back to top
خانهدیدگاه ها...سیمین ماند - غلامرضا امامی

…سیمین ماند – غلامرضا امامی

Behbahani Simin

سبو ی سینه ی سیمین

دید ی سبو یی پر نو ش دار م

با تشنگی ها لب تر نکر دی

< سیمین بهبها نی >

یک سینه سخن دارد، صد سینه سخن دارد آن جان دلاور . ان سرو تناور. سودای دگر دارد ، آن سینه ی پر سو ز.. ان سینه ی پرنوش، سبوی سینه ی سیمین .. اما چه سود، با تشنگی ها لب تر نکردیم.

سیمین به سادگی و رسایی می سرود و می زیست. «نیمای غزل» از دل می سرود و سر ود ه ها یش بر دل می نشست .روانی شعرهایش مثل خودش بود؛ ساده و صاف و صادق و صمیمی.

بدعت ها و بدایع او در غزل پارسی کاری بود کارستان! با وزن های نو و تازه اش و با پاره خشت های سنت کهن، بنایی ساخت بلند که از باد و باران نیابد گزند!

در دل بزرگش کودکی کوچک نهفته بود که به ترنم می خواند، همیشه و همه جا.

شادی و سرور را برای همه می خواست و در غم و سوگ همه، همراه و همدرد و هم دل بود.

در سفری که از رم به تهران آمدم دوست دانای دیرینم زنده یاد سیروس طاهباز، شبی به مهر در خانه اش، محفلی آراست. گلرخسار، شاعر تاجیکی هم بود؛ محمد نوری صدای آسمانیش را سر داد و ما را به زمین آورد. سیمین سروده های زمینی اش را خواند و ما را به آسمان برد. آنگاه با طنزهایش شمع شادی را برافروخت؛ شبی خوب و خوش بود و این اولین دیدار بود.

پس از آن، گاه در فرصت جمع، سیمای سیمین می درخشید و عطر شادی حضورش و سرودش، شیفتگان را شاد می کرد.

شبی هم در شهرک سینمایی غزالی نز دیک نوروز ال قلم جمع بودند و سیمین شمع جمع بود و به شیر ینی شعر شتر را خواند ونکته ها گفت وحکایت ها …

در خانه ی هنرمندان آخرین بار دیدمش، در مراسم دوست مشترک قدیمی مان، شاعر شهره «سپانلو». به پای شوق آمده بود. تن، خسته بود اما جان، جوان و جوینده.

چشمان درشت سیاهش، شمع جمع بود، شمع زیبای عشق. با زبان شیرینش شادی را پراکند و سرود سرخوش زیبایی را نواخت.

هر دو حقوق خوانده بودند و هر دو حقوق را رها کرده و به مدرسه عشق پا نهاده و هر دو به سربلندی، معلم و مدرس آن شدند. چه همتی داشت! و این آخرین دیدار بود.

در سوگ هم نام و همد ل و دوستش، سیمین دانشور سر تا پا سیاه پوشیده بود و عینک سیاه هم به چشم زده بود. گفتم: «سیمین بانو تسلیت!»،

گفت: «سیمین ماند.»

حالا عزیز م «عظیم زرین کوب» زنگ می زند و با صدایی خسته می گوید: «تسلیت، سیمین رفت!» ساکت می شوم و می گویم: «نه… سیمین ماند!»

 

< روزنامه شرق- شنبه اول شهر یورماه>

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید