه خواران مرتبط با نظام و نمایندگانش، و از آن طرف هرچه بیشتر سخت گرفتن و فشارآوردن بر افشاگران مفاسد حاکمیت و چنگ و دندان کشیدن بر تن و جان «صبا کرد افشاری»ها و «نرگس محمدی»ها و «آرش صادقی»ها و… او البته اختیاری از خود ندارد و »آنچه نقاش ازل گفت بگو می گویم»! این تصویر قوه قضاییه «عدالت گستر»، «فساد ستیز» و «مفسدسوز» باب میل رهبر و تجلی یافته در قامت و قالب «سید محرومان و ابراهیم زمان: حضرت آیت الله دکتر رئیسی» است که برای یک مادر و دختر: «راحله احمدی و صبا کرد افشاری» بجرم برداشتن روسری در واگن زنان مترو(!) و همخوانی سرودی بمناسبت روز جهانی زن، حکم 24 سال زندان صادر کرد!، یک درویش: «بهنام محجوبی» را که توسط همان دستگاه عدالت پرور، حکم حبسش به یک وثیقه سبک تبدیل شده بود اما خانواده اش توان تامین این مبلغ را نداشت، با وجود گواهی پزشکی زندان که: بیمار است و توان تحمل حبس را ندارد و با وجود ابتلای به بیماری حاد عصبی و روحی- روانی، کشتند. «ساسان نیک نفس» پدر 37 ساله دو کودک را بجرم فقط عضویت در یک گروه مجازی با وجود ابتلا به چند بیماری سخت از دیابت و کبد تا اعصاب و روان، کشتند. نرگس محمدی را در داخل زندان بارها مورد تعرض و آزارهای وحشیانه و جنون آمیز و غیر انسانی قرار دادند، کیوان صمیمی را با بیش از 70 سال سن و با آن شخصیت و سابقه درخشان مبارزاتی از پیش از انقلاب، در بند مجرمان خطرناک نگهداری کردند. با وجود ابتلا به کرونا در زندان، اجازه مرخصی هم ندادند. مادر پیر و قد خمیده شهیدی که روز عاشورا به ناحق کشتند: «شهناز اکملی» مادر «شهید مصطفی کریم بیگی» را بجرم رفتن سر مزار فرزند جوانمرده اش، زندانی کردند و تهدیدهای سخت به فشارها و آزارهای بمراتب شدیدتر و بیرحمانه تر! «منوچهر بختیاری» را بجرم دادخواهی خون فرزند جوان مظلومش: «پویا بختیاری» شهید آبان 98 در این یکسال بارها به زندان برده اند و شکنجه های سخت کرده اند تا ساکتش کنند. «اسماعیل بخشی» بجرم فریاد زدن مطالبه کارگران هفت تپه و اعتراض به چندین ماه بیکار شدن و حقوق نگرفتن، با لباس زندان به دادگاه می آید اما «امید اسد بیگی» رانت خوار امین و محترم و معتمد نظام و بزرگ دزد و عامل ویرانی و زمین سوخته شدن «مجتمع هفت تپه» بعنوان مطلع و شاهد با کت و شلوار در همان جلسه می نشیند! و «اکبر طبری» به کیفر آنهمه رانت خواری انبوه و کلان، تنها 11 سال حکم حبس می گیرد، «بابک زنجانی» عامل دور زدن تحریم و سوآپ نفتی با حکم صوری اعدام در ویلای مجلل لواسانش خوش می گذراند و دزدها همه آزاد و مشغول به تاراج هست و نیست ملت با رانت انتساب و تقرب به نظام مقدسند و فریادگران بر اینهمه پلیدی و تباهی در حبسهای طولانی و پدری هم که سر دختر جوانش را در خواب با داس بریده، حکمش 7 سال زندان!… این سیمای عدالت و پرونده عدالت گستر بزرگ نظام است که قوه قضاییه برای مبارزه با فساد(!) کمش بود و حالا آمده قوه مجریه را هم یکجا ببلعد البته با هدف عدالت گستری و خدمت به محرومان و بهبود معیشت مردم! نه که فکر کنید قصد دیگری در میان بوده! نه! سرکار خانم «جمیله علم الهدی» هم که حرف آخر را زدند و کار را تمام کردند: «همسرم تمام ویژگی های مد نظر رهبری را برای رئیس جمهور شدن دارند»! می بینید که رک و صاف و پوست کنده رفته اند سر اصل مطلب و هیچ پنهانکاری هم با خلایق ندارند! طرف، مستقیم زده وسط خال! شوهرمن همان است که آقا می خواهد! این مهم است. هیچ ملاک و معیاری هم جز این در کار نیست. معادله قدرت در این نظام به همین سادگی و پوست کندگی است! مهم این است که: «یار که را خواهد و میلش به که باشد»! بقول «علامه مصباح»، تئوریسین و ایدئولوگ این «نظام ولایی»: «مردم اصلا چه کاره اند و چه حقی دارند»؟!…    

بگذریم و برگردیم به ادامه سخن:

«کاوه اشتهاردی» گزینه دیگر اوست برای ریاست ستاد مجازی؛ قهرمان رانت خواری و غارت پروژه «توسکا» و «روبیکا» که گندش از در و دیوار بالا زد و بویش همه عالم را برداشت!

«حجت الله عبدالملکی» جوان انقلابی نامزد تصدی وزارت اقتصاد کابینه او هم نگاهش به اقتصاد و تولید در این حد است که: «با یک میلیون تومن هم می شود کار تولیدی کرد حتما می پرسید چگونه؟ حق هم دارید! آموزش نداده ایم»! و نامزد وزارت ورزش و جوانانش «حجت الاسلام والمسلمین حاج علی اکبری» امام جمعه تهران و منصوب رهبر است و نامزد پست وزارت فرهنگ و ارشادش یک جوان انقلابی دیگر و این بار خیلی هم! «محمدحسین رنجبران» مجری فوق ارزشی- فوق ولایی و مدیرکل روابط عمومی صدا و سیمای ولایت!… برنامه هم البته دارند این «ابراهیم بت شکن» زمان! که در 7000 صفحه!! به همه جا ارائه کرده اند البته چیزی از جنس نازل شدن وحی و واردات غیبی بوده چرا که خود فرموده اند تا یک ماه پیش هم قصد ورود به صحنه انتخابات را نداشتند و به اصرار! و بنا به احساس مسئولیت، اعلام حضور کردند. دولتشان هم «دولت تحول» و محورشان هم «عدالت اقتصادی» است فکر دیگری نکنید افکار و احساسات منفی را هم کلا به ذهن راه ندهید که مثلا چرا اول دسته دسته خبرنگاران و اهالی رسانه را احضار کرده اند و زهر چشم گرفته اند که کسی به ایشان چپ نگاه نکند حالا هم نوبت رسیده به خط و نشان کشیدن برای همان چندنفر نامزد نمایشی برای شکل گیری بازی رقابت ظاهری با ایشان که دیگر گند کار آنقدرها هم بالا نیاید و آش بقدری شور شده که خود حضرتشان به گلایه آمده و می گوید ای کاش فضای رقابتی تری ایجاد می شد و منصب ریاست جمهوری را اینجور «هلو بروی توی گلو» و داخل سینی طلا تقدیم و تعارفشان نمی کردند و یک حفظ ظاهر می شد تا قدرت، بیشتر بهشان بچسبد!

می رویم سراغ نفرات بعدی که از غربال سخت شورای نگهبان گذشته اند. غربالی که لاریجانی ها و جهانگیری ها از آن رد نشدند!

جناب «سردار ژنرال دکتر محسن رضایی» برای چهارمین بار آمده است. این بار هم نمی خواست بیاید اما باز هم مجبور شد و احساس خطر کرد و بعدش هم احساس مسئولیت و تعهد!

سابقه و کارنامه سیاه فرماندهی سپاه و مدیریت جنگش را کنار می گذاریم با آنهمه فضاحت و با آنهمه خون که هنوز از همه جایش می چکد و پرونده خیانت در جریان اشغال مجدد خرمشهر در پایان جنگ توسط عراق و ماجرای مهران و موسیان و نفت شهر و… که او را تا مرز دادگاه صحرایی و اعدام هم کشاند.

می گوید: «آمده ام تا اژدهای پنج سر تورم را به زمین بزنم»

«ریال را بعد از دلار و یورو، قوی ترین پول منطقه می کنم»

«اگر به جای حذف چهار صفر، هفت صفر از پول ملی‌مان کم کنیم، بدون هیچ تلاشی صاحب یکی از باارزش‌ترین پول‌های ملی در جهان می‌شویم»

«اگر رهبر معظم انقلاب حکم تنفیذ رئیس جمهور آمریکا را امضاء نکند، ما او را به رسمیت نخواهیم شناخت»!

«آمریکا در حال فروپاشی است و ما الان باید جایش را پر کنیم»!

شعار انتخاباتی ایشان هم اینها است:«هر ایرانی، در آمد سرانه ۵۰ هزار دلار»!

«ایران را به «کانون غذای ۵۰۰ میلیون نفر» کشورهای اطراف تبدیل می کنم»!

«ریال ایران را- که همین امروز اعلام شد در قعر جدول ارزش پول کشورهای جهان و بعد از ونزوئلا به افتخار کسب مرتبه بی ارزشترین واحد پول جهان نائل شده است- بعد از دلار و یورو، سومین پول باارزش منطقه می کنم»! و البته با روش درخشان خذف صفرها که به عقل هیچ استراتژیست و نظریه پرداز و مغز اقتصادی هم نمی رسید! با این روش بدیع که مثلا کارمندان دولت از این به بعد به جای 000/000/30 ریال، با حذف صفرها 3 ریال می گیرند! ریال به این باارزشی کسی دیده بود؟!

و….

اضافه کنم این جناب، که همین چندماه پیش در بحبوحه مطالبه ملی برای واردات واکسن همچون همه کشورهای جهان از آمریکا، گفته بود: «مذاکره با شیطان به بهانه گرفتن ماسک و دستکش سم مهلک است»!همان مغز متفکر است که یک تئوری بدیع و راهکار ابتکاری و منحصر بفرد برای زمینگیر کردن اقتصاد آمریکا داشت: «1000 سرباز آمریکایی را در یک حرکت غافلگیرانه گروگان می گیریم و بعد برای آزادی آنها چند میلیارد دلار طلب می کنیم آنها مجبور می شوند این مبلغ را برای آزادی سربازانشان بدهند و آنوقت تمام مشکلات اقتصادی کشور حل می شود»! بهمین راحتی و خوشمزگی!… وای بر جوانان این وطن که 8 سال تحت فرماندهی این مغزهای متفکر معیوب، جانشان را باختند و اسیر و جانباز و شیمیایی و نقص عضو شدند تا آخر عمر… ایشان البته مبتکر و مخترع طرحهای بدیعتری هم هست از جمله: «ایران بزرگ و بین المللی»! به این شکل که: «ایران بزرگ در شمال خلیج فارس و دریای عمان به‌ وجود بیاید و ۱۵ کشورِ به ایران وصل شده در سیاست دنیا دخالت کنند»! باز هم بهمین سادگی! می بینید که در دنیای توهمات این سردار اقتصاددان، همه معادلات جهانی و کلا همه چیز بنحو شگفت آور و اعجازگونه ای ساده و سرراست شده و همه چیز با راهکارهای ایشان حل است! راستی دکتر! «در دنیای تو ساعت چند است»؟!….

نفر بعدی دکتر «قاضی زاده هاشمی» است. با «دولت سلام» و با وعده کمک 500 میلیون تومنی به زوجهای جوان! آمده است تا زیر و رو کند! گویا ایشان در نقش غلطک و بولدوزر قرار است ایفای نقش کنند! تنها برنامه ایشان هم این است: «همه چیز را زیر و رو می کنم»!

نایب رئیس مجلس تماما انقلابی- ارزشی و تخصص محور و صد در صد «باب میل»! که این طرح ابتکاری اش در تاریخ افتخارات جبهه ضد استکبار ماندگار شد: «با تور ماهیگیری می توانیم زیر دریایی آمریکا را شکار کنیم»! فیلم تبلیغاتی اش در تلویزیون مایه آبروریزی شد؛ روی زمین سر سفره می نشینند جناب نایب رئیس ولایی بهمراه خانواده معزز! و اینهم از فضایل و ارزشهای انقلابیگری و نماد شایستگی و صلاحیت از نظر شورای نگهبانی است که مثلا علی لاریجانی را رد صلاحیت می کند! اما این بزرگوار، سفره را نتوانست جمع کند و محتویاتش را کلا ریخت روی زمین! نگفتند یک برداشت دیگر لااقل بگیرند!

اما «علیرضا زاکانی»، همان اسوه «بصیرت ولایی» که گفت: «اگر من رئیس جمهور شوم آمریکایی ها التماس می کنند» و قرار است در ظرف یک هفته، تورم بالای 48 درصد و تورم نقطه ای بالای 60 درصد را به زیر 5 برساند! یکی از آن نمونه های مثال زدنی است در جنبش انقلابی «پخمه سالاری» و «کودن محوری» و عصر حاکمیت «بی ریشگی» و «بی شخصیتی» بر نظام مورد علاقه رهبر در «گام دوم انقلاب»! او هم درست مثل سردار دکتر اقتصاددان پهلوان پنبه دائم الکاندیدای نظام(!) به گفته خودش: «آمده تا اژدهای هفت سر تورم را به زمین بزند»! منتها دکتر «آقا محسن» امام، اژدهایش 5 سر بود این یکی جنسش بهتر است و 7 سر زمین می زند!

این جناب اما اسطوره ای است در: تقلب، جعل، دزدی، سندسازی، سوءاستفاده از قانون، زد و بند با مجرمین و متخلفین اقتصادی، فرصت طلبی و شارلاتانیسم… در کارنامه او از هر خلاف و خطا و فرومایگی و تبهکاری که بخواهی هست به وفور و از همه نوعش! و می شود به جرات گفت مصداق آن اژدهای هفت سر که گفته بود به توعی خودش است در داشتن انواع سوابق تبهکاری و تخلفات مالی و بی آبرویی و

1 – طبق سند منتشر شده مبنی بر تفاهمنامه همکاری میان نامبرده و سازمان تبلیغات اسلامی، ایشان در سال 1390 مبلغ پنج میلیارد ریال از منابع دولتی آنزمان در دوره دوم احمدی نژاد تنها برای حمایت (و نه انجام) از فعالیتهای فرهنگی و بصیرت افزایی(!) در جامعه دریافت داشته اند که با آن مجله اصولگرای «پنجره» را درآورده اند؛ بی مخاطب اما با ورق گلاسه و با کیفیت چاپ اعلا: رانت و فساد در پوشش ناندانی و منبع ارتزاق جدیدالتعریف و جدیدالتاسیسی بنام «بصیرت افزایی» در امتثال اوامر و منویات مقام عظما!

2 – سند منتشرشده توسط وزارت اطلاعات مبنی بر متخلف محرز بودن جناب زاکانی و دفاع از یک مجرم اخاذی در پوشش ارائه اطلاعات. به نقل از «آفتاب نیوز»، یک مقام مسوول در وزارت اطلاعات در واکنش به‌ اظهارات‌ وی در برنامه زنده تلویزیونی‌ گفت: «برخلاف ادعای مطرح‌شده در این برنامه زنده، جلسه مورد اشاره(در سال ۱۳۹۵) به ‌درخواست آقای زاکانی تشکیل شده بود و ایشان به ‌بهانه ارائه اطلاعات در مورد تخلفات اقتصادی در حوزه پتروشیمی، بدنبال دفاع و حمایت از یک متخلفِ در حالِ تعقیب در یکی از پرونده‌های مفاسد اقتصادی دارای اقداماتِ مجرمانه (اخاذی و ارتشاء) بوده است»!

3 – سوابق درخشان تحصیلی وعلمی!

این جناب، مطابق تنها یک سند منتشرشده شامل کارنامه سال تحصیلی 1361 – 62 وی، کلکسیونی است از سوابق مشعشع تحصیلی! نمره ریاضی ۴.۵ و شیمی ۷ در دبیرستان، ۳ ترم مشروطی در دانشگاه و تغییر رشته تخصصی پزشکی خلاف قوانین آیین نامه از اطفال به پزشکی هسته ای با ۳ سال وقفه در تحصیل!

او در توضیح ۳ ترم مشروطی خود در دانشگاه از دو عامل نام می برد: یکی مشغولیت مرتبط با بسیج دانشجویی، که اکنون به عنوان تنها سابقه اجرایی او نقش اساسی در احراز صلاحیتش داشته و دیگری مسافرکشی برای امرار معاش می گوید: در تدارک مقدمات اجرایی تاسیس تشکل در دانشگاه (بسیج دانشجویی) بودم و همزمان با تحصیل و فعالیت دانشجویی، برای امرار معاش خانواده نیز خارج از دانشگاه کار (مسافرکشی) می کردم.

4 – از دیگر سوابق مشعشع این تبلور همت و عزم انقلابی برای ریشه کن کردن فساد که در عرض سه ماه طبق اعلام خود می خواهد فقر را کلا ریشه کن کند!- و گمانم اشتباه لپی شده و منظورشان ریشه کن کردن فقیر بوده نه فقر! آنهم احتمالا بروش آبان 98!- نامبرده در مقام ریاست مرکز پژوهشهای مجلس، تنها در یک سال، شمار حقوق بگیران این مرکز را به طور غیرقانونی از ۲۵۰ به ۶۰۰ نفر رسانده و تا اینجا ۱۲ پست معاونت، باز هم به صورت غیرقانونی برای شخص خودش ایجاد کرده است!

