اولین بار که اسم احمد افرادی را شنیدم، مدتی بعد از انتشار کتاب آقای میرفطروس تحت عنوان:
«دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست»
بود که به قرآن و انجیل سلطنت طلبان تبدیل شده و چون چماقی بر سر مصدقی ها زده می شود که اینهم از مصدق شما و بلایی که کشور را دچار آن کرد!
بعد از چند ماه، اولین مقاله از چهار مقاله احمد افرادی که در گویا، تحت عنوان:
« آسیب رسانی به حافظه تاریخی: نگاهی به کتاب “آسیب شناسی یک شکست”، نوشته آقای علی میرفطروس»
را خواندم که بگونه ای مستند به سراغ بعضی از رفرنسها و اسنادی که میر فطروس در جهاد اکبر خود بر ضد مصدق به آن رجوع داده بود رفته و نشان داده بود که ایشان با تحریف و دستبرد در اسناد و رفرنسها به هدف مورد نظر خود رسیده است.
احتمال دادم که به “جرم” افشاگری، مورد عنایت! چماقداران سلطنتی قرار خواهد گرفت و به همین علت، پیامی برای قدردانی از کوششی که به عمل آورده بود، برای ایشان فرستادم. بعد از رد و بدل کردن چند پیام، اولین تماس تلفنی انجام شد که متوجه شدم حدسی را که زده بودم درست بوده است و بی اخلاقهای پهلوی طلب آنقدر ایشان را زیر فشار قرار داده بودند که روح حساس ایشان تاب نیاورده و پزشک داروهای آرام بخش در اختیار ایشان قرار داده است.
ولی فقط این نبود و ایشان از مداخله شخص آقای میرفطروس و تماسهای او با سایتها و شخصیتهای سیاسی سخن گفتند و اینکه چگونه سعی کرده تا مانع انتشار تحقیقات ایشان شود و در نتیجه، تحقیق با تاخیر زیاد و در سایتهای محدودی منتشر شده بود.
در گفتگوهای بعدی، این سوال را طرح کردم که در عالم سیاست و در گفتمانهای قدرت که بر اصل راهنمای «موازنه مثبت» عمل می کنند، اخلاق جایی ندارد و اینکه چرا آقای میرفطروس اینگونه کوشش در ترور شخصیت مصدق کرده و این ترور شخصیت برای اشان چه فایده ای داشته است؟ که پاسخ را در حمایت مالی یکی از ثروتمندان سلطنت طلب در اسپانیا از ایشان یافتم.
بعدها اطلاعات بیشتری راجع به کتاب آقای میرفطروس داد و اینکه ایشان نه فقط دست به تحریف زده است بلکه کتاب ایشان رونویسی النعل بالنعل از کتاب دکتر متینی است و در سرقت ادبی و بی سوادی تاریخی و جعل و سوء استفاده از اسناد تاریخی حد و مرزی را رعایت نکرده است:
«سلام محمود جان، چند نکته ی مهم که بهتر است در نوشته ات از آن استفاده کنی..:
1ـــ کتاب « آسیب شناسی یک شکست» رونویسی طابق النعل بالنعل ازکتاب «بررسی کارنامه ی سیاسی دکتر محمدمصدق»، نوشته ی دکتر متینی است. البته، میرفطروس از کتاب های دیگری از جمله «خواب آشفته ی نفت» دکتر موحد و همینطور، تحقیق بابک امیر خسروی نیز، به گونه ای مزورانه سوء استفاده کرده است.
2ـ نقد من بر کتاب میرفطروس در چهار بخش نوشته شده است. در آن نقد، از سرقت ادبی، بی سوادی تاریخی، جعل و سوء استفاده از اسناد تاریخی … با ذکر سند پرده برداشتم.
3ـ میرفطروس در چاپ های بعدی کتابش، بسیاری از آن موارد (سرقت ادبی، بی سوادی تاریخی و…) را حذف کرد.
و…
به گمانم درست این باشد که این موارد را در مقدمه ی پست فیسبوکی ات این موارد را متذکر شوی و به متن بیفزایی.» .
بعدها آقای محمد امینی کتاب وزین «سوداگری با تاریخ» را منتشر کرد و بگونه ای وسیعتر سرقتهای ادبی، جعل اسناد و بی سوادی تاریخی آقای میرفطروس را به نمایش گذاشت. ولی متاسفانه اشاره ای به احمد افرادی که اولین تحقیق را انجام داده بود نکرد. البته در چاپ دوم قرار بود این کمبود را جبران کند که متاسفانه عمر امان نداد. موضوع را اینگونه برایم توضیح داد:
«آقای …(اسم را من حذف کرده ام) (همولایتی لندن نشین شما) در نقدی که در سایت عصر نو نوشته است، به این موضوع اشاره کرد. ایشان قول داده بود که در چاپ دوم کتاب به این موضوع اشاره کند که اجل مهلتش نداد. مهم نیست. مهم این است که خودش و کتابش کابوسی بودند برای سلطنت طلب ها و به خصوص میرفطروس..»
