برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.
بنی صدر: در جلسه ای که در شهر بروکسل برگذار شد، من فصلی از کتابم را ارائه کردم که تحت عنوان “رهبری در دمکراسی” بزودی منتشر خواهد شد. کوشیدم روشن کنم که هر گاه ملتی نتوانست برای خود بدیل ایجاد کند، هرگاه نتوانست الگویی بسازد که نسل جدید با بکاربردن آن آینده را بسازد، در معرض خطر قرار می گیرد و موجودیتش بخطر می افتد. آنهائی که نقش بدیل ایفا می کنند نه تنها بدیل مردمسالار برای رژیم استبدادی هستند بلکه نقش بدیل بعنوان الگو را بعهده می گیرند تا جامعه خط تحولی بسوی جامعه ای باز که در آن هر شهروند در اداره امور کشور خویش شرکت داشته باشند. هرگاه چنین بدیلی وجود نداشته باشد موجودیت کشور بخطر می افتد. پس آنهائی که عهده دار این نقش هستند، حتی اگر هیچکار دیگری جز همینکه به مردم بگویند که می توان نوع دیگری زیست و شدنی است نکنند اینکار بزرگ را می کنند که کشور خویش را از خطر حفظ می کنند. آنهائی که در تضعیف این بدیل می کوشند و تمام کوشش خود را بکار می برند که بیرون از رژیم بدیل و الگویی وجود نداشته باشد به خویش و کشور خویش ستم می کنند. موجودیت کشور خویش را بخطر می اندازند. حال اگر آنها با هم این قرار را گذاشته اند که بدیل نشوند و در محدوده و حاشیه رژیم عمل کنند دستکم بر آنهاست که در تضعیف بدیل نکوشند. چون خود نیز زیان می بینند. اگر آن بدیل نبود و انتخابات را تحریم نمی کرد، چرا اقای خامنه ای بخود زحمت می داد و التماس می کرد و از مردم می خواست که بخاطر ایران رای بدهید. هر چند که دروغ می گفت و در همل هم به محض اینکه انتخابات تمام شد دوباره خطهای قرمز را پیش کشید اما وجود بدیل است که او و رژیم را مجبور کرد که به سراغ رای دهندگان برود تا رای دهند.
پس بدیلی که ایران بدان نیازمند است این بدیل است که باید از اموری پرهیز کند و ویژه گی هایی باید داشته باشد تا جامعه برای تحول بزرگ آنرا بدیل و راهنما و امام و راهنما بداند. و اصل تغییر کن تا تغییر دهی عمل کند. تا هم نظام احتماعی جامعه و هم ضد فرهنگ زورمداری تغییر کند و هم گذار به جامعه ای که در آن انسانها حقوق انسانی و شهروندی و حقوق ملی امکان یابد. این ها که این کار بزرگ را می کنند کشور خویش را از خطر حفظ می کنند. پس آنهایی که در تضعیف این بدیل می کوشند و تمام زور و کوشش خود را بکار می برند که بیرون از آن رژیم بدیلی وجود نداشته باشد، اصلا الگویی برای زندگی دیگری وجود نداشته باشد،به خود و به کشور خویش ستم می کنند، موجودیت کشور خویش را به خطر می اندازند. حالا اگر آنها با خود این قرار را گذاشته اند که بدیل نشوند، در محدوده و یا در حاشیه رژیم عمل بکنند،دست کم بر آنها است که در تضعیف بدیل نکوشند،چون خود نیز زیان می بینند. کوچکترین زیانش این است که اگر آن بدیل نباشد، چنانکه اگر آن بدیل نبود و انتخابات را تحریم نمی کرد چرا آقای خامنه ای به خود زحمت میداد که از مردم با التماس بخواهد که بیائید رای بدهید، اگر نه برای رژیم و با رژیم مخالفید ،برای ایران رای بدهید. گرچه راست نمی گفت و در عمل هم که معلوم شد دروغ می گوید، به محض این که انتخابات تمام شد باز دوباره خط قرمز را پیش کشید و گفت خط قرمز دارد.ولی وجود این بدیل است که او ورژیم او را مجبور کرد به سراغ رای دهندگان بیایند و از آنها دعوت به رای دادن کنند.پس آن بدیلی که ایران بدان نیازمند است این بدیل است. این بدیل از یک اموری باید پرهیز کند وگرنه از میان می رود،یک ویژگی ها هم باید پیدا کند تا اینکه جامعه برای تحول بزرگ این بدیل را امام،پیش آهنگ و راهنما بیابد و بر اصل تغییر کن تا تغییر دهی شروع کند به تغییر کردن برای اینکه ،هم نظام اجتماعی خویش را و هم فرهنگ خود را از یک فرهنگ زور مدار و در واقع ضد فرهنگ قدرت به یک فرهنگ استقلال و آزادی تغییر بدهد و هم گذار از یک جامعه ای که در آن جامعه انسانها حقوق ندارند،نه حقوق انسان ،نه حقوق شهروندی ونیز حقوق ملی،از دید رژیم به پشیزی نمی ارزد،گذر کنند به یک جامعه ای با انسانهای حقومند،دولت حقوقمدار و در رشد.این سخن کوتاه در باره آن بدیلی که ایران بدان نیاز دارد. و آنها که بر حق ایستاده اند، انها این بدیل هستند. پس بدیل این رژیم این بدیل است.
اما این مانع از آن نیست که در خود رژیم بعد از اینکه بیماری آقای خامنه ای از پرده بیرون افتاد و تحت عمل جراحی قرار گرفت،این بحث بدیل، حالا دیگر از پرده بیرون افتاد،گرچه قبل از این بیماری هم ،آقای دری نجف آبادی گفته بود که باید فکر جانشین رهبر بود ولی هم زمان با رفتن او به بیمارستان، آقای جنتی خطاب به این به اصطلاح سران فتنه و در واقع خطاب به اعضای رژیم در باب خطر سران فتنه گفت که اینها می خواهند کار بحران اتمی را تمام کنند، بعد انتخابات را ببرند، بعد رهبر را به حصر در آورند و سران فتنه در حصر را آزد کنند. خب این بیان خیلی روشن و واضح است،حالا ایشان نمیتوانست بگوید که بیماری آقای خامنه ای میتوانست مانع از این بشود که او این اختیارات مطلقه ای را که این رژیم به او داده است را تصدی کند.خب،این تنها در همین اندازه حرف زدن مانده است؟ نه.نخیر برای جانشینی ایشان هم از نامزد ها اسم برده می شود. خصوصا از سه تن، از آقای شیخ صادق لاریجانی،از آقای شاهرودی و از آقای حسن خمینی اسم برده می شود. حالا یا از این ها نام می برند چون در رژیم های استبدادی مرسوم است وقتی از کسانی اسم می برند به عنوان جانشین در واقع بنا بر حذف آنها است ، می خواهند آنها بیفتند دم چک ،چپ وراست مورد هجوم تبلیغاتی قرار بگیرند و بی اعتبار بشوند تا آن که باید به اصطلاح جانشین بشود.آن مجلس خبرگان لابد تحت امر سپاه پاسداران و مافیاهای نظامی مالی در موقع خود جانشین آقای خامنه ای را معین کند. این زمان،سخنی از آقای مجتبی خامنه ای نیست.حالا یا به این جهت که او را باید در پوشش این اشخاص قرار داد که دیگر مورد حمله نباشد،چون مورد حمله شدید بود و مردم در جنبش خودشان شعار میدادند وخطاب به او می گفتند مجتبی،مجتبی بمیری رهبری را نبینی. پس این را باید پوشش داد. پس مسئله طرح است،در واقع در حال حاضر، چند مسئله به هم ربط پیدا کرده است. یکی این مسئله که الان گفتم،مسئله جانشینی آقای خامنه ای،یکی مسئله گفتگو ها بر سر اتم،یکی مسئله کشماکش ها در دو طرف رژیم،یکی هم در واقع مسئله منطقه و نقش ایران در منطقه و به طور مشخص قضیه داعش.
اما ربطش با این دوجناحی که به مرحله حذف یکدیگر رسیده اند. قول آقای جنتی را که گفتم، اما یکی از سران سپاه هم گفته است باید مراقب باشیم که حذف نشویم و گفته است که خط قرمز مقام معظم رهبری و سران فتنه و همکاران آنها به هیچرو نباید در رژیم نقشی داشته باشند. و این نزاع بین آقای هاشمی رفسنجانی و مصباح یزدی. آقای خمینی که به این آقای مصباح رو نمی داد ولی حالا ایشان رئیس موسسه شده است و نام موسسه را هم امام خمینی گذاشته است! یکی دیگر هم عضو مجلس خبرگان و هم رئیس مجمع تشخیص مصلحت است که خود این آقای خامنه ای را نصب کرده است. قاعدتا هر کدام از این دو نفر معلوم شود که دروغ گفته اند، معلوم می شود که این نظام پا در هوا دارد . این که یک روحانی دروغ بگوید یک کسر و بی اعتباری است اما اینکه صاحب مقامان این رژیم دروغ بگویند، آنهم از این نوع دروغ یعنی اینکه به این رژیم نمیتوان اعتماد کرد .
مصاحبه گر: آقای بنی صدر این آقایان کی راست گفته اند؟
بنی صدر : بله آن بجای خودش. اتفاقا دیدم که در یک سایتی گفته اند که آقای هاشمی رفسنجانی یکی از ده دانشمند برتر جهان است، حال اگر دروغ را جزء دانش ها به حساب بگذاریم ایشان نه یکی از آن ده نفر بلکه نفر اول تشریف دارند. ما داریم از دید این رژیم به مسئله نگاه می کنیم. خوب کسی که می گوید من ولایت مطلقه دارم، چوب خشک است؟ یک طرف میگوید شما اینطور رفتار کردی و طرف دیگر میگوید شما آنطور رفتار کردید، هرگاه شما سکوت کنید که وسیله بشوید، معنای آن این است که مقام ولایت مطلقه فقیه چماق است. یکبار آقای رفسنجانی این چماق را بر میدارد و بر سر مصباح یزدی میزند و بار دیگر آقای مصباح همان چماق را بر سر هاشمی رفسنجانی می کوبد ، خوب شما چوب خشک هستی ؟ کدامیک از ایندو نفر راست می گویند؟ قاعدتا باید بطور رسمی بگویی که کدام یک راست می گویند؟ و دروغگو باید از خدمت در این رژیم معاف بشود ، این از یک جهت اما از جهت دیگر مگر این دین به شما نمی گوید که قولو الحق ولو علی انفسکم؟ حق را بگوئید ولو به زیان خود؟ حالا که شما آقای خامنه ای زیانی هم دراین داستان نمی برید؟ چطور ساکت هستی؟شما چطور در مورد دو آدمی که یکی را دوست 50 ساله می نامی و دیگری را هم فیلسوف رژیم میدانید، ساکت هستی و حاضر به گفتن حق نیستید؟ چه کسی در ایران می پذیرد از حقوق او و یا حقوق ملت توانا به دفاع هستی؟ و آشکار میکند که شما به کلی بیگانه هستی با آنچه که حق است، این هم از جهت دینی .
حال قضیه را از دید خود آن رژیم بررسی کنیم:رژیمی داریم با ولایت مطلقه فقیه، دارای صاحب اختیارات مطلق که اندازه کفایت این آقای ولایت امر را این نسبتی که این دو نفر به او میدهند، کاملا بدست میدهد هر گاه او آدم با کفایتی بود و همه میدانستند که او تن به این که با او بازی کنند ، نمیدهد، قطعا یکی از این دو نفر که دروغ گفته است ، این کار را نمی کرد و اگر هر دو کم و زیاد گفته بودند، هر دو از این کار اجتناب میکردنند ولی وقتی هر دو این کار را می کنند یعنی این ولی فقیه را در حد و قواره ای نمیبینند که بیاید و بگوید که چرا به من نسبت دروغ میدهید! حال آدمی با این جربزه سرنوشت ایران را در دست گرفته است ، این را میخواستم به مردم ایران بگویم و این دو قول سند است . شما مردم ایران چگونه می گذارید سرنوشتتان در دست اینچنین آدمی باشد؟ آدمیکه از بیمارستان میخواهد خارج شود با یک لحن تحقیر آمیز چون عقل قدرت مدار اینگونه رفتار می کند حتی اگر کسی هم آنجا بود و می گفت آقای رهبر با تخریب زبان باز نکن می شود مسئله را بررسی کرد و بدون تخریب غلط و راست آنرا از هم تمییز داد نه آن لحن تخریب وتهدید در بیمارستان که از تفریحات ایشان بوده است و مواضع امریکا و باقی قضایا وهمچنین گفته است که آنچه کمر داعش را در عراق شکست بمبارن های آمریکا نبوده است یعنی قوای ایشان بوده است و بعد هم آقای ظریف گفته است که اربیل و بغداد را ایران نجات داده است و بعد هم آقای زاکانی نامی هم گفته است که اگر آقای سلیمانی فرمانده سپاه قدس کمی دیر میرسید بغداد از دست رفته بود . خوب معنای این حرف ها این است که شما حضور نظامی دارید در عراق و حضور نظامی دارید در سوریه.
درباره حماس نیز گفتند که از گلوله تا موشک را تمام ما دادیم و آقای کیسنجر هم آمد وگفت که این رژیم از داعش هم خطرناک تر است، آقای اوباما نیز جواب او را داد که خیر داعش خطر ناک تر است . یک زمان است که دولتی مستقل و حقوق مدار متکی به آرای عمومی در کشور تصدی امور را در دست دارد و برای کمک به کشور دیگری، به تقاضای آن کشور عمل نظامی میکند که تازه من با این کار موافق نیستم، برای اینکه هر ملتی خود باید از عهده مشکلات خود براید. ایران هرگاه بر اساس موازنه عدمی روابط خود را تنظیم می کرد ، میتوانست مانع مداخله کشورهای دیگرهمسایه در پرورش داعش بگردد و کار به اینجا نرسد و کاملا هم شدنی بود، چنانکه در همان روزهای اول انقلاب ایران، قبل از اینکه آقای خمینی خشونت بکار بیاورد و انقلاب معنوی را که باعث پیروزی گل بر گلوله شود را تباه و نابود بکند و چهرا اش را خراب بکند .
قبل از آن, نماینده ایران در اوپک گفت که انقلاب ایران می گوید نفت بشکه ای 34 دلار است! کسی از کشورهای نفت خیز توانست بگوید “نه”؟! نتوانست. هر گاه بر آن خط و ربط انقلاب ایران مانده بود, یعنی اگر گروگانگیری نمی شد و اگر زور در داخل به کار گرفته نمی شد و خشونت سراسر کشور را در بر نمی گرفت, بدون شک صدام حسین جرات حمله به ایران را پیدا نمی کرد و ایران جنگ و با جنگ, استبداد دینی را بر خود نمی دید و منطقه امروز به طور کل چهره دیگری می داشت. مسئولیت این رژیم در آنچه که در شرق و غرب ایران می بینید مسلم است. اکنون هم با همکاری و نقش مهم بازی کردن در مقابله با داعش نیست, کاری که این رژیم می تواند بکند. نه در عراق و نه در سوریه و یا در جای دیگر. این بازگشت به اصل موازنه عدمی است که می تواند راهگشا باشد. تبدیل شدن به یک دولت حقوقمدار است که می تواند به بهبودی منطقه کمک کند و ملتهای منطقه را برای تحول بسیج بکند تا خود آن ملت ها این تحول را تصدی کنند. از دشمنی با یکدیگر عبور کنند و به همزیستی و به دوستی برسند. آنزمان مسائل سوریه و عراق و فلسطین راه حل دیگری پیدا می کنند. با این حال آقای روحانی به آمریکا و غرب گفته است که برای موفقیت در مقابل داعش به همکاری ما نیاز دارید و امیدوار است که امتیازی از آنها بگیرد. قبل هم گفته بودم که مشکل آقای اوباما چیست. از روزهای گذشته دارند افکار عمومی را آماده می کنند برای حالتی که شاید به توافق هم نرسند و مقایسه می کنند با گفتگوهای مصدق با آمریکا و انگلیس در مورد نفت. مقایسه ایست صوری زیرا اتم بحرانیست که رژیم خود ساخته است و مانند نفت نیست که مال ملت ایران است. نه سلطه انگلیس است که مصدق می خواست ایران را از آن برهد و با کودتا به پایان رسید و سندها می گویند که آمریکا برای اینکه در آخرین حالت با مصدق کنار بیاید آماده بوده. اگر کودتا نمی شد, مشکل نفت حل شده بود و وضعیت منطقه فرق می کرد. با کار رژیم که مساله اتمی را با جانشینی آقای خامنه ای و جنگ دو جناح در نظام پیوند زده است, فرق می کند. به علاوه تحریم اقتصادی و قراردادی که آقای وزیر با روسها رفت و بست در حالیکه گفته بود تا زمانی که وزیر است, این قرارداد را امضا نمی کند و ملت ایران هنوز نمی دانند که محتوی این قرارداد چیست؟ کارشناسان اقتصادی حتی در داخل کشور به این قرارداد اعتراض کرده اند و می گویند که با کشوری قرارداد بسته شده که همیشه بر ضرر ملت ایران عمل کرده است. این امر زمانی صورت می گیرد که نفت خود روسیه در آستانه تحریم است و مشکلی را حل نمی کند. هم اکنون بازار اشباح از نفت است و قیمت نفت از ژوئن تا امروز از 118 دلار آمده به 96 دلار!
در تمام این خیانتها این سوال پیش می آید که نقش مردم ایران در این میان کجاست؟ در مساله جانشینی بر فرض ادامه عمر نظام و در مساله اتمی نقش مردم چیست؟ در باره اعمال رژیم در منطقه نقش مردم کدام است؟ در گفتگوهای اتمی نقش مردم چیست؟ در این قرارداد با روسها کجاست نقش مردم؟ حتی در این زندگی روزمره نقش مردم کجاست؟ می گویند که چینی ها با کشتی وارد خلیج فارس می شوند و در کشتی کارگران ایرانی استخدام می کنند برای تولید کالا برای بازار ایران! 12 شهر در ایران هم مشکل کم آبی دارند و مردم ایران نباید ازخود بپرسند که آیا این همه زیان کافی نیست؟ آیا در تمام این امور ملت باید نقش تماشاچی را داشته باشد؟ نقش فعلی مردم از تماشاچی بدتر است زیرا هزینه ها با تماشاچی نیست اما تمام هزینه های این زیان با مردم ایران است. آیا هنوز باید ایستاد و تماشا کرد؟ در مورد آقای روحانی برای بار چندم با مردم بازی کردند و با مهندسی کردن انتخابات حق مردم را زیر پا گذاشتند. با وعده اینکه اقتصاد و بحران اتمی را شاید حل کند, مردم را بار دیگر به تماشاچی تبدیل کردند. عده دیگری دعوت به سکوت کردند تا نکند که مسائل هسته ای به خاطر انتفاد داخلی حل نشود! از این بازی یکسال گذشت و به اینجا رسیده که می بینیم. اما یکسال پیش به مردم هشدار داده شد که باید حرف بزند! باید عمل بکند! باید در صحنه حضور داشته باشد! اگر نه زیان گسترده ای فراگیرتر در پیش خواهیم داشت!
شما مردم ایران هستید که باید این بدیل را توانمند بکنید. نه آن بدیلی که اینها برای آقای خامنه ای تدارک می کنند. زیرا مشکل اصلی خود رژیم است! این رژیم است که باید تغییر بکند و شما مردم ایران باید نگران ملت خویش باشید. نگران سرنوشت خود باشید. توان بدهید به این بدیل با جنبش و حرکت عمومی تا بتوان ایران را از وضعیت کنونی بیرون آورد. شما تصور کنید که این مذاکرات به یکی از سه نتایج ممکن برسد: عدم توافق, توافق محدود و توافق نهائی. اگر توافقی انجام نگیرد, معنی آن می شود اینکه سنای آمریکا می تواند تحریمهائی را که تصویب کرده است؛ بکند قانون و شرایط دشوارتر می شود و ایران امکان فروش نفت را نخواهد داشت. توافق محدود که حرف آقای ظریف هم هست یعنی وضعیت کنونی را طولانی بکنند. در صورتی که به توافق نهائی برسند که احتمال آن زیاد نیست, باید غرب و سازمان ملل برای مدتی طولانی ایران را کنترل کند. چرا اینطور است؟ زیرا این رژیم نمی خواهد مسائل را به نفع مردم ایران حل کند. می خواهد با آمریکا مشکل را حل کند با یک معامله به ظرر مردم. اگر با مردم و به نفع مردم حاظر بود حل کند نه بحران اقتصادی و نه بحران سیاسی داشت. پس چرا با آمریکا می کند و با شما خیر؟ زیرا شما تکان نمی خورید. وظیفه من گفتن و هشدار دادن است.
به امید اینکه شما به حرکت بیائید و سرنوشت خویش را در دست بگیرید.
شاد و پیروز باشید.
برگرفته از مصاحبه با رادیو عصر جدید بتاریخ 28 شهریور 1993