back to top
خانهنویسندگانجمال صفری : قتل دکتر تقی ارانی در زندان رضا خانی -...

جمال صفری : قتل دکتر تقی ارانی در زندان رضا خانی – 3

mosadegh safari arani26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین سالگرد تولّد دکتر محمّد مصدّق،

«زندگینامۀ دکتر محمّد مصدّق» (101)

 

 

۵۳ نفر به روایت کامبخش؛ گزارش سری به رفقای روس:

 تاریخ ایرانی می‌‌نویسد: با سقوط رضا شاه و باز شدن فضای سیاسی، گروه از زندان به درآمدند، در حالی که رهبر فکری‌ شان تقی ارانی به مرگی مشکوک درگذشته بود. کامبخش در آبان ۱۳۲۰ پس از آزادی از زندان، گزارشی در ارزیابی امکانات بهره‌ برداری از توانایی‌ های فردی اعضای ۵۳ نفر به سود کمونیسم روسی نوشت و توسط پ.م فتین مشاور امور امنیتی ژوزف استالین رهبر وقت شوروی برای بین‌الملل کمونیست ارسال کرد. خسرو شاکری، استاد بازنشستۀ تاریخ دانشگاه پاریس در تازه‌ترین شمارۀ مجلۀ «مهرنامه» بخش پایانی این گزارش را که به تک‌نگاری‌هایی دربارۀ اعضای گروه ۵۳ نفر اختصاص دارد، منتشر کرده است.

 شاکری در مقدمه‌ای بر این گزارش می‌نویسد:«اینکه چنین گزارشی را کامبخش پیرامون فاجعۀ ۵۳ نفر به بین‌الملل کمونیست ارسال داشته بود خود کامبخش و نزدیکان او – نورالدین کیانوری و اردشیر اُوانسیان – گفته‌اند. کیانوری در خاطرات خود می‌نویسد نسخه‌ای از آن نزد خواهر وی اختر، همسر کامبخش، وجود داشته و او آن را به احسان طبری نشان داده بود. او می‌افزاید کمینترن نیز پس از دریافت آن گزارش، بر اساس آن، برای او تقصیری قائل نبود، یعنی او را تبرئه کرد. برعکس اردشیر اُوانسیان در بخش منتشرنشده خاطراتش می‌نویسد که کمینترن هرگز کامبخش را تبرئه نکرد. مهم‌تر از سخن اُوانسیان، نوشتۀ یکی از کادرهای کمینترن به نام پلیشفسکی (Plyshevskyi) است که یک سال پس از انحلال کمینترن، در سال ۱۹۴۴، در سرگذشت کامبخش نوشت: لطمه‌ای که در اثر اعترافات کامبخش به حزب کمونیست وارد شده بود تاکنون مورد تحقیق قرار نگرفته است.»

 هرچند عبدالصمد کامبخش بعد‌ها دبیر اول حزب توده ایران شد، اما هیچگاه نتوانست در میان ۵۳ نفر به اعتباری که ارانی داشت دست یابد بلکه این وابستگی او به شوروی بود که زمینه‌های ترقی‌اش را فراهم کرد. شاکری می‌نویسد: «گزارش کامبخش به نحوی تنظیم شده بود که نویسنده تنها به نزد قاضی برود و هیچ یک از پنجاه و دو نفر دیگر امکان رد تحریف‌های او را در آن زمان نداشتند و سران حزب توده نیز در اظهارات علنی خود هرگز به آن که در برخی محافل درونی خویش چون «خیانت» به کامبخش نسبت می‌دادند، اشاره‌ای نمی‌بردند. گویی دستگیری، محاکمه و مجازات گروه و قتل ارانی در زندان همچون یک تصادف عادی رخ داده بود. البته در آغاز تاسیس حزب توده، نزدیکان ارانی چون ایرج اسکندری، بزرگ علوی، دکتر محمد بهرامی و برخی دیگر نخست تقاضای عضویت کامبخش در حزب را رد کردند، اما کوتاه مدتی پس از آن در اثر توصیه (بخوانید: فشار) مشاور کنسولی سفارت شوروی، علی علی‌اف (مسئول وقت کا.گ.ب در ایران) او را به عضویت پذیرفتند.»

 کامبخش در گزارش مفصل خود برخوردی دوگانه دارد؛ خصوصاً دربارۀ تقی ارانی که از یک طرف او را «ضد کمونیست»ی معرفی می‌کند که در زندان «فتنه‌انگیزی» می‌کرد و از طرف دیگر پیشنهاد می‌کند که نام او را به عنوان فردی که زندگی‌اش را در راه انقلاب کبیر از دست داده، به پرچمی برای توسعۀ کمونیسم روسی در ایران تبدیل کنند! او در گزارش خود تعابیر جالبی دربارۀ اعضای گروه به کار می‌برد، مثلاً آنجا که به نام ایرج اسکندری عضو برجستۀ سال‌های بعد حزب تودۀ ایران می‌رسد از او با عنوان چهره‌ای «شهرت‌پرست» یاد می‌کند، احسان طبری را «کم‌اراده» و «ناپایدار» می‌داند، بزرگ علوی را «ترسو» می‌خواند، نصرت‌الله جهانشاهلو را «دارای گرایش‌های فاشیستی» معرفی می‌کند و از خلیل ملکی به عنوان فردی «عصبی» نام می‌برد. «کمونیست نبودن» مرتضی یزدی، «سادگی» انور خامه‌ای، «شرافتمندی» نورالدین الموتی و «به درد بخور» بودن رضا رادمنش هم از دیگر مسائلی است که در گزارش کامبخش به رفقای روس دیده می‌شود. بخش‌هایی از گزارش کامبخش را در ادامه می‌خوانید:

 

* تقی ارانی؛ خاطره‌اش نباید تیرگی یابد

 او از خانواده‌ای ثروتمند برخاست. وی از پدر خود یک خانه، یک قطعه کوچک زمین و قسمت کوچکی از یک معدن را به ارث برد. نخست به خرج خود و سپس با بورس دولتی در آلمان تحصیل کرد و درجۀ دکترای شیمی را دریافت داشت. در زمان تحصیل در آلمان، به عضویت سازمان دانشجویان درآمد. با مرتضی علوی، رهبر حزبی این سازمان رابطه نزدیک برقرار کرد. او که به مارکسیسم علاقه پیدا کرده بود، آن را به طور جامع مطالعه کرد و در ایران به مناسبت ارتباط نزدیک با [عبدالحسین] حسابی، ایدئولوژی مارکسیستی خود را تنظیم کرد. او پیش از فعالیت در حزب، مجلۀ «دنیا» را منتشر می‌کرد که بعد‌ها توسط ما رهبری می‌شد. در سازمان ما برای عضوگیری و سازمان دادن جوانان محصل فعالانه کار می‌کرد. او تا قبل از دستگیری، به عنوان رئیس بخش آموزش اداره صنایع مشغول به کار بود. او زبان‌های آلمانی، فرانسه و ترکی را خوب می‌دانست و با زبان انگلیسی آشنایی داشت.

 مشخصات منفی: عدم مطلق استعداد برای کار مخفی، مقام‌پرستی، خودخواهی، فتنه‌انگیزی.

 بعضی نکات برجسته را برای معرفی شخصیت او در ذیل می‌آورم:

 ۱ – در اعترافات خود از صحبت درباره مسائلی که به شخص او مربوط می‌شود دریغ می‌کند. درباره مسائل عمومی مخفی حزب زیاده می‌گوید به عنوان مثال، به اصرار رفیق احدی [سرهنگ سیامک] را نام می‌برد؛ با وجود این من توانستم او را نجات دهم. درباره فرستاده‌های مسکو، روابط، آدرس خانه‌ها و غیره شرح می‌دهد.

 ۲ – در زندان نزاع به وجود می‌آورد و نمی‌خواهم به آن به تفصیل بپردازم.

 ۳ – ما که در آستانۀ دادگاه به اشتباهات خود پی برده بودیم و سعی داشتیم آن‌ها را جبران کنیم، بدین مناسبت قرار گذاردیم که دربارۀ این یا آن اعتراف یک نوع توضیح ارائه دهیم. بین من و او نیز چنین قراردادی وجود داشت. من به نوبه خود‌ این قرار را رعایت کردم، اما او در دادگاه‌‌ همان چیزهایی را گفت که قبلا درباره آن‌ها توضیح داده بود.

 ۴ – در نطق دفاعیه او نکات ضدکمونیستی زیادی وجود دارد، که مهم‌ترین آن نام بردن از کامران [اصلانی] (نماینده کمینترن) به عنوان پروکاتور و آدم توخالی است.

 ۵ – در روبه‌رویی با [انور] خامه‌ای (یک بچه ساده) او می‌گوید: «من همه چیز را اعتراف کرده‌ام و به تو هم توصیه می‌کنم اعتراف کنی.» پس از این بود که خامه‌ای همه چیز را تا کوچکترین جزئیات نوشت.

 نکات مثبت: استعداد فراوان، حافظه خوب، هضم صحیح، برخورد درست مارکسیستی.

 اگر او در آغاز حبس ضعف نشان داد، در زندان آبدیده شد و بعد‌ها او را چون انسانی مسئول و قوی می‌بینیم.

 بعضی‌ها سعی داشتند رفتار قبیح و وحشیانه پلیس را برشمارند، از جمله پژوه که دادستان سه بار صحبت او را قطع کرد، و به من [نیز] دو بار اخطار شد و اجازه صحبت به من داده نشد. اما ارانی، با استفاده از تجربه ما توانست بخش‌های مختلف دفاعیه خود را طوری تنظیم کند که پیش از آنکه رئیس دادگاه او را به سکوت وادارد، بعضی مطالب را بگوید. این خدمت اوست.

 او فعالانه با پلیس مبارزه می‌کرد. این شجاعت را داشت که اشتباهات خود را بپذیرد. به عنوان مثال، بعد‌ها که به من نزدیکتر شد و من و گذشته‌ام را شناخت، او صریحا اعلام کرد که در مورد من اشتباه کرده بود، حتی این مساله را توسط یکی از زندانیان سیاسی اردبیل به رفقای خود در زندان قصر اطلاع داد.

 پلیس او را سازمان‌دهندۀ حزب می‌دانست، زیرا از پرونده او چنین معلوم می‌شد که پیش از سازمان ما، او دوره آموزشی دیده بود. چنین چیزی در پرونده من نبود. به علاوه، او ناشر و سردبیر مجله دنیا بود که پیش از پیدایش سازمان ما منتشر می‌شد، از همه مهم‌تر، دانشجویان او را محرک اصلی معرفی می‌کردند. دادگاه درست‌تر تشخیص داد، چون او را به عضویت و من را به عنوان سازمان‌دهنده محکوم نمود.

 ارانی به علت مرض تیفوس در زندان درگذشت. اگر در اینجا بعضی جنبه‌های منفی شخصیت او ذکر شده‌اند، این امر تنها به خاطر درست بودن اطلاعات است.

 به طور کلی، خاطره او نباید به هیچ مناسبتی تیرگی یابد یا به آن خدشه وارد آید. ما باید از او همچون بهترین انقلابی و مبارز برای کمونیسم و کسی که زندگی خود را برای انقلاب کبیر کمونیستی از دست داد، یاد کنیم.

 

* انور خامه‌ای؛ شایستۀ اعتماد است

    تهرانی است. از خانواده فقیری برخاسته است. مدرسه متوسط را تمام کرد و به مدرسه عالی نیز رفت، ولی به اتمام نرساند. وی با زبان آلمانی آشنایی دارد و فرانسه نیز می‌داند. عضو س. ج. ک [سازمان جوانان کمونیست] بود. جسماً بسیار ضعیف است، ولی از لحاظ فکری خوب است. کتاب خوانده است و روی مارکسیسم خیلی کار کرده است. زمان بازرسی ضعف نشان داد، به ویژه پس از روبه‌رویی با ارانی، جزئیاتی نیست که او درباره آن‌ها سکوت کرده باشد. در زندان به خود آمد و رفتارش را درست کرد. در بد‌ترین روزهای سیاه ارتجاع به طور فعال با پلیس مبارزه می‌کرد. یکی از شرکت‌کنندگان فعال اعتصاب غذا بود. در دادگاه خود را به خوبی نشان داد. کوتاه سخن، او (نه بدون جهت) شایستۀ اعتماد است و می‌توان از او برای تبلیغ و تهییج و کارهای ادبی با ثمربخشی بسیار استفاده کرد.

 * ایرج اسکندری؛ کمونیست لهستانی است

    تهرانی است. از خانواده قاجار است. عموزاده سلیمان میرزا است. مدرسه عالی حقوق را تمام کرده است. به خوبی به فرانسه صحبت می‌کند و آلمانی نیز می‌داند. قبلا در وزارت دادگستری کار می‌کرد و سپس به وکالت اشتغال داشت. با دانش است، اساس مارکسیسم را خوب می‌داند، نامزد عضویت در حزب به شمار می‌رفت، ولی هیچ نوع فعالیتی از خود نشان نداد. در اداره سیاسی اعتراف کرد (اعتراف او کامل نبود) در دادگاه اعترافات را رد کرد. از نقطه نظر حقوقی دفاعیه خوبی در دادگاه ایراد کرد. از آنجا که عموی او سرهنگ پلیس بود، او را در زندان مورد فشار قرار نمی‌دادند. پایداری از خود نشان نداد. سعی داشت همه از او خوششان بیاید. شهرت‌پرست است و وقتی ما او را برای اعتصاب غذا در برابر عمل انجام‌شده قرار دادیم، برای حفظ حیثیت خود در اعتصاب غذا شرکت کرد، ولی آنطوری که بعد‌ها معلوم شد، او به رئیس زندان گفته بود که فقط از ترس ارانی و کامبخش وارد اعتصاب شده بود و اگر آنان با خوردن غذا موافقت می‌کردند، ما هم به اعتصاب غذا خاتمه می‌دادیم. او در جهت رسیدن به توافق پیشنهاد می‌داد. زمانی که به ما دستبند زدند و ما را برای شلاق خوردن بردند، نیرومند او را به اتاق همجوار برد تا او از آنجا این منظره را ببیند. دیدن این منظره کافی بود که او فورا پرچم ختم اعتصاب غذا را برافرازد. او جزو آن دسته از زندانیان سیاسی بود که ایدئولوژی و فعالیتشان با رویدادهای جهانی رابطه نزدیک داشت. پس از اشغال لهستان توسط شوروی، زمانی که کفه ترازو به نفع ما شد، او از خود فعالیت زیادی نشان می‌داد. راستی این اشخاص در زندان به «کمونیست‌های لهستانی» معروف بودند.

    با وجود همه این‌ها، از اسکندری می‌توان به خوبی استفاده کرد. او مستعد، معقول، مورد اعتماد است و وزنه اجتماعی دارد. برای فعالیت ما حتی از شهرت‌پرستی او نیز می‌توان استفاده برد. او که به درد فعالیت مخفی نمی‌خورد، در فعالیت علنی می‌تواند بسیار ثمربخش باشد.

 

* بزرگ علوی؛ می‌خواهد خود را با استقامت نشان دهد

تهرانی و از خانوادۀ نسبتاً مرفهی است و برادر مرتضی علوی است که یک زمان حوزه جوانان محصل در آلمان را رهبری می‌ کرد. او دوره متوسطه را در آلمان دید، زبان آلمانی را به خوبی می‌ داند، انگلیسی، کمی هم فرانسه و روسی می‌ داند. او در مدرسه فنی‌ ای که آلمانیان تاسیس کرده بودند زبان آلمانی را تدریس می‌ کرد. نامزد عضویت در حزب بود. معقول و با سواد است و آشنایی خوبی با اساس مارکسیسم دارد. خوب می‌ نویسد. شهرت‌ پرست است. مایل است خود را با استقامت نشان دهد، ولی ملزومات لازم برای آن را ندارد. کمی ترسو است. بعد‌ها، زیاده پر حرفی کرد. زمان اعتصاب غذا، از خود گرایش‌ های توافق‌ گرایانه نشان داد. از شمار «کمونیست‌ های لهستانی» بود. او می‌تواند به فعالیت تبلیغاتی و ادبی استفاده زیادی برساند.

