بنام خدا
جناب سید ابوالحسن بنی صدر. با سلام و درود
اگر شما اکنون در ایران معلم باشید جزء حقوق شماست که حرفتان را آزادانه بیان کنید اما عدهای را خوش نمیآید و به تخریب و توهین و کارشکنی روی میآورند و شما هم هیچ ابزاری در دست ندارید در این شرایط سکوت میکنید و یا ترجیح میدهید بازنشسته شوید و در خانه بمانید؟ در عالم واقعیت وقتی انسان بایک یا چند سگ برخورد میکند لااقل باید سنگی یاچوبی با خود داشته باشد؟
● پاسخ به پرسش:
از امور واقع مستمر، یکی اینست که دورانهای رشد علمی، دورانهائی بودهاند که سلطنت استبدادی سختگیر نبوده است. ایران دورانهائی را نیز به خود دیده است که در آنها، استبداد آزادی در قلمرو علم و اندیشه را تاحدودی روا میدیده است. در دورانهائی که استبداد از مرامی مشروعیت اخذ میکرده و خود را در خدمت آن مرام میشمرده، از جمله در دوران پهلویها که مرام دولت «تجدد و ترقی» بود و در دوران ولایت فقیه که اینک برقرار است و ایران را رنجور میکند، مردم و اهل دانش، محیط علم را قلمرو خویش میگردانند و دولت را نامحرم میخوانند و به این قلمرو راه نمیدهند اما دولت جبار بهر قیمت میخواهد تصرفش کند. چرا نتوان استقامت کرد و روش دیرین را بازهم بکاربرد؟ میشود، الا این که واواک و بسیج و… در این قلمرو نفوذ کردهاند. نه تنها مدارس ابتدائی و متوسطه و دانشگاهها بلکه حوزههای دینی نیز دیگر استقلال پیشین را ندارند. دستگاه ولایت فقیه حوزهها را نیز تحت مهار دولت جبار و دستگاههای سرکوب آن درآوردهاند. در چنین وضعیتی، چه میتوان و باید کرد؟:
1 – در دوران شاه سابق نیز، ساواکیها در دانشگاهها حضور داشتند. دستگاه اداری دانشگاهها هم در مهار استبدادیان بود. باوجود این، دانشگاهها غنی سازی وجدان علمی و بدان، غنی سازی وجدان همگانی جامعه را برعهده داشتند. در هر چهار بعد واقعیت اجتماعی، بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، هم از راه نقد و هم از راه پیشنهاد، در غنای وجدان علمی میکوشیدند. نقد علمی را بسیار مشکل میتوان سانسور کرد. بدینسان، نه خاموشی و بازنشستگی منفعلانه که افزودن بر کار علمی ضرور است. سخن حق را از زبان علم و با زبان علم بهتر میتوان گفت و نوشت و چنین گفته و نوشتهای را مشکلتر میتوان سانسور کرد.
2 – درس معلم باید زمزمه محبت باشد تا که هم در سطح مدارس ابتدائی و متوسطه و هم در سطح دانشگاه، معلم و دانشآموز و استاد و دانشجو، به یمن دوستی و توحید مساعی، در حلقه آتشی که رژیم ایجاد کرده است، بتوانند محیط مستقل و آزاد علمی را پدید آورند. هم سطح علمی این مؤسسهها را بالا ببرند و هم وجدانهای علمی و همگانی جامعه را غنی کنند و سطح دانش جامعه را بالا ببرند.
3 – حق و مسئولیت اظهار علم ایجاب میکند که وجود استبداد دستآویز خودسانسوری نگردد. ابتکار روشی که با آغاز برقراری سانسورها توسط ملاتاریا، «رادیو بازار» خوانده شد، از ابتکارهای ایرانیان است. هرگاه هر ایرانی بخواهد به حق اطلاع یافتن و اطلاع دادن عمل کند، خود را هم بکاربرنده و هم وسیله ارتباط جمعی تلقی خواهد کرد و با استفاده از شیوه «دهان به گوش»، وظیفه اظهار حقیقت را برعهده خواهد گرفت. در استبدادهای فراگیر هیتلری و استالینی و نیز در فاشیسم ایتالیا و فرانکیسم اسپانیا، روشی تجربه شد که میتواند بکار اندیشمندان و استادان و معلمان و نویسندگان و روزنامه نگاران و… بیاید: برانگیختن میل به اندیشیدن در نوشته و یا گفته، بنابراین، حس انتقاد، بخصوص نزد جوانان. این دست آورد ارزشمند تجربه را برای شکستن حصار سانسور، بکار برد. از آنجا که یکی از هدفهای سانسورها که برقرار میشوند، خو دادن مردم به سخن و نوشته ساده، بمثابه کالای مصرفی است و از آنجا که مردم، اغلب جوانان، به شنیدن و خواندن متنهای ساده که نیازمند تأمل نباشند و عقل آنها را به چون و چرا برنیانگیزد، خو میکنند، نوعی از سانسور پدید میآید که جامعه را بیحس و بیتفاوت میکند و آن، گریز از هر نوشته و گفتهای است که خواننده و شنونده را به اندیشیدن و چون و چراکردن برانگیزد. برای غلبه بر این سانسور بس خطرناک، بر نوشتن و گفتن اینگونه نوشتهها و گفتهها باید اصرار ورزید. بتدریج، گرمی اینگونه نوشتهها و گفتهها یخ چنین سانسوری را آب میکند و به جامعه امکان میدهد از بیتفاوتی فلج کننده رها شود.
برای اینکه این روش قرین موفقیت گردد، کارسازترین روش، نوشته و گفتهای است که خواننده و شنونده را پیشاروی یک وضعیت قرار میدهد. یادآور میشود که کار اطلاع جستن و آن را انتشار دادن و کار تحلیل و تفسیر اطلاع و کار یافتن امرهای واقع به ترتیبی که در رابطه بایکدیگر، وضعیتی را گزارش کنند، سه کاری هستند که میباید تصدی شوند تا که وجدان علمی و سپس وجدان همگانی غنی جویند و اعضای جامعه ملی استعداد ارزیابی و انتقاد خویش را بازیابند و دریابند که هر تغییردادنی درگرو تغییر کردن خود آنها است.
بدینقرار، میتوان از قلمروهائی که هنوز سانسور زده نگشتهاند، در بیان حقیقت سود جست. اما هنر بمعنای ممکن کردن ناممکن، استفاده از قلمروهای سانسورزده است برای برانگیختن انسانها به تأمل و زنده و فعال کردن حس انتقاد، هم در مردم و هم در خدمتگزاران استبداد. مسائلی که در جامعه امروز ساخته و بریکدیگر افزوده میشوند، سرزمین ایران که دارد بیابان میگردد، فرصتهایی که دارند سوزانده میشوند و استعدادهائی که از ایران میروند و از نقش بزرگ خود در ساختن ایران و شرکت در مسابقه رشد که اینک آسیای بیدار شده درآناست محروم می شوند، جوانان آینده سازی که خویشتن را بیآینده میبینند، زنانی که فاقد منزلت هستند، کارگرانی که بیکار میشوند و یا برغم استثمار شدن، ماهها دستمزد دریافت نمیکنند و دانش و فنی که شتابان رشد میکنند، ثروتهای ملی که به غارت میروند و… موضوعهائی هستند برای فراوان وضعیت سنجیها و قراردادن مردم کشور پیشاروی وضعیتها تا که روی به تأمل و انتقاد آورند.
تجربه وضعیتی را سنجیدن و به نوشته و گفته درآوردن، تجربهای است که در دوران شاه و سپس در استبداد کنونی، خود انجام دادهام و میدانم موفقیت آمیزترین کار، کاری است که خوانندگان و شوندگان را بر آن بدارد که نوشته یا گفته را از آن خود بدانند و خود در انتشار آن شرکت کنند.
4 – معلم گرامی که چون نمیتواند آزادانه سخن بگوید، چاره را در استعفاء و یا بازنشستگی میبیند و همه معلمانی که در موقعیت و وضعیت او هستند، نباید از یاد ببرند که چارههای دیگر، بسا ساده، وجود دارند. از آن جملهاست انتقال دانسته خود به کسانی که در خارج از حصار سانسور، توان اظهار آن را دارند. و تشویق دانش آموزان به تامل در باره وضعیتی که وضعیت تحصیل و زندگی خود آنها است و…
5 – در «روزنامه نگاری و روزنامه نگار» کارها که باید کرد را فهرست کردهام. اینکار را برآن کارها و آن کارها را براین کارها باید افزود.
اما کارسازترین روش که تجربه دیگری است که خود کردهام، این تجربه است: هرآنچه جبار و دستیاران او و دستگاه تبلیغاتیش میگویند، بنابراین که دروغ خالی از تناقض نمیتوان ساخت، به یمن تناقض زدائی، حقیقت میگردند. بنابراین، هرگاه آنها که غنی گرداندن وجدان علمی را برعهده دارند و بنابراین که دانش دارند، مسئول اظهار آنند، برآن شوند که، روش تناقضیابی و تناقض زدائی از دروغ را به دانشآموزان و دانشجویان بیاموزند، حصار سانسور را برای همیشه، فروریختهاند.