*******
نویسنده، تحقیقات گسترده ای در مورد کودتای خرداد 60، که به “روایت به سرقت رفته انقلاب ایران” تبدیل شده است انجام داده است (1) و آخرین آن به عنوان اولین تحقیق آکادمیک در کتاب:«Peace as Liberation- Visions and Praxis from Below» (2) منتشر شده و ترجمه آن نیز بزودی منتشر خواهد شد. اما این تحقیق، از منظر دیگری به موضوع پرداخته و دریچه تحقیق دیگری را گشوده است و آن شرح کوشش فرماندهان ارتش از 15 خرداد تا 25 خرداد 60 است برای مقابله با کودتای خزنده حزب جمهوری اسلامی که در آن روزها مرحله نهایی آن با حذف رئیس جمهوری را طی می کرد که حاضر نبود عهد خود با مردم و اهداف دموکراتیک انقلاب را بشکند. به سخن دیگر، انجام «ضد کودتا» برای خنثی کردن «کودتای» کودتاچیانی که در پی استقرار «دیکتاتوری صلحا»ی آیت الله بهشتی و دیگر سران حزب جمهوری بودند می باشد.
امید است که این پژوهش، مشوق پژوهشهای وسیع تری در آینده هر چه نزدیکتر بشود. حقِ دانستن یکی از اصلی ترین حقوق مردم است و اینکه امور واقع را آنگونه که واقع شده است باید در اختیار مردم گذاشت. با چنین اصول راهنمایی، وظیفه پژوهشگر بیش از هر چیز و همه چیز، وامدار حقیقت بودن است.
بنظر اینجانب، عدم وجود تصویری شفاف از دوران مرجع انقلاب بهمن، یکی از اصلی ترین دلایل به نتیجه نرسیدن جنبشهای پی درپی ایرانیان بر ضد استبداد مذهبی حاکم در ایران است. در واقع آنچه موجود و در اختیاراست، تصویری است معوج، تحریف شده، جعل و سانسور شده. اینگونه است که از طریق آسیب شناسی به حافظه تاریخی، عبارت «پنجاه و هفتی ها»، به توهین تبدیل شده و تصویری رویایی و طلایی از دیکتاتوری پهلوی که سبب ساز انقلاب شد. (3) در اذهان بسیاری ایجاد شده است.
این در حالیست که آینده، در گذشته است که فعل می شود. البته زمانی که تصویر گذشته از فیلتر گفتمانهای قدرت عبور کرده و در اذهان جای می گیرد، سبب می شود که ستون پایه های آینده که بر سرابِ فریب بنا شده، مانع اجماع جامعه ملی گشته و در نتیجه ساخته نشده از هم فرو پاشد. به سخن دیگر، تا روایت گذشته، آنگونه که واقع شده است در اختیار جامعه ملی، بخصوص نسل جوان قرار نگیرد، پاسخی در خور به سوال چه باید کرد یافت نخواهد شد و فرصت طلبان کوشش خواهند کرد تا خزف خود را لعل نمایند تا با سواستفاده از این موقعیت بر امواج خشم مردم سوار شوند و جامعه را بطرف دیکتاتوری دیگری برانند.
کودتایی که انقلاب نامیده شد
50 سال پیش، هنوز رژیم دیکتاتوری سالازار- کائتانو پرتقال درگیر سه جنگ استعماری در آنگولا، موزامبیک و گینه بیائو در آفریقا، برای حفظ مستعمره های خود بود ولی بتدریج افسران پرتقالی چپ، به این نتیجه رسیدند که باید به استعمار و در نتیجه به این جنگها پایان داده و رژیمی بر سر کار بیاید که بازتاب اراده ملی مردم یعنی دموکراسی باشد. در نتیجه برای سرنگونی دیکتاتوری حاکم، نیاز به انجام کودتا بود. این کودتا در عرض 24 ساعت رژیم فاشیستی را سرنگون کرده و با حمایت عظیم مردم و از آنجا که مردم به نظامیان گل میخک هدیه داده بودند، نام «انقلاب میخک» بخود گرفت. (4)
از سال 1946 تا 2022، در جهان حدود 148 کودتا رخ داده است که یا به عمر دموکراسی پایان داده است و یا دیکتاتوری در شکلی دیگر ادامه یافته است. شاید بشود گفت که این کودتا، تنها کودتایی بوده است که به هدف سرنگونی دیکتاتوری و استقرار دموکراسی انجام شده است. اینگونه، نیم قرن پیش، کودتا، پرتقال را وارد تجربه ایجاد و گسترش رژیم و فرهنگی دموکراتیک کرد. در نتیجه و از آنجا که کودتا منجر به حمایت بخش عظیمی از جامعه شد و از آنجا که نام «کودتا» در ادبیات سیاسی مترادف با دیکتاتوری است، «انقلاب میخک» به «انقلاب دموکراتیک» معروف شد.
