از آنجا که فرهنگ یادآوری ربط مستقیم با جابجایی نسل های ایرانی در هر دوره تاریخی دارد. نسل کنونی ایران تحت سانسور همه جانبه مستبدین، قربانی اوّل این ضد فرهنگ خواهد شد، اگر فعالان فرهنگ یادآوری، یعنی نسل گذشته که گرایش به آزادی و استقلال ایران دارد، لحظه ای دست از بخاطر آوردن گذشته تاریخی و فرهنگی قدیم و جدید ایران برندارند و آنرا اینجا و آنجا و بطور روزمره خاطرنشان نسل کنونی نکنند.
در واقع وقتی صحبت از فرهنگ یادآوری میشود، منظور تنها بخاطر آوردن تجارب شخصی گذشته خود نیست، بلکه یادآوری تاریخ سیاسی و فرهنگی است که بُعد زمانی بیشتر و وسیعی را بخود اختصاص میدهد. هدف فرهنگ یادآوری اینستکه وقایع خوب و بد گذشته را به نسلهای حال و آینده انتقال دهد. طوریکه آنها بتوانند آن وقایع را در ذهن خویش تجسم کنند. وقایعی که خود قادر نبودند تجربه کنند. زیرا سن آنها اجازه اینکار را نمی داد. در نتیجه ساز و کار فرهنگ یادآوری انتقال واقعی و حقیقی وقایع تاریخی و فرهنگی بقصد تقویت حافظه جمعی جامعه ایران است.
میگویند تاریخ نویسی از زمان هرودوت، مورخ سرشناس یویانی، آغاز گشته است. هرودوت خود برای نگارش تاریخ هدف تعیین میکند. او مینویسد:
« برای آنکه کارهای خوب و بد انسانها برای نسلهای آینده بدست فراموشی سپرده نشوند، و اعمال بزرگ و قابل ستایش، همچنین رفتار بربریت مآب، بدون یادآوری نمانند، تاریخ نویسی اهمیت دارد. » (۱)
در حقیقت فرهنگ یادآوری علیه فراموشی جمعی مبارزه میکند و هدفش اینستکه گذشته خوب و یا بد، اعمال صالح و یا نا صالح گذشتگان را به خودآگاه جامعه انتقال دهد و در حافظه جمعی جامعه زنده نگاهدارد. تا بدینوسیله نسلهای کنونی و آینده توان تشخیص مناسب و بهتری از دوره های تاریخی و فرهنگی وطن خویش را، همراه با شخصیتهای تأثیر گذار و الگو و روشهای مبارزاتی آنان با استبداد را بشناسند و بیاموزند.
این آموزش در زمان کنونی بمثابه هشدار و انذار نسبت به زشتی اعمال مستبدین دیروز و امروز ضرورتی تام دارد. تا خطر بازگشت حاکمیت استبدادی جدید بر میهن ما ایران خنثی، و تمامی تبهکاریهای مستبدین برای نسل کنونی و آینده آشکار گردد تا آنان قادر گردند خودآگاه تاریخی و فرهنگی خویش راتقویت کنند.
در نتیجه وظیفه فرهنگ یادآوری در ایران امروز بیاد آوردن تجارب سخت دردآور نسلهای پیشین در مبارزه با دو استبداد شاهی و ولایی است. بعلاوه قبول این امر که این مشقات زجرآور کارهای « بیهوده و اشتباهی » نبودند و نیستند. چرا که انسانها نمیتوانند گذشته تاریخی و فرهنگی وطن خویش را بنابر میل شخصی خود انتخاب کنند. ولی میتوانند پندار و کردار و گفتاری مناسب با این فرهنگ را بیاموزند و انتخاب کنند.
امر بالا را فریدریش شیلر، شاعر نامدار آلمانی در سال ۱۷۸۲ چه زیبا در شعری بنام « هنرمند » میسراید: « کرامت انسان به دستهای شما سپرده شده است، از آن پاسداری کنید. «
روانشناسی هویت در فرهنگ یادآوری:
برای زندگی هر انسانی یافتن و تقویت هویت فردی و اجتماعی خویش بوسیله فرهنگ یادآوری اهمیت اساسی دارد. از جنبه شخصی و فردی، گذشته هر انسانی و ازجنبه جمعی و اجتماعی، حافظه تاریخی و فرهنگی هر ملتی پُر از تجارب خوب و مثبت و یا بد و منفی است. و این هر دو خاطره بطور مستقیم به هویت فرد و جامعه ربط دارد.
با مثالی جریان روانشناختی یادآوری و تأثیر آن بر هویت فرد را روشن کنم:
کارشناسان متخصص پرستاری از بیمارانی که در سن کهولت مبتلا به فراموشی روزافزون، دمنتیا Dementia ، میشوند، با نشان دادن آلبوم عکسهای خانوادگی بیمار به او، جلو زمان تشدید فراموشی را در او میگیرند. و تا جایی که ممکن است این زمان را کُند میکنند و به عقب می اندازند. چرا که حافظه دراز مدت بیمار با دیدن این تصاویر تحریک و فعال میشود. تمرین بخاطر آوردن دوره های گذشته عمر، بوسیله آلبوم عکسهای خانوادگی مانع فراموشی مطلق و ضعف بیشتر حافظه و مغز بیمار میگردد و این هر دو را تقویت میکند.