احمد افرادی از روشنفکران چپ ملی بود. در گفتگوهایمان معلوم بود که کشش بسیاری به عرفان دارد و با وجود انتقاد بعضی از دوستان چپ خود، هستی را هوشمند و خود آگاه می بافت و تضادی بین این باور و آن باور نمی دید. نمی شد با او سخنی بگویی و او برای بیان اندیشه و حالش شعری و شعرهایی را از گنجینه فرهنگ ادبیات ایرانی بیرون نکشد. احمد سخت شیفته ادبیات و فلسفه و اهل اندیشه و تحقیق بود. بسیار سخت دست به قلم می برد و بقول خودش تا چند کتاب نخواند نمی تواند چند صفحه بر قلم آورد.
در تحقیق و معرفی اندیشه ها و متفکران و هنرمندان، تا حد امکان خود را از نگاههای یکطرفه و متعصبانه دور نگاه می داشت و سخت پاسدار حقیقت بود و در این مورد راحت اشتباهات خود را پذیرفته و از خود انتقاد می کرد. از جمله در رابطه با یکی از تحقیقاتش، برایم نوشت:
«برای من مهم است که واقعیات تاریخی را از زوایای مختلف ببینم و به یک سند، یا حرف یک محقق بسنده نکنم. از این نوشته (که می دانم بسیار هم تأثیر گذار است) راضی نیستم. بیشتر شبیه یک متن پروپاگانداست و به لحاظ تحقیقی راضی ام نمی کند.»
به همین علت همیشه از منایع مختلف یاری می جست و بعضی اوقات که در مورد تحقیقی که در حال انجام داشت سوال می کردم، می گفت که منابعی را که در اختیارش می باشد کافی نیست و منابع دیگری را نیز سفارش داده تا بعد از مطالعه آن، تحقیق را به انجام برساند.
در سالهای آخر به تحقیق و گزارش در مورد شعرا، نویسندگان و هنرمندانبیشتر ایرانی پرداخت و بیشتر تحقیقاتش را در فضای فیس بوکش منتشر می کرد. علاقه بسیاری به فروع فرخزاد داشت ولی این سبب نمی شد که بعضی از کارهای فروغ را بی مهابا نقد نکند و در پیامی نوشت:
« …من در مورد فروغ مقاله ی بلندی نوشته ام که در فیسبوک درج شده است. لینک اش را برایت می گذارم. فروغ، در سه دفتر نخستین شعری اش (اسیر، دیوار و عصیان) شاعر بسیار ضعیفی است و اصلاً به حساب نمی آید. در واقع، فروغی که مطرح است و شاعر بسیار قوی ای است، فروغ کتاب های «تولدی دیگر» و « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است. فروغ یکی از 5 شاعر مطرح و تأثیرگذار روزگار ما است. متأسفانه فروغ بسیار زود (در 32 سالگی) یعنی، در اوج شکوفایی اش مرد و حیف شد.»
حق نقد و انتقاد و پیشنهاد را در دوستی رعایت می کرد و هر چه دوستی عمیق تر، انتقادها و پیشنهادها صریح تر می شد. از انشای بعضی قسمتها در مقالاتم و کاربرد بعضی کلمات انتقاد می کرد و در کنار آن پیشنهاد کردن را هیچگاه فراموش نمی کرد. یکبار در رابطه با مقاله ام در مورد لودوید وینگشتاین پیام داد:
«کاش در مورد ویتگنشتاین بیشتر می نوشتی. همانطور که می دانی، براین مگی کتابی در مورد شوپنهاور دارد.»
در سالهای آخر که بیماری ها امانش نمی داد و با این حال، از هر فرصتی برای پژوهش استفاده میکرد، برایم نوشت:
«فعلاً که روزگار با من سر ناسازگاری دارد. وزن کم می کنم و هیچ اشتها به غذا ندارم. دکتر ها هم هیچ سرشان نمی شود. تا خدا چه بخواهد. دربست تسلیمم.»
احمد افرادی و زندگی و سرنوشت او، عصاره ای از وطن استبداد زده را در خود دارد. مردمی و اندیشمندانی که وقتی زندگی در تبعید خود را به آنها تحمیل می کند و یا خود آن را بر می گزینند و اینگونه زندگی در تاریخ و فرهنگ و جامعه ای دیگر را برمی گزینند، نه تنها عشق و علاقه اشان به فرهنگ و تاریخ و ادبیات وطن کاسته نمی شود، که افزونتر هم می شود.
استاد احمد افرادی به آن ایل و تبار از ایل و تبارهای ایرانیان تعلق داشت که حتی اگر در زمانهایی از سرنوشتی که گرفتار آن شده اند در زبان بنالند و یا احساس یاس کنند، ولی «زبان” لحظه ای آنها با «عمل» آنها در رابطه ناهنجاری/ناهماهنگی/dissonance قرار می گیرد و زبان از یاس می گوید و عمل از امید. زبان از غم می گوید و عمل از شادی. به سخن دیگر، انعکاس همان خصوصیت ایرانی هاست که بنی صدر از آن به عنوان «جبر ناپذیری» ایرانیان نام می برد و اینکه این صفت، بیش از هر صفت دیگری سبب شده است که ایران، در چهاراه حوادث و در خطرناکترین و استراتژیک ترین منطقه جهان که در آن غرب و شرق در محل ملاقات سه قاره یکدیگر را در کشاکش شمشیر و کشتار و داد و ستد و مبادلات فرهنگی- تمدنی ملاقات می کنند و سراغ تاریخ تمدنها را باید از تیشه باستان شناسان گرفت، استمرار تاریخی و فرهنگی بیاورد و از طریق نوسازی، هویت خود را هم حفظ و هم بازسازی کند.
احمد ما، قلم زنی بود که تیزترین شمشیر زورمداران از آن وحشت داشت. شمشیر زنی بود با قلم و قلمش از جوهری سیراب می شد که از چشمه وطنی که تاریخ آن در اسطوره ها گم می شود، جان نیشتر قلمش را اشباع می کرد.
تولد احمد افرادی تازه شروع شده است و زمانی که نوشته هایش در کتابهای در انتظار تدوین به زبان آید، جامعه ملی، بخصوص نسل جوان با بیان و اندیشه و نوع نگاهی آشنا می شود که در آن گفتگوی اندیشه و هنر و ادبیات شرق و غرب را در آن می یابد و گفتگوی فرهنگها، از منظر فرهنگی که کهن ترین چشمه آفرینندگی را در خود جای داده است با دیگر فرهنگها امکان وقوع می یابد.
آقای دلخواسته
ایکاش اندکی مروّت و انصاف می داشتید و کتاب« آسیب شناسی…» را محمل دروغپردازی های تان نمی کردید.در مورد افاضات مرحوم افرادی نقدهای متعدّدی منتشر شده است از جمله:
برای بالابردن سطح گفتمان بکوشیم
آوازه گری های یک «منتقد»!
در بارۀ«آسیب رسانی به حافظۀ تاریخی»،
آقای محترم
کمترین حق آزادی اینست که کامنت کوتاه مرا در زیر همین «مقالۀ کشّاف» منتشر می کردید.متاسفانه نشان داده اید که چندان به اخلاق و آزادی پای بند نیستید.
این کار شما باعث می شود که من در مقالۀ مستقلی . این حذف و سانسور را به اطلاع عموم برسانم
بااحترام
ع.م
سایت : با سلام به شما آقای میرفطروس گرامی
چون من در سفر بودم نامه شما را فعال نکرده بودم تا انتشار یابد و امروز آن را فعال کرده و انتشار یافت . به آقای دلخواسته نیز اطلاع دادم تا بتواند نامه شما را خوانده و پاسخ دهد .
روزتان خوش
سلام آقا ی میر فطروس،
پیام شما را الان دیدم و تا ساعتی قبل نمی دانستم که سایت انقلاب اسلامی، بخش کامنت نویسی دارد و آن را فعال کرده است.
اینجانب را متهم به دروغپردازی کرده اید. در اینمورد از شما انتظار دارم یا از توهینی که کرده اید معذرت بخواهید و یا “دروغ پردازی” های اینجانب را مستند کنید.
در مورد شما، من نظرات زنده یاد احمد افرادی در مقالاتشان و نیز پیامهای خصوصی ایشان به اینجانب را آورده ام. به دلایل واضح، در زمان حیات ایشان کوششی در انتشار آن نکردم. ولی بعد از فوت این بزرگوار، بنا بر سنت در زندگی نامه نویسی، پیامهای خصوصی هم می تواند از خصوصی بودن خارج شود و در اختیار جامعه قرار بگیرد.
در مورد نوشتن مقاله مستقل در پاسخ به مقاله اینجانب، شما را بجد تشویق می کنم که اینکار را حتما انجام دهید، تا در جریان پاسخ، روشنگری های بیشتری از طریق دیگر پیامهای احمد عزیز و…، انجام شود.
با بهترین آروزها
مخلص
محمود دلخواسته