7– مصدق و بختیار و کودتا
سران جبهه ملی وازجمله بختیار سیاستاشان را، عمل در «چهارچوب منافع ایران و آمریکا » قرار داده بودند، در سال 42 و بعد از نهضت 15 خرداد 42، به این نتیجه رسیدند که چون آمریکا جانب شاه را گرفته دیگر در وضعیت فعلی کار انجام شدنی نیست و صالح این سیاست را در آبان سال 42 چنین بیان کرد: «… و از طرفی وضع وضع دستگاه که مورد تأیید شرق و غرب قرار گرفته است قوی تر شده بطوری که کاملاً خود را موفق می داند…لذا به عقیده من جبهه بایستی با واقع بینی و با توجه به سوابقی که اختصاراً گفتم این دوره را با صبر و متانت بگذرانند» (204). و این سیاست که به «سیاست صبر و انتظار» مشهور شد، این نکته و اختلاف درونی جبهه، باعث انحلال جبهه و خارج شدن از گود سیاست و بریدن از جامعه گردید. بختیار هم که طرز فکر و سیاستش عمل در «چهارچوب منافع ایران و آمریکا » بود، فکر می کرد که بدون موافقت وحمایت و کمک آمریکا هیچ کاری نمی شود، انجام داد. وی این سیاست را این طور توضیح می دهد:
« من فقط در مورد منافع ایران در اینجا صحبت نمی کنم، بلکه همچنین در مورد بهترین منافع ایران و ایالات متحده و نیز بهترین منافع بشریت سخن می رانم » (205) یا « حمایت از ایلات متحده نمایانگر تنها امید ایران برای استقلال نسبی است.» (206) و یا « بختیار گفت که او فکر می کند منافع دراز مدت ایالات متحده در اینجا بوسیله ایجاد یک دولت جوابگو به آرزوهای مردم که به درجاتی از آزادی سیاسی را مجاز خواهد نمود، به بهترین نحو فراهم خواهد شد. » (207)
چنین بینش راهنمائی هر گز او را رها نکرد. بر اساس این بینش راهنما بود که وقتی به او پیشنهاد شد: استعفا بدهد و از رهبر انقلاب، نخست وزیری انقلاب را بگیرد، ولی چون کارتر به او گفته بود که بایستد و استعفا ندهد(208) او روی حرف کارتر حساب کرده بود و حاضر به استعفا نشد. حتی این مسئله از زبان بختیار، بدین شکل « بختیار گفت بر سر دو راهی است: 1- مقاومت کنم خونریزی می شود.2- استعفا کنم کودتا می شود» (209) به روزنامه ها نیز کشیده شد. که اگر استعفا داده بود – و آقای خمینی زیر قول و قرار خود می زد، که می زد – همچنانکه قبلاً گفته شد، برای مردم و حفظ وحدت جبهه ملی و نیروهای مصدقی، بهتر بود وهم جلو کشتارمردم گرفته شده بود و بعضی از معضل بعدی را که در بالا به آنها اشاره شد، به وجود نمی آمد و یقیناً برای حفظ شخصیت بختیار و نقش خود را در آینده بازی کردن به عنوان یک مصدقی تمام عیاربه صلاح بود. اما آن بینش راهنما که بدون خارجی ها نمی شود عملی انجام داد. بعد از فرار و به خارج آمد، بر عکس مصدق که ضد هر کودتائی به منظور بدست آوردن حکومت بود، با کمک خارجی ها و از طریق صدام ضد ایرانی و با پول اجنبی به دو عمل ضد روش و منش مصد ق:
الف– کوتای نوژه
ب– همدستی و تشویق صدام به جنگ علیه ایران
دست زد تا به خیال خود، آب از جوی رفته را به جوی باز گرداند.
الف– کوتای نوژه
در اینجا هدفم آوردن تمامی اسناد و مدارک داخلی و خارجی که در مورد کودتای نافرجام نوژه وجود دارد نیست و نمی خواهم حرفهای زده شده را تکرار کنم – در این رابطه خوانندگان علاقه مند را به مقاله دکتر محمود دلخواسته تحت عنوان « بختیار: اسطوره و واقعیت و سوزاندن فرصتی تاریخی» ، به قسمت «زندگی پس از انقلاب»، ارجاع می دهم (210) – بلکه بیشتر به اثراتی که این کودتای نا فرجام برای ارتش ایران ببار آورد و یکی از زمینه های حمله عراق به ایران شد می پردازم. اما ابتدا، به زمینه ای که به دست مخالفین افتاد، و چنین فکری به آنها دست داد که: ارتش مخالف جمهوری اسلامی است و بنابر این با یک کودتای ساده می شود، حکومت را ساقط و خود بر مسند حکومت نشست، روشنائی خواهم انداخت.
زمینه های کودتای نوژه
بعد از پیروزی انقلاب گروه های مختلف از جمله فدائیان خلق و بویژه مجاهدین خلق بحث انحلال ارتش را بدین منظور که ملیشیای خود را جانشین ارتش و در نتیجه قدرت را قبضه کنند، مطرح کردند. از طرف دیگر دولت موقت بدون آگاهی لازم از ساز و کار قدرت دست به تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زد. آقای امیر انتظام سخنگوی دولت موقت هدف از تشکیل سپاه را جلوگیری از کودتای 28 مرداد دیگری قلم داد کرد.
«سپاه پاسداران …وظیفه بسیار مهمی بر عهده خواهند داشت زیرا ما نمی خواهیم 28 مرداد دیگری تکرار شود.
از این پس تمام قسمتهای فرماندهی ارتش بعهده شوراها خواهد بود و شوراها هستند که درارتش، ژاندارمری و شهربانی نقش فرماندهی را اجراء خواهند کرد. بنابر این هیچکس در سمت فرماندهی قرار نخواهد گرفت و این امکان برای همیشه از بین خواهد رفت که یکنفر دست به کار خلافی بزند و یا تصمیم گیری کند. سپاه انقلاب بدین جهت باقی خواهد ماند که اگر روزی آن چند نفر فرمانده عضو شورا هم خواستند کاری خلاف بکنند سپاه مانع آن خواهد شد» (211). دکتر یزدی نیز بارها اعلان کرده است که من سپاه را تشکیل دادم. (212) روحانیت که هنوز نه علم و اطلاع چنین چیزهائی را داشت و نه زمینه را برای خود مساعد می دید، بعد از تشکیل سپاه و بعد از زمزمه انحلال ارتش و تشکیل سپاه، چون در صدد قبضه کردن تمام عیار قدرت بود، از این فرصت پیش آمده استفاده کرد و ابتدا سپاه را از دست دولت موقت قاپید و سپس طرح انحلال ارتش را به طوریکه کمی دیرتر خواهید خواند، مطرح کرد. روحانیت حاکم و بویژه حزب جمهوری اسلامی برای قبضه کردن قدرت از هر فرصتی سود می جست و چون از ارتش نگران بود، به هر وسیله ممکن در صدد تضعیف ارتش برآمدند و برای اینکه سپاه را جانشین ارتش کنند، از هر بهانه ای سود می جستند. کودتای نوژه بهانۀ خوبی برای برآورده کردن بخشی از خواسته های روحانیت حاکم و حزب جمهوری و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در اختیار آن ها قرار داد. اگر کودتا موفق می شد که بختیار به آروزی دیرینه اش رسیده بود و حامیانش و بویژه صدام که پول و امکانات در اختیارش گذاشته بود، حد اقل قسمتهائی از ایران نصیبش می شد.. در تاریخ 18/4/59 که قرار بود، کودتای نوژه عملیات خود را آغاز کند، مسئولین خنثی سازی عملیات در شب و روز کودتا، آنرا خنثی ساختند، تا تاریخ 31 شهریور 59، که عراق به ایران حمله کرد. در این فاصله درست 75 روز، علاوه بر کودتاچیان اصلی که در شب و روز کودتا، دستگیر شده بودند، روحانیت قدرت طلب که از ارتش نگران بودند، با در دست داشتن بهانه و دستگاه های بگیر و ببند و دادگاه های انقلاب، تحت عنوان ارتشیان کودتاچی به جان ارتش افتادند. هر ارتشی را که خواستند و به نحوی از آن ها نگرانی داشتند، دستگیر کردند. عده ای را در دادگاههای فرمایشی برق آسا اعدام کردند و عده دیگری را به زندان فرستادند، که با دخالت مستقیم بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا ، حدود 60-70 نفر از خلبانانی که در اهواز زندانی آیت الله جنتی حاکم شرع اهواز و در انتظار اعدام بودند، از زندان آزاد ساخت که این خلبانان آزاد شده در جبهه جنگ با فداکاری و رشادت و شهادت عده ای از آنها، حماسه ای کم نظیر ساختند.
صاحب این قلم در زندان با تعدادی از افراد درجه سه و چهاری که بعدها در رابطه با کودتای نوژه گرفتار و زندانی شده بودند، هم بند شدم. بعضی آنها از قصه هائی که برایم تعریف می کردند که هم خنده دار و هم از بی در پیکر و بی حساب و کتاب بودنش حکایت می کرد و من به این نتیجه رسیدم: که این کودتای به این آبکی، فقط به منظور تخریب ارتش و برای حمله عراق به ایران تدارک دیده شده بود. خلاصه، این کودتا بهترین زمینه را برای حمله صدام به ایران فراهم آورد. چنانکه بعد از این کودتا بختیار و صدام به این خیال که ایران داری ارتش لایقی که بتواند عمل کند نیست و برق آسا می توانند در عرض چند روز، حد اقل در بخشهای مهمی از کشورحکومت را ساقط و خود تشکیل حکومت دهند، به ایران حمله کرد. اما نه بختیار و نه صدام، عاجز از برآورد نیروی نهفته در همان ارتشی که به حساب آنها متلاشی شده بود، بودند که وقتی ازادی و استقلال عمل را در خود یافتد،از خود معجزه خواهند ساخت. و کار بس بزرگ و شگرفی که بنی صدر با ارتشیها کرد، همان بیدار کردن نیروی نهفته آزادی و غرور استقلال در عمل برای حفظ و حراست از میهن خود بود. به همین علت اینجانب در تاریخ سه شنبه 8 مهرماه 1359درست 9 روز پس از حمله همه جانبه هوائی، دریائی و زمینی عراق به ایران که ارتش جلوی پیشروی عراق را گرفت و آن را متوقف ساخت، در سرمقاله « اگر ارتش نبود…» بعضی نکات را سربسته یادآور شدم:
« بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در طول 18 ماهی که از پیروزی انقلاب می گذرد، بعضی از گروها و سازمانها انحلال ارتش را خواستار بودند. این گروه های سازمان یافته، تا توانستند بر علیه ارتش جمهوری اسلامی ایران عمل کردند و در خط انحلال ارتش کوشیدند که طبعاً هدفشان سپردن کشور و حفظ و حراست از مرزها و…. بدست این گروه ها که در عمل بخاطر ناتوانی و بیگانه بودنشان با ملت، افتادن در دام بیگانگان را در پی داشت.
گروه ها و کسان دیگری نیز به تضعیف روحیه و هرج و مرج در ارتش پرداختند،… ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز این راه و روش حر را انتخاب کرد و در آزمایش تاریخی خویش چه سربلند و پیروز در پیشگاه ملت مسلمان ایران و چه آزاد و رستگار در نزد خداوند. » (213)
باز در 16 فرودرن 60 که حزب جمهوری اسلامی با پشتوانه پشت پرده وضمنی آقای خمینی به جد در صدد انحصار قدرت بر آمده بود، در سر مقاله « روش حل اختلاف» به نکاتی که برای دست اندرکاران و حتی مردم حاضر در صحنه، روشن بود، اشاره کردم و از جمله نوشتم:
« چگونه ممکن است کسانی مواضع سیاسی اتخاذ کنند که با عقیده آنها در رابطه نباشد. اینستکه: آنهائی که می گویند و یا می گفتند ارتش باید منحل شود و آنهائی که می گفتند باید تقویت شود و محتوایش تغییر کند، آنهائی که می گفتند حل مسائل مورد اختلاف با چماق غیر ممکن است و آنهائی که می خواهند از طریق چماق حل اختلاف کنند…
آنهائی که استبداد عادل را قبول دارند و آنهائی که زور را از ترس مورد انکار قرار می دهند.
