«اعتصاب کارگران نفت و گاز، اعتراضات خیابانی و شبانه و سونامی اعتراضات! چه کسی خلأ بوجودآمده را پر می کند مردم یا رژیم؟»
اعتراض اهالی شهرری و در مناطق و استان های دیگر به قطع جریان برق و یا آب و اهمیت آن در پیوند خیابان و اعتصابات*
بحران بازتولید اقتدار و ابعاد ناتوانی و ناکارآمدی رژیم این روزها به عرصه های عمومی امورات زندگی هم کشیده شده است و بعید است کوتاه مدت باشد. همچنان که تورم کالاهای اساسی هم سرایستادن ندارد. به اعتراف روحانی، عدم سرمایه گذاری طولانی مدت در زیرساخت ها منشا مشکلات اخیر و فرسودگی ها است ( همانطور لااقل در طی ده سال اخیر نرخ رشداقتصادی قریب به صفر و سرمایه گذاری نزولی بوده است. یعنی نه فقط با گریز و عدم رغبت سرمایه گذاری های خارجی که با فرار سرمایه های داخلی هم مواجه بوده ایم). در اصل بروز چنین تکانه هائی بخشی از فرایند بحران بازتولید سیستمی است که اینک با چنین شدتی جلوی چشمان ما ظاهر می شوند و هر روز روزن های جدیدی را برای فوران اعتراضات می گشایند. وقتی خامنه ای حکم به شرکت در «انتخابات» به عنوان واجب عینی می دهد و یا به حرمت رأی باطله فتوا صادر می کند، و پاسخ شهروندان به آن علنا مهر ابطال زدن است، لاجرم این فتواها به تف سربالائی تبدیل می شود که معلوم می کند پادشاه «لخت» است، و یا وقتی بطور مکرر روشن می شود که حاکمیت حتی قادر به حفظ استراتژیک ترین و امنیتی ترین تأسیسات خود-هسته ای- هم نیست، و در کنارآن تشدید شکاف های درونی در حدی که دست به خودزنی و جراحی های دردناک بر پیکر خود بزند و عناصر وفاداری چون لاریجانی ها، جهانگیری ها و حسن خمینی ها (و پائین کشیدن کرکره بیت جماران در برابر بیت رهبری)، با توسل به تیغ نظارت استصوابی، از گردونه رقابت های درون ساختار قدرت کنارنهد و در نتیجه همه اینها برای حفظ «بقاء» به کوچک ترکردن قاعده هرم ساختار قدرت و لاجرم شکننده ترکردن خود در برابر تندبادها منجر می شود. تیغ کشیدن به خود برای زنده ماندن یک پارادوکس وجودی است و یکی از عوامل مهمی که سرنوشت نهائی رژیم را رقم خواهد زد. همه این ها، معنائی جز درهم شکستن پیوسته اقتدار نظام و رهبرش که اینک صدای آن به گوش تک تک شهروندان کشور و حتی جهانیان و قدرت های خارجی هم می رسد نداشته و جملگی مصادیق بارز همان بحران بازتولید خود و بیانگر زوال اقتدارش بشمار می روند. وجه دیگری از این روند فروپاشی اقتدار را می توان به عینه در آرایش جامعه و در لحظه کنونی اعتراض های گسترده کارگران بویژه در بخش حساس و استراتژیک صنعت نفت همراه با پژواک گسترده دید که موفق به جلب حمایت و همبستگی وسیعی هم شده است. چنانکه قبل از آن هم شاهد مبارزات درخشان و تاثیرگذار مؤسسات و صنایع بزرگی چون هفت تپه و فولاد و هپکو و.. بوده ایم. در سایر عرصه های مهم هم مثل کشاورزی و دامداری نسبت به فقدان علوفه و گرانی آن و یا به بحران آب و فقدان حقابه ( مانند اعتراض کشاورزان اصفهان) یا اعتصاب در بخش های حمل و نقل ( رانندگان و کامیونداران و راه آهن و شرکت واحد و تاکسی رانان…) و یا در حوزه آموزشی و خدماتی چون معلمان و پرستاران و فعالان محیط زیست و یا ظهور مجدد پدیده مال باختگان معترض در ابعادی تازه [و این بار با سقوط پی درپی بازار بورس که قریب به ۵۰ میلیون نفر از مردم اکثرا عادی در گیرآن هستند که برای جبران اندکی از سقوط سطح زندگی خود و به تشویق دولت خرده سهامدار بورس شدند و اکنون بسیاری از آنها مال باخته محسوب می شوند. دامنه بحران چنان بود که دولت با کسب اجازه از خامنه ای با تخصیص ۲۰۰ میلیون دلار از صندوق ذخایر برآن شد که از وقوع فاجعه سقوط بورس جلوگیری کند. البته جلوگیری از سقوط بورس را نباید به معنی جبران زیان مال باختگان معمولی دانست و معلوم نیست که سهم بزرگ از طعمه فوق نصیب کدام یک از باندها شده است]، بیانگر گستره اعتراضات در این حوزه هاست گرچه هنوز تا سرحد فراگیرشدن اعتراض ها و مقاومت سراسری فاصله داریم. دامنه اعتراضات محدود به این حوزه ها نیست و لایه ها و بخش های بسیار گوناگونی از زندانیان سیاسی و جنبش دادخواهی خانواده های جان باختگان از خاوران تا آبانیان، خانواده هایی را که فرزندان خود را در آدم کشی های سال های اخیررژیم از دست داده اند و تا خانواده های هواپیمای سرنگون شده اوکراینی را در برمی گیرد که پرداختن به همه آن ها بیرون از گنجایش این نوشته است.
اهمیت دوره پساتحریم
در حقیقت دوره پساتحریم با ایجادشرایط و مختصات نوینی همراه است که مهمترین آن شتاب فزایند دوقطی شدن شکاف بین جامعه و نظام، به وساطت تحریم گسترده نمایش انتخاباتی بود. تحریم همچون یک کنش گسترده و توده ای پرمعنا، به شکل محسوسی به آرایش اکثریت بزرگی از مردم در برابرکلیت نظام شکل داده است که در حکم بک برآمد سیاسی و تولد یک آگاهی مشترک و جمعی نسبت به نارضایتی های مشترک و گامی در جهت تقویت همبستگی و باور به توان خود محسوب می شود. انجام یک کنش مشترک معطوف به نفی صندوق رژیم توسط دهها میلیون شهروند بود که رژیم در برابرش خلع سلاح شد و نتوانست واکنشی جز رجزخوانی مضحک و توخالی «حماسه نامیدن» برای مصرف داخلی خود و تقویت روحیه سرسپردگانش نشان بدهد. این نوع رجزخوانی تنها می تواند نشان دهد که رژیم نفس حبس شده اش را بیرون می دهد زیرا که وضع و خشم عمومی را بسیار بدتر از این ها ارزیابی می کرده است. اما همه این ها همانطور که گفته شد فقط برای روحیه دادن به خود و حامیانش است، درست مثل سوت زدن آن شبگرد تنها در دل تاریکی برای رفع هراس از خود!. فراموش نکنیم که به عنوان مثال در تهران با اهمیت استراتژیکش در کل اعتراضات خیابانی، با آن جمعیت کلان و رنگین کمانش از نقاط گوناگون ایران، و درست بیخ گوش رژیم، صرفنظر از آرای باطله، از هر ۴ نفر، ۳ نفر یعنی ٪۷۵ رسما نمایش او را تحریم کردند و برآن مهرباطله زدند. از دیگر مشخصات شرایط جدید بوجودآمدن یک ظرفیت بالقوه و بالفعل برای بسط اعتراضاتی است که می توان از آن به پتانسیل سونامی اعتراضات نام برد. در مورد قطع برق در اوج گرما و اختلالاتی که در چرخه زندگی مردم اعم از بیمارستان ها و تا خانه ها و تا مؤسسات صنعتی و… بوجود می آورد نباید از اهمیت آن در شرایطی که رژیم سریع و یا حتی غیرسریع قادر به حل مشکل نیست غافل بود. چنان که در همین رابطه هم اکنون هم به نوعی شاهد شیوع اعتراضات شبانه و بعضا با شعارهای تند علیه خامنه ای هستیم که دیگر خود به عنوان هسته اصلی قدرت و نماد آن مستقیما در تیررس قرارگرفته و به سیبل اصلی اعتراضات مردم تبدیل می شود. نگرانی از پی آمدهای این اختلالات، چنان چنگ به گریبان رژیم افکنده است که بلافاصله به یک موضوع امنیتی کلان تبدیل شده و بررسی آن به شورای امنیت ملی محول شد و خبرگزاری فارس( متعلق به سپاه) برای پوشاندن ضعف رژیم آن را به خرابکاری منتسب کرد و ولایتی به عنوان یکی از عقل های منفصل حضرت آقا برای پزشکانی که از تأثیرات وخیم و مخرب قطعی برق در بیمارستان ها –و البته مشخصا بیمارستان تحت مدیریت خود- انتقادکرده بودند خط و نشان کشید. یکی از پی آمدهای مهم «سندروم» تمرکز قدرت یا به تعبیر دیگری چشم اسفندیار آن، حذف حلقه های واسط، بی حفاظ و لاجرم آسیب پذیرتر شدن هسته مرکزی قدرت است که با به صحنه آمدن مستقیم شخص خامنه ای و رونمائی از نقش مستقیم آن در پشت همه وقایع کشور، آن را بیش از پیش در معرض آماج مستقیم مردم و جامعه قرارداده است که خود یکی از پیش شرط های تکوین جنبش ضداسبتدادی یعنی دوقطبی شدن شکاف بین مردم و حاکمیت است. این از پی آمدهای سرنوشتی است که نظام و خامنه ای هم چون تبلور آن با حرکت در منطقه کور، باستقبال آن رفته است. آنچه که محرز است، ورود به یک نقطه عطف خود را با هزاران ایماء و اشاره رؤیت پذیر می کند که به سادگی نمی توان نادیده اش گرفت. حتی رجزخوانی های مکرر رژیم خود یکی از همان نشانه هاست! تظاهر به قدرت برای پوشاندن زوال آن! جان کلام آن که تحریم گسترده به مثابه یک میانجی سیاسی حامل پیام فرارفتن جامعه از کلیت سیستمی است که در تبارشناسی موج های اعتراضی چیزی جز تحقق پیام خیزش های ۹۶ و ۹۸ مبنی بر اعلام پایان بازی و «اصلاح طلب، محافظه کار دیگه تمومه ماجرا» و تثبیت آن در عرصه سیاسی و در مقیاس کلان نیست. این نقطه عطف به مثابه بستری برای بهم پیوستن جویبارهای نارضایتی به یکدیگر و سراسری کردن اعتراضات عمل می کند. همچون اصابت و کوبش یک موج بلند و نیرومند به صخره های ساحل که موجب بروز نوعی خلأ، یا اگر بتوان گفت یک ملأ و فضای مساعد برای پیشروی، بویژه در شرایط ایام برزخی فترت در فاصله انتقال قدرت از دولتی سترون که ماه هاست عملا از وظایف مهم خود خلع ید شده به دولتی نظرکرده که نیامده با استقبال سونامی اعتراضات پسا تحریم مواجه شده است! بی تردید چنین «استقبالی» دولت جدید را دستخوش گیج سری مضاعفی می کند. پارادوکس زوال و بقاء به ما می گوید از زهرخندهای تاریخ عجیب نیست اگر که مستبدین کوته بین و دستخوش سندروم قدرت را در بدرقه خویش به گورستان تاریخ و چه بسا پایان «سلسه ولایت فقیه» مشارکت دهد!. در چنین لحظه های سرنوشت سازی معمولا خدایان آسمان حاکمان مستبد و نافرمان خود را به حرکت کور در پیچ و خم جاده های بی افق و سرشار از پرتگاه محکوم می کنند!.
