کاوه مدنی گفت: حوزه محیطزیست هم باید تنبیه امنیتی میشد، اگر نگاه کنید به رفتارهای نهادهای امنیتی میبینید هر حوزهای که فعالیت سازمانهای مردمنهاد را داریم، این اتفاق افتاده. حوزه کاریاش و موضوعش فرقی نمیکند. در هر حوزهای باید زهرچشمی گرفته میشد. در این حوزه قرعه به نام این افراد و من افتاد.
غزل حضرتی- پس از آزادی فعالان محیطزیستی روزنامه اعتماد با کاوه مدنی گفتوگو کرده است.
به گزارش اعتماد، بخشهای مهم این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
- حالا بعد از این همه سال میشود با خیال راحت خوابید، که این ظلم پایان پذیرفته. شاید بشود گفت حتی این امیدی که در حوزه کار در محیطزیست ایران کشته شده بود، به یمن این اتفاق خوب زنده شود، دوباره آدمها بیایند کنار هم، دور از ترس، دور از تهمت و تئوریهای توطئه کنار هم کار کنند و برای ایران تلاش کنند.
- این بچهها بیشتر دوران محکومیتشان را کشیده بودند. در ایران البته اینطور است که افراد بعد از مدتی به خاطر رفتار و کردار خوب میتوانند آزاد شوند، اما در مورد این دوستان هیچ وقت این حق بهشان داده نشده بود، این آزادی مشروط بهشان داده نشده بود و از آنها دریغ میشد. در این مدت که اینها زندان بودند کلی زندانی امنیتی، مالی و اختلاسگر بازداشت شدند، حبس گرفتند و بخشیده شدند، اما متاسفانه این زندانیها همچنان در زندان بودند.
- خیلی از زندانیهای ما در محکمه عمومی و ذهن مردم ایران بیگناهاند. اما این زندانیها یک معصومیت و مظلومیت خاصی داشتند. نه فعال سیاسی بودند، نه حرکتی کرده بودند که کسی را در دنیای سیاست برنجانند.
- اگر کیفرخواست را مطالعه کنید، میبینید که هیچ داستان واقعی وجود ندارد، هیچ محتوایی وجود ندارد که بابتش این احکام صادر شود. اما من فکر میکنم حتی برعکس این ماجرا را ببینیم؛ به جای اینکه ببینیم وزارت اطلاعات گفت اینها جاسوس نیستند و کاری نکردند و چرا آنها را نگه داشتند، باید بگوییم احتمالا همین دلیل که یک نهاد امنیتی آمد و بر بیگناهی اینها صحه گذاشت، گروه دیگر امنیتی نمیخواست پا پس بکشد و اعتراف به اشتباه بکند.
- یکسری افراد در مورد حرف بنده که در مورد مشکلات آبی ایران بود را تئوری توطئه میدانستند و بعد از چند سال خودشان آنها را مثل طوطی تکرار کردند و فراموش کردند یکنفر دیگر چند سال پیش این حرفها را میزد و آن زمان دلش برای ایران میسوخت.
- آن موقع این هشدارها داده شد، دیدیم سالها بعد چه اتفاقاتی بری ایران افتاد و همه آن نظریات افراد غیرکارشناس و امنیتی که میگفتند ایران مشکل آب ندارد و در ترسالی به سر میبرد و بارندگیها در آینده بیشتر خواهد شد، حرفهایشان غلط از آب در آمد. نهتنها این پایان کار نبود که آمدند تهمت زدند که کاوه مدنی و مرحوم کاووس سیدامامی در حوزه آب مشاوره غلط میدادند که منجر به انتقال آب و سدسازی شد. یکسری دروغ هم گذاشتند رویش، اما فکر میکنم درکش سخت است.
- اما حوزه محیطزیست هم باید تنبیه امنیتی میشد، اگر نگاه کنید به رفتارهای نهادهای امنیتی میبینید هر حوزهای که فعالیت سازمانهای مردمنهاد را داریم، این اتفاق افتاده. حوزه کاریاش و موضوعش فرقی نمیکند. در هر حوزهای باید زهرچشمی گرفته میشد. در این حوزه قرعه به نام این افراد و من افتاد.
- این بچهها هیچ وقت نه گلهای کردند، نه غری زدند، نه به حکومت تاختند، نه به سازمان محیطزیست انتقاد کردند. داشتند کارشان را میکردند، دست به کار بودند، در طبیعت داشتند کارشان را میکردند، اما اینها هم در امان نبودند.
- حتی حرفهایی که از زبان مسوولان گفته میشد و به انگلیسی ترجمه میشد و در رسانهها منتشر میشد؛ اینکه این بچهها با دوربینهای تلهای فعالیت موشکی را رصد میکردند، خندهدار است، یا اینکه با نمونهبرداری از مارمولک توانسته بودند فعالیت رادیواکتیو را رصد کنند. خیلی از این حرفها به خاطر تخیلی بودن و خندهدار بودنشان باعث آبروریزی بودند، آن هم برای ایرانی که در منطقه در زمینه هوشیاری محیطزیستی یک سر و گردن بالاتر از کشورهای دیگر است.
- 21 بهمن یک خبرنگار خبر فوت آقای سیدامامی را به ما داد و 22 بهمن خبر فوت ایشان و دستگیری من توسط یک نماینده مجلس علنی شد. دهم فروردین، موقعی که عکسهایی که از ایمیل من برداشته بودند را پخش کردند، دیگر فهمیدم برای این گروه هیچ چیز جز حذف و دستگیری من مهم نیست و در این راه به هر روش غیر اخلاقی و غیرقانونی متوسل میشوند .
- داستانش این بود 10 فروردین، من سفر دیپلماتیک در تایلند بودم، جلسهای برایم در تایلند روی گرد و غبار پیش آمد، بلیتم را عوض کردم پرواز دوم به جای بانکوک – تهران میرفت بانکوک – استانبول- تهران. در استانبول دیدم عکسهای ایمیل من را منتشر کردهاند. فهمیدم تمام است و دیگر سوار پرواز تهران نشدم. اعلام شده بود من در مالزی مشغول عیش و نوش و بزم بودم در حالی که من تایلند درگیر تلاش برای حل مشکلات گرد و غبار بودم.
- اگر به تهران آمده بودم، نمیدانم چه میشد. در خوشبینانهترین حالت، شاید امروز آزاد میشدم. با آنهمه دروغی که درباره اهداف من و تابعیت مضاعف من گفته بودند (با اینکه من تا امروز هم فقط تابعیت ایرانی دارم)، نمیدانم چه بر سرم میآوردند.