back to top
خانهتاریخخسرو سیف: ملی شدن نفت از نظر فرهنگی از بقیه جنبه ها...

خسرو سیف: ملی شدن نفت از نظر فرهنگی از بقیه جنبه ها مهم تر بود زیرا موجی از آگاهی و بیداری ملی ایجاد کرد


SeifKhosrow۱۳۹۳/۰۶/۰۵- 
مصاحبه مجله کورش با خسرو سیف دبیر حزب ملت ایران
قسمت دوازدهم 

 

شما و دوستانتان در طول 25 سال، از 28 مرداد 32 تا 22 بهمن 57 برای دست یافتن به آرمانهای ملی خود مبارزه کردید. امروز 35 سال از سال 57 می گذرد ، آن آرمانها کجا رفت؟ آیا سرانجام به آن رسیدید؟

         مبارزه ما برای رسیدن به اهداف خود بطور مستمر ادامه داشته که شرح آن طولانی و در محدوده زمان کوتاه این مصاحبه نمی گنجد، باید در زمان مناسب به آن به پردازیم. ملی گراها برای دستیابی به آرمانهای خود باید راه طولانی را علی رغم توطئه ها و افت و خیزها طی نمایند و آنی از مبارزه غافل نشوند. حزب ملت ایران در درازای بیش از شصت سال حیات سیاسی خود با تمام محدودیت ها و محرومیت ها و بگیر و به بندها هم چنان به مبارزه آزادیخواهانه ضد استبدادی ادامه داده و این راه با همه کارشکنی ها، کمبودها و توطئه ها تا پیروزی که همانا باز پس گرفتن تمام حقوق ملت است تا حاکمیت راستین ملت ادامه خواهد داشت.

 

در این میان در آن سالها هم عده ای جوان لباس چریکی می پوشند و اسلحه دست می گیرند و مثلا به یک روستا مثل “سیاهکل” حمله می کنند تا چهار تا سرباز بیچاره را بکشند و اسمش را مبارزه بگذارند.

        این جوانها که شما می گوئید تماماً در جبهه ملی دوم فعالیت داشتند و در زمانی که فضای سیاسی بسته شد و استبداد به اوج خود رسید و از فعالیت های سیاسی بطور کامل جلوگیری شد نتیجتاً عده ای از جوانان به فکر مبارزه مسلحانه افتادند وقتی حکومتی دیکتاتور همه راه های سیاسی و مدنی را بر مردم ببندد خواه ناخواه عده ای به ویژه جوانان به شیوه های دیگر مبارزه روی می آورند، این واکنش طبیعی به چنین فضایی است که در پاسخ به عملکرد حکومت های استبدادی رخ می نماید چه تا ظلم هست مبارزه هم هست و فقط به تناسب زمان شکل آن تغییر می کند البته باید یادآور شوم جوانهایی که از جبهه ملی به این شیوه مبارزاتی روی آوردند دو گروه بودند گروهی که از سیاکل شروع کردند به نام فدائیان خلق به رهبری بیژن جزئی از بنیانگزاران آن ها چپ و ولی مستقل بودند و گروه دیگر تعدادی بودند با گرایش مذهبی از جمعیت نهضت آزادی به رهبری محمد حنیف نژاد شروع کردند به نام مجاهدین خلق که چند ترور را هم در کارنامه خود دارند، صرفنظر از مثبت یا منفی بودن فعالیت آنها و سرانجام آنها چه شد که خود بحث و نقد مفصل و طولانی خود را می طلبد و آن طور که شما اشاره داشتید چند جوان که از روی هوی و هوس این عملیات را انجام داده باشند نبود بلکه جوانهایی با سابقه پرورش یافته در بستر مبارزات سیاسی دهه 1330 و 1340 بودند که از فضای استبدادی حاکم بر جامعه و مردم به تنگ آمده بودند و برای پایان بخشیدن به استبداد حاکم به این راه گام نهادند و نظائر آن را در کشورهای دیگر هم شاهد هستیم و این درسی است برای زمامداران که نباید به نحوی عمل کنند که با اینگونه واکنش ها روبرو شوند.

 

تز مبارزه مسلحانه شکست سختی خورد و شما می دانید که در اولین تظاهرات هم کسی مسلح شرکت نکرد، در آن اعتراضات اولیه مردم چه می خواستند؟

        مردم به تنگ آمده از استبداد در تظاهرات سال 57 سه خواسته داشتند : استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی. مردم آمدند و چیز دیگری هم نمی خواستند. در تظاهرات روزهای اول کاملا روشن بود که چه خواستی داشتند اما از همان ابتدا صدای حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله هم شنیده می شد و در جریان تظاهرات قضیه می رفت روی مسایل تک صدایی، با این حال مردم امید داشتند که با رفتن شاه به خواسته های خود دست یابند. اما پس از 35 سال ما هنوز در همان نقطه اول هستیم و آن همبستگی روزهای اول بهمن 57 هم وجود ندارد. الان در شرایطی قرار گرفته ایم که با اینگونه روش های خودی و غیر خودی افق روشنی در آن دیده نمی شود و با دریغ مجال هیچ گونه درایتی هم برای نجات میهن به نخبگان و دلسوزان واقعی میهن داده نمی شود.

 

وقتی محمد رضا شاه در شهریور سال 1320 به سلطنت می رسد در تاریخ آمده که ایران از نظر اجتماعی و سیاسی بسیار فضای دموکراتیک و آزادی داشته، حداقل برخی می گویند این فضا تا سال 32 ادامه داشته، این مطلب را قبول دارید؟

        بعد از رفتن رضا شاه تا حدودی فضای سیاسی باز شد و کشور هنوز در اشغال متفقین بود و البته حاکمیت تازه هم توان قدرت نمایی نداشت و نمی توانست اعمال قدرت کند.

این شرایط تا چه تاریخی ادامه دارد؟

        این فضا ادامه داشت ولی هر چه جلوتر می رفتیم قدم به قدم به استبداد نزدیک و نزدیک تر می شدیم.

یعنی تا زمان دولت دکتر مصدق ادامه داشت؟

        بلی همانطور که در پرسش قبلی پاسخ دادم حاکمیت سعی می کرد با کارهای خلاف قانون و فشار بر مردم بر قدرت خود بیفزاید.

البته ما در این 12 سال شاهد یک نمونه ترور نافرجام شاه در دانشگاه هم بودیم، اما به هر صورت شما در آن 12 سال نمونه ای از سرکوب حکومتی به خاطر دارید؟

        این ترور بوسیله شخصی به نام ناصر فخرآرایی که گفته می شد از وابستگان حزب توده بوده است در دانشگاه اتفاق افتاد که خود منجر به بگیر و به بند وسیعی شد و حزب توده غیرقانونی اعلام و تعدادی از گردانندگان آن بازداشت شدند و رهبران حزب توده اظهار بی اطلاعی از این ترور می کردند و بعدها به این نتیجه رسیده بودند که شخص کیانوری هم در این ماجرا شرکت داشته بهرحال این ترور بهانه ای شد بدست حکومت تا فشار بیشتری بر مردم واردکند.

من منظورم مساله دیگری بود. من روزنامه های دهه 20 را تهیه کردم و می دیدم این روزنامه ها در واقع هرچی دلشان می خواست علیه حاکمیت می نوشتند، آنهم با وجود بی سوادی اکثر مردم و وجود احزاب وابسته به خارجی ها. منظور من این بود که شاه این آزادی را برای مطبوعات و احزاب تامین کرده بود. “امیر طاهری” از روزنامه نویسان قدیمی در مقاله ای می گوید که این نوع آزادی در دهه 20 حتی در اروپا هم پیدا نمی شد.

        تا حدودی صحیح است در آن دهه که شاه جوان تازه به سلطنت رسیده بود آزادی های نسبی وجود داشت و به مرور زمان در کارهای اجرایی دخالت می کرد. در همان زمانها وکلا و وزرا همه با نظر شاه تعیین می شدند غیر از سه چهار سال اول وکیل ها را می خریدند. عوامل انگلیسی ها نقش اساسی در انتخابات داشتند که دکتر مصدق جلویش را گرفت اما دخالت شاه بعد از کودتای 28 مرداد بیش تر و بیش تر شد.

تصور می کنم که ما خیلی “ایده آلیست” می شویم، اصلا آن 12 سال اول را فراموش کنیم. ببینیم در این 35 سال چه اتفاقی می افتاد. یک جامعه ای که حداقل 50 درصدش بیسواد است و بقیه هم آگاهی سیاسی ندارند. اگر گام به گام می خواستند به تمام گروه ها آزادی بدهند، با وجود احزاب وابسته به خارج، با وجود حزب توده که ماهیتش معلوم بود و با وجود گروهی که دولتمردان را ترور می کرد، آیا در کشوری که تمرین دموکراسی نداشته هر روز آشوب و ناامنی به وجود نمی آمد و کشور تکه تکه نمی شد؟

        نه من چنین فکری نمی کنم چه بسا اگر مردم در جامعه آزاد باشند مطبوعات و وسایل ارتباط همگانی آزاد و بدون شحنه و مامور در ارتباط با یکدیگر باشند و به یک دیگر آگاهی بدهند در آن صورت افراد وابسته نمی توانند به اسانی از همان مردم بیسوادی که شما نام بردید سوء استفاده کنند. فدائیان اسلام هم قدم های اولیه را از سال 1324 با ترورهایی که انجام دادند مطرح شدند آنها با شاه ملاقات داشتند و بوسیله مسئول مالی شان ابراهیم صرافان با سید ضیاء دیدار می کردند، هم چنین اقایان نواب صفوی و عبدالحسین واحدی با بهرام شاهرخ رهبر گروه جان سپاران میهن ارتباط تنگاتنگ داشتند. به گفته شمس قنات آبادی گروهی بودند که دولت “فخیمه” انگلستان از کارهای آنها بهره می برد. اگر شاه از برنامه های قانونی دکتر مصدق حمایت می کرد امروز مملکت ما در چنین وضعی قرار نمی گرفت.

ولی آشوب که زیاد بود.

        آشوب برای این بود که کشور می خواست از حالت استبداد زدگی به آزادی برسد. به عقیده من حرکت دکتر مصدق در ملی شدن نفت از نظر فرهنگی از بقیه جنبه ها مهم تر بود زیرا موجی از آگاهی و بیداری ملی ایجاد کرد. ما در آن زمان دبیرستان بودیم که متوجه شدیم در کشور چه خبر است. دوستی برایم تعریف می کرد که یادت هست در روزهای تعطیل و در محله های مختلف شهر افرادی به ویژه جوانان می آمدند برای تماشای تعزیه خوانی یا زنجیر پاره کردن کنار خیابان، این بود مشغولیات فکری مردم و کسی هم متوجه اوضاع کشور نبود. اما در زمان دکتر مصدق فضا باز شد و رهبری را دولتی ملی در جهت منافع و بیداری ملی در دست داشت و مردم هم حمایت می کردند. و باید بگویم در آن موقع آن خلأ فکری در جامعه با حضور مردم و نهضتی که به وجود آمده بود پر می شد.

با این حال قبول دارید  که از همان زمان مذهبی ها مانند فداییان اسلام به دنبال کسب قدرت بودند؟

        بلی آنها دنبال کسب قدرت بودند ولی در جامعه جایی نداشتند مردم آنها را بعنوان یک گروه تروریسی می شناختند.

یا باید اینها را آزاد می کردند یا سرکوب می شدند.

        در زمان دولت مصدق همه آزاد بودند در صورتیکه در چارچوب قانون و کاری خلاف قانون انجام ندهند بر این اساس با این گروه برخورد میشد در جایی هم که لازم بود بازداشت و زندانی می شدند که چنین هم شد.

ولی اینها را پس از 28 مرداد سرکوب می کنند، در همان زمان دکتر مصدق “خلیل طهماسبی” را مجلس مثل قهرمان ملی آزاد می کند و کاشانی هم نازش می کند!

        در زمان مصدق یک خط مذهبی یعنی آیت الله کاشانی وجود داشت و در بعضی جا نفوذ کرده بودند و البته باید بگویم در مملکت نه می توانیم و نه لازم است مذهب را کنار بگذاریم. هر چه کاشانی و فداییان اسلام رفتند منزل آیت الله بروجردی که مرجع اول بود از او تاییدی برای کارهایشان بگیرند او قبول نکرد و گفت با سیاست کاری نداریم. فداییان اسلام بازی بود، با آنها بازی می کردند، وقتی نواب صفوی در  زندان بود  شاه پیغام به مصدق می دهد که این سید را آزاد کنید، این یعنی چه؟ یعنی ارتباط و …

شما اعتقاد ندارید که گروه های تروریستی از جمله فداییان به دنبال قدرت بودند؟

        بلی همانطور که قبلاً گفتم آنها دنبال قدرت بودند می گفتند که می خواهیم حکومت اسلامی برقرار کنیم ولی نه تنها فاقد توانایی لازم بلکه شرایط قابل قبول را هم نداشتند.