جان لاک، فیلسوف سرشناس انگلیسی به درستی مینویسد که « هویت یک شخص، هم معنی و هم وزن با یادآوریهای او نسبت به گذشته خویش است. »
حال سئوال اساسی اینست: هویت هر انسان و یا هر جامعه ای چه ربطی با گذشته تاریخی و فرهنگی او دارد؟
برای یافتن جوابی قانع کننده به سئوال بالا، شناخت هویت انسان و جامعه، هر دو از منظر روانشناسی حائز اهمیت است. برای این منظور در ذیل نظریه های گوناگون در مورد روانشناسی هویت را مطالعه و بررسی میکنم.
بنابر نظر دو روانشناس سرشناس آلمانی، رولف اورتر Rolf Oerter و لئو مونتادا Leo Montada در کتاب « روانشناسی رشد »، ایجاد و رشد هویت هر انسانی بر اساس دو روند ( process ) که ربط مستقیم با یکدیگر دارند، ساخته و پرداخته میشود. این دو روند، اوّلی تلاش جهت « خود شناسی »، و دومی سعی در « رشد و توانایی خویش » هستند. ( ۲ )
بر اساس این نظریه دو مقوله خود شناسی، و رشد خود، اموری نیستند که غیر قابل تغییر، ثابت و همواره یکسان باقی بمانند. بلکه بستگی به مقدار فعالیتهای هر انسانی در دو زمینه خود شناسی و ارتقاء رشد خویش، بطور مداوم در حال تغییر و تحول هستند.
در واقع روانشناسی هویت بمثابه طرحی است ناتمام، که هر انسانی برای اهداف زندگی خویش، آنرا طراحی و بطور مداوم برای رشد و ارتقاء آن، برنامه ریزی، و کار و کوشش میکند.
در اینصورت روانشناسی هویت بر اساس این فرضیه قرار گرفته که هر انسانی خود را با امور و چیزهایی که غالباً مورد پسند او هستند، بمثابه الگو و سرمشق برای خودش، هم هویت و یا هوهویه میکند. بدین صورت که جهت ساختن هویت خویش، تلاش میکند خصایل و صفات موجود در افراد و یا جمعهای مورد میل و گرایش خویش، یعنی الگوهای خود خصایل و ویژگیهای آنان را آموخته، و در طول زمان جزء صفات شخصیت خویش کند. طوریکه ویژگیهای الگوهای فرهنگی و اجتماعی مورد علاقه فرد و جامعه، بخش عمده ای از صفات و خصایل شخصی آنها را تشکیل خواهد داد. بنابراین هم فرد و هم جامعه بر اساس الگوهای تاریخی و فرهنگی حال و گذشته خویش، در طی زمان هویت خویش را میسازند و رشد میکنند.
بنابراین الگوهای فرهنگی و اجتماعی هر فرد و جامعه ای هم در خودشناسی، و هم در رشد فرد و جامعه نقش عظیمی ایفا میکنند. چون فرد و جامعه هر دو بطور مداوم خود « ناکامل » خویش را با الگوهای « کامل » خود مقایسه میکنند. با اینکار برای هدفهای مهم زندگی خویش در آینده، طرحهای نو می ریزند تا زمانی شبیه به الگوهای فرهنگی و تاریخی خویش شوند.
از آنجا که غالب الگوهای انسانها در زمان حال دیگر وجود ندارند، و تنها حاصل تلاشها و کوششهای تاریخی و فرهنگی آنان بصورت مدون و یا غیر مدون، سینه به سینه، در حافظه تاریخی و فرهنگی جامعه وجود دارند، فرهنگ یادآوری نقش اساسی هم در خودشناسی و هم در تلاش جهت رشد، برای ساختن هویت فردی و اجتماعی ایفا میکند.
بنابراین فرهنگ یادآوری بمثابه روندی ضروری جهت خود شناسی و تکوین رشد و توانایی، بخش مهمی از هویت فردی و جمعی انسان را میسازد. چرا که تقویت هویت فردی و جمعی جهت ساختن شخصیت انسان ضرورت تام دارد.
البته بخشهایی از هویت فردی و اجتماعی از طریق احساس تعلق داشتن به جمع خاصی و نقش اجتماعی که فرد از اینطریق بدست میآورد، ساخته میشود. در این نوع از هویت، صحبت از « ما » میشود. مثل ما مسلمانان، ما ایرانیان، ما …. ولی هویت نمیتواند تنها از طریق تعلق خاطر داشتن به یک جمع خاص ساخته و پرداخته گردد. در بسیاری از فرهنگهای موجود در جهان هویت در اثر تجربه یک و یکدانه بودن خود خویش، یعنی « من » هر فرد ساخته و پرداخته میشود. طوریکه یک فرد خود را موجودی جدا از دیگران و در عین حال به جمعهای فرهنگی و اجتماعی گوناگونی تعلق خاطر داشتن، درک و تجربه کند
در نوشته بعدی از دید روانشناسی به فرهنگ یادآوری و اعتمادبنفس، بعلاوه دشمنان این هر دو، خواهم پرداخت.
منابع و مأخذ ها:
( ۱ )
Reinhold Bichler, Robert Rollinger: Herodot. 3. Auflage. Olms,
Hildesheim u. a. 2011, S. 34
( ۲ )
Rolf Oerter, Leo Montada: Entwicklungspsychologie.
- vollständig überarbeitete Auflage; Beltz PVU, Weinheim 2002 S. 292
جالب بود. باید حافظه تاریخی ما مردم قوی شود.مثلا من واقعا با اینهمه سانسور دوران اول انقلاب اصلا واقعیت را نمیدانم