ایرانیان در این روزگار مردم شادی نیستند. این را هم آمارها و شاخصهای موجود تأیید میکنند، هم تجربه زیسته زندگی عموم مردم.
زمینههای اندوه و خشم در ایران
اما موضوع در ایران کمی متفاوتتر است. ایران از جهت برخورداری از منابع زندگی، وضعیت بسیار مطلوبتری نسبت به دیگر کشورهایی دارد که در این پیمایش همرده آنها قرار گرفته است. در ایران هنوز جنگی داخلی به صورت علنی و رسمی شکل نگرفته و تا زمان انجام پیمایش هم به شکل مستقیم با هیچ کشوری در وضعیت جنگی نبوده است.
مردم در زندگی روزانهشان علاوه بر قیمت وسائل مورد نیازشان، با مجموعه دیگری از قوانین هم رویاروی میشوند. قوانینی که زندگی جمعی آنها را تنظیم میکنند و به شکل خاصی منضبطش میکنند. این قانونها در ایران به شکلی ویژه در تضاد با سبک زندگی و سلیقه عمومی قرار دارند.
اما ایران از لحاظ شاخصمؤسسهای اقتصادی فلاکتبار همچون تورم و سقوط ارزش پول ملی وضعیتی به مراتب بدتر از دیگر کشورهای این لیست هم داشته است. طبقه میانی جامعه در آن به شدت تضعیف شده و جامعه هرچه بیشتر به دو اردوی بزرگ دارا و ندار تقسیم شده است. اما باز هم به نظر میرسد این همه آن چیزی نیست که میتواند قرار گرفتن ایران در رتبه چهارم غمگینترین کشور جهان را توضیح دهد.
ضرورتا نمیتوان یک اینهمانی میان وضعیت رفاه اقتصادی و میزان شاد بودن و رضایت از زندگی برقرار کرد. پیمایش مؤسسه گالوپ نشان داد که مردم بیشتر کشورهای آمریکای لاتین نسبت به کشورهای حوزه اسکاندیناوی، به مراتب احساسات مثبتتری در زندگی تجربه کردهاند. در حالی که شاخصهای رفاه اقتصادی در کشورهای اسکاندیناوی بسیار مطلوبتر از آمریکای لاتین است.
مردم در زندگی روزانهشان علاوه بر قیمت وسائل مورد نیازشان، با مجموعه دیگری از قوانین هم رویاروی میشوند. قوانینی که زندگی جمعی آنها را تنظیم میکنند و به شکل خاصی منضبطش میکنند. این قانونها در ایران به شکلی ویژه در تضاد با سبک زندگی و سلیقه عمومی قرار دارند.
مردم و شیوه زیستشان
ارزشها و نگرشهای اکثریت گروههای مردمی در تضاد با حاکمیتی قرار گرفته که میخواهد تا رختخواب مردم را مدیریت کند و نسخه بپیچد. از این جهت، به راستی یک «مردم» وجود دارد که در برابر چنان دستورالعملهای بیتناسبی قرار گرفته است. با وجود این که یک جریان فکری موسوم به «محور مقاومتیها» تلاش میکنند ثابت کنند که برای مثال مطالبه حجاب اجباری تنها از سوی طبقه متوسط جامعه ـ ودر نتیجه بی ارزش است، واقعیت چیز دیگری است. حاکمیت از لحاظ نسخههای تحمیلی فرهنگیاش حقیقتا در برابر یک «مردم» قرار گرفته است. از آن دختر و پسرهای پولدار بالا شهری تهران گرفته تا دختران و پسران فلان روستا در گوشهای از ایران. امروز دیگر مطالبه آزادی و اختیار در پوشش و شیوه زندگی محدود به چند جمع دانشجویی یا جوانان نیست. در گوشه گوشه این کشور صداهای مخالفت با چنین قوانینی به گوش میرسد. ارتباطی هم حتی به طبقه اجتماعی، گروه قومی ـ مذهبی یا منطقه جغرافیایی ندارد. جنبش سراسری «زن، زندگی، آزادی» این را به خوبی نشان داد. جنبشی که زمینههای آن از سالها قبل در حال شکلگیری بوده اما در لحظهای خاص اتفاق افتاد.
دلهای جوان و حکومت پیر
ساختار جمعیتی ایران در حال حاضر، ساختاری جوان است. در حالیکه ساختار سیاستگذاری فرهنگی در کشور ساختاری پیر و متحجر است. هم به لحاظ سن و هم از جهت سلیقه و بینش. به همین دلیل هم گروههایی مانند جوانان و زنان از لحاظ احساساتشان نسبت به زندگی، تجربههایی بدتر در ایران دارند.
نتیجه یک پیمایش ملی در سال ۱۳۹۹ در ایران نشاد داد که تعداد مبتلایان به اختلات روانی نسبت به ۱۰ سال قبل، ۲۹ درصد افزایش یافته است. (منبع: روزنامه اعتماد: ۱۸/ ۷/ ۱۴۰۱)
برآوردها نشان میدهد که بیش از ۶۵ درصد از افراد مبتلا به اختلالات روانی در ایران اساسا توانایی دسترسی به خدمات درمانی و مشاوره ندارند. معاون امور بهداشتی وزارت بهداشت اعلام کرده بر اساس نیازسنجیهای انجامشده بیمارستانهای ایران دستکم به ۱۱ هزار تخت روانی نیاز دارند که از این تعداد تنها ۷ هزار تخت فراهم است. بر اساس گزارشهای رسمی پزشکی قانونی در ایران، تعداد مرگ و میرهای ناشی از خودکشی طی سالهای ۸۰ تا ۹۸، از ۴,۲ نفر به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت، به ۶,۲ نفر به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر رسیده است. همین گزارش نشان میدهد که جوانان قربانیان اصلی گرایش به خودکشی در ایران بودهاند. ۵۴ درصد خودکشیهای منجر به مرگ در میان جوانان زیر ۳۰ سال بوده است.
ساختار جمعیتی ایران در حال حاضر، ساختاری جوان است. در حالیکه ساختار سیاستگذاری فرهنگی در کشور ساختاری پیر و متحجر است. هم به لحاظ سن و هم از جهت سلیقه و بینش. به همین دلیل هم گروههایی مانند جوانان و زنان از لحاظ احساساتشان نسبت به زندگی، تجربههایی بدتر در ایران دارند.
برنامههای فرهنگی ایدئولوژیک حکومتی در ایران که اهداف نظام سیاسی را مقدم بر اهداف زندگی مییابند یکی از اصلیترین دلایل همهگیر شدن غم و خشم در کشور است. به ویژه که نظام سیاسی تداوم خود را در گرو ارزشهایی مییابد که گسترش اندوه ریاکارنه و برقراری یک عزای عمومی دامنهدار، شرط اصلی آن است. این نشان میدهد که با فرض بهبود شرایط اقتصادی در ایران هم تمام ریشههای روانرنجوری عمومی از میان نخواهد رفت. روح زخمخورده ایرانیان اگرچه به شدت از وضعیت اقتصادی رو به زوال چند دهه گذشته تأثیر پذیرفته؛ اما موازی با آن و شاید هم بیشتر از آن از لجبازی حکومت اسلامی و سرکوبهایش لطمه بیشتری دیده است.
منبع: رادیو زمانه
شیما