پس از مرگ ابراهیم رئیسی، رسانه ها و تحلیلگرانی در اقصی نقاط جهان، در باره سیاست داخلی و خارجی رژیم اسلامی سؤالاتی، در باره مسیر آینده جمهوری اسلامی، و چه چیزی رخ خواهد داد، مطالبی را مطرح کردهاند. در این باب که آینده سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران چگونه و به چه شکل و روشی در خواهد آمد، تحلیلگران مختلفی تلاش کرده اند برای پاسخ دادن به این سوؤل ها ارزیابی خود را بیان نمایند و مسیر احتمالی دولت بعدی و دیدگاه رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره این تحولات را بررسی نمایند.
بسیاری از هموطنانمان بر این باور اند که ابراهیم رئیسی توسط دیگر مافیاهای حاکم حذف شده است. نویسنده این سطور عقیده دارد برای او سانحهای رخ داده و او در این سانحه کشته شده است.
هیچکس و هیچ باند مافیای دیگری از درون رژیم او را حذف و ساقط نکرده است و چنین کاری را مرتکب نشده است. چون دلیلی ندارد که او را حذف نمایند. رئیسی از ۲۰ سالگی مشعول آدمکشی بوده و بجز آدمکشی هیچکار دیگری بلد نبود.
او نه در عرصه های سیاسی کشور حضور پر رنگ و مؤثری داشت، نه دارای توانایی منحصر به فردی بود، و نه فرد اثرگذاری. او نه سخنور ماهری، نه سیاستمدار زبده ای، و نه تصمیم گیرنده خبره ای بود.
او فاقد حداقل استعداد و هوشیاری بود. او حتی نمی توانست نوشته هایش را از رو بخواند. او کمترین بهره ای از ذکاوت و درایتی در امور سیاسی نبرده بود.
او به هیچوجه عنصری نبود که بتواند نقش رهبر و رهبری را بازی کند و بعهده بگیرد. او خود بارها گفته بود من فرمانبر بدون چون و چرای رهبری هستم.
رئیسی با کمک خامنه ای و جناحی از اصولگرایان بر بستری که برایش همواره کرده بودند، توانست مدارجی را طی نماید.
برخی هم میگویند، چون مانعی بر سر رهبری مجتبی خامنه ای بوده است، او را از سر راه برداشته اند.
چه کسی گفته، مجتبی خامنه ای میخواهد جایگزین پدرش و رهبر سوم جمهوری اسلامی شود که حالا چون رئیسی مزاحمش بوده است، او را از سر راه برداشته اند؟
اصلًا ارتباط دادن سقوط هلی کوپتر رئیسی به جانشینی خامنه ای از بنیاد غلط است و تمام این افکار از تئوری توطئه بر می خیزند.
سقوط هلیکوپتر رئیسی هیچگونه ارتباطی با جانشینی مجتبی خامنه ای ندارد. اولاً باید اثبات کرد که مجتبی خامنه ای می خواهد جانشین پدرش شود، بعد سقوط هلیکوپتر رئیسی را به جانشینی او ربط داد.
تحلیل برخی از تحلیلگران ما بر حول حدس و گمان و شایعات دور می زند و نه مستندات. تحلیل بدون فاکت، فاقد ارزش میباشد.
تا به امروز دستگاه حاکم و هیچ یک از بلند پایگان رژیم چنین ادعایی نکرده اند. شخص علی خامنه ای و یا یکی از بیت رهبری هم هرگز نگفته اند ولی فقیه سوم مجتبی خامنه ای می باشد. پس چرا اکثر تحلیلگران یک شایعه را، یک واقعیت جلوه میدهند.
دلیلش روشن است، ما از داستان سرایی بی مدرک و سند خوش مان میآید. ما علاقه وافر به افسانه سرایی و در نتیجه تئوری توطئه داریم.
نهایتاً مجتبی خامنه ای می تواند یکی از کاندیداها باشد، و نه کاندیدای حتمی و قطعی رهبری. در ضمن رئیسی چنین جایگاهی در جمهوری اسلامی نداشته است که رهبر شود که حالا چون میخواسته رهبر شود، او را حذف کرده اند. او در رژیم نقش تعیین کننده و اثرگذاری نداشت و فقط فرمانبر و بله قربان گویِ ولی فقیه بود.