ملاحظه می کنید کسی که مغز استخوانش از فساد، جعل سند و مدرک تقلبی، رانت خواری و زد و بند و تصاحب موقعیت و منافع و مال نامشروع و غصب مداخل و موقعیتهای حرام و غارت اموال مردم پر شده، در راستای منویات رهبر و با احراز صلاحیتی که شورای نگهبان از هاشمی ها و لاریجانی ها دریغ کرد، دلش برای فساد سوخته و بر دولت روحانی نهیب می زند و به نمایندگی از مردم، می گوید بس کنید از اینهمه دروغ! و علم مبارزه با فساد بر دوش گرفته و سینه برای فقیر شدن مردم و به فلاکت کشاندنشان چاک می زند!…

رهبر همینها را می خواهد. «احمدی نژاد» می خواهد نه «میرحسین موسوی»! «علم الهدی» و «پناهیان» و «مهدی طائب» و «سردار حسین سلامی» و «حداد عادل» و «حسین شریعتمداری» و «ابراهیم رئیسی» و «زاکانی» به دردش می خورند و به کارش می آیند که بقایشان بند فرمانفرمایی و قدرت بلامنازع و مطلقه او باشد و از خودشان هیچ نداشته باشند و قانون و قبله و قرآنشان منویات آقا باشد و بس! گام دوم انقلاب یعنی همین! دولت جوان حزب اللهی و افسران جوان جنگ نرم و عماریون یعنی این! یعنی «حاج آقا یوسف طباطبایی نژاد» امام جمعه اصفهان که رک و بی تعارف گفت: «باید انتخابات سوریه را در ایران الگو قرار دهیم»! یعنی «احمد علم الهدی» سلطان بی تاج و تخت مطلق العنان خراسان و پدرزن رئیس جمهور منصوب رهبری که گفت: «این حرف که رهبری معصوم نیست، دنباله‌اش رویارویی با پیغمبر است»! یعنی همین نمایندگان مجلس انقلابی- ولایی مطلقا مورد تایید رهبر که وقتی فقط یک نفر (دکتر مسعود پزشکیان) جرات کرد و از تریبون مجلس، جملاتی از نهج البلاغه را خواند و به سخنان علی در عهدنامه مالک اشتر تمسک کرد در باب حق مردم بر زمامداران، نماینده بعدی آیین نامه رسمی «نظام مقدس» را اعلام کرد: « ملت شریف و همکاران محترم خواهش میکنم دقت بفرمایید مبنای ما فرمایشات رهبری هست نه حرفهای ایشون»!…

یعنی همین جناب آیت الله(!) «محسن اراکی» دزد غارتگر و حرامخوار صاحب چندین ویلای مجلل در لندن با اموال غارت شده اهدایی از کیسه ولی نعمت مقربان نظام و نماینده با بصیرت مجلس خبرگان تایید شده رهبر، که تعریف درست و دقیق انتخابات را از نگاه مقام سرور و مقتدایش به دست داد: «انتخابات یعنی اینکه مردم اعلام کنند ما فرمانبر نظام و فرمانروایی ولی‌فقیه هستیم»!

5 – مفهوم جمهوریت در تلازم ذاتی با تکوین مفهوم جامعه سیاسی و سیاست مدنی شکل می گیرد که از دل خود زاینده مفهوم جامعه مدنی بعنوان شاخص هویت جمعی و ماهیت نسبت جامعه سیاسی با قدرت و حاکمیت است. جمهوری اسلامی اساسا از دل تفکری پدید آمد که بنیاد و تبارشناسی اش نفی جامعه سیاسی و سلب «حقوق طبیعی» و در ادامه آن؛ «حقوق اساسی» و «حقوق سیاسی» و مبتنی بر ایده نشکیل «امت اسلامی» بجای «دولت- ملت» شکل گرفته بر بنیان «حقوق مدنی» و نفی «تشخص سیاسی»، «فردیت آزاد و مستقل انسانی» و امتناع «انتخاب» و «مشروعیت انتخابی» است. این ریشه در سرچشمه و آبشخور ایدئولوژیک و الهیات نظام دارد که در آن، بشر، مکلف است و نه صاحب حق و حاکمیت هم از آن خداست و حاکم بر اساس «نصب الهی» تعیین می شود نه به خواست و اراده مردم. انتخابی هم اگر هست برای محکم و مسجل کردن کار است و «مقبولیت» در مقام «اثبات» و در شان «اجرا» و «اعمال» و نه در «مشروعیت ذاتی رای مردم» که بلاموضوع است و به تعبیر صریح فقیه محبوب و مطهری و علامه طباطبایی رهبر نظام؛ «شیخ محمدتقی مصباح یزدی» در یک کلام: «اصلا مردم چکاره اند که بخواهند برای مقدرات خودشان تصمیم بگیرند؟»! بر این پایه، جمهوریت جمهوری اسلامی تنها ماهیتی تشریفاتی، تبلیغاتی و روساختی داشت و بعنوان صرفا یک وسیله برای تحقق اسلامیتی که منظور نظر بنیانگذار این نظام بود. از همان آغاز هم جمهوری اسلامی، رای مردم را عاملی جهت اعتباربخشی و اقتدارآفرینی و وجهه سازی برای نظام و تحکیم آن می دید و مشروعیت ذاتی برای رای مردم در شکل گیری و اعمال قدرت و قانونگذاری قائل نبود و «منبع» مشروعیت و «منشاء» قدرت را در زمین و نزد مردم نمی جست همچنانکه خمینی گفته بود: «باید عرض کنم حکومت، که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول الله – صلی الله علیه وآله و سلم – است، یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می‌تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم می‌تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدی که ضِرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می‌تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و می‌تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت می‌تواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتاً جلوگیری کند.

آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته می‌شود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است…» و مهمتر از آن، انتصابی بودن خاستگاه قدرت در مفهوم «تنفیذ حکم ریاست جمهوری» توسط رهبر مستتر است که مطابق آن تا رهبر، انتخاب مردم را تنفیذ نکند و بر آن صحه نگذارد، رئیس جمهور منتخب، مشروعیت نخواهد داشت. این تفکر از همان اولین حکم رهبر انقلاب بعد از ورود به ایران یعنی حکم نخست وزیری «مرحوم مهندس بازرگان» پیداست: «بر حسب حق شرعی»

اینجاست که مقید و منحصر کردن نظام جمهوری به دین، چیزی که نخستین پایه گذاران فکری و فلسفی جمهوریت همچون «کانت»، بیش از 3 قرن پیش از آن بیم داده و برحذر داشته بودند و پیوند جمهوریت و کلیسا را ویرانگر و منافی مفهوم و ماهیت جمهوریت می شمردند، ادامه همان پروژه «مشروعه» منتها در نقاب و زیر لوای جمهوری و با موجه سازی تصمیم های حکومت مطلقه فردی و ایدئولوژی قدسی سازی قدرت به رای مردم در شکل تزئینی- تشریفاتی و تنها در جایگاه مشروعیت بخشی به نظام و تحکیم اقتدار آن برای نمایش قدرت به داخل و خارج است. مردمی که در این انتخابات، رای می دهند همان توده های عظیم و انبوه فاقد هویت و تشخص سیاسی مشخص و انتخاب مستقل فردی اند که در راهپیمایی ها حضور دارند: قطره هایی پیوسته به هم که از دور یک سیل عظیم میلیونی را نمایش می دهند و مشت محکم به دهن دشمن می کوبند. هیچ مطالبه ای هم ندارند. مطیع رهبرند و ذوب شده در ولایت و ملت بزرگ خداجوی مخلص ولایتمدار حماسه سازند؛ فقط از دور اما!

نظامی که «امت» می سازد «جمهوریت» نمی خواهد. جمهوریت مقید و منحصر به دین، امت است نه جمهوری همانگونه که جامعه مدنی اش هم «مدینه النبی» است و مردمسالاری اش هم «مردمسالاری دینی» است. حکومت دینی همه کلمات و مفاهیم را هم وارونه، قلب ماهیت، مصادره به مطلوب و از اساس، مقلوب و زیر و رو می کند. این حاکمیت ابتدا جامعه سیاسی را حذف می کند و آنگاه هویت مدنی، حقوق شهروندی، حقوق اساسی و حقوق سیاسی را و در انتها امر سیاسی را تا در جامعه ای هویت زدایی شده، فردیت زدایی شده و سیاست زدایی شده، اساسا امکانی برای انتخاب نباشد. این است که حق انتخاب هم در قاموس این نظام بدل به تکلیف شرعی می شود؛ آیت الله خامنه ای فتوای شرعی می دهد که رای سفید دادن هم جایز نیست! باید رای بدهید و به همانهم که من میخواهم و بالا کشیده ام و صحنه را برای پیروزی اش آماده کرده ام هم رای بدهید! نماینده اش در کیهان: «حسین شریعتمداری» هم می نویسد: «کنار نرفتن ۴ نامزد جبهه انقلاب به نفع نفر پنجم- یعنی نامزد نظام و رهبر!- گناهی نابخشودنی است»! و «احمد علم الهدی» نماینده تام الاختیار او در خراسان هم می گوید: «اینهایی که مردم را تشویق به شرکت نکردن در انتخابات می کنند کافرند» رئیس جمهور این جمهوریت وارونه یا بهتر بگویم: «ضد جمهوری» هم چیزی در حد معاون اجرایی و کارگزار رهبری است و رئیس هیات وزیران یا به تعبیر درست تر: رئیس نیمی از هیات وزیران چون آن نیم دیگر شامل وزرای خارجه و دفاع و اطلاعات و ارشاد و… را رهبر تعیین می کند یا باید او تصویب کند! همانکه تخصص ندارد. دیپلمات نیست فقط انقلابی است! اما صفر تا صد سیاست خارجی به اراده او رقم می خورد. در اقتصاد تخصص ندارد اما از 3 برابر شدن قیمت بنزین در یکشب اگرچه به قیمت کشتار بیش از 1500 نفر از محرومترین اقشار مردم و سرکوب خونبار و خشن اعتراضات در سراسر ایران دفاع می کند و مانع از تشکیل جلسه مجلس برای برگرداندن قیمت سابق می شود!

اینها یعنی نظام مبتنی بر انتصاب و ریشه گرفته در سلب حق انتخاب، حتی حق فردی را هم در دستگاه جعل و وارونه سازی خود تبدیل به تکلیف و سلب حق می کند! و این معجزه تنها از حکومت دینی بنیان یافته بر قدرت مطلقه فردی برمی آید و بس! حکومتی که بنیانگذارش در آغاز شکل گیری و اعلام ظهور آن، صریحا مانیفست جمهوریت در نظام ولایی را تبیین و تصریح کرد:

«هرکس جمهوری را بخواهد دشمن ما است. برای اینکه دشمن اسلام است.

رژیم جمهوری اسلامی یعنی احکام اسلام. اینها می‌خواهند یک مملکت غربی درست بکنند، آزاد و مستقل هم باشید ولی احکام خدا نباشد.

ما خون دادیم برای جمهوری غرب؟ برای اینکه سوئیس بشویم؟!….»

توضیح بیشتری بعد از نقل این عبارات که ماهیت نگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی به جمهوری و نسبت این نظام با جمهوریت را در خود به روشنی بازتاب می دهد، لازم نیست! این سخنان در آذرماه 58 در قم ایراد شده و فیلم آن هم بتازگی در همه جا منتشر شده است.

انتخابات این نظام «ممتنع الانتخاب» و «انتصابی بالذات» هم چیزی از جنس سرسپاری، اعلام حمایت و بیعت جمعی است که اگر هم قرار نیست نتیجه اش چیزی باشد که نظام می خواهد، از خیر همینش هم می گذرند و از عدم مشارکت، رسما استقبال می کنند آنگونه که سخنگوی شورای نگهبان گفت: «مشارکت احتمالی پایین در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ هیچ مشکل حقوقی ایجاد نخواهد کرد و اعتبار و مشروعیت آن همچنان پابرجاست»! این را به هزار زبان گفته اند و می گویند. در خاطرات سال 76 «هاشمی رفسنجانی» که بتازگی انتشار یافته در بیان حوادث روزهای پس از انتخابات تاریخی دوم خرداد آن سال از قول «احمد جنتی» می نویسد: «کاش مردم نیامده بودند»… این همه نقشی است که «فقه سیاسی نظام» برای مردم می شناسد: یا ابزار تایید و تقویت و تثبیت نظام، یا در صورت کوچکترین اعتراض به خیانت در امانت آرای مردم و اعتماد عمومی: اردوکشی خیابانی، فتنه گر، مزدور، منافق، عامل دشمن، فریب خورده، انگل- به تعبیر رهبر- و بزغاله و گوساله و باغی و محارب و مرتد و مهدورالدم و… – به تعبیر نمایندگان و ائمه جمعه و منصوبین و سخنگویان رهبر- انتخابات اگر تامین کننده و ویترین و جلوه گاه «ابهت» و «اقتدار» و نمایش «مشروعیت مردمی» نظام باشد، خوب است. مهم همان شکل و ظاهر هم هست نه روح و گوهر آن که همان متکی و ملتزم شدن قدرت به اراده و انتخاب جمعی و تمکین به قواعد و لوازم انتخابی شدن قدرت است. افشای قسمتهایی از مذاکرات دونفره «خامنه ای» و «میرحسین موسوی» در دیدار تاریخی- و تا امروز آخرین ملاقات حضوری این دو- مورخه 24 خرداد 88، سخت تامل انگیز و گویاست و ماهیت مسیری را که نظام در پیش گرفت به روشنی تمام نشان می دهد:

میرحسین در انتهای این نشست می گوید: «… ولی عرض آخرم اینکه منصفانه نیست این مردم معترض را بدون اینکه اقناع شوند تنها رها کنیم. زخمی می‌ماند که محل عفونت می‌شود و درمان آن سخت‌تر از پیشگیری است» و هنگامی که خامنه ای می گوید: «به فکر ابطال انتخابات نباشید که خط قرمز من است» سخنی می گوید که آخرین جمله ثبت شده او در این ملاقات و در حکم یک اتمام حجت و صف بندی و جبهه گیری تاریخی بین دو جریان است و آغاز یک راه: «اما خط قرمز بنده حق مردم است»!… این گفتگو، سرشت دو نوع نگاه به قدرت و به مردم را آشکار می کند؛ یک طرف دنبال خراب نشدن وجهه ظاهری حکومت خود است ولو به قیمت نابودی اعتماد و امید مردم و به گروگان گرفتن انتخاب آنان. طرف مقابل، اما خط قرمز را در تعرض نکردن به مردم و جدا نکردن آنان از حاکمیت و بی روح و بی محتوا نشدن جمهوریت نظام و پشتوانه مردمی اش می بیند نه نگهداشتن یک شکل مثله و مسخ شده و معیوب از انتخابات و تکیه و استناد به اسم و ظاهری از آن برای نمایش قدرت و مردمی بودن نظام!

اما امروز دیگر کار نظام به جایی رسیده است که حتی همین نسبت در ظاهر و تنها رشته اتصال خود با مردم را هم قطع می کند و آن را برنمی تابد و مسئولان طراز اولی چون علی لاریجانی و اسحاق جهانگیری و… را حتی برای نامزدی و نه تصدی کارگزاری بیت و تدارکاتچی گری منویات رهبر، واجد صلاحیت نمی شمارد و مایل است تا مهره خود را بدون التزام به حداقلی ترین قواعد بازی سیاسی و در یک میدان بی رقیب و بی دردسر و مزاحمت، برنده ببیند. آنگونه که خود او هم از اینهمه عریان شدگی منطق قدرت، به شکوه می آید و می گوید کاش لااقل چند رقیب هم بود تا برنده شدنشان لذت بیشتری داشته باشد. ببینید این چه عزایی است که مرده شور هم به فغان آمده است!

در ذیل، بنگرید به سخنان چندتن از استوانه های این نظام در باب انتخابات و رای مردم و جمهوریت:

▪️محمد مومن(از فقهای شورای نگهبان):

ولایت‌فقیه، نیازی به رأی مردم ندارد… امام خمینی هم که جمهوری اسلامی را به رأی مردم گذاشت برای آن بود که در دنیا نگویند این حکومت، مبتنی بر زور است و مردم با آن مخالفند، و چون رأی نزدیک به 100% مردم، موافق با این حکومت بود، لذا «جمهوری» نام گرفته است.

▪️احمد جنتی(از فقهای شورای نگهبان):

ملّت به عنوان ایتام، محسوب می‌شوند و عالمان که در حکم قیّم و والیان امر هستند، کار رسیدگی به تمام امور مردم را دارا هستند.

▪️عباس کعبی(از حقوقدانان شورای نگهبان):

بررسی صلاحیتها و احراز صلاحیت نامزدها، حق ویژه ولیّ امر است؛ چرا که «نصب» کارگزاران حکومت اسلامی، جزء حقوق ولیّ امر است.

▪️ حجت الاسلام ثمری

کسی تصور نکند رئیس جمهور به صرف اینکه مردم به او رای داده اند حق احراز قدرتی دارد. تا رهبر رای مردم را تنفیذ نکند رئیس جمهور هیچ مشروعیتی ندارد و هیچکاره است

▪️ سردار اباذر سالاری فرمانده سپاه امام سجاد(ع):

بشار اسد به خاطر تبعیت از فرمان رهبری؛ ۹۸ درصد آراء را در انتخابات به دست آورد. شار اسد آماده بود کشور سوریه را ترک کند اما پیامی از طرف رهبرمعظم انقلاب توسط سردار شهید قلسم سلیمانی فرستاده شد که بماند بشار اسد مسلمان اهل سنت به فرمان امام و رهبر انقلاب اسلامی ما می کند.

▪️ آیت الله اراکی عضو مجلس خبرگان و نماینده رهبری:

خدا تعیین می کند که چه کسی اصلح است و چه کسی حق حاکمیت دارد. این مشروعیت از سوی خدا و طبق معیارهای الهی تعیین می‌ شود، حضرت حق تعالی معین می کند که چه کسی حق حاکمیت را دارد. اگر کسی از سوی خدا، مأذون برای حاکمیت نباشد، حاکمیت او مشروعیت پیدا نمی کند، چون فرمانروایی منحصرا در اختیار خدا است.

▪️ حجت الاسلام پناهیان:

در کشور عقب افتاده‌ای مانند آمریکا(!!) برای پرشورشدن انتخابات نیازمند رویکردهای هیجانی هستند / برخی تلاش دارند در ایران نیز این رویکردها جا بیفتد / این انتخابات بر اثر یک هیجان کاذب بنا نیست پررونق شود.

