تقی روزبه
«قله» و دست یابی بهآن همواره از واژههای موردعلاقه خامنهای در سخنرانیهایش بوده است. نظام حاکم سالهاست که هدف خود را دست یابی به «قله» تعریف کرده است. مراد از قله سه راهبرد تشکیل «دولت اسلامی»، «جامعه اسلامی» و گسترش «تمدن اسلامی» است که «گام دوم» بهعنوان نقشه راه برای نیل به آن تدوین شده است. و همهاینها برای هموارکردن زمینه ظهورامام غایب برای بسط نفوذاسلام و گسترش حکمرانی جهانی آن صورت میگیرد [ گرچه بعید است «امام حاضر» که خود مشغول انجام وظایف امام غائب است، و قدرت زیرزبانش مزه کرده است با دست شستن از حلاوت و امتیازات قدرت حاضر شود که با ظهوروی، داوطلبانه جادوی قدرت را به او تفویض کند!. و چه بسا همانطور که در مورد دهها مدعی امام زمان شاهد بودهایم آنها را دستگیر و زندانی و احیانا سربه نیست کرده است، او را نیز اگر جرئت نماید که خود را آفتابی کند به صلابه کشند!ّ]. از شوخی گذشته، خامنهای و کارگزاران برگماشتهاش بارها وعده نزیک شدن بهقله را دادهاند. حتی احمدی نژاد که برکشیده خامنهای و سپاه پاسداران بهعنوان رئیس جمهورترازاسلامی بود، لاف می زد که در آستانه فتح قله است و تنها یک فریاد«یاعلی مدد» کافی است که بهفتح قله نائل شویم! اما ظاهرا تماس و مراودات وی با امام غائب که با دورزدن امام حاضرهمراه بود او را از فتح قله باز داشت و نهایتا با گلوگیرشدن این لقمه در کام رهبرنظام، آن سبو افتاد و بشکست و پیمانه ریخت و حسرت تحقق فتح قله همچنان در دل بماند. در تجربهای تازه از حمل بارسنگین بهسوی قله، نوبت بهبرکشیدن رئیسی بهمثابه رئیس جمهورمعیار و با استانداردی بالاتر رسید. اما ظاهرا او نیز قبل از فتح قله به نوعی دیگرموردخشم خدایانی که قلهها را آشیانه خود میانگارند قرارگرفت و در حین «پرواز بهسوی بهشت» ساقطش کردند! رهبرکهنسال نظام همه آرزو و عزمش این بوده است که بهعنوان سلطان دوم سلسه ولایت فقیه و در پیچندین ده سال زمامداری پربرکت، پس از فتح قله سر به بالین مرگ بگذارد و بهدیدارحضرت حق بشتابد، اما افسوس! تو گوئی که درست همان موقعی که او در آستانه رسیدن به قله و چیدن میوه قرارمیگیرد، ناگهان قله از چنگ وی میگریزد و در فاصلهای بعید به او چشمک میزند!
بحران در مکانیزمهای بقاء و دم و بازدم یک سیستم خودبنیاد و درون بود: درون افکنی/ برون افکنی
اما فراتر از این نوع تنبیهها و زهرچشمگرفتنها، خشم خدایان در اصل ریشههای عمیق تر و دیرینهتری دارد. آنها ظاهرا برای این مدعی سمج فتح قله در قیاس با سیزیف، مجازات سنگین تری را وضع کردهاند که اضافه بر حمل دائم بارسنگین ولایت که هرگز بهمقصد نمیرسد، وی را محکوم بهمجازات وحشتناک «خودخوارگی»هم کردهاند!. یعنی بهیک بیماری علاج ناپذیری بنام خالصسازی که تنها از طریق حذف و حبس و حصر بی وقفه خادمان و کارگزاران مخلص خود و «غیرخودیسازی» به «آرامش» میرسد. برطبق این مجازات، حکومت اسلامی از اوان پیدایش خود با نزول خمینی از ماه بهزمین و آغازپایان همپوشانی رؤیا و واقعیت تلخ در ذهنیت جامعه و مصادرهکنندگان انقلاب، تمام تلاش خود را برای ممانعت از شکل گیری یک پادقدرت موازی و خودکنشگری مستقل از حاکمیت ارتجاع توسط شهروندان بیقراری که بهدنبال آب گرفتار سراب شده بودند بکارگرفته است. بطوری که ناگزیرشدند با کانالیزه کردن و بازنمائی کاذب جامعه ناراضی در کالبدخود و در درون ساختارهای قدرت و دامن زدن به توهم مشارکت در قدرت به امید دست یابی به اهداف و مطالبات خویش مبادرت کنند. و چنانکه می دانیم این کار را بهوساطت بخشی از نیروهای نزدیک به حاکمیت، یا همان اصلاحطلبان صورت دادند. اما این «درون افکنی» بهتدریج با تشدید نازضایتی ها و تعمیق مطالبات شهروندان که در سیستمی بسته و مبتنی برمناسبات قدرت خودمنتصب ولایت فقیه و حامیان و نهادها و ساختارهای مرتبط با آن، بتدریج در کشاکشی ویرانگرانه قرارگرفتند که منجر بهشکل گیری «حاکمیت دوگانه» در درون سیستم و چالشهای مربوط با آن شدند. بهگونهای که در صورت تداوم این روند، یا سیستم فرو میپاشید یا بههویتی دیگر استحاله پیدا میکرد. ابداع مکانیزم «برون افکنی» یا همان سیاست خالص سازی، پاسخی بود به آن تهدیدها از سوی قدرت خودبنیاد و غیرانتخابی. مضمون این جهت گیری در راستای ادغام دولت و قدرت رسمی و انتخابی با قدرت غیرانتخابی و خودبنیادولایت فقیه و نهادهای مرتبط با آن بود. در میانههای راه، این قدرت غیرانتخابی برای رسیدن به هدف خود یعنی تصرف کل ساختارقدرت، شروع بهشکل دادن یک ماشین دولتی موازی و نیرومند و غیررسمی، مرکب از نهادهای گوناگون تحت فرمان رهبری در برابردولت رسمی کرد که کارش اخلال و سنگاندازی و فلج کردن دولت رسمی بود. بهیک معنا تصرف «قله»، به معنی تصرف کامل ماشین دولت رسمی و ادغام آن در خودبود برای رفع دوگانگی موجود در ساختارقدرت و یا بهبیان دیگر، غلبه کامل نظام ولایت بر باصطلاح «جمهوریت» که از آن همچون تن پوشی عاریتی برای پوشاندن ماهیت غیرانتخابی نظام استفاده می شده است. خوی خودخوارگی و خودزنی بهعنوان ابزاربقاء حکومت ولائی و نیازش بهیکدستی قدرت، در حکم پارادوکسی مرگآوربودهاست. چرا که ُبن می بُرد و خودبراندازاست، بطوریکه نهایتا پایان حیاتش به وزش یک تندباد گره میخورد. خالصسازی محدودهها و تنگناهای گریزناپذیرخود را دارد و تداومش با بن بست و دیوارههای ذاتی خویش مواجه میشود و آژیرخطر را بهصدا در میآورد*۱. باین ترتیب هردو «مکانیزم درون افکنی و برون افکنی » با بحران کارکردی مواجه میشوند و انتخاب هرکدام گرچه به شکلی متفاوت، دیر یا زود بهمعنی مواجه شدن با خطروجودی یعنی بحران بازتولیدسیستم و در حکم مرگ یک پارادایم توفنده اسلام سیاسی و مبتنی بر ساختارخودبنیاد و خودمنتصب است. اما وجه اصلی ومولد بحران بقاء و بازتولید نه صرفا از خود بلکه از جای دیگری سرچشمه میگیرد که این متغیرهای فوق واکنشیبودهاند نسبت به آن و لاجرم تابعی از آن هستند: از شکل گیری یک پادقدرت مستقل و موازی در جامعه و توسط شهروندانی که بهمرحلهای از بلوغ و آگاهی رسیدهاند که قادرند سلاح تحریم را علیه همه جناح ها و کلیت نظام بکارگیرند. چنان سلاحی که منجر به اختلال بنیادی و بحرانی کردن کارکرد هر دو مکانیزم قبض و بسط نظام، همچون دم وبازدم شده است، بطوری که اینک حاکمیت تمامی تلاش خود و خادمان دیروزی وبه حاشیه رانده شده خود را فراخوانده است که با مشارکت خود در نمایش انتخاباتی تا آنجا که می توانتد آن را خنثی سازند. نباید فراموش کرد که تحریم گسترده کلیت نظام و کنشگری براساس آن، محصول انتقال دو قطبی از درون حاکمیت به بیرون از آن و به متن جامعه و در راستای تقویت و فعلیت بخشیدن به توان خودبنیادی جامعه است. قدرت خودبنیاد و مؤسسی که همه امورات جامعه باید برمدارآن به گردش در آیند. این که حاکمیت با مهندسی خاص انتخابات این دوره با گزین نامزدی از طیف اصلاحطلبان و یا کسی نزدیک به آنها و در جهتی خلاف مسیرخالصسازی، بر آن شدند که بهاصطلاح شورانتخاباتی ایجاد کنند و از آنان به مثابه تحریم شکننان در برابرتحریم کنندگان بهره بگیرند تصادفی نیست. چرا که آنها بهشکل پیشفرض، شکل گیری قطبی مستقل از خود و جناح حاکم را به منزله مرگ سیاسی و سرمایه اجتماعی خود میانگارند که در آن صورت رژیم هم دیگر نیازی بهآنها نداشته وترهای هم برایشان خرد نخواهدکرد. از همین رو شاه بیت کمپینهای آنها حول اشاعهاین گزاره مسموم می چرخد که رأی ندادن و عدم مشارکت به معنی رأی دادن به اقلیت حاکم و وضعیت موجوداست! و این درحالی است که خوداین حضرات از تمامی طیف ها، سوار برموج ناشی از دستاوردهای تبعی تحریم، یعنی پیآمدهای بحران خالص سازی به دلیل ابعادشکاف مردم و سیستم و از جمله تحریم گسترده شدهاند. چنان که به عنوانمثال ظریف با یک عمرخدمت بیشائبه بهحاکمیت و سالها سکوت پیرامون جنایتهای رژیم نسبت به خیزش زن زندگی آزادی و سرکوب فعالان و معلمان و کارگران و زنان و دانشجویان و زندانیان و … اینک با حضورخود در ستادهای پزشکیان و اصلاح طلبها والبته تقویت جناحهای راست آن، ناگهان منتقدوضعیت شده و عرصه انتخابات را جولانگاه امیال خود قرارداده است. او با منیت خویش حتی مردم را با زبانی خشن تر وغیرمحترمانهتر از دیگرحضرات، بدلیلرویکردتحریم مورد سرزش و تحقیروتمسخر قرار می دهد که گوئی آنها با اعمال یک تحریم گسترده و پرشکوه و زدن مهرابطال و عدم مشروعیت برپیشانی رژیم، مرتکب گناه کبیرهای شدهاند. از موضعی بالا و تحکمآمیز و با نگاهعاقل اندر سفیه که بله وضعیت کنونی، محصول خروجی شماست. شما شکست خوردید و محصولتان همین وضعیت است و برای خودتان نوشابه بازنکنید!. همین تحریم، مجلسی را بوجود آورده است که من با آن نمیتوانم کارکنم! (چنانکه ملاحظه می کنید او از حالا حسرت دشواریهای وزیرشدن خود را میخورد) و یا تمام نگرانیاش این است که اگر جلیلی بباید همین پست استادیش را هم از او بگیرند!. حضرات دقیقا آنچه را که حاصل خروجی عملکرد خودشان هست به گردن مردم میاندازند. هم او بود که در زمان وزارت خویش سیاست را به میدان باخت (در حالی که با قاسم سلیمانی هم حشر و نشرزیادی داشت). وی سالها بهعنوان مشاطه گرچیره دست حاکمیت، مشغول پنهان کردن جنایتهای نظام در انظارجهانی بود و انصافا یک عمر خالصانه و خالی از هرگونه شائبه بهنظام خدمت کرده است و حق دارد از بیاعتنائی آن به خودش منفجر شود. اما او پس از سالها سکوت حالا که بهدلیلخالص سازی خانهنشین شده است برآشفته شده است، بجای ملامت و انتقاد از حاکمیت و عملکردگذشته خود و آماج قراردادن سیاست خالصسازی، دقیقا و در اساس مردم و کنش تحریم را ببادانتقاد گرفته است. واین یعنی او همچنان بهخدمات بی شائبه خویش بهحاکمیت ادامهمی دهد.
«نرمش تاکتیکی» خامنهای و نظام در برگزاری انتخابات بهاصطلاح رقابتی و نحوه چیدمان نامزدها، بهعنوان وقفه ای در مسیرخالصسازی ساختارقدرت و در پی سقوط «پروازبهشت» و از دست دادن رئیس جمهورمعیار صورت گرفته است. چنانکه او بهمناسبت بدرقه «پرشکوه» رئیسی خواهان تبدیل آن به «انتخابات» پرشور و مکمل شد. در اصل «شورانتخاباتی» از طریق «رقابتی کردن» آن و «خالص سازی» دو رویکردمنافی یکدیگر هستند. در موردعلت رویکردخامنه ای و اتاق فکر او، جدا از گمانهزنیها و تفاسیرگوناگون، سخنان سردارجوانی معاون سیاسی سپاه گویاست. به گفته وی انتخابات پیش رو چندین برابرانتخابات گذشته دارای اهمیت است، در شرایطی که انتخابات سه سال گذشته نزولی و نامناسب بوده است. و همزمان با بحران های بزرگ جهانی، منطقهای و داخلی مواجه شدهایم که نظام نیاز دارد از طریق انتخابات تولید قدرت و مشروعیت کند و درمقابل مطامع دشمنان ایستادگی نماید. اما او درعین حال بطورضمنی نگران بروز برخی پیآمدها و چالشهای ناشی از این «نرمش تاکتیک» و حفظ هوشیاری لازم نسبت بهآن است [ بطورکلی ارزیابی حاکمان نسبت به تشدیدبحرانهای پیش رو در منطقه و خطرجنگ اسرائیل و لبنان و کشیدهشدن پای ایران و نیز تشدیدفشارهای جهانی پیرامون بحران هسته ای و خطرفعال سازی ماشه معکوس هستهای و صدورقطعنامهها و یا تهدیدرژیم نسبت به تغییردکترین هستهای و یا پیامدهای بیشتر مداخله در جنگ اوکراین با توجه خشم اروپائیان و آمریکا و یا احتمال انتخاب ترامپ درکنارتشدیدخشم ونارضایتیهای داخلی و تشدید شکافهای درونی بدبینانه، حتی در بازه زمانی یکساله بدبینانه و همراه با نگرانی است.
تنگناهای روزنه گشائی از بالا
بر چنین پسزمینهای است که حکمت رویکردخامنه ای و اتاق فکراو و امثال معاون سیاسی سپاه در باصطلاح اتخاذ یک نرمش تاکتیکی قابل فهم می شود، گرچه محتاطانه تا حدی که برای حفظ کنترل اوضاع حتی حاضرنشده است اندکی از فشارخود بر پدال سرکوب بکاهد.
تا آنجا که به رژیم و روزنهگشائی از بالا و «گشایش مهندسی شده» آن بر میگیرد، غرض از این جابجاشدن اندک بر روی زین، هدفی جز نفس تازه کردن برای کاستن از فرسودگی ناشی از خالص سازی و تجدیدقوا و کاستن از فشارسنگین جامعه، برای پیشبرداهداف استراتژیک ندارد.
اما نباید تصور کرد که همه چیز تحت کنترل رژیم است و میتواند با «روزنه گشائی» راه نجاتی برای خود پیداکند، آن هم در شرایطی که با انواع شکافها و بحرانهای گوناگون و سترک دستبهگریبان است. بطورکلی با توجه بهانباشتبحرانها و ستیزندگیهای نهفته در وضعیت، معلوم نیست حتی با گشودن یک دریچه ولو کوچک بسوی این مخزن خشم و نارضایتی انباشته شده، پیآمدهای آن بهسادگی قابل کنترل باشد. از اینرو، چه بسا ممکن است روزنه گشائی همچون گشودن درب جعبه پاندورا عمل کند و سرکنگبین صفرا فزاید. حفظ و تشدیدجوسرکوب همراه این نوع روزنهگشائی کوچک بیانگرهمین واقعیت است. اما همواره خطای محاسبه و ناگزیریها وجود دارند. گزینش مسعودپزشکیان بهعنوان تک نماینده گرایش طیف اصلاح طلبان شاید برخلاف تصوررژیم بجای آشفتهکردن صفوف حریف و تجمیع صفوف خود نتیجه عکس داشته باشد. در واقع وی از جمله معدودافرادی در سیستم بودهاست که با داشتن برخی ویژگیهای سیاسی و مذهبی و نیز ترک بودنش و تمرکزش در تبلیغات بر تبعیضهای بقول خودش فومی و مذهبی و… می توانست محل اجماع طیف های گوناگون مخالف جناح حاکم از اصلاح طلبان و اعتدالیون و حتی بخشی از اصول گرایان میانهرو باشد و حتی قادر بهجلب بخشی از آراء درحال ریزش پایگان اجتماعی حاکمیت باشد، که چنین نیزشده است. چنانکه قرائت قرآن و نهجالبلاغه بخشی جدانشدنی از مناظرات و کمپینهای وی بوده است. در همین رابطه شاهدیم که ورودغیرمنتظره و تمامقدظریف بهصحنهکمپینهای انتخابی با حساسیت زیادی از سوی جریانهای نزدیک بهحاکمیت نسبت به او و تبلیغات او در رسانهها و در ستادهای پزشکیان مواجه شده است. طیفهای گوناگون اصلاحطلبان از چپ و راست و از خاتمی تا محسن هاشمی حتی جریانها و کسانی چون روحانی و صالحی همه و همه بهشکل بی سابقهای حول ستادوی بسیج شده اند. البته کیفیت سخنان و مناظرات او در مجموع حکایت از محدودیت توان و ظرفیتها و تناقضات بزرگ او بویژه دخیل بستن بیش از حد بهکارشناسان دارد. درحقیقت کارکردرئیس جمهور را درحدمدیر و جمع کننده تنزل میدهد و حتی در قیاس با برخی رؤسای جمهورگذشته همین نظام، ضعیف تر بنظر میرسد واین برای جماعتی که به او دخیل بسته باشند چه بسا موجب سرخوردگی شود. اما برای اکثریت تحریم کنندگان اگر او بهریاست جمهوری برسد، از منظر تشدید تضادهای درونی حاکمیت و فرصتهای ناشی از آن می تواند مطرح باشد. از جهتی دیگر، پزشکیان به دلیل پیوندهای طبیعی اش با آذریها و تاحدی با کردها و سایر اقلیتهای ملی-قومی و برجستهکردن آنها در کمپینهای خود در قیاس با دیگر کاندیدها متمایزهست. در مجموع او به شکل منحصر بفردی در قیاس با دیگر رقبا از منظرنفی جناح حاکم و نه جنبههای اثباتی، محل تلاقی جریانهای مختلف حاشیه سیستم در شرایط کنونی است. بهطوری که چنین اجماعی در ضدیت با وضع حاکم، حاکمیت و اصولگرایان را نسبت به او جهتگیری های آتی او و یا نسبت به خطرداغ شدن بیش از حد لازم تنورانتخابات در دقیقه ۹۰ و یا حتی کشیدن شدن انتخابات به دوردوم و شکل گیری دوقطبی بین پزشکیان و یکی از اصول گرایان با توجه به سابقهاین نوع قطبی شدن ها نگران کرده است. گرچه تقرییا همه نظرسنجیهای نسبتا معتبر تاکنون مشارکت زیر۵۰ درصد را نشان می دهند. با اینهمه نکته مهم صعود آراء پزشکیان در نظرسنجیها در کنارشیب نزولی کاندیداهای اصول گرایان است که نشان دهنده آن است که از درون خود اصول گرایان و ازجمله قالیباف بسود پزشکیان ریزش وجود دارد که بازهم بر دامنه این نگرانیها و دامنه انتقادات بهاو افزوده است. چنانکه کیهان شریعتمداری بهکرات نسبت به ُقرق شدن ستادپزشکیان توسط اصحاب فتنه و طبعا شعارهائی که داده میشود (در شیرودی و نقاط دیگر) و نیز عدم ائتلاف و اجماع اصول گرایان حول یک نامزداصلح هشدار میدهد. اکنون شاهدیم که شخص خامنهای هم وارداین معرکه شده و بهویژه از منظر روابط خارجی و زدن لبخند به دشمنان و گزینش آدمهای زاویه دار … هشدارهای تند میدهد. چنین رویکردی نه فقط به معنی عدم بیطرفی و مداخله مستقیم در انتخابات است بلکه به معنی آغاز و تشدید منازعات در ساختارقدرت از هم اکنون است. اینکه آیا رژیم قاعده بازی و نتایج برآمده از آن را میپذیرد یا نه؟ پرسشی است که البته در مقام نظر پاسخ دادن به آن شاید آسان باشد، اما درمقام عمل باید با رصدکردن اوضاع پاسخ مشخص آن را پیداکرد.
تاکتیک جنبش و بازی دوسربرد
حاکمیت با تاکتیک «روزنه گشائی» در جهت اهداف خویش، در وهله اول بدنبال درهم شکستن صفوف گسترده تحریم، از طریق جلب مشارکت و کشاندن «کنشگران مرزی» به پای انتخابات و رقاتبی جلوه دادن آن و کسب مشروعیت و یا به گفته معاون سیاسی سپاه تولید قدرت از طریق اتنخابات است. و بههمین منظورترکیب ۵+۱ شامل پلن آ و بی را طراحی کرده است.
اما در این سوهم جنبش تحریم قراردارد که بهنوبه خود می تواند با تاکتیک روزنهگشائی از پائین، پلن آ و بی خود را داشته باشد:
پلن آ گسترش حداکثری دامنه تحریم برای منزوی ساختن بیش از پیش رژیم و محروم کردن آن از نیل بهاهداف تفرقه افکنانه است. در حالت نخست، اگر دامنه تحریم چنان گسترده باشد که حتی طیف های بینابینی و مردد و موسوم بهخاکستری نیز حاضربه دادن رأی بهحاکمیت و فریبهای او نشوند، وقوع این حالت بهمعنی خنثی شدن تهدیدهای رژیم و شکست نقشه و اهداف آن و هم چنین افسونهای اصلاح طلبان برای داغ کردن تنورانتخابات است. در این حالت بحران خالص سازی و شکافهای درونی حاکمیت تشدید شده و جنبش تحریم با کسب یک پیروزی درخشان و زدن مهرابطال قاطع به پیشانی رژیم می تواند درادامه مسیرتاکنونی که منجر بهتشدیدتشتت درونی حاکمیت و تقویت دوقطبی جامعه و حاکمیت شده است، مسیرپیشروی بهسوی فراتررفتن از حاکمیت و تعمیق دستآوردهای خیزش زن زندگی آزادی و بسط دامنه سایراعتراضات را گشوده نگه دارد. در حقیقت اگر وضعیت کنونی را «فضای بین خیزشی» بدانیم که تاکتیکهای مهم جنبش قاعدتا باید با روح آن و در تناسب با آن تنظیم شوند، رویکردتحریم کلیت سیستم نزدیک ترین تاکتیک بهآن است. حالت دوم با فرض اینکه رژیم قاعده بازی را بهمنزند و نامزداصلاح طلبان پیروز شود، وضعیت، فضا و آرایش صحنه سیاسی تاحدی تغییر میکند که فرصتها و تهدیدهای خود را دارد. در این حالت بویژه شکاف های درونی حاکمیت تشدید می شود و از ِقبلآن میتواند فرصتهایی برای پیشروی جنبش در مراکزگوناگون دانشگاهی و مدارس و جنبشهای مدنی و نافرمانی و مطالباتی … فراهم شود. در این حالت سیاست کارشکنی و فلج کردن دولت جدید و جلوگیری از پیشبردوعدههای داده شده البته اجتناب ناپذیرخواهد بود، اما می تواند بدلیل وجود یک فشارسنگین در بیرون از ساختارهای قدرت و برآمده از رویکردعمومی شهروندان یا همان پادقدرت موازی و مستقل، برای رژیم هزینههای بیشتری داشته و دشوارتر بشود.
نا گفته نماند که جنبش تحریم و کنش معطوف بهآن گرچه اساسا یک جنبش سلبی است اما در خدمت گذار از رژیم و نظام حاکم عمل میکند و در کناردو ضلع مهم و اصلی دیگر یعنی جنبشهای مطالباتی ( اعم از زنان و کارگران و معلمان و سایر زحمتکشان و بخشهای تحت ستم ملی … ) در راستای اعتراضها و اعتصابهای عمومی، و نیز خیزشهای خیابان در نهایت و مجموعا و در پیوندبا یکدیگر بهعنوان سه ضلع مثلت برمودا برای غرق کردن کشتی نظام عمل کنند.
تقی روزبه ۲۶.۰۶.۲۰۲۴
*- در این رابطه نگاه کنید به مقاله زیر:
بحران خالص سازی و به صحنهآمدن اصلاح طلبان در سیمای تحریم شکنان و کنشگری مرزی