اتفاقا مرگ رئیسی برای خامنه ای گران تمام شد و موجب برهم زدن چیدمان و سرمایه گذاری خامنه ای بر روی رئیسی شده است. سرمایه گذاری خامنه ای به پای رئیسی بر باد رفته، و خامنه ای برای پیدا کردن فردی که بتواند جایگزین او شود به دردسر افتاده است. در واقع پازلی که خامنهای ساخته بود تا در دو دوره ریاست جمهوری رئیسی در آرامش بتواند مسئله برجام و جانشینی خود را طوری جلو برد که بعد از مرگش نظام لطمه ای نبیند، پاشیده شد.
سؤالی که بسیاری می پرسند: رئیسی مرد، حالا چه میشود؟
بهرحال پیش بینی اینکه در آینده چه رخ خواهد داد و مسیر آینده نظام ولائی چه می شود، غیر قابل پیش بینی می باشد. در دورانی که حادثه و یا حوادث غیر مترقبه ای بوقوع می پیوندند، بدنبال آنها هر اتفاقی می تواند بیفتد. این اتفاقات زمانی به نفع مردم و در خدمت مردم قرار می گیرند که مردم وارد صحنه شوند و اوضاع را به نفع خود تغییر دهند. حال باید دید این حادثه و رخدادهای بعد از آن می توانند در تحرک مردم نقش بازی کنند. آنچه مسلم است ایران ما آبستن حوادث بزرگی است. اما هیچ چیزی را نمی شود پیش بینی کرد.
مارکس پیش بینی کرده بود، در طول حیاتش در انگلیس انقلابی رخ خواهد داد، ولی رخ نداد.
در سال ۱۹۱۷ وقتی لنین در سوئیس زندگی می کرد، به دوستانش گفته بود، عمر من کفاف دیدن سقوط حکومت تزاری را نمی دهد. در همان سال در روسیه حوادثی رخ داند که منجر به انقلاب اکتبر شدند و نیکلای دوم سقوط کرد.
فوکویاما هم پایان تاریخ را پیش بینی کرد که پیش بینی اش علط از آب در آمد.
علاوه براین هر لحظه و هر روز ممکن است یک حادثه جدیدی رخ دهد که همه پیش بینی ها و ارزیابی ها را به باد فنا دهد.
اما آسان تر است که بخواهیم بگوییم چه نمی شود.
چون تصمیمات کلیدی را خامنه ای اتخاذ می نماید، پس تا خامنه ای در قید حیات است، چیزی عوض نمی شود و مرگ رئیسی تأثیری بر سیاست داخلی رژیم نخواهد داشت و همان سیاست بگیر و بند و بی ثباتی و نابسامانی اقتصادی و اجتماعی، ادامه خواهد داشت.
سیاست خارجی نظام به همان شکل ادامه می یابد و سیاست منطقه ای و جهانی و برنامه هسته ای اش به همان منوال جلو می رود.
آنچه در آینده نخواهد شد و نمی تواند بشود، آن است که اوضاع بر مدار موجود نمیتوانند بگردند. بخصوص بعد از مرگ خامنه ای، جمهوری اسلامی به این شکل و روال نخواهد ماند و نمی تواند بماند. غیبت او موجب راه اندازی بحران و بحران های حادی برای رژیم خواهد شد. ما دیگر شاهد رهبری مثل خامنها ی نخواهیم بود، حتی اگر ساختار کنونی به همین شکل بر جا بماند. رهبر یا رهبران آینده ناشی از توافق باندهای مافیایی حاکم بر کشور خواهند بود. یعنی رهبر دیگر قدرت مطلق را نخواهد داشت و قدرت واقعی در دست باندهای مافیایی می ماند. نقش رهبر یا رهبران، در حد مشروعیت بخشی به قدرت حاکم خواهد بود، و نه بیشتر.
ما تجربه، اتحاد جماهیر شوروی را داریم. ما تجربه چین را داریم. ما تجربه اروپای شرقی را داریم. ما تجربه آلبانی را داریم. و از همه مهمتر، تجربه ویتنام را داریم که رهبرانش برای تغییر شرایط اقتصادی و سامان دادن قدرت خودشان، چارهای بجز نزدیکی با غرب و بویژه آمریکا ندیدند.
ما شاهد فرایند های عینی و واقعی هستیم که منجر به فروپاشی پروژه جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر می شود. لذا جمهوری اسلامی بعد از مرگ رهبرش خامنه ای که ادامه دهنده خط خمینی است، به هیچوجه نمی تواند با همین روال ادامه یابد.
امیدوارم که این بیان واقعیت، به عینیت مبدل گردد.