قول دیروز و امروز موسوی تبریزی دادستان کل دادگاه های انقلاب در اویل دهه 60:
● انقلاب اسلامی در هجرت (6 دی92)، حسینیان همان کسی که گفتاست «ما خود یک پا قاتل بودیم»، گفتهاست: « در سال 1360 که منافقین فاز سیاسی را به فاز نظامی تبدیل کردند، آیت الله قدوسی در سمیناری که برای قضات اسلامی در تهران برگزار کردند، رسماً از قول امام (ره) گفتند اگر کسی سنگ هم انداخت حکمش محارب است و سزایش قتل، چون فرقی نمیکند»
جمله یعنی اینکه جنایت روش دولت است. اما روش کردن جنایت مستند است به ورود «منافقین به فاز نظامی».
● در 5 دیماه 92، سایت آفتاب، نقد موسوی تبریزی، دادستان انقلاب دوران تروری را که با کودتای خرداد 60 آغاز شد، اینسان نقل میکند:
«همان طور که آقای حسینیان خود اذعان دارد هر آن چه که دراین باره آیت الله قدوسی از امام خمینی نقل کرده باشند؛ پس از اعلام جنگ مسلحانه توسط منافقین و تنها ویژه گروهکهای محارب بودهاست. روشن است؛ احکامی که ویژه گروههای محارب است را نمی توان به دیگر گروههای جامعه سرایت داد.
ما با دو گزاره متفاوت مواجه هستیم: آنچه که پیش از این به آقای قدوسی منتسب شده بود این است: « افرادی (از گروهکهای محارب)که به صورت حمله ولو با سنگ دستگیر شوند، حکمشان اعدام است.»
این در حالی است که آقای حسینیان گزاره ای متفاوت با گزاره ی نخست را مطرح می کند و می گوید:« اگر کسی سنگ هم انداخت حکمش محارب است.»
در اینجا حتی درباره گزاره ی اول هم ما نمی توانیم به طور قطعی بگوییم دیدگاه امام خمینی چه بوده است؛ هر چند شهید آیت الله قدوسی انسانی بسیار سلیم النفس بوده اند، اما از آنجایی که ما هیچ دستخطی از امام خمینی در اختیار نداریم، برداشتها ممکن است متفاوت باشد.
روشن است که صرف حمله با سنگ و چوب مصداق محارب تلقی نمی شود. بلکه ممکن است گفته شود چون فرد عضو گروه محارب است، حمله با سنگ و چوب او معنا و کارکردی متفاوت با رفتار یک فرد عادی خواهد داشت و در نتیجه مشمول مجازات اعدام خواهد بود.
مسائل گروه های محارب اصلا و به هیچ وجه به اعتراضات سال 88، ملی مذهبیها و مخالفین دیگر ارتباطی ندارد. حتی در رابطه با منافقین هم جمهوری اسلامی دو سال و نیم با اینها هیچ کاری نداشت اما زمانی که اعلام جنگ مسلحانه کردند و آن ترورها و جنایات را مرتکب شدند، به نصایح امام و اطلاعیه دادستان کل کشور، بیتوجهی نشان دادند اینطور شد.
منافقین (مجاهدین خلق) از سال 57 تا حدود 30 خرداد 60 ، یعنی تا زمانی که اعلام جنگ مسلحانه نکرده بودند، در جمهوری اسلامی از آزادی کامل برخوردار بودند و روزنامه داشتند، مرتبا تظاهرات و راهپیمایی ترتیب می دادند، حتی سران آنها مثل مسعود رجوی و موسی خیابانی با مرحوم حاج احمد آقا و خود امام ملاقات داشتند. در سال 58، مسعود رجوی از تهران و موسی خیابانی از تبریز و عدهای در سایر شهرها برای انتخابات کاندیدا شدند و صلاحیت شان هم تایید شد اما رأی نیاوردند. بارها از ایشان خواسته شده بود که ساختمان های دولتی و اسلحه هایشان را تحویل بدهند اما آنها نمی پذیرفتند. در آن زمان خاطرم هست که تنها برای یکی دو نفر از سران این گروه مثل آقای سعادتی که جرمش جاسوسی بود بنده حکم 10 سال زندان را صادر کردم و ما آن زمان برای هیچ یک از اعضای این گروهک حکم اعدام صادر نکردیم.
از آنجا که دست به اسلحه نبردند، محارب حساب نشدند و تنها اقلیت محدودی از ایشان که دست به سلاح بردند، حکم محارب در موردشان اجرا شد. کسانی که این موارد را نمی گویند، یا نمی دانند این مسایل را یا خود را به جاهلیت زده اند تا آبروی نظام را ببرند.
دادستان کل دادگاه های انقلاب در اویل دهه 60 افزود: در هر جایی از دنیا ممکن است کارگران یا کارمندان گلایه داشته باشند که چرا حق و حقوقشان پرداخت نشده و مثلا برای اعتراض با چوب راه را ببندند، نه اینکه بخواهند به مردم حمله کنند و یا مردم را بترسانند، فقط برای اینکه جلویشان را نگیرند؛ حتی اگر در این میان خسارتی به اموال عمومی نیز وارد شود، چون با اعلام جنگ مسلحانه همراه نبوده، مثلا برای احقاق حق خودشان بوده؛ محارب محسوب نمی شوند. البته باید برای احقاق حق از راهش وارد شد. وارد کردن خسارت مجاز نیست مجازات دارد؛ اما نه مجازات محارب.»
تا اینجا، موسوی تبریزی، جنایت را روش میداند اما روش کردن آن را محدود میکند به محارب بود. علاوه بر اینکه محارب دولت جبار، دولتی است که کودتا میکند و مبارزه با آن، حق هر انسان بر وفق حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی است، کسی که سنگ پرتاب میکند، محارب نمیشود. زیرا جرم دستجمعی نیست. عمل میتواند جرم باشد و نه هویت مرتکب عمل. یک عضو که سنگ پرتاب میکند، ممکن است دلیل باشد که او با جنگ مسلحانه موافق نیست. تشخیص عضو از غیر عضو نیز ممکن نیست. حتی اقرار به عضویت نیز کافی نیست. علم قاضی لازم است. و محارب و جرم محاربه باید برابر قانونی که ناقض حقوق ذاتی انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی نباشد، تعریف شده باشد. و…
● و موسوی تبریزی، امروز دروغ میگوید. غیر از این که در بیانیه سازمان، حتی نیامدهاست که دفاع مسلحانه میکنیم، آمدهاست که از خود دفاع میکنیم. پیش از آن، در اردیبهشت 60 نیز از خمینی خواسته بودند تضمین بدهد اسلحه را تحویل میدهند و او حاضر به دادن تضمین نشد. خود موسوی تبریزی در 13 شهریور 1382، در گفتگو با سایت نگاه نو گفتهاست:
« از ابتدا، اجماعی بود که مجاهدین را به دولت راه ندهند. با وجود این که بنا بر این گفتگو، خمینی در نفل لوشاتو، از پدررضائی خواسته بود چند وزیر معرفی کند، پس از سقوط رﮊیم شاه بنا بر طرد می شود. شش ماه پیش از شهریور 60 که مهدوی کنی (نخست وزیر) و موسوی اردبیلی (رئیس دیوان کشور) و هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس و سید حسین موسوی تشکیل میشود، موسوی اردبیلی با پیشنهاد مهدوی کنی موافقت نمیکند و میگوید 6 ماه پیش با آن موافقت میکرد». موسوی تبریزی نتیجه می گیرد:
● پرسش:«پیشنهاد آیتالله مهدوی کنی نشان میدهد که برخی از مسئولان به این نتیجه رسیده بودند که خط قبلی برخورد با مجاهدین که هیچ پست و مقامی را به آنها نمیدادند, اشتباه بوده است. این که آیتالله موسوی اردبیلی در پاسخ به پیشنهاد آیتالله مهدوی کنی میگوید که اگر ششماه قبل بود, من پیشنهاد شما را قبول میکردم، یعنی اینکه در ذهنشان به این رسیدهاند که میتوانستند به گونه دیگری هم با اینها برخورد کنند که نکردند و این امر قبل از شروع ترورها و اعدامها شدنی بود. درست است؟
❊ پاسخ موسوی تبریزی: «بههرحال این هم یک طرح و پیشنهاد بود. اگر هم قبلاً مطرح میشد, معلوم نبود که مسائل دیگری بهوجود نیاید و آن پیشنهاد کارایی لازم را داشته باشد.
همان اوایل که امام در قم بودند, آن زمانی که قانون بیشتر حاکم بود, امام بر اوضاع بسیار مسلط بودند و هنوز راه بحث و گفتوگو بسته نشده بود اگر اینها چند پست داشتند, اتفاقی نمیافتاد. فضای آن زمان بهشدت به نفع امام بود و میشد اینها را کنترل کرد.»
● و مهندس سحابی در مصاحبه با نگاه نودر 11 تیر 1387 در باره آغازگری خشونت توسط مأموران رژیم خمینی گفتهاست:
l پرسش:روی کار آمدن بنیصدر تاثیری در رشد و شکلگیری گروههای تروریستی داشت؟
٭ سحابی: درگیریهای سال ۵۹ مسبوق به سابقه بود. من آن زمان نماینده مجلس بودم و خاطرم هست شکایات فراوانی از طرف مجاهدین مطرح میشد و از ما توقع داشتند به شکایات آنها رسیدگی کنیم ولی خب کار چندانی هم از دست ما برنمیآمد.
lشکایات آنها چه بود و چرا شما به عنوان یک نماینده توانایی حل مشکلات آنان را نداشتید؟
٭ سحابی: « بسیاری از نیروهایشان در زندانها شکنجه میشوند و بسیار مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. خاطرم هست برخی از مجاهدینیها شکنجههای وحشتناکی را برای ما نقل میکردند.
مثلاً میگفتند سینه مجاهدینیها را در زندان با سیگار میسوزانند و آنها را به بدترین شکل شکنجه میکنند. برخی دیگر نیز مدعی بودند که نیروهای مجاهدین در برخی از شهرها ترور میشوند و به طرز مشکوکی به قتل میرسند. خب ما از خیلی از این اقدامات آن زمان مطلع نبودیم. بعدها افرادی همچون سعید شاهسوندی در تحلیل ماجرای ۳۰ خرداد این وقایع را بازگو کردند.
اما اینکه ما به عنوان نماینده چه کردیم، خب به سهم خود کاری که از دست ما برمیآمد، انجام دادیم. کار مهمی نمیتوانستیم بکنیم اما سعی میکردیم با رجال و شخصیتهای تاثیرگذار صحبت کنیم یا با خود آقای هاشمی که رئیس مجلس بودند مسائل را مطرح میکردیم و بعضی نمایندگان را متوجه این اتفاقات میکردیم ولی در نهایت این نوع تصمیمات چون مربوط به برخی از چهرههای نافذ و نامشخصی بود که قابل پیگیری نبود، اقدامات ما نیز ره به جایی نمیبرد. در مجموع فضای ملتهب آن ایام هر روز بیش از پیش رو به درگیری، خشونت و خصومت میرفت تا اینکه منتهی شد به غائله ۱۴ اسفند. بعد از این واقعه شکافها بیشتر شد و برخی به امام فشار آوردند تا بنیصدر را از امور برکنار کند و در مقابل عدهیی نیز رو به حذف خشونتآمیز برخی نیروهای انقلابی آوردند». و
● – گزارشهای ستاد ارتش به رئیس جمهوری در زمستان 59 و دو ماه اول سال 60، حاکی از آن بودند که افراد سپاه، در هفته، 1200 زد و خورد ایجاد می کردند و طرف اصلی آنها سازمان مجاهدین خلق بود.
درپی انقلاب، تصرف دولت بدون خشونت میسر نبود. اشتباه کلان را حکومت موقت کرد که «نهادهای انقلاب» را ایجاد کرد. ملاتاریا با بکارانداختن این «نهادها» بود که سرتاسر کشور را گستره خشونت کردند. گروههای مسلح نیز دستیار آنها شدند از راه روش کردن خشونت. با انتخابات ریاست جمهوری، خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی دانستند که پایگاه اجتماعی دولت ملاتاریا به 5 درصد نیز نمیرسد. این شد که خشونت را رویه کردند. جنایت را «حکم شرع» گرداندند و بکار بردند. باآنکه خمینی در وصیتنامه سیاسی خود تصریح کردهاست اگر قولی از او نقل شد که مکتوب او نبود و یا صدای ثبت شده او نبود، از او نیست و با آنکه قول او حجت نیست، برای آنکه امروز کسی جرأت نکند صدا به اعتراض بلند کند، دارند از قول او، پراندن سنگ را جرم و سنگ پران را محراب و مجازات او را اعدام میکنند. چه عجب که کذاب دیگری بگوید: وقتی سنگ پرداندن محاربه است، چرا «مرگ برخامنهای» محاربه نباشد و حکمش اعدام؟ مردمی که از حقوق ذاتی انسان غافلند و به آن عمل نمیکنند، لاجرم جنایتکاران را برخود حاکم میکنند.