آنهائی که مارکسیسم را علم می پندارند و آنهائی که توحید را عامل حیات و حرکت می دانند و آنهائی که تضاد را سبب تکامل می شمرند و آنهائی که انحصار طلبی می کنند و آنهائی که کوشش می کنند همه را فعال و خلاق در سرنوشتشان بگردانند
و…و…و…
بالاخره همه مواضعی که اتخاذ می شود بر اساس همان تفکری است که انسان درست و یا غلط بدان رسیده است و بحث آزاد بهترین وسیله برای تصحیح نادرستی هاست. بنابراین بحث در اساس و پایه هائی که منجر به اتخاذ آن اعمال می شود و راه حلهای سیاسی را بدنبال دارد، ارجحیت دارد. پس بر گروه ها و دسته ها، احزاب و صاحبان نظر است که در این بحثها شرکت کنند و آمادگی خویش را اعلام دارند تا ترتیب کار داده شود. حل اختلاف در روش قرآنی بیان اقوال و انتخاب آزاد آنست. » (214) در اینجا لازم است دو نکته توضیح داده شود:
1- استبداد صالح یا استبداد ملی از گفته های آقای دکتر بهشتی و طرفداران ایشان بود. در این رابطه آقای حسین خمینی گفت: ” البته اینها عده ئی هستند که تحلیلی که از اسلام می کنند، تحلیلی است که طبق آن عقیده اشان این است که مکتب بصورتی باید حاکم بشود که ” استبداد” هم در کنارش باشد. یعنی همانکه می گویند ” دیکتاتوری صالحه” در حالیکه نمی دانند که دیکتاتوری هیچوقت نمی تواند صالحه باشد. درست مثل اینکه بگویند: ” دزدی صالح” و یا ” فسق و فجور صالح“. پس دیکتاتوری صالح هم معنایش همین است. و آقای بنی صدر قولاً و عملاً ثابت کرده است که تحلیل از اسلام بدین نحو را قبول ندارد و با ” دیکتاتوری صالحه ” مخالف است.” (215)
2- بحث انحلال ارتش، بعد از پیروزی انقلاب برای اولین بارتوسط مجاهدین خلق و گروه های چپ و بویژه مجاهدین، به طور جد به میان آورده و به آن دامن می زدند: که این ارتش طاغوتی است و در خدمت امپریالیسم و عامل آن شاه قرار داشته و دست به کودتای 28 مرداد 32 زده و… باید منحل شود. هدف این بود که پس از انحلال ارتش میلیشیای خود را جانشین ارتش سازند و بدینطرق قدرت را قبضه کنند. بعد از انتخاب آقای بنی صدر به ریاست جمهوری در 5 بهمن 58 و شکست سخت حزب جمهوری اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری از بنی صدر و بعد از آنکه فرماندهی کل قوای مسلح به ایشان واگذار گردید و توانست با بیدار کردن انگیزه و روحیه دادن به فرماندهان ارتش وآگاه کردنشان به استعداد خود و دادن مسئولیت به خودشان، ارتش را بازسازی و فعال کند، ومحبوبیت وی در بین نیروهای مسلح روزافزون شد، حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، پیشنهاد انحلال ارتش را ، مطرح کردند. در غیاب آقای بنی صدر طرح را برای بحث و تصویب به شورای انقلاب برده که در شورای انقلاب مرحوم مهندس بازرگان به آنان گفته بود که با این طرح شما دارید کودتا می کنید و اگر می خواهید سر رئیس جمهور را ببرید اقلاً بگذارید خودش هم باشد.
طرح را آقای بهشتی به بهانه جلوگیری از تکرار کودتای 28 مرداد 32 به شورای انقلاب برده بود که بموجب آن طرح هیئتی مرکب از نمایندگان” کمیته های انقلاب، سپاه پاسداران و دادگاههای انقلاب تشکیل می شد و این هیئت مسئولیت تصفیه کامل ارتش تا مرحله انحلال و ادغام آن در سپاه پاسداران بطوریکه ارتش بطور کامل در اختیار سپاه در آید را بعهده داشت. آقای بنی صدر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا پس از بازگشت به تهران و اطلاع از طرح، در نامه ای بتاریخ 25 خرداد 1359 همراه با اصل طرح آقای خمینی را در جریان می گذارد: ” یک سر این حادثه سازیها، در گردانندگان سپاه انقلاب است. اینها چگونه خود فریب خورده اند و افراد سپاه را فریب داده اند؟ یک نظر وهم آمیزکه در پیشنهادی که برای تصویب در شورای انقلاب ( در غیاب اینجانب)تهیه شده بود، آمده است و آنرا بحضور فرستادم …” (216)
در هر حال بنی صدر، در خرداد 59، مانع از طرح انحلال ارتش و ادغام آن در سپاه گردید، اما همچنانکه گفته شد. کودتای نوژه فرصت خوبی برای تضعیف ارتش در اختیار حزب جمهوری و روحانیت حاکم گذاشت.
روحانیت بی دینِ بی وفا به عهد و پیمان و قدرت طلب، چنان سرمست انحصار قدرت شده بود، که برای قبضه کردن قدرت، از هر وسیله مشروع و نامشروعی و بویژه دروغ گفتن و ساختن بنام دین کوچکترین نگرانی به خود راه نمی داد. به همین علت در همین یک فقره کودتای نوژه چندین و چند دروغ برای بنی صدر، بعد از کودتای خرداد 60 ساختند. بخشی از تیم خنثی سازی کودتای نوژه، از یگان حفاظت ریاست جمهوری که مسئولیت آن بعهده سرهنگ دلشاد تهرانی بود، را به عهده داشت.
بعد از اطلاع ریاست جمهوری و فرمانده کل قوا از جریان کودتا، سرهنگ دلشاد تهرانی، از طریق نفوذی فرستادن در داخل تیم کودتاچیان، و با خبر شدن از کم و کیف کار و روز عملیات، طرح خنثی سازی آن به عمل آمد و کودتا را در نطفه خفه کردند.
این روحانیت بی دین و تشنه قدرت طلب، ازسرهنگ دلشاد تهرانی دو شخصیت متضاد به دست داده اند. اولی زمانی است که هنوز سرهنگ دلشاد تهرانی در اختیار آنان قرار نگرفته و لازم می بینند که چون سرگرد دلشاد تهرانى فرماندهى یگان حفاظت بنی صدر را به عهده داشته وی را بکوبند، تا در نتیجه بنی صدر کوبیده شود. در اینجا انواع و اقسام اوصاف رذیله را به او نسبت می دهند و چنین شروع می کنند:
« ج – سرگرد دلشاد تهرانى – پس از سرهنگ فرسنداج به فرماندهى گارد گماشته شد. این آقا دلچسب تر از سرهنگ بود، چون ظاهرى آراسته و متدین و باطنى بس آلوده و ناهنجار داشت…» (217)
شخصیت دومی که از دلشاد تهرانی به دست می دهند زمانی است که ظاهراً او در خدمت آنها قرار گرفته است و بعد از قتل شهید دکتر کاظم سامى در 2 آذرماه سال 1376، بطوریکه نقل مىکردند از آقاى تهرانى خواسته شده است، همانطوریکه کودتاى نوژه را کشف کرده است، قاتل دکتر سامى را نیز پیدا بکند و نشان دهد که دولت در این قتل دست نداشته است و وعده خلعتى نیز به او مىدهند. آقاى تهرانى دست بکار مىشود، اما محتواى پیام را که مىگوید: با پیدا کردن قاتل دکتر سامى نشان دهد که دولت در قتل دست نداشته است را بدرستى دریافت نمىکند و با پیگیرى و جدیت کارِ تحقیق را پى مىگیرد و سرانجام دو هفته بعداز قتل دکتر سامى، هنگامیکه سرنخ اصلى را کشف مىکند در پشت میز کارش به ضرب گلوله وى را به قتل مىرسانند و همانروزها شایع کردند که وى در اطاق کارش با اسلحه کمرى خود، خودکشى کرده است و براى ختم غائله بدینگونه از زحمات وى قدردانى کردند. و در 17 آذر 76، روز جمعه را ختم وی اعلان کردند.(218) در اعلان ختمی که از طرف اطلاعات، بعداز خودکشى و یا خودکشى کردنش، به مطبوعات داده شده بود، وى را شخصى عاشق و دلسوخته امام و نمونه بارز یک نظامى انقلابى و برحذر از مادیات و … معرفى مىکنند:
« سرهنگ دلشاد تهرانى، افشاء کننده کودتاى نوژه در گذشت. سرهنگ تهرانى از افسران دلسوز متهعد و از جان گذشته ژاندارمرى بود. یکى از همکاران او در گفتگویى با خبرگزارى جمهورى اسلامى در مورد تعهد کارى و خصائل اخلاقى وى اظهار داشت : پایبندى و ارادت او به اسلام و انقلاب زبانزد همه بود و در اجراى وظایف کمترین اغماضى روا نمىداشت. وى تأکید کرد سرهنگ تهرانى در همین حال با اخلاق حسنه خود محیط کارى را آکنده از صفا و صمیمیت کرده بود. کشف و افشاى کودتاى نوژه از بارزترین فعالیتهاى مرحوم سرهنگ تهرانى طى دوران خدمتش بوده است وى در جبهه هاى جنگ تحمیلى حضور فعال داشت و در چند نوبت نیز مجروح شد. سرهنگ دلشاد تهرانى عاشق دلسوخته حضرت امام و نمونه بارز یک نظامى انقلابى و وطن دوست بود. .. » (219)
کمی از اصل موضوع که کودتای نوژه است دور شدم و به آن باز می گردم. افسران اغفال شده که خود را «نجات قیام بزرگ ایران» یا «نقاب» می نا میدند، قصد داشتند که افسران تیم عملیاتی با عوامل درونی و بیرونی خود در ارتباط بودند، ابتدا، پایگاه «نوژه » (220) تسخیر و پس از به تصرف در آوردن پایگاه و هواپیماهای نظامی، به تهر ان حمله کرده وپس از بمباران اهداف تعین شده با نیروهای نظامی دیگر خود افراد مورد نظر را به قتل رسانده و مکانهای مورد نظر را تصرف و پس از فتح تهران، از تلویزون و رادیو شورای نظامی ، حکومت نظامی اعلان کرده و پس از برقراری آرامش، حکومت قانونی مشروطه را اعلان و بختیار به عنوان نخست وزیر کشور را اداره کند. اگر یک چنین کودتائی به وقوع می پیوست، چقدر انسان کشته می شد، برای بختیار و سایر دست اندرکارانش نظیر ژنرال اویسی، صدام، … مهم نبود؟!
پس از این مختصر در مورد کودتای نوژه (221)، در اینجا به چند نمونه ازاسناد تازه آزاد شده وزارت خارجه بریتانیا توجه کنید:
لرد پیتر کرینگتون وزیر خارجه بریتانیا در یک گزارش سری به تاریخ 23 اوت (اول شهریور) با نام بردن از داوود آلیانس بازرگان یهودی ایرانی تبارکه شرکت تجاری در منچستری دارد، به عنوان ” یارِ سیاسی نزدیک بختیار” از درخواست آلیانس از مقامات بریتانیا در جهت واسطه شدن برای جلب همکاری حکومت صدام حسین در عراق با بختیار یاد شده است. (222)
جولیان ایمری معاون سابق وزارت خارجه و نماینده بانفوذ و پرسابقه آن کشور که یکی از علاقمندان و حامیان بختیار در بین سیاست ورزان بریتانیایی است، در نیمه آگوست (اواخر مرداد) در پاریس با بختیار دیدار کرد.
در این دیدار بختیار مدعی شد که « رژیم خمینی بیشتر از چند ماه دیگر نمیتواند دوام یابد و چند گروه کمونیست و جدایی طلب آماده در دست گرفتن قدرت هستند. »
درادامه این گفتگو، بختیار از احتمال انجام یک کودتا از جنوب کشور و بازگرداندن سلطنت به ایران به وسیله به تخت نشاندن رضا پهلوی ولیعهد صحبت کرد. (223)
در همین دیدار بختیار بار دیگر از ایمری نیز خواست تا میانجی جلب حمایت حکومت صدام حسین در عراق از تلاش وی برای سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران شود.
در ملاقات لرد جرج براون با صدام با اشاره به امکان همکاریهای بختیار و حکومت عراق، خواهان همکاری بغداد و بختیار علیه حکومت اسلامی ایران شد (224)
به گفته ایمری، عراقیها به بختیار و اویسی پیشنهاد کمک دادهاند و صدام حسین شخصا به این موضوع اظهار علاقه کرده است. برادر صدام [برزان ابراهیم حسن التکریتی] رییس سازمان امنیت [عراق] دستور کمک داده است. به بختیار پیشنهاد گشایش دفتری در بغداد داده شده و اویسی بر این گمان است که که اکنون میتواند گروههای کماندویی به داخل ایران بفرستد.( 225)
در روز ۲۴ مارس (چهارم فروردین)، داوود آلیانس، در نیویورک با پارسونز که به تازگی نماینده دایم بریتانیا در سازمان ملل شده بود، مدعی تماسهای گسترده بختیار در ایران و آماده شدن مقدمات بازگشت او به ایران شد.
نتیجه گیری پارسونز درباره دیدارش با آلیانس این بود که: بختیار به این نتیجه رسیده که احساسات ضد خمینی در سراسر ایران در حال گسترش است و لحظه سرنوشت چندان دور نیست.
پارسونز تاکید کرد: ظاهرا بختیار پول زیادی برای این عملیات دارد. صحبتهایی درباره فوران نعمت عراقی شده و آلیانس از کمک اسراییلیها به بختیار هم صحبت کرده است.(226)
دیدارهای آلیانس به نیابت از بختیار با مقامات بریتانیایی همچنان ادامه مییافت. روز ۱۹ ژوئن/ ۲۹ خرداد، دیوید میرز رییس بخش خاورمیانه وزارت خارجه به درخواست اضطراری آلیانس با او دیدار کرد. این دیدار به دنبال دیدار بختیار با آلیانس انجام شد.
آلیانس تاکید کرد که” بختیار هم اکنون در پول غلت میزند و آماده برای اقدام است. او یک سازمان در ایران و سه ایستگاه رادیویی دارد، یکی به صورت سیار مستقر و فعال در اطراف تهران، یکی در عراق و یکی در جایی دیگر.
ادامه این دیدارها به سفر آخر ژوئن (اوایل تیر) جولیان ایمری و پیتر تمپل موریس، دیگر عضو ارشد آن زمان حزب محافظه کار در پارلمان بریتانیا به پاریس و دیدار طولانی و جداگانه آن دو با اویسی و بختیار منجر شد. ایمری و تمپل موریس گزارشهایی از این دو دیدار تهیه و به مقامات بریتانیا ارسال کردند. این دیدارها در فاصلهای کمتر از دو هفته قبل از شکست کودتای نوژه در ایران صورت گرفته بود.
ایمری درباره بختیار و دیدارهایش با صدام حسین چنین نوشته است: “بختیار هم تماس نزدیکی با عراقیها برقرار کرده و یک یا چند ملاقات دوستانه هم با صدام حسین داشته است. قدردانی بختیار از نیات صدام حسین، واقعا همانند اویسی است. (227)
در ادامه این گزارش همچنین از گروهی به نام“نقاب” [نجات قیام ایران بزرگ] یاد شده که دارای یک شورای پانزده نفره در داخل ایران بوده و در زمان ارسال این گزارش مدعی شده بود که در حال تدارک بازگرداندن بختیار به ایران طی سه ماه آینده است.(228)
این تلاش را میتوان به ماجرای نوژه نسبت داد، چرا که همین گروه مسئولیت کودتای نوژه را نیز برعهده گرفت که در ۱۸ تیر/ ۹ جولای و در فاصله گفتگوی ویتلی با خادم و دیدار ویتلی با گرییه، خنثی و با شکست مواجه شده بود. (229)
اینها بخشی از اسناد وزارت خارجه انگلیس در رابطه با کودتای نوژه که بختیار با باهمکاری
ژنرال اویسی و با مشورت و راهنمائی خارجی ها وکمک مالی آنها و بویژه صدام حسین و
کشورهای خلیج، به آن دست زد، بود. شاهد از غیب رسید و آقای دکتر منوچهر رزم آرا وزیر بهداری و دوست صمیمی بختیار د ر مصاحبه با تلویزیون جهانی پارس در مورد سئوال مجری تلویزیون از پولهای در یافتی بختیار، وی فهرست کمک و پولهائی که بختیار از منابع مختلف دریافت کرده را به شرح زیر اعلام کرد:
«اولین کسی که به بختیار کمک کرد شادروان نصرالله رشیدیان بود، 500 هزار دلار.
ولاحضرت اشرف 500 هزار دلار یا 700هزار دلار
خیامی 700 هزار دلار
عربستان سعودی 3 یا 4 میلیون دلار
عراق در حدود 60 میلیون دلار
کویت یا قطر، یکی از این ها؟ » در مورد کویت و یا قطر رقم مشخصی را معین نکرد. (230 )
توضیح: اشرف پهلوی و نصرالله رشیدیان باتفاق برادرش از عاملین کودتای 28 مرداد بودند، وی در دنباله همین مصاحبه می افزاید که بختیار و ما [ اعضای هیئت دولت بختیار ] به دیدار پادشاه عربستان به آن کشور رفتیم . در دیدار با پادشاه و ولیعهد عربستان به هر یک از ما بنا به موقعیت و شخصیت خود فرد، به هر یک از ما یک کیف سامسونت هدیه دادند که وقتی آن را باز کردیم همگی پر از دلار بود، نظیر آنچه بعضی وقتها آن را در فیلمها مشاهده می کنیم. ما همگی آن دلار ها را به حسابی در اروپا واریز کردیم.
البته اسناد و مدارک زیاد دیگری از آمریکائی ها و مصاحبه های، بختیار در دست است که در بخش بعدی به بعضی از آنها فهرست وار پرداخته خواهد شد.
ب– همدستی و تشویق صدام به جنگ علیه ایران
از آنجا که کودتای نوژه یکی از زمینه سازهای حمله نظامی عراق و با همدستی بختیار به ایران به وقوع پیوست، فقط به بخشی از فهرست اسناد و اطلاعات خارجی ها پرداخته خواهد شد و در پایان هم، گفته های بختیار خواهد آمد. پژوهشگران و علاقه مندان می توانند از جمله به اسناد زیر مراجعه کنند:
1- توماس.ام.دالی، جنگ دیرپای خلیج فارس، نشریه ماهانه نیروی دریائی آمریکا، 1985.
2- لوموند دیپلماتیک ژوئیه 1985.
3- آژانس فرانس پرس AFP آوریل 1981 : « طبق نوشته روزنامه لوموند، سرویسهای اطلاعاتی امریکا تاکید کردند که حکومت بغداد به گروههای نظامی اجازه داده که در خاک عراق برای سرنگونی رژیم ایران تشکیل شوند. اکثر این گروهها وابسته به شاپور بختیار هستند.»
4- آژانس فرانس پرس AFP 19 ژوئن 1980 : « و کماندوهای ایرانی طرفدار بختیار که از عربها و کردها در عراق تشکیل شده اند، عملیات خرابکاری در ایران را انجام می دهند. این کماندوها به موازات نیروهای ژنرال اویسی عمل می کنند. اما به قول یکی از نزدیکان شاپور بختیار، بین دو گروه عملا همکاری وجود ندارد. شاپور بختیار یکسال اخیر چندین بار به عراق مسافرت کرده و یک ایستگاه رادیویی در آنجا تشکیل داده است.»
5- آژانس فرانس پرس PAF 8 جولای 1980 : «شاپور بختیار در مصاحبه با رادیو فرانسه اعلام کرد که عراقی ها از انجا که منافع مشترک داریم به من کمک می کنند. شاپور بختیار از عراقی ها که بر خلاف شیخ نشینها علیه رژیم ایران موضع گرفته اند تجلیل کرد. » و مجله پاری ماچ، 21 اکتبر 1983.
6- روزنامه لوموند 21 ژوئن 1981: «ستاد مشترک ارتش عراق قرار بود در عرض کمتر از یک هفته خوزستان– به قول عراقیها عربستان– را اشغال کند و کردها مناطق کردنشین را در دست بگیرند و روز 5 اکتبر در اهواز شاهپور بختیار حکومت آزاد تشکیل دهد. » و لوموند 23 نوامبر 1980. اطلاعات و توضیح بیشتر در مورد برخی از اسناد ذکر شده در بالا و اسناد دیگر به مقاله دکتر محمود دلخواسته: « بختیار: اسطوره و واقعیت و سوزاندن فرصتی تاریخی»،m_delkhasteh@yahoo.co.uk نگاه کنید.
گفته های خودِ بختیار
بختیار به خیال واهی که اعمال و کردارش و اسناد و مدارک گفتگوهایش با خارجی ها و همکاری هایش با آنها و کمکهای مالی که به وی شده است، افشا نخواهد شد، و از دید جهان و تاریخ و ملت ایران پنهان خواهد ماند، از یکطرف و برای فرار از عذاب وجدانی که در اثر همکاری با صدام حسین در حمله به ایران و تجزیه کشور و قبل از آن در راه اندختن کودتای نافرجام نوژه به او دست داده است، از طرف دیگر، به دون ارائه سند و مدرکی این و آن را متهم می کند، و به دروغ توسل می جوید. وی در مورد قرارداد الجزایر از جمله می گوید: «هیچ کس نمی توانست از این بابت راضی و خشنود نباشد، جز خمینی که این قرارداد را، فقط به این بهانه که تحت نظارت شاه بسته شده است، حاضر نبود بپذیرد.» (231)
در صورتی که صدام، قبل از شروع حمله قرارداد الجزایر را در مقابل تلویزیون ودیدگان گزارشگران داخلی و خارجی، پاره کرد. باز در فراز بعدی و به قصد پوشاندن اعمالش، در عین اعتراف به مذاکرات خود و نمایندگانش با دولت عراق، با هم در جستجوی وسائل سرنگونی جمهوری اسلامی را فراهم آورند، اما در اینجا دروغی را عنوان می کند که مرغ پخته را به خنده وا می دارد:
« در خارج هم دستهای پنهانی در کار بود که دو رقیب را به میدان جنگ بکشاند…قبل از آغاز جنگ من با دولت عراق مذاکرات و گفتگوئی داشتم. خود آن ها با نماینده من تماس برقرار کردند. من مداوماً آن ها را از جنگ علیه ایران، برحذر داشتم. وقتی فضا برای آنان دیگر قابل تنفس نبود باز به آن ها پیشنهاد کردم که خمینی را منزوی کنند و از این راه وسائل سرنگونی اش را فراهم آورند»(232) بختیار با وجودی که اذعان دارد که « در خارج هم دستهای پنهانی در کار بود که دو رقیب را به میدان جنگ بکشاند»، آشکار نمی کند که این دستهای پنهانی که در خارج صدام را ترغیب به جنگ می کرد، چه کسانی بوده اند. آیا به غیر از دستهای خود و دوستان غربی و عربی اش، چه دست دیگری بوده است؟ با وجودی که تمامی دنیا اذعان دارند که عراق آغاز کننده حمله بوده است ، وی ایران را آغاز کننده جنگ و حمله به عراق معرفی می کند: « از طرف دیگر در نیروهای مسلح، که تمام دلائل لازم را برای متنفر بودن از خمینی داشتند، زمزمه اعتراض بلند شده بود. کمرشان شکسته بود، توهین دیده بودند، متلاشی شده بودند و فقط به این دلیل هنوز وجود داشتند که خمینی به آنها نیاز داشت… چون انهدام کامل ارتش غیر ممکن بود، پس می بایست به جبهه رود تا نتواند به فکر مسائل دیگر باشد، ارتش، در این مرحله دیگر نمی توانست به اعلام بی طرفی بیندیشد!
این جنگی که فقط مصرف داخلی به راه افتاد، مثل همه جنگ ها ابلهانه است، به خصوص علیه عراق که هرگز برای ما خطری محسوب نمی شده است چنانکه امروز هم نمی شود» (233)
در این فراز چند دروغ بیِن وجود دارد:
1- ایران آغاز کننده حمله به عراق بوده است.
2- حمله ایران برای مصرف داخلی بوده است.
3- صدام وعراق برای ایران خطری محسوب نمی شده است.
البته یک نکته درست در این گفته بختیار که « همه جنگ ها ابلهانه است »، وجود دارد ولی بختیار بهتر بود که قبل از کودتای نافرجام نوژه و همدستی با صدام در حمله به ایران چنین چیزی به فکرش می رسید و خطور می کرد.
اگر به زعم بختیار در آن زمان، ارتشی ها از خمینی متنفر بودند، آیا در زمان حمله عراق به ایران، ارتش بهترین موقعیت را برای پیوستن ارتش به صدام و بختیار در اختیار نداشت؟
و باز برای اینکه بختیار گفته های خود را به کرسی حقانیت بنشاند، می نویسد: « امام صدام حسین را ” گنده گو“، “کافر“، ” مأمور امپریالیسم“، می خواند و اظهاراتی از این قبیل می کرد: ” صدام باید برود، باید عراقی ها خود سرنوشت خود را تعیین کنند… وظیفۀ هر مسلمانی است که علیه رژیم بغداد بجنگد و به مردم عراق کمک کند تا خود را از قید استثمار بعثی ها نجات دهند“». (234) بلی آقای خمینی همۀ این ها را گفته است، اما نه قبل از آغاز حمله همه جانبه عراق به ایران در تاریخ 31 شهریور 59، بلکه بعد از حمله عراق و در طول جنگ بوده است. اگر آقای بختیار و یا دوستانش همین امروز چنین گفته هائی را آز آقای خمینی قبل از حمله اش و شروع جنگ با ایران، در مورد صدام آوردند، حق به جانب آنهاست و اگر نه از دروغسازی و دروغ پراکنی خود دست بردارند و بدانند که هر گز قادر نخواهند بود که تاریخ را به نفع خود تغییر دهند، همچنانکه تا به امروز متولیان رژیم ستم شاهی و ولایت فقیه و قلم به مزدانشان با تمام امکاناتشان، نتوانسته اند، چهره راد مرد بزرگ ایران دکتر مصدق را لکه دار کنند. به فرض هم که آقای خمینی صدام را ” گنده گو“، “کافر“، ” مأمور امپریالیسم“، خوانده و گفته است که ” صدام باید برود، باید عراقی ها خود سرنوشت خود را تعیین کنند… وظیفۀ هر مسلمانی است که علیه رژیم بغداد بجنگد و به مردم عراق کمک کند تا خود را از قید استثمار بعثی ها نجات دهند“». مگر با گفتن این حرفها می شود به کشوری حمله نظامی کرد؟ ما در دنیائی زندگی می کنیم که چه در گذشته و چه امروز، بعضی از کشورها علیه بعضی دیگر مدام تبلیغ می کنند و از همین حرفها و بدتر از آن را به یکدیگر می زنند و جنگی هم مابینشان اتفاق نمی افتد. چقدر انسان باید از خود بیگانه باشد، که این همه دروغ را بر زبان جاری سازد و خجالت نکشد. این گفته بختیار که ایرانی « خیلی بی انصاف و خیلی پررو است »(235) به راستی برازنده خود وی است. البته بختیار با قرار و مداری که با صدام داشته، که به محض تسخیر بخشهایی از ایران ، حکومت بختیار تشکیل خواهد شد، برای بختیار خطری محسوب نمی شده است.
در پایان این بخش این نکته را متوجه اهل خرد می کنم که– برای مصدق اجنبی اجنبی بود و بدست آوردن حکومت را با کمک اجنبی مهلکترین سم برای آزادی و استقلال کشور می دانست. اما بختیار با پول خارجی و نیروی نظامی صدام حسین کوشش کرد حکومت موقت در خوزستان تشکیل دهد. (236)
نمایه و یادداشت:
204- قلم و سیاست، محمد علی سفری، جلد ج 2، چاپ اول 1373، ص 557.
205- اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 132؛ تاریخ 12/4/1340
206- همان سند، ص 110و 111؛ تاریخ 11/ 9/32.
207 – همان سند، ص 171 ؛ تاریخ 13/ آبان/ 1343،
208- مصاحبه با بنی صدر
209- روزنامه اطلاعات، شنبه 30 دیماه 1357، شماره 15764، ص اول و هفتم، بختیار بر سر دو راهی قرار دارم.
210- برای مطالعه مقاله آقای دکتر محمود دلخواسته به آدرس زیر مراجعه کنید: m_delkhasteh@yahoo.co.uk
211- گروگان گیری و جانشینان انقلاب، محمد جعفری، ص 39 و40؛ اطلاعات، یکشنبه 12 فروردین ماه 58 ، شماره 15819 ، ص 2. تشکیل سپاه را سخنگوی دولت موقت، در 2 اسفند 57 اعلام کرد.
212- گروگان گیری و جانشینان انقلاب، محمد جعفری، ص 43؛ برای اطلاع بیشتر از هدف و چگونگی تشکیل سپاه به همین کتاب، ص 44-38 مراجعه کنید.
213- روزنامه انقلاب اسلامی در مسیر تاریخ، محمد جعفری، ص 266؛ به نقل از سرمقاله سه شنبه 8 مهرماه 1359، شماره 364.
214- روزنامه انقلاب اسلامی در مسیر تاریخ، محمد جعفری، ص 355؛ سر مقاله یکشنبه 16 فروردین ماه، شماره 505.
215- انقلاب اسلامی، 25 اسفند 1359، شماره 499، ص 2. ). برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به کتاب ” گروگان گیری و جانشینان انقلاب” و ” نقد نقد، از همین کتاب، از محمد جعفری، به ترتیب ص36و ص 20.
216- نامه ها از آقای بنی صدربه آقای خمینی و دیگران…، به اهتمام فیروزه بنی صدر،ص 56،57 و489.
217- اوین جامعه شناسی زندانی و زندانبان، محمد جعفری، ص 112و113؛ به نقل از غائله 14 اسنفد 1359، دادگسترى جمهورى اسلامى ایران، شوراى عالى قضایى، چاپ اول 1364، ص 410-409.
218- اوین جامعه شناسی زندانی و زندانبان، محمد جعفری، ص 112.
219- اوین جامعه شناسی زندانی و زندانبان، محمد جعفری، ص 112؛ به نقل از روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 17 آذر 1367، شماره 18632، صص 1 و 2.
220- ، پایگاه نیروی هوائی نوژه در نزدیکی همدان، قبل از انقلاب پایگاه سوم نیروی هوانی، «پایگاه شاهرخی» نامیده می شد. بعد از انقلاب به علت شهادت یکی از خلبانان این پایگاه که «نوژه » نام داشت، پایگاه به افتخار او پایگاه «شهید نوژه» نامیده شد. و چون این کودتا قرار بود آز آنجا شروع شود، به «کودتای نوژه » مشهور گشت.
221- پزوهشگران و محققینی که مایل به اطلاعات بیشتری در این مورد هستند، می تواندد به کتاب «کودتای نوژه»، که توسط، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، در سال 67 انتشار پیدا کرده است مراجعه کنند. نکته قابل ذکر در مورد این کتاب ا ین که، نویسنده به تمامی اسناد و بازجوئی های دستگیر شدگان این کودتا دسترسی داشته و گزینشی و با کم و زیاد کردن اسناد عمل کرده است و آنچه را هم که هدف خاص نویسنده بوده به عنوان سند آورده است. با این وجود، مطالب مناسبی برای تحقیق در این نوشته وجود دارد. موقعی که من به مطالعه این کتاب پرداختم، هنوز نویسنده آن در پرده ابهام بود و آن زمان هنوز معلوم نبود که چه شخصی آن را نوشته و تنظیم کرده است.در آن زمان دروغهای بیّنی را در آن کتب یافتم که یکی از آن دروغهایی که در کتاب آمده بود، این بود که: بر اثر اشتباه بنی صدر سپرده های ایران در آمریکا توقیف شده است را در کتاب «گروگان گیری و جانشینان انقلاب»، تحت عنوان «وارونه سازی یا انتقاد؟» ص 125-120، دروغ بودن مطلب را با سند و مدرک نشان داده ام. اما بعداً که آقای عبدلله شهبازی در دعوایش با حسنینان در شیراز، خدمات خود را به جمهوری اسلامی در دسایت خود فهرست کرده بود و از جمله کتاب «کودتای نوژه»، را به عنوان یکی از تألیفات خود نام برده بود، نویسنده و تنظیم کننده کتاب را شناختم و فهمیدم که چرا وی باید دروغ و راست را درهم می آمیزد، تا فردی که از اعضای حزب توده بوده و زندانی گشته و یا در زندان توده ای شده و بعد از انقلاب هم آموزش جوانان حزب توده را به عهده داشته و به زندان افتاده و در زندان توبه کرده و به خدمت جمهوری اسلامی درآمده است، باید از یک طرف حرفهایش را مطابق ذائقه زعمای جمهوری اسلامی بیان کند تا آنها قبول کنند که توبه اش حقیقی بوده است و از طرف دیگر باید دائماً در کارها و نوشته هایش علاوه بر اینکه موجبات رضایت خاطر زعمای جمهوری اسلامی را برآورده می سازد، خط و حطوط خود را پیش ببرد. اینجانب وقتی در سایتش دیدم که نوشته بود: « من به سراسر زندگی خود افتخار میکنم. هیچ نقطه ضعفی ندارم. بیش از همه کوشیدهام، آموختهام، آموزاندهام. در شیراز امروز نه کسی پیشینه مبارزاتی مرا دارد، نه دانش مرا. نه کسی هست که به اندازه من با قلم خود به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی خدمت کرده باشد، نه کسی هست که در حد من در عالیترین مناصب فرهنگی نظام جمهوری اسلامی جا گرفته باشد، و نه کسی هست که مانند من در سطح ایران و جهان به عنوان شخصیت علمی و سیاسی شناختهشده باشد. » (بخش سوّم: من و مافیای زمینخوار شیراز: http://www.shahbazi.org/Oligarchy/26.htm)
فهمیدم که آدمی که چنین کوس لمن الملکی و فرید و یگانه بودن می زند، ممکن است دست به همه کاری بزند، و بنابراین بر او حرجی نیست. البته از حق نباید گذشت که آقای عبدالله شهبازی یکی از افراد پرکار و توانائی است که زحمات زیادی متقبل شده است، اما خط و مشی خود را نیز دنبال می کرده است، که یکی از آنها زدن ملیون و مصدقی ها و آزادیخواهان در محدوده هائی که امکان پذیر است می باشد و در این نکته هنوز با حزب توده مشترک است.
آقای فرج سرکوهی که با آقای شهبازی هم بند بوده ، توده ای شدن وی را چنین شرح داده است :
« پسر آقای حبیب الله خان شهبازی که در غائله ی خان های قشقائی علیه اصلاحات ارضیِ شاه اعدام شده بود.آقای شهبازی به دورانِ دانش جوئی در دانشگاه شیراز در ارتباط با محفلی چپ به زندان افتاد. دو سالی در زندنِ عادل آباد شیراز با ما هم بند بود و همان جا به ارشادِ محمد علی عموئی از افسرانِ حزبی به حزبِ توده دل بسته شد. پس از انقلاب گمان ام عضوِ بالای سازمانِ جوانانِ حزبِ بود یا چیزی از این قبیل. در زندان جمهوری اسلامی با اشقیاء ساخت و کار هم به کار علنی با آنان کشید. اهل پژوهش های تاریخی هم بود و کتابی دارد تحقیقی در باره ی ایلات و عشایر فارس. همکاری او با طلاعات در کتاب سازی آشکار بود. از مؤثرانِ نشرِ دیدگاه بود که وزارت اطلاعات راه انداخته بود. همان ناشری که کتابهای “حزب توده از تشکیل تا فروپاشی” و ” خاطراتِ کیانوری” را چاپ کرد.از مؤلفان کتاب اول یکی هم عبدالله شهبازی بود و در تهیه خاطرات کیانوری از مصاحبه کنندگان و یا به واقع از بازجویان…بعد تر مسئول بخشِ اسناد تاریخ معاصر بنیاد مستضعفان شد و از گرداننگان برنامه های سیاسی تلویزیون.» ( داس و یاس، فرج سرکوهی، نشر باران سوئد،چاپ اول 2002، ، ص150)
222- اسناد وزارت خارج انگلیس، فایل: FCO 8/ 3646
223- همان سند.
224- همان سند.
225- همان سند.
226- وزارت خارج انگلیس، فایل: FCO 8/3573
227- اسناد وزارت خارجه انگلیس، فایل: FCO 8/3573
228- همان سند.
229- همان سند.
230- http://www.youtube.com/watch?v=96oZtBltFcg
231- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 262 .
232- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 263و264 .
233- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 265 .
234- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 262.
235- در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 18.
236- از جمله نگاه کنید به روزنامه لوموند 21 ژوئن 1981: “ستاد مشترک ارتش عراق قرار بود در عرض کمتر از یک هفته خوزستان– به قول عراقیها عربستان– را اشغال کند و کردها مناطق کردنشین را در دست بگیرند و روز 5 اکتبر در اهواز شاهپور بختیار حکومت آزاد تشکیل دهد. ” و لوموند 23 نوامبر 1980
و کتاب ژان ایو اپرون و ژان نوئل تورنیه، پاریس 1992.
– Enquete sur l’assassinat de Chapour Bakhtiar, Jean-Yves Chaperon and Jean-Noel Tournier, Edition n° 1 Paris 1992