back to top
خانهنویسندگانهادی قدسی:چه باید کرد؟

هادی قدسی:چه باید کرد؟

Ghodsi-Hadi-1دمکراسی معنی روشنی دارد اما وقتی با قدرت می آمیزد، در عمل به هزار رنگ و ترکیب در می آید. زمانی که سلطه حاکم می شود، یعنی سلطه گر و زیر سلطه با یکدیگر فضای همزیستی را می سازند و قوام میدهند، از دمکراسی استبدادی ساخته می شود به نام دمکراسی. حالا این سلطه می تواند به رنگ های گوناگون درآید، زمانی مرامی، زمانی دینی و زمانی هم از انسان عبور کرده و به رنگ سرمایه در می آید. در این نوع دمکراسی ها، عوام نقش پیدا می کنند. اما مفهوم عملی عوام چیست؟ حدود سی سال پیش، یک ویزیتور فرانسوی که در آن زمان اقلا بیست سال از من مسن تر بود، آمده بود تا کالائی را عرضه کند. صحبت به سیاست کشیده شد. گفتم اکنون فرانسه توسط مافیاها اداره می شود. گفت که چی شود؟ گفتم برای جیب خودشان کار می کنند. گفت خوب که چی شود؟ گفتم که شما با این سن و سال و تحصیلات باید ویزیتوری کنید. گفت من دشمنی با مافیا ندارم تا زمانی که به من خوراکی برای خوردن بدهند. عوام در سیاست به این می گویند. این عوام در تمامی اقشار جامعه می تواند حضور داشته باشد، بی سواد، با سواد، زن، مرد، بیکار صاحب منصب و غیره. پایه و اساس این نوع دمکراسی همین عوام هستند که در هنگام انتخابات نقش بازی می کنند. نقش بازی می کنند تا سلطه گری را برای خود انتخاب کنند تا برای آنها رزق و روزی و امنیت فراهم کند، چیزی برای خوردن به آنها بدهد و در برابر دشمن از آنها حمایت کند یا شهوت تعصب و امیال آنها را ارضاء نماید. در این اجتماع دمکراتیک کرامت انسان بی محل می گردد. طبیعت دمکراسی اسرائیل که زیر چتر سلطه سرمایه جان می گیرد از این نوع دمکراسی می باشد. صهیونیسم در مسیر تاریخی خود، به تکاثر سرمایه، این بار در سطح جهانی، با سلطه بر رسانه ها تعصب دینی را در مردم اسرائیل تقویت کرد تا بتواند مرکزی برای سلطه آمریکای دمکرات بر منطقه فراهم آورد و به نام دمکراسی از زنده سوزاندن کودکان فلسطینی خم به ابرو نیاورد.

به دلیل اینکه سلطه سرمایه مرز نمی شناسد، برای منافع بیشتر خود، همواره در پی گسترش سلطه خود در جهان است. امری که خود، نمادی از دشمنی واقعی برای زیر سلطه می سازد. برای آن هدف با استفاده از عوام کودتا می کند، جنگ و ویرانی به بار می آورد، مهره سازی می کند و آنها را در به قدرت رسیدن یاری می رساند و. . . . رئیس جمهور فعلی فرانسه را در سال 2014 میلادی به کنفرانس بیلدربرگ (Bilderberg ) دعوت می کنند و به او پیشنهاد ریاست جمهوری میدهند و او در انتخابات سال 2016 رئیس جمهور فرانسه دمکرات می شود. واقعیت این امر در سایت این کنفرانس در فضای مجازی قابل مشاهده است. ناگفته نماند که نام یکی از رؤسای جمهور ما هم از دعوت شدگان در یکی از این کنفرانس ها به چشم می خورد. به هر حال، کشور ما هم استثنا نبوده و نیست. اگر این واقعیت سلطه گری بیگانه را نپذیریم، که عده ای روشنفکر بر آن باور ندارند، باید برای قتل امیرکبیر و آوردن و بردن رضاشاه و آوردن محمد رضا و کودتای 28 مرداد و همچنین کودتای خرداد 60 توضیحات منطقی داشته و ارائه دهند. باید این روشنفکران این امر که در اوج انقلاب و تماس های آمریکا با نهضت آزادی مبنی بر اینکه بنی صدر نباید در دولت انقلابی نقشی داشته باشد که اسناد آن هم انتشار یافته، را هم نادیده بگیرند. آیا کودتای خرداد 60 که با دسیسه رفسنجانی و بهشتی انجام گرفت دنباله همان حکم آمریکا نبوده است؟ به سادگی نمیتوان دست ابرقدرت سرمایه را در وضع موجود کشورمان نپذیرفت و بر آن باور نداشت. و اگر آن را بپذیریم، باید فکری برای استقلال و آزادی کشور کرد و آن را به عمل درآورد. چرا باید عده ای کنشگر سیاسی تصور کنند با یک انتخابات، به کمک رسانه های سلطه گران میتوان به انقلاب پشت پا زد و کشور را به عقب برد و رژیم سابق را بازسازی نمود؟ این تصور از چه ناشی می شود؟ بدون شک، یکی از دلایل اخلاقی آن وجود سلطه داخلی و به رسمیت شناختن اصل سلطه ای است به نام ولایت فقیه. در اینجا این پرسش مهم و حیاتی پیش می آید که در غیاب این سلطه داخلی، سلطه سرمایه به کمک این سینه چاکان اجنبی همان را نخواهند کرد که قبل از این در کشور ما و عراق و افغانستان و شیلی و اوکراین و غیره کردند و این کشورها را به پرتگاه سقوط کشاندند؟ این تضاد را چگونه می توان از میان برداشت؟ به نظر می رسد راهی جز تحول در جامعه وجود ندارد. تحولی که موجب انقلاب شد و ضد انقلاب داخلی و خارجی طی دهه ها با ایجاد جنگ و کودتا و ترور و بگیر و ببند آن را در پیله برده است. باید با درایت کوشش کرد تا زمینه استقلال و آزادی را در هموطنان زنده کرد تا از پیله به در آییم و سبک بال به اهداف انقلاب بپردازیم.