کودتای خرداد 60 در ایران
کودتای پرتقال، حدود 6 سال قبل از «کودتای خرداد 60» رخ داد. در این پژوهش، «تاریخ فرضی/ counter factual history به «ضد کودتایی» پرداخته شده است که شاید امکان آن را داشت تا مانع پیروزی کودتای خرداد 60 شده و اینگونه انقلاب را به طرف اهداف اولیه خود که همان دموکراسی در وطن مستقل و آزاد بود باز گرداند. در واقع این اولین پژوهش در این رابطه است. پژوهشی که می تواند پژوهشهای گسترده تری را در پیش روی خود داشته باشد. میدانیم که تحقیقات تاریخی در مورد واقعه ای تاریخی که ممکن نشد ولی ممکن بود که ممکن شود، بخش مهمی از مطالعات تاریخی را تشکیل می دهند و تفکر انتقادی تاریخ در اینجا محل بیشتری برای عرضه خود پیدا می کند. تاریخ فرضی را وارد مطالعات تاریخی نکردن، این مطالعات را محدود به آنچه که رخ داده است می کند و تلویحا و در نتیجه با خود نگاهی جبرگرایانه و دترمینیستی را حمل می کند و اینکه: «آنچه شد، همانی بود که باید می شد و نمی توانست غیر از این بشود.»
این در حالی است که همیشه و در هر اتفاق، حادثه و جریان تاریخی، با وجودی که در ساختارهای واقعیت اجتماعی و ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بر امور واقع به نسبتهای متفاوت اثر می گذارند، ولی عامل فرد/agency، بخصوص در بزنگاه های تاریخی می تواند تاریخ ساز شود. بخصوص در جنبشهای انقلابی. چرا که در زمانی که انقلاب انجام می شود، جبری را که مستبد بر جامعه تحمیل کرده است شکسته می شود و اینگونه آینده باز می شود. بقول میشله، تاریخ شناس معتبر فرانسوی که لحظه پیروزی انقلاب فرانسه را توصیف کرد:
« در آن روز همه چیز ممکن بود…آینده حال شده بود … مثل این که زمان، دیگر وجود نداشت، تنها نور ابدیت بود”(5)
البته در چنین وضعیتی که انقلاب، درهای آینده را می گشاید و همه چیزِ غیرممکن را ممکن می سازد، بازسازی استبداد، در شکل و فرمی دیگر نیز می تواند بیش از آزادی ممکن شود. چرا که انقلاب با وجودی که بر علیه استبداد رخ داده است ولی بگونه ای اجتناب ناپذیر، در درون بستر تاریخی استبدادی رخ می دهد که در طول قرنها و اگر نه هزاره ها شکل و فرم گرفته است و بوسیله مردمی که خود حاصل هزاران سال فرهنگ و روانی که استبداد تاریخی را ممکن کرده هستند و عناصر آن در آنها ساری و جاری است، انجام می شود.
به سخن دیگر، هر چند که انقلاب، حرکتی است رو به جلو برای حاکمیت را از آن مردم کردن ولی این امر نیز شایان توجه است که ساختارهای واقعیت اجتماعی که استمرار استبداد را در طول تاریخ ممکن کرده بودند و همواره کوشش در باز تولید خود دارند، بیکار نمانده و در نتیجه کشاکشی دائمی بین نیروی رو به جلوی انقلاب و نیروی بازدارندهُ رو به عقب استبداد در جریان است که در کوتاه و میان و طولانی مدت نشان می دهد که کدام جریان پیروز می شود.
باز به سخن دیگر، انقلاب اجتماعی، نوک خارج از آب کوه یخی استبداد را هدف می گیرد. یعنی بُعد سیاسی استبداد را که بیشتر شکل سلطنتی بخود گرفته است. این در حالیست که بدنه اصلی استبداد تاریخی در زیر آب قرار دارد و براحتی دیده نمی شود و آن همان ساختارهای واقعیت اجتماعی می باشند که بصورت نُرمها، ارزشها و باورها و تابوها در اعماق روان همان کسانی که برعلیه استبداد انقلاب کرده اند، جا گرفته است.
به این علت است که در انقلاب بهمن هم می بینیم که اکثریت نخبگان سیاسی جامعه از راست تا چپ و از مذهبی تا لیبرال و ملی، قدرت را اصل می شناسند و بکارگیری هر وسیله ای را برای بدست آوردن آن، نه مباح که اوجب واجبات می دانند. اینگونه است که هنوز چند هفته از انقلاب نگذشته و مردم هنوز مست عطر بهاری آزادی های بعد از انقلاب هستند که سازمانهای استالینیست و مائویست در نواحی مختلف ایران، بخصوص کردستان، آتش جنگ داخلی را رقم می زنند.
باز اینگونه است که حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین انقلاب اسلامی و…در کار بازسازی استبداد برمی آیند و آیت الله بهشتی آن را «استبداد صلحا» می نامد.(6)
باز اینگونه است که حزب توده به بازی نرد با حزب جمهوری اسلامی بی تجربه می پردازد تا از طریق آنها، جریانِ به گفته خود، لیبرال، یعنی رئیس جمهور بنی صدر را از صحنه حذف و بعد در جریان کودتایی خزنده ای دیگر، قدرت را از درون از آن خود کند. حزب توده حتی شعارهای بر ضد بنی صدر را مانند: «سپهسالار پینوشه/ایران شیلی نمی شه» را ساخته و در اختیار حزب جمهوری گذاشته بود.
باز اینگونه است که در دولت مهندس بازرگان که قرار است پاسدار حقوق و آزادی مردمان سرزمینمان باشد، دکتر یزدی موفق می شود طرح ایجاد سپاه پاسداران و (بی) دادگاه های انقلاب را از تصویب آنها بگذراند و اینگونه کشور را گرفتار دو ستون پایه ای کند که استبداد بعد از انقلاب بدون آن قادر به برپایی خود نبود.
متاسفانه در این میان، نخبگانی که نه قدرت، که آزادی و استقلال و در نتیجه اندیشه راهنمای «موازنه منفی/عدمی» را روش و هدف مبارزه قرار داده بودند در اقلیت کامل قرار داشتند. نخبگانی که به این نتیجه رسیده بودند که بدون لحاظ کردن مردمسالاری و دموکراتیزه کردن روابط و ارزشها و نُرمهای سیاسی، اجتماعی، رشدی فقرشکن و گسترش عدالت اجتماعی ممکن نیست. در میان این اقلیت بسیار کوچک، بنی صدر به سرعت به عنوان برجسته ترین و توانا ترین آنها شناخته شد و به میان مردم رفت، بحث آزاد را به عنوان روش برخورد با دیگران و متحول کردن فرهنگ سیاسی – اجتماعی- فرهنگی، پایه گزاری کرد و در کمتر از یکسال، بقول دکتر مصطفی انتظاریون که تمشیت برنامه های سخنرانی و پرسش و پاسخ را برعهده داشت، 486 سخنرانی و پرسش و پاسخ در سراسر کشور از جمله دانشگاه ها، مراکز فرهنگی، دبیرستانها و حسینیه ها انجام داد. استقبال مردم از نظرات و برنامه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی – فرهنگی ایشان، آنگونه بود که با وجودی که بیشترین موانع را حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین انقلاب اسلامی و موتلفه برعلیه ایشان ایجاد می کرد، تا جایی که آیت الله بهشتی گفته بود که یا انتخابات نمی شود و یا بنی صدر رئیس جمهور نمی شود و نیز با وجودی که احزاب استالینست همچون حزب توده و چریکهای فدایی سخت خود را در مقابله با او می دیدند و…و با این وجود که بر خلاف دیگر نامزدها، بنی صدر حتی یک ریال برای تبلیغات خود هزینه نکرد و هزینه آن را بگونه ای خود جوش مردم تقبل کردند، سونامی امواج حمایتهای مردمی با بیش از 76 درصد او را به ریاست جمهوری رساند. انتخاباتی که بقول سفیر کبیر سابق سوئیس در ایران، فلاویو مرونی، تنها انتخابات دموکراتیک ریاست جمهوری در ایران بود که بر گزار شد.(7)
بعد از ریاست جمهوری بنی صدر است که سران حزب جمهوری مانند لشکر شکست خورده نزد آقای خمینی رفتند و با اظهار اینکه همه چیز از دست رفت و آقای خمینی می گوید که اینگونه نیست و رئیس جمهور اختیار زیادی ندارد و شما مجلس را در دست بگیرید. اینگونه اجازه تقلبات گسترده در انتخابات مجلس را صادر کرد.
