پرسشها از ایرانیان و پاسخها از ابوالحسن بنیصدر
از پرسشهای آقای فرید سه پرسش باقی هستند که اینبار به آنها پاسخ میدهم. این پاسخ ها با اندیشه های راهنمای سازگار با دموکراسی می خوانند و می توانند همگرائی همه گرایشهائی را میسر کنند که می خواهند ایرانیان از حقوق شهروندی برخوردار و به جمهوری مشارکت آنها در اداره امور خویش معنی دهند. امیدوارم به ایرانیان کمک کند چشم انداز تغییر را روشن ببینند:
8) شما اقتصاد تولید محور را شرط لازم توسعه اقتصادی و توزیع عادلانه ثروت میدانید نتایج عملی و سیاسی که این تز بخود می گیرد چگونه است؟
9) نوع اقتصادی که باید در جمهور شهروندان ایران ( ایران دمکراتیک) بکار گرفته شود چیست؟
10) در شرایط آشفته سیستم اقتصادی نئولیبرالی موجود شما به چه بدیلی میاندیشید؟
٭ پرسش اول در باب نتایج عملی اقتصاد تولید محور در چهار بعد واقعیت اجتماعی و پاسخ آن:
بدینخاطر که سه پرسش باهم ربط دارند و در حقیقت، یک پرسش را تشکیل میدهند، به هر سه پرسش، یکجا پاسخ میدهم:
نوع اقتصادی که بکار جمهوری شهروندان میآید را هم در اقتصاد توحیدی و هم در منشور اقتصاد تولید محور تشریح کردهام. بدیل اقتصاد نئولیبرال نیز این اقتصاد است. یادآور میشوم که این اقتصاد هم بکار ایران میآید و هم بکار اقتصادهای مسلط برای رها شدن از قید و بند سلطهگری و نیز سالاریها که سرمایهسالاری یکی از آنها است. آن را در غرب نیز مطرح کردهام. برای مطالعه منشور اقتصاد تولید محور، خوانندگان میتوانند به کتاب ارکان دموکراسی و یا نشریه انقلاب اسلامی شماره مراجعه کنند.
اما در باره نتایج اجرا شدن منشور اقتصاد تولید محور خاطر نشان میکنم که:
1. هر نظریه اقتصادی ترجمان اندیشه راهنمائی است و، بگاه اجرا، هر چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی واقعیتی که جامعه است را تغییر میدهد. از اینرو، هر رژیمی نمیتواند هر نظریه اقتصادی را به اجرا بگذارد. چون نمیتواند حاصل اجرای نظریه را تحمل کند. بدینقرار،
2. منشور اقتصاد تولید محور پیشنهادی را رژیم ولایت مطلقه فقیه نمیتواند اجرا کند. توجه مردم کشور به این منشور سبب ابلاغ «اقتصاد مقاومتی» شدهاست. و در توضیح آن گفتهاند این همان اقتصاد تولید محور است. غافل از این که هرگردوئی گرد است اما هر گردی گردو نمیشود.
رژیم ولایت مطلقه فقیه نمیتواند منشور اقتصاد تولید محور را اجرا کند. زیرا دولتی استبدادی از این نوع که تک پایه نیز هست، با اقتصاد مصرف محور نه از نوع مسلط (اقتصاد انگلستان در دوران تاچر)، بلکه از نوع زیر سلطهاست، به این کار توانا نمیشود. اقتصاد مصرف محور این ملت است که وابسته با دولت میکند و این دولت است که وابسته با درآمد نفت و واردات میکند و این ستون فقرات رژیم است که از رانتهای بیحساب و کتاب برخوردار میکند و این مافیاها است که بر جامعه مسلط میگرداند. پس،
3. هرگاه منشور اقتصاد تولید محور به اجرا در آید، در چهار بعد واقعیت اجتماعی این تغییرها را ببار میآورد:
● تغییرهائی که در بعد اقتصادی ایجاد میکند:
3.1. رابطه دولت با جامعه ملی را تغییر میدهد: جامعه وابسته به دولت جای خود را به دولت وابسته به جامعه میدهد. توضیح اینکه در حال حاضر، اقتصاد کشور وابسته به بودجه دولت و بودجه دولت وابسته به اقتصاد مسلطی است که از ایران نفت و گاز و مواد خام و فرآوردههای نفتی میخرد و به ایران کالاها و خدمات میفروشد. کارمردم ایران مصرف کردن است و در این مصرف کردن، نابرابری اندازه نمیشناسد. تازهترین «اطلاعی» که حکومت انتشار دادهاست، میگوید، از زمانی که قانون یارانهها اجرا شدهاست بدینسو، از درآمد سرانه مردم کشور 25 درصد کاهش یافتهاست.
و پرسش کننده گرامی و بسیاری از هموطنان عزیز میدانند که تغییر رابطه به ترتیبی که بودجه دولت برداشتی از تولید ملی بگردد، دولت را وابسته به ملت و استقرار دموکراسی را قطعی میگرداند. و به دنبال این تغییر بزرگ، تغییرهای زیرا ناگزیر میشوند:
3.2. تغییر ترکیب بودجه دولت. اینهمانکاری است که در بهار انقلاب به انجام رسید. با این کار، هم از حجم بودجه کاسته میشود و هم ترکیب آن، تغییر میکند: سهمی از بودجه که به سرمایهگذاری اختصاص مییابد، افزایش مییابد.
3.3. تغییر ترکیب اعتبارات بانکی بسود اعتبارات قابل تبدیل به سرمایه. در دوران مرجع انقلاب که نظام بانکی تجدید سازمان شد، این تغییر بعمل آمد: حذف بهره از وامهای تولید و حفظ آن وقتی وامها بازرگانی هستند و بکار مصرف میآیند، همراه با قطع رابطه نظام بانکی با «بازار غیر رسمی پول». این تدبیر امکان آنرا فراهم میکرد که مدار زیر بوجود آید:
سرمایه ↔ تولید ↔ درآمد ↔ نظام بانکی ↔ سرمایه.
درحال حاضر، آن مدار جانشین شدهاست با این مدار:
درآمد نفت ↔ درآمد ↔ مصرف ↔ صدور نفت و سرمایه حاصل از فروش کالاها و خدمات وارداتی.
3.4. تغییر ترکیب واردات بسود واردات سرمایهای. و تابع شدن صادرات و واردات با رشد اقتصاد تولید محوری که توانا به فعال کردن نیروهای محرکه در خویش است.
3.5. همآهنگ شدن رشد اقتصادی در سراسر کشور از راه توزیع سرمایه و امکانها و نیز توزیع برابر درآمدها. یادآور میشود که در دوران مرجع انقلاب ایران، در شهرها و روستاها، سطح درآمد خانوارها از سطح مصرف آنها بالاتر شد. هرگاه فرصت برای ایجاد قطبهای رشد در مناطق مختلف کشور مغتنم شمرده میشد، نه تنها ایران رشدی شتابگیر میکرد، بسا الگوی رشد برای جهان میگشت که، درآن، بخاطر شکستن اسطوره رشد از نوع رشدی که جامعههای تحت نظام سرمایهداری کردهاست، الگوی وجود ندارد. و
3.6. هرگاه اقتصاد تولید محور خود تابع محوری نگردد که سرمایه و به حداکثر رسیدن سود آناست و تولید و خدمات تابع نیازهای انسان حقوقمند در جریان رشد بگردند، بخاطر میل کردن فرآوردهها و خدمات ویرانگر به صفر، استعدادها و سرمایههای بسیار بیشتری آزاد میشوند که میتوانند، همراه با دیگر نیروهای محرکه بکار افتند و آهنگ رشد اقتصادی را پرشتاب کنند. در نتیجه،
3.7. چون زمینههای کار با صدور نفت و گاز و دیگر مواد خام و نیمه ساخته از بین نمیروند، با بکار افتادن نیروهای محرکه، امکان بازهم بیشتری برای نیروی جوان کشور پدید میآید.
3.8. بیابان گشتن ایران پیآمد مصرف محور شدن اقتصاد کشور است، از مهمترین نتایج اقتصاد تولید محور کاستن از آلودگی محیط زیست و سبز کردن ایران، وطن بس عزیز ما است.
3.9. کاهش مصرف منابع موجود در طبیعت، بخصوص نفت و گاز و بهرهبرداری علمی از این منابع به قصد ممکن کردن بهرهبرداری از تمامی آنها دستآورد بس مهم اجرای این منشور است.
3.10. شفاف کردن تمامی فعالیتهای اقتصادی از تولید و توزیع درآمد و مصرف و رابطه اقتصاد با اقتصادهای دیگر و در درجه اول، بودجه و اعتبارات بانکی و قیمتهای فرآوردهها و خدماتی که به کشور وارد میشوند و یا در کشور تولید میگردند. بنابر این،
3.11. تشکیل «بازار آزاد از رقابت» به ترتیبی که در پاسخ به پرسشهای پیشین تشریح شد.
3.12. میل کردن رانت خواری و آسیبها و نابسامانیهای اقتصادی به صفر. یادآور میشود که بنابر برآوردها، رانتها، دستکم 40 درصد تولید ناخالص ملی هستند و قاچاق را خود میگویند سالانه 20 میلیارد دلار است و میزان تلف شدن بنزین بخاطر فرسودگی تأسیسات 30 درصد است و کارخانهها با 40 درصد ظرفیت کار میکنند و سالانه 150 هزار استعداد کشور را ترک میکنند که صندوق بینالمللی پول آن را برابر صدور 50 میلیارد دلار میداند. و رانت خوارها سرمایهها را از کشور خارج میکنند. و حاصل اینهمه:
3.13. در حال حاضر بخاطر زیادت مصرف بر تولید و ساختار سرمایهسالار اقتصادها، نابرابریها که در پاسخ به پرسش اول، بر شمردم، برهم افزوده میشوند. به همطراز شدن تولید با مصرف بر میزان عدالت اجتماعی و رها کردن اقتصاد از استبداد فراگیری که سرمایهداری است، نابرابریها را میتوان به برابریها برگرداند . و
3.14. پیشخور کردن و از پیش متعین کردن آینده دو ویژگی اقتصادهای کنونی هستند. بااجرای منشور اقتصاد تولید محور، اقتصاد از این دو ویژگی رها میشود: هر نسلی مازاد در اختیار نسلی بعدی میگذارد و استقلال و آزادی عمل او را بیشتر میکند.
● تغییرهائی که در بعد سیاسی ببار میآورد:
3.15. تغییر اول و اساسی همان تابع ملت شدن دولت است: انحلال ولایت مطلقه فقیه و استقرار ولایت جمهور مردم و شهروند برخوردار از حقوق شهروندی گشتن ایرانیان است. بدینقرار، «باور» به اصلاح پذیر بودن «نظام ولایت مطلقه فقیه» فرآورده سادهاندیشی است.
3.16. چون دولت جای خود را به دولت حقوقمند میسپارد، از مشکلی که دولت تک پایه بدان گرفتار است و ناگزیرش میکند وابسته با اقتصاد مسلط و قدرتهای بیگانه باشد، با یافتن تکیهگاه داخلی که جمهور مردم هستند، رها میشود. یادآور میشوم که دولتهای تک پایه آنها هستند که، در درون، دو پایه از سه پایه را، از رهگذر تغییر نظام اجتماعی از دست دادهاند: چنانکه رژیم شاه هم پایه بزرگ مالکی را ویران کرد و هم پایه بازار+ روحانیت را از دست داد. تک پایه شد. از راه وابستگی اقتصادی – سیاسی – ایدئولوژیک – اجتماعی (قشر حاکم از جامعه ملی جدا و با قشر حاکم در جامعههای دارای اقتصاد مسلط، اینهمانی میجست)، خود را تثبیت میکرد. انقلاب، از جمله، فرآورده برهم خوردن تعادل رژیم از سوئی با جامعه ملی و از سوی دیگر با قدرت مسلط انیرانی بود. رژیمهای تک پایه دیگر (روسیه و اروپای شرقی و کشورهای عرب و امریکای لاتین) نیز به همینترتیب از پا درآمدند.
3.17. انحلال مافیاها و «لابی»ها که انگلوار پدید میآیند وقتی قدرت در یک کانون متمرکز و بزرگ میشود. رها شدن اقتصاد کشور و دولت از چنگ اختاپوسی که مافیاها بوجود آوردهاند، ضرورت فوری دارد و لازمه قابل اجرا شدن این منشور نیز هست.
3.18. حزب واحد مسلح که اینک ستون فقرات رژیم ولایت مطلقه فقیه و وسیله سلطه مافیاها بر دولت و اقتصاد است، بیمحل و درپی آن، افراد نیروهای مسلح آزاد و قوای مسلح وظیفه طبیعی خود، که دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور درصورت تهدید نظامی است، را باز مییابند. در عوض، فرصت برای ایجاد حزبهای سیاسی پدید میآید. هرگاه حزبها خود را بیانگر حقوق گروهبندیهای اجتماعی بدانند و بگردانند، ایرانیان میتوانند دموکراسی بس پیشرفتهای را برقرار کنند.
3.19. شهروندان برخوردار از حقوق شهروندی گشتن ایرانیان، خشونت را در عرصه سیاست بیمحل میکند. هرگاه قواعد خشونت زدائی به اجرا درآیند، در بعدهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و در رابطه با طبیعت نیز خشونت بیمحل میشود. و
3.20. با توجه به این واقعیت که در ایران اقوام زندگی میکنند، قاعده دموکراسی، «یک نفر یک رأی» میتواند موجب استقرار «دیکتاتوری اکثریت» بگردد و وضعیتی از نوع وضعیت امروز عراق پدید آورد. از آنجا که اقتصاد تولید محور، توحید اجتماعی را جانشین تضاد اجتماعی میکند، بر سه حق، یکی حق اشتراک و دیگری حق اختلاف و سومی حق زیست در صلح، همراه با تعیین مجلس دومی که اقوام مختلف در آن نماینده دارند، میتوان دموکراسی بر اصل انتخاب را با دموکراسی بر اصل اشتراک همراه کرد و از دموکراسی متکاملتری برخوردار شد. در اینباره، مطالعه کتاب ارکان دموکراسی میتواند سودمند باشد.
3.21. با برخوردار شدن جامعه از اقتصاد تولید محور، «مراکز قدرت» بیمحل و منحل میشوند. زیرا جمهور مردم از حقوق شهروندی برخوردار میشوند و «باندهای سیاسی» در شهرها و بسا روستاها و واحدهای تولیدی و دستگاه اداری، بینقش و منحل میشوند.
3.22. بدینخاطر که دولت حقوقمدار میشود و مافیاهای و مراکز قدرت منحل میشوند، دستگاههای سرکوب بیمحل و منحل میگردند.و
3.23. چون دستگاه اداری و نیز دستگاه نظامی دیگر کارگزار استبداد جباران نیستند، دستگاه اداری میتواند از بار سنگینی که شمار بزرگ کارکنان است برهد و نقش استراتژیک خویش را در رشد اقتصادی باز یابد. در نتیجه،
3.24. روابط شخصی قدرت که تارعنکبوتها را پدید آوردهاند و این تارعنکبوتها هر چهار بعد واقعیت اجتماعی را در برگرفتهاند، بیمحل میشوند و در معرض انحلال قرار میگیرند. و
3.25. بدینخاطر که دولت حقوقمدار و تحت حاکمیت جمهور مردم قرار میگیرد، دیگر نیازمند دین و مرام برای توجیه جباریت خویش و سرکوبگری به قصد جلوگیری از باز و تحول پذیر شدن نظام اجتماعی نمیشود. پس دولت از دین و مرام و دین و مرام از دولت جدا و مستقل میگردند. درخور یادآوری است که تا وقتی دین و مرام در بند قدرت، خاصه قدرت دولت هستند، ممکن نیست نقد پذیر گردند و طبیعت خویش را بمثابه بیان استقلال و آزادی باز یابند. تحول مسیحیت، از آن زمان که از بند قدرتی رها شدهاست که دولت است، تجربهای آموختنی است.
3.26. چون، به یمن استقرار آزادیها و استقلال انسان از قدرت دولت و قدرت غیر آن، عرصه استقلال و آزادی، به سخن دیگر، خودانگیختگی انسان هرچه گستردهتر میشود، سانسورها بیمحل و جریانهای آزاد اندیشهها و دانشها و فنها و هنرها و اطلاعها با محل میشوند. ایرانیان میتوانند از سه حق، یکی حق اطلاع یافتن از امور کشور و دیگری حق هشدار و انذار دادن و سومی حق دانستن و کسب اطلاع کردن در هرباره هریک از چهار بعد، برخوردار شوند. در نتیجه،
3.27. در نتیجه تغییرهای بالا، بیتفاوتی و مسئولیت گریزی که ویرانگرترین اثرهای دیرپای استبداد و محور گشتن زور در اندیشیدن و گفتن و عمل کردن است، میتوانند از میان برخیزند. ناامیدی و بیاعتمادی و احساس تحقیر، بنابراین، غم زدگی و کزکردگی و دیگر روانپریشیها، میتوانند جای به امید و اعتماد و احساس غرور، غرور انسانی و توانانی و شادی و سلامت روانی بسپارند و شهروندان مسئولیت شناس و مسئولیت پذیر بگردند.
● تغییرها که در بعد اجتماعی ببار میآورد:
3.28. ایرانیان، بخصوص زنان، به یمن شناختن حقوق و عمل به آنها، از منزلتی و کرامتی برخوردار میشوند که در طول تاریخ از آن برخوردار نبودهاند.
3.29. سلسله مراتب هرمی شکل جامعه که بر محور قدرت پدید آمدهاست، بیمحل و تبعیضهای اجتماعی بینقش میگردند. تبعیض زدائی و از میان برخاستن مرزهای طبقاتی، استعدادها را آزاد و فعال میکند. راستی ایناست که بلحاظ فضلها که زنان دارا هستند، مستقل و آزاد شدن زنان به جامعه امکان میدهد آزاد گردد و مراحل رشد را، رشد انسان و نه بزرگ و متمرکز شدن قدرتی که سرمایهداری است، شتابان طی کند.
3.30. چون در کشور زمینههای کار با صدور نیروهای محرکه از میان نمیرود، استعدادها در کشور میمانند و در هر چهار بعد فعال میشوند. بنابراین،
3.31. ساخت کار دچار تغییری بس تعیین کننده میشود: در حال حاضر، در جامعه تحت استبداد زیر سلطه، ساخت کار ساده و کارها کم شمار هستند. چنانکه کار شرکت در رهبری جامعه وجود ندارد و ضد کار که یا فعلپذیری و بیتفاوتی و یا اطاعت از قدرت است، وجود دارد. کار ابتکار و ابداع و خلق برای اکثریت بسیار بزرگ وجود ندارد و برای اقلیت کوچک نیز، در قلمروهای مجاز و در سطح نازل وجود دارد. هنر بمثابه گشودن فراخناهای جدید و امکانهای نو نیز وجود ندارد. وجود انبوه بیکاران میگوید که کار اجرائی نیز بسیار کم و بخشی از کارها که وجود دارند نیز ویرانگر هستند (کار اداری و سرکوبگری و صدور ثروتهای کشور و بسیاری از «خدمات»های ویرانگر).
راستی ایناست که در جامعه سالم، هر انسان به تعداد استعداد و فضلهائی که انسانها دارند، میباید امکان کار داشته باشد. با باز و تحول پذیر شدن نظام اجتماعی است که این امکان بوجود میآید.
3.32. سندیکاها میتوانند تشکیل شوند و جامعه مدنی امکان ایجاد تأسیسهای بسیار فراوان را پیدا میکند و به یمن فعال شدن جمهور شهروندان، جامعه مدنی نیرومند میگردد و میتواند حزبها و سازمانهای سیاسی را درخود نگاه دارد و مانع باز سازی استبداد بگردد. و
3.33. درباره دموکراسیهای بر اصل انتخاب گفتهاند:کنش این دموکراسیها فراهم کردن امکان برای ایناست که بنیادهای جامعه (institution)، بخصوص بنیادهای اقتصادی (کارفرمائیهای تولیدی و نظام بانکی و …) بشیوه دیکتاتوری اداره شوند. هرچند در این جامعهها نیز بنیادها در حال «دموکراتیزه» شدن هستند، اما سازگار با اقتصاد تولید محور، بنیادهائی هستند که، درآنها، تنظیم کننده رابطهها حقوق هستند. تغییر رابطه انسان با بنیادها به ترتیبی که بنیادها وسیله و انسانها رهبری کننده و تعیین کننده هدفها بگردند، زمینه ساز تشکیل جمهوری شهروندان یا دموکراسی شورائی میشود.
3.34. چون توحید اجتماعی جانشین تضاد اجتماعی میشود و مرزها برداشته میشوند و عدالت اجتماعی میزان میگردد، رابطهها دوستانه و پرشمار میشوند. میل به دوستی، میل به همبستگی، میل به همکاری، میل به امداد و معاضدت، افزایش مییابد. میدانیم که توان جامعه مدنی را اندازه این میلها تعیین میکند. هرگاه این میلهابه حداکثر برسند، توان جامعه مدنی، در نتیجه سرمایه اجتماعی نیز به حداکثر میرسد. و
3.35. توزیع جمعیت فعال در سطح کشور، سیمای جامعه را تغییر میدهد: تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ و مصرف کننده و انداختن گستره ایران در کام بیابانی که با شتاب وسعت میگیرد، هزینههای جامعه را بسیار کمرشکن کردهاند. شغلمند شدن ایرانیان، به یمن ایجاد کار در سرتاسر کشور، بار هزینهها را بسیار سبک و سرمایه و دیگر نیروهای محرکه را رها میکند تا در تولید بکار افتند.
3.36. بارتکفل در جامعه امروز ایران بسیار سنگین و کمر شکن شدهاست. بیکاری یک عامل آناست. عاملهای اجتماعی نیز دارد که مشکل شدن ازدواج و آسان شدن طلاق یکی از آنها است. عامل اجتماعی دیگر، آسیبها و نابسامانیهای اجتماعی و فقدان بهداری و بهداشت و محیط سالم و استبدادی است که فضای زندگی را بس تنگ کردهاست، عاملهای دیگر نیز هستند. سبک کردن بارتکفل نه تنها شرط حقوقمند و انسانی زندگی کردن که شرط رشد بر میزان داد و وداد است. بدینقرار،
3.37. با از میانرفتن عاملها، آسیبهای اجتماعی (اعتیاد و فحشاء و اعتیاد به زندگی در جرم و جنایت و دروغ و…) میتوانند درمان پذیر شوند و دستکم بخش بزرگی از آنها از میان برخیزند.
3.39. بتازگی، واپسین درسهای فیلسوف فرانسوی، فوکو، انتشار یافتهاند. او از جمله به «سکسمداری» پرداختهاست. پیش از آن نیز، او نسبت به «دیکتاتوری سکس» هشدار داده بود. اما سکسمداری فرآورده دین وقتی در بیان قدرت از خود بیگانه میشود و مرامها وقتی بیان قدرت هستند (از جمله نئولیبرالیسم) و نیز سالاریها است که سرمایهسالاری یکی از آنها است. هرگاه سکسمداری (در حال حاضر، زن نماد سکس است) از میان برخیزد، رابطهها، بخصوص در سطح جوانان میتوانند به سلامت میل کنند و دوست داشتن و دوست داشته شدن که حقی از حقوق انسان هستند، برقرارکننده و تنظیم کننده رابطهها بگردند.
3.40. سرانجام، جوان نقش و کنش اجتماعی خویش را باز مییابد: بنابر تعریف، جوان نیروی محرکه و نیروی محرکه سازی است که کارش باز و تحول پذیرکردن نظامی اجتماعی برای آناست که بارشد خودانگیخته او سازگار گردد. جوان، برای ایفای این نقش، نیاز به الگوها در هر چهار بعد و نیز اندیشه راهنما دارد. در جامعه باز و تحول پذیر است که الگوها پرورده میشوند و به یمن جریان آزاد اندیشهها، اندیشههای راهنمائی که به جوان امکان میدهند نقش و کنش خویش را، در حد مطلوب، از عهده برآید، در اختیار او قرار میگیرند.
● تغییرها که در بعد فرهنگی ببار میآورد:
3.41. مهمترین نتیجه اجرا شدن منشور اقتصاد تولید محور و تدابیر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که یک مجموعه را پدید میآورند، خودانگیختگی یا استقلال و آزادی انسان است. میدانیم که در جامعهها، میزان خلاقیت و باروری انسان را به اندازه خودانگیختگی میسنجند. در جامعههای دارای نظامی اجتماعی بسته، خودانگیختگی نزدیک به صفر است. زیرا یک نوع زندگی، مرتب تکرار میشود. در جامعههای نیمه باز، از صفر بیشتر اما از اندازه لازم برای رشد مداوم کمتر است. درجامعههای امروز، استعداد تولید انسان در استعداد مصرف از خود بیگانه شده، بنابراین، خودانگیختگی او، جای به میل مهار نکردنی به مصرف سپردهاست. لذا، تمامی جامعهها نیازمند تغییرند جهت این تغییر به نظام اجتماعی باز و گذار از اقتصاد نئولیبرال به اقتصاد تولید محور در خدمت انسان است و وسیله سنجش این تغییر خودانگیختگی است که انسانها باز مییابند.
3.42. میدانیم که مارکوز نسبت به تک بعدی شدن انسان (مصرف کننده) هشدار داده بود. هاوکینگ نیز (در کتاب جهان در پوست گردو) خاطر نشان میکند که هرگاه جمعیت جهان با همین آهنگ رشد کند و میزان تولید و مصرف برق نیز، در سال 2600، انسانها تنها میتوانند درکنار هم سرپا، بر زمینی بایستند – اگر ایستادن ممکن باشد – که از گرما، سرخ شدهاست. و صاحب کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم نیز هشدار میدهد که نظام اقتصادی کنونی محکوم به مرگ است. پس چاره آناست که انسانها همه بعدها یا استعدادها و فضلهای خود را بازجویند و زندگی حقوقمند خویش را بمثابه مجموعهای از استعدادها و فضلها در جامعههای باز و تحول پذیری از سربگیرند که اقتصاد فرآوردهها و خدمات ویرانگر تولید نمیکند و تولیدش از مصرف کمتر نمیشود و به اندازهای میشود که نیاز انسانها را در جریان رشد تأمین کند.
3.43. نتیجه سوم اجرای منشور اقتصاد تولید محور، تولید شدن نیروهای محرکه، دانش و فن و سرمایه و کارمایه و مواد اولیه و… در حد مطلوب و تخریب نشدن این نیروهای محرکه (بازار فرآوردههای مشتق بیمحل میشوند) است. در حقیقت، چون انسان فرهنگ ساز است و او است که نیروی محرکه میسازد، وقتی خود رهبری کننده میشود و رشدش در استقلال و آزادی هدف میگردد، توانائی فرهنگی لازم را برای تولید نیروهای محرکه بدست میآورد. خاطر نشان میکنم که در جهان امروز، هم تولید نیروهای محرکه به حداقل است و هم تخریب آنها به حداکثر.
3.44. و انسان بدون اندیشه راهنما وجود ندارد و تا وقتی اندیشههای راهنما انتقادپذیر (= یافتن سره از ناسره و اصلاح و اگر میسر نبود، تغییر ناسره) نگردند، اندیشههای راهنما بیانهای قدرتی میمانند که جهان را عرصه ویرانگریها کردهاند. منشور اقتصاد تولید محور با بیان استقلال و آزادی بمثابه اند یشه راهنما سازگار است و به این اندیشه است که انسانهای فرهنگ ساز، فرهنگ استقلال و آزادی ساز میگردند. بدینقرار، انتقادپذیری اندیشههای راهنما و تدبیرها و تجربی شدن روشها از مهمترین دستآوردها هستند. پیشنهاد منشور اقتصاد تولید محور حاصل این دستآورد است.
3.45. دستگاه آموزش و پرورش در ایران برای آن ایجاد شد که برای دولت کارمند تربیت کند. در جامعههای دارای اقتصاد سرمایهداری نئولیبرال نیز این دستگاه برای این اقتصاد کادر و فنسالار و کارگر ماهر و دیوانسالار تربیت میکند. نتیجه ایناست که بخش بزرگی از جامعه «رفوزه» میشود. زیرا بکار این دستگاهها نمیآید. در حقیقت، آموزش و پرورش تابع استعدادهای دانشآموزان و دانشجویان نیست. اینان هستند که خود را باید با قالبی سازگار کنند که کادر برای «سالاریها» تربیت میکند. تغییر رابطه میان آموزنده و آموزش دهنده، ایجاد فرصتی بسیار بزرگ برای انسانهائی است که اینک از آن محرومند. در حالحاضر، از 7 میلیارد جمعیت روی زمین، کادرهائی که تربیت میشوند چند میلیون نفرند؟ تغییر ساخت کار و فراوانی کارها در جامعه دارای نظام باز و تحول پذیر، دستگاه آموزش و پرورشی را طلب میکند که در خدمت استعدادهای بس گوناگون انسانها باشد.
3.46. بنابر کاربرد قدرت (= زور) در رابطهها، فرهنگها دو بخش جستهاند: بخش استقلال و آزادی و بخش قدرت. در جامعه تحت استبداد و زیر سلطه، ساختن فرهنگ استقلال و آزادی میل به صفر و ساختن و وارد کردن ضد فرهنگ قدرت میل به صد میکند. این آن واپس رفتنی است که آینده را متعین میکند و هرگاه دینامیک انقلاب جامعه را به زندگی بازنگرداند، عامل مرگ میشود. در خاورمیانه امروز، میدان عمل هردو دینامیک، دینامیک حیات به یمن دینامیک انقلاب و دینامیک مرگ تحت تأثیر ضد فرهنگ قدرت است.
بدینقرار، باز جستن استقلال فرهنگی و نیز فرهنگ استقلال و آزادی از مهمترین نتایج اقتصاد تولید محور و هم عامل ممکن گشتن اجرای منشور این اقتصاد است. و
3.47. در حالحاضر، از تهدیدهای بزرگ، یکی رشد علمی و فنی یک اقلیت کوچک و بالانرفتن سطح دانش و فن در جامعه و نیز چندگانگی محیطهای فرهنگی است. هم در جامعههای دارای اقتصاد نئولیبرال چنین است هم در ایران. و این خطری بزرگ برای جامعه بشری و محیط زیست و تمامی زیندگان روی زمین است. متعادل کردن سطح فرهنگ از دستآوردهای مهم اجرای اقتصاد تولید محور است.و
3.48. باوجوداین، بنابراین که محیطهای زیست یکسان نیستند و فعالیتهای انسانها نیز گوناگونند، فرهنگهای گوناگون وجود دارند. سرمایهداری نئولیبرال همانطور که کالاهای یک نواخت تولید میکند، انسانها را نیز یک نواخت میگرداند. در عصر استعمار، چنین توجیه میکرد: فرهنگ غرب جهان شمول است و بقیت بشر میباید به این فرهنگ درآیند تا بتوانند رشد کنند. اینک اسطوره رشد شکستهاست و غرب از قرار میپذیرد که فرهنگهای نایکسان وجود دارند. اما هرگاه نیک تأمل کنیم، در مییابیم که قصدش ایجاد هرم فرهنگی در سطح جهان به ترتیبی است که خود در رأس آن قرار بگیرد. سلطه ماورایملیها بر اقتصاد جهان در حال و آینده، نیازمند این هرم است. ازاینرو، این درهمه جامعهها است که باید منشور اقتصاد تولید محور اجرا گردد تاکه فرهنگهای استقلال و آزادی، از رهگذر جریان آزاد عناصر خویش، به یکدیگر غنائی بازهم بیشتر ببخشند. و
3.49. در سطح هرجامعه، فرهنگها میتوانند وجود داشته باشند. سازگار با اقتصاد تولید محور ایناست که این فرهنگها باشند و رشد پذیرند و فرهنگهای استقلال و آزادی بگردند. و
3.50. عمران یا تخریب طبیعت میگوید که این فرهنگ استقلال و آزادی است که دست بالا را دارد و یا ضد فرهنگ قدرت. اگر محیط زیست بکام مرگ میرود، پس این ضد فرهنگ قدرت است که چیره گشتهاست. بدینقرار، بیش از همه، نجات محیط زیست است که نیاز به اجرای منشور اقتصاد تولید محور در سطح جهان دارد.
این 50 نتیجه و تغییر همه نتایج و تغییرها نیستند. اما به انسانها میگویند براستی فردا دیر است و هم امروز باید دست بکار شد. زمانی که این تغییرها روی دهند، سه وجدان، یکی وجدان تاریخی و دیگری وجدان علمی و سومی وجدان اخلاقی بطور مداوم غنی میشوند و شطهائی میگردند که وجدان همگانی را غنی و فعال میگردانند. هرگاه آن بخش از جامعه که این سه وجدان را تصدی میکند مسئولیت خویش را بشناسند و این سه وجدان را غنی سازد، این 50 تغییر و نیز منشور اقتصاد تولید محور، وجدان همگانی میگردند. برنامه عملی میشوند که جمهور مردم در اجرای آن شرکت میکنند و هدف باز و تحول پذیر کردن نظامهای اجتماعی در جهان امروز میگردد.