پرسش اما این است که چه کسی، رژیم یا مردم، این خلأ برآمده از یک موج بزرگ را با توجه به ریتم بحران پر می کند؟ بنظر می رسد در این رابطه گسترش اعتراضات و فراروئیدن آن به سطحی تازه حاکی از آمادگی نسبی جامعه بشدت سیاسی و دوقطبی شده ایران، بویژه در شهرهای بزرگ و مراکز استانها برای سبقت گرفتن در پرکردن این خلأاست. در حقیقت مسأله اصلی و راهبردی سراسری شدن دو شاخه اصلی از موج های اعتراضی و ملحق شدن آن ها به یکدیگر و تبدیل شدن به شطی خروشان یعنی مبارزات مرتبط با جنبش های مطالباتی و صنفی و جنبش های خیابان است. چنین روندی سوای بسترعینی لازم برای آن، می تواند از طریق نقش آفرینی یک سری عوامل میانجی و وساطت گر اعم از سیاسی و مطالباتی-صنفی و جوشیده از متن خودجنبش و در بطن تکانه های بحران شکل بگیرد. سراسری شدن اعتراضات اعم از جنبش مطالبات و خیابان، از طریق روانه شدن انبوه نارضایتی ها و اعتراضات پراکنده و گوناگون و متراکم شده به این دو رودخانه اصلی و پیوستن آن ها به یکدیگر توازن قوا علیه سیستم را به شکل رادیکال بهم می زند. در همین رابطه کمانه کردن موج بلندتحریم انتصابات رژیم در ادامه خیزش های خیابانی سالهای اخیر و این بار در قالب یک برآمد سیاسی و سراسری و پمپاژشدن آن به کالبد سطوح دیگری از اعتراضات جامعه اعم از صنفی-سیاسی می تواند اخگر جدیدی را در آن ها شعلهور ساخته و موجب هم افزائی های بیشتری در زنجیره اعتراضات گردد. در کل با توجه به مشهودشدن بیش از پیش ناتوانی حاکمیت در اداره امور کشور و اختلال در گردش چرخ زندگی، در شرایطی که رژیم از هرسو با انباشت بحران های انباشته و حل ناشده مواجه و محاصره شده است، سربازکردن این بحران ها و اعتراضات برخاسته از متن آن ها شتاب تازه ای به فرایند فروپاشی اقتدار رژیم می دهد. چنان که موج اعتراضات سراسری کارگران نفت و پتروشیمی با همبستگی و پژواک گسترده اش چنین می کند.
تحلیل رفتن توانائی رژیم و افرایش توانمندی جنبش، دوسوی یک معادله واحد!
درگیرشدن مداوم با بحران های بزرگ و ریزش پایگاه توده ای و افزایش مقاومت مردم، تقریبا در تمامی عرصه های فرسایش قدرت و افول اقتدار، رژیم را با یک بحران وجودی و بودونبود روبرو کرده است. بطوری که پیوسته در حال از دست دادن قوا و آب رفتن حیطه های نفوذ و اقتدارخویش در هرحوزه ای است. در اینجا ما با معادله مهم و سرنوشت ساز تحلیل رفتن قوای یک طرف و تقویت بنیه طرف دیگر، از یکسو زوال و از سوی دیگر تولید مازاد مواجهیم که بطور اجتناب ناپذیری گذشت زمان را به زیان رژیم رقم می زند. در این سو این مردم و کارگران و زحمتکشان و همه فعالان و کنشگران اجتماعی و مبارز قراردارند، اگرچه رنجور و زخمی، خسته و فلاکت زده و سرکوب شده و پراکنده، اما در حال گردآمدن، تقویت همبستگی و هم افزائی بیشتر و لاجرم خروج تدریجی از وادی پراکندگی هستند که در مجموع روند اوضاع را بسود برتری یافتن جبهه مقاومت بر جبهه ارتجاع سوق می دهد. مردم از آنجا که وضعیت را تحمل ناپذیر می یابند و رژیم را مطلقا فاسد و بیگانه با منافع و امیدوآروزی خویش، و در عین حال پوسیده و ناتوان، دیگر حاضر نیستند چون گذشته به یوغ آن تن دهند، به آنچه که کارگران خود بردگی می نامند. خروجی اجتنابناپذیر چنین معادله ای صرفنظر از نوسان های مقطعی تولید مازاد در این سو و تجزیه و آب رفتن نیرو در آن سوست، آن هم در شرایط محاصره شدگی با انواع بحران های پیچ در پیچ و ساختاری و بطور همزمان فعال. در چنین شرایطی رژیم درحال پوکیدن چگونه و با چه نیروئی می خواهد از پس این تندبادها برآید؟ آیا با حرکت پا به گاز در منطقه کور و فاقدچشم انداز می توان از محاصره بحران و خشم مردم گریخت؟. سرمنشاء چنین «جنونی» فرار از سرنوشت محتوم به مرگ به امید پیداکردن جائی در در دوردست ناکجاآباد برای اطراق کردن با توهم به برتری توازن شکننده کنونی است!. در این گریزتاریخی جنون آسا به ناکجاآباد، این ولی فقیه زنده است که باید بارخشم خدایان آسمان و زمین را بردوش خود بکشد. در نظام ولایت فقیه که از روزتولد با معضل سازگای با جهانی که به آن پاگذاشته است مواجه بوده است، این ولی فقیه زنده و در آستانه کهولت و احیانا مرگ است که باید بارسنگین حرکت در این جاده بدون چشم انداز را بدوش بکشد. او باید بارهای سنگین و اضافی دوره اول نظام را از دوش جانشینانش بردارد. از جمله آن ها تغییرقانون اساسی و حل معضلی بنام انتخابات ریاست جمهوری است که راه را برای تأسیس دوره دوم حکومت اسلامی، آنچه که حجاریان جمهوری بلاجمهوری می خواند هموار کند و آندسته از وظایفی را که تنها از عهده ولی فقیه زنده برای هموارکردن مسیر رهبربعدی بسرانجام برساند: از تعیین جانشین، تحقق سودای اینترنت ملی ( بخوانید کشیدن دیوارچین به دورکشور)، سامان دادن به مالیخولیای اقتصاد باصطلاح مقاومتی درون زا (بخوانیداقتصاد قاچاق و زیرزمینی و رها از قیودات نظارت جهانی و البته انتقال امتیاز و ثروت از آنچه که خامنه ای مافیا می خواند به مافیای جدید و مورداعتمادنظام) و سوق دادن قاطبه زنان به سمت و سوی تشکیل بنیاد مقدس خانواده با هدف فرزندآوری و پرورش نسل جدید سربراه، و بالأخره تحقق راهبرد نگاه به شرق و سرهم بندی عملی به اصطلاح یک اتحاد استژاتژیک با چین و روسیه به عنوان تضمین آینده نظام و البته بنیاد و تکیه گاه همه این ها بر دو ستون سرکوب برهنه در داخل و باجگیری هسته ای در تقابل با بیرون قراردارد. دو ستونی که با از کارافتادن آن ها کل سیستم فرو می پاشد و پارادایم اسلامی و نوع قرائت ولایت فقیهی آن، در آخرین منزلگاهش دفن می شود. بگدارید پاسخ به این پرسش را که این کوزه شیر با لگد خود خامنه ای به زمین ریخته خواهد شد یا با لگد نایبانش به عهده تاریخ بگذاریم!
جان کلام آن است که فرایند به حرکت در آمدن و به هم پیوستن دو رودخانه خروشان اعتراضی می تواند شرایط بالکل جدید و غافلگیرکننده ای را برای رژیم و خود جنبش رقم بزند. صفوف آشفته اش را آشفته ترکند و اجازه ندهد که حاکمیت در فضای پسا تحریم آنگونه که برای خود برنامه ریزی کرده سبقت بگیرد و بتواند با چینش مهره های جدید و سربفرمانش به آرایشی تازه بپردازد. با این همه در این مسیر راهبردی با توجه به آن که هنوز با تکوین نهائی دوقطبی شدن جامعه و آرایش نهائی آن و انزوای کامل رژیم فاصله داریم، نمی توان از اهمیت تاکتیک های مورد نیاز لحظه کنونی و معطوف به تکوین این روند انتقالی و عبور از فراسوی انواع دامچاله ها و تردیدافکنی های رژیم که برای ایجاداختلال و وقفه با هدف ممانعت از پرکردن خلأ بوجودآمده و اشغال زمان و مکان ها توسط جنبش ها، بویژه خنثی کردن لبه تیز خشونت برهنه رژیم به عنوان شرط لازم برای توده ای و سراسری کردن جنبش ضداستبدادی-رهائی غفلت ورزید:
تاکتیک و استراتی دوره جدید برآمد سیاسی و اعتراضات
حلقه های سه گانه سراسری کردن اعتراضات:
تاکتیک سراسری کردن نبردهای موضعی و منطقه ای و شاخه ای و بین شاخه ای، اعم از صنفی یا سیاسی، به هدف از کارانداختن حربه سرکوب و خشونت رژیم!
