عصرجدید: در رابطه با سفر خانم اشتون به ایران و اظهارات آقای صادق لاریجانی بدین عنوان که «مملکت بی در و پیکر نیست!»، در حالیکه فراموش می کند که اگر بی در و پیکر نیست، دزدان و رانتخوارها چطور میلیارد میلیارد دزدی می کنند و رانت می خورند؟ و همچنین سوال و جوابهای نمایندگان مجلس رژیم از آقای ظریف درباره حقوق بشر، تجزیه و تحلیل شما چیست؟
برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.
بنی صدر: جمعه آینده روز اول فروردین است، هم اکنون عید نوروز را به هموطنانم تبریک می گویم، پنجشنبه هم سالروز ملی شدن صنعت نفت است که به یمن آن جنبش، مردم روزگار خود را در آن ایام نو کردند. در باب آغاز نوروز که چگونه بنا گذاشته شد و طی چند هزار سال همچنان بعنوان عید ادامه دارد، از جمله روایتها این است که جمشید در آنزمان که سرما، گرسنگی، پیری، بیماری و مرگ نبود، عقلا را جمع کرد و از آنها پرسید که با چه چیز و کدام عامل می توانیم حیات ملی را به ترتیبی ادامه دهیم که آنها(سرما، گرسنگی، پیری، بیماری و مرگ) نباشند و جوانی، سبزی، سیری، شادی، امید باشد؟ رای همگانی بر این شد که به دادگری و عدل میزان کردن می توان نظام اجتماعی با این نوع زندگی را مداوم کرد پس دادگری را میزان کردند و جشن آنروز را نوروز خواندند و این جشن در واقع جشن استقرار دادگری به مثابه میزان در جامعه ایرانی است. اما حق و عدل همزادند، اگر قرار شود که عدل را میزان کنیم برای اینکه زور گفتن و زور شنیدن افراد و گروهها را اندازه بگیرد، زور گفتن حق نیست، ستم است، عدل که میزان ستم نمی شود پس عدل بعنوان میزان با ستم سازگار نیست، با ناحق سازگار نیست، به محض اینکه خواستید عدل را میزان کنید باید حق را بپذیرید، بدین عنوان که هر آدمی صاحب حقوق است و اگر آدمها بر مبنای حقوقی که دارند با هم رابطه حق با حق برقرار کنند، آنوقت عدل فورا بعنوان میزان در کار می آید بلحاظ اینکه هر وقت بخواهید از این حق بیرون بروید، این میزان به شما می گوید که از حق خارج شدید و هر وقت رابطه را با دیگری، رابطه حق با حق کردید، این میزان به شما می گوید که این کار شما صحیح است.
بدین ترتیب ایرانیانی که بانی نوروز شدند و روز میزان شدن عدل و داد را نوروز خواندند، دریافتند که جامعه ای که بخواهد به حیات ملی اش ادامه بدهد، باید حقوق انسان را بشناسد، باید عدل را میزان قرار بدهد تا رابطه ها، رابطه های زور با زور(ستم با ستم) نباشد بلکه حق با حق باشد. اکنون بعد از آن دوران اسطوره ای که معلوم نیست چند هزار سال با آن فاصله داریم، در کشوری زندگی می کنیم که 20 نماینده مجلس در سوالی از وزیر خارجه “حقوق بشر در ایران” را موضوعی حاشیه ای می خوانند و اعتراض می کنند که چرا اجازه داده است که به این موضوع حاشیه ای پرداخته شود؟ از آنجا به اینجا آمده ایم و یک هفته دیگر می خواهیم نوروز را جشن بگیریم، جشن چه می گیریم؟ جشن اینکه ما ایرانی ها پی بردیم که حق و داد همزادند و داد را باید میزان کرد تا رابطه های انسانها با هم، رابطه حق با حق بگردد و هر انسانی از حقوق خود بعنوان انسان برخوردار باشد؟
روایت دیگری از نوروز می گوید که نوروز بدین لحاظ نوروز شد که ایرانی ها فرهنگ ساز شدند، مثلا آخرین تحقیقی که تابستان گذشته انتشار یافته است، می گوید که 11 هزار سال پیش، ساکنان منطقه ایلام کشت و زرع را ابداع کردند و 5 هزار سال پیش دموکراسی داشتند، یعنی دست کم 4 هزار سال پیش از اینکه دموکراسی در یونان برقرار شود، در این منطقه دموکراسی بوده است. و نوروز بدین لحاظ نوروز شد که ایرانی دریافت که رشد و زندگی او بر میزان حق با رعایت حق طبیعت ملازمه دارد که(حق طبیعت) عمران آن است و حالا در کشوری زندگی می کنیم که هشدار در پی هشدار داده می شود که ایران در حال تبدیل به بیابان است، اگر تا سه سال دیگر دریاچه ارومیه از خشک شدن نجات نیابد، 5 میلیون باید آذربایجان را ترک کنند چون غیرقابل سکنی می شود و … وقتی آدمی پرسش نمایندگان را می خواند، از اینکه چنین کسانی در ایران، حقوق انسان را امری فرعی تلقی می کنند و نسبت به اینکه مسئول سیاست خارجی اروپا در ایران، سخن از حقوق انسان گفته، فریاد سر می دهند، احساس شرم می کند، چون بنابر قاعده دیگران از جاهای مختلف دنیا باید می آمدند و چگونه زیستن در رابطه حق با حق و چگونه میزان کردن عدل را می آموختند ولی حالا رئیس قوه قضاییه ایران می گوید که مگر کشور بی در و پیکر است که این خانم بیاید و در امور داخلی ایران مداخله کند؟ این سخن تراوش یک مغز زورمدارِ بکلی بیگانه از حق و حقوق است.
یکی از ویژگی های حق این است که همه مکانی و همه زمانی، جهان شمول است، یعنی انسان در هرجای جهان از این حقوق ذاتی برخوردار است، پس اگر در گوشه ای از جهان، به حقوق یک انسان تجاوز شود، به حقوق هر انسانی در بقیه جهان تجاوز شده و بقیه انسانها، بنابر میزان عدل باید به دفاع از حقوق او برخیزند، دفاع از حقوق انسان در قید روابط سیاسی دولتها با هم نیست بلکه وظیفه هر انسان است، هر جای جهان که باشد. رژیمی که در هرجایی که حضور دارد، برای شرکت در خشونت و کشت و کشتار حضور دارد، طبیعی است که وحشت می کند از اینکه دیگران بپرسند که در کشور شما بر این مردم چه می گذرد؟ مگر پیامبر نگفت که کرامت مرد در گروِ رعایت کرامت زن است؟ ولی حالا یک زن مسئول سیاست خارجی اروپا با چند زن قربانی تجاوز این رژیم به حقوق انسان دیدار کرده، با زنانی دیدار کرده که بلحاظ استقامتشان مایه فخر زنان ایران هستند. ایرانیان! نسبت به کسانی که در زندانها هستند لاقید نمانید، آنها به ناحق در زندانند اما من از شما نمی خواهم که از رژیم تقاضا کنید که آنها را آزاد کند بلکه از شما می خواهم که چنان کنید که رژیم این سلاح را از دست بدهد و ببیند که زندانی کردن ایرانیان برای او بیشتر زیانمند است و حیات جنایت بارش را کوتاهتر می کند. به استقامت و تلاش برخیزید، از اینکه شما را هم به زندانها ببرند، نهراسید، روزی که رژیم دریافت که ایرانیان دیگر از زندانش نمی ترسند، مردم حقوقمداری شده اید و می توانید مطمئن باشید که دوران استبداد برای همیشه پایان یافته است، پس شما را به استقامت و تلاشی می خوانم که این رژیم از آن میهراسد.
تا اینجا دیدیم که اعتراض به تجاوز به حقوق، حق هر انسان و مقامی است، مداخله، اعتراض نیست، اگر گفتید چرا اشخاص را در حصر قرار دادید یا چرا زندانی کردید یا چرا اعدام می کنید یا چرا شکنجه می کنید یا چرا به حقوق زنان یا حقوق کارگران یا حقوق دانشجویان تجاوز می کنید، این کار اعتراض است، مداخله نیست. مداخله امر ملموس و معینی است که مثلا طرف بعنوان عدم رعایت حقوق انسان به ایران قوای نظامی گسیل کند، چنانکه در مورد عراق انجام شد یا برای استقرار دموکراسی از قوه نظامی استفاده کند یا مجازاتهایی که مردم را رنجور می کند وضع کند. البته مجازاتهایی که متجاوزان به حقوق انسان را رنجور کند، مداخله نیست بلکه دفاع از حق انسان است، اما اگر مجازتهایی وضع کند که زندگی مردم را سخت کند، مداخله انجام داده است و باید با آن مخالفت کرد، منطق صوری نباید شما ایرانی ها را فریب بدهد که مثلا بگویید: “این خانم چرا می گوید که آمده ام از حقوق انسان دفاع کنم”، بلکه درجا باید به رژیم بگویید: شرم بر تو باد، با این کشور، با دین مردم و با فرهنگ مردم چه کردی؟. در تاریخ ایران یک جنبش پیدا کنید که عدالتخواهی جزء اصول راهنمایش نباشد، در قرنی که گذشت، ما مردم ایران سه انقلاب کردیم، مشروطه با تقاضای برقرار شدن عدالتخوانه شروع شد، ملی کردن صنعت نفت برای رهایی ایران از سلطه بیگانه و رسیدن ایرانیان به حقوق ملی خودشان، به اصطلاح برای قسط و عدل انجام شد، انقلاب 57 هم که یکی از اصولش عدالت بود، اگر به عقب تر بروید، از پیش از اسلام تا بعد از اسلام، از جنبش کاوه تا انقلاب 57، همه برای عدالت بوده است. حالا کسی که باید بعنوان قاضی القضات برقرار کننده میزان عدل باشد که رابطه ها، رابطه های ستم با ستم(زور با زور) نباشد و حق با حق باشد، حتی احساس شرم نمی کند، البته من باب توهین نمی گویم که احساس شرم کند، احساس شرم یک احساس بسیار ارزشمند است وقتی که انسان به خطای خود عارف می شود، و معلوم می شود که (صادق لاریجانی) به خطای خود عارف نیست وگرنه احساس شرم می کرد و می گفت: «وامصیبتا، ما چه کرده ایم که این خانم بعد از گفتگوها درباره اتم، مساله ای که لازم دیده است طرح کند، مساله حقوق انسان است و این کار را با انجام دیدار با زنان قربانی تجاوز به حقوق انسان انجام داده است؟».
از ویژگی های دیگری که حق دارد و آدمی بابت سوال نمایندگان و سخن آقای قاضی القضات، احساس شرمساری می کند، این است که اگر انسانها در جامعه ای از حقوق خود برخوردار باشند، محتاج این نیست که آقای خامنه ای یا صادق لاریجانی یا خانم اشتون بگویند که برخوردار هستند یا نیستند، بلکه زندگی مردم می گوید که برخوردارند یا نیستند. گفتند: “آمریکا لیاقت این را ندارد که از حقوق انسان در ایران حرف بزند” یا در مجلس خطاب به خانم اشتون گفته اند: “به این عجوزه نیامده که از حقوق انسان در ایران حرف بزند!”. مهم نیست که چه کسی سخن گفته است، بلکه مهم این است که چه گفته است، به این پرسش جواب بدهید که آیا ایرانیان این حقوق را دارند؟ اگر ایرانیان از حقوقشان برخوردار بودند و این خانم به ایران می آمد و می گفت: «آمده ام ببینم چرا به حقوق ایرانیان تجاوز می شود»، سخنش در تمام جهان مایه خنده می شد! جز شما چند گروه زورپرستی که زور چنان مدار عقلتان را بسته که جز زور نمی بینید، ببینید که عمل خانم اشتون در کجای دنیا مورد اعتراض قرار گرفته و مورد تحسین قرار نگرفته؟، کمی بخود بیایید.
توضیح دادیم که نوروز، چگونه نوروز شد و چرا حق و داد همزادند، شما (آقای خامنه ای) می گویید: “بر جان، مال و ناموس مردم ولایت مطلقه دارم”، ولایت مطلقه به معنای اختیار بکار بردن قدرت در زندگی مردم، حتی در صمیمی ترین رابطه بین انسانها، از جمله بین زن و شوهر است، در حالیکه ناقض حق و عدل است، بدین جهت است که وقتی صحبت از حقوق انسان می شود، فریادت به هوا می رود، و الا چرا باید وحشت کنید؟ چون مردم باید از حقوق خود برخوردار باشند و در اینصورت چه حاجت بود که کسی بر آنها ولایت مطلقه داشته باشد، اصلا محل نداشت، انسانها بر اساس حقوقشان با هم رابطه برقرار می کردند و جامعه شان را با هم اداره می کردند. اینکه در جامعه های مختلف حقوق شهروندی را قبول کرده اند به این امر برمی گردد که انسانها فهمیدند که بین اینکه من حقوق دارم و اینکه یک قدرتی (دولتی) باشد که حتی در حقوق من بر من اختیار داشته باشد، سازگاری نیست پس گفتند که دولت باید از انسانِ عضوِ جامعه برخوردار از حقوق شهروندی نمایندگی کند، بدین جهت اسمش را دولت حقوقمدار گذاشتند. ولایت مطلقه با حقوق انسان و حقوق شهروندی او در تضاد است، بیخود نیست که آقای مصباح یزدی فریاد وحشت سر داده است و خطاب به آقای روحانی گفته است: «شما چطور حرفی را می زنید که بنی صدر هم جرئت گفتنش را نداشت؟». اعتراض به خانم اشتون فایده ندارد چون دنیا می داند که شما در ردیف رژیمهایی هستید که در باب تجاوز به حقوق انسان در رده اول هستید، بهتر است که بجای آینه شکستن، خود را بشکنید، بجای داد و قال کردن، احساس شرمساری به شما دست بدهد که چه اندازه سقوط کرده اید، آقای روحانی به کجا سقوط کرده اید که خانم اشتون باید بیاید به شما درس رعایت حقوق بشر بدهد؟ و اما سخنی با ایرانیان؛ قدری تامل کنید و از خود بپرسید که چه کردید که از آن ایرانی به این ایرانی تبدیل شدید، وطنتان دارد بیابان می شود و کشورتان بجای اینکه فخر بفروشد که سرزمین حقوق است، عده ای باید در آنجا عربده بکشند که چرا دیگری آمده و در اینجا از حقوق حرف زده است؟
شاد و پیروز باشید
متن تنظیم شده گفتگوی 23 اسفند 1392 با رادیو عصرجدید
گفتگوهای رادیو اینترنتی عصرجدید با آقای بنی صدر، جمعه ها ساعت 21:40 الی 22:10(بوقت ایران) از آدرس زیر پخش می شوند:
http://www.asrjadid.com/musicvideo.php?vid=8eade25e1