قال ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدواها و جعلوا اعزه اهلها اذله و کذلک یفعلون». (قرآن. نمل.34)
[آنگاه که مستبدان، ظالمان و دیکتاتور ها بر سرزمینی مسلط شوند، عزتمندان ذلیل و فاسدان آقا و سروز آن سرزمین خواهند شد و فساد همه جا را در بر خواهد گرفت]!
زمانی خمینی خطاب به مردم و مسئولین گفت:«عالم محضر خداست؛ در محضر خدا گناه نکنید» و وقتی دوربین های مدار بسته و مخفی در عصر تکنولوژی اینجا و آنجا نصب و سبز شد، جمله ی وی دستمایه ی طنز شد:
«اینجا به دوربین مخفی و مداربسته مجهز است، گناه نکنید!!».
عبرت خانه
پشت در سلول انفرادی یک کاعذ چسبانده بودند که عنوانش این بود:
«زندان دانشگاه است. امام خمینی». و بعد در دنباله ی آن، یک جمله ی عربی:
«النجات فی الصدق»!!
در آبان سال 1365 برای اولین بار طعم زندان ولایت فقیه را چشیدم، و در تیر 1378(همزمان با تعطیلی روزنامه سلام) برای دومین بار وارد سلول های انفرادی اوین و زندان توحید شدم. همان زندان مخوف دوره ی پهلوی که کمیته مشترک ضد خرابکاری نام داشت و در نظام ولایت فقیه موزه ی عبرت شد!! تا مردم برای دیدنش، آنجا رفته و از گذشتگان و تاریخ عبرت گرفته و از تاریخ درس بیاموزند… اینجا زندان است؛ دانشگاه ولایت فقیه!!
تیر غیب!
عوام، همان توده ها، همان ها که وقتی چرخه ی زندگی شان نمی چرخد و از سوی هر کس و ناکسی، از هر مکانی و هر مقامی عرصه برای شان تنگ می شود، وقتی در استیصال و عسر و هرج قرار می گیرند، نفرین می کنند: « الهی به تیر غیب گرفتار بشی»، و در این ایام با هک شدن دوربین های زندان اوین، مردم چهره ی کریه و شنیع نطام ولایت فقیه (عدل علی خامنه ای) را عریان شده دیدند. این همان تیر غیب است!
انفراج کوچک در راس زاویه
آیت الله منتظری در کتاب«مبانی فقهی حکومت اسلامی»، ج4 فصل هشتم، احکام استخبارات و کسب خبر در ص 385 در مورد انحراف مامورین اطلاعاتی و امنیتی می نویسد:
«اگر روزی فرض شود که کجروی و انحرافی از برنامه ها و اهداف اصلی و مشروع آن صورت گرفته،این بسیار خطرناک خواهد بود، هر چندکه این انحراف باندازه یک ذره باشد. چون همین انحراف کوچک بتدریج و به مرور زمان برای نظام و مردم هر دو تبدیل به یک خطر و فاجعه بزرگ می گردد.چنانچه نمونه های آن را درمورد بسیاری از دولت ها و رژیم ها دیده ایم. مثال گسترش فزاینده ی غیر قابل کنترل این قبیل انحرافات احتمالی که اگر مورد توجه قرار نگیرد، مثال زاویه است. وقوع یک جدایی. انفراج کوچک در راس زاویه موجب این می شودکه دو خط مربوط به زاویه فاصله شان هر چه بیشتر گردد. آن دو خط به مقیاسی که از راس زاویه یعنی نقطه انفراج و انحراف فاصله می گیریند از همدیگر دورتر می شوند و این مساله بسیار شایان دقت است».
سفیداب نظام!
زندان هایی که روی زندان های رژیم پهلوی را هم سفید کردند، این تعبیری است که آیت الله منتظری در نامه ای خطاب به خمینی می نویسد! این نقطه ی انفراج و انحراف تا آنجا پیش رفت که برخی بگویند:«نور به قبرت ببارد پهلوی ، صد رحمت به کفن دزد اولی!!
«شنیده شده فرموده اید فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می کند، البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم، ولی جنایات اطلاعات شما روی ساواک را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق می گویم.(از نامه منتظری به خمینی.نقل از کتاب خاطرات سیاسی ری شهری ص 285).
«آیا می دانید در زندان های جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟!
آیا می دانید عده ی زیادی در زیز شکنجه بازجوها مُردند؟
آیا می دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانی های دختر جوان بعدا ناچار شدند حدود 25 نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟
آیا می دانید در زندان شیراز دختری روزه دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افظار اعدام کردند؟
آیا می دانید در بعضی از زندان های جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند؟
آیا می دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟
آیا می دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه های بی رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده اند و کسی به دادشان نمی رشد؟
آیا می دانید در بعضی از زندان های حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟».
از نامه ی آیت الله منتظری به خمینی در تاریخ 17 مهر ماه 1365. نقل از کتاب واقعیت ها و قضاوت ها. ص 640).
هم چنین آیت الله منتظری در تاریخ 5 مهر ماه سال 1360 نامه ای به خمینی نوشته است که بخشی از آن چنین است:
«ضعف شورایعالی قضایی و بالنتیجه دادگاههای انقلاب به حدی است که افراد صادق و متعهدی که خود در متن آنها هستند می گویند اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدامهای بی رویه و احیاناً بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها و گاهی به رغم مخالفت با آنها و ناهمآهنگی بین دادگاهها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیتها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحت کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجههای طاقت فرسا رو به افزایش است. آمار زندانیان به حدی است که بسا در یک سلول انفرادی پنج نفر باید با وضع غیر انسانی بمانند حتی به آنها نوعاً امکانات نماز خواندن هم داده نمی شود، و به تعبیر یکی از قضات شرع هرج و مرج و خود مختاری مسئولین بازجویی وبازپرسی سخت نگران کننده است. اعدام های اخیر معمولا از مهرههای رده سوم و چهارم و سمپاتها می باشد و مهرههای اصلی کاملا به کار مشغولند و از اعدام شدگان قهرمان سازی کرده و افراد دیگری را به دام انداخته و به میدان می فرستند…». [کتاب «خاطرات آیت الله منتظری» جلد دوم، صفحه ۱۰۶۵، پیوست ۱۲۸].
در بخشی دیگر از کتاب خاطرات آیت الله منتظری جلد اول ص522 نوشته شده:
«مشکلات زندان ها هم بکی از مشکلات ما در اوایل انقلاب بود و سر و صداهایی ایجاد کرده بود. مرحوم امام چند نفر را فرستاده بودند که بروند راجع به امور زندانیان تحقیقاتی را انجام بدهند. از جمله آن ها سید جعفر کربمی بود. یک روز ایشان آمد به من گفت: ما رفته ایم در زندان حصارک ( یا قزل حصار) نزدیک مردآباد، در آنجا دیدیم جلوی در یک اتاق یک گلیم و پتوی سیاه زده اند و داخل آن بقدری تاریک است که روز و شب تشخیص داده نمی شد. و حدود 10 نفر را آنجا زندانی کرده اند. بعد گفت رفتیم به یک دختر برخورد کردیم که نجاست خودش را می خورد از بس اذیتش کرده بودند دیوانه شده بود…»
مجید انصاری عضو مجمع تشخیص مصصلحت نظام و رئیس سازمان زندان ها در دهه 60و عضو مجمع روحانیون مبارز و اصلاح طلب، که از امثال جسین شریعتمداری برای هدایت و ارشاد زندانیان سیاسی کمک می گرفت،در اعتراض به آنچه در فیلم های زندان اوین دیده،گفته است:
«خشونت علیه زندانیان با هیچ توجیه و منقطی قابل پذیرش نیست. این نگرانی هست که در زندان های دیگر و مراکزی که این کنترل وجود ندارد چه بسا برخوردهای بدتزی هم باشد». (نقل از کانال امتداد).
اما آن زمان که خودش ماست فروش بود گفت ماست من ترش نیست! و به آیت الله منتظری ایراد گرفت و گفت نفوذی های منافقین با دفتر وی سر و سیر دارند!
روزنامه کیهان، 28 اردیبهشت 1368 از قولش نوشته است:
«ما چند بار از خبرنگاران خواستیم تا بیایند از زندان ها دیدن کنند و حتی برای مردم بازدید عمومی گذاشتیم… این همه خدمات انجام شد، ولی هیچکدام به آیت الله منتظری گزارش نمی شد. درحالیکه ما زندانیانی داشتیم که پس از آزاد شدن از زندان به جبهه رفتند و شهید شدند. و این ها هم در اثر تبلیغات خوب و سازنده در داخل زندان بوده است»[!!] وی هم چنین گفته است:
«درسال65به آقای ری شهری عرض کردم بعضی از زندانیان منافق در دفتر آیت الله منتظری رفت و آمد دارند و من از مساله سلامت ایشان بیم دارم»!
شلاق می زنیم تا حیثیت امام و نظام و وزارت اطلاعات لکه دار نشود!
محمدی ری شهری(یا همان محمد دون پرور و یا محمدی نیک و اولین وزیر واجا که در دوران مبارزه علیه شاه دختر 9 ساله علی مشکینی، از روحانیان برجسته ی حوزه علمیه را به عقد ونکاخ و عقد خود درآورد) در کتاب خاطرات سیاسی(ص71] و در مورد سید مهدی هاشمی می نویسد:
«حدود یک ماه از دستگیری مهدی هاشمی می گذشت اما او هنوزحاضر به پاسخگویی و روشن کردن نقاط ابهام نبود. خاموشی اسرار آمیز او بازجویی و بازجویان را به تدریج به بن بست می کشید و به نظرمی رسید که با گذشت هر روز بر تسخیر ناپذیری این قلعه مخوف افزوده می شود. غائله ای که ورود در آن اینگونه مشکل آفرین بود. اگر به کشف حقیقت منجر نمی شد، برای حیثیت وزارت اطلاعات بلکه برای حیثیت امام و نظام زیانباربود…. من خود به راه های مختلف برای غلبه بر این بن بست فکر می کردم… به خاطره هایم رجوع کردم؛ تا آن زمان بازجویی سه متهم سرشناس را خود انجام داده بودم. این سه تن عبارت بودند از تیمسار محققی، قطب زاده و شریعتمداری. از دلم گذشت که این بار نیز خودم متهم را بازجویی کنم. می دانستم که با فرد با تجربه و پیچیده ای چون مهدی هاشمی نیازمند پشتیبانی روانی بسیارقوی است…. از خدا خواستم تا کلامم را نافذ و کارآ سازد. روحی بیمار درگیر اعوجاج خود بود. اگر خدایاری نمی کرد قادر به کمک و راهنمایی او نبودم. فضایی روحانی برآن اتاق حکومت یافت.
گفتم: تو از خدا نمی ترسی؟
گفت: چرا.
گفتم: می ترسی؟
گفت: بله.
گفتم: خدا می داند که تو چه کاره ای و چه کرده ای. خودت هم می دانی. چرا مسائل را نمی گوئی؟
گفت: گفته ام. بعضی از جزئیات هست که شاید نگفته باشم.
گفتم: همه مسائل را گفته ای؟
گفت:نه.
گفتم:خب بگو!
گفت: خیلی خب خواهم گفت.
در آن فضا کلماتی ساده میان ما رد و بدل شد. اما این کلمات هر کدام معنایی به ژرفای یک قاموس و مفهومی فراتر از حد متعارف یافت. آری خداوند اثری در همین واژه های ساده نهاد که متهم به اصطلاح برید[!!].
همین آقای ری در همین کتاب و در صقحه 95 در توصیف و شرح آن کلمات ساده،که هر کدام معنایی به ژرفای یک قاموس داشت تا زندانی را وادار کند ببُرد!! چنین توضیح می دهد:
«او به جرم اخیر از سوی قوه قضائیه به تحمل 70 ضربه شلاق محکوم شد. متهم پیش از اجرای کامل حکم برای اقشای حقیقت اعلام آمادگی کرد، لذا از اجرای بقیه حکم خودداری شد[!!].
روی دیگر این تعزیر (سفیداب نظام)، سلول انفرادی است؛ ماه ها (حتی بدون بازجویی، هواخواری) در یک محل، به اندازه ی یک توالت، که مستراح شاشیدنش هم در آن تعبیه شده است قرارت می دهند تا باصطلاح ببُری!
و بدون کتاب و حتی کتاب دعا و قرآن، روززها و ماه ها بلا تکلیف انتظار می کشی… و در کنار آن، با آزارهای دیگر، مثل بی خوابی دادن با سر و صداها، در وقت و بی وقت. روشن بودن دائمی لامپ آویزان شده از سقف. گرسنگی کشیدن و ندادن غذا به اندازه ی کافی. حبس طولانی در تابوت و قبل از انجام ملاقات. هم سلول شدن با زندانیان خطرناک. خوراندن قرص های توهّم زا در درون ظرف غذا و از راه های مختلف. بازجویی های نصفه شبانه. زدن حرف های رکیک از استاد دانشگاه (بازجو) به متعلم و شاگرد (زندانی). گذاشتن اسلحه بر شقیقه ی زندانی که چشم بند بر چشم دارد… بستن دست و پا و خواباندن دمرو به تخت و فرود آوردن شلاق سیمیی… (که همه ی آن ها را خودم در زندان تجربه کرده ام) تا در مقابل، بازجو که به قول وزیرش (ری شهری) مترادف با «خدا و اسلام» است، زندانی ببُرد!!
شنودی که تیر غیب شد!
و شنیع تر (که آدمی حتی در خلوت خود شرم و حیا می کند که ببیند) آنرا ما در فیلم بازجویی از همسر سعید امامی و نیروهای خودسر واجا که بدست همکاران خودشان، دیدیم . تیر غیبی که آمد و واجا را از سر تا پا لکه دار کرد!
وقتی سربازان و پاسداران گمنام امام زمان یکی یکی در خفا مخالفین و به قول رهبرشان کبریت های بی خطر را در منزل قصابی کرده و یا ربودند و در بیابان رها کردند، عوامل جمعی و رسانه ای آنان(چون حسین شریعتمداری) با ضرس قاطع گفتند: کار، کار دشمن است؛ کار اسرائیل است،کار باند سید مهدی هاشمی ست!!
اما«الشرق الاوسط» چاپ بیروت و لندن پرده از رازی برداشت و ادعا کرد: «دستگاه شنودی که در خانه داریوش فروهر کار گذاشته شده بود منجر به کشف شبکه ترورهای اخیر شده است. این روزنامه مدعی شد درگیری کلامی میان داریوش فروهر و همسرش با نیروهای امنیتی که پیش از قتل این دو روی داد،در دستگاه های استراق سمع یکی از مراکز اطلاعات نزدیک خانه فروهر ضبط شده است. به نوشته الشرق الاوسط یکی از کارکنان این مرکز از محتوای نوار شگفت انگیز شده و آن را به یکی از مسئولان می رساند. این مطلب می افزاید در نوار مزبور یکی از قاتلان پس از قتل فروهر تلفنی با[… ]صحبت می کند و خطاب به وی می گوید: «حاج آقا! کار با موفقیت تمام شد.اما ما مجبور شدیم تا از دست زنش راحت شویم».(نقل از روزنامه خرداد24 آذر 1377(.
و سرداری که فرزندش تیر غیب حضرت آقا شد!
و کشته شدن«محسن روح الامینی» فرزند سردار مطیع حضرت آقا، در زندان کهریزک،سبب شد تا ماجرای مخوف این زندان هم آشکار شود. و بعد هم باصطلاح کمیته ای برای بررسی زندان ها و نقض«حقوق بشر» ترتیب و نمایش داده شود. و بر اساس دستور خامنه ای،زندان کهریزک بدلیل فاقد داشتن لوازم«حقوق انسانی» تعطیل شود!!
ستاری که بهشتی شد!
ستار بهشتی کارگر وبلاگ نویس طبقه ی محروم جامعه بوسیله ضرب و جرح در زندان کشته می شود.
زهرا کاظمی (خبرنگار و عکاس کانادایی ایرانی تبار) در زندان اوین کشته می شود؛و هیچ وقت قاتل معرفی نشد!
خبری آمد که یک دختر خانم دکتر در بازداشتگاه امر به معروف شهرستان همدان خودکشی کرده است!؟زهرا بنی یعقوب، دانشجوی دکترای پزشکی به جرم عمل منکراتی، آن هم در پارک و بصورت علنی!؟! بازداشت و سپس گفته شد وی در زندان خودکشی کرده است!
دو جوان که بجرم اراذل و اوباش دستگیر شده بودند، در دستشویی اداره آگاهی خودکشی کردند. آن ها نیز خودشان را دار زده بودند! و…و…
تجارت سکس با امر به معروف!
سال ها پیش یکی از عوامل جمعی و خودی نظام ولایت فقیه، رئیس دایره ی امر به معروف و نهی از منکر یکی از شهرستان ها(اهواز)که نام خودش را هم از نامسلمانی (مهرداد) به مسلمانی (سلمان) تغییر داده بود برای دختران و زنان این مرز و بوم – که به دلیل ضعف حجاب!! دستگیر و زندانی شده بودند- تور پهن کرد و به تجارت سکس روی آورد!
هم چنین سال ها پیش محلی برای دختران آسیب دیده در جایی به نام خانه یاس (که موسس و رئیسش محسن رفیقدوست از فرماندهان اسبق ساه، همان راننده ی خمینی در هنگام ورود به بهشت هرا و میوه فروش میدان دوره ی شاه بود) تاسیس شد تا در آنجا در امنیت باشند. با فرار یکی از آن دختران، معلوم شد از این دختران سو استفاده ی جنسی می شود. این خانه منحل و تعدادی هم بازداشت می شدند، جز رفیقدوست.
گاهی هم برخی هم توانستهاند دختران و کودکانی را از ایران برای فروش و یا تجارت سکس به دوبی بفرستند. در تعمیم این نوع اخبار ، برخی محافل تائید کردند که رد پای برخی از فرماندهان سپاه در این تجارت برده، پیدا شده است!
در این رابطه عدهای غیر ایرانی (به کمک برخی ایرانیان!) به جرم در اختیار قرار دادن دخترانی برای سکس بازداشت شدند. و ایضا، در اخبار آمد که: تعدادی از نگهبانان و افراد زیر مجموعه مدیریت زندان ها، به جرم ایجاد باند فساد و فحشاء دستگیر، محاکمه و برخی هم اعدام شدند. و سردار زارعی (فرمانده ی وقت نیروی انتطامی از اتهامات وارده تبرئه شد!
باند 25 نفره!
باند 25 نفره در زندان اوین به توزیع مواد مخدر (آنهم از نوع کراک ) در بین زندانیان (آنهم دختران و زنان) میپرداخت؛ که لو میرود و همه آن ها به همراه دو کارمند زندان، در این ارتباط بازداشت و دستگیر میشوند.
در شرح این خبر آمده بود: «پدری دخترش به جرم سرقت به زندان رفته است، بعد از مدتی متوجه میشود او در زندان به مواد مخدر از نوع کراک معتاد شده است!
رانت قضائی!
هاشمی شاهرودی (رئیس مرحوم شده ی قوه قضائیه) وقتی به سرکار آمد، گفت: «من یک ویرانه تحویل گرفتهام؛ و برای بازسازی آن، ده سال وقت لازم دارم و یا وقت لازم است».( رجوع شود به گزارش اینجانب با عنوان 10 سال انتظار، شاید وقتی دیگر! که با نام مستعار شیدایی قسمت اول آن در روزنامه همبستگی و در تاریخ 26/3/1381 منتشر شده و از چاپ قسمت دومش هم خودداری شد).
وی در سخنانی دیگر، به وجود «رانت قضائی» در دایره مدیریت قضائی اشاره کرده است و اعلام داشت: «رانتقضائی» بسیار مفسدهانگیز است، تا جائی که دختر 13 سالهای را بخاطر زندانی بودن پدر و مادرش به فحشا کشانده است!».
داستان هایی از این نوع، مثال های فراوانی دارد که به همین بسنده می شود. ولی با این وجود، برخی، بخصوص ماله کشان (که برخی هم به اسم خاص اصلاح طلب شهره ی شهر شده اند) تصور می کنند که از کوزه ی سردار قالیباف و رئیسی و محسنی اژه ای به رهبر علی خامنه ای عسل بیرون می آید و نظام اصلاح و گشایش در روند زندگی مردم مستاصل!! به آنان عرض می شود:
فاین تذهبون؟ فاغتبروا!
پنجم شهریور سال 1400