«در کشورهایی که آزادی و حقوق و برابری مردم پاس داده نمی شود، نظیر حکومت جمهوری مطلقه غارتگر، حوادث و وقایع در حال اتفاق افتادن و جنبش و خیزش مردمی دیر یا زود در راه است».
در قسمت قبل اشاره شد که یکی از نارسائی ها و یا کمبود های که نتوانسته جنبش ملت ایران را به نتیجه غائی برساند، نداشتن سازمان و یا تشکیلات مناسب با خواسته های به حق مردم بوده است. این بدان معنی نیست که اصلاً سازمان و یا تشکیلات وجود نداشته است. بلکه سازمان و دستگاه رهبری مناسب هدف های جنبش و یا انقلاب که هم جنبش را به پیروزی برساند و هم بعد از پیروزی از دستاورد خود پاسداری و حفاظت کند، وجود نداشته است.
در قریب به اتفاق تمامی جنبش هایی که توده مردم و یا بخشی از توده مردم حد قل در یک قرن گذشته در آن شرکت داشته اند، سازمان یا تشکیلات و رهبری مناسب و درخور وجود نداشته و الاّ خلق و ایجاد سازمان برای رسیدن به هر هدفی، اصلى انکارناپذیر است و در آن ها هم وجود داشته است. بعضی ها وقتی صحبت از سازمان و یا تشکیلات به میان می آید، چیزهای عجیب و غریب در ذهن خود می پرورند. منظور از سازمان و یا تشکیلات چیست؟ سازمان و یا تشکیلات عبارت است از: پیوستن عناصر مختلف براى برقرار کردن ارتباطات بمنظور تبادل اطلاعات، مشاوره و گرفتن پیام جهت رسیدن به هدف و یا هدف های معین. هر سازمان و یا تشکیلاتى داراى یک دستگاه رهبرى است که حرکت عناصر مختلف را همسو و هماهنگ کرده و از هر جهت چه در نوع شعارها و هماهنگی آن و چه تاکتیک های مناسب، در جهت رساندن و یا نزدیک شدن به آن هدف معین، آنرا رهبرى مى کند. و هیچ سازمان و تشکیلاتى نیز بدون رهبرى و هدایت متصور نیست و نگاه به سازمان از این منظر یعنى رهبرى و هدایت حرکت ها بسمت هدف و یا هدف هاى معین. رکن اصلى سازماندهى نیز کادر رهبرى آنست، چون حرکت ها همیشه بوقوع مى پیوندند و موج ها بصورت هاى گوناگون بر مى خیزند، وجود سازمان و رهبرى براى آنست که موج ها و طوفان هاى برخاسته را در جهت هدف های مورد نظر به پیش ببرد و تا جای ممکن از خسارت های مختلف بکاهد. مهمترین و اصلی ترین مسئولیت و وظیفه سازمان و بویژه دستگاه رهبری هر جنبش و یا انقلابی دو چیز است:
یکم: هدایت جنبش به سمت جلو و جلوگیری از تخریب و انحراف انقلاب و یا جنبش، و
دوم: حفظ و حراست آن از پیروزی به دست آمده است.
تجربه همه انقلاب ها و یا جنبش ها آشکار کرده است و جای شک نیست که به انحراف کشاندن و تصاحب جنبش و در آوردن آن از دست صاحبان اصلی اش که توده مردم هستند، غاصبان آن همیشه در کمین نشسته اند که جنبش را به انحراف کشانده و آن را به نفع خود مصادره کنند.
اگر از این زاوبه و نگاه به مسئولیت سازمان و دستگاه رهبری هر سه جنبش و یا انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب ۵۷، توجه شود، مشهود و عیان است که بعد از پیروزی هرکدام را، کودتا چیان، غاصبان و قدرت پرستان به انحراف کشانده و یا تصاحب و غصب کرده اند و این شکست، از جمله به علت فقدان سازمان و دستگاه رهبری مناسب و درخور، در هر سه انقلاب است که نتوانسته بعد از پیروزی از دستاورد خود پاسداری و حفاظت کند.
پیروزی و موفقیت هر جنبش انقلابی همگانی حداقل در گرو سه چیز است که باید شفاف و زلال و روشن باشد تا هر چه بیشتر قشرهای مختلف مردم به آن دلگرم شوند و به جنبش بپیوندند و آن را به موفقیت برسانند: هدف، نیروی جانشین، سازمان و سازماندهی و دستگاه رهبری. آفت موفق نشدن همه جنبش های مردمی در دوران ولایت مطلقه غارتگر علاوه بر نداشتن هدف، نیروی جانشین، سازماندهی و دستگاه رهبری مناسب و در خور و افزون بر این و از جمله در جنبش و یا انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، سه دسته بوده اند که چوب لای چرخ جنبش گذاشته اند: اصلاح طلبان، مجاهدین خلق، و سلطنت طلبان. هر کدام از این سه دسته منافع خاص گروهی و دسته ای خود را داشته اند. اما هر سه دسته، قدرت و سوار شدن بر اریکه قدرت را اصل می دانند و علاوه بر اینکه با هم همانی دارند، در این اصل با رژیم ولایت مطلقه غارتگر هم همانی دارند. این سه دسته نیروهای سیاسی به ظاهر مخالف یا اپوزسیون هستند که چوب لای چرخ حرکت مردم گذاشته و آب به آسیاب رژیم مطلقه فقیه ریخته و می ریزند (١). بارها و بارها به تجربه ثابت شده است که با چند جایزه دادن و یا این و آن را در خارج از کشور، غربی ها برای جا اندختن آن ها در آینده به منظور نیروی جانشین قلابی و بفرمان ساختن از آن ها در رسانه های خود، باد کردن و تبلیغ کردن، نیروی جانشین ساخته نمی شود. و نتیجه اش همچنانکه دیده شده و دیده ایم، به از بین رفتن بخشی از نیروی انسانی، اقبال نکردن قشر های مختلف جامعه به آن، نا امید شدن بخشی دیگر و به خاموشی گرائیدن جنبش تا زمانی دیگر، می انجامد. نیروی جانشین یک رژیمی در درون آن کشور و با دست مردم خود آن کشور در درون باید ساخته و پرداخته شود. آنچه در خارج از کشور به دست وطن پرستان ایرانی امکان پذیر است و باید انجام شود، حمایت و پشتیبانی جنبش داخل کشور و رساندن صدای آنها به جهانیان است و نه اینکه بالا سر آنها و در صدد رهبر شدن بر سر آنها باشد، کاری که در جنبش و یا انقلاب «زن، زندگی، آزادی» انجام شد و نتیجه اش به خاموشی گرائیدن آن بود و تا مدتی دیگر که فوران کند، در زیر پوسته جامعه می ماند و حداقل از آن حالت جوشش و غلیان به در آمده و ظاهراً به خاموشی گرائیده است.
جای شک نیست که اصل سازماندهی و داشتن دستگاه رهبری برای حصول نتیجه واجب و ضروری است که باید دست به خلق و ایجاد سازمان متناسب با هدف زده شود. اماچگونگى بهم پیوستن عناصر مختلف، نوع رهبرى، هماهنگ و همسو کردن نیروها و مؤلفه هاى مختلف در جهت رسیدن به اهدافى مشخص است که سازمان ها را از هم متفاوت مى سازد و نوع آنرا مشخص مى کند. به هر پدیده اى که در اطراف خود بنگریم، در برگیرنده نوع خاصى از سازمان و تشکیلات و رهبری است: ارتش، ایلات و عشایر، حکومت یک کشور و …، هرکدام خود یک سازمان هستندکه بستگى به نوع مدیریت و اداره، سازمان آن متفاوت مى شود.
پس مسلم است که بدون داشتن هدف جنبشی به وجود نمی آید و مردم از روی هوا و هوس خود را در معرض خطر قرار نمی دهند و به خیابان ها نمی ریزند. بطور کلی سازمان و سازماندهى و دستگاه رهبری هم دو نوع عمده کلی است که هر کدام از آن می تواند خود به چند نوع تقسیم شود. سازمان و دستگاه رهبری یا بر مدار تصاحب قدرت است و یا بر مدار آزادی، استقلال و عدالت و برابری برای همه. سازماندهی و دستگاه رهبری بر مدار قدرت، سازمان آلت دست رهبرى مى شود. مهم نیست که چه شعاری و وعده هایی قبل از پیروزی می بدهد.
چون سازماندهی را هر نوع که باشد، انسان بوجود مى آورد و سازمان قائم به ذات نیست و قائم به انسان است،. پس از خودبیگانگى انسان نتیجه اش از خودبیگانگى سازمان و دستگاه رهبری است. انسان و یا انسان هایى باید از خود بیگانه شوند، تا سازمان را هم از خود بیگانه کنند. بنابراین نقش اصلى را انسان بازى مى کند. به این علت سازماندهی و دستگاه رهبری بر مدار آزادی، استقلال و عدالت و برابری برای همه هم ممکن است از خود بیگانه شود و بر مدار قدرت بچرخد. چون نقش اصلى را انسان بازى مىکند، به جرأت مى شود گفت، تمام سازمان هایى که براى آزادى و استقلال بوجود آمده و سرانجام به استبداد و زورمدارى کشیده شده اند:
١-در درجه اول به علت آدم های از خود بیگانه قدرت پرست شرکت کنندگان در سازمان، چه در کادر رهبرى و چه کادر غیر رهبرى است.
٢- شفاف نبودن هدف، مرام و یا تعهداتى که بنیانگذاران و شرکت کنندگان، سازمانى را بر اساس آن پایه ریزى کرده اند.
٣- نقد نکردن اعمال سازمان و دستگاه رهبری توسط شرکت کنندگان در سازمان و مردم زمان به زمان،
۴ -مطلق کردن سازمان و رهبری که هر عملی که انجام می دهد درست و صحیح است و سازمان و دستگاه رهبری مصون از خطا است و در نتیجه،
۵- و مهمتر از همه، نبود و یا کمبود ایستادگى و حراست دائمى عموم مردم و رهبرى در جلوگیرى از به انحراف کشیده شدن سازمان و دستگاه رهبری، نسبت به هدف و و تعهداتى که به مردم وعده داده شده است و یا سازمان دستگاه رهبری بر اساس آن پایه ریزى شده است (٣).
ما باید در نوع نگرش و بینش خود نسبت به این مسئله که هر ظلم و ستم، قدرت طلبی و انحصارگری، سلب آزادی ها و اختیار بدست نگرفتن سرنوشت خود بدست خود و استقرار استبداد و طاغوت از هر نوع آن را، از چشم مستبدان و دیکتاتوران حاکم و یا بیگانگان می بینیم، تجدید نظر کلی بکنیم. ما خود در ساخت دیکتاتور و استقرار استبداد شرکت می کنیم و این مصیبتی بزرگتر از مصیبت دیکتاتوران و مستبدان حاکم است. به اعتقاد من، این آخری از جمله مهمترین کمبودی است که غالب حرکت ها را در اهدافشان به شکست مواجه ساخته و خواهد ساخت و به جرأت مى شود گفت، تمام سازمان هایى که براى آزادى و استقلال بوجود آمده و سرانجام به استبداد و زورمدارى کشیده شده اند، وجود انسان های از خود بیگانه در درون سازمان است که خود را در ظاهر آزادیخواه و حقوقمدار و عدالت خواه معرفی می کنند، اما در باطن به علت از خود بیگانه بودن، قدرت پرست شده اند. البته نکات دیگر هم هست که سازمان و رهبری را از خود بیگانه و به انحرف می کشاند، نظیر تک روی، حسادت، خود برتر بینی، کوته نظری، کیش شخصیت و …، ولی نظر به اینکه تمامی اینها در بیگانه شدن (Alienation) آدمی از خود انسانی خود نهفته است، از ذکر تک تک آنها خودداری شد.
ممکن سئوال بشود که ما از کجا درک کنیم و بفهمیم که دستگاه رهبری سازمان و یا تشکیلات، دسته و یا حزب به انحراف و قدرت طلبی افتاده و یا در شرف افتادن است؟ در اینجاست که متر و یا ضابطه نقش اصلی پیدا می کند. چند متر و ضابطه وجود دارد که اگر ما در هر حال به آن توجه کنیم و اعمال را با آن بسنجیم سریع متوجه انحراف می شویم: دروغ و دروغ مصلحت آمیز (٣)، زیر قول و قرار زدن یا وفای بعهد را زیر پا گذاشتن، چند پهلو حرف زدن و توجیه کردن. چون کسی که آگاه و یا نا آگاه، به دنبال کسب قدرت است، کوشش می کند به نوعی سازمان، تشکیلات، گروه و یا حزب را آلت اعمال خود کند. چنین کسانی بدون شک از دروغ و دروغ مصلحت آمیز، چند پهلو حرف زدن، و عهد و پیمان را زیر پا گذاشتن استفاده می کنند و برای رسیده به هدف خود، بویژه توجیه گری را بکار می گیرند. چنین اعمالی را در اعمال و رفتار دیگران بسادگی می شود تشخیص داد، مگر اینکه خود شخص هم درگیر امراض فوق و شیفته قدرت باشد. که آن امری دیگر است.
در هر حال، در هیچ جاى دنیا از خیزش اسپارتاکوس تا به امروز، انقلابى را نمى توان سراغ گرفت که بدون داشتن سازمان و تشکیلاتى که رهبرى حرکت مردم را بدست گرفته پیروز شده باشد. تمام انقلاب هاى قرن اخیر نظیر چین، روسیه، الجزایر، هند، آفریقاى جنوبى، نیکاراگوئه، و …، هر کدام سازمان رهبرى متناسب با خود را داشته اند و آن سازمان و یا تشکیلات رهبرى، حرکت مردم را تا حصول نتیجه هدایت کرده است. غالب حرکت هاى شورشى مردمی که رهبرى منسجمى نداشته اند، یا در بطن خود خفه شده و یا اگر هم به نتیجه اى رسیده باشند، دیرى نپائیده و از بین رفته، و به نتیجه نرسیده اند. اما این به نتیجه نرسیدن به غیر از این است که در جامعه اثر خود را باقی نگذاشته است. همچنانکه بخشی از اثرات مثبت جنبش «زن، زندگی، آزادی» که تکامل یافته جنبش های قبلی است در جامعه پابرجاست و دیگر به عقب باز نخواهد گشت. زیرا مقاومت و ایستادگی جامعه برای احقاق حقوق خود از بین رفتنی و بیهود نیست و اثر آن در پوسته جامعه کجدار و مریز باقی می ماند تا زمانی دیگر و در مرحله ای دیگران، فوران کند.
از آنجا که هیچ حرکتى، بدون برنامه و سازماندهى و داشتن داستگاه رهبری، به نتیجۀ مطلوب نخواهد رسید، سازماندهى هم خودجوش و از زیر بوته بدست نمی آید، و باید دست به خلق و ایجاد آن زد. این نکته را همینجا مختصر بگویم که هیچ چیزی و امری را نباید مطلق کرد و نباید ارزش مطلق به سازمان، دستگاه رهبری و خودجوشی داده شود. که ارزش مطلق به هر کدام دادن، آدمی را از حرکت صحیح باز می دارد. وقتی به خود جوشی ارزش مطلق داده شد، جوانان و همه کسانی که استعداد و توان سازماندهی و ایجاد دستگاه رهبری دارند، غافل می شوند و با جدیت به آن نمی اندیشند و یا به خود می قبولانند که مردم هم خودجوش به سازماندهی خواهند پرداخت و در نتیجه ارزش مطلق دادن به خودجوشی تن دادن به سازماندهی به موقع را از آنان سلب خواهد کرد. در مورد مطلق اندیشی و مطلق کردن هر امری و هر سیستم و یا شخصی و نتایج زیانبار آن، در زمانی دیگر مطرح کرده و توضیح داده خواهد شد.
بعضی ها از روی نا آگاهی و یا کم اطلاعی و یا وابستگی و قلم بمزد، آدرس غلط اشتباهی می دادند و می دهند و می گویند بر گذشته ها صلوات (۴) و لذا جنبش همگانی و خود جوشی را مطلق کرده و مرتب در جنبش «زن، زندگی، آزادی» به این طبل می زدند که خوبی این جنبش این است که بدون سازمان و یا تشکیلات رهبری است و یا در حرکت، جنبشِ دهه هشتادی ها تافته ای جدا بافته است که نیاز به تجربه های گذشته و نیاز به سازماندهی و دستگاه رهبری ندارد و تنها با جنبش همگانی و خود جوشی مردم به پیروزی خواهد رسید. این امری بدیهی است که هر پدیده اى در طبیعت، از موجود تک سلولی تا خود انسان و هر آنچه در طبیعت و در اطراف خود مشاهده می کنیم، در برگیرنده نوع خاصى از سازمان و دستگاه رهبری است. فرقی هم نمی کند که این پدیده طبیعی باشد یا اجتماعی.
بر کسی پوشیده نیست که در جنبش خودجوش همگانی «زن، زندگی، آزادی» بخشی از ملت ایران در آن شرکت داشت که توانست تداوم پیدا کند و به علت همین تداوم و مقاومت و ایستادگی در برابر رژیم جمهوری مطلقه غارتگر، موفقیت های غیر قابل بازگشتی را هم به دست آورد، در خود نوعی از سازماندهی و رهبری وجود داشت و یا ایجاد شده بود و الا همین اندازه هم پیشرفت و تداوم پیدا نمی کرد و به تکامل جنبش های قبلی، چه در شعارها، و چه در هدف، منتهی نمی شود. وقتی صحبت از سازمان و سازماندهی به میان می آید، نباید فکر و اندیشه ما در اطراف سازمان های عریض و طویل و یا احزاب موجود در اینجا و آنجا بگردد. دیده شد که همین جنبش «زن، زندگی، آزادی» در طول حیات خود، دارای شبکه های کوچک مختلفی بود. وقتی آنها به نوعی بهم متصل شود، شبکه و سازمان بزرگتری را پایه ریزی می کند و طبعاً رهبری جمعی بیشتر. و نتیجه اش ساخت نیروی جانشین و یا آلترناتیو در داخل جنبش و نه خارج از آن. اما اینکه چگونه اینها به هم پیوندند، بستگی به ابتکار و خلاقیت نیروی شرکت کننده در نهضت دارد. هر آدمی به نسبت استعداد و توانائی رهبری ذاتی را در خود دارد. اما برای رسیدن به هدف جمعی باید این استعداد رهبری به هم پیوسته گردد و یک دستگاه رهبری توانمند و در خور وضعیت به وجود آورد. فضاهای مجازی و رسانه های مختلف موجود، امر سازماندهی و دستگاه رهبری را تسهیل و تسجیل می کنند و نه اینکه بی نیاز بکنند. باید دانسته شود که وقتی گفته می شود سیستم و دستگاه رهبری، منظور شخص واحد آقا بالا سری نیست، بلکه جمعی است که از اتصال شبکه ها و گروه ها و صنف های مخلتف و در داخل جنبش انقلابی و نه بیرون از آن، پدید می آید. خلق و ایجاد سیستم و دستگاه رهبری همچنانکه در بالا گفته شد در گرو سازماندهی و همآهنگی و ابتکار نیروی جوان و تجربه گرفتن از گذشته و صاحبان تجربه است، اما کاری استب سیار سخت و پیچیده ولی غیر ممکن نیست و باید راه حلی به سرعت با وجود سختی ها پر پیچ و خم برایش پیدا کرد. اگر در جنبشی همگانی اکثریت اقشار فرودست جامعه نظیر، کارگران، کشاورزان، دستفروشان، بیکاران و … بهم متصل شوند، هیچ قدرتی نمی تواند از موفیقت جنبش جلوگیری کند که اینهم در گرو، هدف، نیروی جانشین و سازماندهی و دستگاه رهبری مناسب است.
در بالا اشاره شد که سازماندهى و دستگاه رهبری که در نفس خود مدیریت برای هر امری است، هم خودجوش و از زیر بوته بدست نمی آید، و باید دست به خلق و ایجاد آن زد. و مدیریت هم انواع و اقسام دارد که در زیر به دو نوع آن برای ایجاد سازماندهی و دستگاه رهبریِ جنبش زیر خاکستری که دیر با زود اتفاق می افتد، بطور مختصر اشاره می شود:
اول اینکه وقتی جریان آرام اندیشیدن با فراغ بال ممکن است، هر چند نفر افراد و اشخاص مطلع با تجربه و توانا و با استعداد مدیریت که همدیگر را می شناسند و به هم اطمینان دارند و یا پیدا می کنند، در بین همین جمع کوچک خود که در زمان مناسب قابل گسترش دادن است، به سازماندهی و سیستم رهبری و جوانب آن بپردازند. و چون در کشورهایی که آزادی و حقوق و برابری مردم پاس داده نمی شود، نظیر حکومت جمهوری مطلقه غارتگر، حوادث و وقایع در حال اتفاق افتادن و جنبش و خیزش مردمی دیر یا زود در راه است. در آن موقع است که این جمع ها و یا شبکه های کوچکی که در خود به سازماندهی و سیستم رهبری و جوانب آن، پرداخته اند، به هم متصل شده و جنبش خود جوش همگانی را در جهت هدف و هدف های مورد نظر مردم به پیش می برند و در اینصورت تحمیل آلترناتیو و یا نیروی جانشین خارجی امکان عرض اندام و فضائی خالی پیدا نخواهد کرد و از بین خواهد رفت. در صورتی که این هسته های مقاومت کوچک، با هدفِ خواسته های به حق جامعه درگیر استبداد از هر نوع آن، با سازماندهی و دستگاه رهبری مناسب و با هدف های خود ساخته، در جامعه وجودشان احساس شود، مردم را به آینده امیدوار می سازد و خود جوشی آنان را هم تسجیل می بخشد. و اگر تنها بگوییم و یا بنویسیم که کشور در شرف نابودی است، در ورطه فلاکت است، در آخرین مرحله فروپاشی اجتماعی و اقتصادی است و از این قبیل، مفید است ولی درد جامعه و کشور را دوا نمی کند. و تا ذره ای نفت و گاز و خاکی از کشور وجود دارد برای ادامه حکومت مطلقه غارتگر شاه سلطان حسینی کفایت می کند. پس باید در حین نوشتن و آگاه کردن مردم به حقوق و آزادی و داشتن حق سرنوشت خویش، و وقایع و جنایت و غارتی که در کشور اتفاق می افتد، بعمل هم برخاسته و به سازماندهی و دستگاه رهبری و ایجاد نیرو هم پرداخته شود. البته در وضعیت کشور ما، کاری بغایت سخت و مشکل است، اما با استعدادی که در جوانان و تجربه داران وجود دارد، غیر ممکن نیست.
طریقه دوم: وقتی جنبش خود جوش و همگانی نظیر همین جنبش «زن، زندگی، آزادی» اتفاق افتاد و بازهم دیر یا زود اتفاق می افتد، بایستی همه افراد و اشخاص مطلع با تجربه و توانا و با استعداد مدیریت که دلشان برای کشور می تپبد بهم بپیوندد و به سازندهی و ایجاد سیستم رهبری جمعی بپردازند و فضای خالی را پر کنند و اجازه ندهند که از خارج نیروی جانشین و یا آلترنتیو به آنها تحمیل شود و یا اینکه به نوعی عامل شکست و خاموشی جنبش شود.
بعضی ها خود جوشی و جنبش همکانی را همچنانکه در بالا گفته شد مطلق کرده و می گویند و یا وانمود می کنند که انقلاب ملت ایران در سال ۵۷ فاقد سازمان و تشکیلات بود، و تنها حرکت خود جوش مردم آن را به پیروزی و نتیجه رساند. چنین کسانی از این امری بدیهی غافلند که همه پدیده ها چه طبیعی و چه اجتماعی باشد، از نوعی از سازمان و سازماندهی و دستگاه رهبری برخوردار است. در بحث بعدی به توضیح این امر که آیا پیروزی انقلاب اسلامی ۵۷ دارای سازماندهی و دستگاه رهبری بود و یا نبود؟ پرداخته می شود.
محمد جعفری ١/آذر/۱۴۰۲
mbarzavand@yahoo.com
نمایه و یادداشت:
١- برای اطلاع بیشتر به مقاله «نیروهای سیاسی به ظاهر مخالف یا اپوزسیون که چوب لای چرخ حرکت مردم و آب به آسیاب رژیم مطلقه فقیه می ریزند کدام ها هستند»:
https://news.gooya.com/2022/06/post-65262.php مراجعه کنید.
٢- در امر سازماندهی و به انحراف کشیده نشده آن و امور که باید در آن رعایت شود، به کتاب تقابل دو خط با کودتای خرداد ۱۳۶۰، فصل هفتم بخش رهنمودها، صص ۵۲۲ -۵۱۰ مراجعه شود:
http://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2019/04/Ketab-Taghabol-2-Khat-2nd-Edition.pdf
٣- برای اطلاع از کم و کیف دروغ و دروغ مصلحت آمیز نگاه کنید به کتاب « تحقیق در باب دروغ مصلحت آمیز»:
http://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2018/02/Drough-170118-1.pdf
۴- اگر دقت کرده باشید قدرت طلبانند که می گویند: بر گذشته ها صلوات و یا گذشته گذشته است باید آن را رها کرد.
از آنجا که هیچ آینده ای بدون توجه به تجربه گذشته متصور نیست. بنابراین ضرورت ایجاب می کند که عمل گذشته هر فرد، شخص، دسته و یا گروه روشن باشد و نه اینکه بگوئیم بر گذشته صلوات. برگذشته ها صلوات یعنی اینکه:
یک- همان تکرار گذشته منتها به دست کسان دیگر، ولی با همان محتوی و با شکلی و سبکی دیگر،
دو – جا بیفتد که دوغ دوشاب یکی استو هر کسی هر موقعی جنایت کرد حال که گذشته باید رها شود.
سه- معلوم نشود که اینان د ر گذشته دست به چه اعمالی زده اند و نتیجه آن اعمال در جامعه چه اثرات منفی و تخریب هایی را به بار آورده است.
البته بیشتر از همه و آگاهانه سه دسته اصلاح طلبان، مجاهدین و سلطنت طلبان هستند که می خواهند جا بیندازند که بر گذشته ها صلوات. سوء برداشت نشود که منظور از روشن شدن گذشته به معنای انتقام، خشونت و تلافی جوئی نیست که انتقام و خشونت بر انتقام و خشونت می افزاید، بلکه بدین معنا است که معلوم شود که حساب و کتابی هم در کار است و به چه منظوری آمر و یا عامل جنایت بوده اند، تا برای آیندگان تجربه باشد که دست به چنین اموری نزنند و تا جای ممکن خسارت های خصوصی هم جبران شود. باید این تسلسل انتقام و خشونت در جامعه قطع شود تا جامعه قادر شود با صلح و دوستی و مسالمت جوئی به رشد و شکوفائی زندگی را تداوم بخشد.
البته نبایید به گذشته کسانی که مسئولیت نداشته و امور مردم به دستشان نبوده، کاری داشت، زیرا زندگی خصوصی مردم باید عاری از تعرض باشد. ولی کسانی که امری از امور مردم را در دست داشته اند، در وضعیت دیگری هستند.