مسعود نیلی اقتصاددان ایرانی بیش از چند ماه است که بهطور مشخصتری درگیری ذهنی خود را به سوی طرح مسائل اقتصاد سیاسی ایران برده و کوشش میکند با استفاده از آموزههای دانش اقتصاد طرحی نو از واقعیتهای اقتصاد سیاسی ایران، بهویژه با شهروندان و علاقهمندان به اقتصاد سیاسی، در میان بگذارد.
پیش از اینکه به نکتههای تازه از نتایجی که نیلی به آنها رسیده است اشاره شود، لازم است یادآور شویم که اقتصاددانان ایرانی این روزها مسوولیت بسیار سنگینی بر دوش دارند و نباید به بهانه «کو گوش شنوا» میدان را به میانمایگان بدهند تا در ایران به تاختوتاز بپردازند و یک سرزمین و یک تاریخ را بر باد دهند. اقتصاددانان نسل بعد از نیلی و دوستانش که حالا در دانشکدههای ایران و بهویژه آمریکا تدریس میکنند یا در مناصب و مشاغل پژوهشی کار گرفتهاند، راه را در اینباره فراخ کرده و در چارچوبهایی که قانون اساسی و قانونهای عادی اجازه میدهند بیش از پیش به اقتصاد سیاسی ایران بپردازند. اما دو نکتهای که این روزها در کانون توجه قرار گرفته و مسعود نیلی نیز به درستی انگشت روی آن گذاشته است، تسخیر نهاد دولت از سوی رانتخواران نجومی در سالهای پس از ۱۳۸۴ است؛ به این معنا که با سیاستگذاریهای نادرست و رانتزا و فسادآلودی که پیرامون چندنرخی بودن ارز و نیز نرخ بهره بانکی بسیار پایینتر از تورم در ایران شکل گرفت و با قیمتگذاری دستوری حاملهای انرژی تکامل پیدا کرد، یک گروه کوچک با درآمدهای افسانهای سرچشمه گرفته از رانت و فسادهای نرخ ارز و نرخ بهره و انرژی ارزان پدیدارشده و در ۲۰سال تازهسپریشده یکدیگر را پیدا کردهاند و توانستهاند یک دولت در کنار دولت بودجهای شکل دهند. به این ترتیب آنها هستند که دولت واقعیاند و دولت ناتوان و درماندهای هم هست که نمیتواند هزینههای بهداشت و درمان و آموزش و امنیت شهروندان را تامین کند. مسعود نیلی به درستی تاکید دارد که این گروه ذینفع دیگر همانند دهههای پیشین ناهماهنگ نیستند و سازمانیافتهتر از هر دورهای رفتار میکنند. مالکان و سهامداران شرکتهای خصولتی فعال در بخش پتروشیمی با خرید انرژی به قیمت ارزان به صادرات فرآوردهای نیمهخام پرداخته و درآمدهای افسانهای از تفاوت قیمت سوخت ارزان و قیمت واقعی بهدست میآورند. واردکنندگان نهادههای دامی نیز با استفاده از دلارهای ۲۸۵۰۰تومان و تفاوت آن با بازار آزاد و حتی بازار نیمایی سودهای نجومی بهدست میآورند. آن گروه از سرمایهگذارانی که به هر ترتیب توانستهاند به وامهای بانکی دست پیدا کنند نیز درآمدهای افسانهای بهدست آوردهاند. بدترین اتفاقی که در این میان افتاده است، استفاده از شهروندان کمدرآمد به عنوان سپر انسانی برای رسیدن به رانتهای افسانهای است. این سپر انسانی است که راه را برای رانتخواران نجومی باز گذاشته است. رانتخواران معیشتی مثل کولبران، مکانیکهای اتومبیل و نیز رانندگان اسنپ و مشاغل دیگری که روزی و زندگیشان به انرژی ارزان، تجارت خارجی ناشفاف و اتومبیلسازی بیکیفیت گره خورده است، نقش همان سپر انسانی را بازی میکنند و ترسانده میشوند که اگر اقتصاد با اصلاحات ساختاری مواجه شود معیشتشان به خطر میافتد.
.
ساعت 24