در همین راستاست که در گزارش آقای علی امیر حسینی، مشاور رئیس جمهور و رابط بنی صدر و خمینی، از جمله میبینیم:
«… انتخابات دور اول مجلس در ۲۴ اسفند ماه ۵۸، انجام پذیرفت. شدت دخالتها و دستکاریهای حساب شده و از پیش طراحی شده به حدی بود که موجی از شکایات و اعتراضات همه گیر را برانگیخت. آقای داریوش فروهر در اعتراض به تقلبات و تخلفات انتخاباتی به تاریخ ۲۶ اسفند ماه، از دولت شورای انقلاب استعفا کرد، ۲۷ اسفند ماه شاهد اعتراضات وسیع شخصیتهای سیاسی و احزاب مختلف بود. از ۱۷۳ حوزه از جمع ۲۴۲ حوزهای که انتخابات در آنان انجام گرفته بود، سیل شکایات مستند و مستدل، به دفتر ریاست جمهوری و وزارت کشور، روانه گشت… دفتر ریاست جمهوری متعاقب تشکیل این هیأت، پرونده شکایت واصله از ۱۷۳ حوزه را به این هیأت ارجاع نمود، پس از این، اینجانب در تماس مرتب جهت پیگیری این شکایات با هیأت متشکله بودم. در این میان، آقای توانا کار رسیدگی به حوزههای ارجاعی را به پایان برد و گزارشی مستند به حجم سی و اندی صفحه را تقدیم رئیس جمهور کرد. وی با ذکر شواهد و بینات فراوان، مخدوش بودن انتخابات حوزههای مورد رسیدگی را اعلام و بطور نمونه نظر به ابطال قطعی انتخابات تهران و ساوه داده بود…. این گزارش عیناً به هیأت هفت نفره تسلیم گردید و مورد توجه و استفاده این هیأت قرار گرفت. این هیأت در طول کار خود موفق به رسیدگی جامع قریب به چهل حوزه انتخاباتی شد که از این تعداد، ۱۶ حوزه را تأیید و در مورد مابقی، رأی به ابطال داد؛ از جمله از حوزه هایی که در معرض ابطال قرار گرفت، حوزه تهران بود که این هیأت یافتههای خود را مطابق با گزارش آقای توانا یافت. » (8)
با اطلاع آقای حسن آیت از اینکه چنین تقلباتی انجام خواهد شد که ایشان به عنوان یکی از بنیان گزاران حزب جمهوری اسلامی و دبیر سیاسی آن، در نوار معروف خود به دانشجویان گفت:
«…..مجلس هم که باز بشود دست ما خیلی بازتر می شود… (بنی صدر) گفته اصلا این گروگانگیری ( نویسنده: دیپلماتهای سفارت آمریکا) ضد انسانی، ضد اخلاقی و ضد قانونی است…مجلس که بیاید یک ارگان انتخابی است و به این عنوان می تواند بایستد مقابل رئیس جمهور. خواهد ایستاد. اگر بخواهد راه کج بره اینه که خودش را ساقط می کند…. مجلس که بیاد این مسئله تمام است…بنی صدر یک خطره برای این انقلاب و باید این خطر را یک جوری خنثی کرد….ما تنها نیستیم امام هم هست. »( 9)
اشتباه بزرگ بنی صدر
در اینجا بود که بنی صدر یکی از اشتباهات بزرگ خود را مرتکب شد. توضیح اینکه از آغاز معلوم بود که وظیفه اصلی مجلس مقابله و زدن بنی صدر و خنثی کردن خطر وی بود.! ولی با این وجود و با علم به تقلبات گسترده در انتخابات و با وجود سرباز زدن بنی صدر از برسمیت شناختن چنین مجلسی، در لحظه آخر برای مراسم قسم خوردن در مجلس حاضر و اینگونه به مجلسی که وظیفه اش انجام کودتا بر علیه او بود، قانونیت بخشید. علت اصلی ارتکاب چنین اشتباهی، مانند اشتباه دوم، یعنی زیر بار تحمیل نخست وزیری رجایی رفتن که او را خشک مغز/مغز مرده توصیف می کرد، این بود که سخت نگران حمله قریب الوقوع عراق به ایران بود و باور به اینکه داشتن دولتی بد، بهتر از نداشتن دولت است. در حالیکه تجربه نشان داد که نداشتن دولت بد که وظیفه اصلی آن، مانند مجلس، ایجاد جبهه ای از پشت برای زدن رئیس جمهور و از بین بردن آزادیها بود و رئیس جمهور در گزارشات روزانه خود به مردم، از جمله گفته بود:
