خبرها را که در رابطه با یکدیگر بخوانیم، در مییابیم که بار رژیم سنگین تر و رویاروئی در درون آن خصمانه تر می شود:
☚ در 22 خرداد 93، روحانی گفته است: «مردم در خرداد سال گذشته اعلام کردند «یک ملت، یک دولت و یک حکومت». مردم در همه صحنه ها گفتند که هیچ گروه و جناحی حق ندارد انقلاب را به نام خود مصادره کند، هیچ جناح و گروهی حق این را هم ندارد که دفاع مقدس را به نفع جناح خود مصادره کند. همچنانکه هیچ جناح و گروهی حق این را ندارد که رهبری نظام را برای خود مصادره کند».
روشن است که او به گردانندگان سپاه پاسخ می گفت. یکی از آنها در همان روز گفته است:
☚ در 20 خرداد 93، سردار جواد کریمی قدوسی، «نماینده مجلس» ضمن دفاع از مصباح یزدی به نقل از او گفته است: « امروز برخی مسئولان حرف هایی می زنند که بنی صدر جرأت بیان آن را نداشت. وی در ادامه و بعد از اینکه میکروفون او از سوی هیئت رئیسه قطع شد ادامه داد: ظرفیت اصل 89 قانون اساسی برای روز مبادا در اختیار نمایندگان قرار گرفته است. اگر آن روز برسد، مجلس با تمام قوا از ظرفیت های اصل 89 استفاده خواهد کرد».
تهدید روحانی به عزل و پاسخ روحانی به سران سپاه، آبکی بودن «تحلیلی» را آشکار کرد که بنابر آن، سخنان سعیدی، نماینده خامنه ای در سپاه، که از ارگانهای خبری متعلق به سپاه خواست در خبرها و گزارش ها که منتشر می کنند، دقت بیشتری کنند، چنین تفسیر کرد که خامنه ای خواسته است به روحانی و حکومت او حمله تبلیغاتی نشود. بدین سان، هنوز سخن «تحلیل گر» به پایان نرسیده، کریمی کار را از حمله تبلیغاتی گذراند و روحانی را تهدید به عزل کرد.
☚ و در همین روز، باوجود رویاروئی آشکار در رژیم ولایت مطلقه فقیه، داعش در عراق، بر دامنۀ متصرفات خود همچنان می افزود و ارتش «تربیت شده» امریکا، از برابر آن می گریخته. خبر بازدید سلیمانی، فرمانده سپاه قدس از مواضع دفاعی نیروهای مدافع بغداد منتشر شد. یعنی اینکه بر بار رژیم در لبنان و فلسطین و سوریه، بار عراق هم دارد افزوده می شود. افغانستان را هم که اضافه کنیم، سنگینی این بار، بازهم بیشتر می شود. در همین حال رورنامۀ فرانسوی لوموند در مطلبی نوشت که داعش توانایی تصرف بغداد را دارد.
● امر بس مهم این است که رژیم ولایت فقیه، در موقعیت تدافعی و حامیان گروه های مسلحی که در کشورهای اطراف ایران و خود ایران فعالیت می کنند، در موقعیت تهاجمی هستند. آنها در موقعیت اقتصادی خوب و ایران در موقعیت اقتصادی بد است. با تشکیل حکومت السیسی در مصر، جبهه دولت سعودی و اسرائیل و مصر تشکیل و دست بالا را پیدا کرده است.
● در 21 خرداد، سناتور تد کروز که از هم اکنون خود را نامزد انتخابات ریاست جمهوری امریکا کرده است، می گوید که تردید ندارد که اسرائیل دیر یا زود به ایران حمله خواهد کرد. او مدعی می شود بسا این حمله در چند ماه آینده انجام بگیرد.
سخنان او بن مایه ای از واقعیت دارد و آن این است که ایران در منطقه منزوی است و هم جبهه ای های رژیم در منطقه، یارش نیستند، بارش هستند. حال آنکه جبهه ضد رژیم، منزوی نیست و در غرب از حمایت های جدید نیز برخوردار است. مرددها را نیز می تواند با پول بخرد. اما وضعیت اقتصادی بدین قرار است:
☚ در 19 خرداد 93، زنگنه، وزیر نفت گفته است: مملکت را با 40 میلیون دلار اداره می کنیم و می خواهیم آن را به 400 میلیارد دلار برسانیم. در همان حال بر بار بودجه در داخل به خاطر تورم و در خارج به خاطر تبدیل شدن کشورهای منطقه در شرق و غرب کشور به میدان جنگ، بار هزینه های «سیاست خارجی» رژیم نیز افزوده می شود.
☚ با داشتن چنین موقعیتی، این بار، به تقاضای رژیم، بر سر پروندۀ اتمی، هیأت اعزامیش، با هیأت اعزامی امریکا در ژنو گفتگو کرده است. از ما با امریکا گفتگو نمی کنیم (قول پیشین خامنه ای)، تا پیشقدم شدن در تقاضای گفتگو، «تحولی» است که رژیم ولایت فقیه، در سیاست خارجی خود، بدان ناگزیر شده است. تا تاریخ 22 خرداد 93، نمایندگان رژیم با آلمان و فرانسه و روسیه نیز گفتگو کرده اند. قرار بر گفتگو با نمایندگان کشورهای 5+ 1 در هفته آینده است.
خبرها، در رابطه با یکدیگر، میگویند و روشن که دعوا در درون رژیم و نیز وضعیتش در منطقه، از راه رابطۀ دنیای خارج، بخصوص امریکا حل می شود:
ببینیم ارزیابی تحلیل گر امریکائی در بارۀ گفتگوهای ژنو «ایران» و امریکا چیست:
٭ امور واقعی که تغییر شکل و محتوی می دهند تا مگر گفتگوها بر سر پرونده اتمی ایران به نتیجه نرسند و فرصت جدید نیز بسوزد:
نویسنده پل پیلار، تحلیل گر پیشین سیا است و نوشتۀ خود را در 10 ژوئن 2014 (20 خرداد 93) انتشار داده است:
● گلن کسلر، روزنامه نگار واشنگتن پست، اغلب از نقش روزنامه نگاری که مشاهده واقعیت آن سان که هست و گزارش آن را به خوانندگان، خارج می شود و برای آنکه هدف سیاسی را متحقق کند که در خدمت آن است، شکل و محتوای امرهای واقع را تغییر می دهد تا بر همان نظر که می خواهد القاء کند، دلالت کنند.
از اینرو، بررسی نقش گلن کسلر در واشنگتن پست، بسی مفید است. با توجه به فراوانی دروغ که گفتمان سیاسی امریکا در بردارد، کار روزنامه گاری در رویاروئی با این همه عدم صداقت و شرافت بسیار دشوار است:
● کار کسلر، دو کسر عمده دارد که مانع می شوند او به مرادش برسد: یکی شیوه خودکامانه اش در برگزیدن امرهای واقع و اظهاریه ها، اغلب دستمایه کردن اظهاریه های جعلی، و دیگری اینکه نه تنها به خود زحمت بررسی امرهای واقع را به قصد اطمینان از صحتشان نمی دهد، بلکه در رابطه با هدف سیاسی خود، آنها را بر می گزیند و کاری هم به صحت و سقمشان ندارد.
● در اول همین هفته، کسلر سخنان پرزیدنت باراک اوباما را دستمایه کرد. در ماه گذشته، پرزیدنت گفته بود چسان حکومت او همزمان با وضع و اجرای مجازات ها علیه ایران، دست به سوی این کشور، برای حل مشکل از راه دیپلماسی دراز کرد. کسلر فکر می کند که سخنان اوباما غیر منصفانه بوده است. زیرا از سال 2006، حکومت بوش شورای امنیت سازمان ملل متحد را به وضع مجازات برضد ایران برانگیخت. در همان حال از گفتگوی اروپائیان با ایران برای حل و فصل مسئلۀ اتمی ایران، حمایت کرد.
بدینسان، سه ایراد بر ادعای کسلر وارد است: 1 – او نمی گوید که سخنان اوباما نادرست است، می گوید منصفانه نیست. زیرا کارهای رئیس جمهوری پیشین را نادیده گرفته است. و 2 – او به جای آنکه در پی تحقیق از صحت امرهای واقع گویای دو سیاست حکومت های بوش و اوباما در بارۀ ایران شود، ادعائی را می کند که آشکارا گویای نادیده گرفتن مهم ترین ابعاد این دو سیاست در سال های اخیر است. در حقیقت، حتی بعد از اینکه حکومت بوش، در 2006، در سیاست خود «تغییر عمده» (بنابر قول کسلر) داد، همچنان به ارتباط مستقیم با ایران تن نداد. پنداری دیپلماتهای ایران، خوره دارند. و این غیر از روشی است که حکومت اوباما در پیش گرفته است. در این حکومت، وزیر امور خارجه امریکا، در گفتگوی کشورهای 5+1 با هیأت ایران، مستقیماً شرکت کرد و حاصل این روش، توافق اولیه ژنو شد. ناظران سیاسی مذاکرات اتمی، متفق القول هستند که توافق ژنو نتیجۀ گفتگوهای مستقیم میان هیأت های امریکا و ایران بود.
در نتیجه، 3 – کسلر، به غلط، فرض را بر این می گذارد که کار برای رسیدن به توافق در بارۀ مسئله اتمی، یک پیشرفت مداوم و حاصل مبانی است که حکومت پیشین امریکا ایجاد کرده است. حال اینکه تاریخ می گوید حکومت بوش فرصت هائی را سوزانده است:
● یکی از فرصتهائی که حکومت بوش سوزاند، فرصتی بود که در پایان سال 2001 و آغاز سال 2002، پیش آمد. آن هنگام، دیپلماتهای ایران با امریکا، در مورد جنگ با طالبان افغانستان، کمال همکاری را میکردند. تا اینکه حکومت بوش درب را بروی آنها بست وقتی رژیم ایران را یکی از سه رژیم شر (دو شر دیگر رژیمهای عراق و کره شمالی بودند) خواند.
● فرصت بعدی را ، در سال 2003، ایران پیش آورد وقتی پیشنهاد کرد نه تنها مسئله اتم که تمامی مسائل فیمابین از راه گفتگوهای مستقیم حل و فصل شوند(آن زمان، ایران کمتر از 200 سانتریفوژ داشت و امروز 19000 سانتریفیوژ دارد، اما حکومت بوش، رابطه ایران با حزب الله لبنان و ملاحظات اسرائیل را دست آویز کرد و فرصت را سوزاند. حکومت بوش بر این گمان که کار عراق را تمام کردهاست، نمیخواست با ایران روابط داشته باشد.
انقلاب اسلامی: نویسنده به متنی اشاره میکند که در حکومت خاتمی تهیه و پیشنهاد شد، با موافقت خامنهای و خاتمی، صادق خرازی به اتفاق سفیر سوئیس در تهران، متنی را تهیه کرد که پس از تصویب خامنهای و خاتمی، از طریق وزارت خارجه سوئیس، تسلیم وزارت خارجه امریکا شد و حکومت بوش وقعی به آن ننهاد.
● فرصت سومی که حکومت بوش سوزاند، در سال 2005، بوجود آمد. در آن سال، حسن روحانی، دبیر وقت شورای امنیت ملی ایران که از سوی ایران مذاکره کننده با سه کشور اروپائی بر سر اتم بود، به اروپائیان پیشنهاد کرد ایران شمار سانتریفوژها را در 3000 متوقف کند. حکومت بوش که حتی حاضر به شرکت در گفتگوها نشده بود، به کشورهای اروپائی گفت: جز عدد صفر سانتریفوژ را نمیپذیرد.
کسلر به این واقعیت اشاره نیز نمیکند و نمینویسد که آن فرصتها را حکومت اصلاح طلب خاتمی بوجود آورد و حکومت بوش سوزاند. نتیجه این شد که احمدی نژاد به ریاست جمهوری رسید و حکومت او 8 سال ادامه یافت.
وقتی روحانی، غافلگیرانه، به ریاست جمهوری انتخاب شد، اوباما فرصت را مغتنم شمرد و با حکومت روحانی که خواستار گفتگو بود، پیش از آنکه 100 روز اول حکومتش به سر رسد، توافق اولیه را انجام داد.
● کسلر سیاست امریکا در ایران را همچون «الگوی همکاری دو حزب» توصیف میکند. دروغی که به باور در نمیآید. پل گلاستریس، در واشنگتن مونسلی، ثابت میکند که چنین توصیفی تا کجا مضحک است. مخالفت جمهوریخواهها با سیاست حکومت اوباما در قبال ایران، فرصتی برای اوباما ستیزی گشتهاست. جمهوریخواهها همه کار میکنند که مانع از به نتیجه رسیدن گفتگو بگردند. چراکه موفقیتی مهم برای ریاست جمهوری امریکا است.
«الگوی همکاری دوحزب» کجا و بردن طرح مجازاتهای جدیدS. 1881 به کنگره که ناقض توافق اولیه ژنو بود کجا؟ تازه، بر اثر تهدید اوباما به وتو کردن آن اگر به تصویب کنگره برسد، کنگره تصویب آن را به تأخیر انداختهاست. در سنا، از 60 سناتوری که طرح را امضاء کردهاند، تنها 17 تن از حزب دموکرات هستند.
● مهمترین مسئله این نیست که کسلر در ارزیابی دو سیاست دو حکومت بوش و اوباما در باره ایران برخطا است. بلکه چسبیدن به اسطورههائی است که خلاء ناشی از تحلیل صحیح را پر میکنند. یکی از آن اسطورهها ایناست که برای دست یافتن به توافق قابل قبولی با ایران، باید بر فشار به ایران، بخصوص فشارهای اقتصادی، هرچه بیشتر افزود. حال آنکه در فرصتهای سوزانده شده توافقی با ایران ممکن بود که، امروز، باوجود تشدید فشارها دور از دسترس است.
● آنچه کسلر نمیبیند فرصتی است که هم اکنون حکومت روحانی بوجود آوردهاست. هرگاه این فرصت برای انعقاد توافق قابل قبولی برای ایران مغتنم شمرده نشود، این فرصت نیز خواهد سوخت.
انقلاب اسلامی: 1 – فرصت گفتگوهای مستقیم با امریکا را روحانی ایجاد نکردهاست. در حکومت احمدی نژاد، بدون دخالت او، مشاور خامنهای، علی اکبر ولایتی و صالحی، وزیر خارجه وقت، در مسقط، با امریکا وارد گفتگوهای مستقیم شده بودند. و 2 – تحلیلگر، عواملی را که در دو طرف، در کار سوزاندن فرصتها بودند، نمیبیند: در طرف ایران، مافیاهای نظامی – مالی را نمیبیند و در طرف دیگر، جبهه سعودیها و اسرائیل و محافظه کاران جدید و همه آنها را نمیبیند که از فرصت سوزیها سود میبرند. 3 – صدها میلیارد دلار زیان بحران را مردم ایران میپردازند. و با وضع مجازاتهای اقتصادی سخت، امریکا و اسرائیل و… این مردم ایران است که از عمل باز میدارند و رژیم مافیاها است که بر ایران مسلط میکنند. 4 – در حال حاضر، با وجود ضعف مدیریت خامنهای، رژیم یا باید به توافقی تن بدهد که برای کشور همه زیان است و یا «فرصت بسوزد». 5 – راهحل ایناست که مسئله اتمی در درون کشور و با مردم کشور حل شود. یعنی نخست، امریکا بمثابه محور سیاست داخلی و خارجی رژیم از میان برخیزد.