back to top
خانهنویسندگانتبار شناسی کودتای خرداد شصت (بخش سوم)

تبار شناسی کودتای خرداد شصت (بخش سوم)

delkhaste mahmoud ١٣٩٣/٠۴/١٣- محمود دلخواسته: ” بنی صدر بعد از پیروزی، در چند مصاحبه اعلام کرد که یکی از معانی پیروزی عظیم او این بوده که جامعۀ ایرانی در این انتخابات کوشید حزب جمهوری را به جهت انحصارگرایی و قبضه کردن انقلاب رد کند. او در یکی از اولین مصاحبه هایش بعد از پیروزی اعلام می کند که ملت ایران به او این وظیفه را محول کرده تا “اهداف انقلاب را بازسازی دوباره کرده و آن را از دست مشتی فاشیست روحانی نجات بخشد.”
 
خمینی و انتخاب بنی صدر:
 
در اولین انتخابات ریاست جمهوری شورای نگهبانی وجود نداشت تا از قبل تصمیم بگیرد که چه کسانی حق دارند که خود را نامزد ریاست جمهوری کنند یا نکنند. از این نظر و اینکه در این انتخابات بر خلاف انتخابات بعدی، هیچ ادعای تقلب در انتخابات، چه در آنزمان و چه بعداً نشد، می توان گفت که این انتخابات، آزادانه ترین انتخابات ریاست جمهوری بوده که در تاریخ جمهوری اسلامی انجام شده است. یکی از آخرین نمونه های اظهارات در مورد آن انتخابات، سخنان علی لاریجانی میباشد، که انتخاب بنی صدر را نه نتیجه تقلب در آرا، بلکه: “بنی صدر با لفاظی و فریب کاری توانست آرا را جمع کرده و رئیس جمهور شود”(29). همچنین بسیاری، هم در محافل سیاسی، و هم در محافل آکادمیک، این امر واقع را در کانتکستی (contexte) مجازی قرار داده اند تا نشان دهند که با وجودی که بنی صدر در انتخاباتی آزاد انتخاب شده بود، ولی چون اکثریت مردم ایران از خود نظری مستقل نداشتند، به این علت رأی خود را برای آقای بنی صدر به صندوق ها ریختند که خیال می کردند رأی آقای خمینی هم همین است. به بیان دیگر، بنا بر رابطۀ مرجع و مقلد، مردم خود را مکلف دانسته اند که به بنی صدر رأی دهند، زیرا فکر می کردند نظر آقای خمینی بر بنی صدر معطوف است. بنابراین رأی به بنی صدر را نمی توان رأی اصیلی به باورهای آزادیخواهانه او و یا تأییدیه ای بر مخالفتش با دیدگاه های استبدادی حزب جمهوری و اقمارش قلمداد کرد، بلکه باید آن را در ساختار سنتی و تقلیدی جامعه آن روز ایران که تبعیت از نظر مرجع تقلیدی مثل آقای خمینی را بی چون و چرا کرده بود، فهمید. بگذریم از اینکه این تفسیر از رأی اکثریت مردم ایران در درون خود به نوعی توهین به شعور و وجدان جمعی مردم را داراست، ولی از آنجا که در میان تحلیلگران سیاسی مقبولیت دارد، لازم است با دقت مورد بررسی قرار دهیم.    
 
اعتبار نظریۀ بالا منوط به تحقق حداقل دو شرط  است: ١- آقای خمینی صریحاً و یا تلویحاً از نامزدی بنی صدر حمایت کرده باشد و ٢- نامزدهای دیگر با  توجه به نظر مثبت آقای خمینی به بنی صدر، و بنابراین علیرغم اطمینان از شکست خود پذیرفته بودند که در مسابقه ای شرکت کنند که از قبل می دانستند آنرا باخته اند. 
 
آیا آقای خمینی صریحاً و یا تلویحاً از نامزدی بنی صدر حمایت کرده بود؟ همانگونه که در ادامۀ بحث خواهیم دید امور واقع- نه تحلیل و تفسیرهای ذهنی محض- به ما می گویند که نه تنها آقای خمینی، صریحاً و یا تلویحاً، از هیچ نامزدی حمایت نکرد، بلکه بر بسیاری معلوم بود که اصلاً با نامزد شدن بنی صدر مخالف بوده است. اول اینکه خود بنی صدر صریحاً شرط نامزدی خود را این قرار داده بود که آقای خمینی در انتخابات ریاست جمهوری دخالت نکند و این را در همان زمان اظهار کرد: ” …آنروز رفتم خدمت امام- امام حاضر است، از او بپرسید- گفتم که اگر شما می خواهید دخالت بفرمایید، تأییدی بکنید، من داوطلب نیستم، برای اینکه رئیس جمهور باید روی پای خودش بایستد. و اگر نتواند رأی عمومی را خودش بدست بیاورد، مشکل که پیش آمد، نمی تواند مقاومت کند. تجربۀ دولت بازرگان کافیست. گفت، نه، من هیچ قصد مداخله ندارم. گفتم پس من داوطلبم”(30).
 
دیگر اینکه نه تنها آقای خمینی از بنی صدر حمایتی به عمل نیاورد، بلکه بر بسیاری از مردم واضح بود که آقای خمینی با ریاست جمهوری بنی صدر مخالف است. برای نمونه اریک رولو فرستادۀ روزنامه لوموند در ایران نوشت: “در محافل عموماً مطلع، گفته می شود که رهبر انقلاب از موضعگیری های آقای بنی صدر که زمانی فرزند معنوی او به شمار می رفت، ناراضی می باشد. با اینحال به نظر می رسد که برادر، نوه و داماد رهبر انقلاب، از آقای بنی صدر حمایت می کنند، اما دختر امام از زن ها دعوت کرد که به آقای حبیبی رأی دهند. ایرانیان بدون اینکه به درستی بدانند کدامیک از کاندیداها از پشتیبانی امام خمینی برخوردار است، با اینکه این اطلاع برای بسیاری از آنها ضرور است، به سوی صندوق های رأی خواهند رفت”(31).  البته قبلا هم خود آقای خمینی به بنی صدر گفته بود که به سه دلیل با نامزدی اش مخالف است: ” اول اینکه مخالف ولایت فقیه هستم. دوم اینکه، مخالف مالکیت خصوصی هستم و سوم، اگر رئیس جمهور شوم دست و پای آخوندها را از ادارات جمع می کنم”(32). مخالفت آقای خمینی با نامزدی بنی صدر تا حدی بود که حتی روز قبل از رأی گیری سعی کرد که بنی صدر از نامزدی کناره بگیرد: “روز پیش از رأی گیری، هاشمی رفسنجانی وارد جلسه شورای انقلاب شد و گفت: احمد آقا تلفن کرد و گفت مدرسین قم می گویند که بنی صدر به سود حبیبی کنار برود و بعد نخست وزیر بشود. گفتم: خوب می دانم که ریاست جمهوری در کار نیست، بلکه انتخابات فردا، تعیین راست و دروغ دو ادعاست: شما آقایان که حزب جمهوری را تشکیل داده اید، مدعی هستید که مردم به اطاعت از روحانیان انقلاب کرده اند. ادعای من اینست که مردم برای تحقق اصولی انقلاب کردند که در طول قرن، دو انقلاب دیگر برای متحقق کردن شان بعمل آورده اند”(33).  در همین رابطه بود که بنی صدر بعد از پیروزی در چند مصاحبه اعلام کرد که یکی از معانی پیروزی عظیم او این بوده که جامعۀ ایرانی در این انتخابات کوشید حزب جمهوری را به جهت انحصارگرایی و قبضه کردن انقلاب، رد کند. او در یکی از اولین مصاحبه هایش بعد از پیروزی، اعلام می کند که ملت ایران به او این وظیفه را محول کرده تا “اهداف انقلاب را بازسازی دوباره کرده و آن را از دست مشتی فاشیست روحانی نجات بخشد”(34).  یا: “این تنها انتخابات (ریاست جمهوری) نبود، بلکه یک انقلاب بود. با وجود رفتار شرم آور رادیو و تلویزیون و نقض مستمر به اصطلاح بی طرفی اشان، و با وجود تبلیعات فریبکارانۀ مطبوعات بر علیه من که به وسیلۀ حزب جمهوری اسلامی رهبری می شد، که در واقع مشتی از روحانیان فاشیست می باشند که ادعای پیروی از امام را دارند، و با وجود موجی از اتهامات، مردم من را بر گزیدند”(35).  غیظ و خشم آقای خمینی نسبت به انتخاب شدن بنی صدر، آنهم با آن تعداد رأی باور نکردنی، حتی در مراسم سوگند در بیمارستان قلب، از چشمان تنها خبرنگار خارجی حاضر در مراسم، پنهان نماند. اریک رولو در مصاحبه با نویسنده گفت: “من بسیار متعجب شدم، وقتی رفتار سرد و با فاصلۀ خمینی را در برابر بنی صدر دیدم”(36). امر واقع دیگری که به صراحت نشان از شدت مخالفت آقای خمینی با بنی صدر می دهد این است که در مراسم سوگند، بنی صدر این واقعیت را تکرار کرد که رئیس جمهور، مشروعیتش را از آراء مردم گرفته است. شاید دانستن این موضوع برای نسل امروز جالب باشد که به نظر میرسد که به امر مستقیم آقای خمینی این قسمت از سخنان رئیس جمهور در پخش سراسری از تلویزیون سانسور شد، ولی به علت جنجالی که به پا شد و هنوز آقای خمینی و حزب جمهوری در موقعیتی نبودند که از سانسور علنی اولین رئیس جمهور در مراسم سوگند خوردن دفاع بکنند، مجبور شدند که کاسه کوزه ها را بر سر موسوی خوئینی ها که تنها دستور را اجرا کرده بود، بشکنند و او را مجبور به استعفا کنند(37). 
 
دیگر اینکه در زمان تبلیغات، گروه تبلیغاتی بنی صدر برنامه ریزی کرده بودند در پوسترهای تبلیغاتی بنی صدر هیچ تصویر و گفته ای از آقای خمینی بکار گرفته نشود. به گفتۀ آقای احمد سلامتیان که در آنزمان مسئول کمپین بنی صدر بود، هم خود آقای بنی صدر و هم تیم مشاورانش مصمم شده بودند که در پوستر ها از عکس های آقای خمینی استفاده نشود و این بدین خاطر بود که همگی بر این نظر بودند که رأی به بنی صدر باید تنها رأی به برنامه و نظرات خود او باشد(38). و این در حالی بود که تمامی کاندیداهای دیگر، حتی دریادار سکولار، احمد مدنی نیز از تصویر آقای خمینی استفاده کرده بودند و در جملاتی التزام و احترام تا حد جان نثاری خود را به آقای خمینی اظهار کرده بودند(39). البته خود آقای بنی صدر می گوید این تصمیمی نبود که فقط در همان زمان گرفته شده باشد. از شروع انقلاب و ورود آقای خمینی به پاریس و همراهی شبانه روزی بنی صدر با وی در آنجا، وی تصمیم گرفته بود که هیچ عکسی از او با آقای خمینی منتشر نشود. اینکه در پاریس هیچ عکسی از بنی صدر و خمینی در کنار هم موجود نیست، نیز به همین علت است: ” در تمام مدتی که امام در پاریس بود- چند ماه بود؟- یک عکس بیاورید که من در کنار امام باشم. این همه پرهیز داشتم و دارم. با فالاچی (آن خبرنگار ایتالیایی) رفته بودند و چندین عکس با امام گرفتند. بسیار اصرار کردند که من بگذارم آن عکس ها را منتشر کنند، چون حالت خیلی چیزی { = صمیمی} دارد. امام با حالتی به من نگاه می کند و می خندد. من مخالفت کردم. تا همین لحظه که در حضور شما هستم مخالفم(40).  
 
سرانجام آنکه آقای خمینی در سالها بعد و در جریان برکناری آیت الله منتظری در نامۀ معروفش نوشتند که به بنی صدر هرگز رأی نداده بودند: “والله من به بنی صدر رای ندادم”(41).
 
با اینحال انبوه آکادمیک ها و سیاستمداران که این نظر را مطرح کرده اند، متوجۀ این تناقض در گفتار خود نشده اند که اگر قرار بر این بود که نزدیکی و دوری به آقای خمینی عامل انتخاب شدن باشد و نه حضور و وجود شخصی خود نامزد، کاندیداهای دیگری بودند که بیشتر از بنی صدر برای انتخاب شدن شانس داشتند. برای مثال کاندیدای حزب جمهوری اسلامی، حزبی که با حمایت آقای خمینی ایجاد شده بود: “… به همین جهت با مشورت با جنابعالی و جلب موافقت و گرفتن وعدۀ حمایت غیر مستقیم از شما، با همۀ گرفتاری ها از همان روزهای اول پیروزی، مسئولیت تأسیس «حزب جمهوری اسلامی» را به عهده گرفتیم…”(42). این حزب که در تبلیغات گستردۀ خود این را کاملاً در میان مردم جا انداخته بود که  آقای خمینی پدر روحانی حزب می باشد و حزب مجری نظرات و باورهای ایشان می باشد، می باید بیشترین آرا را به خود اختصاص می داد.  و یا آقای صادق طباطبایی که برادر زن احمد خمینی و از اهل بیت بودند و یا آقای قطب زاده که آقای خمینی علنا اظهار کرده بود که او را بیست سال است می شناسد و بعد از انقلاب، ایشان را به ریاست رادیو و تلویزیون منصوب کرده بودند. ولی در عمل دیدیم که که آقای حبیبی کمتر از 4 درصد، یعنی فقط نیم میلیون رأی آورد، و آراء آقای طباطبایی به یک در صد هم نرسید، کمتر از صد و پانزده هزار. و آراء قطب زاده در حدود نیم در صد، کمتر از پنجاه هزار. ولی بنی صدر بیش از 76% از آرا، نزدیک یازده میلیون، را به خود اختصاص داد(43). البته این نظر مطرح شده که علت کمی آرای حبیبی این بود که نه تنها آقای خمینی مانع شد که دکتر بهشتی خود را نامزد کند، بلکه کاندیدای دیگر حزب، آقای جلال الدین فارسی، نیز به علت ایرانی نبودن مجبور شد که کنار بکشد و وقت زیادی برای تبلیغ روی آقای حسن حبیبی که به عنوان جانشین تعیین شده بودند، نماند. این نظر تنها زمانی می تواند از درجه ای از صحت برخوردار باشد که بپذیریم که عدۀ زیادی از مردم به علت تغییر کاندیدای حزب در انتخابات شرکت نکردند. اما این تفسیر چندان منطقی به نظر نمی رسد که طرفداران حزب که قرار بوده است رأی خود را برای آقای بهشتی یا فارسی بریزند، به جای حبیبی که رسماً جانشین فارسی شده است و برایش تبلیغات وسیع انجام شد، به بنی صدر رأی داده باشند. علت هم اینست که از ماهها پیش مخالفت رهبران حزب جمهوری با بنی صدر اظهر من الشمس شده بود و واضح بود که رأی به بنی صدر، رأی بر ضد حزب جمهوری نیز می باشد و بالعکس. البته واقعیت اینست که در انتخابات ریاست جمهوری حدود شش میلیون نفر کمتر از اولین انتخابات بعد از انقلاب شرکت کردند. ولی نمی توان گفت که این عده کسانی بوده اند که به خاطر کناره گیری فارسی از نامزدی، انتخابات را تحریم کرده اند. در همین رابطه باید بدانیم که بدنۀ اصلی هواداران حزب جمهوری را مذهبیون سنتی تشکیل می دادند، و در حالیکه آقای خمینی بارها از مردم خواسته بود که در انتخابات شرکت کنند، این افراد نمی توانستند که بر خلاف نظر مرجع و یا رهبر خود عمل کنند. دیگر اینکه سازمان های سیاسی مانند مجاهدین خلق که هواداران زیادی در میان جوانان داشتند، به علت کناره گیری رجوی از نامزدی ریاست جمهوری (چرا که خمینی اعلام کرده بود که کسانی که به قانون اساسی رأی نداده اند، نمی توانند عهده دار اجرای آن قانون شوند) انتخابات را تحریم کرده بودند و این سوای سازمان های سیاسی منطقه ای، مانند حزب دموکرات کردستان و کومله بود، که آنها نیز انتخابات را تحریم کرده بودند و بر تعداد تحریم کنندگان افزوده بودند. دیگر اینکه، به این علت که حزب جمهوری اسلامی عمداً انتخابات را وسط زمستان در ماه بهمن برگزار کرد، بسیاری از دهات و حتی شهرستان های کوچک به علت برف سنگین و  بسته شدن بسیاری از راه های روستایی، عملا نمی توانستند که در انتخابات شرکت کنند. و آخر اینکه این سوای بسیاری افراد دیگر است که به علل مختلف از انقلاب سر خورده بودند تا حدی که تا آنزمان صدها هزار نفر ایران را ترک گفته بودند.
 
رادیو تلویزیون و احزاب:
 
واقعیت بسیار مهمی که در این زمان رخ داد و از جهت مطالعات جنبش های اجتماعی و عوامل مؤثر در کمپین های انتخاباتی بسیار قابل توجه است، انتخاب بنی صدر در شرایطی بود که رادیو و تلویزیون، اکثر مطبوعات و قریب به اتفاق احزاب یا بر ضد او موضع گرفته بودند و یا از نامزدهای دیگری هواداری می کردند. این در جای خود یک پدیده است که مورد بی توجهی تاریخ نویسان قرار گرفته است. رادیو تلویزیون که بنابر اصل ملی بودن باید بی طرفی خود را حفظ می کرد، چنان بر ضد او وارد عمل شده بود که حتی امیر انتظام، در زندان، خشم خود را از بی اخلاقی صدا و سیما اظهار می کرد: “هنوز رسماً انتخاب بنی صدر به مقام ریاست جمهوری اعلام نشده که رادیو تلویزیون در مقام مخالفت و مقابله با او کارش را شروع کرده است، همچنانکه در دوران انتخابات با طرز زننده ای این عمل را به خصوص در مورد او شروع کردند”(44). برای نمونه صدا و سیما وظیفه داشت که با تمامی نامزدهای اصلی  مصاحبه کنند (از میان 108 کاندیدای ریاست جمهوری، هشت نامزد به عنوان رقبای جدی شناخته شده بودند)، ولی زمانی که نوبت مصاحبه با بنی صدر شد، حزب جمهوری، تیم جدیدی به رهبری آقای محسن سازگارا، مصاحبه را بر عهده گرفت و چه زود مصاحبه، نه در رابطه با برنامه های سیاسی- اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی کاندیدا، بلکه به تفتیش عقاید بنی صدر، اگر نه محاکمه، فقط در مورد نظر بنی صدر به ولایت فقیه تبدیل شد. بعدها معلوم شد که این تیم را حزب جمهوری مأمور کرده بود تا بنی صدر را وادار کند که علناً بگوید بر ضد ولایت فقیه است و مجبور شود کناره گیری کند تا حزب جمهوری بتواند استبداد خود را قانونیت ببخشد. البته در همان زمان ها به گونه ای حرفه ای تر از او این سؤالات شده بود و بنی صدر پاسخ داده بود:
 
“بنی صدر ( از من سوال می کنند)…مخالف ولایت فقیه بودید.  درست است؟ همین را می گویند دیگر. 
 
 محمد جواد مظفر(خبرنگار): بله
 
بنی صدر: خیلی خوب. آقای جلال فارسی توی همین راهرو ( آقای چمران شده بود وزیر دفاع) آمد گفت با این حکومت  و با این وزیر و با این چیزها، من معتقد شده ام که { به} هیچ {وجه} نباید زیر بار ولایت فقیه رفت.  خوب حالا ایشان دو آتشه طرفدارند. من این بد اخلاقیها را ندارم. من با استبداد مخالفم، { چه} از فقیه { و چه} از خدا.  مخالفم”(45). 
 
در نهایت شگفتی سازمان ها و گروه های سیاسی، حتی گروه هایی که خود را متعلق به جبهۀ مردم سالار می دانستند، مانند نهضت آزادی، در نامزد کردن حسن حبیبی با حزب جمهوری اشتراک جستند(46). و یا مانند جبهۀ ملی، از دریاسالار مدنی. سازمان های دیگر، مانند مجاهدین خلق و فداییان که یکسره انتخابات را تحریم کردند. احمد سلامتیان علت این مخالفت شدید را اینگونه توضیح می دهد: “امکان اینکه بنی صدر، با وجود مخالفت شدید و فعال احزاب سیاسی مانند حزب جمهوری، مجاهدین انقلاب اسلامی، مجاهدین خلق، حزب توده، فداییان (خلق)، امتی ها (جنبش مسلمانان مبارز) و نهضت آزادی به ریاست جمهوری برسد، حسادت بی سابقه ای را در بین اینها ایجاد کرده بود…”(47).  محمد جعفری، سردبیر روزنامۀ انقلاب اسلامی در ایران، نیز به گونه ای همین نظر را تأیید می کند: “وقتی بنی صدر وارد ایران می شود و بدون در خواست حمایت از هیچ سازمان و گروهی، مستقیم به میان مردم می رود و مستقیم با مردم تماس بر قرار می کند و از این طریق به ریاست جمهوری می رسد، حسادت شدیدی را در میان این گروه ها ایجاد کرد”(48). 
 
این مخالفت ها در حالیست که بنی صدر از هیچ بودجه ای برای تبلیغات برخوردار نیست و سهم اصلی تبلیغات به گونه ای خود جوش بر عهدۀ ١٨٠٠ انجمن اسلامی(49) که بعدها هسته های مرکزی دفاتر هماهنگی، تنها سازمان سیاسی بی مرکز بعد از انقلاب که به گونه ای افقی ایجاد شد، افتاده بود(50). روحانیت نیز در حمایت از نامزدی ایشان دچار اختلاف بود و بنابراین بعضی از نامزدی ایشان حمایت کرده بودند، و بعضی از نامزدی حسن حبیبی.
 
اهمیت انتخاب بنی صدر با وجود مخالفتهای شدید رادیو تلویزیون ملی و اکثریت مطلق روزنامه ها و سازمان های سیاسی، از جهت جامعه شناسی سیاسی دارای اهمیت فوق العاده می باشد؛ این پدیده نشان دهندۀ وجود نوعی استقلال فکری در میان ایرانی ها می باشد. در دموکراسی های غربی، رادیو- تلویزیون و مطبوعات نقش تعیین کننده ای در شکل دادن افکار عمومی به نفع و یا علیه نامزد خاصی بازی می کنند. برای مثال، اینکه در ایتالیا، برلوسکونی، میلیاردری که از حداقل تجربۀ سیاسی برخوردار بود توانسته دو بار و با وجود اشتباهات فاحش و فسادهای اقتصادی به نخست وزیری برسد، باید این موفقیت را با در اختیار داشتن دو کانال از پر بیننده ترین تلویزیون های ایتالیا مربوط دانست. و یا در انگلستان، این نظر در بین بسیاری از اهل فن  پذیرفته شده است که تونی بلر زمانی توانست به نخست وزیری برسد که پر تیراژترین روزنامۀ انگلستان، سان (The Sun)، از حمایتِ محافظه کاران دست برداشت و به حمایت از حزب کارگر پرداخت و یا در انتخابات اخیر، زمانی اطمینان حاصل شد که حزب کارگر انتخابات را خواهد باخت که روزنامۀ سان، به مخالفت با حزب کارگر پرداخت. 
 
بنابراین می شود این نظر را مطرح کرد که انتخاب بنی صدر با وجود چنین مخالفت های سیستماتیک، هم نشان از استقلال فکری اکثریت ایرانی ها داشت و هم اینکه نشان می دهد که مردم نیک می دانستند که به چه کسی و به چه علل رأی می دهند و این امر، دقیقاً مخالف نظر کسانی است که معتقدند مردم ایران می دانستند چه نمی خواهند، ولی نمی دانستند که چه می خواهند. نکتۀ آخر آنکه عدم توجۀ لازم به پویایی و پیام های این انتخاب، از طرف متخصصان جامعه شناسی سیاسی و رفتارشناسی رأی دادن (Voting behaviour) جای تعجب بسیار دارد.  
 
منبع: رادیو زمانه
 
30- مظفر- محمد جواد. ” اولین رئیس جمهور” تهران- انتشارات کویر 1378. ص. 89. J. Muzzaffar, Avaleen reis jomhoor [The First President] (Tehran: Enteshaaraat-e Kavir, 1378 [1999]), p. 89
31- .Eric Rouleau, “Iran in search of a president”, Le Monde, 25 December 1980
32- Hamid Ahmadi, Darse tajrobeh [Lessons of Experience: Abol-Hassan Banisadr’s Memoir in Conversation with Hamid Ahmadi] (Enghelabe Eslami Zeitung, 2003 [1380]), pp. 209
33-  شرح زندگی بنی صدر: Sharhe zendeghiye Banisadr” [Banisadr’s life], accessed online at  http://www.banisadr.com.fr/life/pdf/bani-san.pdf.  
34- Shaul Bakhash, The Reign of Ayatollahs (London: I. B. Tauris and Co., 1985), p. 97
35- اریک رولو، ” ایران بدنبال رئیس جمهور”، روزنامه لوموند. 25 دسامبر 1980
Eric Rouleau, “Iran in search of a president”, Le Monde, 25 December 1980.
36- مصاحبه اریک رولو مسئول بخش خاورمیانه ای روزنامه لوموند با نویسنده به تاریخ نهم ژوئن2005 
Eric Rouleau, interview by the author, 9  June 2005. Eric Rouleau, the only foreign journalist present in the ceremony, was amazed to observe Khomeini’s cold and distant behaviour towards Banisadr
37- حمید احمدی، درس تجربه، خاطرات بنی صدر، انتشارات انقلاب اسلامی، 1380، ص 256-27
See also My Turn to Speak. Washington, DC: Brassey, 1991 p. 12
38- مصاحبه با آقای احمد سلامتیان، 20 ماه می 2005.
39- پوستر ایشان را در روزنامه کیهان را همراه عکس آقای خمینی میبینیم و با زیر نویس: مدنی کارگزار و یار جان بر کف امام: روزنامه کیهان، 3.11.1358 
His poster in Keyhan read,“Madani at the service [of the people] and ready to die as the companion of Imam”, see “Madani kaargozaar va yaare jaan bar kafe mardom”, Keyhan, 23 January 1980 [3.11.1358].
40- مظفر، محمد جواد؛ اولین رئیس جمهور،  تهران: انتشارات کویر 1378. ص. 89
M. J. Muzzaffar, Avaleen reis jomhoor [The First President] (Tehran: Enteshaaraat-e Kavir, 1378 [1999]), p.
41- نامه آیت الله خمینی به آیت الله منتظری،  6 فروردین  1368.  صحیفه نور، مرکز مدارک انتشارات اسلامی، جلد  21ص331.  البته آقای منتظری نظر بر این داشتند که این نامه را احمد خمینی جعل کرده بود.  . ولی در هر صورت این مشخص بود که آقای خمینی موافق رئیس جمهور شدن بنی صدر نبوده است: خاطرات آیت الله منتظری، چاپ بهار، ص. 664 
letter to Ayatollah Montazeri, 27 March 1989 [06 farvardin 1368] in Ruhollah Khomeini, Sahifeh-ye nour [The Book of Light], vol. 21 (Tehran: Markaz-e Madarek-e Entersharat-e Eslami, [1378] 1999), p. 331.  Ayatollah Montazeri, however, argues that it is possible the letter was forged by Khomeini’s son, Ahmad.  See Ayatollah Montazeri, Khaterate Ayatollah Montazeri [Montazeri’s Memoir] (Chaape Bahar, n.d.), p. 664.
42- هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، جلد اول. تهران: موسسه فرهنگی هنری طاهر لیلی 1378. ص 15
Hashemi Rafsanjani, Oboor az bohran [Storming the Crisis], Tehran: Moaseseye Farhangee Honari-ye Taher-Leyla, 1999 [1378]), p.15
43- مظفر، اولین رئیس جمهور، ص16
44- امیر انتظام، عباس، خاطرات عباس امیر انتظام ( شهریور 57 تا خرداد شصت): تهران، نشر نی، چاپ ششم1383، ص 109
45- مظفر، همان، ص 91
46- مصاحبه با احمد سلامتیان،20 ماه می 2005 نیز رک؛  قوه فضاییه، غائله چهارده اسفند،  تهران،  انتشارات نجات، 1364 ص 22 
47- مصاحبه با سلامتیان، 20 می-2005
48- مصاحبه با محمد جعفری، سردبیر روزنامه انقلاب اسلامی در ایران تا قبل از بسته شدن در خرداد شصت: 15 اردیبهشت 1389  
49- مصاحبه با اقای محمد جعفری، سر دبیر روزنامه انقلاب اسلامی در ایران: 15 اردیبهشت 1389 
50- بنی صدر، ابوالحسن: “روزها بر رئیس جمهور چگونه می گذرد”  10 شهریور 1359
.Banisadr, “Roozha bar reise jomhoor chegooneh migozarad” [How the days of the president pass by], 1 September 1980 [10 Shahrivar 1359]   
 
محمود دلخواسته: 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید