١٣٩٣/٠۴/٢٩- محمود دلخواسته:
با وجود محاصره اقتصادی و کمبود شدید وسایل یدکی و فساد اقتصادی در ارتش در زمان شاه، که حال در زمان جنگ خود را متبلور کرده بود، در اثر دموکراتیزه کردن ساختار ارتش، اولویت بخشیدن به ابداع و ابتکار و برانگیخته شدن روح ملی، ارتش موفق شد بعد از مهار حملۀ عراق و با وجود شکست در اولین عملیات تهاجمی خود در هویزه، به پیروزی های بزرگی، از جمله در جنگ آسفالت، باز پی گیری تپه های الله اکبر، قله های بازی دراز، پس گرفتن قصر شیرین و سوسنگرد دست یابد، تا جایی که تیمسار فلاحی رئیس ستاد ارتش حدود هشت ماه بعد از شروع جنگ، اعلام کرد که بیش از ۴٠ درصد از زمین هایی که به کنترل عراق در آمده بودند، آزاد شده اند.
در زمانی که رئیس جمهور بنی صدر برای رسیدگی به کارهای عمرانی در خوزستان به سر می برد، حزب جمهوری اسلامی به این فکر می افتد که دانشگاه ها به انقلاب فرهنگی احتیاج دارند و باید اسلامی شوند. سران قدرت طلب حزب، به کمک کسانی مثل حسن آیت برای این کار از دانشجویان تندرو مذهبی که به خدمت حزب جمهوری اسلامی گرفته شده بودند، کمک می گیرد. هواداران حزب جمهوری اسلامی در دانشگاه ها هرچند در آن زمان در برابر دیگر گروه ها و جریان های مخالف آنها، اقلیتی بیش نبودند و در صحن دانشگاه ها روز بروز بیشتر به انزوا در می آمدند، ولی با اتکاء بر منطق خشونت گری توانستند جو سنگینی علیه اکثریت دانشجویان به وجود آورند. دانشگاه ها به هر حال به تصرف حزب جمهوری اسلامی و هوادارانش در آمد و البته تا آذرماه ۱۳۶۱ تعطیل شدند. آقای دکتر عبدالکریم سروش نیز برای اولین بار در بارۀ این توطئه در برنامۀ “به عبارت دیگر” از بی بی سی فارسی چنین می گوید: “الان دیگر چند چیز فاش شده است. یکی اینکه این برنامه، یعنی پروژۀ انقلاب فرهنگی در حزب جمهوری اسلامی برنامه ریزی شد و شخص آقای آیت از کسانی بود که پشت آن بود. در نوارهایی که از او به دست آمد و منتشر شد، گفته بود که ما برنامه هایی در دانشگاه ها خواهیم داشت که پدر آقای بنی صدر هم نمی تواند جلو آن را بگیرد” (٩٨).
در چارچوب این واقعیات می شود سخنان آقای هاشمی رفسنجانی در بارۀ نوع و چگونگی اقدامات حزب جمهوری اسلامی بر علیه رئیس جمهور را رمز گشایی کرد: “یکی از کانون های فساد که بدترینِ کانون ها شده بود، همین دانشگاه بود که ضربۀ دوّم را هم باز دانشجو ها زدند و این مراکز فساد را هم اشغال کردند و به عنوان “انقلاب فرهنگی” تعطیل نمودند و دوباره جریان ها تداوم یافت… پایگاه دانشگاه را از دستشان گرفته بودیم” (٩٩).
مطابق معمول، رفسنجانی موفق می شود خودِ آقای خمینی را وارد صحنۀ اصلی تهاجم علیه دانشگاه ها کند. آقای خمینی زمینه را با چند سخنرانی ایجاد می کند و در یکی از آخرین سخنرانی های خود قبل از یورش به دانشگاه ها، این مراکز آموزشی را متهم می کند که دانشجویان را غرب زده کرده و به مراکز تبلیغات سازمان های چپ تبدیل شده اند (١٠٠). و آقای خامنه ای اعلام می کند که: “پدر کشتگان این انقلاب در دانشگاه مقابل مردم سنگر گرفته اند” (١٠١). پشت سر این اتهامات، طولی نمی کشد جبهۀ متشکل استبدادی در خط امام، گام های بعدی را بر می دارد.
بنی صدر وقتی از برنامۀ حمله به دانشگاه خبردار می شود، فوری خود را به تهران می رساند و در تهران در جلسۀ شورای انقلاب با رهبران حزب درگیر می شود: ” ..شما برنامۀ کارتان زدن رئیس جمهور است. صریح حرف بزنید. دیگر اسلامی کردن دانشگاه یعنی چه؟ شما اگر قرار است دانشگاه را اسلامی کنید، اول خودتان مسلمان شوید و اقلاً دروغ را ترک کنید” (١٠٢). و زمانی که مطمئن می شود برنامۀ سرنگونی از طریق کشتار وسیع در دانشگاه از قبل تدارک شده، از گروه ها و سازمان های سیاسی می خواهد که دانشگاه را تخلیه کنند و برای جلوگیری از زد و خورد، اعلامیه ای صادر کرده و در آن اعلام می کند: ” … بنابراین هر گونه اجتماع و ایجاد درگیری در دانشگاه ها و خارج از آن عملی ضد انقلابی تلقی می شود… در خارج دانشگاه ها اقدام به هرگونه تجمع و حمله به مراکز سازمان های سیاسی، توطئه بر ضد دولت انقلاب و تضعیف جبهۀ داخلی ما در برابر آمریکای سلطه گر است. هر محلی که خارج از دانشگاه تصرف شده، باید فوراً تخلیه شود” (١٠٣). بکارگیری این روش مانع می شود که عملیات کشتار بزرگ که نیاز به پوشش مردمی داشت، به مرحلۀ اجرا در بیاید. در عین حال به علت عدم تخلیۀ دانشگاه از طرف هواداران سازمان چریک های فدایی خلق، برخوردهایی روی می دهد. رئیس جمهور از مهدی فتاپور و فرخ نگهدار از رهبران سازمان چریکهای فدایی خلق دعوت می کند که در دفتر او حضور یافته تا آنها را از علت اصلی حمله به دانشگاه ها مطلع کند. تاکنون آقای فرخ نگهدار در بارۀ محتوای این مذاکرات سکوت کامل اختیار کرده اند ولی بنابر سخنان آقای فتاپور: “بنی صدر خیلی آشکار و صریح صحبت کرد و گفت که این طرحی است وسیع تر از گرفتن دفاتر. آن ها قصد ندارند با تسخیر دفاتر کار را پایان دهند. آن ها در صدد پیش برد برنامۀ وسیع تری هستند که رئیس جمهور را هدف قرار داده و از الگوهای بسیج در انقلاب فرهنگی چین می خواهند استفاده کنند” (١٠۴).
به نظر می رسد که اگر مداخلۀ آقای فتاپور و دیگران نبود، نیروهایی در میان نیروهای چپ وجود داشتند که فکر می کردند که چنین کشتاری به نفع جریان چپ می باشد: “ملاقات ما بدون نتیجه و با حملات تند متقابل من و حسین روحانی خاتمه یافت. او به ایدۀ عقب نشینی حمله کرده و سازمان را یک جریان متزلزل و بی اراده نامید. او در برابر استدلال من که مقاومت با کشته شدن تعداد زیادی دانشجو و بدون نتیجه پایان خواهد یافت، می گفت در انقلاب از کشته دادن نباید هراسید. امروز ۱۳ آبان جمهوری اسلامی است. اگر امروز چند صد دانشجو کشته شوند، این خونریزی همانند ۱۳ آبان ۵۷، آغازگر یک جنبش اجتماعی و سرنگونی رژیم اسلامی خواهد بود” (۱۰۵).
در هر صورت رئیس جمهور با حضور در ساختمانی کنار دانشگاه و با تخلیۀ خیابان ها، مانع از آن می شود که گروه های مسلح شدۀ حزب جمهوری بتوانند با استفاده از پوشش جمعیت دست به کشتار بزنند. بنی صدر روز بعد در حضور صدها هزار نفری که به حضور در دانشگاه دعوت شده بودند، اعلام می کند: “من به شما می گویم که در روزهایی که گذشت، خواب کشتار خیابانی بیرحمانه ای را دیده بودند، ولی بر اثر هوشیاری دانشجویان مسلمان و همۀ مردم کشور ما، این توطئه خنثی شد و برخورد و زد و خورد به حداقل انجامید…”. و اضافه کرد: ” از امروز دانشگاه باز می شود. در محیط دانشگاه نباید برخورد باشد. باید افتتاح دانشگاه را محترم بشمارند” (١٠۶).
حسن آیت چندی بعد اذعان کرد که برنامۀ دانشگاه در واقع برای زدن بنی صدر بود، ولی او زرنگی کرد و سوار موج شد. او در همان حال اضافه کرد که توطئه برای سرنگونی بنی صدر بسیار جدی تر به مرحلۀ عمل در خواهد آمد: “… خلاصه می خواهد از خودش برنامه ای داریم که بابای بنی صدر هم نمی تواند مقاومت کند…”. و بعد با اطمینان پیش بینی کرد که: ” مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلاً زیر و رو می شود. … بعد از ١۴ خرداد، نه مطلقاً امتحانی خواهد شد. نه دانشگاه باز خواهد بود، دانشگاه تعطیل خواهد شد” (١٠٧). در فاصلۀ کمی بعد از این پیش بینی، آقای خمینی در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۵۹، فرمان انقلاب فرهنگی را اعلام می دارد و دستور تشکیل ستاد فرهنگی را داده و ستاد، آقای عبد الکریم سروش را به سمت سخنگویی خود بر می گزیند. این عمل در واقع یکی از اصلی ترین تخلفات آقای خمینی از قانون اساسی بود. بنی صدر غیر قانونی بودن ستاد انقلاب فرهنگی را از طریق شمس آل احمد به اطلاع اعضای ستاد می رساند و خود شمس آل احمد نیز بعد از این پیام رسانی، دیگر در جلسات ستاد شرکت نمی کند (١٠٨). ولی بسیاری از دانشجویان خط امام که فرمان را چراغ سبزی برای تصفیه های گسترده می دانستند، دست بکار شدند. در نتیجه بقول آقای ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب، بیش از دو سوم اساتید و بیش از ۵۷۰۶۹ دانشجو از دانشگاه های کشور اخراج شدند (١٠٩).
قرار داد یا تسلیم نامۀ الجزایر:
اصل ۱۲۵ قانون اساسی تأیید می کند که قراردادها، پیمان ها، عهدنامه ها و مقاوله نامه ها، بایستی به امضای رئیس جمهور و یا نمایندۀ قانونی او برسد. قرار داد الجزایر که به آزادی گروگان ها بعد از ۴۴۴ روز منجر شد، بدون اطلاع رئیس جمهور، توسط نخست وزیر و به دست بهزاد نبوی در الجزایر، با طرف های آمریکایی امضاء می شود. به نظر می رسد که برای فریب افکار عمومی و اینکه نشان بدهند که این موافقتنامه، به امضای رئیس جمهور نیاز نداشته است، آنرا ” اعلامیه” الجزایر می نامند، در حالی که در متن انگلیسی موافقت نامه از لغت agreement استفاده شده است که همان موافقت نامه می باشد. همانگونه که از خاطرات کیومرث صابری معلوم می شود، آقای نبوی از قبل متوجه شده بودند که امضای چنین قراردادی در واقع کاپیتولاسیون می باشد و از ایشان یک وثوق الدوله دیگر در تاریخ خواهد ساخت (١١٠).
در هرحال، تأخیر عمدی در آزاد کردن گروگان های آمریکایی که قرار نبود بیش از چند روز زندانی باشند، منجر به شکست کارتر و پیروزی رونالد ریگان، در انتخابات اکتبر ١٩٨٠ می شود و ریگانسیم وحشی با پی آمدهای وسیع خشونت بارش در سطح جهان، توسعه می یابد. و این در حالیست که به قول آقای سید محمود کاشانی، سرپرست داوران ایرانی در لاهه، بعدها مسئولان وزارت خارجه آمریکا ” صریحاً و کتباً اعلام کردند که این بیانیه ها را ما نوشتیم و ایرانی ها (ن: آقایان رجایی و نبوی) فقط امضای خود را زیر آن گذاشتند” (١١١). آقای احمد سلامتیان، ضرر مالی این قرار داد را تنها ٣٠ میلیارد دلار ( معادل ٩٠ میلیارد دلار، به ارزش دلار امروز) می داند (١١٢). بنی صدر که با اصل گروگانگیری از آغاز به مخالفت برخاسته بود و به قول آقای حسن آیت آن را ” ضد انسانی، ضد اخلاقی، ضد قانونی” (١١٣) می دانست، از آنجا که هم امضای قرار داد را غیر قانونی می دانست، و هم محتوای آنرا حاوی ضررهای عظیم به کشور، بر علیه امضاء کنندگان اعلامیه، اعلام جرم کرد. و این اقدام در حالی بود که هنوز نمی دانست که خود شخص آقای خمینی در این معامله شرکت داشته است (١١۴). آقای نبوی تقاضای جلسۀ غیر رسمی مجلس را می کند و در آنجا می گوید که اعلام جرم بنی صدر کار را به جاهای باریک خواهد کشاند چرا که “من به امر دولت و امام عمل کرده ام” (۱۱۵). بنی صدر درخواست شنیدن نوار جلسه غیرعلنی را می کند، ولی رئیس مجلس، آقای هاشمی رفسنجانی، از دادن نوار به رئیس جمهور خوداری می کند (١١۶). علیرضا نوبری، رئیس بانک مرکزی، از طریق روزنامۀ انقلاب اسلامی شروع به افشاگری در مورد مفاد قرارداد می کند (١١٧). سنجش افکار، اثر وسیع این افشاگری ها را نشان می دهد و بیش از ٩٠% مردم نیز بر این نظر می شوند که قرارداد، در ضرر کامل ایران، به امضاء رسیده است (١١٨). آقای رفسنجانی خشم خود را از افشاگری ها نشان می دهد: ” … روزنامه ها، مخصوصاً روزنامۀ انقلاب اسلامی که به تشنج دامن می زند- انجام نمی دهند و پروندۀ گروگان ها- که ربطی به آنها ندارد” (١١٩). به نظر می رسد که به همین علت است که ناگهان تصمیم گرفته می شود که رئیس بانک مرکزی به عنوان تنها شاهد ناخودی قرارداد، بر کنار شود و برای حذف وی لایحه ای تحت عنوان عجیب “حذف فرمان همایونی” به مجلس برده می شود. نوبری از پست خود خلع می شود، غافل از اینکه قبلاً، بخشی از اسناد و مدارک در مورد قرار داد را در اختیار رئیس جمهور قرار داده، و رئیس جمهور مصمم است که آنرا پی بگیرد. محمد جعفری بر این عقیده است که از آنجا که بنی صدر قصد داشته که به استناد این مدارک، علیه رجایی و نبوی اعلام جرم کند و در نتیجه دولت رجایی را برکنار کند، تصمیم به کودتا بر علیه بنی صدر، جدی شد (١٢٠). آقای بهزاد نبوی بعدها این نظر را بگونه ای تأیید کرده و در عین حال متذکر می شود که: ” البته من نمی دانم اگر در آن روز آن اقدام صورت نمی گرفت و ماجرای بنی صدر آن طور نمی شد، الان وضعیت ما بهتر بود یا نه” (١٢١). ولی به نظر می رسد که اگر این نظر بعنوان دلیل لازم برای انجام کودتا پدیرفته شود، دلیل کافی نمی تواند باشد. شکست حملۀ عراق و تقاضای صلح از طرف صدام با پذیرفتن شرایط ایران، می توانسته که شرط مکمل آن برای انجام کودتا بوده باشد. بنابر این لازم است که به اختصار به این موضوع پرداخته شود.
حمله عراق بعد از کودتای نوژه:
در حالی که گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی و در نتیجه انزوای سیاسی ایران و محاصرۀ اقتصادی، شرایط بین المللی برای حمله عراق به ایران را فراهم آورده بود و در حالیکه نیروی زمینی ایران نیز بیشتر در کردستان زمینگیر شده بود، کودتای نوژه، با همکاری آقایان بختیار، اویسی و صدام حسین (١٢٢)، با هدف از بین بردن تنها نیرویی که می توانست در برابر حملۀ ارتش عراق بایستد، یعنی نیروی هوایی، انجام می شود (١٢٣). انجام این کودتا، بهانۀ لازم را بدست حزب جمهوری اسلامی داد که در عمل، طرح از بین بردن ارتش و جایگزینی آن را با سپاه پاسداران به اجرا بگذارد. آقای خمینی نیز با دستور کشتار دستگیر شدگان، زمینۀ عملی این طرح را فراهم می آورد: ” آنهایی که در این مسائل، در این مساله( کودتای نوژه) همراه بودند با این خیال فاسد کودتا، تمام این ها به حسب حکم قرآن حکم شان قتل است بلا استثناء. یک استثناأ درش نیست، هیچ کس حق ندارد که یک کسی را عفو بکند، یک کسی را مسامحه با او بکند. اینها به حکم اسلام و حکم قرآن فاسد و مفسد هستند و در بارۀ این ها چهار حکم در قرآن هست که از همه کوچکتر، کشتن است” (١٢۴). و این در حالی بود که بنی صدر فرماندهان ارتش را به نزد آقای خمینی فرستاده بود تا او را از حملۀ قریب الوقوع عراق آگاه کنند و آقای خمینی با اطمینان کامل می گوید کسی جرئت حمله به ایران را ندارد و به بنی صدر پیام می دهد که این ها داستان حملۀ عراق را ساخته اند تا مانع تسویه ها در ارتش شوند. بعد از شروع حملۀ عراق، بنی صدر در نامه ای خطاب به آقای خمینی می نویسد: “یک ماه پیش، فرماندهان را به خدمت فرستادم، اطلاعات حاصله دربارۀ توطئه امروز را بعرض رساندند. بعد به اینجانب فرمودید این اطلاعات را باور نمی فرمایید و امروز راست از آب در آمده اند” (۱۲۵). هنوز معلوم نشده که آقای خمینی بر اساس چه اطلاعاتی و از چه منابعی به این نتیجه قطعی رسیده بود که صدام جرئت حمله به ایران را ندارد. ولی بنی صدر به این نتیجه رسیده بود که برنامۀ حمله به ایران در آمریکا ریخته شده است: “بانی این جنگ به نظر من آمریکاست. ادامۀ جنگ نیز به سود آمریکاست. این جنگ وضعیت دلار را تثبیت می کند، قیمت های مواد خام و ساخته شده را به سود آمریکا بالا می برد، موقعیت آمریکا را در خاورمیانه تثبیت می کند” (١٢۶).
در هر حال، تا زمانی که احتمال شکست خوردن از ارتش سر تا پا مجهز صدام جدی بود، رهبران حزب جمهوری اسلامی مزاحمتی برای بنی صدر در جنگ فراهم نیاوردند و حتی قول حمایت نیز داده بودند. آنها نیک می دانستند که جامعه بر نقش آنها در اضمحلال ارتش آگاه است و در صورت شکست، از اولین کسانی خواهند بود که باید به مردم حساب پس دهند. ولی از زمانی که امکان پیروزی ایران جدی شد، ترس از شکست ارتش، به ترس از پیروزی بنی صدر تبدیل شد و بنابر این، کارشکنی ها در کار جنگ شروع شد. حزب توده، نقش اصلی در حمله های سیاسی به بنی صدر را بازی می کرد و به بیان دیگر، به حزب جمهوری اسلامی، که از تجربۀ سیاسی زیادی برخوردار نبود، خط می داد. در اینجاست که ناگهان می بینیم که بنی صدر را ناپلئون انقلاب ایران می خوانند و بعد هم او با ژنرال پینوشه مقایسه می شود که قصد کودتا دارد و شعار ” ژنرال پینوشه، ایران شیلی نمی شه” بر دهان هواداران حزب جمهوری اسلامی و اقمارش می افتد. بنی صدر آگاه از تأثیر های اینگونه اتهام ها بر خمینی، استعفانامۀ خود را نزد خمینی می گذارد تا هر زمان که خود صلاح می بیند، منتشر کند. همزمان، حزب جمهوری اسلامی بیشترین سعی خود را بکار می برد تا روحیۀ ارتشیان را ضعیف و مانع عملیات موفق آنها در جبهه ها شود. تا جایی که دادگاه های انقلاب حتی کسانی مانند فکوری و فلاحی از فرماندهان کل ارتش را به دادگاه احضار می کنند. فرمانده هان ارتش در زمان جنگ متهم به ” ضد انقلاب” بودن و ” افرادی با کارنامه سیاه” می شوند. تا جایی که تیمسار فلاحی به حجت الاسلام هادوی، دادستان انقلاب می نویسد: ” تاریخ انقلاب ایران و ملت حق شناس ایران، دربارۀ سرتیپ فلاحی، بعد از او قضاوت خواهد کرد و سرانجام قضاوت نهایی در رستاخیز الهی و با رأی خدا اعلام خواهد شد” (١٢٧). این کارها کافی نبود. “افسران ارتش به بهانه های مختلف مورد تحقیر و توهین قرار می گرفتند. به عنوان نمونه، فرماندۀ تیپ دزفول گرفتار و روانۀ زندان و شکنجه شد. اثر شکنجه هنوز روی بدن او باقی است و می لنگد. فرماندۀ لشکر اهواز نیز زندانی شد و چند نوبت به شدت کتک خورد. فرماندۀ لشکر خراسان را توقیف کردند به تهران آوردند و سر او را تراشیدند و پس از چهار روز زندان انفرادی، گفتند آزاد است. او نزد من آمد و گریست و گفت: من یک سرتیپ ارتش هستم. با تحقیری که مرا روا کردند، چگونه می توانم باز گردم و لشگر فرماندهی کنم؟ در کرمانشاه سرهنگی را بدون دلیل توقیف کردند و او را به مستراح شویی واداشتند” (١٢٨). و در مجلس، خلبانان به عامل آمریکا بودن متهم می شوند.
به نظر می رسد پیروزی ارتش به فرماندهی بنی صدر به کابوسی برای سران حزب تبدیل شده بود تا جایی که آقای رجایی در مسجد سپهسالار اعلام می کند که ما پیروزی را که با این ارتش حاصل شود نمی خواهیم (١٢٩). سید حسین خمینی، نوۀ رهبر، در همان روزها متن یکی از گفتگوهای خصوصی در بیت آقای خمینی را افشا می کند: “من خودم با آنها بحث کرده ام و خودم از آنها شنیدم که می گویند خوزستان و حتی نصف ایران هم برود، بهتر از این است که بنی صدر حاکم شود” (١٣٠).
با وجود محاصرۀ اقتصادی و کمبود شدید وسایل یدکی و فساد اقتصادی در ارتش در زمان شاه، که حال در زمان جنگ خود را متبلور کرده بود (١٣١)، در اثر دموکراتیزه کردن ساختار ارتش، اولویت بخشیدن به ابداع و ابتکار و برانگیخته شدن روح ملی، ارتش موفق شد (١٣٢) بعد از مهار حملۀ عراق و با وجود شکست در اولین عملیات تهاجمی خود در هویزه، به پیروزی های بزرگی، از جمله در جنگ آسفالت، باز پس گیری تپه های الله اکبر، قله های بازی دراز، پس گرفتن قصر شیرین و سوسنگرد، دست یابد، تا جایی که تیمسار فلاحی رئیس ستاد ارتش حدود هشت ماه بعد از شروع جنگ، اعلام کرد که بیش از ۴٠ درصد از زمین هایی که به کنترل عراق در آمده بودند، آزاد شده اند (١٣٣).
موافقت صدام با شرایط ایران برای صلح:
با مسلم شدن شکست نقشۀ صدام در رویارویی با ارتش ایران، شکست نیروی هوایی این کشور در مقابله با نیروی هوایی ایران و ضعیف شدن روحیۀ سربازان عراقی (١٣۴)، و از بین رفتن نیروی دریایی عراق و محاصرۀ دریایی بندر فاو، صدام مجبور می شود درخواست صلح کند. او این درخواست خود و دولت های عربی طرفدارش را ناچاراً از طریق دو هیئت کشورهای اسلامی و نیز هیئت کشورهای بی طرف (کشورهای جنبش غیر متعهدها = Non-Aligned Movement) به سرپرستی وزیر خارجه کوبا، ایزیدورا مالمیرکا (۱۳۵)، مطرح می کند و موافقت خود را با شرایط ایران، که همان عقب نشینی از مرزها تا برد توپخانه ها و نیز پرداخت غرامتی سنگین، بوسیلۀ کشورهای نفت خیز خلیج فارس، به دولت ایران اعلام می کند (١٣۶).
اما حزب جمهوری اسلامی، حداکثر سعی خود را می کند تا مانع صلح شود. آقای خمینی که اول پذیرفته بود صلح برقرار شود، بنا به گفتۀ بنی صدر، پس از اینکه رهبران حزب جمهوری اسلامی نزد ایشان رفته و می گویند که اگر بنی صدر صلح را برقرار کند، دیگر حتی شما هم حریف او نخواهید شد، خود را عوض می کند (١٣٧). بنظر می رسد که این اطلاع با نظر آقای رفسنجانی در مخالفتش با صلح و اظهار خشنودی از تغییر نظر آقای خمینی، همخوانی دارد: “در پیام امام در مورد جنگ و هیأت میانجی هم مطالبی آمده که سیاست آقای بنی صدر را محکوم می کند. آقای بنی صدر دیروز در کارنامه اش نوشته، مایل است به جنگ خاتمه بدهد و صلح کند، ولی شعارهای راهپیمایی امروز و اظهارات امام یقیناً راه را برای ایشان بسته است.” و حتی در بی اعتنایی کامل، درخواست ملاقات هیئت میانجی کشورهای اسلامی را نمی پذیرند.
پاورقی ها:
٩٩- سخنرانی آقای رفسنجانی در نماز جمعه تیر ١٣۶١ از سایت آقای هاشمی رفسنجانی. تاریخ دسترسی به سایت: ۱۷ مرداد ۱۳۸۹
١٠٠- روزنامه کیهان ۲ فوریه ۱۹۸۰
١٠١- روزنامه جمهوری اسلامی ۶ اردیبهشت ۱۳۵۹
١٠٢- درس تجربه، در گفتگو با حمید احمدی. خاطرات ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهوری ایران (انتشارات انقلاب اسلامی ١٣٨٠) ص ١١٣
١٠٣- تقابل دو خط، محمد جعفری (فرانکفورت. انتشارات برزاوند ١٣٨۶ ) ص ٧٠- ٧١
١٠۴- مصاحبه آقای فتاپور با نشریه آرش شماره ١۶، اردیبهشت ١٣٨٩. این مصاحبه در وبلاگ ایشان نیز موجود است
۱۰۵- همان
١٠۶- روزنامه کیهان، ٢ اردیبهشت ۱۳۵۹
بنا براین به نظر می رسد که هدف از دعوت مردم برای حضور در دانشگاه، نه حمله و یا بستن دانشگاهها، بلکه جلوگیری از کشتار وسیع ونیز با استفاده از چتر مردم، گشودن دانشگاهها بوده است. در واقع اکثریت مطلق آکادمیکها و رهبران سیاسی که بنی صدر را متهم به حمله به دانشگاهها کرده اند، نه تنها این اتهام را با سانسور امور واقع انجام داده اند، بلکه هیچ توضیحی نداده اند که اگر بنی صدر نفعی داشت که در توطئه ای شرکت کند که بر علیه او تدارک دیده شده بود، آن نفع چه بوده است؟ یکی از نمونه های گویای این مقاومت در برابر امور واقع و عدم توانایی در توضیح انگیزه بنی صدر، تحقیق دکتر سعید امیرارجمند در کتاب معروف عمامه در برابر تاج است. وی می پذیرد که مطابق نوار آیت، هدف از حمله به دانشگاه سرنگونی بنی صدر بوده است و در عین حال بنی صدر را ایدئولوگ انقلاب تعریف کرده که در برابر وسوسه انقلاب فرهنگی نتوانست مقاومت کند. از آقای امیرارجمند توقع می رفت در این باره دست کم توضیح دهد که چطور می توان عقلا پذیرفت بنی صدری که از انقلاب فرهنگی به ضدانقلاب تعبیر می کرد به دست خود پایگاه اصلی مبارزه اش علیه حزب جمهوری، یعنی دانشگاه ها، را به تعطیلی فرا بخواند؟ این عدم توانایی برای دفاع از نظرشان در مورد حادثه ای بس جدی و با پیامدهای جدی تر از ضعفهای جدی تحقیق ایشان می باشد. نمونه های دیگر را در کارهای اساتیدی مانند شائول بخاش و فرد هالیدی می بینیم که آنها نیز برای دفاع از نظر خود به هیچ فاکتی رجوع نداده اند و بودن تحلیل منطقی وقایع تنها به بازگویی نظرات متناقض بازپرداخته اند.
١٠٧-غائله چهاردم اسفند ۱۳۵۹، زیر نظر سید عبد الکریم موسوی اردبیلی ( تهران. انتشارات نجات، چاپ دوم، ١٣۶۴) ص ۳۴۵- ۳۴۶
١٠٨- روزنامه کیهان ۱۹ مرداد ۱۳۵۹
١٠٩- محمد ملکی، اندیشه جامعه، شماره ۲۵، سال ۱۳۸۱
١١٠- کیومرث صابری ( گل آقا) در مورد آقایان رجائی و نبوی می گوید: ” وقتی دو نفری از جماران باگشتند، بهزاد نبوی تا مرا دید، از ته سالن، گفت: صابری ببین! تو بعنوان یک نویسنده شاهد باش! قرار است ما کاری بکنیم که فردا بمن خواهند گفت: وثوق الدوله ایران. ولی تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام اینکار را می کنیم…” سرمقاله روزنامه یاس نو، ۳۱ دیماه ۱۳۸۲
١١١- شنود اشباه. رضا گلپور. چاپ اول ۱۳۸۱، ص ۲۹۱. آقای سید محمود کاشانی سرپرست داوران ایرانی در لاهه، برای اجرای قرارداد الجزایر می بودند، که بنا به در خواست آمریکا در سال ۱۳۶۳ از این کار بر کنار شد.
١١٢- مصاحبه با احمد سلامتیان ۲۵ مه ۲۰۰۵
١١٣- غائله چهاردم اسفند ۱۳۵۹ زیر نظر سید عبد الکریم موسوی اردبیلی ( تهران. انتشارات نجات، چاپ دوم، ۱۳۶۴) ص ۳۴۸
١١۴- محمد جعفری: تقابل دو خط ( انتشارات برزاوند. ۱۳۸۶) ص ۳۷۱
۱۱۵- همان
١١۶-هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران ( تهران. دفتر نشر معارف انقلاب. چاپ پنجم. ۱۳۷۸) ص۱۱۰
١١٧- برای نمونه به شماره های ۵۴۷ و ۵۴۶ روزنامه انقلاب اسلامی (۴ و ۵ خرداد ۱۳۶۰) مراجعه شود
١١٨- A. H. Banisadr, My Turn to Speak (Washington: Brassey’s, 1991), p. 49
١١٩-هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران ( تهران. دفتر نشر معارف انقلاب. چاپ پنجم. ۱۳۷۸) ص ۷۳
١٢٠-محمد جعفری: تقابل دو خط ( انتشارات برزاوند. ۱۳۸۶) ص ۳۷۲
١٢١- رفتار شناسی حکومتی امام در گفتگو با بهزاد نبوی. پنج خاطره از امام، پدرام الوندی
١٢٢- تحقیقات محقق آمریکایی مارک گازیوروسکی، هم تاییدی بر صحت تحقیقات نویسنده می باشد و هم اینکه گازیورسکی نشان داده است که صدام حسین حمله خود به ایران را تا به بعد ازانجام کودتای نوژه به تاخیر انداخت، تا تنها خطهای دفاعی باقی مانده در برابر ارتش عراق که اول نیروی هوایی بود و بعد لشکر زرهی دزفول توان عملیاتی اشان را از دست بدهند. من در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده بودم که هدف از کودتایی که هیچ امکان پیروزی نداشت، از بین بردن تنها مانع جدی در مقابل ارتش صدام، نیروی هوایی، بوده است و گازیورسکی نشان داده است که برنده واقعی این کودتا صدام حسین بوده است. او می گوید که حتی اگر کودتا پیروز هم می شد، کشور وارد جنگ داخلی شدیدی می شد و ارتش صدام به ایران حمله می کرد و برنامه تقسیم ایران به پنج کشور را باجرا در می آورد. و اگر پیروز نمی شد، ارتش صدام با نیرویی پراکنده و روحیه باخته روبرو می بود که کار را بر ارتش عراق بس آسان می نمود. و اضافه می کند که ساده لوحی بیش از حد آقای بختیار، باعث شد که فریب صدام را بخورد. در صورت شکست یا پیروزی کودتا، صدام خوزستان را ضمیمه خاک خود می کرد و با تجزیه شدن ایران، به هدف خود می رسید. رک:
The Nuzhih Plot and Iranian Politics Author(s): Mark J. Gasiorowski Source: International Journal of Middle East Studies, Vol. 34, No. 4 (Nov., 2002), pp. 645-666 Published by: Cambridge University Press
ترجمه قسمتهای اصلی تحقیق را می شود در این سایت یافت:
http://enghelabe-eslami.com/گزارشات-و-تحلیل-ها/1286-2010-07-05-19-08-47.html
١٢٣- نقش اصلی را در کودتاهای نظامی همیشه بر عهده نیروی زمینی می باشد و نیروی هوایی یا نقش ندارد و یا نقشی حاشیه ای بازی می کند. ولی در کودتای نوژه نقش اصلی بر عهده نیروی هوایی گذاشته شده بود. دیگر اینکه با وجود حضور متخصصان عراقی، آنقدر طرح ناشیانه اجرا شد، که دستگاه اطلاعاتی رژیم که هنوز بسیار از هم گسیخته بود، از چندین طریق از برنامه کودتا آگاه شده بود. برای اطلاعات دقیقتر در این مورد می توانید به تحقیقی که نویسنده در این مورد انجام داده است مراجعه کنید:
بختیار: اسطوره و واقعیت، هدف از کودتای نوژه (بخش دوم)
١٢۴- صحیفه نور، جلد ۱۲ ص ۲۵۲
۱۲۵- نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران. به اهتمام فیروزه بنی صدر. انتشارات انقلاب اسلامی خرداد ۱۳۸۵ ص ۱۵۶
١٢۶- روزنامه انقلاب اسلامی. ۱۷ آبان ۱۳۵۹
١٢٧- علی غریب. ایستاده بر آرمان. چاپ ۱۳۸۵ ص ۶۰
یا
یا
١٢٨- همان ۶٢
١٢٩- مصاحبه با بنی صدر، ۲۲ ژانویه ۲۰۰۵
١٣٠- انقلاب اسلامی ۲۵ اسفند ۱۳۵۹
١٣١- برای نمونه، ایران در حالی که حدود هفتصد تانک چیفتین، با موتور ضعیف از انگلستان خریداری کرده بود، که هر هشتصد کیلومتر احتیاج به سرویس کامل داشت، ولی برای حرکت دادن این تانکهای هفتاد تنی، از روسیه تانک برهایی خریده شده بود که برای حرکت دادن تانکهای سی تنی روسی ساخته شده بودند، و این از عوامل اصلی شده بود که بردن تانکها به جبهه را با مشکل جدی روبرو کرده بود.
١٣٢- سپاه پاسداران در آنزمان نیرویی حداکثر در حدود بیست هزار نفر در اختیار داشت و بیشتر نفرات آن از آموزشهای تکنیکی لازم و دیسیپلین نظامی بی بهره بودند. بعدها محسن رضایی و دیگران بر این واقعیت صحه گذاشتند.
١٣٣- روزنامه انقلاب اسلامی ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۰
١٣۴- برای نمونه سرگرد بازنشسته محمد تقی گلدوست، در مصاحبه با نویسنده اشاره کرد به سخن یکی از اسرای عراقی، که به ایشان گفته بود که وقتی ارتش ایران حمله می کند، ما می دانیم که به هدف حمله خود نائل خواهد شد و وقتی ما پاتک می زنیم، می دانیم که زمین از دست رفته را پس نخواهیم گرفت (۱۲.۰۳.۲۰۰۴). و یا سروان رضا استوار، فرمانده گروهان تانکهای چیفتین در نبرد آسفالت، به نویسنده گفت که با دوازده تانک در برابر ۱۵۰ تانک عراقی به مقاومت پرداخته بودند که در طول نبرد با تانکهای عراقی شاخ به شاخ شده و هفت تانک از دست داده بودند ولی تصمیم گرفته بود که عقب نشینی نکند. که در این فاصله به فرستنده یکی از تانکهای عراقی دست یافته بودند، و یکی از سربازان عرب ایرانی واحد او ترجمه گزارش فرمانده تیپ زرهی عراقی را برای فرمانده لشکرش ترجمه کرد، که در آن، فرمانده می گفت که تانکهای ایرانی میخکوب شده اند و نمی شود آنها را به عقب راند. (۲۳.۰۴.۲۰۰۵)
۱۳۵- در طول تحقیق سعی بر این شد که با ایشان در این مورد مصاحبه ای انجام بگیرد، که اطلاع حاصل شد که متاسفانه ایشان در سال ٢٠٠١ فوت نموده اند. Isidoral Malmierca
١٣۶- پیام بنی صدر به مردم ایران در تاریخ ۲۲. خرداد ۱۳۶۰ ( نامه ها از آقای بنی صدر به خمینی و دیگران. انتشارات انقلاب اسلامی.خرداد ۱۳۸۵) و نیز مصاحبه با نویسنده به تاریخ ۲۴ ژانویه ۲۰۰۵. عراق با پرداخت ۲۵ میلیارد دلار موافقت کرده بود و ایران درخواست ۵۰ میلیارد داشت و این در حال بود که خسارت مالی جنگ در آن زمان بسیار کمتر از این مبالغ بود.
١٣٧- مصاحبه با بنی صدر ۲۴ ژانویه ۲۰۰۵