« در تاریخ ایران هیچگاه سابقه نداشته است که رئیس جمهور دولتی هنگام جنگ، بیش از آنکه نگران جنگ و حمله دشمن باشد، نگران حمله گرگهای آزادیخوار به آزادیهای اساسی مردم باشد و با تمام تلاش و توانایی بکوشد تا گرگها این آزادی را ندرند و از بین نبرند…» (10)
بهتر از نداشتن دولت است. چرا که می شد با عدم پذیرش مجلس و نخست وزیر تحمیلی، جبهه استبدادیون را از ابزار قانونی گسترده ای محروم کرد که برای کودتا بر علیه اهداف انقلاب که به گفتمان پاریس معروف بود و رئیس جمهوری که در دفاع از آنها سخت ایستاده بود، بکار گرفته شد. باید ماه ها می گذشت تا بنی صدر از شدت بی وطنی رهبران حزب جمهوری آگاه شود و سخن سید حسین خمینی، نوه آقای خمینی به گوشش برسد:
“من با آنها (رهبران حزب جمهوری اسلامی) صحبت کردم. آنها به من گفتند که اگر خوزستان و حتی نصف ایران برود بهتر از این است که بنی صدر در جنگ پیروز شود” (11)
در چنین وضعیتی است که مقاومت جانانه ارتش ایران (12) صدام حسین را مجبور می کند که با طرح صلح سران کشورهای عدم تعهد موافقت کرده و در حالی که ارتش ایران، نیمی از سرزمینهای اشغالی را آزاد کرده بود، (13) از نیمه دیگر خارج شود و غرامت سنگینی به ایران پرداخت کند. در کنار آن، عربستان هم پیشنهاد کرده بود که 100 میلیارد دلار به ایران پرداخت کند تا از گسترش آتش جنگ در منطقه که دامن عربستان را هم می توانست بگیرد، جلوگیری کند.(14)
آقای علی امیرحسینی، مشاور رئیس جمهور که پیامهای آقایان بنی صدر و خمینی را به یکدیگر می رساند، نامه 21 اردیبهشت 60 را برای آقای خمینی می برد. (15 – ص: 416-419) پیشنهاد سران عدم تعهد و نظر مثبت بنی صدر با پیشنهاد برای پایان دادن به جنگ برده و ایشان موافقت می کند. برای ابراز موافقت خود نیز روز بعد آقای احمد خمینی به شورای عالی دفاع می فرستد و نظر مثبت خود را اعلام میکند. (16) ولی سران حزب جمهوری اسلامی سراسیمه نزد آقای خمینی می روند و آقای رفسنجانی که رگ خواب آقای خمینی را در دست داشت گریه می کند و اینکه، اگر جنگ را بنی صدر تمام کند، این پیروزی او خواهد بود و دیگر حتی شما هم قادر به مقابله با او نخواهید بود و سوار تانکهایش وارد تهران خواهد شد. روایت سلاخی شده این دیدار را آقای علی شمخانی 15 سال پیش بیان کرد. (17)
در این فاصله و در وضعیتی که حمایت مردم و ارتش از بنی صدر بسیار افزوده شده بود تا جایی که در سنجشهای افکار ماهانه، در ماه فروردین و اردیبهشت که آخرین آن بود، محبوبیت رئیس جمهور از آقای خمینی هم پیشی گرفته بود، تا جایی که محبوبیت وی در بین جوانان بین 20-35 سال به 80% افزایش و خمینی به 49.5% کاهش یافته بود. (این داده ها را اریک رولو، مسئول خاورمیانه روزنامه لوموند در آن زمان، در مصاحبه ای با اینجانب تایید کرد) (18: ص: 282)
کودتای خزنده حزب جمهوری و موتلفانش
بنی صدر در گزارشات روزانه خود به مردم، در روزنامه انقلاب اسلامی که با فاصله بسیار زیاد به پرتیراژترین روزنامه تبدیل شده بود و برای خریدش صفها کشیده می شد، بگونه ای مرتب نسبت به کودتای خزنده ای که حزب جمهوری و متحدانش برای زدن رئیس جمهور و قبضه کامل قدرت و استقرار «دیکتاتوری صلحا» ی آیت الله بهشتی هشدار داده و خواستار «حضور مردم در صحنه» می شد. از جمله:
«آن کودتای خزنده ای که از آن صحبت میشد همین است. به تدریج، قدم به قدم، جلو رفتند؛ گفتند که این «دروغ سال» بوده؛ این که گفتم مقصود از طرحهایی که به مجلس میبرند، حذف رئیس جمهور است، دروغ است. البته قبلا هم در این باره گفته ام. این پنجمین طرح بود که به مجلس میرفت. گفتند این دروغ سال بوده، حاال معلوم شد دروغگوی سال چه کسی بوده است.(19 – ص: 1154)
« به مناسبت بگویم یکى از اصلی ترین بندها یا فصلهاى کودتاى خزنده این بود که «مردم را از بنی صدر بگیرند» چنانکه یکى از اعضاى باند اصلى تهیه کننده، اجرا کننده طرح کودتاى خزنده گفته است: ” ما قرار نداریم بنى صدر را از مردم بگیریم بلکه میخواهیم مردم را از بنى صدر بگیریم.” یک کسى باید باشد و به او بگوید “مسلمان، چه مرض دارى که مردم را از بنى صدر بگیرى؟” این گرفتن، ایجاد زخم است، زخم روانى و دیرپا و همین مقدمه رژیمهاى کودتایى است.»(20)
« البته این هلال احمر مثل جاهاى دیگر خوابیده نیست، بکار افتاده است و به همین دلیل بر طبق طرح کودتاى خزنده باید آن را هم از کار بیاندازند تا معلوم شود در ایران هیچ کارى و بخصوص در این جمهورى، شدنى نیست.»(21)
شکست عظیم تظاهرات و پیشنهاد «ضد کودتا»ی سران ارتش
در چنین وضعیتی حزب جمهوری اسلامی به همراهی متحدانش از جمله مجاهدین انقلاب اسلامی تصمیم می گیرد سالروز 15 خرداد، که آقای خمینی آن را نقطه شروع تاریخ خود می دانست و اهمیت بسیاری برای آن قائل بود را با انجام تظاهرات عظیم حمایت مردمی از آقای خمینی به نمایش بگذارد. ولی از زمانی که آقای خمینی دست از وسط بازی برداشته و علنا طرف حزب جمهوری را گرفته و به رئیس جمهور تاخت آورد، بخش عظیمی از جامعه ملی، در انتخاب بین ایشان و بنی صدر، طرف اولین منتخب تاریخ خود را گرفتند و چنین انتخاب خود را در سالگرد 15 خرداد به نمایش گذاشت.
دکترعبدالصمد تقی زاده، نامزد جایزه نوبل در پزشکی در سال 1973 و رئیس دانشگاه ملی/بهشتی در بعد از انقلاب، در گفتگویی با اینجانب، در رابطه با تظاهرات 15 خرداد، به این جانب گفتند که در روز تظاهرات به دانشگاه تهران رفته بودند و جمعیت را بسیار پراکنده و اندک دیده بودند. ولی با تعجب سخنان احمد خمینی در دانشگاه را شنیده که در آن گفته بود که علت دیر آمدنش برای خواندن پیام امام، ازدحام بسیار زیاد جمعیت بوده است! دکتر تقی زاده ادامه دادند که بعد از سخنرانی نزد احمد خمینی رفته بودند و از او انتقاد که این چه دروغی بود که گفته است؟ احمد خمینی در پاسخ گفته بود که پدرم از رادیو مراسم را تعقیب می کرد و اگر از واقعیت مطلع می شد ممکن بود سکته کند.
در شب این روز بود که پیشنهاد انجام «ضد کودتا» را برای اولین بار تیمسار فلاحی از طرف سران ارتش، بعد از شکست فاحش تظاهرات 15 خرداد 60 به بنی صدر عرضه کرد. توضیح اینکه، تیمسار فلاحی به رئیس جمهور گزارش داد که ماموران نظامی و انتظامی که مسئول تخمین جمعیت بوده اند به ایشان گزارش داده اند که حداکثر جمعیتی بین 60-70 هزار نفر در این تظاهرات شرکت کرده اند. تیمسار به رئیس جمهور هشدار داده بود که این به این معنی است که آقای خمینی توانایی بسیج مردمی را از دست داده است و بنابراین برای حفظ قدرت خشونت را روش خواهد کرد و دست به خونریزی خواهد زد و برای جلوگیری از آن، پیشنهاد ضد کودتا که از آن به عنوان «عملیات نظامی» نام برده بود کرده بود.
آقای علی امیر حسینی، مشاور رئیس جمهور و مسئول تماس بنی صدر با آقای خمینی و روحانیت بوده است و در گزارش تیمسار فلاحی به بنی صدر و گفتگوی آنها حضور داشتند، در مصاحبه با اینجانب، از جمله اظهار کردند:
« (بمناسبت 15 خرداد) اعلام راهپیمایی شده بود. سازمان تبلیغات اسلامی و عرض شود حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز و همه اعلام راهپیمایی کرده بودند. تا اونجایی که یادمه نه ما، یعنی دفتر ریاست جمهوری در آن شرکت داشت و نه نیروهای ملی و آن نیروهایی که به عنوان نیروهای باصطلاح اونموقع نیروهای عرض شود که حزب جمهوری اسلامی و عرض شود که خط امامی که بعدا معروف به خط امام شدند و روحانیت حاکم ( توضیح می دهد تفاوت قائل می شوند بین مراجع تقلید و اطرافیان آنها که شرکت نداشتند) … خود من با (چند نفری) رفتیم بطرف تظاهرات و خیابانها را خلوت یافتیم….و تک و توک جمعیت می آمد. در هر صورت برگشتیم به دفتر و من رفتم دفتر آقای بنی صدر. نه دفتر رسمی خودشون بلکه دفتر منزلشون اونجا یک دفتر کاری داشتن. رفتیم اونجا سراغشون در منزل …..دفتر کوچیکی ایشون داشت در منتهی علیه اتاق پذیرای منزلشون.. یه دفتر خیلی کوچیکی که عرضش به دو سه متر نمی رسید.. طولشم 3-4 متر بیشتر نبود. بهرصورت ایشون در اون دفتر بودن و بعضی از دوستانم در اونجا بودن بعد مرحوم تیمسار فلاحی هم اومد. خب ایشون که اومد گزارش رسمی آورده بود و گفتش که ما امروز با ارتش و نیروی انتظامی و شهربانی که ارتباط داریم اینها رو بسسیج کرده بودم که یک بر آوردی از این جمعیت بکنن. امروز از نظر تعداد جمعیت، تظاهرات تظاهرات شکست خورده ای اه. و اونچه که ما بر آورد کردیم و برآورد دقیق اه….تا اونجا که یادم میاد گفتند که 70 هزارتا (شرکت کرده بودند) البته بعضی از دوستان میگن 60 هزار تا… در هر صورت بین 60-70 هزار نفر گفتش که بیشتر شرکت نکردن… و 15 خرداد با تمام تبلیغاتی که شده این یه شکستی اه. اون گفتش که حالا که این اتفاق افتاده این خبر بالاخره به گوش اقای خمینی می رسه و ایشون امروز متوجه میشه که اون قدرت بسیج عمومی رو از دست داده… اون نفوذ کلامی رو که می گفت از دست داده و یه کلامی که می گفت صدها هزار نفر بلکه میلیونها به خیابان می ریختن اون دوران گذشته. و ایشون هر تصمیمی که راجع به شما داشته باشه الان می گیره (چرا) که متوجه میشه با گذشت زمان همین تعداد رو هم دیگه نمی تونه بسیج کنه. و به همین علت این قضیه برخورد با شما جدی خواهد شد. ما اومدیم اینکه که اجازه بگیریم ارتش (در اینجا آقای امیر حسینی خطاب به من که عبارت ضد کودتا را بکار بودم فرمودند) و اینکه شما میگید «ضد کودتا» ایشون می گفت که «مداخله نظامی»، همین کودتا بکنه و گفتش که شما اگرهم این اجازه رو بدید، ما تنها یک امکان داره چون در جنگیم. و این از ارتش زرهی خراسان، من فکر کنم که آنموقع در سیستان و بلوچستان بود. این فقط از جبهه ها بدوره، تنها کاری که ما داریم این یکی دو هفته طول می کشه. ما به عنوان تقویت جبهه ها اون تیپ زرهی رو از خراسان حرکت بدیم بطرف جبهه ها و نزدیک تهران که شدند اونها سرشون رو کج بکنن و بیان بداخل شهر. ایشون می گفتن که چند جا رو بیشتر لازم نیست گرفت. یکی مرکز سپاهه، یکی رادیو تلویزیونه. یکی جمارانه، می گفت که اونجا (جماران) را محاصره می کنیم به این عنوان که نمی خوایم چشم زخمی به آقای خمینی بخوره. به عنوان اینکه از ایشون می خوایم محافظت کنیم. برای حفظ امام و یه تعدای از اینا باید بکار حفظ جماران بشن. بقیه هم مقر سپاه و حزب و جمهوری و این جاهایی و دادستانی انقلاب و اینجور جاها رو تسخیر بکنن. بعد گفتن که شما خاطرتون جمع باشه و من قول می دم که اگر این حرکت به انجام برسه، موفق بشه اولین کسی که اعلامیه خواهد داد و حمایت خواهد کرد از این حرکت، خود آقای خمینی خواهد بود.
آقای بنی صدر گفتن نه، کشور در حال جنگه، هنوز متجاوز در داخل خاک ایرانه، شما ارتش انقلابید، ارتش شاهنشاهی نیستید. ارتش کارش دخالت در امور داخلی نیست. از جنگ قدرت در داخل کشور و مسائل سیاسی باید بدور باشه. وظیفه شما دفاع از مرزهای این کشوره. مرزها آسیب دیده است و دشمن در خاک شماست و اصل توجه شما باید این باشه که دشمن رو عقب برونید و از مرزهای کشور حفاظت بکنید. بجای اینکه مداخله بکنید در جنگ قدرت داخلی.
ایشون (تیمسار فلاحی) می گفتن که نخیر، ارتش نمی خواد در امور داخلی دخالت بکنه. اما، استدلال آقای فلاحی این بود که یک اکثریت قاطعی به شما رای دادن و شما رئیس جمهوری این کشور شدید و یک اقلیت زور پرستی، حالا «زور پرست» رو من میگم. ایشون از کلمه زور پرست استفاده نکرد. یک اقلیتی با حربه چوب و چماق و اسلحه مانع از به کرسی نشاندن اراده ملی شدن. و اینها شدن مانع و رادع، عرض شود که، اون اعتباری که به شما ابراز شده و اون اختیاری که بشما دادن که امور کشور رو در دست بگیرید و اینکه اینها مانع اجرای اراده ملی هستن. و تنها کار ارتش اینه که رفع مانع بکنه و بگذاره که اراده مردمی تحقق پیدا کنه و اونچه که اراده مردم به اون تعلق گرفته کشور همجوری بچرخه.
در هر صورت از ایشون اصرار و استدلال و از آقای بنی صدر هم استدلال معکوس و خلاف اون و اینکه ارتش نباید وارد منازعات داخلی بشه. در هر صورت ایشون (بنی صدر) موافقت نکرد که این اتفاق بیافته. می دونید در این قضیه چون عده دیگری هم حضور داشتن…» (22- دقیقه 13 ببعد)
آقای محمد جعفری، مدیر روزنامه انقلاب اسلامی، ، با وجودی که روزنامه اش برای برنیانگیختن خشم آقای خمینی سخن از شرکت صدها هزار زده بود، می نویسد:
«به نظر من تیمسار فلاحی دقیقترین گزارش و تحلیل را از بزرگداشت 15 خرداد ارائه داد. وی شب و بعد از اتمام مراسم با ریاست جمهوری و فرمانده کل قوا دیدار و گفتگو کرد. تیمسار فلاحی توضیح داد که برای من بسیار مهم بود که ببینم با وجود این تقابلها چه تعدادی در تظاهرات امروز شرکت می کنند. طبق اطلاعات شهربانی و رکن دوم ارتش و کسانی که خود مسئول کرده بودم. تعداد شرکت کننده ها بین 55-65 هزار نفر بوده است و این نشان دهنده این است که آقای خمینی قدرت بسیج مردمی خود را از دست داده است و از امروز برای باز گرداندن قدرت خویش دست به کشتار خواهد زد و شما بایستی مراقب باشید که او فعلا خشمناک است.
سپس گفت برای حل بحران کشور تنها یک راه مانده و آن کودتا است و ما طرحی برای آن تهیه کردیم که اگر موافق باشید آن را به اجرا خواهیم گذاشت و ما قول می دهیم که بعد از اجرای طرح و برگرداندن اراده مردم به خودشان و منتخبشان، کوچکترین دخالتی در امور سیاسی کشور نخواهیم کرد. فقط هدف ما این است که مردمی که با اراده خودشان رئیس جمهوری را برای اداره کشور خودشان انتخاب و اکنون عده ای انحصار طلب مانع اجرای اراده مردم شده اند را از سر راه بر داریم.» (23)