اما به دنبال قدرت بودند.

        بلی چنین مطلبی را بیان می کردند.

در ایران دو قطب خطرناک ظهور می کند که یکی حزب توده است و دیگر فداییان اسلام. حالا در یک حکومت ملی که نمی خواهد ایران توسط این دوقطب ویران شود راهی جز سرکوب اینها وجود دارد؟ اما متاسفانه در دوران مصدق می بینیم که وقتی نواب صفوی در زندان است همان موقع دکتر فاطمی توسط فداییان اسلام ترور می شود.

        دو قطبی که شما نام بردید حزب توده که قبله آمالش دولت سوسیالیستی شوروی بود و امتحان خودش را در خیانت به ایران و مردم ایران بارها و بارها پس داده بود. در زمان ملی شدن صنعت نفت که دولت از هر موقع بیشتر به حمایت نیاز داشت حزب توده زیر نام های مختلف و روزنامه های وابسته به نام های مختلف تا آنجا که می توانستند به دولت ملی را که در حال مبارزه با استعمار پیر انگلستان بود با مطالب موهن و توهین آمیز و اتهامات ناروا مورد حمله قرار می دادند و با سایر گروههای وابسته داخلی دیگر از جمله فدائیان اسلام نیز راهی را می رفتند که در نهایت به یک نقطه ختم می شد آنهم کارشکنی در مقابل دولت ملی و قانونی مصدق، در اینصورت شما چه انتظار دارید که این دولتی که خود را به نام دولت قانون معرفی و عمل می نماید خلاف آن عمل کند ما باید توجه داشته باشیم در درازای تاریخ معاصر این تنها دولت مصدق بود که از چارچوب قانون تخطی نکرد که اگر ادامه می یافت میهن ما امروز با چنین وضع و شرایط خطرناکی مواجه نمی شد به هر حال مصدق در چارچوب قانون با آنها برخورد می کرد تا جائیکه نواب صفوی به زندان افتاد.

چگونه جلویش را می گرفت؟ دکتر مصدق که نمی خواست چهره ای مستبد از خود نشان دهد.

        مصدق مستبد نبود که چهره ای این چنین از خود نشان بدهد همانطور که گفته شد در چارچوب قانون با مخالفین مواجه می شد.

نواب را موقت گرفتند و بعد آزادش کردند و تازه زمانی که او زندان بود ” واحدی” جایگزینش بود.

        در مورد آزادی نواب صفوی به دکتر مصدق مراجعه می شد، دکتر مصدق گفت به نواب بگوئید چنانچه قول بدهد بی سر و صدا برود به خانه اش بنشیند و یا در مسجد مردم را از نظر دینی ارشاد کند در آن صورت آزاد خواهد شد.

اینها که به این امور اکتفا نمی کردند.

        به هر حال هر دولتی یک قدرتی دارد که به موقع و در چارچوب قانون باید از ان استفاده کند و گرنه می شود استبداد و خودکامگی

در هر صورت آن قطب خطرناک حضوری فعال داشت و مردم هم آگاهی کافی نداشتند، هنوز هم یک سازمان امنیتی چون ساواک وجود نداشت تا مخالفان برایش داستان بسازند، مصدق هم که اهل دیکتاتوری نبود ، اینها را قبول دارید؟

        بلی. اما ما فکر می کردیم که قدرت مردم در حدی بود که اجازه ندهند اینها سر بلند کنند. آنها نهایت آزادی را داشتند تا در چارچوب قانون بگویند و عمل کنند.

اما اگر بی طرفانه نگاه کنیم می بینیم که اینها آنچنان آزاد بودند که هر روز در کشور یک غائله و آشوب راه می انداختند.

        ببینید این آشوب را تنها این گروه ها ایجاد نمی کردند. بلکه عامل اصلی دربار و عوامل وابسته به انها بودند، سیاست های خارجی و عوامل خارجی جهت بی ثبات کردن دولت آشوب را درست می کردند نه مردم نه فقط این گروه.

این مساله برای خود من مبهم است، مثلا دربار چرا باید آشوب درست کند؟ سندی هم در این مورد وجود ندارد چرا که اگر دربار آشوب می کرد اصل سلطنت با مخاطره مواجه می شد یا وقتی بگوییم این دو گروه (حزب توده و فداییان اسلام) نقشی نداشتند ما می بینیم که عناصر فدایی اسلام یا رجال سیاسی را می کشت و فضا را ملتهب می کرد یا به سینماها و مشروب فروشی ها حمله می کردند و مردم را کتک می زدند، از آن طرف توده ای ها سر قضیه آذربایجان با روسها نقشه می ریختند یا شیلات شمال را می خواستنذ به روسها بدهند و در موضوع نفت هم دسیسه می کردند و سازمان نظامی هم داشتند. چه مرجعی باید ثبات را ایجاد می کرد؟

        ملاحظه فرمائید ملتی به پا خاسته بود برای مبارزه با استعماری که یک سده بر روی منابع آن دست انداخته بود و منافع این مملکت که مردمش بیش از هر کسی نیازمند آن بودند را می برد و بعنوان “صاحب مملکت” در همه زمینه ها دخالت می کرد عملاً استقلال میهن ما را خدشه دار کرده بود و بهرحال مردی از میان مردم میهن بپا خاسته بود تا با حمایت هم وطنان خود دست دخالت گر استعمار را قطع و آنها را از وطن عزیزمان بیرون کند این استعمارگر پیر برای ادامه غارتگری خود در منطقه با تحریک عوامل خود و ترتیب برنامه هایی تصمیم به مقابله با دولت ملی مصدق گرفت و با تمام توان با کمک دوستان دیگرش در جهت سقوط دولت ملی گام برداشت به شهادت و اقرار خودشان از تمام ظرفیت خود از عوامل خود در ایران که تماماً مرتبط با دربار بودند استفاده کرد در طول دولت مصدق مصادف با حوادثی چون 30 تیر و 9 اسفند و قتل افشار طوس و دهها برنامه تنظیم شده آنها مواجه هستیم که حزب توده هم با راه اندازی هر دو روز یک تظاهرات و اعتصاب درگیری علیه دولت ملی یاری رسان همه این توطئه ها بود، من تعجب می کنم با وجود اقرار سران آن به خیانت می پرسید حزب توده هم یاری رسان به این توطئه ها بود؟ من تعجب می کنم که می پرسید سندی در مورد توطئه دربار وجود دارد؟ با وجود اقرار دستگاه های جاسوسی و شرح و بسط جریان کودتا در روزهای 25 و 28 مرداد باز هم نیازی به سند است؟ اگر بخواهیم در این زمینه صحبت کنیم مطالب بسیار زیاد است که خود نیاز به مصاحبه اختصاصی دارد در پایان باید بگویم که خود شاهد و ناظر حرکات حزب توده از 25 تا 28 مرداد بوده ام که بیشترین آَشوب و حرکات تحریک آمیز را انجام داد و هراس در مردم و جامعه پدید آورد و با دریغ فضا را آماده و زمینه ساز کودتای 28 مرداد کرد.

شما اعتقاد ندارید که اگر با این آشوبها مقابله نمی شد کشور با خطر تجزیه مواجه می شد؟

        همانطور که گفتیم این آشوبها برنامه ریزی شده بود تمام کوشش بیگانگان در این بود که اینگونه جلوه دهند تا در مردم هراسی ایجاد نمایند که تا حدودی هم موفق شده بودند. وقتی دوستان برای مقابله با عوامل بیگانه از دکتر مصدق تقاضای سلاح کردند ایشان مخالفت کرد، چون گفت در این صورت برادرکشی پیش می آید. وقتی اصرار کردند مصدق گفت: به من گزارش دادند که حزب توده یک سازمان منسجم نظامی دارد و اگر درگیری شود آن گروهی پیروز است که نیروهایش منسجم است. من شکست را می پذیرم ولی اجازه نمی دهم استقلال ایران به خطر بیفتد و ایران جزو اقمار شوروی شود. مصدق به جمهوری هم اعتقادی نداشت و فقط به مشروطه معتقد بود.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید