پاینده باد ایران
بیانیه شماره ۴
نامه سرگشاده به تقی رحمانی پیرامون جایزه صلح نوبل بانو نرگس محمدی
دوست دیرینه آقای تقی رحمانی عزیز
با درودهای فراوان و عرض تبریک مجدد به مناسبت موفقیت چشمگیر همسر گرامی تان، خانم نرگس محمدی ، برای کسب جایزه صلح نوبل و توفیق توام با شادمانی که نصیب یکایک اعضای معزز خانواده های رحمانی ومحمدی گردید. بی گمان به این گونه افتخارات دست یافتن در عین حال مسئولیت های مضاعفی را برای فرد مربوطه بوجود می آورد.
بدون شک شما و نرگس عزیز هم پس از این با تلاش های چشمگیر در زمینه صیانت و دفاع از حقوق آحاد بشر، فارغ از هر ملیت، قومیت، رنگ، نژاد و مذهب موفق به نیل به اهداف والاتر و پیمودن راه دشوار آزادی خواهید گردید. این بار اما به لطف خداوند از همیاری رهروان جوان و پرتوانی مانند کیانا و علی نیز برخوردار خواهید بود.
آقای رحمانی گرامی، برنامه های شما را در مدتی که برای دریافت جایزه با علی و کیانا در اسلو حضور داشتید، از طریق شبکه های تلویزیونی دنبال می کردیم. از مشاهده فرزندان پخته و فهیم تان و نیز اجراهای درخور تحسین شان بسیار لذت بردیم. البته این نتیجه به بارنشستن زحمات شما در اداره و تربیت آنان، آنهم در غربت و به تنهایی را باید ستود. مطمئنا این مهم آسان حاصل نگردیده، اما اکنون مشاهده نتایج زحمات تان خود بسیار لذت بخش و دلنشین است. امیدوارم شما زوج عزیز شاهد موفقیت روزافزون این دو فرزند دلبندتان در آینده باشید ،همچنان که آنها به پدر و مادری چون شما افتخارکرده و خواهند کرد. ما تصمیم داشتیم پس از پایان مراسم دریافت جایزه طی سطوری چند نکته را با شما که آشنایی و ارتباط مان به سالیان دور برمی گردد، در میان بگذاریم. برآن شدیم تا پس از بازگشت سلامت شما به پاریس و رفع خستگی ناشی از سفر و هیجانات آن مطالب حاضر را با شما مطرح کنیم. مخاطب موضوعاتی که در پی می بینید صرفا شخص شماست ولاغیر. از هیچ فرد یا نهادی توقع خاصی نداشته و نخواهیم داشت زیرا گذرزمان بخودی خود بسیاری از حقایق تاریخی را روشن خواهد کرد!
زمانی که اعلام کردند نرگس عزیز برنده جایزه صلح نوبل شده است، در برخی مصاحبه هایی که با شما انجام گرفت دست کم این انتظاررا داشتیم که پیرو سالهای متمادی که شما در کنار عباس امیرانتظام، نماد چهل سال استقامت و از خودگذشتگی برای میهن ایران بودید، از او که براى نسل های بعد از ما نیز مثال زدنى خواهد بود، یادی بکنید. خوب واقفید که حبس برای امیرانتظام یک ابزار اشتهار یا نمایش پوپولیستی و یا به انگیزه کسب افتخاری چون جوایز بین المللی نبود. دریغ آنکه به جز ماندلای ایران از بسیاری نام بردید و جایزه را به آنان تقدیم کردید. البته این حرکت ژست دلنشینی هم بود، اما چگونه فردى چون شما که با سابقه حبس ۱۵ ساله خود شاهد ظلم رفته بر امیرانتظام از یکطرف و ایستادگی صخره گونه اش در برابر زجرها بود، می تواند یادی از او نکند!؟ آیا مردی که شکنجه های بی پایان تحمل کرد و نه تنها شجاعانه تاب آورد بلکه زندان و انفرادی را به سخره گرفت، در هیج کجاى ذهن و زبان شما جایگاهی نداشت!؟ هر بار که به منزل او می آمدید امیرانتظام شما را پسرم خطاب می کرد و از محبت های مادرگرامی شما بعنوان خاله، همواره یاد می کرد. خود شاهد بودید که چگونه جناح های راست و رادیکال و چپ ازفدائیان تا مجاهدین خلق از یکسو و سلطنت طلب ها از طرف دیگر چقدر امیرانتظام را آزردند و تحت ستم قراردادند. اما بسیاری از همین افراد بعدها پس از شناخت جوهر وجود و روح بزرگش مریدش شدند.
آقای رحمانی عزیز، ما براین باوریم که هر کسی با هر عقیده ای، اگر فقط یک روز را بخاطر نظراتش پشت میله های زندان بگذراند، قابل احترام و ستایش است. اگرچه شما در سخنرانی هایتان کسانی را ستودید و سخاوتمندانه جایزه صلح نوبل را به آنان تقدیم کردید که وقتی امیرانتظام ، شما و هزاران نفر مانند شما در زندان و تحت شکنجه یا زیر حکم اعدام بودید، در راس قدرت قرارداشتند و طبعا سکوت اختیارکرده بودند. جز خود امیرانتظام و شادروان آیت الله منتظرى چه کسى معترض آن ظلم ها و ستم ها بود!؟ امیرانتظام را بارها بخاطر فریادها و شکایت های از درون زندانش به جوامع بین المللی بظاهر حقوق بشرى بطور نمادین اعدام کردند. سال ها حق ملاقات نداشت و از امکانات اولیه محروم بود. تنها از تکه پتوهای زندان برای خود پوششی به نام دمپائی ابداع کرده بود. پس از گذراندن هفده سال متمادی در زندان های مختلف کشور، اولین بار گام به بیرون نهاد. با سپری نمودن ۴۵۰ روز انفرادی بواسطه محرومیت از آفتاب رنگ دانه های پوستی اش از بین رفته بودند.
آقای رحمانی عزیز، قطعأ ازیاد نبرده اید که آن دوره در زندان ها بر او چه گذشت. اگرچه امروز بسیاری در هتل اوین بسرمی برند که بعضأ زندانیان سیاسی فعلی می توانند از درون آن حتی با رسانه های خارجی مصاحبه بکنند، مقاله بنویسند، توئیت بزنند، صفحات مجازی داشته باشند تا جامعه از حال شان در هر لحظه باخبر شود و تهییج افکار و احساسات عمومی امکان پذیر باشد. درعین حال این تغییربزرگ در شرایط زندانیان و آزادی عمل آنان خود یکی از نتایج فریادهای بلند امیرانتظام در دادخواهی از نهادهای حقوق بشر بین المللی در آن زمان مخوف بود. امیرانتظام در اختناقی زیست که بسیاری حتی در زنده بودن وی تردید داشتند. آنچنان تنها مبارزه کرد که بقول خودش جز خدای خود هیچکس را نداشت. حتی یاران و همفکرانش، بجز شادروان بازرگان، بنا برمصالح خودشان از وی دوری می جستند. نه در داخل هیچ گونه حمایتی از او وجود داشت و نه امیدی به حامیان خارج از کشور و اسپانسرهای مالی و معنوی، و شبکه های خبری که یک کلمه از وضعیت این انسان وارسته به میان آورند، دیده می شد. آیا این حقایق تلخ واقعا از ذهن شما پاک گردیده است؟
در آذر۱۳۸۸ حنا مخملباف ۲۱ ساله ۲۵ امین جایزه جهانی اش را به امیرانتظام تقدیم کرد و انگیزه اش را این گونه توصیف کرد: “من ۲۱ سال دارم و چهار سال دیگر ۲۵ ساله می شوم. چرا در مورد عدد ۲۵ حرف می زنم؟ ۲۵ برای من این معنا را دارد که این ۲۵مین جایزه بین المللی است که می گیرم. ولی برای بعضی ها عدد ۲۵ معنای ۲۵ سال زندان در حکومت جمهوری اسلامی را دارد. می خواهم این جایزه را با عشق و احترام کامل به امیر انتظام تقدیم کنم که ۲۵ سال بی گناه در زندان های جمهوری اسلامی مقاومت کرد، یعنی بیشتر از عمر من.”
با مشاهده این حرکت اشک شوق امیرانتظام از اینهمه درک ، مروت و مرام سرازیر شد. بنابراین حق بدهید که ازشخص چون تقی رحمانی که تنها دوسال پیش درمصاحبه ای از دردهای آن بزرگمرد به عنوان “مصائب امیرانتظام” یاد کرد، متوقع باشیم. مبارزی که حتی نلسون ماندلا هم به اندازه ی وی از حکومت وقت آپارتاید مورد ظلم و ستم قرارنگرفت، چه رسد به دیگران! تحمل کیفر زندان ابد تا آخرین لحظه حیات انجام ۲۷ عمل جراحی و نهایتا ویلچر نشینی، از دست دادن شنوایی یک گوش، لطمات جبران ناپذیر مادی و معنوی مانند محرومیت از دیدن فرزندان، و متاسفانه بسیاری تلخکامی های دیگر جملگی به ناروا و ظالمانه. این موارد را قطعأ بیاد می آورید و به ههمین دلیل سکوت شما در این مقطع حساس پرسش برانگیز هست و غیرقابل فهم!
باری، او سالیان متمادی بدون یار و یاور به مبارزه و دفاع از خود ادامه داد، قطعا مبارزه برای اثبات حقانیت امیرانتظام پایان نیافته بلکه امیدوارتر از همیشه تا نیل به مقصود ما درکنارش هستیم و همواره براى حفظ نام، یاد و خاطره ى بی همتای مبارزات بى امانش تلاش خواهیم کرد. شک نداریم که افسانه امیرانتظام چون قصه اى پر غصه اما افتخارآمیز سینه به سینه در میان نسل های آینده روایت خواهد شد. محبت و حمایت هموطنانی که ، پس از گذشت بیش از پنج سال از رفتن بی بازگشتش، همچنان هنگام به زبان آوردن نام عباس امیرانتظام بی اختیار اشک از دیدگان شان جارى شده و بغض راه گلوی شان را می گیرد، ستودنی است. آنان که شاخه های گل شان را بدون آنکه کسى متوجه شود بر روى سنگ سرد مزارش می گذارند و فقط باغبان آرامستان این لحظات قدرشناسی و نیکی را ثبت می نماید .
وقتی خانم شیرین عبادى موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شد، امیرانتظام برای چند روز در مرخصی استعلاجی در منزل بود. او به اتفاق همسرش که هر دو خوشحال از آن واقعه بودند، جهت تبریک به منزل آقای عبدالکریم لاهیجی، وکیل برون مرزی امیرانتظام جایی که خانم عبادی در آنجا مستقر بودند، تماس گرفتند. آقای لاهیجی در آن مکالمه تلفنی به ایشان گفت که بیست سال برای رسیدن چنین روزی تلاش کرده است! خوشا که موفق هم شد! عجبا که لاهیجی با چشم پوشی از حقایق و اغماض ستم هایی که برموکلش رفت آن هم در جایگاه وکیل امیرانتظام برای او چه کرد!؟ اما امیرانتظام در بخش عظیمی از زندگی تراژدیک خود، فقط همسر وفادارش را در کنار خود داشت و محروم از هر امکان و حمایت پروپاگاندا گونه رسانه ای بود. جایزه ای که از روزگاران گرفت، حلاوتش کم از جوایز دنیای خاکی نیست که برخی برغم دریافت آن، کرکره های وجدان خویش را پایین کشیده اند. عباس امیرانتظام را نمی توان صرفا با نلسون ماندلا، دریفوس و ژاندارک مقایسه کرد، بلکه او نسخه ای منحصر به فرد فداکاری برای ایران زمین است. امیرانتظام به تعبیر شادروان محمد ملکی “امیرامیران” بود.
مردی که متحمل و قربانی بیشترین ظلم در نظام حاکم و از بدو تاسیس آن بود، اما با عشق و ایستادگی به ایران و ایرانی معما و معنایی دیگر ببخشد.
با پوزش از اطاله کلام و تصدیع اوقات ارزنده شما و با بهترین آرزوها برای سلامتی، آرامش و توفیق شما و خانواده محترم در پیشبرد اهداف بشردوستانه تان.
به امید تحقق آزادی وعدالت راستین درایران عزیز
مرکزعباس امیرانتظام برای عدالت اجتماعی
الهه امیرانتظام
علی ایزدی
۲۰ آذر۱۴۰۲