محمد جعفری: قبل از پرداختن به اصل مطلب، موقع را مغتنم شمرده و از همه کسانی که نظرات خود را در قسمت اول این مقاله ابراز داشته اند، تشکر و سپاسگزاری می کنم. و ذکر چند نکته شاید خالی از فایده نباشد: گمان نمی کنم استناد مستقیم به گفته و نوشته های آقای هاشمی رفسنجانی فرافکنی و… به خوردِ خواننده دادن باشد. براساس “اقرار عقلا على انفسهم جایز” و مندرجات کتاب های آقای هاشمی رفسنجانی از سال 60 تا 68 که منتشر شده است، قوه مجریه، مقننه، قضائیه و سازمانهاى مختلف لشکرى و کشورى، در زیر سلطه آقاى هاشمى رفسنجانى بوده و رتق و فتق همه امور بدست وى صورت مىگرفته است. هیچ امرى از امور کشور نبوده است که بدون صلاحدید و خواست ایشان انجام پذیرفته باشد.
به نظر من اگر در کشوری بالاترین جرم اعدام باشد – که امید وارم این جرم در کشور و قانون ما به کلی حذف شود- با توجه به نوشته و گفته های مستقیم آقای هاشمی رفسنجانی حکمش چند با ر اعدام خواهد بود زیرا بر اساس همین نوشته ها حد اقل بیش از 15سال اول و استقرار و استمرار دیکتاتوری ولایت مطلقۀ فقیه و تشکیل سقیفه و تحمیل رهبری مستبد، و ترورها و کشتارها از سال 60 و کشتار فله ای زندانیان در تابستان سال 67 آمر، عامل و نقش اول را داشته است.
البته که باید به منابع دیگر هم مراجعه کرد. اما به چه سندی بهتر از این اسناد می شود مراجعه کرد؟ آیا همه قضات دنیا با استناد به اقاریر و گفته های شخصِ متهمی حکمی را صادر نمی کنند؟ تازه حکمی صادر نشده است بلکه اعمال گزارش و به آن خوانائی داده شده شده است. اما این نوشته ها، تاریخ کشور ما و به دست کسی که مستقم امور را در دست داشته نوشته شده است و نه این و یا آن فرد دست چندم و مهمترین اسنادی است که ما از آن دوران در دست داریم.
اگر کسانی برای رسیدن به آزادی و دموکراسی و به دلیل اینکه در تاریخ سیاسی یکصد سال اخیر « پراگماتیکر» یا عملگرا، در کشور کم داشته ایم. منتظر باشند و یا آرزو کنند که آزادی به دست چنین دیکتاتوران پراگماتیکری در کشور بر قرار شود، آب در هاون کوبیدن و دست بر تیغ خاریدن است. ولی این حق هر کسی است که هر نظری که بخواهد داشته باشد. و اما اصل مطلب:
در قسمت اول این مقاله با استناد واتکاء به گزارشهای آقای هاشمی رفسنجانی،توضیح داده شد که چگونه در وضعیت استیصال و درماندگی و در معرض خطر جدی قرار گرفتن خوزستان، و نیز در معرض از هم پاشیدگی قرار گرفتن سپاه و ارتش، آقای خمینی قطعنامه 598 و آتش بس را پذیرفت و یک شبه همه ی آن شعارهای جنگ جنگ تا پیروزی، راه قدس از کربلا می گذرد و تشکیل حکومت اسلامی در عراق و رفتن صدام و… دود شد و به هوا رفت. در این قسمت سیر کوتاهی در مورد پذیرش آتش بس و قطعنامه در وضعیتی که ارتش و سپاه در معرض تلاشی و یأس و نومیدی قرار گرفته و در خود فرو رفته بودند، که سازمان مجاهدین به خیال واهی که مردم فرش قرمز زیر پای آنها می گسترانند و بدون رادع و مانع مهی یک راست به تهران خواهند رسید و یا حد اقل بر بخشی از کشور حاکم می شوند، به غرب کشور حمله کرده و ناگهان به مانند بارقه ی الهی، انگیزه برون رفتِ آقای خمینی و سپاه را از استیصال و درماندگی در اختیارشان قرار گرفت و آن ها را نجات داد، توضیح داده خواهد شد، توجه کنید:
از 29 فروردین67 که فاو سقوط کرد تا 29 مرداد 67، که رسماً بین ایران و عراق آتش بس برقرار شد، دو نکته حائز اهمیت است:
1- بخشی از نکاتی که منجر به پذیرش قطعنامه شد و نظر بعضی از دست اندکاران و آماده سازی آقای خمینی برای پذیرش آن
2- نکاتی در مورد قطعنامه و گفته های آقای هاشمی رفسنجانی
1- بخشی از نکاتی که منجر به پذیرش قطعنامه شد و…
بخشی از نکات که منجر به پذیرش قطعنامه شد و نظر بعضی از دست اندکاران و آماده سازی آقای خمینی برای پذیرش آن به ترتیب تاریخ از خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی آورده می شود:
2 اردیبهشت 67، « احمد آقا برای شنیدن مسئله فاو آمد و گفت وقتی خبر سقوط فاو را به امام دادیم گفتند مهم نیست، جایی را شما گرفته اید، از آن ها است و آنها پس گرفته اند. » (پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 94).
4 و 5 اردیبهشت 67، «پیش نویس نامه و پیشنهادی از طرف سران قوا به امام در باره حل مشکلات جنگ را تهیه کردم. در جلسه پریشب، قرار شد نخست وزیر و من مطالب را تنظیم کنیم…بعد ازسحر نخوابیدم و نامه به امام را برای بررسی در جلسه سران قوا تکمیل کردم…با نخست وزیر در باره نامه تهیه شده مشورت کردم. قرار بر این بود که ما دو نفر تهیه کنیم. ایشان هم قرار شد تهیه کنند.» (پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 96). توضیح: اینها به احتمال قریب به یقین همان نامه و گزارشهائی است که برای قبول آتش بس به آقای خمینی نوشته شده است.
20 خرداد 67، «آقای شمخانی فرمانده نیروی زمینی سپاه… خوش بین به عاقبت جنگ نیست و برای اولین بار صریحاً گفت باید جنگ را ختم کرد، از شجاعت و صراحت او در اظهار نظر تعجب کردم»(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 163).
21 خرداد 67، « آقایان روحانی و رضائی و شمخانی و سنجقی و افشار آمدند. در باره نیازهای جنگ صحبت شد و همه متفق القول بودند، که اگر با آهنگ و امکانات فعلی بخواهیم بجنگیم، نباید به جنگ ادامه دهیم؛ زیرا در این صورت ابتکار عمل دست دشمن است و برای ادامه جنگ، ناچاریم وضع فوق العاده در کشور برقرار کنیم و نیروها و امکانات بسیج شود. مشکل عمده را در سازماندهی و جذب امکانات و نیروها و به کارگیری آنها می بینیم؛ قرار شد سپاه طرحی تهیه کند و به ستاد کل بدهد »(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 164).
26 خرداد 67، « در باره راهکارهای ممکن برای آینده جنگ فکر کردم و سپس با دکتر روحانی در میان گذاشتم: یا بسیج عمومی برای جنگ، یا پذیرش صلح. راه دیگری به نظر نمی رسد. »(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 171).
27 خرداد 67، «عصر آقای خامنه ای آمدند و همراه ایشان احمد آقا برای مذاکره در امر آینده جنگ خدمت امام رفتیم. وضع جبهه ها، نیروها، امکانات کشور و وضع دشمن را برای امام تشریح کردیم و دو راه بسیج نیروها و امکانات برای جنگ، یا پذیرش ختم جنگ را برای امام مطرح کردیم. ایشان راه اول را انتخاب کردند و برای صدور حکم واجب بودن رفتن به جبهه ها برای همه، کاری که سال گذشته نشد و پیشنهاد شده بود، اظهار آمادگی کردند. به آقای علیرضا افشار گفتم که برنامه این اقدام را آماده کنند»(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 172).
31 خرداد 67، «… با دکتر روحانی در باره کیفیت ختم جنگ یا کیفیت جنگیدن با بسیج امکانات، بحث طولانی داشتیم» (پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 180).
4 تیر 67، «برای اخذ آخرین نظریه به زیارت امام رفتیم؛ گفتند مقاومت تا آخرین حد. به مجلس رفتم. اخبار از تداوم پیشرفت دشمن و تلفات زیادش می رسید. جلسه سران قوا در دفتر آیت الله خامنه ای تشکیل شد. جریان ملاقات با امام را گفتم که دستور مقاومت تا آخرین حد را دادند. قرار شد همه امکانات برای تداوم دفاع بسیج شود و دولت وارد جنگ شود و ریاست ستاد را نخست وزیر بر عهده بگیرد. »(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 185).
5 تیر 67، « با دکتر روحانی در باره شرایط جاری و حاکم و راهکارها، در طول روز مذاکراتی کردیم. آقای روحانی به ادامه جنگ اعتقادی ندارد و تأکید بر ختم آن دارد. »(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 188).
10 تیر 67، «عصر احمد آقا آمد. در باره راه های ختم جنگ مذاکره کردیم»(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص193).
16 تیر 67، « آقای محسن نوربخش نایب رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس آمد. در باره ختم جنگ از طریق سیاسی توصیه داشت و راه مشخصی را پیشنهاد نمود»(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص202).
17 تیر 67، « به سوی قم حرکت کردیم. ساعت پنج و نیم رسیدیم. آقای منتظری منتظرمان بودند. تا ساعت هشت و نیم شب با ایشان در باره جنگ و مسائل جاری کشور مذاکره کردیم. ایشان هم معتقد به لزوم ختم جنگ از طرق سیاسی است»(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 204).
23 تیر 67، « از سران قوا خواستم که برای مذاکره در باره آینده جنگ، با توجه به مسائل اخیر جبهه، عصر به منزل بیایند. …پنج بعد از ظهر، سران قوا و احمد آقا آمدند. وضع جبهه و رویدادهای اخیر را گفتم.
بعد از کمی بحث، سیاست ختم جنگ مورد اتفاق نظر قرار گرفت و دسته جمعی برای پیشنهاد ختم جنگ خدمت امام رفتیم. نماز مغرب و عشاء را با امام خواندیم و به مذاکره نشستیم. جلسه بیش از یک ساعت طول کشید. شرح مبسوطی از مشکلات جنگ و ضعف روحیه و امکانات و عده خودی و قدرت و امکانات دشمن را توضیح دادیم و مشکل پدافند از خوزستان را که سپاه برای آن 450 گردان نیروی پیاده و 60 گردان زرهی و 120 گردان توپخانه خواسته است و با تخصیص دو سوم این مقدار، بقیه خطوط به شدت آسیب پذیر خواهد شد و هم اکنون هم شده، با اینکه چنین نیروئی را به خوزستان نبرده ایم، جزئیات شکست ها را توضیح دادم.
ایشان فرمودند راه حل چیست؟ همگی گفتیم ختم جنگ با پذیرش قطعنامه 598 یا شکل دیگر، امام نگران عدم وفای دشمن بودند و ناراحتی مردم حزب الله که احتمال اول را ضعیف و احتمال دوم را هم در مقابل خوشحالی بخش عظیمی از مردم و آثار مثبت صلح قابل تحمل دانستیم، و علاوه بر این، پیش بینی اجبار به پذیرش صلح در آینده، بعد از تحمل خسارت بیشتر به علت کمی نیروی داوطلب و بی خاصیتی نیروی های اجباری.
سر انجام ایشان موافقت کردند و فرمودند با حضور جمعی از وجوه روحانیت و مدیران و مسئولان تصمیم گیری شود. ما به منزل برگشتیم و لیستی از ائمه جمعه و نمایندگان و وزارء و روحانیون جامعه مدرسین[ حوزه علمیه قم و اعضای] شورای نگهبان و… تهیه شد و برای تصویب امام فرستادیم که تصویب شد » (پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 210و211).
24 تیر 67، « احمد آقا آمد. در باره شیوه بحث و محتوای بحث جلسه موعود روز یکشنبه مذاکره و مشاوره شد.» (پایان دفاع آغاز بازسازی، ص212).
25تیر 67، « احمد آقا خبر داد که امام مطالبی برای جلسه فردا نوشته اند و با آتش بس موافقت کرده اند. این نوشته مشکلات داخلی را پذیرش آتش بس را کم می کند. بر سر کیفیت اداره جلسه فردا و پذیرش قطعنامه بحث نمودیم.» (پایان دفاع آغاز بازسازی، ص214).
یکشنبه 26 تیر 67، « به دفتر آیت الله خامنه ای رفتم. در جلسه ای که برای شنیدن و توجیه نظر امام در پذیرش آتش بس منعقد شده بود، شرکت کردم. جمعی از نمایندگان مجلس و جمعی از وزراء و جمعی از شورای نگهبان و جامعه مدرسین و جمعی از نظامیان بودند.
آقای خامنه ای به عنوان مدیر جلسه صحبت کوتاهی کردند و احمد آقا پیام امام را خواندند که مضمون آن عدم امید به پیروز به این زودی ها، بنا بر اعتراف فرماندهان نظامی سپاه و ارتش و درخواست امکانات زیادی برای جنگ بر اساس نامه فرمانده سپاه که دولت قادر به انجام آن نیست و سر انجام نهی و تهدید افراطی ها از مخالفت با این تصمیم و چون مضامین تأثر آوری داشت، جلسه را تحت تأثیر قرار داد و جمعی گریه کردند»(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 214).
در تاریخ 27 تیرماه 67 ایران رسماً موافقت خود را با آتش اعلام کرد: « آقای محمد جعفر محلاتی در نویویرک پیام آقای خامنه ای را به دبیر کل سازمان ملل داده و اعلان آتش بس کرده است. قرار شد ما هم در ساعت دو بعد از ظهر آن را اعلان کنیم» (پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 217 ). عراق هم قبلاً قطعنامه را پذیرفته بود. اما تا آماده کردن تدارکات لازم برای نظارت بر آتش و اعلام رسمی آن مدت زمانی طول می کشد و تا رسماً از طرف دبیر کل سازمان ملل تاریخ و ساعت آن اعلان نشده است، برای داشتن دست بالا در مداکرات آتی، ممکن است هردو طرف دست به اقداماتی بزنند. خاویر پرز دکوئیار دبیر کل سازمان در 17 مرداد 67 روز 29 مرداد 67، برابر 20 آگوست را تاریخ اجرای آتش بس بین ایران و عراق تعیین و اعلام کرد. بنا به گزارش آقای هاشمی رفسنجانی به هنگام پذیرش قطعنامه در 27 تیر خوزستان و آبادان و اهواز در معرض خطر جدی بوده است. همچنانکه وی گزارش می کند و در فوق آمد، در 5 تیر « دشمن تا جاده اهواز- خرمشهر مسلط است» و در 14 تیر آمده که « خطر برای خوزستان جدی است.» و این خطر به حدی جدی بوده است که 18 تیر « آقای محسن میردامادی استاندار خوزستان و آیت الله موسوی جزایری امام جمعه اهواز اعلان خطر کرده اند و از مردم خواسته اند به جبهه بروند». در 31 تیر « عراق از شمال تا جنوب در اکثر محورها حمله کرده است: از جنوب در محور شلمچه به خرمشهر و از کوشک و طلائیه به جاده اهواز و خرمشهر، خبر ها همه بد بود… آخر شب خبر رسید که دشمن در خوزستان تا نزدیک مرز عقب نشسته یا عقب رانده شده است» و اوضاع به حدی وخیم، مأیوسانه و غافلگیرانه بوده است که برای ممانعت از عراق اشغال خوزستان در 2 مرداد « پیشنهاد تشکیل سازمان جنگهای نامنظم » یعنی چریکی و طرح « روانه کردن آب کارون به منطقه خرمشهر و اهواز » [یعنی شکستن سد دز و سرازیر کردن آب کارون بر تمامی جلگه خوزستان ] داده می شود. این طرح را یکبار دیگر در اوایل جنگ، آقای غرضی استاندار خوزستان داده بود که خوشبختانه مرحوم دکتر چمران از آن مطلع شده و فوری به آقای بنی صدر اطلاع داده بود و آقای بنی صدر فرمانده کل قوا از عملی شدن آن جلوگیر کرد.
از اعلام رسمی پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، عراق تهاجمات خود را در جنوب و غرب کشور ادامه داد. خرمشهر در آستانه سقوط قرار داشت.آقای خمینی پیامی برای سپاه فرستاد و سپاه تهدید به مرگ و یا زنده بودن کرد: « اینجا نقطه حیاتی کفر و اسلام است، یعنی نقطه شکست و پیروزی، یا اسلام و یا کفر است یا موجب می شود سپاه حیات پیدا کنند دوباره در کشور و یا برای همیشه سپاه، یک سپاه ذلیل و مرده ای بشود» (34).
با پذیرش غیر مترقبه آتش بس، چند ساعت پس از آن آقای میر حسین موسوی مأیوسانه گزارش داده که « که سکه و طلا در ظرف همین چند ساعت، پنج هزار تومان ارزان شده و دلار چهل تومان در بازار افت کرده است»( پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 217) آقای هاشمی رفسنجانی از ترس خطراتی که با آن مواجهه هستند، می گوید: « آقای مهدی کروبی آمد و احتمال کارشکنی و تبلیغات انحارفی بعضی افراطیون و منجمله بعضی از افراد سپاه را تذکر داد و گفت باید با جدیت برخورد کرد. اگر می شد پیام امام را خواند، جلوی همه چیز را میب گرفت ولی چون در پیام امام اسرار نظامی وجود دارد، قابل خواندن نیست و قرار است امام در پیام دیگری توضیح بدهند.»(پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 218). شما می توانید تصور کنید اگر اینها پیروز شده بودند و یا حتی احساس پیروزی داشتند واگر غیر از شکست و درماندگی و استیصال بود، آقای خمینی و کسانی که می خواستند در عراق حکومت اسلامی به پا کنند، حاضر به پذیرش قطعنامه می شدند؟!
اینجانب در آن موقع در تهران بودم، قلمم قاصر است، توصیف کند که در آن موقع در بین مردم و بویژه حزب الهی ها و توده صاف و خالص بسیجی و سپاهی چه وضع آشفته و مأیوسانه ای حاکم شده بود: گوئی خاک مرگ بر همه سر همه و همه جا پاشیده شده است. مردم زمزمه می کردند که این چه سرّی است که تا چند روز قبل به کمتر از برکناری صدام رضایت نمی دادند و راه قدس از کربلا می گذشت و سپاهی که مدعی آزادی جهان بود و…و امروز به یک باره همه اینها دود شده و به هوا رفته است. و آقای خمینی حقیقتی را بیان کرد که قبول آتش بس از نوشیدن جام زهر برایش بدتر بوده ولی چاره ای جز نوشیدن نداشته است. آقای خمینی از فرصت استفاده کرده و پیام مفصلی راجع به حج و سالگرد فاجعه خونین مکه که در آن به پذیرش قطعنامه شورای امنیت همراه با فرازهائی حماسی، احساسی، غم انگیز و به گردن گرفتن مسئولیت و طلب شهادت کردن داشت، صادر کرد. قسمتهای کوچکی از آن به شرح زیر است:
« امروز خمینی آغوش و سینه خویش را بر ای تیرهای بلا و حوادث سخت در برابر همه توپها و موشکهای دشمنان باز کرده است و همچون همه عاشقان، برای شهاد ت روزشماری می کند. آیا ملت عزیز ایران در مقابل توطئه منافقین و لیبرال ها و زراندوزان و احتکار سرمایه داران و حیله مقدس مآبان مقاومت نکرده است؟… پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدء، اسرا، مفقودین، و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آورده اند کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم و ائمه اطهارند. پیروزی و شکست برای آنها فرقی ندارد. امروز روز هدایت نسل های آینده است. کمرهایتان را ببندید که هیچ چیزی تغییری نکرده است. امروز روزی است که خدا اینگونه خواسته و دیروز خدا آنگونه خواسته بود و فردا انشاءالله روزی پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هر چه هست ما در مقابل آن خواضعیم . و ما تابع امر خداییم، و به دهمین دلیل تابع شهادتیم..
و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد (35)…با قبول آتش بس موافت نمودم…خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سرکشیده ام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می کنم… من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت می کنم که نگذارید انقلاب به دست نا اهلان بیفتد… من باز می گویم قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم. و نکته ای که تذکر آن لازم است این است که در قبول قطعنامه مسئولین کشور ایران به اتکای خود تصمیم گرفته اند. و کسی و کشوری در این امر مداخله نداشته است…فرزندان انقلابیم، کسانی که لحظه ای حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید، شما بدانید که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما می گذرد. می دانم که به شما سخت می گذرد؛ ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟ می دانم شهادت شیرن تر از عسل در پیش شما است؛ مگر برای این خادمتان این گونه نیست؟ ولی تحمل کنید که خدا با صابران است.» (36) احساس شکست بسیار تلخ و یأس و نومیدی که از جمله: « بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سرکشیده ام » بیان شده، در جای جای این پیام طولانی آشکار است.
با وجودی که این بیانه بارها و بارها برای سکوت و خاموشی و جلو گیری از شورش مردم مرتب با صدای حزن ناک وغم انگیزی از صدا و سیما پخش می شد، قادر نبود که خشم و عصبانیت مردم را در مقابل این قدرت طلبان و استبداد ولایت مطلقه فقیه – که صدام با جود پذیرش قرارداد الجزایر و پرداخت غرامت در دو نوبت، ابتدا در خرداد سال 60 و سپس در سال 61 پس از فتح خرمشهر، طرف مقابل عراق حاضر به پذیرش صلح و آتش بس بودند ولی اینها با رؤیای برقراری حکومت اسلامی در عراق و راه قدس از کربلا می گذرد و محاکمه صدام باعث خسارتی عظیم مادی و معنوی شده بود را – بخوباند. بعضی از فرماندهان صالحی به قصد قربت و نه به دست آوردن قدرت و یا فرماندهی جذب سپاه شده بودند، توده های عادی سپاه وبسیجی ها و کسانی که فرزندان و نوباوگان خود را از دست داده بودند، سرود شهادت فرزندانشان را زمزمه می کردند که پس هدف از دست دادن فرزندان این کشور بوده است و همه آن وعده و وعید ها، حرفهای توخالی و دروغی بیش بنوده است. در چنین اوضاع و احوالی، حمله مجاهدین به غرب کشور، آقای خمینی و سایر زعمای جمهوری اسلامی را از مهلکه ای که در آن گرفتار شده بودند، نجات داد.
مردمی که در طول جنگ دیده بودند که مجاهدین همه جانبه در کنار صدام بوده و با اسلحه صدام مسلح شده و در کشتار فرزندانشان شریک بوده اند، حال که بعد از پذیرش آتش بس می دیدند که باز اینها برای کشتاری دیگر، به کشور هجوم آورده اند، با سرازیر شدن به جبهه ها موجب فروخواباند خشم و عصبانیت خود شدند. من خود در تهران شاهد بودم که به محض اعلان حمله منافقین (مجاهدین) به غرب کشور، ناگهان مردم و جوانان با هر وسیله ای که در دست داشتند به سمت جبهه های غرب و جنوب کشور سرازیر شدند. شدت هجوم مردم برای رفتن به جبهه به حدی بود، که امکان سازماندهی و تدارک برای رفتن همه به جبهه میسر نبود. البته در همان زمان شایع بود که این مشتلق صدام به سران جمهوری اسلامی ایران به مناسبت قبول آتش بس است و مجاهدین را فرستاده تا در بین راه آن ها را دِرو و نابود کنند. گرچه این در حد شایعه بود ولی نابود کردنشان حقیقت داشت. از زمین و هوا آنها را محاصره و قلع و قم کردند. مجاهدین به خیال واهی که مردم فرش قرمز زیر پای آنها می گسترانند و بدون رادع و مانع مهی یک راست به تهران خواهند رسید و یا حد اقل بر بخشی از کشور حاکم می شوند، به غرب کشور حمله ور شدند. و بدینوسیله رهبران مستأصل جمهوری اسلامی و بویژه آقای خمینی را از استیصال و درماندگی نجات بخشیدند. آقای هاشمی رفسنجانی این واقیعیت را بدین گونه بیان کرده است.«هجوم نیروهای ضد انقلاب مجاهدین خلق (منافقین) به منطقه باختران(کرمانشاه)شروع شد. این نوعی آزمایش بقای اقتدار امام و مشروعیت نظام پس از قبول قطعنامه بود. وقتی حضور گسترده مردم در جبهه های جنوب و غرب، حملات دشمن را درهم کوبیده و مردم نشان دادند که جمهوری اسلامی قادر است یک بار دیگر همه چیز را از ابتدا شروع کند» (37)
2- نکاتی در مورد قطعنامه و گفته های آقای هاشمی رفسنجانی
آقای هاشمی رفسنجانی که خود از اصلی ترین عامل استبداد ولایت مطلقه فقیه و خسارت عظیم و غیر قابل محاسبه ای است که در اثر گروگانگیری و قرارداد وثوق الدوله الجزایر و جنگ هشت ساله بر ملت ایران وارد شده، اکنون نیز، دست از دروغ و جعل دست بر نمی دارد و می نویسد بعد ازاینکه ما قطعنامه 598 و آتش بس را پذیرفتیم، عراق «به خیال اینکه ایران از موضع ضعف قطعنامه را پذیرفته است، بهانه جوئی را آغاز کرد» (38) این هم از جمله به این علت که «از طرفی می دید ایران توانسته است در پیش نویس قطعنامه 598 اصلاحاتی به وجود آورد که نتیجه آن دست آورد بزرگی برای ایران بود و خسارت مادی و معنوی مهمی بر عراق تحمیل می کرد که مسئول آغاز جنگ شناخته می شد و محکوم به پرداخت غرامت می گردید و به خاطر جنایات جنگی هم محکوم شناخته می شد.»(39) او که می داند در ایران به علت سانسور همه جانبه و تبلیغ بیش از 15 سال برای پیروزی جنگ، کسی جرأت ندارد که در حال حاضر دروغهایش را برملا کند، دست به این جعل ها می زند و فراموش می کند که متن انگلیسی قطعنامه 598 و ترجمه فارسی آن را در کتاب «دفاع و سیاست کارنامه و خاطرات سال 1366» خود آورده است.(40)
قطعنامه 10 ماده ای 589 با مقدمه کوتاهی شروع می شود. در مقدمه آمده است که: با وجود درخواست آتش بس جنگ ایران و عراق که با تلفات شدید انسانی و تخریب مادی ادامه دارد، ابزاز نگرانی عمیق شده، همچنین از بمباران مراکز مسکونی و غیر نظامی و کاربرد سلاح شیمیائی از ادامه آن ابراز تأسف شده است و مصمم گردیده که به تمامی اقدامات نظامی بین ایران و عراق خاتمه دهد. و خواستار راه حلی جامع،عادلانه، شرافتمندانه و پایدار بین ایران و عراق بر اساس منشور ملل متحد هستند.(41) مواد دهگانه قطعنامه هم چنین است: بند1- خواستار آتش بس فوری است. بند 2- خواهان نظارت بر آتش بس است.بند 3- مربوطه به آزادی فوری اسرای جنگی است. بند 4- از ایران و عراق خواسته می شود که در تللاش میانجی گرایانه سازمان ملل برای حصول یک راه حل صلح جامع و اجرای قطعنامه با دبیر کل همکاری کنند. بند 5- از کشورهای دیگر می خواهد که از هر اقدامی که منجر به تشدید و گسترش بیشتر منازعه است خود داری کنند. بند 9- از دبیر کل خواسته می شود که شورای امنیت را در مورد اجرای قطعنامه مطلع نماید. بند 10- در صورت ضرورت برای رعایت و اجرای قطعنامه جلسات دیگری تشکیل می شود. در 7 بند ذکر شده بالا از اصلاحات ذکر شده آقای هاشمی چیزی به چشم نمی خورد. عین سه بند 6و7و8 چنین است:
«6- از دبیر کل درخواست می نماید که با مشورت با ایران و عراق، مسئله تفویض اختیار به هیئتی بی طرف برای تحقیق راجع به مسئولیت منازعه را بررسی نموده، در اسرع وقت به شورای امنیت گزارش دهد.
7- ایجاد خسارت وارده در خلال منازعه و نیاز به تلاش بازسازی با کمک های مناسب بین المللی پس از خاتمه درگیری تصدیق می گردد و در این خصوص از دبیر کل درخواست می کند که یک هیأت کارشناس را برای مطالعه موضوع بازسازی و گزارش به شورای امنیت، تعیین نماید.
8- همچنین از دبیر کل درخواست می کند که با مشورت با ایران و عراق و دیگر کشورهای منطقه، راه های افزایش امنیت و ثبات منطقه را مورد مداقه قرار دهد.»(42)
در کجای مقدمه و مواد دهگانه قطعنامه: عراق مسئول آغاز جنگ شناخته شده و محکوم به پرداخت غرامت گردیده و به خاطر جنایات جنگی هم محکوم شناخته است؟! لابد آقای هاشمی و دروغهایش. با همین دروغها قرار داد اسارت بار الجزایر که آقای نبوی امضاء کننده قرار داد آن را قرارداد وثوق الدوله نامید، به ملت ایران تحمیل گردید و باز با همین دروغها به آقای خمینی در وضعیت استیصال و در شرف سقوط قرار گرفتن خوزستان جام زهر خورانده شد و با همین دروغها و برای تصاحب و خارج نشدن انحصاری قدرت، از باند خودشان، به عزل مرحوم منتظری را از رهبری پرداختند. و هم اکنون مدت بیش از سی سال است که با چند روایت دروغ و بی پایه و اساس – که اگر هم آن را صحیح بدانیم- از آن حکومت بر نمی آید (43)، به نام اسلام بد ترین نوع استبداد را بر مردم حاکم کرده اند.
HYPERLINK “mailto:mbarzavand@yahoo.com” mbarzavand@yahoo.com
نمایه و یادداشت:
28- پایان دفاع آغاز بازسازی، هاشمی رفسنجانی، ص86؛ یادداشت 28 فروردین 67 .
29- پایان دفاع آغاز بازسازی، خاطرات سال 67، هاشمی رفسنجانی، مقدمه ص12.
30- همان سند، ص 14و15.
31- خاطرات آیتالله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوریه 2001، ص 281.
32- بخشی از نامه مورخ 25/4/67 به منظور سرکشیدن جام زهر.
33- سخنرانی در کنگره بزرگداشت سرداران و 16 هزار شهید خوزستان،10 اسفند 1379.
34- پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 574.
35- منظور این است که در آینده با منتشر کردن نامه مورخ 25 تیر 1367 در مورد قبول قطعنامه و سایر نامه های سران به ایشان، مسئله روشن خواهد شد که من در چه وضعی جام زهر را نوشیده ام.
36- پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 635-620.
37- همان سند، ص 220.
38- همان سند، ص 20.
39- همان سند.
40- دفاع و سیاست کارنامه و خاطرات سال 1366، ص 661-659.
41- همان سند، ص 659.
42- دفاع و سیاست کارنامه و خاطرات سال 1366، ص 660-659.
43- برای اطلاع از ولایت فقیه و دروغ و جعلی بودن آن به کتاب «ولایت فقیه، بدعت و فرعونیت بنام دین»، از همین نویسنده، فصل 12،13و 14 مراجعه کنید.