 

 مرتضی یزدی؛ کمونیست نبود و نخواهد بود

    فرزند مجتهد معروف، شیخ محمدحسین یزدی است. تحصیلات عالی را در آلمان کسب کرد و درجه دکتری دریافت نمود. با یک زن آلمانی ازدواج کرد، زمانی که در زندان بود، همسرش را به آلمان فرستاد. به آلمانی خوب صحبت می‌کند، زبان انگلیسی را می‌داند، کمی هم فرانسه و روسی. علت دستگیری او این بود که نزد ارانی رمز مکاتبات بین او و ارانی و مرتضی علوی را، که در آلمان بود، پیدا کرده بودند. در بازپرسی معلوم شد که رمز توسط یزدی فرستاده شده بود. یزدی توقیف شد و اعتراف کرد و انتظار عواقب سختی نداشت، ولی او به عنوان عضو فعال حزب، به پنج سال حبس محکوم شد. دادستان می‌گوید: «اگر او عضو فعال نبود، چنین مدرک مهمی را به او نمی‌دادند.» در واقع یزدی هیچ‌وقت کمونیست نبود و نخواهد بود. او در آلمان در حوزه محصلین شرکت می‌کرد، ولی پس از بازگشت به ایران، به طرف اردوگاه کاملاً مخالف روی آورد. در اعتصاب غذا شرکت کرد، ولی جنبه‌های توافق‌گرایانه نشان می‌داد. پس از محکومیت در دادگاه، از خود فعالیت‌هایی نشان می‌داد. پس از اشغال لهستان، تبدیل به «کمونیست لهستانی» شد، معقول و مستعد است. جراح خوبی است. موقعیت اجتماعی او می‌تواند برای فعالیت ما مورد استفاده قرار گیرد.

 

* نصرت‌الله جهانشاه لو؛ هیچگاه کمونیست نبود

اهل زنجان و از خانواده امیر افشار معروف است. زمین‌ دار بزرگی است. دارای تحصیلات متوسطه است. محصل دانشکده طب است. زبان ترکی و فرانسه را می‌ داند. علت دستگیری او در جمع شدن گاه‌ به‌ گاهی محصلین در خانه او بوده است. هیچگاه کمونیست نبود، تا پیش از توقیف، حتی گرایش‌ های فاشیستی داشت.

 

*  خلیل ملکی؛ یک سیلی خورد و همه چیز گفت

     آذربایجانی است، نسبتش از ایرانیان اران است. از یک خانواده قدیمی و معروف و نسبتاً غنی است. تحصیلات عالی‌اش در رشته شیمی در آلمان بود. به خاطر شرکت فعال در حوزه جوانان دانشجو به ایران فراخوانده شد. در ایران مدرسه عالی آموزش را در بخش فلسفه تمام کرد. پس از بازگشت او به ایران سعی شد که به فعالیت بازگردانده شود، ولی با وجود آشنایی خوب با مارکسیسم، ایدئولوژی کمونیستی برای او غریبه بود. او یک روشنفکر نمونه است، کسی که برایش مهم‌تر از همه چیز عقیدۀ خود اوست، حتی وقتی بداند که عقیده‌اش درست نیست. بسیار عصبی است. با وجود عدم تمایل کامل به فعالیت در زندان به خاطر عصبی بودن مرتب با پلیس درگیر بود. یکی از علل اعتصاب ما شلاق زدن او توسط پلیس بود. به روابط خود اعتراف کرد. یک سیلی از بازپرس خورد و بسیاری چیزهای غیرلازم را گفت. معقول و شرافتمند است، برای کار علنی خوب است، ولی به‌هیچ‌وجه برای فعالیت موافقت نخواهد کرد.

 

* رضا رادمنش؛ از شوخی خوشش نمی‌آید

    اهل گیلان و از خانواده نسبتاً مرفهی است. درجه دکترا در فیزیک را از فرانسه دریافت کرد. زبان فرانسه را خوب می‌داند و با زبان انگلیسی آشنایی دارد. پیش از رفتن به فرانسه، از فعالیت کناره گرفت. پس از بازگشت به ایران، دکتر ارانی درباره فعالیت دوباره با او صحبت کرد. او، نه‌تنها فعالیت کمونیستی را رد کرد، بلکه حتی فعالیت در سازمان علنی دانشجویان را نیز نپذیرفت. او را سلیمی [فروهید] که از زمان فعالیت در گذشته با او آشنا بود، لو داد. به این مناسبت او خیلی قبل از ما توقیف شد. اما به خاطر صحبت او با دکتر ارانی، او را از شمار ما دانستند (با وجود تاکید ارانی مبتنی بر رد پیشنهاد همکاری توسط رادمنش). زندان او را به فعالیت کمونیستی بازگرداند. در زندان رفتار خوبی داشت. پرانرژی، خوددار، معقول و بااستعداد است. از شوخی خوشش نمی‌آید. برای هر نوع فعالیتی بدردخور است.

 

* احسان طبری؛ باید از استعداد ادبی‌اش بهره برد

    متولد مازندران است. از خانواده کم‌درآمدی است. پدرش وکیل است، دارای تحصیلات متوسطه است. فرانسه، انگلیسی، اندکی روسی، آلمانی و ترکی می‌داند. توجه ما را به خاطرعلاقه‌اش به ترجمه جزوه‌ها (به‌ویژه جزوه‌های مارکسیستی) به خود جلب کرد. این حقیقت است که او کم‌اراده و ناپایدار است. اما جوانی، انرژی، استعداد زبان و ادبی او باید صد درصد به وسیلۀ ما مورد استفاده قرار بگیرد.

 

* نورالدین الموتی؛ فریاد زد زنده‌باد کمینترن!

     برادر عماد الموتی، سواد فارسی خوبی دارد. دوره حقوق تحت نظر دادگستری را تمام کرده است. زبان خارجی نمی‌داند. پیش از توقیف درعدلیه تبریزکارمی‌کرد. چون کارمندی [بود که] به درستکاری شهرت داشت عضو دادگاه اولیه بود. کارآموزی حزبی را از سال ۱۹۲۷ آغاز کرد. در سازمان جدید هم عضو بود، اگرچه شرکت فعال نداشت. او را خواجوی لو داد و اظهار داشت که نورالدین با نماینده ما در قزوین با نماینده کمیته مرکزی، لطفی، تماس داشته است. با وجود کوشش من برای درگیر نکردن نورالدین در این مساله و اظهار قاطعانه من درباره عدم ارتباط، او توقیف شد. در بازرسی او توانست ثابت کند که در زمان ذکر شده توسط خواجوی، او نمی‌توانست در قزوین بوده باشد، زیرا او هر روز دفتر ثبت حضور وزارت عدلیه را امضا می‌کرد. با یک چنین دلیل وزین و عدم برگه‌های دیگر، دادگاهی کردن او با ما امکان‌پذیر نبود، ولی او را آزاد هم نکردند. پرونده او را پس از دو سال و نیم به دادگاه فرستادند، زیرا با عدم برگه‌ای علیه او و دفاعیه خوب به عضویت او در حزب ظنین بودند. او را به شش سال حبس محکوم کردند. او که از حکم غیرعادلانه دادگاه از جا در رفته بود، به قضات ناسزا گفت و اظهار داشت، در شش ماه آینده حکومت به دست ما خواهد افتاد (این زمان جنگ شوروی- فنلاند بود)، فریاد زد «مرگ بر ارتجاع فاسد، زنده‌باد کمینترن». به خاطر این گفته‌ها او را در اداره سیاسی کتک زدند، دوباره محاکمه‌اش نمودند، و این بار او را به هفت سال محکوم کردند. مجموعا او به نُه سال و نیم زندان محکوم شد. الموتی که تا پیش از دادگاه فعالیتی در زندان نمی‌کرد، از این دقیقه به مبارزه پرداخت. در نتیجه این رویداد‌ها او را، برای مدت هفت ماه در سلول هم‌جوار من قرار دادند و بعداً هم او را با من به جنوب فرستادند. انسان بسیار شرافتمندی است. مورد اعتماد است. از نقطه ‌نظر ایدئولوژیک خوددار است. با وجود اندک ضعف سلامتی، برای هر نوع فعالیتی مناسب است.(15)

 

بزرگ علوی در « کتاب 53 نفر» در بارۀ مرگ دکتر ارانی  نظر خود را اینگونه به قلم می‌آورد: صدها سال تاریخ دوره‌های پرتلاطم زندگانی ملتی را طی می‌‌کند. فقط یک مرد بزرگ که مانند مشعل فروزان قرن‌ها می درخشد، به وجود می‌آورد. ملت‌ها زنده می‌شوند و در می‌گذرند، اسم آنها در صفحات تاریخ حک می‌‌شود، ولی اسم این مردان که موجود و مخلوق این ملت‌ها هستند همیشه زنده می‌ماند. در تاریخ فداکاری و شهامت این مردان فراموش شدنی نیست. چه بسا اتفاق می‌افتد که مشخصات وخصوصیات دوره‌ای به اسم مرد بزرگواری که موجود و مخلوق این دوره است، مجسم می‌گردد. می‌گویند دوره پریکلس، فرانسه ناپلئون، انگلستان کرامول. بعضی در اهمیت و نفوذ مردان بزرگ به حدی غلو کرده و تصور می‌‌کنند که آنها خط سیر تاریخ را تغییر داده اند، ولی در حقیقت این مردان بزرگ که محصول اوضاع مادی دوره‌های خود هستند، توانسته اند آمال و آرزوی اکثریت مردم دوره خود را در قالب عمل ریزند و از همین جهت اسامی آنها نماینده مفهوم آن آرزو و آمال است.

کلمه شکسپیر امروز مفهوم خاصی دارد، یعنی دوره تجدد ادبی در انگلستان، یعنی دوره هنر و صنعت در این کشور. وقتی اسم واشنگتن را می‌ شنویم به یاد جنگ‌ های آزادیخواهی و مبارزه‌ های دموکراسی می‌ افتیم. با اسم لنین تکان و حرکت مردم ستمدیده و زنجیر شده در نظر ما تجلی می‌‌ کند.

   دکتر ارانی یکی از آن نوابغی است که هرچند صد سال یک بار در زندگانی ملت ایران آفتابی می‌‌شود. دکتر ارانی با فداکاری و شهامت و بزرگ منشی و با غرور و تکبر و در عین حال تواضع و فروتنی که مخصوص او بود، پی استواری ریخت که ثمرات و آثار آن بعدها جلوه گر خواهد شد.اسم دکتر ارانی نیز امروز معنا و مفهوم خاصی پیدا کرده‌است. دکتر ارانی یعنی مقاومت در مقابل شدیدترین و سیاه‌ترین استبدادهای جهان، دکتر ارانی یعنی فکر روشن، یعنی سر نترس، یعنی از جان گذشتگی، یعنی ایمان به موفقیت. مفهوم دکتر ارانی ناقض مفهوم رضاخان است. اگر رضاخان را به معنای ستمگری و زورگویی و طمع و ظاهرسازی بگیریم، مفهوم ضد آن دکتر ارانی یعنی رحم و محبت یعنی مقاومت، یعنی سخاوت، یعنی معنی و حقیقت. با مرگ دکتر ارانی نقش تاریخی که بعهده این بزرگوار واگذار شده بود، خاتمه نیافته است. شهامت بی‌نظیر و مقام ارجمند اخلاقی او در دل‌های هواخواهانش ریشه دوانده و بارهای گران بهائی خواهد داد.

   مرگ ارانی از آن مصیبت‌هائی است که کلیه کسانی که در زندان بوده و اسم او را شنیده و یا یک بار او را در سلول‌های مرطوب کریدر سه و چهار زندان موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد.

    ضربت ناگوار و غیرقابل تحملی با مرگ ارانی بر تمام پنجاه و سه نفر بدون استثناء وارد آمد. من امروز هر وقت می‌شنوم که کسی ولو از نزدیکان خودم هم باشد، فوت کرده‌است ابداْ تعجب نمی‌کنم. زیرا فوری به یادم می‌آ‌ید که دکتر ارانی هم مرد. دکتر ارانی که برای زندگانی، برای نجات دیگران، خلق شده بود، دکتر ارانی که برای رهائی خلق از چنگال ظلم و نکبت و بدبختی زائیده شده بود، مرد. چه تعجبی دارد اگر فلان پیره زن در بستر مرگ جان می‌‌کند.

چطور دکتر ارانی مرد، جزو اسراری است که بعداْ کشف خواهد شد، جزو رمزهائی است که حل آن با سرنوشت ملت ایران توام است. هر روزی که ملت ایران توانست قاتلین دکتر ارانی را به کیفر برساند و مجازاتی را که حق این گونه اوباش است، درباره آنها اعمال نماید، یک قدم در سیر ترقی و تکامل فراتر نهاده و فقط وقتی ملت ایران می‌ تواند جزو ملل مترقی دنیا به شمار آید که از قتل ظالمانه امثال دکتر ارانی جلوگیری کند و راه ترقی و تکامل آنها را تضمین نماید.

    روز چهاردهم بهمن 1318 نعش دکتر ارانی را به غسال خانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که او را از بچگی و فرنگستان معاشر و رفیق بود، نعش او را معاینه کرد و علائم مسمومیت در جسد او  تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسائل تحصیل پسرش را فراهم کرده بود، روز چهاردهم بهمن 1318 جسد پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود، که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود این کار میسر نیست. برای اینکه به من دستور داده‌اند که او را معالجه نکنم. مادر دکتر اجازه نداشت حتی گلابی برای بچه‌اش بفرستد. کسی تصور نکند که مقررات زندان و حتی مقررات من درآری زندان رضاخان ورود دوا و غذا را برای زندانیان قدغن کرده‌است. زندانیان می‌توانستند هر روزه از منزل خود غذا دریافت کنند و اگر کسی مریض می‌شد طبیب زندان نسخه‌ای می‌نوشت و این نسخه را زندانیان برای کسان خود فرستاده، دارو دریافت می‌کردند. در بعضی موارد حتی اجازه داده می‌شد که پزشک از خارج به عیادت زندانی بیمار بیاید. من خود در زندان مبتلا به آپاندیست شدم و چون خودداری کردم از این که پزشک زندان مرا معالجه و جراحی کند، پس از یک هفته طبیبی که خود من انتخاب کرده بودم، به عیادتم آمد و اگر این طبیب آن روزمرض مرا آپاندیست تشخیص داده بود، شهربانی حاضر بود حتی اجازه دهد که مرا در بیمارستانی خارج از زندان معالجه کنند. بنابراین اولیای زندان و شهربانی از رفتاری که با دکتر ارانی کردند، هیچ قصدی جز قتل او را نداشته اند. اگر مسموم کردن دکتر ارانی مسلم نیست به طور قطع منظور آنها از این شکنجه و آزار هیچ چیز دیگری جز نابود کردن او نبوده است. ما یکی دو روز پس از 14 بهمن 1318 از مرگ رهبر بزرگ خود باخبر شدیم. آن روز یکی از شوم ترین ایام دوره زندگانی ما پنجاه و سه نفر بوده است. مردان بزرگ مثل بچه هائی که مادر خود را از دست داده باشند، گریه می‌کردند.

ابراهیم زاده کارگر جاافتاده ای که بطور قطع مصیبت روزگار را زیاد چشیده بود مثل بچه پدر مرده ناله و ندبه می‌کرد. ما آن روز احساس می‌کردیم که بزرگترین قوه خود را از دست داده‌ایم. زندان و حکومت سیاه بزرگترین ضربت را بر ما وارد آورد.

   ما تصمیم گرفتیم که در تمام کریدرهای سیاسی مجلس عزائی ترتیب دهیم. کلیه زندانیان سیاسی به دسته های پنج تا ده نفری در سلول‌های خود جمع شدند و به یاد دکتر ارانی مجالس سوگواری و تذکر ترتیب دادند. یکی از رفقای نزدیک دکتر چنین گفت : دکتر ارانی، امروز ما در بیغوله‌ها به یاد تو گرد هم آمده‌ایم اما امیدواریم روزی بتوانیم قبر ترا گلباران کنیم و به تو بگوییم دکتر سر از خاک به در آر و ببین که تو نمرده‌ای و یاران و هم زنجیران تو منظور ترا برآورده‌اند.

    هر کس خاطره‌ای داشت، برای دیگران حکایت کرد و بالاخره آن روز کلیه زندانیان سیاسی متفق الرای تصمیم گرفتند که روز14 بهمن روز یادبود کلیه کسانی که در زندان استبداد جان داده‌اند باشد و هر جا که هستند، چه زندان و چه در تبعید و چه در آزادی این روز را محترم بشمارند.

   روز چهاردهم بهمن 1319 زندانیان سیاسی که در تبعید و یا در زندان بودند، مجالس تذکری ترتیب دادند . روز 14 بهمن 1320 اغلب پنجاه و سه نفر و سایر زندانیان سیاسی در سر مزار او در ابن بابویه به قول خود وفا کردند. عده زیادی از آزادیخواهان در آن روز آن جا حضور یافتند و قبر دکتر ارانی را گلباران کردند. ولی هنوز آن روز نرسیده‌است که ما قولی را که به دکتر داده‌ایم، وفا کنیم.    هنوز آن روز نرسیده‌است که ما بتوانیم بگوئیم: دکتر سر از قبر در آر و ببین که ما منظور ترا برآورده ایم و آنچه تو آرزویش را می‌کردی به صورت عمل درآمده است. ما فقط می‌توانیم بگوئیم دکتر ارانی خاطر جمع باش. ما بی‌کار ننشسته ایم.

     درپی مقصود تو می‌کوشیم، آن روز هم خواهد رسید. ما ایمان داریم که دیر یا زود به منظور خود که همان منظور توست خواهیم رسید.( 16  ) 

 

  توضیحات و مآخذ:‏

1 – خسرو شاکری – « تقی ارانی در آینه تاریخ»- انتشارات اختران- 1387– (صص 36 – 26 )‏

2 –   باقر مومنی « دنیای روشنگر دکتر ارانی » – کتاب نقطه ، پائیز 1374 –  صص 47 – 45 ‏

‏3 – پیشین  –  صص 48 – 47 ‏

‏4 –  حمید احمدی «تاریخچه فرقه جمهوری انقلابی ایران و « گروه دکتر ارانی»(1316-1304) ‏انتشارات – اختران – چاپ اول 1379 –  ص 38  

‏5 –  پیشین –  صص  40 -39  ‏

6 –  حسین فرزانه « پروندۀ پنجاه وسه نفر» – انتشارات آگاه – 1372 – ص 31 

‏7 –  پیشین – صص 38 – 37  ‏

‏8 –  خسرو شاکری – « تقی ارانی در آینه تاریخ»-   – ص186  ‏

9 –  حسین فرزانه « پروندۀ پنجاه وسه نفر» –   صص 48 – 47‏

‏10 – ‏ حسین فرزانه « پروندۀ پنجاه وسه نفر»- صص  285 -265 . حسین فرزانه تاکید می‌‌کند که: « خلاصۀ « لایحه دفاعیه دکتر ارانی در 42 صفحۀ اوراق« ادارۀ زندان » نوشته شده‌است. این لایحه چنانکه دیده می‌‌شود، در پنج قسمت و یک خاتمه  است و تاریخ نگارش آن 20/ 8/  17 قید شده است» (پیشین –ص 265 ) و  بعقیده نگارنده متن «لایحه دفاعیه دکتر ارانی» در 42 صفحۀ اوراق« ادارۀ زندان » نوشته شده‌است موثق و قابل استناد تاریخی است و آن متن « لایحۀ دفاعیۀ ارانی »  که  حزب توده درسال 1324 برای اولین بار به چاب رسانده ، تبلیغات حزبی و قابل اطمینان نیست و چنانکه این حزب در دفاعیه خسرو روزبه هم دست برد. و اما حسین فرزانه درحاشیه آن متن «کذائی»  توضیح داده‌است که :  متن حاضر «لایحۀ دفاعیه ارانی » که از طرف حزب توده در بهمن 1324 در تهران برای اولین بار به چاپ رسیده و بعدها عیناً تجدید چاپ شده است. چنانکه ملاحظه می‌‌شود این متن با « لایحۀ دفاعیه » ای که در پرونده موجود بوده ، اختلافاتی دارد و در عین حال بسیار مفصل تر از آن است. منبع اصلی این متن معلوم نیست و درعین حال روشن نیست که تاچه حد برحسب مصلحت‌های سیاسی و حزبی در آن دستکاری شده‌است.». ( پیشین – ص 540 )

‏11 –  از کتاب «خاطرات دوران سپری شده » به قلم «یوسف افتخاری» – منبع ‏سایت افق روشن ‏

‏12 –  خاطرات یک نخست وزیر (دکتر احمد متین دفتری) / نویسنده: باقر عاقلی ; نشر :تهران; علمی , ۱۳۷۱، ص 126 ‏

‏13  ـ « ما و ‏بیگانگان» خاطرات سیاسی دکتر نصرت‌الله جهانشاه‌لو افشار. به کوششِ نادر پیمایی. انتشارات سمرقند. چاپ دوم، 1388، صص 60-59.  ‏

‏14 –   نصرالله سیف پور فاطمی – « گزند روزگار»  انتشارات شیرازه –  1379 –  صص 32 – ‏‏31  ‏‏15 – تاریخ ایرانی  بنه نقل  از مقاله خسروشاکری « راپرت به رفقا؛ گزارش سری عبدالصمد کامبخش به بین الملل کمونیست در باره ویژگی های 53 نفر» – «ماهنامه مهرنامه» –  سال چهارم، شماره 32، آذر 1392 –  ص 209

16 – بزرگ علوی.-  پنجاه و سه نفر نوشته – سازمان انتشارات جاویدان – 1357 – صص  ‏‏207 –  204 ‏

 

  تاسیس فرقه جمهوری انقلابی ایران

ارانی در ایام دانشجویی دربرلن تحت تاثیرمرتضی علوی که دراواسط دهه بیست میلادی کمونیست شده بود قرار داشت و علوی به همراهی ارانی و دانشجویان ایرانی ساکن در برلن از قبیل علی اردلان – محمد بهرامی – محمد یزدی – محمود پور رضا- ابراهیم مهدوی – منصور رکنی فرقه جمهوری انقلابی ایران را با گرایشات ضد امپریالیستی تشکیل دادند . ناگفته نماند که فرقه جمهوری انقلابی ایران با انشعاب توسط افراد رادیکالتر عضو درسازمان انجمن ایران مقیم آلمان شکل گرفته است .این سازمان در ارتباط نزدیک با جامعه ضد امپریالیستی قرار داشت که با اقدام مونتسنبرگ ایجاد شده بود و کنگره نخست خود را در فوریه 1927 در بروکسل برگزار کرده بود. البته وضعیت داخلی ایران هم بشدت بر این دانشجویان رادیکال ایرانی تاثیر داشته و به ویژه شورشهای سه گانه مردمی در خراسان وگیلان وآذربایجان باعث راسخ‌تر شدن عزم این افراد برای تشکیل این سازمان گشته‌است .

   این فرقه بنا به اسناد و بیانیه‌های آن مطلقا کمونیست نبود بلکه تا حدی ملی بود و برنامه‌اش پاسداری از اصول دموکراسی بود.ارگان این سازمان روزنامه پیکار بود.

 

برنامه فرقه جمهوری انقلابی ایران:

یک:استقرار یک جمهوری دموکراتیک متمرکز بر اساس قدرت پارلمان و…

دوم:تجدید سازمان ولایتی و ایجاد شهرداریهای منتخب مردم تحت هدایت دولت مرکزی

سوم: دولت جدید قانونی علاوه بر الغای حقوق کاپیتولاسیونی قدرتهای بیگانه و از هر گونه دخالت روحانیون جلوگیری به عمل خواهد آورد .

چهارم: دارایی‌های خاندان پهلوی ملی گردیده و خائنان محاکمه و اموالشان مصادره می‌گردد.

پنجم:علاوه بر تشخیص لزوم اعزام دانشجویان از طبقه کارگر به خارج برنامه‌های آموزشی و تربیتی وخط مشی‌هایی را مورد تاکید قرارمی‌دهد که دراین‌زمان در سوسیالیست‌ترین گرایشها درغرب دیده می‌شود .

شش: در حیطه اقتصاد ملی برنامه نیروهای تولیدی کشور را برای ایجاد سرمایه گذاری‌های سود آور به کار می‌گیرد و به فعالیت وا می‌دارد و سرمایه گذاری خارجی را نیز زیر نظر دولت تضمین نموده و انحصارات را برداشته و یک بانک ملی برای تنظیم اقتصاد ملی و نظام اعتباری ایجاد می‌نماید .

هفتم : کاهش مالیاتهای غیر مستقیم از یک سو و افزایش مالیاتهای مستقیم از سوی دیگر که باعث کاهش مالیات بر دهقانان می‌گردد.

هشتم: اتخاذ خط مشی‌های گمرکی و تعرفه‌ای که از رشد صنایع بومی حمایت کند .

نهم: در زمینه اجتماعی برنامه خلع سلاح و اسکان عشایر را مدنظر قرارداده و با کمک دولت به بازآموزی و متمدن نمودن آنان می‌پردازد. همچنین قوانین روز مدنی و تجاری و قضایی برمبنای الگوهای اروپایی برای بهبود زندگی شخصی و اجتماعی شهروندان را در اولویت قرارداده و با سنتها و عادات زیان‌باربرای سلامتی افراد جامعه به مبارزه برخاسته و کمک به اسقرار نهادهای فرهنگی به مانند تئاتر و سینما و موزه و … می‌نماید.

دهم: تشویق مردم به پس انداز از طریق ایجاد صندوقهای پس انداز – افزایش جمعیت – دقت ویژه به بهبود وضع زنان از جمله به رسمیت شناختن حق طلاق برای آنان و لغو حجاب اجباری – برابری تمامی شهروندان در برابر قانون بدون توجه به باورهای مذهبی آنان – اصلاح زبان فارسی از راه انکشاف با بهبود و پیشرفت آن.

یازده: ممنوعیت مصرف تریاک و حشیش و سایر مواد مخدر و نیزممنوعیت خرید و فروش نوشابه های الکلی وایجاد خدمات بهداشتی گسترده ملی برای بیماریهای جسمی و روحی .

دوازده: ایجاد تعاونی‌های مصرف- ممنوعیت کار کودکان – به رسمیت شناختن حق اعتصاب –هشت ساعت کاروسایر اقدامات ملهم از قوانین کار مترقی رایج در اروپا مانند بیمه اجتماعی و حداقل دستمزد روزانه و غیره.

سیزدهم: لغو بدهیهای دهقانان و تاسیس بانکهای کشاورزی برای کمک به دهقانان و خرید زمین‌های کشاورزی برای تقسیم میان دهقانان و مدرنیزه نمودن کشاورزی در ایران.

چهاردم: به رسمیت شناختن مذهب به عنوان امرخصوصی شهروندان و جدایی قدرتهای معنوی و حکومتی (جدایی کلیسا و دولت ) و ملی نمودن تمام موقوفات مذهبی برای هدف رفاه عمومی مردم و ساختن مدارس و اعمال نظارت و کنترل حکومت بر مساجد و آموزش و پرورش و فارغ التحصیلی  ودادن جواز به روحانیون.

   با توجه به بندهای برنامه فرقه فوق‌الذکر بنظر می‌رسد که مرام کمونیستی کمترین تاثیر را در تفکرات اعضا آن داشته {هرچند که مرتضی علوی عضو حزب کمونیست آلمان بوده‌است}و بیشتر دارای مرام ترقی جویانه با تکیه بر اصول غربی بوده و با مقایسه پیشرفت غرب و عقب ماندگی ایران راه حل آن را در پی گرفتن همان راهی که غرب برای گذار از قرون وسطی و وارد شدن در رنسانس و قرون جدید دنبال نمود می‌دانستند. در این مرام نامه هرچند که برای کمینترن مرکزی حزب کمونیست ارسال گشته بود ولی دارای کمترین تاثیر مرام اشتراکی بوده و تنها بر اصلاح وضع جامعه با هدف از بین بردن دلایل عقب ماندگی ایران تکیه داشته است . این تفکر تا مرگ مرحوم ارانی شاخصه اصلی او قرار داشته و ملیت و صلاح ایران را بر هر مرام و برنامه حزبی دیگر ارجح می‌دانسته است.

 

ارانی در این سالها که در برلن اقامت داشت در مجلات فارسی زبانی که در آلمان منتشر می‌شد مقالاتی می‌نوشت که دو تا از آنها قابل توجه هستند :یکی راجع به آذربایجان همچون بخش جدایی ناپذیر و تاریخی ایران و دیگری درباره اهمیت زبان پارسی .اهمیت این دو مقاله تا آن حد است که تاریخ نگاران ایران با دیدگاه هوادار شوروی پیوسته با سکوت محض آنها را نادیده گرفته اند هرچند مرحوم ارانی در دفاع خود در دادگاه در سال 1318 خورشیدی از آنها یاد کرده‌بود.

   در نخستین مقاله که در سال بیست و چهار میلادی انتشار یافت، ارانی به مسئله آذربایجان به عنوان موضوعی حیاتی و مماتی برای ایران پرداخت. او آذربایجان را نماد آتشی میداند که اندیشه و روح ایرانیان را روشن می‌‌کند :

 

دکتر تقی ارانی « آذربایجان: یک مساله حیاتی و مماتی ایران» است:

از مدتی به این طرف روزنامه‌‌ ای عثمانی مقداری از صفحات انتشارات خود را صرف فحاشی به ایـران و ایرانیان نموده از وقاحتی که مخصوص ملل بی‌ تمدن و وحشی است خودداری نمی‌ کند. البته اشخاص مطلع و فکور به این یاوه‌ سرایی‌ ها وقعی نگذاشته بلکه اظهارات آن‌ ها را بـا یک خنده سرد تمسخر آمیزی تلقی خواهند نمود. زیرا: «شب‌ پره‌ گر نور آفتاب نخواهد، رونق بازار آفتاب نکاهد». ولی نظر به این که ممکن است بعضی‌ ها از روی جهل و نادانی ادعا های باطل آن‌ ها را صحیح پندارند، ما خود را وجدانا مسئول می‌ دانیم که از بیان حقیقت خودداری ننموده و در جواب مطالب بعضی از مقالات آن‌ ها عقاید خود را به معرض اطلاع عمومی بگذاریم.

    آذربایجان چنان که از اسمش پیدا و آشکار است، مظهر آتش مقدسی است که روشنایی فکر و حرارت روح ایرانی را در ادوار مختلفه به عالمیان نشان داده و ثابت نموده است که این نژاد دارای احساسات و ذوق مخصوصی است که نظیر آن در ملل دیگر کمتر مشاهده می‌شود.

   این ناحیه که از ازمنه قدیمه مسکن اقوام آریان‌ نژاد و یکی از مهم‌ ترین مهدهای تمدن ایرانی بوده، آثاری به ظهور رسانده که الحق باید تمام آریان‌ های دنیا بدان افتخار کنند. مثلا قدیمی‌ ترین مقنن اخلاقی که برای تهذیب اخلاق هیات جامعه بشر قانون وضع نموده و هنگامی که تمام ملل دنیا به حالت توحش بوده‌ اند، ‌مـردم را به داشتن عقاید و رفتار پاک دعوت کرده زردشت بوده‌ است که از این سرزمین برخاسته و قوانینی آورده که اساس آن‌ ها امروز در قرن بیستم هم می‌ تواند پیشوای اخلاقی یک ملت متمدن باشد.

   بدبختانه پس از حمله وحشیان مشرق و تسلط قوم خون‌ خوار مغول که شنایع اعمال آن‌ ها از صفحه‌ی تـاریخ محو نشدنی است، در قسمت عمده آذربایجان اهالی زبان خود را فراموش نموده، نظر به این که هلاکوخان مراغه را پایتخت خود کرده بود،‌به زبان ترکی متکلم شده‌اند. ولی چون احساسات ملی در نهاد اهالی آن سامان سرشته شده تغییر دادن آن از عهده قدرت قضا و قدر و از حیز امکان مقتدرترین موثرات عالم هم خارج بوده و ایـران‌ دوستی در قلب پاک یک آذربایجانی بـا شیر اندرون شده بـا جان بدر شود.

   ترکی زبان بودن بعضی از قسمت‌ های ایـران، باعث اشتباه برخی مردمان بی‌ اطلاع شده. بدون این که این قبیل اشخاص قدری صفحات تـاریخ را ورق زده و از حقیقت مطلع شوند، فورا ادعا می‌ کنند که این قوم ترک و هم‌ نژاد ما هستند. ما در جواب این مدعیان باطل باید سئوال کنیم آیا وقتی که مغول‌ ها به ایـران و آسیای صغیر حمله کردند تمام این نواحی خالی از سکنه بود و فقط قوم مغول زن و بچه خود را از مغولستان آورده و در آنجا سکنی گزیدند؟ نه، فقط سربازان مغول بودند که حمله می‌ کردند و چون خونخوار بودند غالب می‌ شدند. پس از آن که در نواحی مختلفه ساکن می‌ شدند چون عده‌ شان نسبتاً قلیل بود در میان ملل دیگر مستهلک می‌ گشتند و فقط چون غالب بودند زبان آن‌ ها در میان مـردم معمول می‌ گشت به طوری که اهالی آسیای صغیر که امروز ادعای ترکی می‌ کنند، قسمت عمده ترک نیستند بلکه ایرانی و یونانی و عرب و ارمنی و رومی و غیره هستند که خود را ترک تصور می‌ کنند و در حقیقت عده ترک‌ های حقیقی در آنجا خیلی کم است.

    بـا این حال ما ادعا نمی‌کنیم که ملت ترک صلاحیت حکومت ندارد و باید مضمحل شود، زیرا امروز دیگر دنیایی نیست که فقط هم‌نژادی باعث تشکیل یک حکومت و دولت گردد بلکه اوضاع سیاسی و اقتصادی در این مساله دخالت کلی دارند. به قسمی که ممکن است دو ملت هم‌نژاد از نقطه نظر اقتصاد و سیاست بر خلاف یکدیگر بوده و دو ملت دیگر که نژادهای مختلف دارند، متحد باشند. بنابراین اگر کسی بـا نظر دقت در ادعای اشخاص فوق‌الذکر بنگرد، نه فقط بطلان آن را درک نموده بلکه مضحک بودن آن را تصدیق خواهد کرد.

   یکی از این اشتباه‌کنندگان که اغلب عقاید خود را دراین باب انتشار می‌دهد «روشنی بیک» نامی است که ادعا دارد در ایـران سیاحت نموده، ‌آثار روح ترک را مشاهده کرده‌است. مثال می‌زند که گنبد سلطانیه در نزدیکی زنجان و مسجد کبود در تبریز از این قبیل هستند. غافل از این که اگر این آثار از روح ترک و نژاد مغول است، چرا در مغولستان وطن مبارکشان چند عدد از این شاهکارها نکرده‌اند. حقیقت قضیه غیر از این است که او تصور می‌کند. روح ایرانی در هر موقع آثار خود را به ظهور رسانده و خواهد رساند. منتها این که چون در زمان استیلای مغول این آثار به ظهور رسیده به اسم مغول مشهور گشته‌است و گرنه همان ذوقی که در ازمنه قدیمه تخت جمشید و طاق کسری و کوه بیستون وطاق بستان و طاق بسطام وغیره را به وجود آورده در زمان مغول در تخت صورت گنبد سلطانیه و مسجد کبود تبریز ظهور کرده‌است. چرا آقای روشنی بیک وقتی که ایـران را سیاحت می‌کرده آثار آتش زردشت را که در هر گوشه از ایـران بلکه در قطرات خون هر ایرانی پاک شعله‌ور است توجه ننموده، فقط از اسم مسجد کبود (گوی مسجد) حکم می‌کند که این از آثار ترک است. اگر این طور باشد خود ایشان ایرانی هستند چون اسمشان فارسی است.

   در این قبیل قضایای مهم به ادعای صرف نمی‌توان قناعت کرد بلکه برای هر موضوع باید دلایل منطقی اقامه نمود وگرنه ایرانی‌های آذربایجان را «برداران آذری ما» خطاب کردن نتیجه‌ای ندارد. زیرا اگر چه امروز از آتشکده‌های قدیم ایـران در آذربایجان و قفقاز جز آثاری بیش باقی نمانده، ولی هنوز قلب هر آذربایجانی در محبت ایـران، آتشکده مشتعل و سوزانی است. شاید اگر به ایرانی‌های ایالات دیگر از طرف عثمانی‌ها اظهار محبت و دوستی دروغی بشود، فریفته شده و ادعای آن‌ها را قبول کنند، ‌ولی اهالی آذربایجان مخصوصا در دوره اخیر، عثمانی‌ها را شناخته،‌ فجایع آن‌ها را هنوز فراموش نکرده‌اند. مثلا وقتی که سربازان وحشی دولت تزاری روسیه آذربایجان را ترک کردند، مـردم بـا یک دنیا شادی و مسرت عثمانی‌ها را استقبال نمودند. ولی این دسته ظلم و تعدی را به پایه‌ای رساندند که هر کسی دوره‌ی استیلای روس‌ها را آرزو می‌کرد و اگر سربازان روس تعدی می‌کردند اقلا از صاحب‌ منصب می‌ترسیدند. ولی صاحب‌ منصبان عساکرهم مذهب ما، از سربازها بیش‌تر  مـردم را ادیت و آزار می‌کردند. تـا می‌توانستند از خانه‌ها اسباب بردند و عده زیادی کسبه از عطار و بقال و غیره ورشکست شدند.

یک عسکر ترک هرچه می‌ خواست می‌ کرد و از هر دکان هرچه می‌ خواست می‌ برد. ولی در مقابل آذربایجانی‌ ها می‌ گفتند عیب ندارد، هم مذهب و هم‌ دین است، باید کمک کرد. ملت ترک تمام خساراتی را که ایرانی‌ ها برای کمک کردن به همسایه مسلمان خود متحمل شده بودند، ‌تمام جوان‌ هایی را که در این راه قربانی داده بودند، فراموش نموده. امروز به جای تشکر، زخم به دل ایرانی‌ های آذربایجان زده، آن‌ ها را ترک خطاب می‌ کنند. گویا نمی‌ دانند که یک نفر آذربایجانی، ترک شدن را برای خود ننگ می‌ داند. گویا این‌ ها بـا یک آذربایجانی، طرف مکالمه واقع نشده‌ اند تـا ببینند که احساسات ایرانی از بیان و سیمای این ایرانی‌ های پاک لبریز می‌ شود. گویا نمی‌ دانند کلمه «آذری» که به آذربایجانی‌ ها خطاب می‌ کنند به معنی آتشی است که نیاکانشان در روح آن‌ ها به ودیعه گذاشته و آن را برای سوزاندان خرمن هوا و هوس دشمن ذخیره کرده‌ اند.

   جز این که هلاکوخان چند روزی در آذربایجان اقامت گزیده، باعث تغییر زبان اهالی گردیده، دلیل دیگری هم برای ترک بودن آذربایجان دارید؟ واین واضح است که عده سربازان مغول که از آذربایجان عبور کرده‌اند نسبت به عده نفوس آن ایالت به قدری کم بوده که نمی‌توانسته‌ است در نژاد دخالت کلی حاصل کند. بـا این شرح، انصاف باید داد که سلب شرافت ایرانی بودن و نسبت ترک دادن به یک نفر ایرانی، ظلم صرف است. آقای روشنی بیک، تعجب می‌کند که دولت جوان ترک تمام مدارس خارجه را در عثمانی بسته ولی دبستان ایرانیان در اسلامبول به دست خود آذری‌ها مشغول تبلیغ زبان و تمدن ایرانی است.

   ما در این‌جا  از خود ایشان انصاف می‌خواهیم که در صورتی که اغلب همین آذری‌ها { ساکن قلمرو عثمانی} به زبان فارسی هم آشنا نبوده، ‌در مهد ترک نشو و نما می‌کنند و پیشرفت‌های عثمانی را دیده، عقب‌ماندگی ایـران را مشاهده می‌نمایند، آیا جز یک قلب پاک و احساسات سرشار چیز دیگری هم می‌تواند علت این تعصب در ایران‌دوستی و فداکاری در وطن‌پرستی بشود که تمام تحقیراتی را که ترک‌ها بـا اطلاق کلمه عجم و غیره به آن‌ها وارد می‌آورند، قبول کرده و ‌باز بـا نهایت سربلندی و سرفرازی افتخار می‌کنند و خود را شرافتمند می‌دانند که ایرانی هستند.

    بلی آذربایجانی‌ها اگر زبان فارسی را هم ندانند مانند طفلی که زبان مادر خود را ندانسته، ولی علاقه‌ روحی به او دارد خودشان را نثار خاک پاک مادر عزیز خود یعنی ایـران خواهند نمود.

    بعضی از دلایلی که آقای روشنی بیک برای اثبات مدعای خود اقامه می‌کند، واقعا ذکر کردنی است. مثلا یک جا می‌گوید اسم فلان رود یا فلان کوه ترکی است. پس نژاد آن نواحی ترک است. نمی‌دانم چرا به اسم خود آذربایجان و تبریز و دهات و رودهای این ایالت توجه نمی‌کند که همه فارسی هستند و حتی در بعضی‌ دهات آذربایجان سهل است، در قفقاز هم فارسی تکلکم می‌کنند و هنوز پیرمردهای بادکوبه به زبان فارسی بـا یکدیگر مکاتبه می‌نمایند.

   در این‌جا اقرار می‌کنیم که ما تکاهل کرده در ترویج و تبلیغ زبان و تمدن خود کوتاهی کرده‌ایم و اگر بیش‌تر مسامحه کنیم بیش‌تر دچار اشکال خواهیم شد، ولی این مطلب ابدا نمی‌تواند دلیل بر ترک بودن اهالی قسمت عمده‌ای از نواحی ایـران بشود.

من چون می‌ دانم عقاید نویسنده فوق‌ الذکر در میان عثمانی‌ ها موافق زیاد نداشته، حتما بر جوانان تحصیل‌ کرده ترک که دارای معلومات اساسی هستند حقیقت مساله روشن و آشکار است. لذا از شرح زیاد صرف‌ نظر نموده فقط یک مساله مهم را خاطر نشان می‌ نمایم: ‌ترک‌ ها وقتی که به ایـران آمدند وحشی بودند و ایرانی‌ ها آنها را به مذهب اسلام درآورده،‌ لباس تمدن را به تن آن‌ ها پوشاندند و تنها ملتی که به این قوم وحشی تمدن را آموخت ایرانی‌ ها بودند. بنابر این افراد حق‌ شناس ترک باید حقوق ایرانیان را همواه در نظر داشته و در جاده تمدن، آن‌ ها را استاد خود بدانند.

    امروز عثمانی به مناسبت حسن موقع طبیعی خود ترقی کرده و شاید مبتکر هم باشد، ولی نباید فراموش کند که اگر وحشی‌ترین ملت هم در چنین محلی که دارای موقعیت بسیار مهم طبیعی و سیاسی است و نظر تمام ملل متمدنه دنیا متوجه آنجاست، سکنی گرفته بود ترقی می‌کرد و ترک‌ها خیلی دیرتر از مدتی که لازم بود متمدن شدند. بنابراین هیچ جای غرور و تکبر نیست و تصور نکنند که اگر بـا ایـران مخالفتی کنند، نتیجه مفیدی خواهند گرفت زیرا دیگر دنیا ایران و ترک را به حال خود نمی‌گذارد و سیاست دول مستعمرات طلب اروپایی در جزییات کارهای ما دخیل خواهد بود. در این مورد واضح است که از این قبیل کدورت‌ها استفاده نموده و ضرر کلی به دو ملت ایـران و ترک وارد خواهند کرد. پس شرط وطن‌پرستی هر یک از افراد ایرانی و ترک این است که برای استحکام مراسم مودت این دو ملت کوشیده به اجنبیان مجال استفاده ندهند و چنان که سابقا اشاره شد تمام ایرانیان به غیر از اهالی آذربایجان نسبت به اتراک خوش‌بین و خوش عقیده هستند و آن‌ها را همسایه مسلمان و همدین خود می‌دانند، ولی اگر بعضی از اشخاص بی‌اطلاع بـا اطلاق اسم ترک به عده‌ای از ایرانی‌ها، آن‌ها را ننگین کنند، برخلاف سیاست دولت ترکیه رفتار کرده‌اند و جز تولید نفرت نتیجه دیگری نخواهند گرفت. بنابراین دولت عثمانی باید از این قبیل اشخاص جاهل جلوگیری کرده نگذارد که ملت ترک منفور سه میلیون ایرانی آذربایجان بشود.

    ما در این‌جا  توجه تمام ایرانیان را به این نکته مهم جلب می‌نماییم که مساله آذربایجان یکی از مهم‌ترین  قضایای حیاتی و مماتی ایـران است و بر هر ایرانی واضح است که این ایالت برای ایـران حکم سر را دارد و اگر به تـاریخ نظر کنیم، از خدماتی که اهالی آن به وطن عزیز خود ایـران نموده‌اند علاقه آن‌ها را به این آب و خاک خواهیم فهمید. مثلا پس از حمله عرب و انقراض دولت عجم و ملوک‌الطوائفی تمام دوره قرون وسطی فقط در نتیجه اقدامات شاهنشاهان صفوی که از این خاک برخاستند، دولت ایـران شخصیت و استقلال خود را از دست نداده و توانست پس از چند قرن ابهت ملی خود را دوباره جلوه‌گر سازد و اگر زحمات پادشاهان این سلسله نبود امروز ایـران وجود نداشت و هر قطعه آن در تحت تسلط یکی از دول همجوار بود.

    هم‌چنین  در انقلاب مشروطیت ایـران فداکاری آذربایجانی‌ها بر همه‌کس واضح و آشکار است. پس در این مساله باید افراد خیر‌اندیش ایرانی فداکاری نموده و برای از بین بردن زبان ترکی و رایج کردن زبان فارسی در آذربایجان بکوشند. مخصوصا وزارت معارف باید عده زیادی معلم فارسی زبان بدان نواحی فرستاده، کتب و رساله‌ها و روزنامجات مجانی و ارزان در آن‌جا انتشار دهد و خود جوانان آذربایجانی باید جانفشانی کرده، متعهد شوند تـا  می‌توانند زبان ترکی تکلم نکرده، به وسیله تبلیغات عاقبت وخیم آن را در مغز هر ایرانی جای‌گیر کنند.

    به عقیده من اگر اجباری کردن تحصیلات در سایر نقاط ایـران برای وزارت معارف ممکن نباشد در آذربایجان به هر وسیله‌ای که باشد باید اجرا شود، زیرا این امر نه فقط برای توسعه معارف ایـران بلکه از نقطه نظر سیاسی هم یکی از واجب‌ترین اقدامات است.

برلن 30 اوت 1924

دکتر  تقی ارانی، 

نقل از مجله فرنگستان، چاپ برلین، شماره 5 سال 1303 (1924) صفحات 247 ـ‌254

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید