بوی جوی مولیان ناید دگر یادِ یار مهربان شد خود دگر!؟ امیرمهدی بدیع
امیرمهدی بدیع:زنده یاد و نام«امیر مهدی بدیع»در 18 دیماه 1294 در همدان از خانواده ای پرهیخته و جوانمرد و ایران دوست زاده شد. پدرش «بدیع الحکما» که از 1295 تا 1298 ریاستِ بهداری شهربانی و سپس تا 1299، پزشک شهرداری همدان بود و به برپاکردن بیمارستان دولتیِ ده تختخوابی در آن شهر، همت گماشت و ماهی پنج تومان از درآمدِ ماهانه خود رابه مصرف آن بیمارستان میرساند و سپس به ریاست بهداری آن شهرجای گرفت!
خیراندیش بدیع الحکما، سپس به وزارت راه با سِمت پزشکی می رود و همچنان تا به هنگام درگذشت، مطب خود را داشت و به کارِ درمان و یاری رساندن به همه گان را دنبال داشت. و گفتنی است مدت زمانی که «عارف قزوینی» در پنهان زندگی میکرد یه خاطرِ پی گردی پلیسِ رضاشاهی، پنهانگاهِ او در پیش بدیع الحکما بود و سپس نیز ادامه زندگی او به مدت هفت سال شاعرآزادی خواه،در همدان «دهکده دره ی مرادبیک» و در باغِ تاریخی بدیع الحکما که به آثار تاریخی بَدل شده است، زندگی میکند و پزشک و پرستاری از او رابدیع الحکما به عهده گرفته بود، و شاعر از او به نیکی یاد میکند و او را سراپا پاک و خیرخواه میخواند!
زنده یاد و نام، بمانند «بوی جولیان» بیاد می آید و یادی از «یادِ مهربانش» ایران زمین را، که تا 1373 و درگذشت او در دهکده ایتالیایی در شرق سوئیس بنام«آسکونا»، در هر واژه و فرازی از آثارش میتوان دید وبیاد آورد که چگونه یک تنه به دریدن چهره ی دروغ پردازان،از دیرباز و کسانی چون هرودوت که پدرتاریخش خوانده اند و دیگر اینگونه واژگونه نویسان و کپیه برداران غربی از او،رفت به زبان فرانسه و با چیرگی اش به زبانهای«یونانی، فرانسه،آلمانی،لاتین،انگلیسی» و نیز زبانهای پهلوی و ایران باستان آشنابودن!؟
زنده یاد بدیع از 1301 تا 1311 به آموختن زبان فرانسه در«آلیانس» در همدان روی می آورد و سپس تا سال 1316در فرانسه بپایان می رساند تحصیلات متوسطه خود را و آنگاه در سوئیس در رشته «ریاضیات فیزیک» تا1319 که ادامه میدهد. سپس به«رُم»می رود و به آموزش زبان و ادبیات لاتین پرداختن، و پس از آن در سال 1329مدرسه عالی پلی تکنیک «زوریخ» وارد می شود. بدیع در سال 1326 می بود که درجه ی دکترای خود را در «ریاضیات و فیزیک»به دست می آورد و سپس روی آوردن به آموزش و فراگشایی آن چه که به تاریخ و فلسفه بستگی دارد و بررسی دوران ایران باستان و آیین وگفتار زرتشت و دوران هخامنشی، به زبان فرانسه نوشتن. زنده یاد که از 18 سالگی زادگاه و میهن خود را ترک میکند تا سالِ درگذشت او در «آسکونا» بسربردن و به کارهای «فلسفی تاریخی» و در زمینه های گوناگون این چنینی کارآفرینی دارد که فهرست وار «اندیشه روش در علوم هفت جلد در سالهای 1331-32» و در چند سال پس ازآن، «توهم گسترش پذیری بی پایان حقیقت» در دوجلد، و این دوره از تاریخ آشنایی اش با «باشلار» فیلسوف بزرگ فرانسه است و به گونه ای ادمه دهنده دیدگاهِ این فیلسوف که در دوره پیری بسر میبرد و پایان زندگی اش میباشد!؟
باشلار در همین زمان است که بسیار از او سخن گفته است و او راستوده است و یادکردن از کارهای او، که آغازگر راهی است به دیگر آثاری که آن فیلسوف بزرگ دیگر چهره زیر خاک دارد و به درستی بدیع از این زمان است که «شکفته گُلی» میگردد با ارائه ی آثاری بی مانندی چون «هِگل و اندیشه معاصر، آیین وگفتار زرتشت در پنج جلد، یونانیان وبربرها»که به همت انتشارات توس،در پانزده جلد به چاپ رسیده، به گونه ایکه سزاوار زنده یاد بدیع می باشد!
یادآوری است که باشلار در مورد کارهای اولیه بدیع راکه زیرچَشم داشته، لذت بخش میخواند. خواندن واژه و فراز و معنایی که در آن نوشته ها یافته است و این همان پسنده کاری است شایسته که، محسن باقرزاده و برگردان کنندگان «یونانیان و بربرها و یا روی دیگر تاریخ«، پانزده جلدِ زنده یاد بدیع را از فرانسه به فارسی درآورده اند! «بسیار کامکارانه تر می بود که پارسیان، نه دقیقان رومیان، بر یونانیان غلبه میکردند!؟ (فردریک ویلیام نیچه) ». سخن نیچه هم گویای روشنی است به دستبرد تاریخ از سوی کسانی که واژه «َبربَر» را واژگونه بکار گرفتند و بکارمی برند، درجای وحشی گری و…،در حالی که درآن دوره از تاریخ به کسی می گفتند که زبان«یونانی» نمی دانست، که ملتهایی دارای تمدن که از جمله پارسیان که بنابر بررسی دورانهای تاریخ از سوی«هگل»، اولین ملت متمدن جهان خوانده شده است، و گویایی به وارونه نویسی بیشرمان تاریخ نویس غربی که خواسته اند بنمایانند «یونانیان» از «بَربَر»ها متمدن وبا فرهنگ تربوده اند، نادرست داوری و گویی دروغ گویانی که، در جای جای فراگشایی های زنده یاد «بدیع» افشاگری شده است و حتی از زبان فلاسفه بزرگ یونان،سقراط و یا افلاطون و در جایی که بایستگی داشت، یادآوری کرده است!؟
تنها سخن نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی نیست،که دَری است پشت به فلسفه کُهن و باز به روی فلسفه این زمان و در جایگاه «سقراط» تکیه زده و فرزندِ فلسفه «آلمان»که به جای یونان کُهن تکیه دارد،که «ناپلئون» نیزگفته است «تاریخ ایرانیان را دشمن نوشته» است، که زنده یاد بدیع به تمام این داده ها نگریسته و پیروزمندانه در پهنه کارزار در برابر تاریخ نگاران واژگون گوی جهان غرب، نمایان میگردد!
امیر مهدی بدیع چه از زبان «سقراط و افلاطون» گُردان فلسفه یونان نشان میدهدجایگاه برترِ تمدن و فرهنگ ایران را بریونان، و چه از زبانِ تاریخ نگارانِ کم و بیش دادگرِ یونان که یونانیان جنگ افروزی را دامن میزدند، و نه تنها با ایران، که شهرهای یونان با یکدگر هم،که «اسپارت و آتن و…» و سپس هر یک به ایران پناه آوری و دادخواست و داوری را از پادشاهان ایران خواستارشدن،و سران یونان نیزبه هنگام برکناری و مورد پیگیری قرار رفتن، به سرزمین ایران پناه آورده بودند و ایران با بزرگ منشی با آن پناهندگان رفتار می نمود که « تمیستوکلس و…» نمونه بارزی می باشند که تاریخ بیاددارد!؟
زنده یاد و نام بدیع بگونه ای زبانِ فلسفی اش به «باشلار» نزدیکی بسیار داشت و با درگذشت فیلسوف فرانسوی که آنگونه از نوشته ها و ارزش کارهای بدیع سخن میدارد، به هنگام پیری است و آغاز بُرنایی بدیع که بیش از چهل سال پس از آن فیلسوف، بی گسست کار آفرینی دارد و همه آثار کسانی چون «اشیل یا آیسخولوس- افلاطون- پاگوزانیاس- افوروس-استرابون-لوکیاس- ایسوکراتس- آریستوفان لیکورگوس- کرنلیوس نیوس- تئویومیوس- یوستینوس- نیکولاس دمشقی- کرنلیوتامسوس-هرودوت- توسیدید- پلوتارک- کتزیاس- دیودورسیسیلی»و دیگر برجسته گانِ فلسفه،جغرافیا و تاریخی یونان و نیز نویسندگان سرزمینهای اروپا و آمریکا چون «گاستون ماسپرو- بوسوئه- ولتر- پل کلوشه راژرفگونه خوانده و به نقد کشیده و هم نیچه شناس و چیره بردیگر رویدادهای تاریخ این دوران بوده است! نگارنده به هنگامی که در کتابخانه ملی فرانسه در ورسای کارمیکردم به آثار او چَشمم روشن شد و سپس دو جلدی که زنده یاد و نام «احمد آرام» ترجمه کرده بود و با سپاس از «رهام اشه» دریافت داشتم و از خواندن لذت بردن و سپس دوست بسیار عزیز و گرام دیگری از ایران برایم فرستاد و سبب ساز باز شدن دیدگاهم روشنتر به ایران باستان و تمدن و فرهنگِ آن زمانِ ایران زمین،بویژه دوران سلسله هخامنشی و نیز پی بَری به جنایاتی که «اسکندر مقدونی» به هنگام یورش به ایران از خود نشان داد، که جای برشمُری آنها در این مجمل نوشته نمی آید و یاشکنجه و رفتار وحشیانه یونانیان با سربازانِ دستگیر شده درجنگ و یا دیگر جنایاتی که بکارمی بردند!؟
درست که ارزشِ کارهای این دانشی مرد، از پیش چَشم بسیارانِ پرمُدعا به دانشِ تاریخ و فلسفه نگذشته و از او شناختی ندارند، اما بزرگانی چون «ژاله آموزگار، ایرج افشار، احمد آرام، محمدعلی اسلامی ندوشین، محمدعلی جمالزاده …» و بسیار دیگر از اینگونه دانشی مردان یاد و نام او را زنده نگه داشته اند و از او و کارهای ارزشمند ش یادکرده و نیز زنده یاد داریوش فروهر به هنگامی که وزیر کاربود و به اروپا رفته بود، از او دیدار میکند و باشُور و وجد بسیار از میهن پرستی و کارهای میهن گرایانه اش سخن می گفت، لذا به باور من، این قدرشناسی ها از سوی ایران دوستان و فرزندانِ ادب فارسی«بوی جوی مولیان» است در یادِ «یارِ مهربان» ایران زمین و فرهنگ و تمندن دوستی امیرمهدی بدیع که در سینه تاریخ جهان و ایران زنده خواهد ماند!
در پایان با روی آوری به سخن حافظ ، بزرگی از بزرگان ادب فارسی که:«حافظ صبور باش! که در راه عاشقی آن کس که جان نداد به جانان نمی رسد»، آنچه زنده یاد و نام امیرمهدی بدیع، به آن ستیغ عاشقی رسید!
احمد رناسی
دی ماه 1392