۱۳۹۳/۰۴/۰۶- علی رضا جباری (علی آذرنگ): … به زندانیانِ جان برکف
رو کرده به اعتصابِ غذا
در این دوران درد اندود غم از هر کران جاری
که تیر و نیزۀ دژخیم از هر سو
فرو می بارد و بٌرد
صدای مردم دل خسته را
در این شب دلگیر
کنون در تیره راهِ سخت و پیچان و هراس انگیز
بجز نام و نشان تیزتک یاران جان بر کف نشانی نیست.
ده و هشت اند این مردان مردآنک
که کنج شهر بند تنگ و تاریک و توانفرسا
به یاد هاله و صابر
دل از جان شسته، برپا خاسته،
بر می کشد فریاد:
حرامم باد این دشوار عمرِ بی نشان از روز آزادی
حرامم باد ماندن
اندر این اوج ستم، بی داد، جور و جهل و خونریزی
که در هر گوشه از این شهرِ بند بی کران
در هر سوی خاک اهورایی
نباشد شعلۀ شادی
چسان آنک توانم دم فرو بستن
در این دنیای ناایمن
که هر فریاد در حلقوم انسان بشکند
در این سکوت سرد،
بی پژواک و پادآوا
حرامم باد این فردای ناروشن
که امروزش سرِ سبز هر آن گرد سخنگو با زبان سرخ
بر دار است.
حرامم باد ماندن با سکوت و درد و دژکامی
و دیدن جسم بی جان هزاران هاله و صابر
هزاران محسن و سهراب و اشکان ها
نداها و دگرجان های عاشق را
به زیر چکمۀ دژخیم.
ده و هشت اند این گردانِجان بر کف
کنون بر پا ستاده،
بوسه زن بر آستان مرگ نا هنگام
در راه اند.
دلِ چرکین از این کز دیسگی ها،
سخت و جان فرسا
اَیا مردان مردِ جان به کف
ای رهروان راه این تقدیر ناپیدا!
ببینید این درخشان چهرۀ خورشیدِ فردا را
ز پشتِ تیره گون یلدا!
چرا این سان شتابان سویِ نابودن
مگر بودن،
به صبر کارسازِ آفرینشگر دل آکندن
نشانی از توانایی و چالاکی،
امید و پایداری نیست؟
تن و جان ِ ستبرِ پهلوانی تان
شما ای خیلِ جان بر کف
امید پرتوانِ پرتو افشان پیکر خورشید رخشا را
به دل می پرورد یاران!
برای دیو خو اهریمنِ بدخواه تان آنک
شماری هرچه کمتر از شما بهتر
چراغ مردمان خسته از نا مردمی بادا
ز دیدار ستبر سینه تان در رزمِ اهرمن
فروزان تر!
فروغِ جانتان بادا به راهِ مردمِ رهجویِ آزادی
درخشان تر!
تن و جانِ شما همراه بادا
در چنین روزانِ از شب تیره تر جانان!
مبادا جسم و جانتان را گزندی
بویه تان گر هست پیروزی در این میدان!
شکیبایی است یاران راهتان تا روزِ پیروزی
ز پشت این شب دیرنده آید روزِ نوروزی
علی رضا جباری
(علی آذرنگ)
4/4/90( 11/6/24)