▪️ حجت الاسلام علم الهدی متولی آستان قدس و نماینده رهبری( و پدرزن رئیس جمهور رهبر):

بزرگترین خطر برای انقلاب و ولایت فقیه، همین مردم و دموکراسی و انتخابات است

▪️ حجت‌الاسلام زمانی مسئول دفتر اجتماعی سیاسی حوزه های علمیه:

شرکت در انتخابات همانند انجام نماز واجب است. ما معتقدیم نظام دموکراسی خالص، کفر است به دلیل اینکه در نظام جمهوری خالص، انسان جای خدا برای قانونگذاری و تعیین حق و ناحق می نشیند. عیب دوم دموکراسی خالص، ظلم به مردم است زیرا جامعه را از هدایتهای وحیانی مربوط به شریعت محروم می کند و آن را در ماتریالیسم غرق می نماید(!) عیب سوم دمکراسی غربی این است که عامل فسق است(!!) زیرا از دل نگاه ماتریالیستی آن قانون بیرون می آید. مباحثی همچون مجوز همجنس بازی از مصادیق این مصوبه های فسادآلود است(!)

▪️ حسن عباسی فعال و نظریه پرداز اصول‌گرا:

مشکل ما، پذیرش رقابت انتخاباتی است. اشتباه کردیم. مردم امارات و ترکمنستان که انتخابات ندارند، راحت‌ترند.

▪️ محمدتقی مصباح یزدی تئوریسین و ایدئولوگ اقتدارگرایان:

اصلا مردم چه کاره اند که کسی را به عنوان رئیس جمهور تعیین کنند؟ مگه مردم حقی دارند برای تعیین سرنوشت خودشان؟!

▪️ احمد خاتمی عضو شورای نگهبان و نماینده مجلس خبرگان:

رأی دادن، رأی «آری» مجدد به نظام جمهوری اسلامی است. آن‌هایی که توفیق نداشتند در ابتدای انقلاب به این نظام «آری» بگویند، ۲۸ خرداد روز بیعت مجددشان با نظام است

▪️ حجت‌الاسلام مجتهد شبستری، عضو خبرگان رهبری:

باید باور داشته باشیم که شرکت در انتخابات صرف یک حق نیست بلکه تکلیفی است که سر باززدن از آن گناهی نابخشودنی است

و…..

در حال نگارش این سطور بودم که سخنرانی آیت الله خامنه ای بمناسبت سالگرد 14 خرداد پخش شد و در آن با استناد به سیره پیامبر و سخنان امیرمومنان در نهج البلاغه در باب اهمیت دادن به مشارکت مردم، پشتوانه مردمی نظام را مهم دانست و تصریح کرد که حق حاکمیت مردم از متن دین بیرون می آید اما در ادامه، روشن شد که منظور از حق، همان تکلیف است و موظف بودن به بیعت با رهبر و حمایت و تبعیت از نظام! و البته در ادامه سخن 10 سال قبل خود در کرمانشاه(مورخه: 24/7/90) که: «در شرایط فعلی نظام سیاسی کشور، ریاستی است و رئیس‌جمهور با انتخاب مستقیم مردم برگزیده میشود که شیوه خوب و مؤثری است اما اگر روزی در آینده احتمالا دور، احساس شود که نظام پارلمانی برای انتخاب مسئولان قوه مجریه بهتر است هیچ اشکالی در تغییر ساز و کار فعلی وجود ندارد» این بار باز هم گوشه ای از آن «راز درون پرده» آشکارا شد: «در مورد مردم‌سالاری که امام انتخابات را مظهر مردم‌ سالاری میدانست و همین جور هم هست؛ یعنی امروز مردم‌سالاری و حضور مردم به وسیله‌ی انتخابات امکان‌پذیر است؛ ممکن است یک دورانی در آینده بیاید که انتخابات بی‌معنی بشود، شکلهای دیگری به وجود بیاید برای حضور مردم و اظهار نظر مردم…»

6 – گمان نرود هرجا از حذف و محو وانهدام و انحلال جمهوریت و «زدن تیر خلاص به تابوت» آن- به تعبیر گویای «حجت الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی»- و «استخفاف مفتضح»- به تعبیر «آیت الله محمود امجد»- گفتیم، این بدان معناست که خدشه ای در اسلامیت (ادعایی) نظام وارد نیامده است. خیر! اسلامیتی در غیاب جمهوریت و در پشت پا زدن به رای و نظر مردم و بی اعتبار شمردن آنان و در استبداد رای و اجبار و تحمیل قدرت، در کار نیست! این توهم و خودفریبی تنها از مغز معیوب و ذهنیت تباه حاکمیتی گسسته از مردم تراوش کرده که عقلانیت سیاسی و خرد تدبیر نظام را در اوج از هم پاشیدگی، از هم گسیختگی و عدم اعتدال و توازن و تسلط بر خود ترسیم می کند. اینهمه ترس و نفرت و دلزده شدن از مردم، این مایه کمبود اعتماد به نفس و آشفته حالی و پریشان شدگی، نشان از عدم تسلط یک نظام دارد. اقتدار در سرکوب و حاکمیت جو رعب و وحشت نیست. بستن دهان همه منتقدان و راه اندازی نمایشی از انتخابات در حالت سلب حق مشارکت مردم نیست. اقتدار به پنجه کشیدن بر صورت یک مات و له کردن غرور و تحقیرشان نیست. به تهدید نامزدهای رد صلاحیت شده و بستن دفاترشان نیست. اقتدار در زدودن و ریشه کن کردن امید و نشاط و تحرک سیاسی و سرکوب قهرآمیز اراده و انگیزه جمعی برای تحول و سرخورده و ناامیدکردن مردم و آنگاه با تبلیغات توخالی و دروغین از «حماسه حضور» و «حضور پرشور» رجزخواندن و «ایران ایران» و «وطنم پاره تنم» کردن و حیثیت و غرور یک ملت را به سخره گرفتن و بازیچه و ملعبه قدرت طلبی خود کردن نیست. اقتدار یعنی پشتوانه اعتماد، امید و اراده یک مات را پشت سر خود داشتن و به آن تکیه کردن نه به سیاست فروش دربست یک کشور به روسشیه و چین!… نه بر روی خون و خشم و نارضایتی مردم و شکستن هویت یک ملت، پاکوفتن و نعره کشیدن و پیامک فرستادن به تک تک هموطنان و شهروندان! که: «از هم اکنون عضو خودجوش ستاد مردمی آیت الله رئیسی شوید»!… نه؛ تثبیت یک نظام به انرژی هسته ای و بمب اتم نیست. به گستراندن پایگاههای جنگ افروزی و ترور و تبهکاران نیابتی در همه منطقه نیست. به رجزخوانی و تهدید و عربده کشی برای جهان نیست. نظامی که مردم را پیشاپیش از دایره اقتدار و اثرگذاری خود حذف شده و از دست رفته می بیند، اینگونه همه پلهای پشت سر را خراب می کند و باکی از آن ندارد که از زبان نایب رئیس 11 درصدی مجلس انقلابی اش- با 95000 رای- بگوید: «همیشه حاصل انتخابات های پرشور، انتخاب نادرست است و اتفاقات دی‌ماه ۹۶ یکی از نتایج آن است»!

ترسی ندارد که راز پنهان را اینگونه از زبان «علم الهدی» آشکار کند که: « بزرگترین خطر برای انقلاب و ولایت فقیه، همین مردم و دموکراسی و انتخابات است»!

یا از زبان تئوریسین(!) سپاه و بسیج؛ «دکتر(!) حسن عباسی»: «مشکل ما انتخابات است. اشتباه کردیم! مردم عربستان و ترکمنستان که انتخابات ندارند، راحت‌ترند»!

ترسی ندارد که علنا چند نامزد تایید صلاحیت شده خودش برای خالی نبودن عریضه را هم تهدید به بازداشت درصورت ادامه منازعه با «نامزد نظام»! کند و چنگ و دندان برای معترضان از همین حالا رو کند. «منطق جباریت عریان قدرت»، نظام را به بد ورطه ای کشانده است. این راه نه پایانش که از آغازش هم پیداست که جز تباهی و سقوط، چیزی در انتظارش نیست چنانکه بسیاری از آگاهان در این روزها گفتند و نوشتند. نظامی که به هیچ اصلی پایبند نیست و همه قواعد بازی را برهم می زند تا در عیاب رقیب، خودش با خودش رقابت کند و بازی از پیش تعیین شده را در میدان بی حریف ببرد!، بی شک محکوم به سقوط است و از پیش، حکم به مرگ و فروپاشی خود داده است. بردن در بازی یک نفره، شجاعت و افتخاری ندارد که هیچ، نشانگر اوج فلاکت و درماندگی است. اوج تردید و تزلزل و ترس و عدم اطمینان یک نظام سیاسی ناپایدار، بحرانزده و بی ثبات به قدرت خویش و منتهای باور به شکست خود از پیش و پذیرش آن. نفس کش طلبیدن، رجز خواندن و برق دشنه نشان دادن و سراپا مسلح، حریف خلع سلاح شده را به میدان نابرابر طلبیدن، اقتدار و افتخار نیست. ترس و بزدلی و بی اخلاقی و بی آبروشدن است. در میدان خالی با مرعوب و خفه کردن همه، قدرت نمایی و قلدری و کباده کشی کردن هنر نیست! آنکه به شرافت، اخلاق و آزادی انسان و موجودیت یک ملت می بازد، در منظر تاریخ، بازی را برای همیشه باخته است.

7 – اینهم بگویم که چنین اتفاقی- یعنی همین شلیک آخر به جمهوریت محتضر و بیجان کردن رقابت انتخاباتی نیم بند و ناقص باقی مانده از آن که حتی تاکید رهبر در سخنرانی روز جمعه 14 خرداد بر ظلم به بعضی از نامزدها و دستور به جبران آن توسط دستگاههای مسئول هم نتوانست شورای نگهبان را از این رویه خطرناک و تباهی آفرین بازدارد و به تجدید نظر و تغییری در حد اعاده حیثیت و تایید صلاحیت چهره ای چون لاریجانی هم وادارد – با وجود غیرمنتظره بودن خود که حتی رفتارهای کودتاگونه ای چون تقلب و تغییر آراء انتخابات 88 و رد صلاحیت «هاشمی رفسنجانی» در انتخابات 92 نیز نتوانست آن را از سوی جامعه قابل هضم و پذیرش کرده باشد، حرکتی کاملا ناگهانی، خلق الساعه و پدیده ای بیرونی و بی نسبتی ارگانیک و درون ساختاری و ذاتی با این روند بیش از چهل ساله نیست. نتیجه طبیعی رویکرد همین نظام است. نوای سازی است که آیت الله خامنه ای 30 سال پیش آن را نواخت و حالا صدایش را بطور کامل می شنویم! نظامی که آیت الله خمینی بنیان گذاشت راهی جز این پیش رو نداشت و کارش، دیر یا زود به همینجاها هم کشیده می شد. با این حساب، می توان گفت دورانی تمام شد و صفخه ای در تاریخ جمهوری اسلامی ورق خورد که از یک شبه دمکراسی اقتدارگرا به یک تئوکراسی تمامت خواه رسیده ایم. زمین بازی دیگر عوض شده است. نظام جبهه و مرزبندی خود را در برابر دموکراسی خواهی، مشارکت مردمی و انتخاب و اراده جمعی، کاملا شفاف و آشکار و بی غبار ترسیم کرده است. بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی، لگدکوب و منکوب کردن جمهوریت و آغاز عصر دوم نظام جمهوری ولایی است: عصر حکومت اقلیت و اعلام بی نیازی نظام به مشارکت حداکثری. نقش آفرینی آشکار نیروهای نظامی و امنیتی در این انتخابات به غایت و نهایت خود، اخطار به نامزدها و تهدید ضمنی به رد صلاحیت درصورت عبور از خط قرمزهای تعیین شده: از سیاست خارجی و فضای مجازی- که پیشتر رهبری در سخنرانی خود طبق معمول از طرف مردم! اعلام کرده بود مشکل مردم اینها نیست و لذا خط را داده بود که این قبیل مسائل در مناظره طرح نشوند- تا حتی گشت ارشاد!، تعطیلی ستادها و فقدان کمترین تحرک انتخاباتی، اجتماعات، میتینگها و تبلیغات شهری و محیطی و مردمی بجز نامزد مشخص نظام!، اعلام موضع علنی ائمه جمعه و منصوبان رهبری در حمایت از «شخص مورد نظر نظام»، و… همه در این راستا و نشان از یک اراده متمرکز و منسجم برای کامیابی در تصاحب تنها سنگر باقیمانده دارد که باید برایش معطل تشریفات و روال قانونی و رای مردم می شدند. این بار نظام، هم از تجربه 88 آموخته بود که مهندسی آراء و تقلب سیستماتیک، به دردسرها و هزینه های بسیار و بعدی اش نمی ارزد و رد صلاحیت، هزینه بمراتب کمتری دارد. کاری که در انتخابات 92 با شکستن تابوی رد صلاحیت استوانه نظام و نزدیکترین شخص این جهان به بنیانگذار یعنی هاشمی رفسنجانی که شمایل و شناسنامه هویت این نظام بود، طلسمش را شکستند و ابایی از تکرارش نداشتند. هیچ رد صلاحیتی هم به اندازه رد صلاحیت هاشمی نبود. نظام دیگر تکلیفش را با خودش روشن کرده بود و از مرز این حیرت و ناباوری عمومی هم رد شده بود که: «مگر هاشمی را هم می توان رد صلاحیت کرد؟!» و شده بود!

این روزها فیلمی همه جا دست به دست در شبکه های مجازی دیده شد از انتخابات ریاست جمهوری سوریه که همین روزها هم برگزار شد و اتفاقا جمهوری اسلامی هم ناظر آن بود! در آن فیلم پربازدید، نشان می دهد که ماموران و متصدیان صندوق، خودشان اسم بشار اسد را می نویسند، بعد به مردم می گویند بشار اسد میخواستی بنویسی دیگر نه؟ بعد می دادند طرف، خودش رای را در صندوق بیاندازد! بهمین راحتی همه چیز را این منطق عریان قدرت، حل و ساده سازی کرده است. همه صورت مساله ها و مجهول ها پاک می شود! جناب حجت الاسلام حاج آقا «طباطبایی نژاد» نماینده ولی فقیه و امام جمعه اصفهان هم که به صراحت فرمودند: «باید انتخابات سوریه الگوی ما شود»!… در رادیو خیلی اتفاقی شنیدم که از حضور حماسی و پرشور مردم در انتخابات می گفت. گمان کردم منظورش انتخابات 28 خرداد است که ناگهان خشکم زد. سوریه را می گفت! آن «حماسه حضور» و «حضور حماسی پرشور» هم که اینهمه در بوق کرده اند از همین جنس است! اینها همین را می خواهند! ایدئولوژی نظامی که بنایش و بنیانش حذف جامعه سیاسی، ابتذال سطح سیاست ورزی و مضحکه کردن امر سیاسی و تحقیر و تضعیف تشخص و حیثیت و هویت سیاسی ملت است جز این نباید انتظار داشت و گفتم که اصلا در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه که «شورای نگهبان» و «نظارت استصوابی» دارد و برای مردم تعیین و انتخاب می کند که چه کسی را انتخاب کنند و مسئولیت انتخاب یا بهتر بگویم انتصاب شبه انتخابی خودش را هم به گردن همان مردم می اندازد، امری به نام انتخاب آزاد، امتناع ذاتی دارد که تا امروز شکل و قالبی از آن را به زور و بنا بر مصلحت، تحمل می کردند و اکنون بنا به ضرورت، از خیر همان هم گذشته اند. بنگرید به انبوه گفته های ائمه جمعه و نمایندگان و سخنگویان رهبر در این چندروز که چگونه همه منویات نهان را بیرون ریخته اند و سر مکتوم ضمیر را بر آفتاب افکنده اند! نایب رئیس مجلسشان هم با زیر 10 درصد رای طاقت نیاورده و گفته «همیشه انتخاب پرشور و با مشارکت بالا حاصلش انتخابهای اشتباه بوده»! و تئوریسینشان هم می گوید: «اصلا اشتباه کردیم از همان اول انتخابات گذاشتیم. سیستم ترکمنستان و امارت خیلی بهتر است مردمش هم راحت ترند»! حالا هم که آیت الله(!) «سعیدی» نماینده ولی فقیه در قم و صاحب همان قول تاریخی نحوه یاعلی گفتن مقام معظم هنگام بدنیا آمدن! هم که کار را تمام کردند و حرف آخر را اول زدند که کاندیداها باید به نفع جناب «اصلح»! دسته جمعی کنار بکشند! فرموده اند: «کنار کشیدن به نفع اصلح رویه علما بوده است»!

این بخش را ختم کنم به نقل قولی از «آدام پروگوسی» نظریه پرداز مشهور علوم سیاسی در جهان که تعبیر دقیق و درخشانی را برای شورای نگهبان که پرده دار و کلیددار گفتمان حاکمیت ولایی است به کار می برد: «نهاد سرکوب»: «شورای نگهبان، یک نهاد سرکوب است که بنیادش بر سلب حق رای مردم در ایران گذاشته شده است»

9 – جمهوری اسلامی دچار بحران ساختاری در سه سطح است:

1 – بحران «مشروعیت»

2 – بحران «کارآمدی»

3 – بحران «اقتدار»

در مناظره ها و در سخنانی که از سران نظام می شنویم با یک زوال عقل فراگیر و عقیم سازی سیاسی در شکلی بی سابقه و عریان مواجهیم. هیچ تدبیر و تفکری در کار نیست. همدیگر را نفی می کنند و تنها فهرستی از مشکلات و نیازهای مردم را به سر و روی هم پرتاب می کنند. همه چیز به مضحکه شبیه است. قرار و قاعده ای نیست و «سخنها به کردار بازی بود»رهبر هم همین را می خواهد. مدیران مطیع و مرعوب شده «کندذهن»، «کودن» و «کوتوله» می خواهد نه «رجل»! پوپولیسم افساردریده و بی نقاب در منحط ترین شکل خود از دل همین زوال عقلانیت سیاسی و عقب افتادگی مستتر در مدیریت فقهی و ضد علمی برمی آید که با کنار زدن مدیریت علمی و با شعارهایی چون «بومی سازی علوم انسانی»! و «علوم انسانی اسلامی»! به قیمت ویرانی بنیان علم و مدیریت تخصصی، مقربان و خودیها را پروار کرد و دکانی سراسر نعمت و برکت به نامشان سند خورد.

پیامد این، نظام جمهوری اسلامی هم اکنون با سه خلاء محوری پیش روست:

الف- فقدان عقلانیت بوروکراتیک- مدیریتی و برنامه محور

ب- فقدان عقلانیت ابزاری- تکنوکراتیک

ج- فقدان گفتمان جامع و برنامه بدیل برونرفت از بن بست و باتلاق کنونی و ناتوانی از افق گشایی، چشم انداز سازی و ارائه دورنمای جایگزین

سوم- از میان رفتن مانع جدی و بزرگی همچون «هاشمی رفسنجانی» بر سر راه و خالی شدگی عرصه سیاسی از حتی یک رقیب و عامل متوازن کننده و تعدیل گر قدرت و در مقام لنگر و ترمز توسعه طلبی و اقتدارگستری تمامیت خواهانه هسته مرکزی قدرت شامل بیت و اطلاعات سپاه و نیروها و نهادهای امنیتی- نظامی همراه با امپراطوری عظیم مالی مرتبط با خود که یک مافیای انحصاری- رانتی متمرکز را در قالب یک نظم سرکوبگر شبه نظام سیاسی بر همه گلوگاههای حیاتی کشور مسلط کرده، رهبر نظام را به اطمینان رسانده که قدرت کافی را در اختیار دارد و وقت دفع خطر و دردسرهای التزام به قواعد بازی دموکراسی و پذیرش ریسک نمایش جمهوریت در ایران فرارسیده و هیچکس نمانده که در برابر این یکه تازی افسارگسیخته برای تصاحب قدرت مطلق، ایستادگی و مقاومتی از خود نشان دهد. می توان در این نقشه راه، راز مرگ ناگهانی آیت الله در استخر را هم البته بهتر و واضحتر درک کرد! او بر خلاف رفیقش که در نیمه راه و به اقتضای منطق قدرت، رفاقت دیرین وانهاد و فرمان به قتلش داد، در دهه پایانی عمر، فرصت آن یافت تا از منظر واقعیت به جهان بنگرد و ضرورت تغییر را دریابد. او اتفاقا چون خود را شریک و سهیم در شکل گیری و تحکیم جمهوری اسلامی می دانست، با منطق حفظ نظام و جلوگیری از فروپاشی آن بود که احساس مسئولیت می کرد و دور شدن از مردم، از دست دادن مشروعیت مردمی نظام و تکیه به قدرت خارجی یا اقتدار موشکی و توسعه طلبی منطقه ای به قیمت سرپا نگهداشتن بدنام ترین و بی آبروترین رژیمهای سرکوبگر در منطقه را عامل تثبیت و بقای حاکمیت نمی دید. همین اختلاف دیدگاه اساسی هم بود که با خطی از خون، راه دو رفیق قدیمی را برای همیشه از هم جدا کرد.

چهارم- حساسیتهای این دوره ریاست جمهوری در پیوند با مساله جانشینی رهبری و ضرورتهای حیاتی و حساس دوران گذار و جانشینی رهبر کنونی، با توجه به جنگ قدرت پنهان و منازعات و صف بندی ها و مهندسی موازنه قوای پشت پرده، راس نظام را به این نتیجه رسانده است که از خیر جمهوریت بگذرد و ختم غائله را اعلام کند. او پیشتر هم، فردای آن تقلب بزرگ که بی سابقه ترین دستکاری و خیانت در آراء مردم در تاریخ سیاسی این کشور بود، در تبریک به رئیس جمهور دست ساخته و برآمده از تقلب مهندسی شده، شرکت 40 میلیونی مردم را «دستاورد بزرگ نظام» دانست. راست هم می گفت. او فقط دستاورد نظامش را می خواست نه اعتماد مردم را. چه باک که در پی این دستاورد، بسی چیزها به باد برود! همین شد که وقتی احساس کرد تمسک ظاهری به جمهوریت هم می تواند دردسر درست کند و شر شود، از همین دستاورد هم گذشت. او فقط رای مردم را می خواست برای «تایید» نظام و بازی در زمین آن، اما بی دردسر و بی خطر! نه بیشتر!…

این می شود که یک نظام، منطق داخلی اش سرکوب و حذف و ارعاب و انسداد است و منطق دیپلماسی اش در منطقه و جهان هم در میدان است و عمق استراتژیکش هم در جایی هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین خود و در پایگاههای نیروهای نیابتی است! اقتدارش را هم با موشک و هسته ای سازی ایران به دنیا جار می زند اما با کسب مقام اول بی ارزشترین پول جهان و نابودی 80 درصد از کل منابع آبی کشور و صدور الگوی تمدن جهانی از زمین سوخته ای سرشار از چرخه سوخت هسته ای و سانتریفیوژ و موشک و پهباد و سردارانی که برای همه جهان خط و نشان و عربده می کشند و رجز می خوانند و تهدید به غنی سازی تا بالای 90 درصد می کنند!

این نظام، آشکارا از تاریخ جامانده است. پاسخی برای امروز و اکنون، جز زور و خشونت عریان ندارد. همه اقتدارش هم در مدیریت و مهندسی ویرانی و وحشت خلاصه شده است. نظری بیاندازید بر تسلط و قویدستی اعجازآسای نظام در سرکوب و خفه کردن همه مخالفان و از آن سو؛ دست و پا زدنش در گرداب بی تدبیری و بی کفایتی و بحرانهای پیاپی که از رفع ساده ترین نیازهای یک کشور عاجز مانده و نظام مدیریتی اش در ناکارآمدی و سوء مدیریت، مضحکه تاریخ شده است. «گوته» می گوید: «کسی شایسته زندگی است که امید را و واقعیت را هرروز و نوبه نو تسخیر و تجدید کند» از این مرداب، جز مرگ نمی زاید. اندیشه و ایدئولوژی «نظام مقدس» به آخر راه رسیده است. اینهمه ترس و بی اعتمادی، اینهمه عدم اعتماد به نفس که منجر به چنین رسوایی و فضاحت تاریخی شده از آن دست که رئیس نیروی انتظامی تهران، علنا هرکس را که حرفی از تحریم انتخابات بزند یا در فضای مجازی مطلبی علیه آن تبلیغ کند تهدید به دستگیری کرده و حالا حتی همان چند رقیب نمایشی «رئیس جمهور رهبر» را هم در صورت خارج شدن از حریم خود و پیچیدن به پر و پای «قاضی القضات نظام» تهدید به برخورد قانونی و رد صلاحیت و بازداشت می کنند، همه و همه نشان از به آخر خط و به پایان راه رسیدن این نظام و ته کشیدن آخرین ظرفیتهای آن برای اصلاح و استمرار خود دارد. وقتی چهره شاخص جریان اقتدارگرا و عضو جبهه پایداری؛ «مرتضی آقا تهرانی» معترضان را و حتی رئیس جمهور سابقا محبوب و نزدیک به نظر رهبرشان را اینگونه تهدید می کند که: «افراد رد صلاحیت شده خودشان را اصلاح کنند. نباید مردم را بترسانیم برای اینکه نظام زیر سوال برود این راهش نیست. نظام به شما چنین اجازه ای نمی دهد. کمی تحملتان می کنند بعد هم می آیند جمعتان می کنند»! و سردار(!) چاقوکشان و اوباششان «حاج سعید قاسمی» هم با زبانی به غایت خشن و ادبیاتی هرزه و سخیف، عربده می کشد: «در اوج قدرتیم بریزید خیابان تا همه تون را جمع کنیم»! و تئوریسینشان(!) دکتر(!) »رائفی پور» عکس سردر اوین را در آینه توئیت می کند و زیرش می نویسد: «اشیا از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکتر هستند»! و استاد علوم استراتژیکشان(!) «دکتر(!) حسن عباسی» با لحن لمپن های چاله میدان وعده سرکوب بیشتر می دهد و می گوید: «از اولش هم اصلا اشتباه کردیم انتخابات گذاشتیم»! و امام جمعه دومین مرکز کشور یعنی اصفهان به صراحت می گوید : «باید مدل انتخابات سوریه الگوی ما شود»! اینهمه در کنار هم خبر از این حقیقت می دهند که نظام «مقدس»، تصمیم خود به عبور از جمهوریت را قطعی کرده است. نظامی که ساختار نخبه پروری قدرت خود را بر سه شاخصه: «دزد سالاری»، «کودن سالاری» و «سفله سالاری» استوار کرده راهی جز این هم البته پیش رو ندارد:

1 – مشارکت حداقلی بجای حداکثری

2 – توزیع فقر سیستماتیک و نهادینه کردن فساد ساختاری و فراگیر در همه سطوح مدیریتی و حاکمیتی بجای رفع فقر و ریشه کن کردن فساد

3 – توسعه نظامی و تسلیحاتی در منطقه و تهدید جهان و «دیپلماسی میدان» بجای الگوی تعامل و تفاهم با جهان.

نظام در عین حال از تجربه 92 و 96 هم آموخته بود که با اجماع دستوری و مهندسی چیدمان آرایش انتخابات، تن به دو قطبی شدن و هزینه های آن ندهد و روی یک نفر سرمایه گذاری کند. دیگر بقیه چیزها مهم نبود. اینکه نامزد «از پیش، منصوب» چشم در چشم همگان، حقایق مسلم را انکار و وارونه نمایی کند، از «نظارت پیشینی» و «نظارت پسینی» بگوید و از طبقه بندی کاربران اینترنت و رقبایش هم بگویند آخرین مدرک تحصیلی اش ششم ابتدایی است یا از او بخواهند فیلترینگ فضای مجازی را رفع کند و زندانیان آبان 98 را آزاد کند و «محسن رضایی» بگوید: «به کسی رای ندهید که وسط کار، برای تصدی سمتی بالاتر، ریاست جمهوری را رها کند»! می بینید که حرفها صراحت و شفافیتی بی سابقه و حیرت آور به خود گرفته و هرچه جلوتر می رویم این عریان شدگی، بیشتر هم می شود چون مساله: تمرکز مطلق قدرت است و نظام، شوخی و تعارف هم با کسی ندارد!

8 – بیانیه شورای نگهبان، مانیفست «جمهوری دوم» است: «جمهوری ضد جمهور»! گو اینکه نشانه های این جمهوری از خرداد 88 و به خون کشیدن معترضان به آن مهندسی شگفت تقلب، جعل، بدعت و بی رسمی، از سالها پیش آشکار شده بود اما بنظر می رسد که زنجیره ای از عوامل داخلی، منطقه ای و بین المللی در کنار هم، این اعلام «پایان جمهوریت نظام» را جلو انداخته باشد:

اول- دفع شر ترامپ از جمهوری اسلامی و دور شدن سایه سیاست فشار حداکثری او همزمان با سیاست جدید کاخ سفید و اصرار «جو بایدن» با همراهی اتحادیه اروپا به احیای برجام و رفع تحریم ها که بموازات افزایش مماشات و مصالحه غرب و چشم بستن بر شرارتهای منطقه ای و جهانی «ام القرای تروریسم مذهبی»، با وجود گسترش روزافزون شواهد و نشانه های توسعه طلبی های نظامی- تسلیحاتی و نفوذ در عمق خاورمیانه صورت می گیرد، نظام را به طمع گرفتن میلیاردها دلار پول بلوکه شده، در توهم احیای امپراطوری شیعی به مدد پترودلارهای آمریکایی انداخته است. دیگر مانع سهمگینی چون ترامپ در کار نیست. از آنطرف، عربستان هم که با تغییر رویه و پذیرش اقتدار منطقه ای ایران و در غیاب پشتوانه قدرتمندی چون ترامپ، وارد مذاکره با دشمن قدیمی شده و واقعیتی بنام جمهوری اسلامی را در عین پشتیبانی مداوم تسلیحاتی و استراتژیک از حوثی ها در یمن بعنوان بزرگترین تهدید منافع این کشور در منطقه و در همسایگی خود پذیرفته و حتی به مذاکره با بشار اسد روی آورده تا روابط خود را با آن پس از سالها تیرگی و بحرانزدگی ترمیم کند. از طرفی سیاست «چرخش به شرق»، نزدیکی بیش از پیش حکومت به روسیه و چین و امضای «قرارداد جامع راهبردی همکاریهای 25 ساله با چین» که ابعاد و دامنه های آن در درازمدت می رود تا بر استقلال و موجودیت ایران سایه اندازد، و از سویی تیره تر شدن روابط روسیه و پوتین با بایدن و اتحادیه اروپا همراه با جنگ لفظی و تهدیدات متقابل، که دورنمایی از یک جنگ سرد و دوقطبی جدید در قرن بیست و یکم را برای جهان ترسیم کرده و و فضای پرتنش و بحرانی رودررویی جهان غرب با روسیه بر سر مسائلی چون: جنگ سایبری، قضیه اوکراین و پیامدهای مرگ احتمالی «ناوالنی» رهبر مخالفان نظام کنونی این کشور و وعده بایدن به تحریمهای گسترده روسیه از پی آن را در صدر مباحث نشست ژنو و مذاکرات روسای آمریکا و 8 کشور صنعتی قرار داده، در مجموع، چشم اندازی مطمئنتر از گذشته را برای نظام در اتخاذ سیاستهای اقتدارطلبانه و بقصد یک کاسه کردن و تجمیع کامل و تمام عیار قدرت، ترسیم کرده است.

دوم- ترس از حملات احتمالی و گسترده تر اسرائیل به ایران و احساس ناامنی از آن، نظام را به یکدست شدن و چاره اندیشی برای رفع خلاءها و شکاف های امنیتی و پر کردن خلل و فرج در سیستم حاکمیتی خود نزدیک می کند.

نظام جمهوری اسلامی در یک پیچ بزرگ و مسیر گذار قهری و قطعی از سنت به تجدد به بن بست تئوریک و تاریخی محتوم خود رسیده است و این اقتضای ذاتی چنین نظامی هم بود که نه بر بنیان تکامل و منطبق با فطرت بشری و سنت طبیعت و تاریخ، که بر قهقرا و عقبگرد، شکل گرفت و در مسیر تندباد خانه ساخت و ریشه در آب گسترد. سه سال پس از انقلاب و در آن روزها که با کودتای خرداد 60، ولایت فقیه در برابر جمهوریت، آشکارا صف کشید و قد علم کرد، نخستین رئیس جمهور نظام، نام کتاب خود را در افشای ماهیت و پشت پرده ها و زمینه های منتهی به این گسست و شکاف عظیم و تاریخی میان جمهوری ولایی و جمهوریت دینی و ولایت جمهور مردم، نامی تامل انگیز نهاد: «خیانت به امید»! او در همانروزها با مشاهده عملکرد هسته مرکزیت نظام که آن روزها در قالب حزب جمهوری اسلامی و خط امام و با شعار اسلام فقاهتی و ولایت فقیه در پی ریشه کن کردن آزادیهای بجامانده از آرمان انقلاب 57 و قیضه کامل قدرت بود از پایان راهی گفت که قرار بود مبشر و منادی «عصر سوم حیات بشر در کره زمین» باشد؛ عصری که روی در رفاه، عدالت، آزادی، حقوق و کرامت انسانی و فضیلتهای اخلاق و معنویت داشت و می خواست عطش جهان مصیبت زده در تباهی های جنگ و فقر و نابرابری و استضعاف در همه اشکالش را سیراب کند اما پای در مسیری دیگر نهاد. امروز هم عقیم شدگی و فلج مغزی حاکمیت که تنها به انباشت و انحصار قدرت می اندیشد و مردم را در معادلات خود اصلا به حساب هم نمی آورد ادامه و تکامل همان مسیر است و تحقق همان چیزی که زنده یاد «دکتر ناصر کاتوزیان» بیش از دهسال پیش گفته بود:

«شورای نگهبان از صلاحیت خود خارج شده و رویه ای در پیش گرفته که یک کشور را به بن بست می کشد. آن روزی که مردم از شرکت در حکومت و نظام، مایوس شوند و جلوی اراده ملی به انواع حیل گرفته شود و مردم از دخالت در سرنوشت کشور سرخورده شوند برای نظام بسیار خطرناک خواهد بود…»

10- و سرانجام، حرف آخر را مردم زده اند. مردم کوچه ها و خیابانها، مادران دادخواه و داغدار شهیدان آبان و خاوران ها با تصویر جوانشان در دست… صدای آینده ما این صداست. سرنوشت این مردم دیگر از صندوق های بی حیثیت و بی آبرو شده رای به استمرار ذلت و تحقیر مهندسی شده یک ملت درنمی آید. آینده در دست همین مردم است که هیچ چیز ندارند. به تعبیر ماندگار «واتسلاو هاول»: «قدرت بی قدرتان»… و اتاق فکر نظام مقدس از این قدرت، دیری است غافل مانده است! نظامی که به گفته او: «موجودیتش در حکم تجاوز به هویت و حریم انسانی مردم یک سرزمین است» و «امکان زندگی انسانی را از یک ملت می گیرد تا به بقای خود ادامه دهد»

11 – کلام آخر: در شرایطی که نظام با زمینه سازی حذف مشارکت مدنی و عبور از همه تعهدات و موازین شرعی- اخلاقی- قانونی و میثاقهای حقوقی اولیه و حداقلی میان ملت- دولت، عملا پای در راه خطرناک و تباهی آفرین حذف جامعه سیاسی گذاشته است، تحریم فعال، سازماندهی شده و روشمند، تن ندادن به تحمیل و تکلیف انتصابات شبه انتخابی و پروژه دفن کامل جمهوریت، سیاست‌مدنی و سیاست ورزی اجتماعی، خود، عین مشارکت کنشگر و جریان ساز در ترسیم چشم انداز سیاسی آینده کشور و گشایشگر افقی جدید از گستره حضوری تاریخی و در مسیر احیای حق حاکمیت ملی و هویت و حیات مدنی در این سرزمین خواهد بود.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید