در پاسخ نوشت:
” I’m not very fan of football (or the sports in general), but these kids are really amazing!
The spirit in the air, after the 2010 earthquake and the later rescue of the miners is that we are really capable of defeating destiny. The way people sing our national anthem is INSANE. That song has been growing and growing in the hearts of the common man. At its climax it says:
Or you’ll be the tomb of the FREE!!
Or the shelter against oppression!! “
ترجمه: من زیاد طرفدار فوتبال( ورزش در کل) نیستم، اما این بچه ها شگفت انگیز هستند. روحیه و جرئت در هواست، بعد از زلزله سال 2010 و بعدا نجات معدن چیان( معدن چیان که در عمق بیش از هزار متری زمین چند هفته ای گیر افتاده بودند.) این حالت (در میان مردم) ایجاد شده است که ما قادر به شکست دادن سرنوشت هستیم. گونه ای که مردم سرود ملی را می خوانند دیوانه وار است. سرود در قلب مردم عادی هر روز بیش از روز قبل در حال رشد است. در اوج سرود این عبارات را می بینی:
تو آرامگاه آزادگان خواهی بود
تو پناهگاه بر ضد ظلم و سرکوب خواهی بود
https://www.facebook.com/notes/dr-zombie/translate-chilean-national-anthem/733930266663055
در پاسخ نوشتم:
این را نمی دانستم. بله با رشد چنین اعتماد بنفسی تا آخر را می توانند بروند. من طرفدار شدید فوتبال نیستم، اما جام جهانی استثناء می باشد… اصلاً نمی دانستم که نجات معدن چی ها چنین اثر عمیقی بر مردم گذاشته است.
در پاسخ نوشت:
Yes, after the dictatorship, the sense of being patriotic was considered too right-wing. It took over a decade to recover that as something more “normal”: Sports fans were the main cause. Over the last decade, the national anthem was gaining reputation as something that unite people. And now it does. So when the chilean miners were rescued, singing the national anthem was kind of the logical (emotional) response. Now in the world cup, with thousands of chileans in the stadiums,this trend it’s going to reach a higher level
ترجمه: “بله، بعد از دیکتاتوری (دیکتاتوری پینوشه بعد از کودتای ۱۹۷۳ بر علیه النده)، احساس وطن دوستی/patriotism بیش از حد (احساسی) دست راستی بحساب می آمد. بیش از یک دهه لازم شد تا آنچیزی که معمولی ترین است دوباره بدست آورده شود. طرفداران ورزش علت اصلی آن بودند. در طول دهۀ، اخیر، سرود ملی اعتبار خود را به عنوان چیزی که مردم را متحد می کند بدست آورده است. و هم اکنون اینکار را انجام می دهد. بنابراین وقتی معدن چی ها نجات داده شدند، خواندن سرود ملی نوعی پاسخ منطقی (احساسی) به اینکار بود. اکنون جام جهانیست و در حالیکه هزاران شیلیایی در استادیوم هستند این گرایش به مرحله بالاتری خواهد رسید.”
قبل از انقلاب که مسابقات فوتبال کشورمان را نگاه می کردم، چیزی که برایم واضح و مبرهن بود این بود که تیم ملی وقتی خود را در مقابل تیم های بنام می دید، روحیه خود را می باخت و در حالت دفاعی عجولانه و انباشته از ترس قرار می گرفت. البته این روحیه آینۀ وضعیت روحی جامعه ای بود که در زیر یوغ استبداد زندگی می کرد و فردی بر آنها فرمان می راند که نتیجه کودتای ٢٨ مرداد بود. وضعیت بگونه ای بود که بسیاری از دوستانم به حالت مسخره و شوخی، ایران را ایالت پنجاه و یکم امریکا می خواندند. ولی انفجار انقلاب و اینکه ملتی در یک انفجار عظیم معنوی، معمار سرنوشت خود شد و گل را بر گلوله پیروز کرد، سبب رشد فوق العادۀ اعتماد بنفس در جامعه شد. در آن زمان در این فکر بودم که اگر تیم ملی فوتبال را آزاد بگذارند به علت بهره بری از این روحیۀ اعتماد بنفس، در بازی های بین المللی شگفتی ها خلق خواهد کرد. ولی وقوع کودتای ٣٠ خرداد شصت بر علیه جمهوریت و تبدیل بهار آزادی به خزان و سرکوب سیستماتیک جامعه، اعتماد به نفسی که انقلاب در جامعه ایجاد کرده بود را تا حد زیادی در هم شکست و البته انعکاس این ضعف اعتماد را در بازی فوتبال دیدیم و می بینیم.
کوتاه سخن اینکه، وقتی نجات چند معدن چی در کشوری روحیه شکسته شده در زیر دیکتاتوری را به اعتماد بنفس تبدیل می کند، تصور خلق بزرگترین انقلاب قرن بیستم و تاثیر عمیق آن در روحیۀ شرکت کنندگان، زیاد مشکل نیست. در اینجاست که نقش تخریبی کسانی که به جای نقد انقلاب بهمن، به انقلاب و شرکت کنندگان آن می تازند و از آنها طلب توبه می کنند و نسل جوان را از دست زدن به انقلاب برای به نتیجه رساندن اهداف دموکراتیک و عدالتخواهانه انقلاب ۵۷ می ترسانند، در ویران کردن اعتماد بنفس در جامعه (و در نتیجه خود را در سراب اصلاح پذیر بودن رژیم، زندانی کردن) بگونه ای شفاف دیده می شود. نمی شود از طرفی بر بزرگترین اثر کار جمعی ملتی تاریخی تاخت و از طرف دیگر انتظار داشتن اعتماد بنفس جامعه را داشت. اعتماد به نفسی که پیش شرط بالفعل کردن توانایی های مردم (که تیم ملی آینۀ آن می باشد.) می باشد. راه چاره چیست؟ آیا راه چاره جز دیدن واقعیت آنگونه که رخ داده است و آشتی کردن با انقلاب بهمن و در نتیجه از طریق بکار گیری عقل نقاد به نقد انقلاب نشستن، نقاط قوت و ضعف آن را یافتن و اینگونه از طریق فرا خواندن نسل جوان به ادامۀ انقلاب، اعتماد به نفس در جامعه را صد چندان کردن، است؟