مسأله اصلی کنونی به لحاظ تاکتیکی درهم شکستن آرایش تهاجمی شکننده رژیم است که فی الواقع فاقد پشتوانه لجستیکی اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک لازم است. نهایتا در کوتاه مدت پرسش آن است که چه کسی خلأ بوجود آمده پس از تحریم نمایش انتخاباتی را، خلأ ناشی از یک اقدام سیاسی پربسامدی چون تحریم انتصابات را پرخواهد کرد؟ رژیم یا مردم؟. حلقه مقدم پیشروی در دوره پساتحریم انتصابات را سنگرجنبش مطالباتی اعتراضات و اعتصابات مربوط به آن تشکیل می دهد که گسترش دامنه آن برای تغییرفضای سیاسی و تقویت قطب روحیه مبارزاتی مناسب تر و کم هزینه تر است و البته بنظر می رسد که خردعمومی کارگران و جامعه نیز به آن واقف است و با هوشیاری در این سمت حرکت می کند. اما در عین حال بنظر می رسد شتاب بحران معیشتی و بی خاصیت شدن سریع دست آوردهای کوچک و محلی و فرایند سیاسی شدن آن ها و آشکارشدن بیش از پیش ناتوانی رژیم چنان است که تاکتیک تکثیر اعتراضات موضعی در حوزه های کار و خیابان، ترکیبی از اعتصابات و تجمعات خیابانی و نیز مبارزات شبانه و تاکتیک های مشابه آن در نقاط مخلتف کشور به عنوان حلقه دوم سراسری شدن نیز به موازات آن در حال نضج گرفتن است. سونامی اعتراضات سنگر به سنگر سراسری در راستای پیوند کار و خیابان و معطوف به فرسایش توان سرکوب رژیم و همه این ها در راستای سراسری شدن این دوشاخه و پیوند آن ها در سطح کلان خود، می تواند تا حد معینی در تقویت توازن قوا بسود جنبش و تضعیف آرایش تهاجمی رژیم نقش مهمی داشته باشد. باین ترتیب حلقه دوم به عنوان حلقه اتصال بین حلقه نخست و حلقه سوم عمل می کند. اما در حلقه سوم سراسری شدن اعتصابات و خیابان و بهم پیوستن آن هاست (هیبریدی/ دوسوزه/ دو منبعی) که هدف تبدیل تهاجم رژیم به تدافع و متقابلا تدافع جنبش به تهاجم را صورت می دهد.
گرچه نهایتا مهمترین عامل کندکننده تیغ سرکوب و خشونت رژیم توده ای شدن و بسط دامنه اعتراضات و ایجاد شکاف در ارگان های سرکوب است، با این وجود در دوره انتقال از وضعیت تدافع به تعرض و رسیدن به یک وضعیت قاطع و تثبیت شده از تغییر توازن قوا، جنبش با چالش مهم سرکوب برهنه و سیاست های تهاجمی و سیاست فرار به جلوی حاکمیت مواجه است. رژیم مارخورده و افعی شده، خوب می داند با اندکی عقب نشینی و نشان دادن تزلزل، چه بسا نه از تاک ماند نشان نه از تاک نشان. گرچه این حربه یک شمشیردودم است که نه فقط دَم عقب نشینی که دم تهاجمی هم در حکم نوعی خودزنی است. چرا که اتخاذموضع تهاجمی در شرایطی که زمین زیرپا در حال فروکش هست و کلا فاقد پشتوانه لجستیکی لازم می باشد، نهایتا خود به همان اندازه عقب نشینی خطرناک است. در حقیقت رژیم علیرغم بیلان ورشکسته خروجی حیات چهل و دو ساله اش، سیاست خیز را نه فقط در داخل که در خارج و از جمله در بحران هسته ای هم بکارگرفته است با توسل به باجگیری هسته ای و یا در منطقه و در حمله به کشتی ها و یا در عراق و غیره با تشوق حمله به نیروها و پایگاه های آمریکا و تقویت نیروهای نیابتی خود در منطقه. غافل از آن که از مایه می خورد و اگر خیال می کند که هنوز کفگیر به ته دیگ اصابت نکرده است، بزودی به آن اصابت خواهدکرد. با عطف به این موضع تهاجمی و نیز چالش خشونت برهنه به عنوان حربه اصلی رژیم در مقابله با خیزش ها و البته با در نظرگرفتن شکننده بودن سیاست فرار به جلو، بکارگیری تاکتیک های سنجیده گذر از تدافع به تهاجم و از آرایش سنگربه سنگر به سراسری اعم از فاز اول و دوم، از سوی جنبش های اعتراضی و فعالان و کنشگران از اهمیت زیادی برخوردار است. در چنین شرایطی تاکتیک های فرساینده فاز نخست علیه رژیم نه فقط می تواند تا حد زیادی حربه اعمال خشونت رژیم را بلااثر کند و تأثیر مثبتی بر روحیه عمومی و بسط دامنه مشارکت مردم در دوره پساتحریم بگذارد، بلکه متقابلا بر روحیه حامیان رژیم هم تأثیر منفی گذاشته و برتشتت صفوف آن ها خواهد افزود، ضمن آن که راه را برای ورود به فاز سراسری به معنی پیوستن این اعتراضات به یکدیگر در گستره وسیعی هموار می کند که ورود به آن خود عامل مهمی در کندکردن و نهایتا از کارانداختن تیغ سرکوب برهنه رژیم است. بکبار دیگر مرورکنیم: اگر این درست است که اکثریت بزرگ جامعه علیه سیستم است و اگر کند شدن تیغ سرکوب برهنه شرط لازم برای توده ای شدن اعتراضات توده ای بشمار می رود، آنگاه معلوم می شود که عبور از این سیکل معیوب می تواند از طریق ا- گسترش اعتصابات و اعتراضات مطالباتی که رژیم مثل اعتراضات خیابان(سیاسی) قادر به سرکوب آن نیست (همانگونه فی المثل برخورد رژیم با اعتصابات توسط بخش مهم استراتژیکی چون نفت و پتروشیمی نشان می دهد. ضمن آنکه می دانیم همین نوع اعتراضات هم با عطف به شرایط بحرانی کل جامعه می تواند بسرعت به مطالبات سیاسی فراروید). ۲- سراسری شدن اعتراضات موضعی و منطقه ای صنفی و سیاسی بمثابه فازاول سراسری شدن. ۳- بهم پیوستن این اعتراضات به یکدیگر در فازدوم که اینک نیز تک جوش ها و نشانه هائی از این نوع تاکتیک ها را شاهدیم. و بالأخره باید به حلقه بهره گیری از فشارهای بین المللی ( و از جمله نقش میلیون ها ایرانی مقیم خارج) برای کند کردن تیغ سرکوب برهنه هم تأکید کرد که درحد خود تاثیرگزار و مکمل تاکتیک های داخلی هستند. اما آن چه که در اینجا مهم است اشاره کنیم همانا فراهم شدن زمینه عینی سراسری شدن این نبردهای موضوعی و سنگر به سنگر صنفی یا خیابانی و فراهم شدن بستری برای گشودگی و پیشرفت جنبش بسوی مراحل بعدی و اهمیت نقش آفرینی کنشگران و فعالان داخل و خارج در این سمت و سو است. در حقیقت تشدید نارضایتی ها و خشم عمومی، با توجه به تعمیق بحران و تشدید تکانه های سراسری و روزافزون بحران که اکنون به شکل روزمره هم احساس و تجربه می شوند، همچون جاری شدن درد مشترکی در بدن جامعه در کنار مشهودشدن ابعاد ناکارآمدی رژیم و فروریزی اتوریته، نیروی محرکه فرایند دوقطبی شدن شکاف بین جامعه و سیستم را تبدیل تشکیل می دهد.
ضرورت عبور از دوگانه های کاذبی چو سازمان و جنبش و یا رهبری و جنبش
خرافه معادله معیوب اول مرغ یا تخم مرغ، از دیرباز در مورد جنبش ها و اعتراضات و اعتصاب ها رسوخ یافته و منجر به کلیشه های مقدس و بازدارنده شده است. ریشه های چنین بینش رسوخ یافته ای که همچون سندروم نخبگان سیاسی عمل می کند و خود از دوگانه پنداری بدنه (فاقدعقل و توان لازم) و لزوم بازنمائی آن ها توسط نخبگان برمی خیزد که این نیز به نوبه خود برساخته جهان هرمی و بخش لاینفکی از نظام های طبقاتی و امتیازورزانه محسوب می شود گوئی که چنین تقسیم کاری همچون یک آیه آسمانی جاودانی است!. اما آنچه که در مقابل چشمان ما جاری است، دود شدن و نقض همین دوگانه های کاذب و قوانین بدیهی انگاشته شده است. شاهدیم که به عنوان مثال حتی اعتراضات کارگران پیمانی که به لحاظ شغلی از بی ثباتی پایداری رنج می برند، چگونه همزمان با اعتراضات خود سازمان متناسب با آن را، فارغ از بحث های سترون شده و بی معنای رسمی و غیررسمی بودن، درشرایطی که رژیم کوچکترین تشکل مستقل را بر نمی تابد، بوجود می آورند، آنهم در بخش حساسی چون نفت و گاز و پتروشیمی، و آن را به رژیم تحمیل می کنند. ثانیا این نوع سازمان یابی با تکیه بر بدنه فعال و برآمده از متن خودکارگران است و با رهبران بوروکراتیک و مادالعمر برگزیده تفاوت کیفی دارند. آن ها بیش از «رهبری» هماهنگ کنندگان جنبش اعتراضی هستند و مشروعیت و پایداری شان در برابر رژیم را از آن ها می گیرند. سازمان و سازمان یابی چون با مناسبات قدرت سروکاردارند، در تناسب با آخرین پیشرفت های بشری مرتبط با بلوغ بشر و آگاهی او، و امروزه در تناسب با عصرشبکه ها و مناسبات حتی الامکان افقی، در متن جنبش ها و زیرسرکوب داغ و برهنه صورت می گیرند. خرد عمومی دیگر از کانال نخبگان نمی گذرد بلکه در وسعت فراگیری در گردش است و این همان متن و بستری است که همه کشنگران امروز ناگزیرند اگر حامل روح زمانه باشند، برپایه آن و درمتن آن کنشگری می کنند و دیگردوران آن نوع بازنمائی ها بویژه در صفوف مدافعان رهائی و نفی کنندگان نظام های هرمی سپری شده است. همین تجربه موجود کارگران پیمانی را که البته تنها تجربه موجود نیست و هنوز هم کامل نیست، می توان به نوعی در مورد سازمان یابی کل جنبش و نهادهای هماهنگ کننده و هماهنگ کنندگان آن، که ظاهرا شکل گرفتن آن ها معمای بزرگی است که ذهن بسیاری را براساس همان معادله معیوب اول مرغ یا تخم مرغ اشغال کرده است تعمیم داد. البته در این میان شماری از نخبگان نیز جایگاه خود و یا سازمان و حزب خود را هم چون پرکردن عناصر مفقود در جدول مندلیف شایسته خود می دانند!. آن ها بارخاطرند نه یارشاطر! . درحقیقت در میدان کنشگری در جهان و جامعه بشری که تکثرگرائی در عین همکاری حول امور مشترک زندگی از ویژگی های بارز آن است، جا برای هیچ کس تنگ نیست. همه گرایش ها در بستر یک جنبش گسترده و ضداستبدادی-مطالباتی در حال شدن و البته در عین حال متکثر و دارای گرایش ها و گفتمان های متفاوت و یا حتی متضاد، کنشگری خود را صورت می دهند، و خروجی جامعه هم نتیجه همه آن هاست و نه آتش بس دادن تا لحظه پیروزی و یا زیرچتراین یا آن گفتمان خزیدن. بلوغ ما در همگرائی عملی در بسترجنبش سراسری علیه استبدادحاکم، در عین کنشگری حول گفتمان ها و رویکردهای متفاوت و یا حتی متضاد نهفته است. به عنوان مثال هم اکنون در جنبش موجود و علیه استبداد حاکم هم شاهد مبارزه کارگران و معلمان و زحمتکشان و دانشجویان علیه خصوصی سازی هستیم، و هم چه بسا مدافعان دیگری در صفوف جنبش و حتی چه بسا در میان کارگران و دانشجویان و… وجوددارند از نئولیبرالیسم و طرفداران «نجات سرمایه داری از شر حکومت اسلامی». هیچکس کنش خود را باعطف به امردشمن مشترک تعطیل نمی کند و نیز به بهانه اختلاف به جان هم نمی افتد. گذر زمان حلال بسیاری از مشکلاتی است که باید به موقع خود، آن هم در تناسب با آخرین دست آوردهای تمدن بشری، حل و فصل گردند!
چرا از کارانداختن و بی اثرکردن خشونت برهنه مهم است؟!
واقعیت آن است که بدبختانه با رژیمی سخت خشونت ورز و به شدت هار مواجهیم. چنان که بکارگیری خشونت برهنه و بغایت وحشیانه در ملأعام در مواجهه با خیزش پرشور ۹۸ که متأسفانه نتوانست با واکنش درخورجهانی هم مواجه شود، برای رژیم این اعتمادبه نفس کاذب را بوجودآورد که گویا می تواند با توسل به این حربه در مواقع حساس «بدون باج دادن به کسی» از پس اعتراضات برآید، اوضاع را کنترل کند و اجازه ندهد که از جرقه های اعتراضی حریقی گسترده برخیزد. در حقیقت بدلیل فقدان داشته دیگری از مؤلفه های قدرت، که خود بیانگر انحطاط و گندیدگی کامل پارادایم نظام دینی است، کل سیاست تهاجمی رژیم- هرچندشکننده- برپایه دو اعتمادبه نفس کاذب سرکوب برهنه در داخل و باج گیری هسته ای با خارج بناشده است. درسی که هسته اصلی قدرت بزعم خویش از اعتراضات گسترده خیابانی سال ۸۸ و طولانی شدن آن برگرفت و در خیزش های بعدی آن را آزمود. مطابق آن علت طولانی شدن خیزش ۸۸ را عدم یکدستی و شکاف در بالا از یک طرف و عدم بکارگیری به موقع مشت آهنین از جانب دیگر، قبل از این که فرصت سراسری و توده ای شدن به آن داده شود، ارزیابی کرده و از همین رو برآن شده است که از هردوی آن ها، یعنی هم فرصت ندادن به شکاف های درونی و حذف رقبا از موقعیت های حساس در ساختارقدرت و هم کاربست خشونت برهنه در مواجهه با بحران ها و خیزش ها بهره گیرد. با چنین وضعیتی روشن است که پادزهر خنثی کردن خشونت برهنه در هرچه پر دامنه ترکردن جنبش توده ای اعم از خیزش های خیابان و جنبش مطالباتی و مراکز کاری است که چه بسا حتی نهایتا، دستگاه سرکوب رژیم را دچار چندپارگی هم بکند. اما خودتوده ای شدن مقاومت و مبارزه در گرو بکارگیری تاکتیک هائی است که در کوتاه مدت خشونت رژیم را خنثی کند. تاکتیک سراسری شدن نبردهای موضعی صنفی- سیاسی در جامعه ای که بشدت درحال اشباع شدن از نارضایتی و گره خوردن مسائل روزمره با سیاست و ُخرد با کلان است، در شرایط صعود همزمان بحران ها، پاسخی درخور به آن است. البته اعمال فشارهای بین المللی به رژیم برای توقف خشونت نیز در کاستن از دامنه سرکوب بویژه وقتی با گسترش و تداوم اعتراضات داخلی همراه شود، به نوبه خود اهمیت داشته و نباید از آن غافل بود. باین ترتیب دوشاخه اصلی پیشروی عبارتند از سراسری شدن اعتراض ها و اعتصاب های مطالباتی و سراسری شدن خیزش ها و اعتراض های سیاسی. و در این راستا در گام نخست به شکل سراسری شدن نبردها و اعتراضات موضعی و شاخه ای به وساطت نارضایتی فراگیر و فرایند دوقطبی شدن جامعه و نظام، فرایند پیوستن خیابان و کارخانه (کار) به یکدیگر (پیوندوجه سیاسی و اقتصادی) برای گردآوری نیرو و تکوین مسیرسراسری شدن و البته خنثی کردن خشونت برهنه که در بسترتکانه های فزاینده بحران و در راستای تغییر توازن قوا و عبور از مرحله تدافع به تعرض صورت می گیرد. گرچه جوانه های چنین مسیری از هم اکنون دیده می شود، اما هیچ چیز قطعیت نداشته و از قبل مقررشده نیست. این ها روندهایی هستند در جامعه و جهانی سرشار از انواع تناقضات و بحران های پیچ در پیچ و چه بسا با نقش آفرینی بیش از اندازه یکی از فاکتورها، مثلا آنتاگونیستی شدن منازعه ایران و آمریکا و یا اسرائیل ممکن است نقش عوامل دیگر را چه در جهت شتاب دادن و چه کندکردن سیر رویدادها و یا پس و پیش کردن روندها تحت تأثیر قراردهد. نمی توان همه ادعاها و تصمیمات رژیم را قطعی و غیرقابل تغییر و یا بازگشت ناپذیر دانست و چه بسا تحت شرایطی به حکم قانون بقاء و تنازعات درونی و توازن نیرو و یا حتی جنبش مقاومت، سیستم تاکتیک ها و برخی سیاست خود را عوض کند. هم چنین نمی توان مدعی شد که جامعه نیز تصمیم نهائی خود را و بهر قیمتی گرفته است. همه چیز در یک روندشدن و احتمالات و کنش های متقابل، توازن قوا و بسیاری عوامل پیچیده دیگر پیش می رود. با این همه فرضیه فرایند توده ای شدن و نحوه از کارانداختن خشونت برهنه، تا جائی که مقدور بوده براساس داده های موجود و تفکیک روندهای پایدار از ناپایدار و بیش از همه واقعیت دو شاخه اصلی مبارزه کار و خیابان و نارضایتی و شکاف فزاینده جامعه و سیستم و تا حدی فرعی انگاشتن تحولات پیرامونی و جهانی تا اطلاع ثانوی است.
اندرفوایدیکدست شدن حاکمیت و درخواست فرصت به دولت جدید!
جناح اصلی و هسته مرکزی قدرت برای مقابله با بحران و جنبش اعتراضی جز تهدید و فریب و تلاش برای ایجادشکاف و تشتت در صفوف جنبش حربه دیگری در چنته اش ندارد. چنان که این روزها به شکل مضحکی می کوشد شیفت قدرت از دولت روحانی به رئیسی را همچون ورود سوپرمنی به صحنه که گویا از دل یک «حماسه» برخاسته است، برای به زنجیرکشیدن غول بحران به تصویر بکشد. و در این راستا همانطور که در نمایش انتخاباتی اخیر از اصلاح طلبان همچون تحریم شکنان بی جیره و مواجب حظ وافر گرفتند، اکنون نیز برای برآشفتن صفوف جنبش اعتراضی در صدد بهره گیری از این خدمه های ارزان فروش هستند. چنانکه حضرات اصلاح طلب مدعی اند که با یکدست شدن قدرت و با قرارگرفتن اصول گرایان تندرو در مقام پاسخگوئی مستقیم، امامزاده شروع به معجزه کردن می کند و آن ها به ناگزیر ِکره ِکره دکان دولت موازی را پائین می کشند، عابد و زاهد شده و با کنارگذاشتن انواع کارشکنی های تاکنونی اشان که موجب ققل شدن اداره چرخه امور کشور و مناسبات بین المللی می شد، امکان واقع گراشدن و گشایشی در حل مشکلات انباشته شده در سپهر سیاست وجود دارد!. به ادعای آن ها برگزیده و نظرکرده جدید خامنه ای بسیارمتفاوت ( و گویا معقول تر) از نظرکرده قبلی اش- احمدی نژاد- است و بهمین دلیل برای حل مشکلات باید به او فرصت و مجال داد: گربه اگر خواب باشد موش ها تیمارش می کنند، بگذارید ما تیمارش کنیم! البته هدف آن ها از این همه کرنش به قبله قدرت و خاک پاشیدن به چشم مردم نمی تواند بر کسی پوشیده باشد. چنین رویکردی البته از هویت نهادینه شده دخیل بستن به تغییر و اصلاح از بالا و ارکان قدرت و طواف حول امامزاده «صندوق» جدا نیست. از همین رو چون همیشه، حتی در شرایطی که بال و پرشان توسط همین ارکان قدرت سخت درهم شکسته شده است، سنگ اندازی در برابر شکل گیری یک صف مستقل و رزمنده در برابر نظام را وظیفه ذاتی و هویتی خود می دانند. البته عافیت طلبی و سرخم کردن در شرایط وزش طوفان و سرکوب و انسداد سیاسی نیز طبعا بخش دیگری از حکمت پنهان این کرنشگری را تشکیل می دهد. رئیسی و هسته مرکزی نظام با وقوف به همین کرنشگری ژنی شده آن ها و این که دم و دستگاه خودشان در خوش بین ترین برآورد بیش از یک رئیس جمهوراقلیت جامعه نیست، با استقبال از این نوع فرش پهن کردن، به جمع آوری پیشنهادات و انتقادات این حضرات، همانطور که احمدی نژاد در سفرهای استانی اش گونی گونی نامه جمع می کرد، برآمده است تا شاید بتواند از آن ها نمدی ببافد و بهنگام جلوسش بر قوه مجریه و به میمنت پرده برداری از ورزیون جدید «حکومت اسلامی» در آغاز قرن ۱۴۰۰ هجری خورشیدی، فرشی پیش پای خود پهن کند. غافل از آنکه حکومت اسلامی چیزی جز «بحران حکومتی» نیست و بحرن حکومتی هم چیزی جز «حکومت بحران» نیست. اگر پویش بی وفقه بحران سازی در داخل و خارج را از حکومت اسلامی بگیرید، سوخت و ساز زیستی او را یکجا دچار اختلال و محکوم به مرگ نموده اید. نفس انتصاب و برکشیدن نظرکرده جدید خامنه ای و باندهای حامی اش به قوه مجریه، خود بیان یک اوج جدید در فرایند بحران آفرینی در ابعادی نوین و تجسم پارادوکس تأمین فرجه بقاء ازطریق خودزنی است!.
تقی روزبه ۲۰۲۱.۰۷.۱۰
*-تجمع اهالی شهرری در اعتراض به قطعی برق