روح الله خمینی یک بار گفت: تا مردم در صحنه هستند آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. این گفته وی همانند سایر سخنانش دارای بار سیاسی و مفهومی خاص بود که متأسفانه توجه کافی به آن مبذول نشد. یکبار دیگر نیز هنگامی که گفت «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» منظور خاص خود را داشت. وقتی مجلس اسلامی را به جای مجلس شورای ملی پیشنهاد کرد، چنین تعبیر شد که او روحانی است و واژه «اسلامی» را بر «ملی» ترجیح می دهد! در صورتیکه مجلس شورای ملی حق قانون گذاری دارد و می تواند در همه زمینه های ملی، سیاسی، اجتماعی و حقوقی قوانین جاری را تغییر دهد که مجلس اسلامی طبعاً فاقد این حق است و بیشتر تفسیر کننده قوانین شرعی است، زیرا قوانین مذهبی جزمی و تغییر ناپذیرند و با آهنگ پر شتاب دگرگونی در دنیای کنونی همخوانی ندارد. این گفته معروف خمینی که «تا مردم در صحنه اند آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» نیز شعاری تبلیغاتی و ضد آمریکا تعبیر می شد که بیشتر مصرف داخلی داشت. در صورتیکه با کمی دقت و ژرف نگری می شد فهمید که او می خواهد بگوید، آن قدرت هایی که در گوادولوپ تصمیم به بردن شاه و آوردن ما گرفتند (1) از جمله یکی از دلایلشان این بود که مردم از نظام مذهبی حمایت خواهند کرد. نظامی که می توانست در داخل مملکت بخش عظیمی از توده ها را بسیج کند و در خارج از ایران بازدارنده و سد راه گسترش ایدئولوژی کمونیسم می تواند باشد و جلو پیشروی روسیه شوروی را به سوی آب های گرم خلیج فارس و چیرگی بر سرزمین های دارنده ذخایر عظیم نفت و گاز بگیرد. از همین رو خمینی بدرستی حمایت مردم را شرط لازم برای بقای نظام خود می دانست و معتقد و آگاه بود که تا این پشتیبانی وجود دارد قدرت های غربی به ویژه آمریکا در جهت سرنگونی آن اقدامی نخواهند کرد، همانطور که با وجود رویارویی های ظاهری سردمداران نظام با سیاست های کاربردی آمریکا در منطقه و نزدیکی بیش از اندازه جمهوری اسلامی به چین و روسیه تا کنون هیچ غلطی نکرده است. این سخن خمینی تا وقتی که زنده بود و سپس در دوران جانشین او علی خامنه ای همواره آویزه گوش سردمداران جمهوری اسلامی بوده و هست، از این رو به جز تلاش شان در جهت حضور مردم در تظاهرات و گردهمآیی های دولتی، می کوشند با کشاندن آنان به پای صندوق های رأی گیری، ادعا کنند که نظام جمهوری اسلامی همچنان مورد حمایت و پشتیبانی مردم ایران است، چه باک اگر مفاد منشور حقوق بشر را اجرا نمی کند، حکم به سنگسار می دهد، آزادیخواهان را بازداشت، شکنجه و اعدام می کند، ایران را تبدیل به جهنم کرده است، مهم آنست که با این همه، مردم نظام را تأیید می کنند و حضور آنان را در انتخابات گواه می آورند. در غیر این صورت از چه رو سردمداران نظامی که خود را نه برگزیده مردم بلکه نماینده الله بر روی زمین می دانند و تصور می کنند که مورد حمایت امدادهای غیبی هستند و مردم را صغیرانی می دانند که نیازمند قیم، یعنی طایفه ملایان هستند چه احتیاجی به برگزاری انتخابات دارند که مردم در آن شرکت کنند یا نه؟ آیا غیر از آن ا ست که می خواهند نشان دهند نظام جمهوری اسلامی مورد تأیید اکثریت مردم ایران است؟ حقیقت این است که سردمداران جمهوری اسلامی به حضور مردم در انتخابات نیاز دارند و نه رأی آن ها و برای این منظور، همواره پیش از برگزاری هر انتخاباتی با ترفندهایی نو و طرح شعارهایی امیدوار کننده می کوشند شمار بیشتری از مردم را به پای صندوق های رأی گیری بکشانند. در این رهگذر افزون بر ذوب شدگان ولایت فقیه و وابستگان به جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی، متأسفانه برخی از سازمان های مدعی آزادیخواهی نیز سال هاست آتش بیار معرکه و تعزیه گردان نمایش انتخابات بوده و هستند. پس از پایان دوره دوم ریاست جمهوری علی اکبر رفسنجانی و اصرار او بر اینکه برای یک دوره چهارساله دیگر نیز در ا ین سمت باقی بماند با مخالفت علی خامنه ای روبرو شد. طرح پیشنهادی از طرف چند تن از وابستگان به جناح کارگزاران سازندگی (2) مبنی بر این که ولی فقیه از اختیارات خود استفاده کند و اجازه دهد رفسنجانی برای بار سوم نیز رئیس جمهور شود سازگار با نیت علی خامنه ای نشد و پیام های حامیان خارجی رفسنجانی نیز کارساز نیافتاد، رفسنجانی که متوجه بود از سه نهاد قدرت – رهبری، مجلس اسلامی و ریاست جمهوری- در رأس هرم قدرت جای برای او و جناحش باقی نخواهد ماند با پافشاری بر انتخاب خود به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام مثلث قدرت در جمهوری اسلامی را به مربع تبدیل نمود. از آن پس همه تلاش او صرف آن شد که با نشاندن یکی از وابستگان خود در رأس نهاد ریاست جمهوری تعادل قدرت میان او و خامنه ای برقرار بماند، برای این منظور با برقراری تماس های غیر مستقیم با کشورهای اروپایی که در آن هنگام از دست داشتن مسئولان جمهوری اسلامی در ترور شرفکندی و یارانش در میکونوس برلین به شدت خشمگین و به نشانه اعتراض سفیران خود را از تهران فراخوانده بودند، به آن ها اطمینان داد که پس از انتخاب محمد خاتمی، جمهوری اسلامی دیگر دست به ترور مخالفان خود در خارج از ایران نخواهد زد. دولتمردان اروپایی نیز برای توجیه عادی کردن روابط خود با جمهوری اسلامی از این امر استقبال کردند. رفسنجانی پس از آنکه چراغ سبز اروپائیان را نسبت به خاتمی بدست آورد با سودبری از امکانات خود و بازاریان و شرکت هایی که در دوران او منافع کلان برده بودند، همه به اتفاق وارد یک کارزار بزرگ تبلیغاتی به سود محمد خاتمی شدند. همزمان، سازمان های سیاسی موجود در جمهوری اسلامی که گردانندگان آن ها پیش از استقرار جمهوری اسلامی جهت باد موافق را تشخیص داده و به صف انقلابیون پیوسته بودند، پس از آن نیز سال ها در رکاب امام شان بر روی ملی گریان و آزادیخواهان شمشیر کشیده بودند، این بار نیز با تشخیص باد موافقی که به پرچم خاتمی می وزید به حمایت همه جانبه از او برخاستند. پیروزی خاتمی بر ناطق نوری موقتاً قدرت میان خامنه ای و رفسنجانی را متعادل کرد و گفته می شود با شناختی که خامنه ای از سابقه و روحیه خاتمی داشت چه بسا با انتخاب او مخالفتی نداشت و او را بیش از یک تدارکچی نمی پنداشت، چیزی که خاتمی بعدها خود نیز به آن اعتراف کرد. پیشینه سیاسی محمد خاتمی عبارت بود از سرپرستی روزنامه کیهان با حکم خمینی و پیرامون اقدامات سرکوبگرانه او علیه اعضاء اتحادیه کارکنان مؤسسه کیهان، بسیار گفته و نوشته شده و نیاز به بازگو کردن آن نیست. مدت زمانی هم به سرپرستی حرکت های اسلامی خارج از ایران منصوب شد. در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی هم مشاور رئیس جمهور بود. وابستگی او به جناح کارگزاران تا آن حد بود که حسن ابراهیم حبیبی معاون اول رفسنجانی را به مدت شش سال به معاونت اول خود برگزید. هنگامی که کرباسچی بخاطر سوءاستفاده های مالی خود در زمانی که شهردار تهران بود محاکمه می شد، خاتمی از کرباسچی دفاع کرد و محاکمه او را سیاسی نامید. پس از ترور اسدالله لاجوردی جلاد اوین نیز از او به شایستگی یاد کرد و خدمات او را به اسلام و انقلاب ستود. گرم کردن بازار انتخابات برای کشاندن مردم به پای صندوق ها که هدف همه جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی است با تبلیغ کردن به اینکه خاتمی تافته جدابافته ای است که می خواهد به مردم آزادی بدهد، وضعیت خراب اقتصادی را سرو سامان بخشد مؤثر افتاد و شمار زیادی به امید آینده بهتر و پایان یافتن دوران خفقان به پای صندوق های رأی گیری رفتند. سردمداران اسلامی نیز با افزودن پنجاه درصد بر آمار شرکت کنندگان، آراء داده شده به خاتمی را بیست میلیون اعلام کردند. بیست میلیون رأی ساختگی به نام خاتمی فرصت مناسبی به کسانی داد که سال ها پنهانی با جناح کارگزاران همکاری داشته و جرأت بیان آنرا نداشتند. آن ها ادعا کردند چون این بیست میلیون رأی، علیه خامنه ای بود بنابراین باید از خاتمی حمایت کرد، با ا ین ترتیب نه تنها به همکاری با اصلاح طلبان برخاستند بلکه به آن مباهات هم کردند. جالب اینجاست که سازمان های سیاسی اپوزیسیون که همواره آمارهای منتشر شده جمهوری اسلامی را نادرست اعلام می کنند، پیرامون آمار شرکت واجدین شرایط در انتخابات شک و تردید به خود راه ندادند. در سال 1384 رفسنجانی بار دیگر به امید رسیدن به ریاست جمهوری و حفظ تعادل قدرت در رأس هرم، خود را نامزد انتخابات کرد ولی در پی یک برنامه ریزی طراحی شده و غافل کننده دور از انتظار از احمدی نژاد شکست خورد. شاید، اگر او وارد کارزار انتخاباتی نمی شد مهدی کروبی پیروز می شد و چه بسا رویدادهای پس از آن تاریخ به شکل دیگری پیش می رفت. در انتخابات سال 88، رفسنجانی بار دیگر به امید باز پس گرفتن نهاد ریاست جمهوری، این بار نه خود که خاتمی را نامزد نمود. از آن پس شبکه مالی، سیاسی و تبلیغاتی قدرتمند او در خارج از کشور به حمایت خاتمی برخاست. پس از آنکه میرحسین موسوی با آگاهی ضمنی از اینکه خامنه ای با نامزد کردن او مخالفت نخواهد کرد، خود را کاندیدا کرد که با رنجش و کناره گیری خاتمی همراه بود و پس از یک دوره کوتاه حیرت و سردرگمی، به دستور رفسنجانی همه آن فعالیت ها پشت سر میرحسین موسوی قرار گرفت. سرمایه گذاری مالی، تبلیغاتی و سیاسی که برای موفقیت میرحسین موسوی بکار گرفته شد در تاریخ سی ساله پیش از آن مانند نداشت و چنانچه یک دهم آن به حمایت جنبش آزادیخواهی بکار گرفته می شد بی شک روند رویدادها به گونه ای دیگر اتفاق می افتاد. علی خامنه ای حضور در انتخابات را وظیفه شرعی اعلام کرد. وابستگان جناح کارگزاران و اصلاح طلبان با شعار «در انتخابات شرکت کنید و مطمئن باشید رأی تان خوانده و به حساب خواهد آمد» و نیز «شرکت در انتخابات تمرین دموکراسی است» مردم را تشویق به رفتن پای صندوق های رأی گیری کردند. پس از شمارش آراء، مردم که به امید تحقق یافتن وعده و وعیدهای داده شده و به حساب آمدن رأی شان در انتخابات شرکت کرده بودند دریافتند که نه تنها رأی آن ها خوانده نشده بلکه حضورشان باعث حقانیت نظام استبداد مذهبی گردیده است. اکنون نیز که حدود سه ماه تا برگزاری انتخابات جدید ریاست جمهوری اسلامی باقی است، باز هم ترفند تازه ای طرح و دام تازه ای برای شرکت مردم در انتخابات گسترده اند. «در انتخابات شرکت کنید و به نشانه مخالفت خود با نظام، آراء خود را به کسانی بدهید که نامزد و مورد تأیید شورای نگهبان نیستند، مانند عباس امیرانتظام، میرحسین موسوی و یا رضا پهلوی»! عباس امیرانتظام را برای تشویق هواداران ملی – مذهبی ها، میرحسین موسوی را برای طرفداران جنبش سبز و رضا پهلوی را برای کسانی که شرایط گذشته را بهتر از امروز و انقلاب را غیر ضروری می دانند. طراحان این ترفند وانمود می کنند آراء داده شده به این سه تن، نشانه مخالفت با نظام جمهوری اسلامی است در صورتیکه شرکت در انتخابات همچون گذشته بیانگر حقانیت نظامی خواهد بود و نه مخالفت با آن. اگر این پیشنهاد دامی برای کشاندن مردم به حوزه های رأی گیری نیست، چرا از مردم درخواست نمی کنند برای نشان دادن مخالفت خود با کلیت نظام روز رأی گیری از خانه ها خارج نشوند و یا آنکه در خیابان های اصلی شهر اجتماع کرده و راه پیمایی کنند ولی به حوزه های رأی گیری نزدیک نشوند. برنامه ریزان این ترفند غافل اند که مردم دست آن ها را خوانده اند و این بار نه تنها تصمیم به عدم شرکت در انتخابات دارند بلکه در پی آنند که با سکوتی خشمگین و مبارزه بدون خشونت، مخالفت آشکار خود را به کلیت نظام و همه جناح های حاکمیت نشان دهند. خواست ملت ایران رسیدن به آزادی است تا بتوانند آزادانه نوع نظام آینده را برگزینند و قدرت را به نمایندگان برگزیده خود بسپارند، اقتدار دولت را جانشین قدرت خودکامه ها کنند تا بن بست های اقتصادی گشوده شود و دشواری های مناسبات سیاسی با دنیای خارج سامان پذیرد و مسائل کشور حل و فصل گردد. بدیهی است که همه این ها تنها پس از پایان دادن به عمر نظام استبداد مذهبی تحقق خواهد یافت.
***
1- مصاحبه ژیسکاردستن رئیس جمهور وقت فرانسه با یک نشریه داخل کشور که باعث توقیف نشریه و بازداشت مدیر مسئول آن شد. 2- سعید حجاریان، عطاالله مهاجرانی و غلامحسین کرباسچی