از آنجا رفتم به همدان و در دفاع از روزنامه هایی که توقیف شده بودند، دفاع کردم. و ایشان (آقای خمینی) واکنش نشان داد. از آنجا، برای اداره جنگ، به کرمانشاه رفتم. شب هنگام، برادرزادهء ایشان، آقای رضا پسندیده تلفن کرد و پیام ایشان را با تلفن خواند. و اینطور خواند: «من خیلی دلم می خواهد که شما عزیز، محترم باشید، من به شما علاقه دارم؛ عزیز ما هستید، رئیس جمهور ما هستید، فرمانده کل قوا هستید… » اگر خواسته های ایشان را عمل کنم، رئیس جمهور می مانم، فرمانده کل قوا می مانم، حکومت هم، یعنی آقای رجایی و وزیران اش مرخص می شوند. هر کس را من بگویم، نخست وزیر می شود و وزرا را من معین می کنم.
تلخی این است که یک مرجعی که باید روحانی باشد، معنوی باشد، امتیاز قدرت پیشنهاد می کند برای اینکه من رام بشوم! این تلخی را داشته باشید. براین اضافه می شود که خوب حالا مابه ازاء چی است؟ با رهبران حزب جمهوری اسلامی که کودتای خزنده را تا این مرحله پیش برده بودند، همکاری کنم و با نهادهای انقلاب همکاری کنم، و ۸ گروه سیاسی را هم اعلامیه بدهم و محکوم کنم و اگر نکردم تا آخر می رود…
خوب من به آن برادرزاده و بعد هم به طریق دیگری، به آقای امیر حسینی، گفتم پیام من را به ایشان اینطور ابلاغ می کنید: – مطمئن باشم عین پیام من به او می رسد- گفتم شما دست برنمی دارید، به اصطلاح امتیاز که می خواهید بدهید، قدرت است. تهدید که می کنید، قدرت نمایی است که تا آخر می روی. آخر این دین این وسط کجاست؟ دینی در این قضیه نیست؟ این اسلام عزیز، چه شد که اینجا هیچ نقشی ندارد؟
من فرمانده کل قوا و ریاست جمهوری و حکومت … اینها برای خدمت به مردم است، که مردم از حقوقشان برخوردار بشوند. این کشور رشد بکند. به چه کار من می میآید عنوان ریاست جمهوری؟ برای تصدی جنایت؟ سرکوب؟ ۸ گروه را من اعلامیه بدهم و محکوم کنم حال اینکه قانون اساسی می گوید من باید حافظ حقوق و آزادی آنها باشم. نه، من نمی پذیرم.
لینک فیلم کامل مصاحبه- تاریخ مصاحبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ برابر با ۱۶ ژوئن ۲۰۱۶
https://www.youtube.com/watch?v=pZDxlPkhz1s
یادت بخیر آزاده مرد
پینوشه زمان ما آبرو باخت در مقابل استقامت تو