شایسته میدانم یادداشت زیر را برای «روشنگری» رقم بزنم.
هدف من از نوشتن آن بیانیه تنها بازگویی شمه ای از نقش تاریخی داریوش فروهر در راستای بزرگی٬ سرافرازی٬ استقلال و آزادی ایران کهنسال طی بیش از پنج دهه زندگی پربار سیاسی او بود که نمونه بارز آن تلاش وی در توانمندسازی جبهه ملی اول٬ دوم٬ سوم و چهارم است. تلاشی که برای دست یابی به آرمان های دموکراتیک و ملت گرایانه ایرانیان صورت گرفت و بعید است شما از آن آگاهی نداشته باشید.
با امید که جبهه ملی پنجم بتواند در این راستا تلاش کند و رهنمودهای مصدق بزرگ و جانفشانی های فروهر را در سر لوحه کار خود قرار دهد .
بدون شک در بزنگاه خطیر کنونی و در شرایطی که در داخل کشور هیچ رسانه گفتاری٬ تصویری و نوشتاری حق بردن نامی از داریوش فروهر را ندارد وظیفه ای دشوار بر دوش میهن دوستان آزادیخواه قرار گرفته تا در بازگویی نقش تاریخی٬ آرمانها و دیدگاههای فروهر کوتاهی نکنند و این میراث گرانقدر را با امانت داری به نسل جوان کشور منتقل سازند. جا دارد از رسانه های برون مرزی که در این زمینه تلاش کردهاند قدردانی کنیم که نمونه بارز آن پخش برنامه «میراث سیاسی داریوش فروهر» در یکی از پربیننده ترین برنامه ها بود.
با کمال تأسف برخی که زمانی با فروهر پیمان وفاداری بسته بودند، حتی آنان که در بیرون از ایران به سر میبرند و از سرکوب در امان هستند و ادعای نزدیکی با او٬ و حتی جانشینی اش در برهه هایی را دارند٬ در بیان اندیشههای او تلاش درخوری نمیکنند و تنها به نگارش چند جمله و شعار کلیشه ای در سالگرد قتل او بسنده کردهاند که تنها نتیجه اش زدودن اندیشه های فروهر از گفتمان سیاسی روز است.
زهی درد آور اگر هوشنگ کردستانی که زمانی دوشادوش دانشجویان و جوانان٬ حزب ملت ایران را در شمار پیشروترین نیروهای جبهه ملی قرار داده بود نیز در این زمره قرار گیرد.
خلیل ملکی که در کارزار سیاسی همواره مورد هجوم و تخریب نیروهای چپ وابسته و گروه های انشعابی و حتی پاره ای از رهبران جبهه ملی قرار داشت پس از گذشت بیش از پنجاه سال از مرگش کم کم میرود تا شناخته شود. دکتر همایون کاتوزیان با همتی بلند یکی از کسانی است که کوشیده تا زمینه های فکری او را برای نسل جوان روشن سازد تا خلیل ملکی از یادها زدوده نشود و راه مبارزاتی اش به نسل های آینده انتقال یابد. جای خالی چنین تلاش ارزنده ای در میان ما پیروان فروهر به سختی دیده می شود.
آقای هوشنگ کردستانی شما که مدتهاست از عضویت حزبی که داریوش و پروانه فروهر رهبرانش بودند به کنار بوده اید٬ بکوشید تا کسانی را که پانزده سال است با وجود تمامی خطرها و تهدیدها نام این دو تن را زنده نگه داشته اند گرامی داشته و با حمایت خود از آنان به جای شرکت در بازی های پیش افتاده سیاسی میراث آن دو عزیز را پاس دارید٬ راستگویی و اخلاق مبارزاتی را٬ که همواره از مهمترین رهنمودهای آنها بوده است٬ در دستور کار خود قرار داده و تاریخ را آنگونه روایت کنید که واقع شده است.
جدایی بحرین از ایران یک «رویداد اسفناک » نبود بلکه توطئه امپریالیستی شومی بود که اعتراض گسترده به آن می توانست زمینه یک خیزش فراگیر را هموار سازد و جامعه را از تسلیم پذیری در برابر استبداد و استعمار رها سازد. دریغ که این تلاش در ایران تنها از سوی داریوش فروهر و چهار تن از وابستگان حزبی (بهرام نمازی٬ فرزین مخبر٬ نصرالله جمشیدی٬ منصور رسولی) به صورت جدی پی گرفته شد.
اینکه داریوش فروهر در آن هنگام با پاره ای از حزبی ها از جمله خود من گفتگوهای فراوانی داشته٬ حقیقت دارد. تهیه متن نخستین اعلامیه حزب نیز با این مشورت ها انجام گرفت. فروهر بارها در نشست های حزبی پیش و پس از انقلاب از چگونگی این روند و نیز از نقش من در تهیه این متن یاد کرده است٬ که آقای هوشنگ کردستانی هم میتواند از آن دست حزبی هایی باشد٬ که پای سخن او نشسته بودند.
در آن هنگام حسنعلی صارم کلالی رییس کمیته مرکزی حزب بود. ایشان در نخستین کنگره حزب به عضویت این کمیته و سپس به ریاست آن انتخاب شدند. همچنین علی اصغر بهنام دبیر سازمان شهرستان تهران بود که پس از دستگیری داریوش فروهر بنا بود اعلامیه دوم حزب را انتشار دهد و آنطور که با فروهر پیش از بازداشتش قرار گذاشته شده بود و پروانه نیز بارها بر آن تأکید کرد٬ این مبارزه بایستی با صدور اعلامیه های پیدرپی از سوی کاربه دستان حزبی ادامه می یافت تا دامنه اعتراض گسترده شود. در برنامهریزی این کارزار بازداشت های پیاپی حزبی ها امری قبول شده بود که امید میرفت در عزم پیگیری خللی ایجاد نکند.
با انتشار نخستین بیانیه حزب داریوش فروهر دستگیر شد و به مکان ناپیدایی که بعدها معلوم شد زندان تازه تأسیس اوین بوده است برده شد. او در آنجا دست به اعتصاب غذا زد و از پس دادن باز جویی امتناع ورزید. در آن دوره من به همراه نمازی هر روز به دیدار پروانه میرفتم که بسیار خشمگین و ملتهب بود. او می گفت که هیچ آگاهی از سرنوشت داریوش ندارد و معتقد بود که اگر اعلامیه بعدی داده نشود و اعتراض دبیر حزب تنها و بی پژواک بماند٬ جان وی در خطر خواهد بود. من و نمازی که از سیاست های تصویب شده کمیته مرکزی به خوبی آگاهی داشتیم و رهنمودهای دبیر حزب را می شناختیم چند بار به منزل آقای بهنام رفتیم و جویای انتشار اعلامیه گشتیم. ایشان می گفتند که مشغول شور هستند.
سرانجام با گذشت دو هفته بی خبری از داریوش فروهر من که در شرکت فایزر تهران کار میکردم و نمازی که در تهران شرکت ساختمانی داشت و جمشیدی که در چمن سلطان پزشک درمانگاه بود٬ برای شور و زیر پوشش یک سفر تفریحی به هتلی در اصفهان رفتیم و چند روز در آنجا اقامت گزیدیم. پس از بحث های طولانی نامه مفصلی به همرزم کلالی در جایگاه رییس کمیته مرکزی نوشتیم و یادآور شدیم از آنجا که همرزم بهنام تصمیم کمیته مرکزی را اجرا نکرده است با برداشتی که از اراده دبیر حزب داریم٬ اینک که جان وی را در خطر می بینیم اقدام به نشر اعلامیه خواهیم کرد. متن اعلامیه را من با تأیید جمشیدی و نمازی نوشتم. همرزم کلالی در پاسخ ما طی نامه ای نوشت که این کار «بدعت خوبی نیست و توالی فاسد» دارد. ما هم یک بار دیگر به بهنام مراجعه کردیم و یادآور شدیم که متعهد به اجرای تصمیم حزبی و صدور اعلامیه هستیم.
سرانجام نامه مفصل خود را که در کنار ما سه تن٬ همرزم رسولی نیز آنرا امضا کرده بود به آقای بهنام تسلیم کردیم. بعد از مدت کوتاهی در نامه دیگری یادآور شدیم که اگر تا چهلوهشت ساعت اعلامیه ای هماهنگ با نخستین بیانیه حزب انتشار نیابد٬ ما خود اقدام به این کار خواهیم کرد و چون مدت زمان نام برده سپری شد اعلامیه دوم حزب را منتشر و با دستگاه پلی کپی دست ساز بهرام نمازی تکثیر کردیم. اعلامیه ها را از طریق پست به تمامی نشانی هایی که پروانه در اختیار ما گذاشته بود فرستادیم و تعدادی را نیز مخفیانه در خانهها انداختیم. سازمان امنیت که متوجه این کار شد به گمان اینکه اعلامیه از سوی علی اصغر بهنام منتشر شده او را دستگیر کرد. او با نشان دادن نامه امضا شده ما که در آن پی آمدهای انتشار اعلامیه را پذیرفته بودیم٬ خود را از هرگونه مسئولیت دور دانست. پس از چند روز ما چهار تن را دستگیر کردند و در پی روبرو ساختن ما با بهنام، او را، که گواهی درستی داده بود و ما هیچگونه ایرادی به ایشان روا نمی داریم، آزاد ساختند. بازداشت ایشان حدود ده روز به طول انجامید.
جمشیدی و رسولی و من راهی زندان قزل قلعه شدیم. نمازی که از جمله به دلیل ساخت دستگاه پلی کپی متهم ردیف اول شناخته شده بود در طول بازجویی به اوین برده شد و سپس به ما پیوست. چندی گذشت که خبر انتقال فروهر به بند دیگری از زندان قزل قلعه را شنیدیم و به راستی آسوده خاطر و شاد شدیم.
آقای کردستانی آنچنان از حزب دور افتاده که هنوز نمی داند فروهر مدت طولانی از بازداشتش را در بند ۴ زندان قصر گذراند و در آن دوره با بسیاری از زندانیهای سرشناس همبند بود.
محمد جواد حجتی کرمانی از هم بندی های فروهر در این زندان بود و پس از قتل او در روزنامه اطلاعات در مقاله ای زیر نام «فروهر پهلوان زیست و پهلوان مرد» از خاطرات این دوره به گونه ای فراموش نشدنی یاد کرده است.
اینکه پرویز کریمخانی٬ منوچهر احمدی و محمد خالقی در رابطه با پخش اعلامیه نخست حزب برای مدتی کم و بیش کوتاه بازداشت شدهاند درست است. در آن دوره در دادگاه نظامی نمازی به سه سال حبس٬ من به دو سال حبس و جمشیدی و رسولی هریک به یک سال حبس محکوم شدیم که در دادگاه تجدید نظر به نصف این مدت کاهش یافت. فروهر بدون محاکمه سه سال در زندان ماند.
آقای هوشنگ کردستانی؛ داستان دستگیری همرزمان خسرو سیف، بهرام نمازی، فرزین مخبر، مهران میرعبدالباقی٬ مجید نیارمی و نیز بهیه جیلانی٬ که هرگز عضو حزب نبوده است٬ به همراه چند تن دیگر از اعضا و هواداران سازمان جوانان حزب و همچنین گریز همرزم سعید بشیرتاش مسئول سازمان جوانان حزب از ایران در پی سرکوب جنبش ۱۸ تیر ۱۳۷۸بسیار طولانی است که در جای دیگری شرح آن را خواهم داد. ولی شما که همه چیز را از پاریس رصد می کنید بدانید آنها بی دلیل بازداشت نشدند و بعد از آزارهای جسمی و روانی هر یک ماه ها حبس مجرد در زندان توحید گذراندند که اینک تبدیل به موزه شده است و در آنجا نیز بازار جعل تاریخ رونق دارد.
در پایان بار دیگر می گویم مقاله «هفتم دی» تنها نمایانگر تعهد من نسبت به داریوش فروهر است که امیدوارم زادروز او را جشن بگیریم و در تاریخ ثبت کنیم.
باشد تا شما هم سال دیگر در انجام این مهم با من هم صدا شوید.
فرزین مخبر
تهران ـ دی ماه ۱۳۹۲