۱۳۹۳/۰۴/۰٧- مازیار شکوری گیل چالان: روایت حکومتی ازکودتای سی ام خرداد ماه سال شصت علیه منتخب تاریخ ایران که با سکوت، تحریف و سانسور بسیاری از جریان های فکری و سیاسی مخالف و متضاد با یکدیگر شکل پذیرفته، دامنۀ این روایت را بسیار گسترده و متنوع نموده است. این قلم در قسمت اول مقالۀ “نقدی بر روایت حکومتی از کودتای سی خرداد شصت”، به نقد این روایت پیرامون انتخاب اولین رئیس جمهور، انتخاب نخست وزیر و جنگ پرداخت.
قسمتی از فیلم روایت انقلاب، ساختۀ مجموعه فرهنگی روایت فتح:
* «بنی صدر روز بیست و دو بهمن به مردم گفت که روز چهارده اسفند سالروز مرگ مصدق، باز با اونها سخن می گه. غائله ای که چهارده اسفند بپا شد، انفجار باروت هایی بود که او در این مدت روی هم تلنبارشون کرده بود . . . اما بالاخره روز موعود بنی صدر فرا رسید. اون روز دانشگاه تهران از صبح زود شلوغ بود. شعار دادن ها از همون موقع شروع شد، ولی سر و صداها از وقتی بنی صدر پاشو توی دانشگاه گذاشت بلندتر شد. همه انگار شمشیرشون رو از رو بسته بودند. شعارها تند تر از همیشه بود. اون، همون اول سناریوی اون روزش رو برای مردم گفت.
بنی صدر: می گویند … می گویند بلندگو رو رفته اند بالای درخت قطع کرده اند. لطفاً اونها… شما که بلندگو رو برقرار کردید، خودتون هم حفظ از آن رو به عهده بگیرید… آرام باشید…
در واقع هر بار که بنی صدر مردم رو به آرامش دعوت می کرد، جمعیت ملتهب تر از قبل می شد، اما اصل درگیری با دستور بنی صدر شروع شد.
بنی صدر: شمایی که از چماقدارها نیستید، اطراف اونها رو تخلیه کنید تا من از مردم بخواهم، خودشون به حساب اونها برسند.
در واقع مردمی که بنی صدر با اونها سخن می گفت همون میلیشیا، شاخۀ نظامی مجاهدین خلق بودند. بنی صدر بین صحبت هاش ، کارت شناسایی دستگیر شده ها رو به همه نشون می داد و می گفت عضو کدوم حزب و گروه اند. او تا وقتی پشت تریبون بود، به این کار ادامه داد.
بنی صدر: همه ملاحظه می فرمایید که از چه نوع اشخاصی هستند.
مراسم تبدیل شده بود به یک میتینگ بزرگ سیاسی بین دو گروه موافقان و مخالفان بنی صدر و بنی صدر در حقیقت خودش سرکردۀ گروه موافقان بود. بالاخره بنی صدر حکم رو صادر کرد.
بنی صدر : شما، مردم، اینها رو با آرامش از اینجا بیرون کنید … اینها رو بیرون کنید.
همین درخواست ساده کافی بود تا التهاب جمعیت رو به حد انفجار برسونه. زد و خورد و درگیری و دستگیری تا چهار پنج بعد از ظهر ادامه داشت. روز شنبه 16 اسفند، تیتر اول روزنامه های مخالف و موافق بنی صدر حادثه روز پنجشنبه بود»
“قسمتی از فیلم مستند روایت انقلاب”:
نگاهی اجمالی به میتینگ چهاردهم اسفند:
مسلم یکی از رویداد هایی که نقطه عطف در وقایع پس ازانقلاب ایران و بالاخص دوران ریاست جمهوری بنی صدر بوده و میباشد، میتینگ چهاردهم اسفند است. چهاردهم اسفند سال پنجاه و هفت بنی صدر با اعلان عمومی قصد دارد تا از زحمات مرحوم دکترمصدق تقدیر و تشکرنموده و باری دیگربه راه او که مبنی بر استقلال و آزادی برمبنای موازنۀ عدمی می باشد پای بفشرد. اما آنچه رخ مینماید حمله و توهین علنی نیروهای سازمان دهی شده حامی خمینی و حزب جمهوری اسلامی به تجمع مردمی و تجلیل از مرحوم دکتر مصدق است. این رویداد از این حیث نقطه عطفی در تاریخ می باشد که همچون قطب نما و یا به وضوح بیشتر خط و ربط های نیروهای سیاسی و فکری روز ایران را از پنهان به پیدا آورد. آنها که در ظاهر با ربودن شعار “نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی” سعی در اغفال جامعۀ ایران داشتند، اکنون به مراسم تجلیل از بانی و به ثمرنشانندۀ این شعار حمله می برند. مسلم مواضع آن روز تمامی جریان های فکری و سیاسی می توانست و می تواند میزان پای بندی جریان مطبوعشان به راه و رسم استقلال و آزادی ایران را که مشی و منش مرحوم مصدق بود را بر تاریخ نمایان نماید. در این روز بود که بنی صدر اوراق هویت چماق بدستان اجیر شده از سوی حزب جمهوری اسلامی را که هنگام حمله به شرکت کنندگان دستگیرشده بودند را پشت تریبون برای ملت قرائت کرد تا هویت و خوی خیانت پیشگی سرانشان، بر همگان عیان شود. اوراق هویت مهاجمان، نشان از حمله ای سازمان دهی شده ازسوی حزب جمهوری اسلامی، دفتر نخست وزیری و نهاد های انقلابی داشت.
در فیلم روایت انقلاب، آنچه مشهود است اینکه، رژیم میتینگ چهاردهم اسفند را غائله خوانده و سعی بر این دارد تا همواره با وارونه نمایی تاریخ، رئیس جمهور را مسئول و عامل درگیری معرفی نماید. اما این قلم در این سطور با استناد به شواهد تاریخی به نقد روایت حکومتی از چهاردهم اسفند خواهد نشست.
اول: دادستانی و دیوان عالی کشور بعدها کتابی تحت عنوان “غائله چهارده اسفند” منتشرکردند که خود به مصداق اقرار العقلا علی انفسهم جایز، خط بطلانی بر ادعاهای رژیم در مورد به خشونت کشیدن میتینگ چهاردهم اسفند کشیده و کاملاً گویای این حقیقت است که حزب جمهوری اسلامی و نهادهای به اصطلاح انقلابی از قبل طرح و برنامۀ حمله به میتینگ مذکور را داشته اند. در بخشی از این کتاب می خوانیم:
«گروه عظیمی از حزب الله از صبح چهارده اسفند در دانشگاه فعالانه حضور داشته جهت یاری پاسداران یک مینی بوس از کمیته قزوین اعزام شده بودند. همین پاسداران بودندکه در قطع سیم های بلندگو شرکت داشتند. شرکت حزب الله و پاسداران بر علیه بنی صدر طبیعی بود، سپاه بدون هیچ واهمه و ملاحظه ای مانند کوه در برابر بنی صدر می ایستد. اگر چهارده اسفند بدون حضور نهادهای انقلاب و پرخاش آنان و بدون نعره های حزب الله پایان می یافت، اکنون ما مسلماً در این اوج گذرگاه انقلاب گام بر نمیداشتیم»
غائله چهارده اسفند/ صفحه چهار صد و هشتاد و هشت الی چهار صد و نود و یک
دوم: همچنین نامه مورخه بیست و دوم اسفند سال پنجاه و نه، به خمینی می نویسد:
«ما در دیدار روز دوشنبه یازدهم اسفند در منزل آقای موسوی اردبیلی آنقدر با محبت و گرمی با ایشان برخورد کردیم و در حل مشکل وزیران دارایی و بازرگانی جلو رفتیم که امید داشتیم بر تفاهم ها افزوده شده است و هرگز باور نمی کردیم که آقای بنی صدر سه روز بعد از این دیدار چنین رفتاری از خود نشان خواهند داد».
آنچه از این نامه بدست می آید اینکه، رهبران حزب جمهوری از قبل جهت حمله و به خشونت کشیدن میتینگ چهاردهم اسفند برنامه ریزی و تدارکات لازم را دیده بودند.
بهرحال ایستادگی بنی صدر در برابر چماق بدستان مهاجم به میتینگ تجلیل از مرحوم دکتر مصدق، کار را به آنجا رساند که جریان های مختلف را مجبور به اعلام موضع در قبال چماق بدستان و سردمدارانشان نمود. مخالفان بنی صدر اینگونه اعلام موضع کردند:
سید محمد بهشتی که نامه اش به خمینی مؤید نقشۀ از پیش طراحی شده برای تهاجم به میتینگ چهاردهم اسفند بود اعلام داشت:
«آنچه الآن مطرح است دفاع از افراد مظلومی است که در حوادث دانشگاه کتک خوردند و گرفتار شدند و الآن از رئیس جمهور شکایت دارند»
انقلاب اسلامی/ بیست و یکم اسفند پنجاه و نه
علی خامنه ای:
«عناصر مومن و متعهد را کتک زده اند»
نمازجمعه تهران/ پانزدهم اسفند ماه پنجاه و نه
محمد علی رجایی:
«ضد انقلاب پایگاه جدیدی پیدا کرده است تحت عنوان حمایت از رئیس جمهور»
انقلاب اسلامی/ هجدهم اسفند پنجاه و نه
بهزاد نبوی:
«از جمع موجود در این روز و از دست زدن ها و سوت کشیدن های پی در پی کاملا مشخص بود که چه جمعی هستند. حتی در این جمع یک بار هم الله اکبر گفته نشد»
کیهان/ شانزدهم اسفند پنجاه و نه
صادق خلخالی:
«رئیس جمهور به قانون اساسی که خونبهای ملت ماست، خیانت کرده»
انقلاب اسلامی/ هجدهم اسفند پنجاه و نه
از هر روی حزب چماق بدستان که با اسناد ارائه شده طرح وحشیانه حمله به تجمع سالگرد مرحوم مصدق را ریخته بود، از فردای آن روز خود را محق و طلبکار جلوه داد. گرچه تاکنون ملت باور به ادعای حزب چماق بدستان نداشته اند. اما شاهدان ادعای بنی صدر هم کم نبودند.
مهندس علی اکبر معین فر دراین مورد میگوید:
«معلوم بود که عده ای به قصد بر هم زدن سخنرانی رئیس جمهور آمده بودند. وقتی رئیس جمهور گفت مردم اینها را دستگیر کنند و تحویل دهند، دیدیم تک و توک اینها را دستگیر کردند و داخل ساختمان کتابخانه می آوردند و اوراق شناسایی و وسایلی از قبیل چاقو و پروفیل آهنی و غیره ازشان می گرفتند… اگر آزادی آنقدر محدود باشد که رئیس جمهور مملکت نتواند صحبت کند باید فاتحۀ همه چیز را خواند»
انقلاب اسلامی/نوزدهم اسفند پنجاه ونه
دبیرکل فقید نهضت آزادی هم در این میان سوی حق را گرفته و خطاب به هاشمی رفسنجانی عنوان داشت:
«شما تمام تقصیر را انداختید گردن رئیسجمهور. گروهک به اصطلاح حزب الله نه تنها در 14 اسفند باعث اخلال در مراسم شدند، که شروع کنندۀ تظاهرات و ممانعت ها بودند. آیا ریاست مجلس، آقای رفسنجانی، باید نسبت به اینگونه اخلال ها سکوت رضامندانه داشته باشد؟»
انقلاب اسلامی/بیستم اسفند پنجاه ونه
واقعا رئیس جمهور در میتینگ چهارده اسفند باعث و بانی خشونت ها بود؟ نگاهی به عملکرد بنی صدر هم خالی از لطف نمیباشد. چرا که شواهد دال بر این است که رئیس جمهور فقط سعی در آرام نمودن شرکت کنندگان و ادامۀ مراسم مذکور داشته. بنی صدر خطاب به شرکت کنندگان که مورد ضرب و جرح از سوی چماقداران اجیر شده از سوی حزب جمهوری اسلامی و نهادهای انقلابی قرار گرفته و به تقابل پرداخته بودند گفت:
«شما مردم اینها را با آرامش از اینجا بیرون کنید. اینها را بیرون کنید. گرفتید، بیاورید تحویل دهید»
چهارده اسفند روزی بود که واقعاً چماقداران که هیچوقت مورد تعرض قرار نگرفته بودند، باور نداشتند که اینبار مردم اینچنین در تقابل با آنها برخیزند و به شدت به ضرب و جرح اینان همت گمارند. اما رئیس جمهور خطاب به مقابله به مثل کنندگان گفت:
«آقا نزنید. رفتار چماق دارها را با خود آنها نکنید. نزنید بابا. گرفتید، بیاورید تحویل دهید، شما رفتار چماقدارها را نکنید .شما که آنجا هستید، آنها را بیاورید. بگویید نزنند. نگذارید با دستگیر شدگان بدرفتاری کنند. خودتان با آنان کتک کاری نکنید. گرفتید، بیاورید تحویل دهید»
آیا چنین خطابی به جمعیت، دامن زدن به شعله های خشم بود یا خشونت زدایی؟:
عملی که بنی صدر در افشای چماق بدستان یا بهتر بگوییم مراکز تجهیز کنندۀ چماقداری انجام داد، یقیناً در تاریخ نظیر نداشته. بنی صدر از مردم و شهربانی خواست تا چماقداران مهاجم را دستگیر و اوراق هویتشان را به او تسلیم نمایند. بنی صدر پشت تریبون با قرائت کارت های شناسایی، برگۀ مأموریت و اسم و رسم چماقداران دستگیر شدۀ ستون پایه هایی که چماقداری را راه و رسم، و چماقداران را تجهیز می کردند در حضور ملت افشا کرد. بسیاری از چماق بدستان عضو سپاه پاسداران، کمیتۀ انقلاب اسلامی، بنیاد های انقلابی، دفتر نخست وزیری، حزب جمهوری اسلامی و. . . بودند. بنی صدر حتی چاقو، زنجیر، پنجه بکس و کلت توقیف شده از چماق داران را به ملت نشان داد. گوشه هایی از افشای چماقداران از زبان بنی صدر:
«یکی از دستگیر شدگان از کمیتۀ مرکزی انقلاب اسلامی قزوین حکم ماموریت دارد. یکی دیگر کارت حزب جمهوری اسلامی قزوین را دارد. یکی از دستگیر شدگان نیروی ویژۀ نخست وزیری است»
بنی صدر تفنگی که از چماقداران توقیف شده بود را به ملت نشان داد و گفت:
«با این به استقبال رئیس جمهور آمده اند. ترجیح می دهم امروز بدست تبهکار چماقدارن کشته شوم، بلکه رسم چماقداری در این کشور از میان برود».
همین برخورد قاطع بنی صدر بر محور حقمداری و کتمان نکردن از ملت بود که برای گردانندگان چماقداری گران آمد تا بحث شکایت از رئیس جمهور را در دادگستری طرح و طلبکارانه با وی برخورد نمایند.
بنی صدر در نامۀ مورخه هفدهم اسفند ماه پنجاه و هفت پیرامون خط و ربط چماقداران به خمینی عنوان می دارد:
«امروز دیگر همه می دانند که سازمان چماقداران را این آقایان (بهشتی، هاشمی رفسنجانی) مى گردانند و با صراحت نیز تهدید مى کنند. دایرۀ تهدید، دور بود، اینک نزدیک مى شود و به نزدیکترین کسان شما رسیده است. رادیو و تلویزیون و قلم و تریبون مجلس و… در انحصار آنهاست»
بنی صدر چند روز پس از روند پرونده سازی دادگستری علیه شرکت کنندگان در میتینگ چهاردهم اسفند، در بیستم اسفند ماه در نامه ای به خمینی نوشت:
«بفرمائید یک نفر برود، دادگسترى ببیند چه کسانى به اینکار رسیدگى می کنند؟ و چگونه رسیدگى مى کنند. بخدا همه دارند از همه چیز مأیوس مى شوند، خدا را خوش نمى آید. چند بار عرض کرده ام، عیب شما اینست که نه اعتماد مى کنید و نه تحقیق».
واقع این بود که دستگاه قضایی کشور از استقلال برخوردار نبود. سید محمد بهشتی دبیرکل حزب جمهوری اسلامی به عنوان رئیس قوۀ قضائیه، هم در مقام شاکی بود، هم درمقام شاهد، هم در مقام قاضی صادرکنندۀ حکم، هم درمقام مأمور اجرای حکم. در واقع دستگاه قضایی اهرم اجرایی بود برای حزب جمهوری اسلامی. این بود که رئیس جمهور در اعتراض به دستگاه قضایی و سید محمد بهشتی گفت:
«اگر قرار بود کسی که عنوان دادستانی را دارد، خودش تشخیص بدهد، خودش هم نیروی مسلح داشته باشد و این نیروی مسلح را بفرستد و دستگیر کند و کسی هم نتواند بپرسد چرا دستگیر کردی و چه کسی به تو اعلام جرم کرد، که دیگر قوای سه گانه لازم نیست»
انقلاب اسلامی/ نوزدهم آبان پنجاه و نه
قول بنی صدر صادق بود. چرا که استقلال قوا از ضروریات بی چون و چرای نظامات حکومتی است که تضمین کنندۀ جلوگیری از استبداد باشد. بنی صدر همچنین بر این نکته تأکید داشت که برابر قانون، رئیس قوۀ قضائیه نمیتواند و نباید وابستگی حزبی داشته باشد. بنی صدر عنوان کرده بود:
«بنابر قانون، قاضی نمی تواند عضو حزب باشد، رئیس دیوان عالی کشور عضو و دبیر کل حزب جمهوری است»
انقلاب اسلامی/ بیستم آبان پنجاه و نه
با این اظهارات رئیس جمهور، سید محمد بهشتی که دبیر کلی حزب چماق به دستان و ریاست دستگاه قضایی را برعهده داشت، در مقام عکس العمل برآمده و گفت:
«مطابق کدام قانون قاضی نمی تواند عضو حزب باشد؟ مثل اینکه قوانین، آن قوانینی است که در ذهن ایشان هست و باید بگویم کجاست آن قوانین؟»
انقلاب اسلامی/ چهاردهم خرداد شصت
در پاسخ به سؤال سید محمد بهشتی، اینبار روزنامۀ انقلاب اسلامی ذیل سخنان بهشتی با تیتر «آقای بهشتی! طبق این قانون» در صفحه اول خود به اصل قانونی اشاره و درج نمود:
«مادۀ پنجاه و دوم قانون اصول تشکیلات عدلیه: بمنظور حفظ بی طرفی کامل در انجام وظیفه و رعایت احترام شئون قضایی، عضویت متصدیان مشاغل قضایی در احزاب سیاسی، جمعیت های وابسته به آنها و هر گونه تبلیغات حزبی و انتشار روزنامه یا مجله سیاسی و حزبی ممنوع است. تخلف از مفاد این ماده، موجب تعقیب دادگاه عالی انتظامی و انفصال از خدمات قضایی خواهد بود».
برابر این قانون و اظهارات بنی صدر و بهشتی، چند نکته قابل ذکر است:
اول: قانون مذکور نه فقط شامل رئیس قوۀ قضائیه، بلکه شامل تمامی کارکنان قضایی به گونG عام بوده، از قضات و غیرقضات.
دوم: برابر این قانون، فقط عضویت در احزاب و دسته های سیاسی برای کارکنان مشاغل قضایی تخلف نبوده، بلکه حتی تبلیغات حزبی و حتی انتشار روزنامه و مجله های سیاسی هم تخلف از قانون محسوب می شده.
سوم: تخلف از این قانون، جرم و در خور مجازات انفصال از خدمات قضایی بوده.
چهارم: برابر این مادۀ قانون، رئیس قوۀ قضائیه به گونه اولی نمی باید عضویت در احزاب سیاسی و اعلام مواضع سیاسی می داشته.
پنجم: سید محمد بهشتی به عنوان رئیس دستگاه قضایی، با توجه به دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی موسوم به حزب چماق بدستان، خود به علت تخلف از قانون، مجرم و مستحق مجازات بوده.
ششم: سید محمد بهشتی با واکنش به ایراد حقوقی از سوی بنی صدر در مورد مذکور، یا علم به قانون نداشته که در این صورت از سواد حقوقی برخوردار نبوده، و یا از مادۀ قانونی مطلع اما تعمداً در مقام انکار آن برآمده، که در هر دو صورت از عدالت ساقط بوده.
حال این قوۀ قضائیه با چنین ریاستی که خود دبیرکل حزب چماق بدستان و فاقد عنصر عدالت قضایی بوده، چه بر سر این ملت می آورد و می آورد؟؟؟
پایان قسمت دوم