حالا کشور ما برای انتخاب یک رئیس جمهور با تمامی شرایطی که همگان از آنها اطلاع داریم آماده می شود.دو جریان عمده سلطه گری برای این مهم به میدان می آیند. یک جریان منتسب به رهبری و جریانی منتسب به هاشمی رفسنجانی که جان خود را در این رقابت از دست داد، اما اکنون چشم ها به طیف حسن روحانی دوخته است.کسی که با وقاحت تمام در مقام “ریاست جمهوری” ایران عزیز و بزرگ خود را رعیت آمریکا معرفی می کند. بخشی از این حضرات شمشیر حقارت و وابستگی به سلطه سرمایه را از رو بسته اند تا شاید عوام آنها را انتخاب کند. اینگونه باید ادعا کرد که از دید آنها، مردم برای امرار معاش، به یک سلطه گر قلدر (بنا به گفته مهدی نصیری که با اصرار و پشتیبانی رسانه های سلطه گر خود را خادم دست نشاندگان صهیونیسم معرفی می کند) حتا بیگانه، بیشتر اقبال خواهند کردتا به یک قلدر داخلی. با عوامفریبی، رشد اقتصادی را به وابستگی پیوند می زنند تا از رقیب خود پیشی گیرند. باید از این حضرات پرسید شما که برای خود کرامت انسانی قائل نیستید، چگونه می توان انتظار داشت که پس از به قدرت رسیدن برای مردم کرامت قائل باشید؟ مگر پس از انقلاب با کودتا بیشترین فرصت بر مناصب قدرت را در دست نداشتید؟ چه زمانی اقتصاد را بهبود بخشیدید و برای ملت کرامت قائل شدید؟ به چه امیدی برای چندمین بار خود را برای به قدرت رسیدن مهیا می کنید؟ به نظر می رسد غیر از این نباشد که به امید مرگ خامنه ای قصد دارید همچنان وصل به قدرت بمانید تا در روز موعود سر سپردگی خود را به بیگانه به عمل درآورید تا دمکراسی مورد ادعای خود را پیاده کنید.

از آنچه که به اختصار در بالا آمد، این نتیجه را می توان کرفت که فساد و اختلاس و ضعف مدیریت در جریانات مختلف سیاسی به اشتراک وجود دارند. فرق اساسی آنها در وابستگی به غربِ قلدر می باشد. دمکراسی هم مقوله ای نیست که با ادعا به وجود آید، باید آن را آموخت و به آن باورمند شد تا به اخلاق اجتماعی درآید. آموزش آن را هم نباید از قدرت طلب کرد و به انتظار آن نشست. آموزش آن وظیفه روشنفکران و کنشگران می باشد که در حال حاضر تشکیلاتی جدی و قابل برای آن در جامعه دیده نمی شود. شاید خواننده گرامی این سئوال برایش پیش آید که نویسنده راهی جز تمکین به استبداد حاکم برای مردم نمی بیند. راهش این است که در خود تحول ایجاد کنیم و دمکراسی را تمرین نمائیم. ابتدای حرکت دختران و خواهران ما بر ضد حجاب اجباری، که قدمی در این راه بود،و فردای آن روز صدای مرگ بر خامنه ای بلند شد و شعار “زن زندگی آزادی” هم از رسانه های بیگانه بلند شد، نوشتم که این حرکت آزادی خواهانه شکست خورد و ناکام خواهد ماند. که با تأسف چنین شد. تا زمانی که جامعه ما دچار این نقص بزرگ است، عمل شورای نگهبان در رد صلاحیت ها برای بخشی از جامعه توجیه پذیر می گردد که در عین حال اخلاق استبدادی را هم تقویت می نماید. جامعه نباید رویه وابستگان را با تأیید خود و باز پخش نظراتشان تشویق کند تا رویه استبدادی انتخابات رفته، رفته کمرنگ گردد.به بیان دیکر، وجود این طیف از ابتدای انقلاب توجیه کننده استبداد بوده و در اصل، این طیف از تفکر، با شعار مرگ بر لیبرال مسبب اصلی کودتا بر ضد مردم در خرداد 60 و استقرار استبداد در کشور است.نباید تصور داشت کسانی که به این رژیم پناه می برند به دلیل هواداری آنها از استبداد است، سبب ساز اصلی این کردار خوف از وطن فروشان می باشد.

https://bayanerochan.blogspot.com/2024/05/blog-post.html

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید